خرمشهر

عروسی با کفش‌های کتانی! + عکس


سردار مدافع حرم شهید حاج رضا فرزانه - کراپ‌شده

چون آن دوره کفش کتانی پایمان بود و در حال بدو بدو بودیم، همه‌اش دنبال کفش پاشنه کوتاه بودم. عروس‌ها اکثرا پاشنه بلند می‌پوشند، من هم نمی توانستم چنین کفشی بپوشم. فقط دنبال کفش پاشنه کوتاه می‌گشتیم.

عروسی با کفش‌های کتانی! + عکس
همسر و فرزند سردار شهید حاج رضا فرزانه



منبع

عروسی با کفش‌های کتانی! + عکس بیشتر بخوانید »

جزئیاتی جدید از لحظه شهادت حاج احمد متوسلیان


جزئیاتی جدید از لحظه شهادت حاج احمد متوسلیان

اقتصاد ایران: سردار جعفر جهروتی‌زاده که در جبهه‌های غرب در کنار حاج‌ احمد متوسلیان و شهید همت حضور داشته است، جزئیاتی جدید از لحظه شهادت حاج احمد را بیان کرد.

به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، انتشارات شهید کاظمی در دومین برنامه از سری جدید سلسله نشست‌های تخصصی «قرار سه‌شنبه‌ها» که عصر 23 آذرماه با حضور کارشناسان و اهالی فرهنگ و ادب برگزار شد، موضوع پرونده طولانی‌ترین گروگان‌گیری قرن (شهادت یا اسارت حاج احمد متوسلیان) را مورد بررسی قرار داد. حمید داوودآبادی نویسنده، رزمنده و راوی دفاع مقدس و سردار جعفر جهروتی‌زاده همرزم حاج احمد متوسلیان به‌عنوان سخنران در این برنامه حضور داشتند.
 
حاج‌ احمد ویژگی‌هایی داشت که در کمتر فرماندهی به‌چشم می‌خورد

جعفر جهروتی‌زاده که در جبهه‌های غرب در کنار حاج‌احمد متوسلیان و شهید همت، خوش درخشید و در گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول‌‍‌الله(ص) نیز خدمات شایانی ارائه کرد، در ابتدای این مراسم به بیان خاطرات خود از دوران همرزمی با حاج احمد پرداخت و گفت: نیمه اول سال 1358 با حاج‌ احمد متوسلیان آشنا شدم. این آشنایی در بانه شروع شد و زمانی که به میدان رزم رفتیم، شهید پیچک فرمانده آنجا بود و بعد از ایشان، احمد متوسلیان به فرماندهی منصوب شد. حاج‌ احمد ویژگی‌هایی داشت که در کمتر فرماندهی به‌چشم می‌خورد. ایشان صرفاً نظامی نبود، هرچند یک نابغه سیاسی بوده و هر جا لازم بود، ورود پیدا می‌کرد و اگر مطمئن می‌شد فردی کارشکنی می‌کند، با توجه به این‌که سال 1359 این‌گونه موارد زیاد به چشم می‌خورد، لذا با آن‌ها برخورد می‌کرد و برایش فرقی نمی‌کرد که آن شخص در چه سمتی باشد.

 
وی اظهار کرد: احمد متوسلیان در 3 جبهه می‌جنگید که شامل جبهه معاندان، گروه‌های کومله و ضد انقلاب و دولت بعث عراق بود. حاج‌ احمد رزمندگانی تربیت کرده بود که به هیچ‌چیز حتی سلاح برای جنگیدن نیاز نداشتند. ما آن زمان کلاً در برابر عراق، 11 تانک و نفربر داشتیم و عراق بیش از 500 تانک داشت. بسیاری از نیروها مجبور بودند بدون سلاح به جنگ با دشمن بروند و حاج‌ احمد به آن‌ها می‌گفت با دشمن بجنگید، او را شکست دهید و سلاح به‌دست‌ آورید.
 
همرزم حاج احمد متوسلیان، افزود: در گفت‌وگویی که با یکی از نظامیان عراقی که مسئولیت سیاسی نیز داشت، انجام دادیم، از وی سؤال کردیم که چرا به حاج‌ احمد، کمین نمی‌زنید؟ گفتند اگر کمین ما موفق نباشد، حاج‌ احمد ما را تا بغداد دنبال می‌کند.
 
وی درباره شهادت احمد متوسلیان نیز گفت: براساس روایتی، روبرت مارون حاتم (معروف به کبرا) محافظ شخصی ایلی حبیقه فرمانده پست بازرسی حاجز برباره، حاج‌ احمد را به شهادت رسانده است و کبرا در روایتی درباره کشته‌ شدن یکی از ایرانی‌ها (یعنی متوسلیان) عنوان کرده که یکی از آن چهار نفر که فکر کنم پیراهن سفید تنش بود، با عصبانیت از ماشین پیاده شد و آمد طرف من. ناگهان احساس خطر کردم. تا نزدیکم شد، کلت کبرای خودم را از کمر کشیدم و گلوله‌ای در صورتش خالی کردم.
 
جهروتی‌زاده بیان کرد: بعد از شهادت حاج‌ احمد گفته شد که امام خمینی(ره) فرموده‌اند بدون این که حرکتی انجام دهید، بازگردید، درحالی‌که هیچ‌کدام حاضر به بازگشت نبودیم، اما امام (ره) امر کرده بودند و حاج‌ احمد همیشه تأکید داشتند که فرمایشات امام(ره) حجت است و باید کامل به آن‌ها عمل شود، ما نیز اطاعت کردیم.

بزرگ‌ترین ضربه از توطئه اسرائیل و عراق از دست دادن حاج‌ احمد بود

حمید داوودآبادی نویسنده و راوی دفاع مقدس که تاکنون 3 کتاب درباره حاج‌ احمد متوسلیان منتشر کرده است، در بخش دیگری از این مراسم با اشاره به ماجرای شهادت حاج‌ احمد متوسلیان گفت: قضیه حمله اسرائیل به لبنان یک فریب تاریخی بود و امام خمینی(ره) زودتر از مسئولان و فرماندهان نظامی متوجه این موضوع شده بودند.
 
وی ادامه داد: در دوران جنگ تحمیلی، صدام گفته بود که اگر ایرانیان خرمشهر را بگیرند، کلید بصره را به آن‌ها می‌دهم و من این موضوع را در کتاب «شهادت‌طلبان» آورده‌ام. همچنین صدام در یکی از سخنرانی‌هایش، خاطره‌ای درباره خرمشهر ذکر می‌کند و می‌گوید، روزی که ایرانیان خرمشهر را گرفتند، دستور دادم دور بغداد را دیوار دفاعی بکشند.

وی با اشاره به شهادت حاج‌احمد متوسلیان، افزود: دو شیعه لبنانی به نام‌های عماد و فواد که مخفیانه به دنبال حاج‌ احمد رفته بودند، شاهد شهادت ایشان‌ بوده‌اند و براساس آنچه می‌گویند، بین فالانژها و ایرانی‌ها درگیری می‌شود، حاج‌ احمد عصبانی شده از ماشین بیرون می‌آید و کبرا با تیر او را هدف گرفته و به شهادت می‌رساند.
 
نویسنده کتاب «سی‌وهفت سال» در بخش دیگری از سخنانش گفت: با شهید غنضفر رکن‌آبادی که در سال 1389 سفیر ایران در لبنان بود، دیداری داشتم. رکن‌آبادی در این دیدار به اظهارات دو جوان لبنانی که در روز ربوده شدن آن چهار نفر، سوار بر ماشین پشت‌سر آن‌ها بوده‌اند و همه آنچه را بین گروگان‌ها و گروگانگیران روی داده، از نزدیک دیده‌اند، اشاره کرد. اما هرچه اصرار کردم حداقل نام آن‌ها را که امروز از نیروهای مقاومت اسلامی و کاملاً در دسترس هستند بگوید، نگفت. 25 سال دنبال این دو اسم بودم. بر حسب اتفاق در یک مصاحبه متوجه اسم این دو نفر شدم. برای شنیدن داستان از زبان آن‌ها تا لبنان رفتم و جالب است، آن‌جا به من گفته شد که تو اولین ایرانی هستی که برای گرفتن اطلاعات این افراد آمده‌ای.

وی در این زمینه توضیح داد: سال 1397 قصدم این بود که کار را تمام کنم. با خود گفتم باید نظر نهایی چند نفر را بگیرم. اول از همه خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی رفتم و به ایشان گفتم از حاج احمد چه خبر؟ گفتند: «خبری ندارم»، گفتم پس این‌که می‌گویند شهید شده، درست است؟ گفتند: «تو بهتر میدانی که مدام آن طرفی»، (منظور ایشان، لبنان بود). به سراغ آقای محسن رضایی رفتم، ایشان هم معتقد بود که حاج‌ احمد شهید شده است. متوجه شدم چندین کمیته موضوع پرونده شهادت حاج احمد را پیگیری کرده‌اند و به هیچ نتیجه‌ای نرسیده‌اند. در دیداری با حاج‌ قاسم سلیمانی، به ایشان گفتم، 25 سال است روی پرونده شهادت حاج‌ احمد کار کرده‌ام. گفتند: «به چه نتیجه‌ای رسیدی؟» گفتم به این نتیجه رسیدم که ایشان شهید شده‌اند، گفت: «قطعاً هر چهار نفر همان شب به شهادت رسیده‌اند». در ادامه گفت: «ما چند وقت پیش تبادلی با قوات اللبنانیه داشتیم، از آن‌جایی‌که می‌گفتند که پیکرشان را دفن کردند، پیکرها را به ما دادند. اکنون هم پیکرها تهران است، اما ظاهراً می‌گویند دی ان ای آن‌ها همخوانی ندارد».
 
داوودآبادی با تأکید بر این‌که برای تمام حرف‌هایم دلیل دارم، بیان کرد: من اعلام می‌کنم که به انتهای پرونده رسیده‌ام و بحث‌های دیگر تکراری است. یک برگ پرونده در دستگاه قضایی ایران و لبنان درباره ایشان وجود ندارد و حتی به‌عنوان سوژه به این پرونده نگاه نمی‌کنند. تا امروز بیش از 30 سال روی این پرونده کار کرده‌ام و یک دلیل مبنی بر زنده بودن این افراد پیدا نکرده‌ام.



منبع

جزئیاتی جدید از لحظه شهادت حاج احمد متوسلیان بیشتر بخوانید »

حادثه سینما رکس باعث شد مردم پرشورتر علیه نظام شاهنشاهی به پا خیزند/ مردم حادثه سینما رکس آبادان را فراموش نکردند

حادثه سینما رکس، زهر چشم رژیم پهلوی از مردم آبادان


حادثه سینما رکس باعث شد مردم پرشورتر علیه نظام شاهنشاهی به پا خیزند/ مردم حادثه سینما رکس آبادان را فراموش نکردندبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، وفا صالح‌پوریان گزارشگر صدای مرکز آبادان در گفت‎وگو با رادیو نماسرو با اشاره به حادثه سینما رکس در سال ۱۳۵۷ اظهار داشت: یکی از ابعاد حادثه سینما رکس آبادان مربوط به واکنش‌ها به این حادثه با وجود گذشت چهار دهه از آن است. در حقیقت آبادانی‌ها و خرمشهری‌ها وقتی که از آن فاجعه یاد می‌کنند اشک در چشمان آن‌ها حلقه می‌زند.

وی ضمن تاکید بر تبعات حادثه سینما رکس افزود: فاجعه سینما رکس خشم مردم ایران را در سراسر کشور برانگیخت و آبادان یکپارچه علیه رژیم ستم‌شاهی قیام کرد. ساعت حدود ۲۱ و ۳۰ دقیقه شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ همزمان با پانزدهم رمضان در حالیکه صد‌ها نفر در سینما رکس آبادان مشغول تماشای فیلم بودند، سینما دچار حریق شد و ۳۷۷ نفر در این حادثه جان خود را از دست دادند و به شهادت رسیدند.

صالح‌‌پوریان تصریح کرد: بسیاری از اجساد به دلیل شدت بالای سوختگی قابل شناسایی نبودند و بسیاری به دلیل شدت گاز دچار خفگی شده بودند. شاید دردناک‎‌ترین مسئله مربوط به این است که بسیاری از زوج‌هایی که به تازگی ازدواج کرده بودند در این حادثه به شهادت رسیدند.

گزارشگر صدای مرکز آبادان ضمن تاکید بر اینکه بسیاری از اجساد به دلیل شدت حریق قابل شناسایی نبودند، ادامه داد: بعد از آنکه آتش در سینما خاموش شد، اجساد را به آرامستان آبادان منتقل کردند و از خانواده‌ها خواستند که برای شناسایی اجساد به آن محل مراجعه کنند اما در نهایت از ۳۷۷ نفر، اجساد حدود ۲۰۰ نفر از آن‌ها مورد شناسایی قرار گرفت و ما بقی گمنام به خاک سپرده شدند.

صالح‌پوریان در مورد فضای عمومی آبادان بعد از حادثه سینما رکس افزود: یکی از افرادی که زمان وقوع حادثه سینما رکس حضور داشته، اظهار داشت که روز بعد از حادثه مردم به اندازه‌ای خشمگین شدند، در شرایط بدی قرار گرفتند و فضای عزای عمومی در آبادان حاکم شد که در نتیجه آن این بار مردم پرشورتر علیه رژیم شاهنشاهی به پا خواستند.

وی همچنین خاطرنشان کرد: هنوز یاد حادثه سینما رکس آبادان منجر به تاسف و ناراحتی مردم آبادان می‌شود. این مردم حادثه سینما رکس آبادان را فراموش نکردند و از آن به عنوان بدترین حادثه یاد می‌کنند.

صالح‌پوریان با اشاره به چرایی وقوع حادثه سینما رکس آبادان افزود: آبادان منطقه مهمی بود و رژیم نیز به دنبال زهر چشم گرفتن از مردم آبادان بود که از تظاهرات و اعتراضات خود نسبت به رژیم شاهنشاهی دست بکشند اما برعکس شد و مردم آبادان تا زمان پیروزی انقلاب به تلاش خود برای سرنگونی آن رژیم ادامه دادند.

گزارشگر صدای مرکز آبادان در بخش دیگری از صحبت‎های خود در مورد آئین و رسوم مردم آبادان در ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین (ع) خاطرنشان کرد: مراسم ماه محرم بسیار پرشور در آبادان و خرمشهر برگزار می‌شود البته از زمان شیوع کرونا محدودیت‌هایی در این زمینه صورت گرفته است. در آبادان علاوه بر مساجد و حسینیه‎ها حتی در منازل هم مراسم عذاداری برگزار می‌شود.

صالح‌پوریان در پایان یادآور شد: در آبادان هر ساله مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام) تا روز اربعین بسیار پرشور برگزار می‌شود. در حقیقت به دلیل اینکه یکی از دورازه‌های ورودی زائرین به کشور عراق است، در آبادان موکب‌هایی جهت پذیرایی و استقبال از آن‌ها برپا می‌شود.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

حادثه سینما رکس، زهر چشم رژیم پهلوی از مردم آبادان بیشتر بخوانید »

ایثار به خاطر عبور یک لودر

یک «لودر» گواه شکست ارتش بعثی در مقابل دستان خالی مردم سوسنگرد


ایثار به خاطر عبور یک لودربه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، متن زیر خاطره‌ای است از کتاب «دِین» به کوشش علی مسرتی که گردآوری شده  خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز است و انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.

مطلبی که از این کتاب انتخاب شده، خاطره سید رکن‌الدین آقامیری است از مقاومتی که همراه با سایر رزمندگان اسلام در سوسنگرد مقابل نیرو‌های رژیم بعث به عمل آمد.

این خاطره به شرح زیر است:

«در منطقه کوت‌ شیخ خرمشهر، روز ۲۹ آبان بعد از ظهر به بچه‌های مقر نیروی دریایی خبر دادند که یک لودر زیر آتش عراقی‌ها گیر کرده است و به کمک نیاز دارد. با بچه‌ها به آنجا رفتیم و با ایجاد یک خط آتش، مزاحم تیراندازی عراقی‌ها شدیم تا آن لودر بتواند از آنجا خارج شود.

عراقی‌ها شروع به شلیک خمپاره کردند و یکی از آن‌ها در سه متری سمت چپ من منفجر شد و چند ترکش آن به بدنم اصابت کرد و من به زمین افتادم. از طرف چپ بدنم چند زخم برداشته بودم. مهدی خلفی فوراً من را به بیمارستان رساند و در بیمارستان طالقانی یک عمل اورژانسی با بیهوشی روی من انجام دادند و فوراً مرا به ماهشهر اعزام کردند.

چهار روز آنجا بودم و از آنجا برگه اعزام به تهران برای من صادر کردند، اما خانواده‌ام با اطلاع و راهنمایی محمدرضا نیله‌چی آمدند، رضایت دادند و من را مرخص کردند.

در این مدت به دلیل شدت آتش توپخانه عراقی‌ها روی مناطق مسکونی اهواز، خانواده‌ام به رامهرمز رفته بودند تا مدتی را موقتا در خانه قدیمی پدری زندگی کنند. به همین خاطر من را به رامهرمز بردند و حدود دو هفته آنجا بستری بودم. بعد به تدریج به کمک عصا راه رفتم و به اهواز برگشتم.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

یک «لودر» گواه شکست ارتش بعثی در مقابل دستان خالی مردم سوسنگرد بیشتر بخوانید »

کفن پرماجرای مریم

کفن پرماجرای مریم


کفن پرماجرای مریمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، به مناسبت سالروز شهادت مریم فرهانیان از زنان مدافع خرمشهر در ۱۳ مرداد انتشارات مرز و بوم روایت فاطمه جوشی، فرمانده بسیج خواهران آبادان از شهادت این شهیده منتشر کرد که در ادامه می‌خوانید.

گفتم: «می‌خوام برم مشهد. سوغاتی چی می‌خواین براتون بیارم؟» مریم گفت: «من هیچی نمی‌خوام.» گفتم: «بگو هر چی می‌خوای.» گفت: «برام یه کفن بیار.» گفتم: «ای بابا! تو بمیر، توی آبادان کفن مجانیه.» گفت: «نه. به خدا جدی می‌گم. این کفنو حتما به ضریح آقا بمالی، متبرک شه.» گفتم: «باشه. تونستم که حتما این کارو می‌کنم.»

ازشان خداحافظی کردم و رفتم. آن‌موقع فکر کنم دوازدهم مرداد بود که رسیدم مشهد. با اینکه بعد از مدت‌ها بود رفته بودم مشهد، ولی عجیب دلشوره داشتم. مثل همیشه که می‌رفتم امام رضا، خوشحال نبودم. آن روز گفتم بذار اول برم سوغاتی بخرم، یک‌دفعه می‌بینی وقت نشد.

رفتیم حرم، دیدم خیلی شلوغ است؛ گفتم: «یا امام رضا تو رو به خدا، منو شرمنده نکن. حالا مریم گفته اینو حتما به ضریحت بمالم.» باورتان نمی‌شود، انگار یکی راه را برای من باز کرد. خودم را رساندم به ضریح آقا، کفن را مالیدم به ضریح. فقط همان یک کفن را توانستم تبرک کنم. گفتم: «یا امام رضا مریم رو به آرزوش برسون.»

دلشوره‌ی عجیبی توی دلم بود. فردای آن روز یکی از بچه‌های سپاه زنگ زده بود و گفته بود: «اتفاقی افتاده، به جوشی بگین بیاد آبادان.» سروته کردم برگشتم آبادان. یک پارچه مشکی زده بودند در بنیاد که رویش نوشته بود: «شهادت خواهر مریم…» هنوز باور نداشتم. گیج بودم. رفتم خانه‌شان. مادر مریم شروع کرد به شیوه عربی شیون کردن. خودش را زد، گفت: «جوشی! کفنشو آوردی چه فایده!» آن‌موقع بود که دیگر باورم شد. بعد‌ها فهمیدم همان ساعتی که من کفن را برده بودم طواف داده بودم، همان لحظه مریم ترکش خورده بود. عجیب بود. ولی کفنی که برای مریم آورده بودم بهش نرسید.

چند سال بعد، سال ۷۵ پدرش به رحمت خدا رفت. بچه‌ها به من نگفتند. تا اینکه یک بار توی بازار، سمیرا خواهر بزرگ مریم را دیدم. قبل از آن خواب دیده بودم مریم با یک آقایی آمدند بیمارستان ملاقاتم. گفتم: «چقدر لباساتون شبیه همه!» گفت: «همون لباسیه که خودت برامون آوردی.» خواب را که برای سمیرا تعریف کردم، گفت: «حقیقتش پدرم به رحمت خدا رفت. چله‌اش هم گذشته، ولی کفنی که برای مریم آورده بودی، برای پدرم استفاده کردیم.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

کفن پرماجرای مریم بیشتر بخوانید »