خرمشهر

سرلشکر صفوی: اشغال خرمشهر با قدرت مقاومت مردم خرمشهر و آبادان پایان یافت

سرلشکر صفوی: اشغال خرمشهر با قدرت مقاومت مردم خرمشهر و آبادان پایان یافت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سرلشکر سید یحیی صفوی، رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید سلیمانی در مراسم آیین رونمایی از اطلس جغرافیایی دفاع‌مقدس با اشاره به اهمیت عملیات الی بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر اظهار داشت: ما در این عملیات، با تغییر جهت حرکت از ۲۷۰ درجه به ۱۸۰ درجه، دشمن را غافلگیر کردیم. منطقه عملیات دو برابر مناطق قبلی بود و دشمن تصور نمی‌کرد که ما بتوانیم از محور اصلی به قلب منطقه بزنیم. در این عملیات، عراق از چهار طرف در محاصره آب بود.

سرلشکر صفوی گفت: تنها یک راه و جاده برای رسیدن به خرمشهر وجود داشت که در طول شب و در یک مرحله ۳۵ کیلومتر پیشروی انجام دادیم. در چهار ماه، چهار عملیات بزرگ اجرا کردیم و در مجموع، ۸ هزار کیلومتر مربع از سرزمین‌های اشغالی را آزاد کردیم. این انسجام عملیاتی، یکی از عوامل اصلی پیروزی ما بود.

وی همچنین یادآور شد: پس از دفاع مقدس، در حمله عراق به کویت این کشور ظرف چند ساعت سقوط کرد. در حالی که ما برای آزادسازی خرمشهر، ۳۴ شبانه‌روز با حداقل امکانات و در سخت‌ترین شرایط جنگیدیم. آن روزها مردم خرمشهر و آبادان حتی از آب آشامیدنی محروم بودند و بسیاری از زنان و خانواده‌ها در شهر ماندند و مقاومت کردند.

رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید سلیمانی با اشاره به نقش مردم و بسیجیان افزود: من روزهایی را به یاد دارم که از شدت تأثر گریه کردم. در زمان آزادسازی خرمشهر، جوانان تهران و شهرهای دیگر با شجاعت کم‌نظیر در برابر دشمن ایستادند. آزادسازی خرمشهر، نه‌تنها یک دستاورد نظامی، بلکه تجلی ایمان، اراده و شناخت عمیق از سرزمین بود.

مشاور رهبری در رابطه با اهمیت شناخت منطقه و جغرافیا در این عملیات گفت: جغرافیا یکی از ارکان پیروزی‌آفرین در جنگ‌هاست. رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی که شناخت دقیق و درستی از جغرافیا داشته‌اند، توانسته‌اند در میدان نبرد موفق عمل کنند.

وی افزود: در تاریخ، شکست‌هایی نظیر ناپلئون و هیتلر در حمله به روسیه، یا شکست آمریکایی‌ها در افغانستان در سال ۲۰۰۱، ناشی از عدم شناخت صحیح از جغرافیای محل نبرد بود. آمریکایی‌ها در افغانستان، از جغرافیای کوهستانی و جمعیتی این کشور درک درستی نداشتند. به‌نظر من، حتی صدام نیز خوزستان را به درستی نمی‌شناخت.

سرلشکر صفوی با اشاره به عملیات‌های نظامی دوران دفاع مقدس تصریح کرد: در دوران جنگ، نیروهای ما برای هر عملیات بین ۱۷ تا ۳۲ لایه نقشه را شامل نقشه‌های زمین‌شناسی، جمعیتی، آب‌ و‌ هواشناسی و پوشش گیاهی تهیه می‌کردند. این اقدام علمی و بی‌نظیر، حاصل تلاش مشترک نهادهای گوناگون و انسجام اطلاعاتی بود. این در حالی هست که چنین اقداماتی در خارج از کشور نیز به ندرت دیده می‌شود.

وی ادامه داد: ما در جنگ، جغرافیای خود را ساختیم. اگر در سوم خرداد عراق شکست خورد و ما پیروز شدیم، دلیل آن شناخت عمیق ما از جغرافیا، جمعیت و طبیعت منطقه بود. فرماندهانی نظیر شهید «حسین خرازی» با تسلط به منطقه و ارتفاعات، توانستند عملیات‌ها را با دقت طراحی کنند.

سرلشکر صفوی خاطرنشان کرد: در دفاع مقدس، ما زمین و زمان را انتخاب می‌کردیم؛ زمین‌هایی که در آن دشمن توان کمتری داشت و ما برتری داشتیم. حتی از جدول جذر و مد رودخانه‌ها تا شرایط آب‌و‌هوایی و موقعیت ماه در آسمان در شب عملیات، همه در محاسبات ما لحاظ می‌شد. ما برای حملات شبانه، شرایط مهتاب را نیز بررسی می‌کردیم.

وی با بیان اینکه جغرافیای سیاسی در سطح کلان، ابعاد قدرت ملی کشورها را بررسی می‌کند، افزود: صدام با وجود دیکتاتور بودن، نتوانست از ظرفیت جمعیتی و اقتصادی کشورش بهره‌برداری کند. او با ذخیره ارزی ۲۵ میلیارد دلاری و کمک‌های ۸۵ تا ۹۰ میلیارد دلاری کشورهای عربی، نهایتاً شکست خورد. عربستان به تنهایی ۶۵ میلیارد دلار به او کمک کرده بود.

رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید سلیمانی با اشاره به نقش نیروی انتظامی در حفظ امنیت شهری و مرزی گفت: اگر نیروهای انتظامی جغرافیا را نشناسند، نمی‌توانند امنیت را برقرار کنند. عملیات‌های ما نظیر ‌الی‌بیت‌المقدس، آزادسازی خرمشهر، مبتنی بر تحلیل دقیق جغرافیایی بود.

انتهای پیام/381

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سرلشکر صفوی: اشغال خرمشهر با قدرت مقاومت مردم خرمشهر و آبادان پایان یافت

سرلشکر صفوی: اشغال خرمشهر با قدرت مقاومت مردم خرمشهر و آبادان پایان یافت بیشتر بخوانید »

روایتی از عشق، ایثار و معجزه در جبهه‌های دفاع مقدس 

روایتی از عشق، ایثار و معجزه در جبهه‌های دفاع مقدس 


روایتی از عشق، ایثار و معجزه در جبهه‌های دفاع مقدس 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ آنچه می‌خوانید، روایتهای صمیمی و تأثیرگذار از دوران دفاع مقدس است که در شماره 19 ماهنامه فرهنگی‌تاریخی شاهد یاران منتشر شده است. این روایت‌ها که از زبان بازماندگان، ایثارگران و فرزندان رزمندگان نقل شده‌اند، تصویری زنده و پرشور از ایمان، ایثار و مقاومت را در دل تاریخ معاصر ایران ترسیم می‌کنند. از رزم عاشقانه در خرمشهر تا فریاد عشق حسینی در میدان مین و زنده‌ماندن معجزه‌آسا در دل دشمن، هر روایت، پنجره‌ای است به حقیقتی بزرگ‌تر از جنگ؛ به حماسه‌ای که با نام ایمان و توکل گره خورده است.

آیینه‌دار ایثار در کلام امام راحل

سلام و درود بر شما پدران و مادران، همسران، فرزندان و بازماندگان شهدا که بزرگوارانه از بهترین عزیزان خود در راه بهترین هدف، یعنی اسلام عزیز، گذشته‌اید. شما در دفاع از دین خدا آن‌چنان صبر و مقاومت نشان دادید که رشادت و استقامت یاران سیدالشهدا، حضرت امام حسین (ع)، در خاطر جهانیان زنده شد.

درود بر پاسداران اسلام که با خون خود و مشت‌های گره‌کرده، انقلاب اسلامی را به ثمر رساندند. درود بر نیروهای مسلح متعهدی که با تکیه بر پشتیبانی ملت، کاخ ستم را فرو ریختند.

عظمت خانواده شهدا از زبان رهبر انقلاب

من همیشه به خانواده‌های شهدا گفته‌ام: شهدای ما در خط مقدم بودند، اما پشت سرشان خانواده‌هایشان ایستاده‌اند؛ همان پدران، مادران و همسرانی که به رزمندگی عزیزانشان افتخار کردند، از کشته شدنشان نهراسیدند و حتی تشویقشان کردند. جانبازان عزیز نیز شهدای زنده ما هستند؛ چون مانند شهدا به میدان جنگ رفتند و آسیب دیدند، اما کرامت الهی حفظشان کرد.

به فرزندان شهدا و خانواده‌های آن‌ها می‌گویم: آن عظمت و وقاری که خانواده شهدا در برابر حادثه‌ی تلخ فقدان عزیزشان نشان دادند، چیزی از عظمت خود شهدا کم ندارد.

عقب‌نشینی اجباری مدافعان خرمشهر

دستور عقب‌نشینی صادر می‌شود. این خبر برای مدافعان خرمشهر بسیار تلخ است. برخی از نیروهای مدافع دیگر، هنوز از این دستور بی‌اطلاع‌اند. اما سرانجام، با پایان یافتن مهمات، حدود ساعت ۱۰ صبح روز چهارم آبان، مدافعان ناچار به ترک بخشی از شهر می‌شوند.

موقع خروج، دشمن پل و اطراف آن را به شدت هدف آتش قرار می‌دهد و چند نفر هنگام عبور از پل، مجروح یا شهید می‌شوند. خرمشهر سرانجام در روز چهارم آبان ۱۳۵۹ اشغال می‌شود؛ شهری که رزمندگانش نزدیک به دو ماه شبانه‌روز کوشیدند تا آن را حفظ کنند. آنان رفتند تا با خلق حماسه‌ای دیگر، خرمشهر را از چنگال دشمن رهایی بخشند.
(راوی: علی‌اکبر بهشتی – ص ۶)

هشدار به دشمن از نامی آشنا: حسن باقری

پس از عملیات فتح‌المبین، «هشام فخری صباح» فرمانده سپاه چهارم عراق، نیروهایش را از خطر یک فرمانده جوان ایرانی به نام «حسن باقری» آگاه کرد. حسن باقری در آن عملیات، فرمانده قرارگاه نصر بود؛ همان قرارگاهی که ضربه نهایی را به سپاه چهارم عراق وارد کرد.

در روزهای سخت مقاومت در خرمشهر، فرماندهان ارتش دستور عقب‌نشینی دادند و هشدار دادند که هواپیماهای خودی قصد بمباران شهر را دارند، اما رزمندگان خرمشهر تن به تخلیه ندادند. آنان معتقد بودند باید مقاومت کنند تا نیروهای تازه‌نفس برسند. هزاران نفر جان خود را فدای آزادسازی این سرزمین کردند. امروز، آن دفاع جانانه هشت‌ساله میراثی گران‌بها در هویت ماست.
(راوی: حسین حیدری – ص ۹)

اهداف پنهان تجاوز بعثی‌ها

تهاجم گسترده عراق با سرعت و قدرتی همراه بود که حکایت از برنامه‌ریزی قبلی داشت. اگرچه احتمال حمله عراق برای جمهوری اسلامی ایران قابل پیش‌بینی بود، اما نه با چنین وسعت و غافلگیری.

عراق در کنار اشغال شهرهای مرزی خوزستان و غرب کشور، هدف تجزیه خوزستان را نیز به صراحت در مصاحبه‌ها و بیانیه‌های رسمی‌اش اعلام کرد. رسانه‌های منطقه‌ای و جهانی نیز، گاه به‌صورت غیرمستقیم، همین ادعاها را تکرار می‌کردند و افکار عمومی را برای پذیرش این سناریو آماده می‌ساختند.
(راوی: دکتر اسماعیل منصوری – ص ۱۱)

مسجد جامع؛ قلب تپنده خرمشهر

مسجد جامع خرمشهر، قلب تپنده این شهر بود. نماد ماندگاری، استقامت و پناهگاه بی‌پناهان. همچون مادری که فرزندانش را در آغوش گرفته، مسجد جامع، مظهر امید و پایداری مردم خرمشهر شد.

با اشغال شهر، مدافعان ناگزیر شدند به سوی شط عقب‌نشینی کنند؛ اما همچنان مسجد جامع نماد آرزویی باقی ماند که تنها با پس‌گیری شهر برآورده می‌شد. (راوی: عطاالله نادری – ص ۱۲)

خرمشهر؛ میعادگاه عشق و ایمان

خانه‌ی عشق پاکتان آباد، که چنین حماسه‌ای آفریدید. حکایت این افسانه‌ی ماورایی را با من بازگو؛ که چگونه نیروی ایمان و عشق، گام‌های تو را پیش برد. با همین نیرو بود که رزمندگان اسلام، در روز سوم خرداد سال ۱۳۶۱، پس از ۲۰ ماه اشغال، خرمشهر را آزاد کردند.

اکنون، سالروز این یکدلی بر شما ایثارگران مبارک باد؛ شما که در سایه‌ی قرآن و با تلاش خستگی‌ناپذیر، بر دشمن مستکبر پیروز شدید و با شجاعت و ایثار، توحید را بار دیگر معنا کردید. قصه‌ی غریب این عشق، پایانی ندارد و جان‌های مشتاق، تشنه‌ی زخمه‌های پنهانی تار دل‌های شما هستند.
(راوی: سمانه هاشمی‌پور – ص ۱۸)

فریاد «من از عشق حسین دیوانه‌ گشتم»

در جبهه بودیم و داشت شب می‌شد. تصمیم گرفتیم از مسیر میانبر برویم. علی برگشت و پرسید: «تو زن و بچه داری؟» گفتم: «این چه سؤالی است؟ معلوم است که دارم.» گفت: «ولی من ندارم؛ کسی منتظر من نیست. اینجا ممکن است میدان مین باشد. من می‌روم که اگر حادثه‌ای رخ داد، تو به خطر نیفتی. تو خانواده داری، من ندارم.»

گفتم: «ما هر دو خطر را پذیرفته‌ایم. نمی‌گذارم تنها بروی. با هم می‌رویم.» اما قبول نکرد و گفت: «من اول می‌روم.» قدم در میدان مین گذاشت و فریاد زد: «من از عشق حسین دیوانه گشتم!» همین‌طور که این جمله را تکرار می‌کرد، پیش می‌رفت.

ناگهان طوفان شن شدیدی بلند شد. آن‌قدر که مجبور شدیم دست‌هایمان را به هم گره بزنیم تا باد ما را نبرد. ده دقیقه بعد، طوفان خوابید. شن‌ها عقب رفته بودند و مین‌ها پیدا شده بودند. 
(راوی: دکتر سید عباس پاک‌نژاد – ص ۲۵)

زنده‌ماندن معجزه‌آسای پدر اسیر

حاج‌آقا ابوترابی برای انجام عملیات شناسایی، همراه گروهی به دل دشمن نفوذ کرده بودند که به‌دلیل اشتباه یکی از همراهان، عملیات لو رفت و آن‌ها در محاصره قرار گرفتند. پدرم به داخل گودالی پرت شد و سربازان عراقی گودال را گلوله‌باران کردند.

زنده‌ماندن او بیشتر شبیه معجزه بود. حتی دکتر چمران، با شمارش تیرهای شلیک‌شده، شهادت او را تأیید کرد. اما تقدیر این بود که پدرم زنده بماند تا رسالتش را در اسارت به انجام برساند.

ایشان جزو آخرین گروه آزادگان بودند که در مرداد ۱۳۶۹ به میهن بازگشتند. زمانی که به اسارت درآمدند، من کودکی هشت‌ساله بودم و در این ده سال، بسیار تغییر کرده بودم. از حدود ساعت ۸ شب تا ۳ بامداد همراهش بودم، اما او نمی‌دانست من پسرش هستم.
(راوی: سیدمهدی، فرزند شهید ابوترابی – ص ۲۸)

اذان در دل آتش و رؤیای نبرد با شارون

 

ظهر بود و روز بعد از عملیات دشمن پاتک زد. یکی از دوستان اذان داد. همه بچه‌ها سریع تیمم کردند و نماز خواندند. من مسئولیت داشتم و دیدم که تانک‌ها آرایش به خود گرفته‌اند. ما هم انصافاً سلاح نظامی نداشتیم. چند تا موشک آرپی‌جی داشتیم و بس. به یکی از دوستانمان گفتم بلند شو این‌ها را بزن. آرپی‌جی ۱۱ که بشود با آن تی-۷۲ را زد، نداشتیم. من یک کلاش داشتم. رفتم جلو و پیاده نظام دشمن پشت تانک‌ها حرکت می‌کرد. رگبارهایی به چپ و راست بستم. از روبرو رگبار می‌زدم که ناگهان دیدم میان زمین و آسمان، معلق هستم. تقریباً ۱۰ متر بلند شده و در میانه راه از هوش رفته بودم. همین‌قدر یادم هست که از آن بالا بچه‌ها را می‌دیدم که مرا نگاه می‌کردند. چون در منطقه غرب هم یک بار مرا موج گرفته بود، احساس می‌کردم شاید خستگی من از آن بابت است.

دوره کارشناسی بودم که خواب دیدم دارم در لبنان علیه اسرائیل می‌جنگم و دیدم که با شارون گلاویز شده‌ام و می‌خواهم او را خفه کنم. محافظان او ریختند که مرا بگیرند. یک لحظه رویم را برگرداندم و دیدم که دور کعبه شیشه‌ای هست. در آن باز شد و من داخل رفتم و نجات پیدا کردم. بهترین خاطره‌ام اوج نبرد و آتش و خون بود و از جا بلند شدن آن نوجوان چهارده‌ساله و اذان گفتنش، تو گویی تفسیر ظهر عاشورا بود.

 (راوی: دکتر محمدعلی پرغو، جانباز صفحه ۳۱)

وحدت حوزه و دانشگاه در سایه تلاش‌های شهید دیالمه

 

خاطرات شیرین من در اوایل انقلاب بحث وحدت حوزه و دانشگاه بود. شهید دیالمه در این زمینه هم انصافاً خیلی زحمت کشید. یادم هست چند ردیف دانشجو و روحانی دست به دست هم، یکی در میان ایستاده و پلاکاردهایی را با مضامین وحدت حوزه و دانشگاه بالا می‌بردند. این گردهمایی تأثیر بسیار خوبی بر محیط دانشجویی داشت.

با شهید دیالمه سابقه دوستی طولانی داشتیم. شهید بهشتی هم که دائماً زیر بمباران افترائات و شایعات بودند و ما دائماً در گروه‌های دانشجویی برای دفاع از ایشان بحث داشتیم. ایشان به نظر من نمونه کامل صبر، متانت، علم و مدیریت و خوش‌فکری بود. 

(راوی: دکتر حسین بانک، جانباز؛  صفحه ۳۹)

تفاوت نسل‌ها؛ از آرامش جبهه تا اضطراب امروز

 

فرق جوان‌های جبهه با جوان‌های امروز چیست؟

در جبهه جو خاصی دارد. جو استشهادی است. در آن ایمان و معرفت به خداست. جو روحانی و کربلایی و ایمان و شهادت بود. اینجا جوش دروغ است. آنجا می‌دانست هرچه به او گفته‌اند راست است. اینجا می‌داند هرچه گفته‌اند دروغ است. اینجا می‌بیند طمع و دنیاپرستی است. آنجا چیزی که نفسش را آرام می‌کند، مال آخرت است. نفس آدم در جبهه آرام می‌شود و بیرون از جبهه متلاطم و مضطرب می‌شود. محیط آلوده است. در جبهه دائماً با خدا و قرآن صحبت می‌کند، اینجا دائماً با بقیه. آنجا پولت را هرجا که گذاشتی، از همان جا برمی‌داری. اینجا توی چهار کمد و صندوق و قفل هم پنهان کنی، صاحبش نیستی.

بچه‌های امروز در کار دنیا مشغولند. انسان اگر درختی را بکارد و به آن نرسد و به موقع سمپاشی نکند، آفت آن را از بین می‌برد. جوان بعد از درس و سربازی کار و زندگی می‌خواهد، اگر بهش ندهی منحرف می‌شود. دولت باید هرچه زودتر فکری به حال این جوان‌ها بکند. ما به این جوان‌ها برای ایستادن تو روی آمریکا و اسرائیل احتیاج داریم. باید مواظبشان باشیم. باید درست مثل یک پدر مهربان ببینند جوان ما چه کم‌ و کسری دارد، کمکشان کند.

(راوی: جبار سعدولی، پدر شهید؛ صفحه ۴۴)

معجزه دعای توسل زیر باران سیل‌آسا
در عملیات محرم چه خاطره‌ای دارید؟

فرمانده ما در این عملیات شهید میرباقری، بخشدار میبد بود. ایشان شروع کرد به نماز خواندن و ما پشت سرش ایستادیم. هوا تا آن موقع کاملاً صاف بود. نماز مغربمان که تمام شد، آمدیم نماز عشا را شروع کنیم، باران سیل‌آسایی شروع شد و در عرض ۲۰ دقیقه، سیل وحشتناک کل منطقه را گرفت. خبر دادند که عملیات لغو شده و همه بچه‌ها اوقاتشان تلخ شد. ابتدا تصور کردیم که سیل علیه ماست، چون سیل به طرف خط ما می‌آمد. شهید میرباقری گفت جمع شویم. چادر نیمه‌افراشته‌ای پیدا کردیم و نشستیم و دعای توسل خواندیم.

شهید میرباقری گفت تمام کلمات دعای توسل یادم نیست. نام حضرت رسول صلی‌الله، فاطمه زهرا صلی‌الله و ائمه اطهار را می‌برم و شما به هر کدام که رسیدیم، بگویید یا وجیهاً عندالله و… دعای توسل حیرت‌انگیزی بود. همه را گفتیم و به نام مبارک امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه رسیدیم، هنوز دعا تمام نشده بود که پیغام رسید که به خط شوید که عملیات انجام می‌شود.

بچه‌ها اشک شوق می‌ریختند، یکدیگر را بغل می‌کردند و سر از پا نمی‌شناختیم. خلاصه سه ساعت پیاده رفتیم و خط را شکستیم و با حداقل تلفات، تعداد زیادی اسیر گرفتیم. اسرا می‌گفتند ما هفت‌هشت شب بود که در حال آماده‌باش به سر می‌بردیم و بشکه‌های پر از گاز شیمیایی را آماده نگه داشته بودیم و امشب به خودمان گفتیم ایرانی‌ها در این سیل، دیوانگی نمی‌کنند و گرفتیم تخت خوابیدیم. بشکه‌های مواد شیمیایی هم در اثر رطوبت عمل نکردند و خلاصه به طرز حیرت‌انگیزی توانستیم به اهداف مورد نظر دست پیدا کنیم.
(راوی: دکتر سید جلیل میر)

مادرشهیدی با الگوی حضرت ام البنین (ع)

حضرت ابوالفضل علیه السلام را در نظر بگیرید که تشنه است و به یاد و عشق برادر و اصحاب و یارانش آب نمی‌نوشد. البته به اعتقاد من، این برای حضرت ابوالفضل که در دامان زنی همچون ام البنین بزرگ شده است، چیزی کمی است. ام البنین مادر چهار شهید است، اما من سراغ دارم که در همین ایران ما زنی مادر پنج شهید است که حداقل تحصیلاتشان فوق دیپلم بود و بقیه فوق لیسانس و دکترا بودند، یعنی رکورد حضرت ام البنین را به برکت رهبری حضرت امام راحل شکسته است! در یکی از عملیات‌ها ، من به چشم خود دیدم پسری را که تک تیرانداز دشمن تیری به قلب او رها کرد. شنیدم که دو بار گفت یا مهدی و سومی را داشت می‌گفت یا…‌‌. که به شهادت رسید. برادرش بالای سر او رسید. بوسه‌ای از گونه‌اش برگرفت و از او خواست دعایش کند که به او ملحق شود و حتی منتظر نماند که او را به خط عقب جبهه ببرد و به و به سوی خط مقدم پیش رفت. بنابراین وقتی به من می‌گویند چطور غمگین نیستی، جواب می‌دهم که من به خودم می‌بینم که کمتر از مادر وهب نیستم. او یک زن بود که سر پسرش را که دشمن برای تضعیف روحیه او به طرفش انداخته بود، برداشت و پرت کرد و گفت،سری را که در راه دوست داده‌ایم پس نمی گیریم.خدا گواه است من دو سال قبل از شهادت ومفقود شدن پسرم با توجه به علائمی که در او می دیدم،یقین داشتم که ایشان مال این دنیا نیست.او متعلق به جای دیگر بود.شهادتش برای من چیز عجیب وغیر مترقبه ای نبود
(راوی: حمید عباسی پدر یک شهید و دو جانباز ص ۵۲)

عقدی با دست حضرت عباس(ع)

پسر عموی من خواستگار من بود، چون سرش مو نداشت جوابش کردم. اما یک شب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم توی تابوت هستم و اطرافم پر از چوب انجیر است. رسم ما بود که دور جنازه چوب انجیر می‌گذاشتند. خلاصه من درست و حسابی مرده بودم. خلعت تنم بود و مدت‌ها بود که از دار دنیا رفته بودم. دیدم حضرت عباس علیه‌السلام فرمودند که بلند شو. گفتم، من مرده‌ام چطور بلند شوم؟ دست مبارکشان را گذاشتند پشت گردنم و فرمودند: «به تو می‌گویم بلند شو.” بلند شدم و حضرت دست مرا گرفتند و در دست شهید گذاشتند و ما را برای هم عقد کردند. از جا بلند شدم و دیدم خیس عرق شده‌ام. شوخی نداشت. با عجله دویدم و رفتم نزد پدرم که به او بگویم با محمد حسین ازدواج می‌کنم. گفتم دیگر شوخی بردار نیست. وقتی عقد مرا با او، حضرت عباس علیه‌السلام خوانده‌اند، من چه کارم که بگویم نه؟ بعدها شهید بزرگوار می‌گفت که در همان ساعات از زیارت حضرت معصومه (س) از قم برمی‌گشته و دلش خیلی شکسته بوده و رضایت مرا از آن بزرگوار خواسته.

(راوی: بتول عرب‌نژاد، همسر شهید عرب‌نژاد – ص ۵۳)

درس روی تخت

پس از مجروحیت بستری بودم و حتی نمی‌توانستم از روی تخت روی ویلچر بیایم. همان‌جا به خودم گفتم حضرت رسول فرمودند «اطلب العلم من المهد الی اللحد»، نفرموده که اگر روی تخت افتادید و نتوانستید حرکت کنید، این مسئله شامل حال شما نمی‌شود. از همان‌جا بود که تصمیم گرفتم به هر نحو ممکن درسم را تا مدارج بالا ادامه بدهم. هفت سال درس را با این سختی‌ها تمام کردم و تخصص گرفتم. اتفاقاً رشته‌ام در حال حاضر به دلیل پیوند اعصاب مطرح شده و از این بابت هم جهش علمی بزرگی اتفاق افتاده است.

(راوی: دکتر شکور اکبرنژاد، جانباز، برادر شهید – ص ۵۷)

مجسمه‌ای و عبرتی

رفته بودم بروکسل، آنجا در یکی از میدان‌های مهم شهر، مجسمه پسر بچه کوچکی را دیدم که داشت ادرار می‌کرد. هر کسی هم از هر جای دنیا که می‌آمد، می‌ایستاد کنار این مجسمه و با کمال افتخار، عکس می‌گرفت. من مانده بودم که چنین مجسمه‌ای اساساً چه ارزشی دارد که اینقدر به آن اهمیت می‌دهند. از یک اهل فن پرسیدم، گفت این پسر بچه با ادرارش جلوی یک آتش‌سوزی بزرگ را گرفته و ما این‌جور از او تجلیل می‌کنیم. من به راست و دروغ قضیه کاری ندارم. همان‌جا آه از نهادم بلند شد که ما چقدر آدم حسابی توی فرهنگ خودمان داریم و چقدر مفاهیم و معنای حیرت‌انگیز، و چه‌جور بی‌حال و بی‌تفاوت از کنار همه‌شان می‌گذریم. از گنجینه‌های اساطیری رستم و سهراب بگیرید تا مفاخر علمی و فرهنگی و دینی و خلاصه از هر سنخ که بگویید. آن وقت آن‌ها ببینید چه چیزهای کوچکی را نشان بچه‌هایشان می‌دهند. این کفران نعمت هست یا نه؟

(راوی: علی کشفیا، جانباز – ص ۶۳)

زیبایی یعنی پاکی

به نظر من زیبایی یعنی اینکه مال حرام نخوری، به حقوق کسی تجاوز نکنی، به حق خودت قانع باشی. من فکر می‌کنم من که نمی‌توانم همه را عوض کنم، پس بهتر است خودم را عوض کنم، خودم را درست کنم. دیگران اگر دیدند که من درست هستم چون بشر فطرتاً رو به سمت خوبی و زیبایی دارد، خودشان را ممکن است عوض کنند، ولی اگر خودم را رها کنم و دائماً بخواهم بقیه را درست کنم، به جایی نمی‌رسم. عمر و وقت و شادیم از بین می‌رود. موقعی که آدم تصمیم می‌گیرد دنیا را عوض کند مشکلش دوتا می‌شود. این‌هایی که حرف می‌زنند و جور دیگری عمل می‌کنند و هیچ حرفشان با هیچ عملشان نمی‌خواند، این‌هایی که دوست ندارند مردم شاد و سرحال و با نشاط و پرکار باشند، قبله‌شان کج شده! نمی‌دانم رو به کدام طرف نماز می‌خوانند، ولی قطعاً رو به کعبه نیست چون کعبه یعنی شادی، یعنی امید، یعنی تحرک، یعنی مهربانی.

(راوی: علی کشفیا، جانباز – ص ۶۳)

نامه‌ای از غیب

می‌خواهم از لطف خداوند خاطره شیرینی را نقل کنم. در دانشکده که درس می‌خواندم، کارم بدجوری گره خورده بود و پیش نمی‌رفت و هرچه هم تلاش می‌کردم راه به جایی نمی‌بردم. یک روز یکی از دوستانم گفت فلانی نامه داری. من در تمام دوران دانشکده فقط همان یک نامه را دریافت کردم، چون اهل نامه‌نگاری نبودم. نامه را گرفتم و دیدم در ارتباط با مشکلم است. آن را بردم به ارگان مربوطه تحویل دادم و با سهولت حیرت‌انگیزی کارم راه افتاد. اگر آن نامه نبود احتمال اینکه تحصیلاتم را رها کنم، نود درصد بود. تا آخر تحصیلات هم مشکلی برایم پیش نیامد.
(راوی: دکتر جهانبخش قهرمانی، جانباز – ص ۶۴)

پدر، استاد الاساتید

یک وقتی در آزمایشگاه دانشگاه بودم که کسی آمد نزد من و گفت، پدرتان استاد کدام دانشگاه هستند؟ نگاهش کردم و گفتم، دانشگاه زندگی! به او گفتم پدر من مدرک و درجه دانشگاهی ندارد، ولی من او را به عنوان استاد الاساتید قبول دارم. پرسید چطور؟ گفتم پدر من هرچه را که گفت، عمل کرد. مال مردم را نخورد. پشت سر مردم حرف نزد. بد کسی را نخواست. یادم هست یک وقتی مثلاً برای خودم کسی شده و مدرکی گرفته بودم و رفتم شهرمان. صحبتی پیش آمد و پیشنهاد شد که کاری را به کسی ارجاع بدهند. من نه با کلام تند و توهین‌آمیز، بلکه با اندکی انتقاد گفتم آن فرد مگر صلاحیت انجام این کار را دارد؟ پدر حضور داشتند و هیچ حرفی نزدند. به عمرم به یاد ندارم که پدر به یکی از ما تلنگر یا تشر زده باشد. شب که شد، داشتم استراحت می‌کردم که پدر آمد بالای سرم. و خیلی مختصر و مفید گفت. کارت درست نبود! انگار دنیا را توی سر من کوبیدند. یک مرتبه احساس کردم همه درس‌هایی که خوانده‌ام ، در مقابل ظرافت نگاه پدرم که حتی کوچک‌ترین نقص‌ها هم از چشمش پنهان نمی‌ماند هیچ است. (راوی: دکتر هوشنگ بزرگی جانباز- ص۶۹)

دیگر از کلمه «منجلاب» استفاده نکردم

 
خاطره شیرین دیگرم برمی‌گردد به دوران دبیرستان. سخنرانی غرایی تهیه کرده بودم درباره اوضاع قبل از انقلاب و پیروزی انقلاب. در آن سخنرانی اشاره کرده بودم که انقلاب ،  ما را از منجلاب ذلت و بدبختی نجات داد و خلاصه جملاتم هم جوری بود که یعنی قبل از انقلاب همه جا منجلاب بوده و از این قبیل. معلم انشای من انسان بسیار موقری  بود. آمد و گفت، انشایت را به من بده ببرم منزل بخوانم. من توی پوستم نمی‌گنجیدم و خلاصه خیلی مفتخر شده بودم. چند روز بعد انشا را آورد و گفت، باریکلا! خوب نوشتی، فقط از این به بعد سعی کن در به کار بردن کلماتی مثل منجلاب اعتیاد کنی، چون قبل از انقلاب همه جا و همه کس هم منجلاب نبود و حتی اگر یک جا و یک نفر هم منجلاب نبوده باشد،انصاف حکم می‌کند که انسان اینطور مطلق نگاه نکند. از ان زمان به بد نه تنها جرئت نکردم لغت منجلاب را راحت به کار ببرم که اصولاً در به کار بردن کلمات، دچار وسواس شده‌ام. این بزرگان، عالمان واقعی و مربیان هوشمندی بودند که می‌دانستند چه حرفی را چه موقع بزنند.
(راوی: دکتر هوشنگ بزرگی جانباز؛ ص ۶۹)

انتهای پیام/ 

روایتی از عشق، ایثار و معجزه در جبهه‌های دفاع مقدس 

منبع خبر

روایتی از عشق، ایثار و معجزه در جبهه‌های دفاع مقدس  بیشتر بخوانید »

یادی از مجاهدان خرمشهر در غرفه «شهید ماه» موزه شهدا

یادی از مجاهدان خرمشهر در غرفه «شهید ماه» موزه شهدا


به گزارش نویدشاهد، موزه‌ مرکزی شهدا  به مناسبت سوم خرداد سالروز «آزادسازی خرمشهر» و چهارم خرداد «روز مقاومت دزفول»، آثار به یادگارمانده از شهیدان «مسعودآقا منفرد نیاکی»، «سیدمحمد جهان‌آرا» و «سیدحسین علم‌الهدی» را که از مجاهدان راه آزادسازی خرمشهر بودند را که از سوی خانواده این شهدا به موزه مرکزی شهدا اهدا شده بود؛ با چیدمانی تازه در قاب غرفه «شهید ماه» به نمایش گذاشت.
«شهید ماه» عنوان طرحی از فعالیت‌های موزه مرکزی شهداست که طی آن هرماه آثار به جامانده از شهیدان به همراه گزیده‌ای از زندگینامه یا وصیت‌نامه شهدا در قاب بیرونی موزه برای تمامی رهگذران خیابان آیت‌الله طالقانی به نمایش گذاشته می شود.
این طرح با هدف آشنایی عابران با گنجینه‌های موزه مرکزی شهدا و مانوس شدن بیشتر مخاطبان با فرهنگ ایثار و شهادت صورت می‌گیرد. 
در ادامه تصاویری از آثار و اسناد به یادگار مانده از این شهیدان والامقام را که در قاب ویترین «شهید ماه» می‌بینید.

 

 

یادی از مجاهدان خرمشهر در غرفه «شهید ماه» موزه شهدا

منبع خبر

یادی از مجاهدان خرمشهر در غرفه «شهید ماه» موزه شهدا بیشتر بخوانید »

ای شهر خون! خداست خریدار عشق تو....

ای شهر خون! خداست خریدار عشق تو….


ای شهر خون! خداست خریدار عشق تو....

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سوم خرداد 1361 در تقویم تاریخ این سرزمین، یادآور حماسه بزرگ و افتخارآمیز فتح‌الفتوح «خرمشهر» قهرمان، پس از یکسال و هفت ماه اشغال و اسارت در چنگ چکمه پوشان لشکر خبیث و متجاوز بعثی است. این پاره تن ایران که مظهر مقاومت مردمی در برابر ماشین جنگی و ارتش تا دندان مسلح صدامی شد و حماسه دفاع مظلومانه ساکنان این شهر و نیروهای داوطلب از زن و مرد از آن در روزهای آغاز جنگ و از پیش از تهاجم علنی مزدوران شیطان به خاک مقدس ایران تا غروب غریبانه و خونرنگ سوم آبان 1359 که شهر بطور کامل سقوط کرد و به اشغال دشمن درآمد، در تمام این مدت، بغضی شده بود در قلب همه مردم و زخمی شده بود در جگر و جان هر ایرانی غیرتمند، که التیامی نداشت و غمی شده بود که وجدان هر انسان آزاده را شعله ور می ساخت. از عملیات طریق القدس و فتح بستان و شکست حصر آبادان، روند عملیاتها در جهت بازپس گیری این قطعه از خاک میهنمان با همکاری و وحدت فرماندهی ارتش و سپاه در قالب عملیاتهای پیروزمند «فتح المبین» و «الی بیت المقدس» متمرکز گردید و سرانجام در صبح روز سوم خرداد 61 مسجد جامع، این قلب طپنده شهر، بر دلیرمردان ظفرمند قافله توحید، آغوش گشود و پای سپاه نور به خاک خرم از خون شهیدان رسید و شهر از لوث وجود اهریمنان پاک شد و بانگ اذان عشق از گلدسته ها قلب آسمان را شکافت و یاران روح الله در شبستان و صحن مسجد جامع، قامت به نماز شکر بستند. اما در این میان، «ممد نبودی ببینی»… اما نه! تو بودی! از تو زنده تر هم مگر هست؟ تو پیشاپیش این قافله به شهر رسیدی با «سالم» و «بهنام محمدی»، با «محسن وزوایی» و «حسین قجه ای» که در راه آزادسازی خرمشهر به خون غلطیدند، با همه مدافعان شهید شهر، تو زودتر از همه آمده بودی «محمد جهان آرا»! تو اولین شاهد فتح عاشقان بودی…

طبق نقشه، می‌خواست خرمشهر را یک روزه بگیرد! اما…

خرمشهر از نخستین روزهای تهاجم رژیم بعثی عراق، نماد مقاومت ملی شناخته شد. با توجه به موقعیت ژئوپولیتیکی این شهر در غرب خلیج فارس و مجاورت با اروندرود، اشغال آن فقط بعد نظامی نداشت، بلکه پیامدهای گسترده روانی و سیاسی را به دنبال آورد. اشغال خرمشهر یکی از اهداف کلیدی صدام حسین جهت فشار به جمهوری اسلامی ایران بود؛ اما پایداری و مقاوت ساکنان و مدافعان شهر، حتی در سخت‌ترین شرایط، الگویی از ایثار و حماسه‌آفرینی را رقم زد. صدام طبق نقشه اولیه تهاجم و تجاوز، اعلام کرده بود که خرمشهر را یک روزه، خوزستان را سه روزه و تهران را در روز هفتم خواهد گرفت! اما 34 روز مقاومت مدافعان مظلوم خرمشهر از شهر، بی دفاع و با کمترین سلاح و بدون امکانات اولیه، در یک جنگ تن به تن شهری و چریکی، یک حماسه بزرگ تاریخی را رقم زد و خاطره پاکباختگی و غیرت و شرف این مدافعان، کانون عاطفه و مقاومت و وحدت ملی شد. خرمشهر در تمام این مدت، «اسم رمز» و «شناسنامه هویت» هر ایرانی بود. 

و اینگونه «شهر خون»، «شهر خدا»، آزاد شد…

ساعت 11 صبح روز سوم خرداد، در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکست.
ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که 24 ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند.
در ساعت 2 بعدازظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد. بدین ترتیب، این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در 4 آبادان 1359 به اشغال درآمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت و از لوث وجود متجاوزان تطهیر شد.
رزمندگان اسلام در اولین اقدام خود پس از آزادسازی شهر، نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند. خبر آزادسازی خرمشهر به سرعت در همه جا طنین افکند و ملت ایران اسلامی را که مدت‌ها در آروزی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق در شادی و سرور کرد.
مردم به خیابان‌ها ریختند و با پخش شیرینی به جشن و شادی پرداختند. در پایان آن روز امت شهید پرور ایران با حضور در مساجد، نماز شکر به جای آورده و با فرار رسیدن شب به یمن پیروزی حق بر باطل بر پشت بام‌ها ندای الله اکبر سردادند.

اهمیت و ابعاد استراتژیک فتح خرمشهر در داخل و خارج

در این عملیات، ۵۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران اسلامی که به اشغال دشمن در آمده بود از چنگ دشمن آزاد شد. فتح خرمشهر موجب سرشکستگی صدام و نیز تلخ کامی حامیان قدرتمند وی شد. صدام و نظامیان بعثی، همه همت، توان و تدبیر خود را برای حفظ اشغال خرمشهر، از آغاز تصرف آن به کار گرفتند و این شهر را به گمان خود به دژی نفوذ ناپذیر تبدیل کرد.
پس از 23 روز نبرد شبانه‌روزی رزمندگان اسلام در عملیات بیت‌المقدس و درست هنگامی که آنان به فتح خرمشهر نزدیک می شدند، صدام همچنان به تقویت نیروهای خود در این شهر می پرداخت و برای جلوگیری از پیروزی قطعی سپاه اسلام، سربازان جدیدی را وارد خرمشهر کرد.
فتح خرمشهر، مهمترین نتیجه عملیات بیت‌المقدس بود. در این نبرد که یکی از مهمترین و گسترده‌ترین عملیات‌ها در دوران جنگ تحمیلی است، حدود 5400 کیلومتر مربع از خاک کشور آزاد شد.
بازپس‌گیری خرمشهر، موجب تغییر توازن سیاسی ـ نظامی در جنگ و منطقه خلیج فارس به سود ایران شد. از نظر نظامی، اجرای چهار عملیات طی هشت ماه، بیانگر تجدید توان نظامی ایران بود. از حیث سیاسی نیز به منزله از بین رفتن برتری عراق در مذاکرات سیاسی بود و این کشور را در وضع تحقیرآمیزی قرار داد. در این مدت احتمال سقوط حکومت عراق نیز می‌رفت. 
 صدام حسین در ۱۹ خرداد ۱۳۶۱/ ۹ ژوئن ۱۹۸۲، به طور یک جانبه، آتش‌بس اعلام کرد. او در ۲۰ خرداد همان سال، به بهانه کمک به سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) و نیروهای سوریه در برابر تجاوز اسرائیل به لبنان در ۱۶ خرداد/ ۶ ژوئن همان سال، دستور عقب‌نشینی به نیروهای عراقی از اراضی ایران را صادر کرد.  در پی برقراری صلح با ایران بود و در ۳۰ خرداد/ ۲۰ ژوئن همان سال با صدور بیانیه‌ای، عقب‌نشینی ازخاک ایران را با از بین بردن هرگونه بهانه‌ای برای ادامه جنگ توجیه کرد.
تغییر توازن سیاسی به سود ایران، ابتکار عمل نیروهای ایران، تقویت توان نظامی ایران، شکست سیاسی و نظامی عراق و ضربه اساسی به ماشین جنگی و ساختار نظامی و آرایش قوای جبهه دشمن، از دست رفتن برگ برنده عراق در منظری بین المللی، ایجاد تهدید برای دشمن، و موضع گیری مجامع جهانی و تکاپوی قدرتهای غربی برای جلوگیری از شکست بیشتر حزب بعث، و تحول در مهندسی عملیاتی جنگ: از پدافندی و تدافعی به تهاجمی و آفندی، از دیگر پیامدهای این پیروزی بزرگ بود.  

خرمشهر را خدا آزاد کرد

تاکید مکرر امام بر توجه به ارزشهای معنوی و توحیدی و ابعاد عرفانی جهاد و فرهنگ شهادت طلبی، الگویی از شخصیت رزمندگان را در قالب یک سلوک مخلصانه و مومنانه و طریقتی عارفانه شکل داد و ترسیم کرد که شاخص هویتی و برجسته ترین فضیلت رزمندگان ما در جبهه ها شد. به گفته رهبر معظم انقلاب، تربیت جوانانی صالح و مومن با این بینش الهی و با این رسالت و هدف قدسی و فراتر از فتح خاک، در مسیر عروج به مقامات متعالی انسانی و در مدار تقرب و عبودیت حق، «فتح الفتوح» امام راحل (ره) بود و نه فقط فتح خرمشهر. همانگونه که حضرتش فرموده بود: «فتح خرمشهر، فتح خاک نیست؛ فتح ارزشها است.» رزمندگان جبهه نور در سالهای دفاع مقدس، با الهام از این بینش و باور، به هدفی عظیم تر از باز پس گیری یک زمین، یا فتح یک نقطه از مواضع دشمن، نظر داشتند. آنان این جنگ را وسیله وصول به غایاتی معنوی و منظر شهود و تشرف به آفاقی باطنی یافته بودند و از همین است که باز هم به فرموده رهبر حکیم و بصیر انقلابمان: «این جنگ، یک گنج بود.» و راستی اگر در جریان همین عملیاتها و فتوحات نبود، کجا می شد گوهر وجود بزرگمردانی چون «همت» و «خرازی» و «باکری» و «باقری» و «صیاد» و «زین الدین» و «آبشناسان» و «جهان آرا» و… ظهور یابد؟ اشارت حضرت امام (ره) بمثابه معلم و مرشد و مراد معنوی و پدر رزمندگان ما بر اینکه خرمشهر را خدا آزاد کرد، تاکیدی بود بر مبداء و غایت این جهاد که سیر الی الله بود و نه جنگی همچون مشابهاتش در جهان که انگیزه ای فراتر از منافع و مقاصد مادی، جغرافیایی و ملی نداشت و جهات و ابعادی چنین عظیم از معنویت و عرفان و روح توحیدی و تجلیات شگفت شهادت طلبی و ایثار و پاکبازی در راه خدا را در انسانهایی که فانی در حق بودند و یکشبه ره صد ساله پیمودند و وصیتنامه هایشان به گفته امام: «انسان را نی لرزاند و بیدار می کند»، از خود آشکار نمی‌ساخت. و اینهاست که «جنگ» ما را «گنج» کرده است.

فتحی که سرآغاز «تمدن سازی جهانی مقاومت» شد

فتح بزرگ سوم خرداد 61 در آن روز و حتی در روند دفاع مقدس هشت ساله متوقف نشد، بلکه ابعادی عظیم‌تر یافت. این فتح را می توان سرآغازی بر «تندن سازی جهانی مقاومت» دانست که ثمرات آن سالها بعد و در قالب نیروهای مقاومت جهادی در جهان اسلام، همچون دژ مستحکمی در برابر صهیونیسم جهانی قد علم کرد و منافع جهان سلطه و استکبار را به خطر انداخت. انگیزه و مبادی معنوی و فرهنگ شهادت طلبانه و مقاومت مردمی و متکی بر توده و متن مردم و نه لزوما قواعد کلاسیک نظامی و نیروهای متعارف نظامی، اهداف جهانی در دفاع مقدس از جمله رفع فتنه از عالم و نابودی صهیونیسم و آزادی قدس شریف، و شکل گیری الگویی از پیروزی با اتکا به توانمندیهای بومی در برابر یک قدرت متمرکز تسلیحاتی برخوردار از پشتیبانی جهانی، از جمله عواملی هستند که فتح خرمشهر را بمثابه یک نماد جهانی از مقاومت، سرلوحه و الهام بخش و آغازگر یک روند از تمدن سازی جهانی فرهنگ مقاومت معرفی می کنند. مقاومتی که امروز از یمن و عراق تا لبنان و فلسطین، همه حیثیت و موجودیت دشمنان اسلام و انسانیت را در منطقه و دنیای اسلام، تهدید می‌کند. 

خاکت ببوسم خاک تو بوسیدنی شد…

ای شهر خرمشهر ای خاکِ گهرخيز
 ای سينه پر آذرت از غصه لبريز
 خاکت ببوسم خاک تو بوسيدنی شد
 گل‌هاي خرمشهر من بوييدنی شد
 اي قله ايثار و محراب عبادت
 نخلت اگر سوزند برجا ريشه ماند
خورشيد از خون سرزند، بر خون نشيند
 تا شام بد فرجام دشمن را ببيند
سوي تو مرغان مهاجر، باز آيند
 بر آشيان سبز در پرواز آيند
 با من بخوان شعر ظفر، ای بندر سبز
 شب سر شد و آمد سحر، ای بندر سبز

شاعر: زنده یاد سپیده کاشانی

دیدند این باغ عاشق، از لاله بهتر ندارد

گفتند این خاک، دیگر، سرو و صنوبر ندارد

خورشید، اینجا غریب است، اینجا دلاور ندارد
گفتند خوب است، خوب است، در گوشه‌ای دفن سازیم

این آسمان را که بوی بال کبوتر ندارد
هر چند تعریف کردند، از سرخی شمعدانی

دیدند این باغ عاشق، از لاله بهتر ندارد
بردند یاران ما را بر شانه‌های خیابان

بردند و بردند انگار، این کوچه آخر ندارد
در سینه از سوگ گل‌ها، یک آسمان ابر دارم

یک شب بیاید ببیند، هر کس که باور ندارد
شهری که گویند شهر خورشید، باشد، همین جاست

شهری که «یوسف» در آنجا، ترس از برادر ندارد

شعر از: دکتر محمود اکرامی فر

انتهای گزارش/

ای شهر خون! خداست خریدار عشق تو....

منبع خبر

ای شهر خون! خداست خریدار عشق تو…. بیشتر بخوانید »

سردار غلامرضا سلیمانی

سردار سلیمانی: تقویت بسیج را در دستور کار داریم


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار سرتیپ «غلامرضا سلیمانی» رئیس سازمان بسیج مستضعفین صبح امروز (یکشنبه) در آیین سراسری تحویل اقلام تجهیزی حوزه‌های مقاومت بسیج سراسر کشور، با بیان اینکه سوم خرداد (سالروز آزادسازی خرمشهر) یک روز بزرگ در تاریخ ملت ایران محسوب می‌شود، اظهار داشت: سوم خرداد محصول راهبردی بود که امام راحل از جماران پیش روی ملت ایران نهاد.

سردار سلیمانی افزود: راهبردی که امام راحل پیش روی ملت ایران گذاشت، موجب شد ارتش متجاوزی که می‌خواست جمهوری اسلامی را ساقط و ایران را دچار شکست کند، از مهر سال ۶۰ تا خرداد سال ۶۱ منهدم شود و بعد از عملیات بیت‌المقدس، حمایت کشور‌های غربی و شرقی موجب شد تا ارتش رژیم بعثی عراق دوباره بازسازی شود.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین خاطرنشان کرد: نقش نیرو‌های مردمی و بسیجیان در پیروزی‌های دفاع مقدس، انکارناشدنی است و بیش از ۹۰ هزار شهید بسیجی، خود گویای این امر است.

وی عنوان کرد: امام راحل «دفاع مردم‌پایه» را شکل داد و فتح خرمشهر پیامد حضور مردم در عرصه دفاع از کشور بود. ما این وظیفه را بر دوش خود احساس می‌کنیم که تشکیلات مردمی انقلاب اسلامی یعنی بسیج را در پاسداری از میهن عزیزمان تقویت کنیم.

سردار سلیمانی ادامه داد: یکی از ابعاد تقویت بسیج، به‌روز‌رسانی تجهیزات مورد نیاز آن است و امروز بخش قابل توجهی از این تجهیزات بر اساس نیاز‌ها و اولویت رده‌ها به آن‌ها واگذار می شود. مبالغی هم برای ادامه روند تجهیز در نظر گرفته شده است و این تجهیزات به محض تأمین در اختیار رده‌های بسیج قرار خواهد گرفت.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین اضافه کرد: این تجهیزات در حقیقت در اختیار جوانان و نوجوانان این کشور قرار می‌گیرد و بدون حضور مردم، بسیج معنی ندارد. این تجهیزات و اعتبارات در اختیار فرزندان این مردم است؛ زیرا بسیج پاره تن مردم است و هیچ‌گاه مصلحت مردم را فراموش نخواهد کرد.
 
انتهای پیام/ 200

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سردار سلیمانی: تقویت بسیج را در دستور کار داریم

سردار سلیمانی: تقویت بسیج را در دستور کار داریم بیشتر بخوانید »