خرمشهر

ارتش چگونه ماشین جنگی صدام را متوقف کرد؟

ارتش چگونه ماشین جنگی صدام را متوقف کرد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، صدام با تصور اینکه در مدت زمان کوتاهی می‌تواند به اهداف خود دست پیدا کند، آغازگر یک حمله سراسری علیه ایران شد و مرزهای هوایی و زمینی کشورمان را در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۵۹ مورد تجاوز قرار داد، اما صدام نه تنها در مدت یک هفته و یک ماه نتوانست به اهداف خود دست یابد، بلکه آرام آرام پیشروی ماشین جنگی‌اش در مناطق غربی و جنوبی کشورمان کُند و سپس متوقف شد و در ادامه مجبور به اتخاذ مواضع پدافندی شد. در سال دوم جنگ نیز با قدرت گرفتن نیروهای ایرانی و انجام سلسله عملیات‌هایی، نیروهای متجاوزگر ارتش بعث عراق مجبور به خروج از اراضی اشغال شدند.

ارتش جمهوری اسلامی ایران به طور ویژه در یک سال نخست جنگ نقش مهم و قابل توجهی در توقف ماشین جنگی صدام داشت و اگر تلاش‌ها و اقدامات ارتش نبود، شاید ارتش عراق می‌توانست به اهواز برسد و از خوزستان عبور کند. در این گزارش به بازخوانی اقدامات مهم ارتش در یک سال نخست جنگ پرداخته‌ایم.

اشغال چند شهر؛ اما ناکام در هدف

استعداد رزمی ارتش عراق در آغاز جنگ تحمیلی، حداقل ۲۳ لشکر با نهایت آمادگی رزمی بود، در حالی که استعداد ارتش ایران کمتر از ۱۰ لشکر بود؛ آن هم در شرایط نامطلوب. ارتش عراق در آغاز جنگ از نظر نیروهای زمینی و هوایی در آمادگی عالی به سر می‌برد و از نظر نیروی دریایی در حد متوسط ارزیابی می‌شد، اما ارتش ایران در آغاز جنگ از نظر نیروی زمینی در پایین‌ترین سطح آمادگی رزمی قرار داشت. البته وضعیت نیروی هوایی متوسط و وضعیت نیروی دریایی خوب بود.

بنابراین ارتش عراق در آغاز جنگ از نظر کمیت، دست‌کم چهار برابر ارتش ایران توان رزمی داشت. از نظر کیفیت نیز ارتش عراق مجهز به سامانه فرماندهی و کنترل منسجم، آموزش خوب و انضباط عالی بود، اما ارتش ایران از نظر کیفیت در سطح پایین‌تر از متوسط، اما از نظر ایمان و اراده برای دفاع از کشور در سطح عالی قرار داشت. به همین دلیل ارتش در یک سال نخست جنگ توانست دفاع قابل قبولی از سرزمین‌های کشورمان داشته باشد.

ارتش بعثی عراق در روز ۳۱ شهریور حمله سراسری‌اش را به خاک ایران اسلامی آغاز کرد. پس از پایان موج اول حملات هوایی عراق به پایگاه‌های هوایی ایران، نیروهای زمینی عراق هم تهاجم به خاک ایران را آغاز کردند. عراق از ابتدای جنگ تا ۲۶ آبان ۵۹ توانست شهرهای خرمشهر، بستان، سوسنگرد، هویزه، دهلران، قصرشیرین و نفت‌شهر را تصرف کند. همچنین آنان توانستند تا دیوارهای جنوبی شهر اهواز جلو بیایند، آبادان را محاصره کنند و سپس خود را به دیوارهای شهر شوش برسانند و جاده اندیمشک – اهواز را زیر آتش بگیرند. البته عراق نتوانست شهرهای مهم خوزستان همچون اهواز، آبادان، دزفول و شوش را اشغال کند. در این مدت بیش از ۱۵ هزار کیلومتر مربع از خاک کشورمان به اشغال متجاوزان درآمد.

عراقی‌ها هرچند توانستند چند شهر و بخش‌هایی از کشورمان را طی دو ماه به تصرف خود درآورند، اما به دلیل مقاومت‌های نیروهای نظامی و مردمی در دستیابی به اهداف از پیش تعیین‌شده ناکام ماندند. از این رو برخی هم‌پیمانان منطقه‌ای صدام بر آن شدند تا با فعال کردن میانجی‌هایی، آتش‌بس را در شرایط اشغال بر ایران تحمیل کنند.

بنابراین اولین و بزرگترین ضربه‌ای که ارتش ایران بر دشمن متجاوز وارد کرد، ناکام گذاشتن آنان در دستیابی به اهدافشان بود.

نمونه‌های ایثار و مقاومت ارتشیان

یگان‌های ارتش که در مناطق مرزی و در خط مقدم جبهه بودند، بلافاصله وارد درگیری با قوای دشمن شدند. لشکر ۹۲ زرهی از موسیان در شمال استان خوزستان تا خرمشهر در جنوب این استان گسترش یافت. گروه رزمی ۳۷ زرهی شیراز هم که در فکه حضور داشت، به مقابله با پیشروی ارتش بعثی در ارتفاعات برقازه و دوسلک پرداخت. لشکرهای ۲۱ حمزه، ۱۶ زرهی قزوین و ۷۷ پیاده خراسان و دیگر یگان‌های زمینی نیز ماموریت یافتند تا به سمت جبهه‌های جنوب حرکت کنند.

در این بین نمونه‌های بسیاری از ایثار و فداکاری ارتشیان دیده شد. یکی از نمونه‌های مقاومت نیروهای ارتش در برابر تجاوز عراق، حماسه‌آفرینی تکاوران نیروی دریایی ارتش در دفاع از خرمشهر است. آنان در صبح روز اول مهرماه ۱۳۵۹ از بوشهر با ۴ گروهان و ۱۱۲ خودرو و با استعدادی حدود ۶۰۰ تکاور به آبادان وارد شدند تا در دفاع از خرمشهر شرکت کنند. ناخدا صمدی فرمانده این واحد پس از شناسایی منطقه متوجه شد که آرپی‌جی ۷ در مقابل تانک‌های عراقی کاربرد بیشتری نسبت به سایر سلاح‌های انفرادی دارد، بنابراین ۲۰۰ قبضه درخواست کرد و در ۷ مهر ماه توانست از منطقه دوم دریایی تحویل بگیرد. او همچنین تعدادی از جوانان داوطلب و بسیار پرانگیزه خرمشهری را آموزش داد و آن‌ها را در بین تکاوران در دفاع از خرمشهر به کار گرفت. آنان نقش مهم و موثری در دفاع ۳۴ روزه از خرمشهر ایفا کردند و اگر آنان نبودند، شاید خرمشهر در همان هفته اول به اشغال دشمن بعثی درمی‌آمد. گردان تکاوران نداجا با تقدیم حدود ۷۶ شهید علاوه بر دفاع از خرمشهر توانست پایگاه دریایی خرمشهر را حفظ کند. خاطرات فرمانده این گردان در کتابی با عنوان «تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر» توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

نمونه دیگر حضور دانشجویان سال‌های دوم و سوم دانشکده افسری ارتش در جبهه‌ها بود. آنان در روز سوم جنگ به اهواز رسیدند. تعدادی از آن‌ها در کوی آریا واقع در منطقه بین آبادان و خرمشهر مستقر شده و از روز سوم مهر در قالب سه گردان به مدافعین خرمشهر پیوستند.

ارتش ایران چگونه توانست ماشین جنگی صدام را متوقف کند؟

در جریان دفاع از آبادان نیز ارتشیان نقش مهمی داشتند. در روز چهارم آبان که خرمشهر به اشغال ارتش عراق درآمد، گردان ۱۵۳ از تیپ ۲ قوچان در قالب یک گروه رزمی که دارای یک گردان پیاده و یک گروهان تانک و یک آتشبار توپخانه بود به فرماندهی سرهنگ کهتری از طریق ماهشهر وارد آبادان شد. پس از گذشت مدتی از محاصره آبادان، نیروهای مردمی در کنار همین نیروهای ارتشی به نیروهای عراقی در کوی ذوالفقاری حمله کردند و موفق شدند آنان را به آن سوی بهمن‌شیر عقب برانند.

نمونه‌های بسیار دیگری وجود دارد که نشان‌دهنده ایثار و مقاومت ارتشیان در روزها و هفته‌های نخست جنگ تحمیلی است. سرانجام نیز بر اثر مقاومت نیروهای ارتش و سپاه و حماسه‌آفرینی مردم داوطلب، ارتش عراق زمین‌گیر شد. البته اگر ایران با آمادگی قبلی وارد جنگ شده بود و با تسلط بیشتری برنامه‌ریزی می‌کرد، با نیروهای خود می‌توانست در همان روزهای اول حمله ارتش عراق را دفع کند و اجازه اشغال را به آنان ندهد. اما ارتش ایران پس از وقوع انقلاب اسلامی دچار یک نوع نابسامانی شده بود و سپاه نیز عمر بسیار کوتاهی داشت. ارتش ایران در حالی با جنگ مواجه شد که دچار گرفتاری‌ها و مشکلات فراوانی بود. ارتش در حال گذار از وابستگی به آمریکا و در آغاز راه اتکا به مردم و فرهنگ اسلامی بود.

احیای ارتش و دفاع هوایی از ایران

ارتش در همان یک سال نخست جنگ نشان داد که به مردم، ایران و انقلاب اسلامی وفادار است. او به سرعت خود را بازسازی کرد و به وظیفه دفاع از کشور مشغول شد. امام خمینی (ره) در پیامی که در روز دوم جنگ خطاب به نیروهای مسلح صادر فرمودند، از ارتش پشتیبانی و از زحمات ارتشیان قدردانی کردند. ایشان همچنین تضعیف نیروهای مسلح را عقلاً و شرعاً حرام و کمک به ضدانقلاب عنوان کردند. در چنین شرایطی امام به ارتش هویت دادند و در افزایش روحیه و انگیزه جنگی آن کوشیدند. با توافق امام، بسیاری از افسران و اعضای جدا شده از ارتش نیز فراخوان شدند و به خدمت برگشتند.

هر سه نیروی ارتش با ظرفیت‌های موجود توان خود را بازسازی و اقدامات خود را در برابر ارتش متجاوز بعثی آغاز کردند. در آن شرایط آماده‌ترین بخش قوای مسلح ایران برای واکنش فوری به آغاز حمله عراق، نیروی هوایی بود. این نیرو تا حدود زیادی ساختار و سازمان و نظام عملیاتی خود را حفظ کرده بود و بنابراین می‌توانست سریع‌تر از نیروی زمینی اقدام کند.

پس از اولین موج حملات هوایی عراق به پایگاه‌های هوایی و فرودگاه‌های ایران، نخستین واکنش نیروی هوایی جمهوری اسلامی انجام گرفت. سه ساعت پس از حمله عراقی‌ها، ۴ فروند جنگنده اف-۴ از پایگاه ششم هوایی بوشهر برخاستند و به پایگاه‌های عراق در اطراف بصره و بغداد حمله کردند. دومین گروه پروازی با ۴ فروند هواپیمای فانتوم در ساعت حدود ۱۷ از پایگاه سوم شکاری همدان به عراق حمله کردند.

در طلوع آفتاب روز دوم جنگ نیز نیروی هوایی با ۱۴۰ پرواز انواع جنگنده و با کلمه رمز «کمان ۹۹» به پایگاه‌های هوایی، پادگان‌های ارتش و تاسیسات نظامی عراق حمله کرد.

ارتش ایران چگونه توانست ماشین جنگی صدام را متوقف کند؟

در ۵ روز اول جنگ تحمیلی، خلبانان نیروی هوایی ۹۱۱ نوبت پرواز جنگی و پشتیبانی انجام دادند. آن‌ها تنها در ۴۵ روز اول جنگ، حدود ۱۰ میلیون پوند انواع بمب و راکت را بر روی اهداف مورد نظر در داخل خاک عراق فروریختند. بر اثر حملات وسیع هوایی ایران، رژیم بعثی عراق از روز دوم جنگ، قادر به صدور نفت خود از پایانه‌های نفتی البکر و الامیه در خلیج‌فارس نشد. حملات هوایی علیه ستون‌های زرهی دشمن که در حال پیشروی در خاک ایران بودند و نیز زدن پل‌های عقبه این واحدها در تخریب روحیه قوای متجاوز نقش بسزایی داشت. هوانیروز نیز نقش قابل توجهی در جلوگیری از پیشروی ارتش دشمن داشت.

همچنین در ماه‌های نخست جنگ نیروی دریایی ارتش توانست طی چند عملیات که شگفتی آن عملیات مروارید بود، طومار نیروی دریایی عراق را در هم بپیچد و در ادامه مامور به حفاظت از کشتی‌های تجاری و نفتکش‌ها شود.

بنابراین نیروهای سه‌گانه ارتش جمهوری اسلامی برخلاف تصور صدام که دیگر توانی برای دفاع از مرزهای ایران ندارند، به سدی در برابر پیشروی و تجاوز ارتش عراق تبدیل شدند و توانستند آرزوی دشمن برای تسلط بر اروند، جدایی خوزستان و اشغال ایران را به خوابی آشفته تبدیل کنند.

منبع: تسنیم



منبع خبر

ارتش چگونه ماشین جنگی صدام را متوقف کرد؟ بیشتر بخوانید »

پیش‌بینی قاطع سرنوشت جاویدالاثر احمد متوسلیان توسط خودش


پیش‌بینی محکم سرنوشت جاویدالاثر احمد متوسلیان توسطبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، صفحه اینستاگرامی مرز و بوم در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس روایت «نصرت الله کاشانی» مسوول وقت واحد مهندسی تیپ ۲۷ از پیش‌بینی محکم سرنوشت جاویدالاثر احمد متوسلیان توسط خودش را آورده است که این خاطره را در ادامه می‌خوانید.

بعد از فتح خرمشهر که به تهران آمده بودیم، یک روز حاج احمد گفت: برادرها، بیایید برویم ستاد منطقه‌ی ده سپاه همراه حاجی به آنجا رفتیم؛ ماشینی که از عراقی‌ها غنیمت گرفته بودیم یک استیشن سفید رنگ بود که شیشه‌های پنجره‌ی بغل آن هم شکسته بود. بچه‌های سپاه گفتند؛ حاج آقا، این را نبرید. شیشه که ندارد، یک مرتبه می‌بینید خدای ناکرده، سر یک چراغ قرمز توی ماشین نارنجک انداختند و….

حاجی به حرف آن‌ها اعتنایی نکرد. سوار بر همان ماشین شدیم و به راه افتادیم. داشتیم از پل روی سعدی به سمت جنوب شهر سرازیر میشدیم و بحث ما درباره‌ی هشدار بچه‌های منطقه‌ی ده بود. همگی لباس فرم سپاه به تن داشتیم و جهت حفاظت از خودمان هم اسلحه‌ای همراه نداشتیم. تهران هم از نظر ترور و تحرکات منافقین در آن مقطع، خیلی وضع ناجوری داشت.

من به شوخی برگشتم به حاج احمد گفتم: حالا که اجازه نمی‌دهید با خودمان اسلحه برداریم، لااقل اجازه بدهید من یکی که زن و بچه دارم، پیاده بشوم. حاجی گفت: شما اگر می‌ترسید، سلاح بردارید. اگر هم می‌خواهید، پیاده شوید؛ اما بیخود شلوغش نکنید! من از خدای خودم خواسته ام نه در جنگ ایران و عراق شهید بشوم، نه به دست منافقین؛ بلکه با خدای خودم عهد کرده ام شهادتم به دست شقی‌ترین اشقیای روی زمین؛ به دست اسرائیلی‌ها باشد. این را هم میدانم که خدا این تقاضای مرا قبول می‌کند و من به دست آن‌ها شهید می‌شوم.

عجیب این جاست که آن روز‌ها نه حمله‌ی اسرائیل به سوریه و لبنان صورت گرفته بود و نه هنوز حتی بحث اعزام نیرو‌های ایرانی به لبنان مطرح شده بود.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

پیش‌بینی قاطع سرنوشت جاویدالاثر احمد متوسلیان توسط خودش بیشتر بخوانید »

سرداری که از محضر عقد یک‌سره به جبهه رفت+فیلم

سرداری که از محضر عقد یک‌سره به جبهه رفت+فیلم


خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت ـ آزاده لرستانی: اوایل انقلاب بود که همراه با تدریس در دبیرستان‌های همدان و برگزاری کلاس‌های عقیدتی‌ در کلاس‌های هلال احمر و آمادگی نظامی شرکت ‌کرد. خاله همسرش، همکارش بود و وقتی ویژگی‌های اخلاقی و روحیه انقلابی‌اش را ‌دید، او را به خواهرزاده‌اش که یک پاسدار بود، معرفی کرد.

مراسم ازدواجشان هم خاص برگزار شد. همین که عقد کردند، داماد رفت و تا یک ماه بعد هم برنگشت! قبل از مراسم عقد،‌ آقای داماد که با تعدادی از دوستانش قصد عزیمت به جبهه را داشت، ماشین را نگه داشت و گفت: آن طرف خیابان کاری دارم! بعد از برگشتنش، دوستان سپاهی‌اش پرسیدند: چرا این قدر دیر کردی؟ در جواب گفت: هیچی، رفتم عقد کردم و برگشتم!

سردار علی شادمانی و همسرش به جای جشن عروسی به پابوس امام رضا (ع) رفتند و زندگیشان را شروع کردند. چند سال بعد با حمله دموکرات‌ها به پاوه به این شهر رفتند و با وجود اینکه شهر خالی از سکنه شده بود و فقط نیروهای نظامی مستقر بودند، در پاوه حضوری پررنگ داشتند.


سردار علی شادمانی، معاون هماهنگ‌کننده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء

با ملیحه فرجی، همسر سردار علی شادمانی، معاون فعلی هماهنگ‌کننده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء که سال‌ها همراه با همسرش در جنگ با دموکرات‌ها حضور داشته و اکنون معلم بازنشسته‌ است، به گفت‌وگو نشستیم. او در این گفت‌وگو درباره نقش خانواده در پشتیبانی از حضور رزمندگان در دفاع مقدس، همچنین سختی‌ها و دشواری‌های حضورشان در مناطق جنگی سخن به میان آورده که مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌‌خوانیم. قبل از آن، این فیلم را مشاهده کنید:

 

 

*خانم فرجی! شما قبل از ازدواج و آشنایی با سردار شادمانی هم به اقدامات انقلابی می‌پرداختید. از آن دوران برایمان بگویید.

زندگی من شامل چند برهه زمانی است که به زمان قبل از انقلاب، فعالیت دانشجویی، بعد از انقلاب و دوران دفاع مقدس؛ همراه همسرم تقسیم می‌شود. البته بعد از جنگ نیز فعالیت‌های مختلفی را در عرصه اجتماعی داشتم. قبل از انقلاب و دوران دانشجویی با هدایت شهید محمدرضا فراهانی به توزیع کتاب و نوارهای مرتبط با انقلاب ‌پرداختم. در سال ۵۷ دبیر آموزش و پرورش شدم و تمام تلاشم را به کار بردم تا ضمن هدایت دانش‌آموزانم، آن‌ها را به فعالیت‌های انقلابی به خصوص شرکت در تظاهرات تشویق کنم. بعد از انقلاب و در دوران دفاع مقدس نیز همراه با همسرم در مناطق جنگ‌زده حضور داشتم و در این زمان نیز به عنوان فعال اجتماعی در دو عرصه دبیری و مشاور خانواده فعالیت کردم.


سردار علی شادمانی در کنار سردار عزیز جعفری در سال‌های دفاع مقدس

 اگر می‌خواهی موضوع سر بگیرد، به آقای داماد بگو بیاید

* مراسم ازدواج‌تان چگونه برگزار شد؟

در آن زمان پدرم در قید حیات نبود و برادر بزرگم سرپرستی ما را بر عهده داشت. از طرفی دیگر به دلیل استعدادی که داشتم، خانواده‌ام دوست داشت، درس قضاوت را ادامه دهم. برای همین خانواده‌ام با ازدواج من با پاسداری که زندگی با او می‌توانست سرآغاز زندگی مبارزاتی باشد، مخالف بود.

آقای شادمانی چند بار با بستگان به خانه ما آمده‌اند، اما با مخالفت روبرو شدند. در نهایت تصمیم گرفتم برای همیشه برای ادامه تحصیل به تهران بیایم. اما باز ایشان با خانواده به خواستگاری آمدند. دیگر از این وضعیت ناراحت بودم و تصمیم گرفتم با عموی بزرگم مسأله را در میان بگذارم. چون از طرفی، خواهر کوچکم عروس آن‌ها بود. عمویم با برادرم که مدیر مدرسه بود، صحبت کرد. بعد با من تماس گرفت و گفت: عمو جان موضوع حل شده، اگر می‌خواهی موضوع سر بگیرد، به آقای شادمانی بگو ساعت ۳ بعدازظهر به محضری که در خیابان بوعلی است، برای عقد بیاید.

خیلی تعجب کردم و پیش خودم گفتم: این آخرین فرصت است. با آقای شادمانی تماس گرفتم و جریان را گفتم. او گفت: با برادران عازم جبهه هستم. به محضر می‌آیم و بعد همراه آنان عازم جبهه می‌شوم. خیلی خوشحال شدم. بنابراین مراسم ازدواج ما خیلی ساده برگزار شد. در محضر هم فقط عمو و برادر دومم حضور داشتند.

تفریح بچه‌ها در مناطق جنگی/ شرایط زندگی خیلی سخت بود

*فرزندانتان از فضای جنگی محل زندگی واهمه نداشتند؟

در اوایل زندگی، آقای شادمانی در مناطق جنگی بود و بچه‌ها دو ماه یک بار یا ماهی یک بار پدرشان را می‌دیدند و خیلی غریبی می‌کردند. به خاطر همین تصمیم گرفتم همراه با ایشان به منطقه بروم. اول به کرمانشاه و بعد به پاوه رفتیم. شرایط زندگی خیلی سخت بود. ولی به خاطر پیوند عمیق عاطفی بین من، همسر و فرزندانم سبب شد سختی‌های زندگی آسان‌تر شود.


یاسر فرزند اول خانواده در سال ۶۱

البته حضور در مناطق جنگی باعث شد که بچه‌ها بیش‌تر در معرض حملات دشمن باشند. اوایل از صدای مستقیم بمباران هوایی می‌ترسیدند. اما خودم ترسی از حملات دشمن نداشتم. سعی کردم صدای حملات دشمن از لحاظ عاطفی تأثیری در روحیه بچه‌ها نگذارد. بنابراین تلاش کردم بیش‌تر اوقاتم را با بچه‌ها باشم. با این وجود نیاز تفریحی فرزندانم را در مناطق جنگی با رفتن به گلزار شهدا و بازی با آن‌ها جبران می‌کردم.

تفاوت فرماندار پاوه دوران جنگ و پهلوی

*چه مدت در پاوه بودید؟

از سال ۶۳ تا سال ۶۵ در پاوه بودیم. حضور من و فرزندانم باعث قوت قلب و آرامش برای همسرم ‌شد. خاطرات زیادی از آن زمان دارم. از آنجایی که همسرم هم فرماندار پاوه بود و هم فرمانده سپاه این شهر، در سال ۶۵ از ساختمان سپاه به ساختمان فرمانداری منتقل شدیم. در زمان شاه، فرماندار شهر مستخدم و آشپز داشت. وقتی وارد آنجا شدیم، همسرم گفت از وسایل خودمان به اندازه نیازمان استفاده می‌کنیم. همه درهای اتاق پذیرایی را بست.


سردار شادمانی در پاوه

یک‌ هال و ۲ تا اتاق داشتیم. همسرم گفت: همین فضا برای ما کافی است. این در حالی بود که فکر می‌کردند از سرویس پذیرایی فرمانداری استفاده می‌کنیم. وقتی مهمان برای ما می‌آمد، انتظار داشتند که از پذیرایی هم استفاده کنیم، اما وقتی می‌دیدند فقط از این اتاق‌ها استفاده می‌کنیم، تعجب می‌کردند. بنابراین شب خانم‌ها در یک اتاق و آقایان هم در اتاق دیگر می‌خوابیدند.

سفر به سرزمین مادری با دره برفی/ وقتی کل پناهگاه برای آقایان بود

یک شب سرد زمستانی که حکومت نظامی در پاوه بود، همسرم ساعت دو بعد از نیمه شب آمد و گفت: خیلی وقت است که به همدان نرفته‌ایم. الان آماده شوید تا به سمت همدان برویم. برف شدید باریده بود و لباس‌هایی که پهن کرده بودم، یخ زده بود. وسایل را جمع کردم و بچه‌ها را که خواب بودند، آماده کردم و سوار تویوتا شدیم. به گردنه اسدآباد که رسیدیم، آن قدر برف باریده بود که نه دره مشخص بود و نه جاده! من و همسرم پیاده شدیم. از یک طرف همسرم رانندگی می‌کرد و پایش را روی جاده می‌گذاشت و من نیز از سمت دیگر تا متوجه شویم دره است یا جاده! این شرایط بیش از یک ساعت طول کشید تا به جاده اصلی برسیم.


یاسر و صابر فرزندان سردار شادمانی در پاوه

ساختمان فرمانداری پاوه، یک پناهگاه داشت. زمانی که آژیر می‌کشیدند، من و بچه‌ها باید از طبقه دوم به سمت پناهگاه می‌آمدیم. یک سری وسایل ضروری و مایحتاج فرزندانم را باید آماده می‌کردم. از طرفی دختر ۴۰ روزه در بغل من بود و سه پسر بچه کوچک نیز همراه داشتم. تا ما به پناهگاه برسیم، دیگر جایی برای ما باقی نمی‌ماند. روزی خواهرشوهرم که بسیجی بود و به پاوه آمده بود، وقتی شرایط مرا دید، خیلی ناراحت شد. به پناهگاه رفت و به آقایان گفت: اینجا چادر می‌زنیم! نصف فضای پناهگاه برای آقایان و نصف دیگر هم برای خانم‌ها. من گفتم: بیشتر آقایان اینجا کار می‌کنند و من تنها خانم اینجا هستم. به همین دلیل دوست دارم سر پله پناهگاه باشم و داخل پناهگاه نروم!

بارها توسط منافقین تهدید شدیم

*قبل از آغاز جنگ، چه فعالیت‌هایی داشتید؟

سال ۵۹ فعالیت منافقین به اوج خودش رسید. منافقان بچه‌های مدارس را به فروش روزنامه و شرکت در کلاس‌های خودشان تشویق می‌کردند. در این میان به صورت ناشناس، با توجه به اطلاعاتی که از بچه‌ها گرفته بودم، در جلسات عمومی آن‌ها شرکت می‌کردم و خانواده‌هایشان را آگاه و از رفتن به آن جلسات منصرف می‌کردم. با وجود این فعالیت‌ها،‌ خانه‌ای که در همدان اجاره کرده بودیم، بارها به وسیله منافقین تهدید شد.

یک روز از خانه بیرون رفته بودم. وقتی برگشتم، دیدم تمام وسایل خانه وسط اتاق ریخته است. با پوتین‌های گلی روی پتوهای ملحفه سفید رفته بودند. سریع به سپاه زنگ زدم. آقای بهمنی گوشی را برداشت. گفتم: آقای شادمانی از جبهه برگشته‌اند یا به منزل آمدند؟! گفت: نه! مگه چی شده؟ جریان را گفتم. او گفت سریع از منزل بیرون بروم. آن‌ها گروه منافقین هستند. کنجکاو شده بودم. دیدم در خانه همسایه نیمه باز است و چند نفر با چفیه روی صورتشان به خانه آن‌ها هم رفتند و وسایلشان روی زمین ریخته شده. سریع بیرون آمدم. مدتی بعد نیروهای سپاه رسیدند و آن‌ها را دستگیر کردند.

همسرم به همدان رفت ‌و آمد داشت و منافقان برای ترور او بارها تله گذاشته بودند،‌ همچنین به دفعات در جاده از سوی دموکرات‌ها مورد تهدید قرار گرفت. برای حفظ ایشان و اینکه راحت‌تر به خدمتگزاری نظام و مردم بپردازد، سه سال مرخصی بدون حقوق گرفتم و به کردستان و پاوه رفتم.

*بعد از جنگ به تهران آمدید یا در شهر دیگر ساکن شدید؟

بعد از جنگ از سال ۱۳۶۷ در تهران ساکن شدیم. اما در دهه ۷۰ همسرم به مدت ۲ سال فرمانده لشکر حمزه سیدالشهدا (ع) شد. به خاطر حضور در آذربایجان غربی با ۵ فرزندم در ارومیه ساکن شدیم. اما در سال ۸۰ که به عنوان فرمانده لشکر ۴ بعثت به کرمانشاه منتقل شدند، به خاطر شرایط درسی بچه‌ها امکان حضور ما در کرمانشاه نبود و فقط همسرم دو سال آنجا بود.

حضور فرمانده سپاه در میان طرفداران گروهک پژاک!

*با توجه به فعالیت گروهک تروریستی پژاک در غرب کشور، مدت حضورتان در ارومیه چگونه گذشت؟

در سال‌های حضور در ارومیه نیز با تهدید و ناامنی گروهک تروریستی پژاک روبه‌رو شدیم. همسرم شخصاً به مقابله با گروه پژاک ‌‌پرداخت و در آن سال، امنیت را در آذربایجان غربی برقرار کرد. یک روز خواستم از مدرسه به خانه بیایم که گفتند: نمی‌توانید به خانه بروید. به هر طریقی بود خودم را به خانه رساندم. در مسیر بازگشت به خانه متوجه تظاهرات طرفداران گروهک پژاک در خیابان‌ها شدم که دیدم همسرم بدون هیچ هراسی به میان تظاهرکنندگان رفته و برای حفظ آرامش شهر، با آن‌ها صحبت می‌کند.

* بیش از ۴۰ سال زندگی مشترک شما می‌گذرد….

۴۰ سال زندگی ما چه در زمان جنگ و چه در زمان بعد از جنگ با واژه ایثار پیوند خورده است. در این مدت توانستیم با ازخودگذشتگی و به دور از آرزو و خواسته‌های شخصی، زندگی را منطبق بر فرامین امام و مقام معظم رهبری تشکیل دهیم که ثمره این ۴۰ سال، پنج فرزند انقلابی است که به دور از نام، عنوان و جایگاه پدرشان به عنوان افرادی جهادی در خدمت انقلاب هستند.

سردار علی شادمانی در سال ۱۳۵۸ در نخستین روزهای ‌درگیری‌ ضدانقلاب در کردستان به مدت ۶ ‌ماه در سپاه غرب حضور داشت و پس از آن تا آخر جنگ با مسئولیت فرماندهی لشکر در جنگ شرکت داشته است. در سال۶۰ فرمانده جبهه سرپل‌ذهاب بود و در عملیات مطلع‌الفجر، فتح خرمشهر و در سال‌‌های ۶۵-۶۴ نیز فرمانده لشکر حضرت حجت (عج) در عملیات والفجر ‌۵، فرمانده لشکر انصارالحسین (ع) در عملیات‌های کربلای ۱۰ ،۸، ۵، ۴ و عملیات بیت‌المقدس ۷ ،۵ ،۲ و نصر ۴ و بعد از دوران جنگ فرمانده عملیات نیروی زمینی سپاه، فرمانده لشکر حمزه سیدالشهدا (ع)، فرمانده لشکر ۴ بعثت کرمانشاه، قرارگاه نجف و رئیس اداره عملیات ستاد کل نیروهای مسلح برعهده داشته است. او هم اینک معاون هماهنگ‌کننده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء است.

انتهای پیام/





منبع خبر

سرداری که از محضر عقد یک‌سره به جبهه رفت+فیلم بیشتر بخوانید »

پرواز فرمانده شیر در دشت دارخوین + عکس

پرواز فرمانده شیر در دشت دارخوین + عکس



شهید جواد دل آذر - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۱۸ رجب ۱۴۴۲ هجری قمری و ۳ مارس ۲۰۲۱ میلادی است. مروری می‌کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

** اسامی برخی شهدای اسفند ماه **

• ولادت شهید محمدرضا زارع باقی آبادی (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۴۹ ه.ش)

• شهادت شهید محمود قیدی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید مسعود محبی کردسفلی (استان تهران، شهرستان شمیرانات) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهیداکبر رفیعی (استان خوزستان، محوز آبادان به ماهشهر) (۱۳۵۷ ه.ش) 

• شهادت شهید حسینعلی دشتبان عالی آبادی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید شاهین گله بان (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید حمیدرضا صادقیان (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش)

• یک شهید و ۱۶ زخمی در گلوله‌باران آبادان و خرمشهر (۱۳۶۱ ه.ش)

• حمله عوامل حزب دموکرات به روستای شیعه‌نشین علی‌کندی در شمال ارومیه (۱۳۶۱ ه.ش)

• بر اثر پرتاب نارنجک به‏ سوی نمازگزاران در پایان نمازجمعه در اشنویه، ۳ تن از نیروهای سپاه شهید و ۱۳ تن دیگر زخمی شدند (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید سیداحمد ابطحی (استان فارس، شهرستان فسا) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید غلامرضا میر (استان خوزستان، آبادان) (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید محمد نوروزی (میاندوآب منطقه چایگاه کشاورزی) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حجت‌الاسلام احمد فاضل (قصرشیرین) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید امیرحسین عظیمی (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید بهرام اسماعیلی (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عباس طالب‌پور آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۳ ه.ش)

پرواز فرمانده شیر در دشت دارخوین + عکس
شهید جواد دل‌آذر به شیر دارخوین معروف بود

• شهادت شهید محمد جواد دل آذر (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید ولی‌الله آزاد دهقان (استان البرز، شهرستان ساوجبلاغ) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید غلامرضا نوائی (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید سیداحمد معینی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۴ ه.ش)

• آغاز عملیات کربلای ۷ در منطقه حاج‌عمران عراق و تصرف دو ارتفاع مهم این منطقه (۱۳۶۵ ه.ش)

• پاتک دشمن در منطقه عملیاتی غرب کانال ماهی و دست به دست شدن هلالی پنجم و تلفات سنگین دشمن در این پاتک (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید اسماعیل نقی‌زاده (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید تورج مطلق تودرواری (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید صفرعلی عالیشاه (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید محمد صبوری همت آبادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید ابراهیم قاسمی برمی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید محمدعلی نیکنامی باجگیران جانشین فرمانده گردان یدالله لشکر ۵ نصر (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید علی‌­اصغر دهنوی (استان خراسان رضوی، شهرستان نیشابور) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید احمد محمدی (استان کرمان، شهرستان شهربابک، روستای پاقلعه) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید غلامرضا مطلبی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید احمدرضا نورمحمدی (استان مازندران، شهرستان عباس آباد) (۱۳۶۸ ه.ش)

• شهادت شهید جلیل عبداللهی (استان کرمانشاه، شهرستان جوانرود) (۱۳۶۹ ه.ش)

• شهادت شهید مسعود غیبتی (یزد، کویر ساغند) (۱۳۸۴ ه.ش) 

• شهادت شهید اردلان حمه رحیمی (بوکان) (۱۳۸۶ ه.ش) 

• شهادت آزاده جانباز شهید لنارد خاریاد (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۹۳ ه.ش)

• آغاز انتفاضه مردم مسلمان عراق علیه رژیم دیکتاتوری صدام حسین (۱۹۹۱ م)

پرواز فرمانده شیر در دشت دارخوین + عکس
شهید جواد دل‌آذر به شیر دارخوین معروف بود



منبع خبر

پرواز فرمانده شیر در دشت دارخوین + عکس بیشتر بخوانید »

مجاهدت مخلصانه «مرتضی سلمان طرقی» برای پیوستن به خیل شهدا


هنوز مرتضی جلوی چشمانم راه می‌رودبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس درباره سردار شهید مرتضی سلمان طرقی روایت کرده است: مرتضی را یکبار در سال ۵۸ داخل پادگان عشرت آباد که در واحد اطلاعات کار می‌کرد دیده بودم.

بعد از شروع جنگ گردان ما به نام گردان صف یا گردان شش به فرماندهی علی موحددانش با سه گروهان که دارای ۲۷۰ نفر پرسنل جنگ دیده بود بنابر تدبیر فرمانده سپاه تهران به ماموریت جنگی رفت و با دیدن آموزش‌های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر به صورت یک سازمان کامل درآمد .از این رو عازم اهواز شدیم.

صبح یکی از روز‌ها وقتی من و مرتضی کنار جاده در نوبت شستن ظرف و ظروف برای صبحانه بودیم به علت اصابت ترکش خمپاره من مجروح شدم و مرتضی سالم ماند.

مرا به آبادان و سپس ماهشهر و بعد تهران اعزام کردند و در بیمارستان مرحوم مصطفی خمینی بستری شدم. دیگر مرتضی را ندیدم تا بعد از عملیات خرمشهر که تیپ محمد رسول الله (ص) به لبنان اعزام شد. مرتضی را آنجا دیدم. مرتضی مسوول گردان سلمان بود و بنده هم مسوول عملیات سپاه مستقر در لبنان و سوریه؛ به مدت پنج ماه تقریبا با هم بودیم. تا اینکه بنده را از تهران خواستند. مرتضی به اتفاق شهید کاظم رستگار در لبنان ماند و بنا شد با هم به مرخصی بیایند. در آنجا فرمانده سپاه تغییر کرد و لذا چند روز بعد شنیدم که مرتضی و کاظم به تهران برگشته‌اند.

چند روز گذشته بود که بنا شد عملیات مسلم ابن عقیل در غرب کشور و در منطقه سومار انجام شود. بنده خودم را به شب عملیات رساندم، بعد از عملیات قصد بازگشت به تهران را داشتم که داخل پادگان الله اکبر در اسلام آباد غرب در حین سوار شدن به اتوبوس صدایم کردند، دیدم مرتضی سلمان طرقی و تقی محقق و حسین خالقی سوار یک لندرور هستند. پیاده شدند و دیده بوسی کردیم، پرسیدند کجا؟ گفتم می‌روم تهران.

گفتند ما تهران در به در دنبالت گشتیم باخبر شدیم آمده‌ای اینجا. گفتند تیپ سیدالشهدا (ع) به فرماندهی حاج علی موحددانش تشکیل و اعزام شدند. ما آمده‌ایم و بقیه هم دارند می‌آیند. باید کمک کنی، فعلا کار داریم بعدا برو تهران.

مرتضی سلمان طرقی را به عنوان اولین مسوول ستاد تیپ ۱۰ انتخاب کرده بودند و حسین خالقی هم معاون تیپ ۱۰ بود.

عملیات خیبر آقا مرتضی مسوول محور شد و روزگار خوشی با هم گذراندیم. تا جدایی فاصله‌ای نبود. در حین عملیات خیبر مرتضی سلمان طرقی به وسیله گلوله مستقیم تانک در یک نبرد سخت و جان فرسا به اتفاق کمک‌ها و دستیاران و تیم مخابراتش در ساعت ۱۱ صبح به شهدا پیوستند. «حسین راحت» هم در کنار مرتضی به فیض شهادت نائل آمد. مرتضی هنوز هم بعد از گذشت سال‌‎ها از شهادت ایشان جلو چشمانم با صلابت راه می‌رود.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

مجاهدت مخلصانه «مرتضی سلمان طرقی» برای پیوستن به خیل شهدا بیشتر بخوانید »