خرمشهر

امیر دریادار ایرانی

تجهیز موکب نداجا در چابهار برای پذیرایی از زائران خارجی/ زوار اربعین با مشکل امنیتی مواجه نخواهند شد


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، امیر دریادار «شهرام ایرانی» فرمانده نیروی دریایی ارتش در گفت‌وگو با رادیو اربعین درباره اقدامات نیروی دریایی ارتش در اجتماع بزرگ اربعین، اظهار‌ داشت: هر سال از کشور‌های پاکستان، هندوستان و افغانستان زوار از طریق مرز زمینی وارد کشورمان می‌شوند که به کربلا سفر داشته باشند؛ از این رو از سال گذشته تمهیداتی در موکب چابهار اندیشیده شده که امسال، تقویت می‌شود.

امیر دریادار ایرانی افزود: نیروی دریایی ارتش در کنار سایر نیرو‌های مسلح و فرماندهی انتظامی در تأمین ارتباطات مخابراتی و زیرساخت‌ها تلاش خواهد کرد تا زوار ارتباط خوبی با خانواده‌هایشان در حین سفر برقرار کنند.

فرمانده نیروی دریایی ارتش با اشاره به مقوله تأمین امنیت زوار گفت: با وجود اینکه که در خرمشهر مستقر هستیم، موکبی داریم که سال گذشته هم برقرار بود و امسال با توجه به حضور پرشور زوار، رونق این موکب بیشتر خواهد بود؛ ضمن اینکه بیمارستان مجهزی نیز در این مسیر برپا شده است که سعی داریم خدمات کافی را خدمت زوار داشته باشیم.

وی با اشاره به بحث گرمی هوا و احتمال گرمازدگی زوار خاطرنشان کرد: در این زمینه باید بیشتر توجه داشته باشیم و امکانات مناسبی را برای رفاه زوار فراهم کنیم تا به سلامت، این مسیر را که زمینه اتصال به ظهور است، طی کنند و به مقصد برسند.

دریادار ایرانی ادامه داد: زائران دلبسته به اباعبدالله‌الحسین (ع) و یاران باوفایشان، روز به روز بیشتر می‌شوند و ما معتقدیم که شهدا در کنارمان هستند و ما را در این مسیر تنها نمی‌گذارند.

فرمانده نداجا گفت: این نیرو در حوزه دریا استقلال دارد و امنیت خوبی را تأمین کرده است؛ همچنین همرزمان من در استان‌های سیستان و بلوچستان، هرمزگان و خوزستان با تشکیل ستاد‌هایی توانسته‌اند امنیت را برقرار کنند و قطعاً زوار با مشکل امنیتی در طی مسیر روبه‌رو نخواهند شد.

امیر ایرانی با اشاره به تحریکات دشمن طی چند روز گذشته در حرم شاهچراغ (ع) عنوان کرد: این حرکت جاهلانه‌ای بود که توسط یک بسیجی دفع شد و من از این تریبون اعلام می‌کنم که همه با خیال راحت در راهپیمایی عظیم اربعین حضور داشته باشند و دغدغه‌شان رساندن پرچم ولایت به دست آقا و مولای‌مان امام زمان (عج) باشد. این پیاده‌روی بزرگ به سلامتی و بهتر از سال‌های گذشته برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/ 200

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تجهیز موکب نداجا در چابهار برای پذیرایی از زائران خارجی/ زوار اربعین با مشکل امنیتی مواجه نخواهند شد بیشتر بخوانید »

این خلبان بغداد را برای صدام ناامن کرد

این خلبان بغداد را برای صدام ناامن کرد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، پیش از آزادسازی خرمشهر، عراق در چنین جایگاهی قرار داشت و یک سر و گردن از ما بالاتر بود و می‌توانست با فشار‌های سیاسی، خود را به ما تحمیل کند، ولی با آزادسازی خرمشهر قضیه برعکس شد و نظام بین‏‌الملل شاهد شکست نظامی – سیاسی عراق در این منطقه استراتژیک شد و این در حالی بود که عراق برگ برنده خود را برای اعمال نظرات نامشروع در منطقه از دست داد.

در شرایطی که خرمشهر آزاد شده بود کشور‌های عرب منطقه که روی صدام و ارتش آن تکیه داشتند دچار وحشت شدند. آمریکا و برخی کشور‌های عرب توصیه کردند که در این فضا و شرایط حاکم، هرچه سریع‏تر باید آتش‏‌بس برقرار شود.

در تشریح علل تصمیم برگزاری کنفرانس غیرمتعهد‌ها در بغداد می‌توان گفت که رژیم صدام که در آن شرایط از لحاظ سیاسی بسیار ضعیف شده بود، بهترین راه خروج از این بحران را برگزاری اجلاس سران کشور‌های غیرمتعهد در بغداد دانست، زیرا از این طریق موفق می‌شد با صدور بیانیه و حربه‏‌های دیگر همه چیز را به نفع خود و به ضرر نظام جمهوری اسلامی ایران به پایان برساند.

از سوی دیگر، عراق بار‌ها اعلام کرده بود که بغداد کاملاً امن است و حتی پرنده‌ای جرأت ندارد در آسمان بغداد پرواز کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنی در استان بغداد در دستور کار نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهی «الدوره» در جنوب شرقی شهر بغداد از برگزاری نشست سران غیرمتعهد‌ها جلوگیری شود.

خلبان عباس دوران که بود؟

عباس دوران در سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده متولد شد. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد و پس از طی دوره مقدماتی در ایران برای ادامه تحصیل و طی دوره تکمیلی به آمریکا اعزام شد و پس از اخذ نشان و گواهینامه خلبانی به ایران بازگشت.

وقتی جنگ تحمیلی در روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ آغاز شد در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیاتی فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه) انجام وظیفه می‌کرد. او در طول جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز جنگی داشت.

بار‌ها می‌گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال درآورده و بر سر دشمن فرود می‌آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.

عباس دوران هفتم آذرماه سال ۱۳۵۹ در یک عملیات متحورانه دو ناوچه نیروی دریایی عراق را در حوالی اسکله «الامیه» و «البکر» غرق کرد، چنانچه می‌گفتند و به اثبات هم رسید نیروی دریایی عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبری به نابودی کشاندند. زمانی که اسرائیل به لبنان حمله کرد وی اولین خلبانی بود که آمادگی خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد.

در سال ۱۳۶۱ جنگ تحمیلی هر روز شعله‏‌ورتر می‌شد و صدام رئیس دولت بعث عراق برای مانور سیاسی از برپایی کنفرانس غیرمتعهد‌ها سخن می‌گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به زعم خود به دژ نفوذناپذیری تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعی به راه انداخته بود تا حدی که برای سران غیرمتعهد بنز‌های سفارشی‏‌اش را بر روی اتوبان‏‌های نوساز بغداد راه انداخت، خیلی خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ می‌کردند که ایران نمی‌تواند بغداد را ناامن کند. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران برای جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، بیستم تیرماه ۱۳۶۱ مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.

روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ سه هواپیما که هر کدام دو سرنشین داشتند مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند. هدف آن‏ها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.

هواپیمای شماره یک: عباس دوران – منصور کاظمیان هواپیمای شماره دو: اسکندری – باقری هواپیمای شماره سه: توانگریان – خسروشاهی

ماجرای این مأموریت که خلبان عباس دوران در آن به شهادت رسید از زبان همکار و همراهش منصور کاظمیان خواندنی است:

وی می‌گوید: قبل از اینکه انجام این عملیات را به ما اعلام کنند عباس دوران به «امیدیه» رفته بود و قرار بود در صورتی که در «عملیات رمضان» نیاز شد، پرواز کند، زیرا نیروی زمینی ارتش در این عملیات نیاز به حمایت‏‌های هوانیروز داشت. در نتیجه دو روز قبل از شروع عملیات عباس دوران به ما ملحق شد و به ما توضیح دادند که به علت حساسیت ویژه، این عملیات با سه هواپیما انجام خواهد شد. «هواپیمای شماره ۱» من بودم و عباس دوران. «هواپیمای شماره ۲» محمود اسکندری بود و ناصر باقری و «هواپیمای شماره ۳»، توانگریان و خسروشاهی که البته قرار شده بود هواپیما‌های شماره ۱ و ۲ به عمق خاک عراق و شهر بغداد بروند و علاوه بر بمباران پالایشگاه «الدوره» دیوار صوتی این شهر را نیز بشکنند و هواپیمای شماره ۳ نزدیک مرز به عنوان پشتیبان و نیروی جایگزین مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشکلی برای این دو هواپیما، عملیات را ادامه دهد.

ما به سمت بغداد پرواز کردیم. تقریباً ۱۵ کیلومتری بغداد بودیم که با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏‌رو شدیم و در همین فاصله چند گلوله به هواپیمای ما اصابت کرد. وقتی این گلوله‏‌ها به هواپیمای ما اصابت کرد عباس به من گفت که چراغ موتور سمت راست روشن شده و ظاهراً موتور از کار افتاده است. به عباس گفتم چاره‏‌ای نیست و باید به عملیات ادامه دهیم. زیرا در آن شرایط اگر باز می‌گشتیم دوباره در دیوار آتش دشمن قرار می‌گرفتیم بنابراین به سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آنجا بود ادامه مسیر دادیم و با این که پدافند دشمن بسیار قوی بود تمام بمب‏ها را روی این پالایشگاه تخلیه کردیم.

بعد از تخلیه بمب‏‌ها مسیری را ادامه دادیم که دقیقاً به سمت همان هتلی ختم می‌شد که قرار بود کنفرانس غیرمتعهد‌ها در آن برگزار شود.

زمانی که ما بمب‏‌ها را روی پالایشگاه الدوره می‌ریختیم آتش بی‌امان و شدید دشمن قطع نمی‌شد. در همان موقع بود که هواپیما مورد اصابت چند گلوله دیگر قرار گرفت و قسمت عقب آن به طور کلی از بین رفت.

وقتی به پشت سرم نگاه کردم پالایشگاه را دیدم که در آتش می‌سوزد. در آن لحظه بود که دیدم قسمت دم هواپیما تا وسط کابین از بین رفته و در آتش می‌سوزد. دیگر حتی فرصت نشد که به عباس این قضیه را بگویم و نمی‌دانم چطور شد که صندلی من به بیرون پرت شد.

درست نمی‌دانم، اما قبل از اینکه بخواهم به عباس بگویم که قسمت عقب هواپیما از بین رفته صندلی به بیرون پرت شده بود. نمی‌دانم آیا عباس بود که این کار را کرد (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت که من هواپیما را ترک کنم). یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز ندیدم. وقتی به هوش آمدم به عنوان اسیر در وزارت دفاع عراق بودم. بعد از دو ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت که هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود، یک چتر باز شد و بعد از چند ثانیه هواپیما به هتل محل برگزاری کنفرانس غیرمتعهد‌ها برخورد کرد. تازه فهمیدم عباس صندلی خودش را به بیرون پرت نکرده و پس از برخورد هواپیما با ساختمان هتل به شهادت رسیده است.

وقتی خبر شهادت عباس دوران را شنیدم به یاد صحبت‌‏های شب قبل از عملیات افتادم که به من گفت: «منصور جان اگر یک وقت هواپیما دچار مشکلی شد تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان، چون من باید در هواپیما بمانم و مأموریتم را به اتمام برسانم.»

کاظمیان درباره عملیات‏‌های مهمی که با عباس دوران انجام داده است، می‌گوید: من از سال ۱۳۶۰ که عباس دوران به همدان منتقل شده بود با او آشنا شدم و در عملیات‏‌های زیادی با او شرکت کردم که مهم‏ترین آن‌ها عملیات فتح‏‌المبین، عملیات بوشهر برای بمب‏‌باران اسکله‏‌های «البکر و الامیه» نزدیک بندر بصره و همچنین آخرین عملیات با هدف ناامن کردن شهر بغداد و به هم زدن کنفرانس غیرمتعهد‌ها بود.

عباس دوران بین همه معروف بود. ترس را هیچ‏گاه در وجود او ندیدم. سخت‏‌ترین مأموریت‏‌ها را قبول می‌کرد و به تنها چیزی که فکر می‏‌کرد هدف بود. حتی یادم هست در عملیات بمب‏‌باران اسکله‌های «البکر» و «الامیه» در نزدیکی بندر بصره، بنا به دلایلی قرار شد که عملیات به صورت نیمه کاره متوقف شود، ولی عباس دوران قبول نکرد و عملیات را به آخر رساند. او هیچ‏گاه در کابین صحبت نمی‌کرد و همیشه می‌گفت اگر از مسیر منحرف شدم و یا حالت نامتعادلی را مشاهده کردید آن وقت علاوه بر اینکه به من اعلام می‌کنید مواظب اطراف باشید.

منصور کاظمیان همزمان با شهادت عباس دوران به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه اسارت، بیست و چهارم شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت.

نا امن نشان دادن بغداد تنها راه جلوگیری از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد‌ها

سرهنگ ناصر باقری دیگر همرزم عباس دوران می‌گوید: این عملیات از لحاظ سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم بود، (هر چند که تا کنون مهجور مانده است) اگر کنفرانس سران کشور‌های غیرمتعهد در بغداد برگزار می‌شد صدام به مدت هشت سال ریاست آن را به عهده می‌گرفت. جمهوری اسلامی ایران اعتراض شدید خود را با تحریم کنفرانس نشان داده بود، اما این امر کافی نبود و این کنفرانس نباید در بغداد برگزار می‌شد و ریاست آن به مدت هشت سال در دست صدام قرار می‌گرفت.

ایران از لحاظ سیاسی نتوانست مانع این امر شود و در نهایت متوسل به حربه نظامی شد. تنها راهی که می‌شد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد ناامن نشان دادن شهر بغداد بود که صدام به امنیت آن خیلی افتخار می‌کرد. از سوی دیگر در آن زمان (سال ۱۳۶۱) ایران موشک دوربرد نداشت که بغداد را مورد هدف قرار دهد برای همین قرار شد این حرکت توسط هواپیما‌ها انجام شود. این عملیات در ردیف عملیات «حمله به h-۳» قرار دارد. (۱)

پیش از انجام عملیات به ما اعلام کرده بودند که درصد خطر این عملیات بالای ۸۵ درصد است. ۶ خلبان این سه هواپیمای (F-۴) نیز توسط ستاد کل انتخاب شده بودند. من با مرحوم اسکندری، شهید دوران با منصور کاظمیان و توانگریان و خسروشاهی خلبانان سه هواپیمای مذکور بودیم. در این بین من و اسکندری هر کدام ۶ بار بر فراز بغداد پرواز داشتیم، ولی شهید دوران اولین پرواز بود که بر فراز بغداد انجام می‌داد. علیرغم اینکه تا آن زمان دوران دارای بیشترین پرواز عملیاتی بود.

در این عملیات، نیت، زدن شهر بغداد و مناطق مسکونی نبود بلکه قرار بود با حمله به پالایشگاه «الدوره» بغداد و کوبیدن نقاط حساس آن و شکستن دیوار صوتی، فقط یک جو روانی و ترس ایجاد کنیم. از سوی دیگر پدافند دشمن هم خیلی قوی بود. از بدو ورود ما به خاک عراق با یک دیواره آتش روبرو شدیم که پدافند سبک آن‌ها ایجاد کرده بود. نزدیکی صبح بود که پدافند هوایی بغداد نیز ما را ردگیری کرد و ما در بین دو پدافند زمینی و هوایی قرار گرفتیم، به هر حال عملیات را ادامه دادیم و پالایشگاه را زدیم. در موقع رفتن، دوران که «لیدر» (سردسته) ما بود جلوی ما حرکت می‌کرد، اما پس از عملیات و موقع برگشت از سمت دیگر شهر بغداد هواپیمای من و اسکندری جلو بود و دوران و کاظمیان پشت سر ما بودند.

پدافند سبک عراق هواپیمای ما را که شماره دو بودیم زد و تنها یک گلوله در کابین خلبان منفجر شد، ولی در عین حال هواپیما به حرکت خود ادامه داد و فقط سرنشینان آن که من و اسکندری بودیم زخمی شدیم. در همین حین از هواپیمای شماره یک که دوران و کاظمیان در آن بودند اطلاع دادند که هواپیما را زدند.

اسکندری به آن‌ها گفت عیب ندارد ما را هم زده‏‌اند پشت سر ما بیایید. دوران در جواب گفت: موتور شماره دو آتش گرفته و ما نمی‌توانیم بیاییم.

اسکندری مجدداً گفت: اگر می‌توانید بیایید، وگرنه بپرید بیرون؛ که بعد از این گفت‏‌وگو دیگر جوابی از آن طرف نیامد و ما بالاخره با وجود آتش سنگین پدافند دشمن برگشتیم و در همدان به زمین نشستیم. بعد‌ها متوجه شدیم که در آن لحظه کاظمیان توسط دوران «Eject» (به بیرون پرتاب شده) و شهید دوران هم هواپیمای نیمه سوخته را به ساختمان هتل محل برگزاری کنفرانس کوبیده است.

صبح روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیما را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد‌ها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهد‌ها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشود. پیکر پاک شهید عباس دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک میهن بازگشت.

۱- در عملیات حمله به «h_۳» جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با یک حمله غافلگیرکننده تعداد زیادی از هواپیما‌های جنگی رژیم بعث عراق را از بین بردند. عراق این هواپیما‌ها را برای در امان ماندن از حملات تیزپروازان نیروی هوایی ارتش به منطقه‌ای در نزدیکی مرز اردن منتقل کرده بود و هیچگاه تصور نمی‌کرد ایران بتواند در یک منطقه دورافتاده عراق عملیاتی انجام بدهد.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این خلبان بغداد را برای صدام ناامن کرد بیشتر بخوانید »

سربازها تریبونی برای بیان خاطرات ندارند

سربازها تریبونی برای بیان خاطرات ندارند



سربازها در طول دوره خدمت به یکی از سازمان‌ها و ارکان نیروهای مسلح وابسته هستند اما پس از پایان خدمت وارد زندگی عادی می‌شوند و تریبونی برای بیان خاطرات و انتقال تجربیاتش ندارند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «سیاوش» شامل خاطرات سیاوش قدیر از هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نوشته فائزه ساسانی خواه با حضور معصومه رامهرمزی و محسن شاه‌رضایی به‌عنوان منتقد و نویسنده اثر برگزار شد.

ساسانی‌خواه در ابتدای نشست گفت: نوشتن خاطرات سیاوش قدیر توسط اعظم حسینی مسئول بانوان دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی به من پیشنهاد شد. سیاوش قدیر متولد سال ۱۳۳۹ و اصالتاً خرم آبادی است. وی زندگی پر فراز و نشیبی در دوران کودکی و جوانی داشت. آقای قدیر خاطراتش از دوران رژیم پهلوی، روزهای اول انقلاب و سال‌های اول جنگ را به کمک همسرش مکتوب کرد و من نوشته اول ایشان را خواندم. با اینکه خاطرات را موجز نوشته بودند خوشم آمد و در جلسه اول آشنایی با آقای قدیر متوجه شدم راوی حافظه و بیان خوبی دارد.

وی افزود: از برجسته‌ترین خاطرات ایشان حضور در سنندج در روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی و حمله ضد انقلاب به پادگان ارتش در اسفند ۱۳۵۷ است. همچنین بخش زیادی از خاطرات قدیر مربوط به دوران سربازی و حضور داوطلبانه اش در جبهه‌ها است. او در روزهای مقاومت خرمشهر در برابر دشمن بعثی، داوطلبانه به خرمشهر رفت و خاطراتی شنیدنی از آن روزها دارد. وی در حال حاضر در خرم آباد زندگی می کندو دارای سه فرزند است.

نویسنده کتاب «سیاوش» در ادامه گفت: خاطراتی که از جنگ می‌خوانیم معمولاً از زاویه دید مدافعان و نیروهای نظامی است، اما این کتاب زاویه دید متفاوتی دارد. کتاب از زاویه دید یک سرباز وظیفه است. این کتاب در واقع یک دفاعیه از سربازانی است که در خرمشهر حاضر هستند.

در بخش بعدی این‌نشست معصومه رامهرمزی نویسنده و منتقد در ادامه این نشست کتاب سیاوش را از دو منظر خدمت سربازی و اهمیت نقش و جایگاه سربازان در جنگ و محتوا و ساختار مورد نقد و بررسی قرار داد.

وی گفت: طبق اطلاعات موجود بیش از ۴۶ هزار سرباز شهید از دوران دفاع مقدس داریم. نقش سربازها نه تنها در دوران جنگ که در دوران صلح هم بارز است. بخش مهمی از خدمت رسانی‌های عمومی کشور در زمان بحران‌های طبیعی مثل سیل و زلزله و بحران‌های اجتماعی بر عهده سربازها می‌باشد. این نقش آن قدر پررنگ و مهم است که به راحتی نمی‌توان از کنار آن عبور کرد. بخشی از خاطرات آقای قدیر درباره نقش او و دوستانش در سیل سال ۱۳۵۹ و حضور سربازها در محافظت از صندوق‌های رأی و مصادیق دیگر خدمت رسانی اجتماعی است.

سربازها پس از پایان خدمت تریبونی برای بیان خاطراتشان ندارند

این‌نویسنده در ادامه گفت: طبق مطالعاتی که در کتابخانه جنگ داشتم، ۴۰ کتاب در مورد خاطرات سربازها وجود دارد که روی آن‌ها عنوان سرباز خورده است. البته در بسیاری از کتاب‌های خاطرات آزادگان، بخشی از محتوا مربوط به سربازان است اما محور اصلی کتاب بحث اسارت است. از این ۴۰ کتاب فقط پانزده کتاب در مورد سربازان نظام وظیفه است. در باقی کتاب‌ها عنوان سرباز روی جلد مفهومی پر معنا و عام دارد شبیه همان تعبیر زیبای سردار قاسم سلیمانی که خود را سرباز نظام، رهبری و مردم می‌داند. از پانزده کتاب مربوط به خاطرات سربازان وظیفه، در چهار یا پنج کتاب الگوهای کتاب شدگی از موضوع و تولید محتوا تا ساختار و فرم و شکل ظاهری مورد توجه قرار گرفته است. باید پاسخ سوال «چرا با وجود تکثر حضور سربازها در جنگ و بالاترین تعداد شهیدی که تقدیم شده است سهم روایت آنها از جنگ به لحاظ کمی و کیفی تا این اندازه محدود است؟ را داد. برای پاسخ به این سوال نیاز به پژوهش است. سربازها در طول دوره خدمت به یکی از سازمان‌ها و ارکان نیروهای مسلح وابسته هستند اما پس از پایان خدمت ارتباط و وابستگی قطع می‌شود و سرباز وارد شغل جدید خود و زندگی عادی می‌شود و عملاً تریبونی ندارد که از آن برای بیان خاطرات و انتقال تجربیاتش استفاده کند.

اما با توجه به مطالعات کتابخانه‌ای و شناخت منظومه روایی آثار دفاع مقدس به چند نکته می‌توانم اشاره کنم. سربازها در طول دوره خدمت به یکی از سازمان‌ها و ارکان نیروهای مسلح وابسته هستند اما پس از پایان خدمت ارتباط و وابستگی قطع می‌شود و سرباز وارد شغل جدید خود و زندگی عادی می‌شود و عملاً تریبونی ندارد که از آن برای بیان خاطرات و انتقال تجربیاتش استفاده کند اگر هم در این زمینه فعالیت‌های پراکنده‌ای از سوی سازمان‌های وابسته انجام می‌شود به ذوق و سلیقه برخی مدیران بر می‌گردد و شامل حال همه افراد نمی‌شود که نتیجه‌اش یک‌جریان مستمر و قابل دفاع از خاطرات باشد.

نویسنده کتاب «راز درخت کاج» گفت: کتاب سیاوش نمونه تلاش یک سرباز ژاندارمری است که خودش به تنهایی و بدون آنکه از او بخواهند یادداشت‌هایش را دستش می‌گیرد و به حوزه هنری می‌آید و از خانم حسینی برای چاپ خاطراتش کمک می‌گیرد. دقیقاً ۱۵ کتاب موجود در کتابخانه جنگ قصه افرادی همچون آقای قدیر است که دست نوشته‌ها و خاطراتشان را در اختیار ناشران بعضاً خصوصی قرار داده اند که چاپ شود و کتاب‌ها با کمترین نظارت کارشناسی منتشر شده اند. اغلب تصور می‌کنند چون سربازی امری اجباری است و این قشر خواهی نخواهی باید این دوره را در جنگ طی می‌کردند و نیروی داوطلب نبودند پس شاید خاطره شنیدن و مناسب کتاب شدگی نداشته باشند.

رامهرمزی در ادامه گفت: باید در جنگ بضاعت هر کس را ببینیم. این غلط است که فقط دنبال کسی باشیم که از اول گفته من می‌روم شهید بشوم. یا به دنبال کسی برویم که خودش را به هر آب و آتشی زده تا در سن پایین به جبهه برود، اگر بخواهیم واقعیت‌های جنگ را از زوایای مختلف ببینیم همه را باید ببینیم. در جنگ سرباز با بسیجی فرق دارد. سرباز آمده جنگ و می‌گوید دو سال سربازی ام تمام شد بر می گردم زن می‌گیرم، زندگی می‌کنم. هر دو این‌ها در جنگ باید دیده شوند. بضاعت هر کدام از این‌ها یک چیزی است و ما نباید آن‌ها را با هم مقایسه کنیم. هر کدام در جای خود نماینده قشر وسیعی است که جنگ را تجربه کرده اند. از طرفی این حقیقت را نمی‌توان نادیده گرفت که در خاطرات سربازهای زیر مجموعه ارتش و ژاندارمری به دلیل ساختار جنگ کلاسیک و چارچوب‌های خاص در سازمان‌دهی و اعزام و مأموریت ریتم حوادث و خاطرات کند و سنگین است و سرباز بیش از آنکه فرصت خلاقیت و بروز استعدادها را پیدا کند مطیع و تابع دستورات است.

نویسنده کتاب «یکشنبه آخر» در بخش دیگری از سخنانش گفت: در کتاب سیاوش اگر آقای قدیر خودش خواهان رفتن به خرمشهر و منطقه درگیری با دشمن نبود، می‌توانست تمام وقت در همان پاسگاه حیر بماند. یا در خاطرات مربوط به گروهی از سربازان منقضی ۵۶ یا نیروهای اداری که به منطقه اعزام شده اند شاهد توقف آنها در مرکز ژاندارمری هستیم در حالی که در خرمشهر و مناطق مرزی آبادان جنگ شدیدی درگرفته است. برای حل این مشکل کیفی خاطرات سربازها باید به ارزش افزوده هر خاطره رسید و با چیدن خاطرات سربازی و بخش‌های مکمل ریتم کتاب را سرعت بخشید و ضرب آهنگ متن را پیدا کرد. در کتاب سیاوش قدیر خاطرات کودکی و شهادت جهانبخش برادر بزرگ خانواده در کردستان به کتاب ارزش مضاعفی بخشیده و آن را خواندنی‌تر کرده است. این وظیفه محقق است که در مصاحبه این نکته‌های پیدا و پنهان را بیابد و متن را از کرختی و یکنواختی در بیاورد.

سربازها پس از پایان خدمت تریبونی برای بیان خاطراتشان ندارند

وی گفت: بعد از تحقیق کتابخانه ای که داشتم و نکاتی که به دست آوردم به اقدام نشر مرز و بوم در انتشار کتاب سیاوش ایمان بیشتری آوردم و پیشنهادم به این نشر این است که به این رده موضوعی یعنی خاطرات سربازها ضریب دهد. حیف است از کنار تجربیات سربازی به راحتی عبور کرد. در زمان صلح و جنگ بیشتر جوان‌های کشور دوره خدمت را پشت سر می‌گذارند و شاید بیان خاطرات و تجربیات مجالی باشد برای مسئولین که با مشکلات و مسائل این قشر بیشتر و بهتر مواجه شوند و با رویکرد تعلیمی و تربیتی از این فرصت استفاده مناسب‌تری کنند. خوشایند سازی دوره سربازی موجب می‌شود که جوان‌ها با اشتیاق وارد این دوره شوند. دو سال خدمت سربازی می‌تواند از یک پسر جوان یک مرد توانمند برای ورود به جامعه بسازد یا بر عکس عمر او را هدر دهد. در بررسی کتاب‌ها متوجه شدم که یکی از کلیدواژه‌های این خاطرات فرار است. مرخصی روزانه و ساعتی، پرسه زدن در شهرهای نزدیک محل خدمت و تماس مکرر با خانواده محور مهم خاطرات است. اگر دوره سربازی دوره مهارت آموزی و آموزش‌های مورد نیاز سرباز باشد حتی این قابلیت را دارد که رشته و شغل ثابت جوان را برای آینده تعیین کند.

رامهرمزی ادامه داد: به قول آقای مرتضی قاضی، مسئول وقت نشر مرز و بوم «اگر ارتش می‌خواهد روایت و سهم خودش از جنگ را بگوید باید دنبال رفتار قهرمانانش باشد، قهرمانانش را پیدا کند و زندگی آن‌ها را به تصویر بکشد، حتی اگر یک سرباز باشد.» در کتاب سیاوش دو کار قهرمانانه از آقای قدیر می‌بینیم؛ ایشان در هجده سالگی در روزهای پر التهاب جنگ گروهک‌ها برای یافتن برادرش به کردستان می‌رود و در بدترین شرایط جنازه برادرش که حکم پدر خانواده را دارد، پیدا می‌کند و به خرم آباد می‌برد و خانواده را از بلاتکلیفی و چشم انتظاری در می‌آورد. کدام پسر هجده ساله ما امروز چنین شجاعتی دارد؟ رفتار قهرمانانه دیگر سیاوش قدیر رفتن به خرمشهر در روزهای مقاومت است. او هفده روز در کنار مدافعان می‌ایستد و هر آنچه از دستش برآمده انجام می‌دهد. در حالی که به لحاظ سازمانی دستوری برای حضور در خط مقدم جبهه را نداشته و به خواست خود وارد معرکه خرمشهر می‌شود. کسانی که در روزهای مقاومت حضور داشتند می‌توانند درک کنند که هفده روز ایستادگی در خرمشهر یعنی چه؟ البته او سایر دوستانش به دلیل نداشتن فرماندهی و سرگردانی در انجام وظیفه از خرمشهر خارج می‌شوند چه بسا در صورت سامان دهی نیروها، ایشان تا روز سقوط از خرمشهر خارج نمی‌شدند.

وی افزود: وارد بخش دوم نقد می‌شوم که توجه به متن، محتوا و ساختار کتاب است. معمولاً در حضور راویان، وارد نقد همه جانبه کتاب نمی‌شویم. بیشتر هدف ما معرفی کتاب و تجلیل از زحمات روای است که همه تجربه و سرمایه زندگی اش را در اختیار ما گذاشته که بخوانیم، درس بگیریم و لذت ببریم. از نظر من نقد همه جانبه با رویکرد تحلیلی با بیان نکات مثبت و منفی مربوط به نویسنده کتاب است. او در جایگاه محقق و نویسنده پاسخگوی کاستی‌های کتاب است. خاطرات برای راوی حکم فرزندش را دارد و با تجربه‌ای که طی این سال‌ها داشتم راوی‌های جنگ نقد همه جانبه را بر نمی‌تابند و شاید هم حق دارند چون کار آنها بیان و روایت این تجربیات و کار نویسنده، محقق و ناشر از آب و گل در آوردن سرمایه زندگی آن هاست. کتاب سیاوش کتاب آدم‌های معمولی، ساده و بی ادعای جنگ است. راوی کتاب راستگو و بی غل و غش است و خودش را سانسور نکرده از خدمات خودش و سربازان جان برکف خاطره گفته، از سربازهایی که دعوا می‌کنند و نمی‌خواهند به خرمشهر بروند روایت دارد. از سربازی یاد کرده است که تیر به پایش می‌زند تا از رفتن به جبهه معاف شود. هر کدام از این خاطرات به بخشی از واقعیت جنگ و آدم‌هایش پرداخته است. باید همه این آدم‌ها را در کنار هم دید اما از تکرار و تواتر روایت‌ها می‌توان به میانگین واقعی انسان جنگ رسید و سهم اصلی و شایع را به کسانی داد که با انگیزه و عشق در راه دین و وطن در جبهه‌ها مقابل دشمن ایستادند.

نویسنده من میترا نیستم افزود: ورود و خروج‌های نویسنده در کتاب سیاوش خوب است. خواننده نخ تسبیح را گم نمی‌کند. فصل‌های کتاب ارتباط خوبی با هم دارند. نویسنده اطلاعات را به یکباره در کتاب خرج نکرده است. برای درج خاطرات و اطلاعات برنامه داشته و ارزش اطلاعات را حفظ کرده است. مثلاً تعلیق خوبی درباره حادثه پدر راوی داریم که اندک اندک در متن گره گشایی می‌شود و خواننده را دنبال خود می‌کشاند. یا در حادثه‌ای متوجه آشنایی نزدیکی سیاوش قدیر اهل خرم آباد با شهید بهروز مرادی یکی از قهرمانان سپاه خرمشهر می‌شویم. نویسنده بعد از ایجاد شگفتی از دوستی آن دو با فلش بکی ماجرای آشنایی را مطرح می‌کند که در جای خود بسیار جذاب است. شخصیت شهید جهان بخش در کتاب به خوبی ترسیم شده است و حتی می‌شد اسم کتاب را برادر جهان بخش گذاشت. شخصیتی کاریزما که به تنهایی قادر است یک خانواده و فامیل را هندل کند و حامی اصلی سیاوش در زندگی بوده است.

معصومه رامهرمزی گفت: کتاب‌هایی می‌توانند معاصریت داشته باشند و در ذهن خواننده بنشینند که علاوه بر زندگی سوژه، مفهومی را معنا و ماندگار کنند. در این کتاب، مفهوم سربازی در ذهن ما می‌نشیند. کتاب هم معرف سیاوش قدیر است و هم سرشار از مفهوم سربازی است. کتاب‌های خاطره چون یکی از منابع اصلی مطالعات تاریخی است باید فهرست اعلام داشته باشد و این کتاب نیز فهرست اعلام دارد. فهرست اعلام باید آورده شود که محققین استفاده کنند و بهره ببرند. شاید نام بعضی از افراد مؤثر در جنگ یا اتفاقات مهم فقط یک بار در این کتاب آمده باشد و این مهم نباید از چشم محقق دور بماند. البته به نسبت اطلاعاتی که در کتاب می‌آید و نقشی که راوی دارد ضرورت ثبت اعلام متفاوت است. برای اینکه کتابی بی رویه فربه نشود و ریتم کندی پیدا نکند منظومه سوالات مصاحبه باید به گونه‌ای طراحی شود که معنای اصلی کتاب حاصل شود. گاهی جزئیات در خدمت معنا نیست و موجب طولانی شدن فرایند تولید، انتشار کتاب، چاق و چله شدن بی رویه متن و افزایش قیمت کتاب است و هزینه غیر ضروری را به مخاطب تحمیل می‌کند.

محسن شاه‌رضایی دیگر سخنران این نشست بود که گفت: سیاوش قدیر سرباز ارتش نیست. سرباز ژاندارمری است؛ جایی که امروز دیگر نیست اما خاطراتش از زبان این سرباز است. در سلسله آموزش‌های خاطره نویسی و مستند نگاری می‌گوئیم خاطره بنویسید؛ این خاطره باید سوژه داشته باشد، سوژه با روش پژوهش پیدا می‌شود، سوژه که پیدا شد باید با استفاده از روش مصاحبه نوشته می‌شود، بعد از مصاحبه گرفتن باید آن را پیاده کرد، بعد از پیاده سازی باید کد زد، تبدیل به نثر کرد، لحن گذاشت و در نهایت مستندات را آورد وتبدیل به کتاب کرد و داد برای چاپ، تمام این مراحل را در این این کتاب دیدم. این کتاب یک مثال موفقی است از آن سلسله آموزش‌هایی است که به نو قلم‌ها می‌دادیم.

روایت سیاوش قدیر با لحن و لهجه خرم آبادی و صداقت به یادگار مانده از دهه شصت پایان بند جلسه نقد کتاب بود. راوی کتاب مورد نظر با بیان خاطره‌ای درباره شهید جهانبخش قدیر و ۲۳ شهید پادگان سنندج که برای حفظ این پادگان جان دادند پرداخت و گفت: مقاومت و شهادت آنها موجب شد انبوه مهمات پادگان سنندج به دست گروهک‌های ضد انقلاب نیفتد که اگر این اتفاق می‌افتاد شاید سرنوشت کردستان در آن برهه حساس تاریخی تغییر می‌کرد.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سربازها تریبونی برای بیان خاطرات ندارند بیشتر بخوانید »

شماره ۳۹۷ خط حزب‌الله با عنوان جوان «فتاح» ایرانی در مسیر فتح «خرمشهرها» منتشر شد

شماره ۳۹۷ خط حزب‌الله با عنوان جوان «فتاح» ایرانی در مسیر فتح «خرمشهرها» منتشر شد



شماره سیصد و نود و هفتم هفته‌نامه خط‌حزب‌الله، با عنوان «جوان«فتاح» ایرانی در مسیر فتح «خرمشهرها»» منتشر شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق،شماره سیصد و نود و هفتم هفته‌نامه خط‌حزب‌الله، با عنوان «جوان«فتاح» ایرانی در مسیر فتح «خرمشهرها»» منتشر شد.

یادداشت هفته خط‌حزب‌الله به مناسبت رونمایی از موشک فراصوت (هایپرسونیک) فتاح و همچنین موشک پرتابشی (بالستیک) خرمشهر ۴ با نام خیبر، نگاهی به ثمرات روحیه و باور «ما می‌توانیم» و خسارت‌های نگاه «ما نمی‌توانیم» داشته است.

گزارش هفته این شماره خط‌حزب‌الله به مناسبت دیدار اخیر مسئولان صنعت هسته‌ای با رهبر انقلاب، نتایج و ثمرات پیشرفت‌های صنعت هسته‌ای در زندگی مردم را بررسی کرده است.

شماره‌ این هفته خط‌حزب‌الله به روح مطهر شهید آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی تقدیم می‌شود.
دریافت «خط حزب‌الله» نسخه مطالعه

شماره ۳۹۷ خط حزب‌الله با عنوان جوان «فتاح» ایرانی در مسیر فتح «خرمشهرها» منتشر شد

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شماره ۳۹۷ خط حزب‌الله با عنوان جوان «فتاح» ایرانی در مسیر فتح «خرمشهرها» منتشر شد بیشتر بخوانید »

چرایی ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر - قسمت اول

چرایی ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر


گروه استان‌های دفاع‌پرس- «علی‌اکبر مرزبانی» مدرس دانشگاه و استاد درس آشنایی با دفاع مقدس؛ یکی از مهم‌ترین سوالات و ابهاماتی که همواره در اذهان و افکار عموم جامعه و علاقمندان و پژوهشگران حوزه دفاع مقدس وجود داشته و بعضا به پاسخ قانع کننده‌ای در خصوص آن دست نیافته‌اند؛ این است که چرا ایران جنگ را بعد از فتح خرمشهر ادامه داد؟

در شرایطی که پیشنهاد صلح و آتش‌بس از سوی رژیم بعث عراق و سازمان ملل متحد به کشورمان داده شده بود، چرا ایران از پذیرش آن امتناع کرده و همچنان جنگ را ادامه داد؟

مگر صدام حسین با صدور بیانیه‌ای رسمی خروج نیرو‌های خود از خاک ایران و قرار گرفتن در پشت مرز‌های بین‌المللی را اعلام نکرد؟

اگر واقعا هدف ما فقط دفاع مشروع از خاک کشورمان و بیرون راندن دشمن بود، پس چرا بعد از حماسه سوم خرداد و فتح خرمشهر نقشه ورود به خاک عراق را پی‌ریزی کردیم و…

پاسخ به این سوالات و ابهامات مستلزم بررسی خواسته‌ها، دیدگاه‌ها و منویات جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان طرف پیروز در جنگ و از طرفی واکنش‌ها و اقدامات رژیم بعثی عراق و شخص صدام، سازمان ملل متحد و قدرت‌های بزرگ دنیا در آن برهه از تاریخ به‌عنوان حامیان رژیم بعث است.

اما نگارنده یادداشت به دنبال آن است که به‌مناسبت گذر از چهل و یکمین سالگرد عملیات غرورآفرین بیت المقدس و سالروز آزادسازی خرمشهر قهرمان، باتوجه به اهمیت پاسخگویی به ابهامات و شبهات مذکور و باهدف تبیین ابعاد موضوع به بررسی روند چرایی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و سایر تحولات، سیاسی، نظامی، منطقه‌ای و بین‌المللی مربوط به این موضوع بپردازد.

آنچه که مسلم است بعد از پیروزی ایران در عملیات شکوهمند بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، به نوعی برگ برنده رژیم بعث عراق به سرکردگی صدام در جنگ با ایران بازپس گرفته شد، موقعیت رژیم بعث عراق در منطقه و در مقابله با ایران به‌شدت متزلزل شده بود و توازن قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران سنگینی می‌کرد.

این موارد مهم حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی رژیم بعث عراق و در رأس آن‌ها دولت آمریکا را که با هدف تضعیف نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از گسترش و اشاعه آرمان‌های انقلابی و ایدئولوژی مقدسش به منطقه و سراسر جهان، به امید بهره گیری از شرایط عمومی کشور در آن برهه و وضعیت نابسامان ارتش و نیرو‌های مسلح و از طرفی فتنه‌های تفرقه آمیز در اقصی نقاط کشور همچون کردستان، خوزستان، ترکمن صحرا و… صدام را برای حمله به ایران امیدوار و تا بن دندان تجهیز کرده بودند، به‌شدت نگران و مضطرب کرده بود.

فتح خرمشهر منجر به تغییر مواضع رژیم بعث عراق، افزایش نگرانی ابرقدرت‌ها بویژه آمریکا و اتخاذ مواضع و سیاست‌های جدید در منطقه و برخورد با ایران و همچنین افزایش حمایت و گسترش تحرکات دیپلماتیک بین‌المللی از سوی کشور‌های عرب پشتیبان رژیم بعث عراق شد.

در آن برهه ایران به‌عنوان طرف پیروز جنگ، این حق را برای خود محفوظ می‌دانست که شرایط مطلوب خود را برای پذیرش آتش‌بس و صلح که از جانب رژیم بعث عراق و حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی آن پیشنهاد شده بود؛ اعلام و برای رسیدن به آن شرایط ثابت قدم بماند.

حال لازم است که شرایط ایران برای پذیرش آتش‌بس و صلح تشریح شود؟ شرایط ایران برای پایان دادن به جنگ شامل خروج بی‌قید و شرط نیرو‌های عراقی از سرزمین‌های اشغالی، شناسایی و مجازات متجاوز و پرداخت غرامت جنگی بود، رسیدن به این شروط برای ایران حیاتی بود.

در آن زمان رژیم بعث عراق به‌طور موذیانه‌ای با اجرای ناقص یکی از شروط جمهوری اسلامی یعنی خروج کامل ارتش عراق از کلیه مناطق اشغالی کشورمان و عدم توجه جدی و تصمیم به پذیرش دیگر شروط ایران، حرکت می‌کرد.

در پاسخ به درخواست کمیته صلح سازمان کنفرانس اسلامی برای متوقف کردن جنگ و با توجه به تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان، در ۱۹ خرداد ۱۳۶۱، جلسه شورای فرماندهی عراق به ریاست صدام تشکیل شد، در این جلسه تصمیم عقب‌نشینی از خاک ایران گرفته شد و این تصمیم را با صدور اعلامیه‌ای در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۶۱ اعلام کردند، درباره علت تصمیم عراق در این اعلامیه آمده است:

«تصمیم‌گیری عراق برای متوقف ساختن کلیه عملیات نظامی، ناشی از این درک عمیق است که کلیه کوشش‌ها باید در جهت رویارویی با دشمن صهیونیست هدایت شود.»

بعثی‌ها به کمک همپیمانان منطقه‌ای و بین‌المللی خود و در رأس آن‌ها استکبار جهانی آمریکا قصد داشتند حمله رژیم غاصب اسرائیل به جنوب لبنان را دستاویزی برای انحراف افکار عمومی جهان اسلام از جنگ نابرابر ایران و رژیم بعث عراق و فرصتی برای خروج آبرومندانه از جنگ ضمن دادن کمترین امتیاز به ایران قرار دهند.

صدام در بعد از ظهر روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۱ خطاب به ملت عراق سخنانی ایراد کرد که از رادیو و تلویزیون این کشور پخش شد، وی در ابتدای سخنان خود، شروع جنگ توسط ارتش کشورش را نوعی جدید از یک جنگ دفاعی قلمداد کرد و گفت: «ما از همان آغاز گفتیم، جنگی که ناگزیر از ورود به آن شویم جنگ دفاعی است، اما جنگ جدید است؛ چون ما در برابر تجاوز بیکار ننشسته و به دشمن متجاوز، اجازه اشغال زمین‌ها و ویرانی شهرهایمان و به ذلت کشیدن ملتمان را ندادیم»

وی سپس با ادعای اینکه ایران قبل از شروع رسمی جنگ، در حال فراهم آوردن مقدمات تجاوز به عراق بود، اضافه کرد: «نیرو‌های مسلح دلیر عراق مأموریت این حمله دفاعی را ظرف شش روز به پایان رساند و شهر‌ها و مناطق استراتژیک مهمی در داخل ایران را تحت کنترل خود درآورد، شما با دشمنی بزرگ‌تر از خود جنگیدید و ارتش آن را شکست دادید و آن‌ها را تا داخل سرزمین‌های خود در اطراف شهر‌های دزفول و شوش و اهواز تعقیب کردید»

صدام با معرفی ایران و رژیم صهیونیستی اسرائیل به‌عنوان دشمنان امت عرب گفت: «بر ما ملت عراق واجب بود تا از دژ جبهه شرقی امت عرب حمایت کنیم؛ کما اینکه نیاکان ما در طول سالیان دراز گذشته، به پاسداری از سرزمین خود در برابر حمله ایرانیان پرداختند، شورای فرماندهی انقلاب تصمیم به ادامه پایبندی‌اش به مضمون بیانیه مزبور گرفته و عقب‌نشینی نیرو‌های خود را از زمین‌ها و شهر‌های ایران، از امروز به مدت حداکثر ۱۰ روز آغاز کرده و به پایان خواهد رساند»

بدین ترتیب صدام در این سخنرانی گستاخانه و مضحک در اجرای سیاست فرار به جلو وقایع مربوط به جنگ با ایران را وارونه جلوه داده و ضمن متجاوز خواندن ایران، حمله به کشور ما را در چارچوب سیاست دفاعی جدید عنوان می‌کند!

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرایی ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر بیشتر بخوانید »