خط مقدم

تأکید آیت الله سبحانی بر پیروی از مراجع تقلید در قضایای سیاسی و اجتماعی

تأکید آیت‌الله سبحانی بر پیروی از مراجع تقلید در قضایای سیاسی و اجتماعی


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، آیت‌الله «جعفر سبحانی» از مراجع تقلید قم با صدور پیامی به اجلاس نشست عمومی مجمع جهانی اهل‌ بیت (ع) بر ضرورت پیروی از مراجع تقلید در قضایای سیاسی و اجتماعی و عدم تشتت رأی میان علمای شیعی تاکید کرد.

متن پیام معظم‌له به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

* (إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا) *

خدمت شما علمای اعلام و شخصیت‌های برجسته‌ی جهان اسلام و مدافعان حریم تشیع عرض سلام دارم، مقدم شما را گرامی می‌داریم و در تشکّل مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام مصداق کلمه طیبه‌ای که اصل‌ها ثابت و فرع‌ها فی السماء، برای شما توفیق روز افزون در سرپرستی از ایتام آل محمد علیهم السلام و هدایت فکری و رهبری معنوی آنان را از خدای متعال خواستارم.

شما در خط مقدم دفاع از اسلام ناب و مکتب خون بار تشیع و پیشگام و ان‌شاء الله از پیروان راستین حضرات معصومین علیهم السلام هستید. از این رهگذر توجه بیشتر را به چند نکته ضروری جلب می‌کنم:

۱. قبل از هر چیز ضرورت رعایت وحدت امت اسلامی و به ویژه وحدت علمای شیعه که الگوی توده‌های گسترده محبان و پیروان آل محمد علیهم السلام هستند و همچنین ضرورت پیروی از مراجع در قضایای سیاسی و اجتماعی و عدم تشتت رأی میان عالمان شیعی را مؤکدا توصیه میکنم.

۲. تلاش برای تبیین شبهات و پاسخ به شبهات از طریق معارف ناب اهل بیت علیهم السلام و هدایت و رهبری نورانی آن بزرگواران.

۳. تلاش برای به رسمیت بخشیدن به اقلیت‌های شیعی در کشور‌های متبوع و دفاع از حقوق مدنی و فعالیت‌های دینی آنان.

۴. ضرورت بازگشت علمای شیعه از حوزه‌های علمیه قم و نجف و غیر‌ها به بلاد خود پس از تحصیل جهت تحقق بخشیدن فرمان الهی در آیه شریفه و انذار قوم خود.

۵. سعی و کوشش برای کاستن از مظلومیت ائمه معصومین علیهم السلام با تبیین معارف ناب و آموزه‌های بلندشان، چرا که عمده مظلومیت امامان در ناشناخته ماندن این معارف است و دشمن همواره در تلاش برای دور نگهداشتن مردم از این آموزه هاست.

۶. ضرورت ایجاد رابطه میان اعضای خانواده شیعی و تقویت نهاد خانواده طبق سفارش‌های اکید معصومین علیهم السلام.

۷. لزوم رونق بخشیدن به حوزه‌های علمیه شیعی، گسترش و تقویت کمی و کیفی آن و آشنا نمودن طلاب با شیوه‌های آموزشی و تبلیغی در عصر جدید.

۸. اهمیت مسئله تبلیغ دینی و بهره گیری از فنون جدید و شیوه‌های جدید.

در خاتمه یادآور می‌شوم که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله حتی هنگام اعزام امیرالمومنان به یمن فرمودند: (لَأَنْ یَهْدِیَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ) و امیدوارم هر کدام از شما بزرگان باعث هدایت میلیون‌ها نفر به مکتب حیات‌بخش اسلام ناب و مدرسه اهل بیت علیه السلام باشید.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
جعفر سبحانی
سوم صفر ۱۴۴۴ قمری

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تأکید آیت‌الله سبحانی بر پیروی از مراجع تقلید در قضایای سیاسی و اجتماعی بیشتر بخوانید »

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم

عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید ابوالفضل کاظمی» فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله و همرزم حاج احمد متوسلیان بود که روایت‌های از روزهای دفاع مقدس در کتاب کوچه نقاش‌ها به یادگار گذاشته است. او درباره علاقه شهید چمران در این کتاب آورده است:

«یک روز صبح ابوالقاسم کاظم ده‌باشی صدایم کرد و گفت: «این کاغذ رو دکتر چمران نوشته؛ سريع برو لشکر ۹۲ زرهی، چند تا آرپی‌جی۷ قرض بگیر.» به اتفاق یکی از بچه‌ها سوار سیمرغ شدیم و به مقر لشکر ۹۲ ارتش رفتیم. تا ساعت ۱۲ ظهر پشت در اتاق مسئول تسلیحات منتظر ماندیم. از این اتاق به آن اتاق، به این بگو، به آن بگو. هر کس می‌شنید ما آرپی‌جی می‌خواهیم، تیکه‌ای به ما می‌انداخت و می‌رفت. اذان ظهر را گفتند. ناهار، سرگنجشکی بود. دو تا يغلوی هم به من و سرباز همراهم دادند. زیر یک درخت نشستیم و سرگنجشکی را خوردیم. بعدازظهر، عاقبت یک سرباز با یک گونی آرپی‌جی آمد؛ اما بدون گلوله. گفتم: «پس گلوله‌ش کو؟ بدون گلوله به درد نمی‌خورن!» با لهجهٔ اهوازی گفت: «به تو چه؟»

گفتم: «من اینها رو نمی‌برم، داداش! کجا ببرم؟ مگه عقلم کمه؟ » هی من بگو، هی اهوازیه بگو. دست آخر من از رو رفتم! با اعصاب خط‌خطی، آرپی‌جی‌ها را ریختیم توی گونی و گذاشتیم پشت سیمرغ و برگشتیم. غروب رسیدیم استانداری. وقتی قصهٔ گلوله‌ها را با ناراحتی برای ابوالقاسم گفتم، حاجی خندید و گفت: «خیالی نیست؛ گلوله‌ش رو باید از عراقی‌ها بگیریم.» آن زمان، آقای خامنه‌ای، برای سرکشی و دلجویی از رزمنده‌ها گاهی به خط مقدم می‌آمد. یک شب شنیدم آقا رفته‌اند محور رقابیه. من هم مشتاق شدم ایشان را ببینم. رفتم رقابیه و دیدم آقا لباس خاکی تنش کرده، به سنگرها سر می‌زند و با بچه‌ها احوالپرسی می‌کند. آقا، شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. با بچه‌ها شوخی می‌کرد و بچه‌ها می‌خندیدند و دلشان خوش می‌شد.

رفتیم پیش آقای خامنه‌ای. دکتر چمران آن‌طرف آستینش را بالا زده بود و با رادیات ماشین ور می‌رفت. یک آن متوجه صدای ناله و جیک‌جیک یک پرنده شدم. دکتر مرا فرستاد تا آچار بیاورم. آچار را گرفت و افتاد به جان رادیات. صدای جیک‌جیک پرنده قطع نمی‌شد. چند دقیقه بعد دیدیم یک گنجشک کوچولو توی دست دکتر است. حیوان بیچاره، توی آن گرما تشنه‌اش شده بود، رفته بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر کرده بود به پره‌های رادیات و اسیر شده بود. زبان بسته حسابی ترسیده بود و خیس شده بود. دکتر، گنجشک را به طرف آسمان گرفت و با حالت غصه‌داری گفت: «من تو رو آزاد می کنم؛ برو. خدایا، به آزادی این مرغ قسمت می‌دم، جون من رو هم آزاد کن. دیگه خسته شدم.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم بیشتر بخوانید »

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید ابوالفضل کاظمی» فرمانده گردان میثم لشکر 27 محمد رسول الله و همرزم حاج احمد متوسلیان بود که روایت‌های از روزهای دفاع مقدس در کتاب کوچه نقاش‌ها به یادگار گذاشته است. او درباره علاقه شهید چمران در این کتاب آورده است:

«یک روز صبح ابوالقاسم کاظم ده‌باشی صدایم کرد و گفت: «این کاغذ رو دکتر چمران نوشته؛ سريع برو لشکر ۹۲ زرهی، چند تا آرپی‌جی۷ قرض بگیر.» به اتفاق یکی از بچه‌ها سوار سیمرغ شدیم و به مقر لشکر ۹۲ ارتش رفتیم. تا ساعت ۱۲ ظهر پشت در اتاق مسئول تسلیحات منتظر ماندیم. از این اتاق به آن اتاق، به این بگو، به آن بگو. هر کس می‌شنید ما آرپی‌جی می‌خواهیم، تیکه‌ای به ما می‌انداخت و می‌رفت. اذان ظهر را گفتند. ناهار، سرگنجشکی بود. دو تا يغلوی هم به من و سرباز همراهم دادند. زیر یک درخت نشستیم و سرگنجشکی را خوردیم. بعدازظهر، عاقبت یک سرباز با یک گونی آرپی‌جی آمد؛ اما بدون گلوله. گفتم: «پس گلوله‌ش کو؟ بدون گلوله به درد نمی‌خورن!» با لهجهٔ اهوازی گفت: «به تو چه؟»

گفتم: «من اینها رو نمی‌برم، داداش! کجا ببرم؟ مگه عقلم کمه؟ » هی من بگو، هی اهوازیه بگو. دست آخر من از رو رفتم! با اعصاب خط‌خطی، آرپی‌جی‌ها را ریختیم توی گونی و گذاشتیم پشت سیمرغ و برگشتیم. غروب رسیدیم استانداری. وقتی قصهٔ گلوله‌ها را با ناراحتی برای ابوالقاسم گفتم، حاجی خندید و گفت: «خیالی نیست؛ گلوله‌ش رو باید از عراقی‌ها بگیریم.» آن زمان، آقای خامنه‌ای، برای سرکشی و دلجویی از رزمنده‌ها گاهی به خط مقدم می‌آمد. یک شب شنیدم آقا رفته‌اند محور رقابیه. من هم مشتاق شدم ایشان را ببینم. رفتم رقابیه و دیدم آقا لباس خاکی تنش کرده، به سنگرها سر می‌زند و با بچه‌ها احوالپرسی می‌کند. آقا، شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. با بچه‌ها شوخی می‌کرد و بچه‌ها می‌خندیدند و دلشان خوش می‌شد.

رفتیم پیش آقای خامنه‌ای. دکتر چمران آن‌طرف آستینش را بالا زده بود و با رادیات ماشین ور می‌رفت. یک آن متوجه صدای ناله و جیک‌جیک یک پرنده شدم. دکتر مرا فرستاد تا آچار بیاورم. آچار را گرفت و افتاد به جان رادیات. صدای جیک‌جیک پرنده قطع نمی‌شد. چند دقیقه بعد دیدیم یک گنجشک کوچولو توی دست دکتر است. حیوان بیچاره، توی آن گرما تشنه‌اش شده بود، رفته بود از رادیات ماشین آب بخورد که بالش گیر کرده بود به پره‌های رادیات و اسیر شده بود. زبان بسته حسابی ترسیده بود و خیس شده بود. دکتر، گنجشک را به طرف آسمان گرفت و با حالت غصه‌داری گفت: «من تو رو آزاد می کنم؛ برو. خدایا، به آزادی این مرغ قسمت می‌دم، جون من رو هم آزاد کن. دیگه خسته شدم.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عشق به شهادت شهید چمران به روایت فرمانده گرد ان میثم بیشتر بخوانید »

«حاج‌قاسمی که من می‌شناسم» منتشر می‌شود


«حاج‌قاسمی که من میشناسم» منتشر می‌شود

کتاب «حاج‌قاسمی که من میشناسم» روایت‌های «حجت‌الاسلام علی شیرازی» از سیره و زندگی سردار شهید حاج‌ قاسم سلیمانی به اهتمام «سعید علامیان» از سوی انتشارات خط مقدم منتشر می‌شود.



منبع

«حاج‌قاسمی که من می‌شناسم» منتشر می‌شود بیشتر بخوانید »