خلبان شهید

روایتی از زندگی‌نامه خلبان شهید «جواد امینی»

روایتی از زندگی‌نامه خلبان شهید «جواد امینی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، دفاع مقدس گنجینه‌ای ماندگار از حضور عارفانه انسان‌های برگزیده خداست که شهادت‌طلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را می‌توان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقی‌شان نام برد.

همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزش‌ها و آرمان‌های این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسه‌های بی‌بدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدام‌شان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.

«جواد امینی» یکی از ۱۴ هزار و ۵۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «تنکابن» هست که همزمان با سالروز شهادتش برشی از زندگی‌نامه این شهید را از کتاب «عبور از نهایت» زندگی نامه شهدای مازندرانی هوانیروز ارتش با پژوهش و نویسندگی «مسعود آب آذری» از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید

درشهر پرواز چشم به جهان گشود شهری که زادگاه پرنده‌های سبکبالی، چون معصومی، شیرودی، جهاندار، بیگی و خود او بود. تنکابن با دامنه‌های سر سبز و نسیم ملایم دریای مازندران از سال ۱۳۳۳ خورشیدی _زمان تولدش_ به جواد طراوت و شادابی می‌بخشید و روز‌های کودکی‌اش را به سال‌های تجربه وکسب علم پیوند می‌زد.

دانش در کنار کسب تجربه‌های روزانه در لایه‌های اندیشه او انباشته می‌شد و برحجم تعقل و تفکرش می‌افزود و دست او را در برگزیدن روش‌ها و رفتار‌های درست فردی و اجتماعی می‌گرفت تا اینکه انباشت علم وتجربه اش به پایه دیپلم رسید.

آن قدر ذهن او وسیع و روح او تشنه‌ی علم و دانش بود که پایان دبیرستان را دروازه‌ی ورود برای رفتن به وادی دیگری جهت فراگیری می‌دید. از این رو دری جدید از کسب مهارت و تخصص در زندگی اش باز شد و در دی ماه ۱۳۵۴ به استخدام هوانیروز ارتش در آمد.

گفتن از مهارت‌های پروازی خلبان «جواد امینی» و خاطرات کوتاه وبلند او بهتر از شرح سیر مدارج و مراحل خلبانی اوست. به هرحال او هم مثل سایر دانش آموختگان خلبانی هوانیروز دوره‌های مختلف آموزشی را با پشت کار موفقیت سربلندی سپری کرد و به مرحله‌ی عملی کار خودش یعنی به پرواز درآوردن هلیکوپتر‌های مختلف به ویژه ۲۱۴ و اجرای مانور‌های پروازی در شرایط خاص یا معمولی رسیده بود به روایت دوستان همکارش در پایگاه هوانیروز کرمانشاه طی سال‌های جنگ بیشترین ماموریت را انجام می‌داد.

وقتی در ایلام خدمت می‌کرد یک بار چندین فروند هواپیمای دشمن به محل استقرار هوانیروز حمله کردند هدف دشمن انهدام انبار مهمات و هلیکوپتر‌های موجود در منطقه بود از طرف فرماندهی عملیات اعلام شد که هلیکوپتر‌های منطقه هر چه سریعتر باید تخلیه شوند خلبان امینی بدون معطلی به طرف یکی از هلیکوپتر‌های ۲۱۴ رفت و به پرواز درآمد.

هواپیما‌های دشمن او را تعقیب کردند، اما خلبان امینی با خونسردی تمام پرواز می‌کرد و گاهی هم مانوری می‌داد که مورد هدف راکت‌های هواپیمای عراقی قرار نگیرد در همین حین ناگهان موتور هلیکوپتر او کمپرسوراستال کرد یعنی یک لحظه موتور متوقف شد، اما خلبان امینی بدون آنکه دست و پایش را گم کند و یا از هواپیمای تعقیب کننده عراقی بترسد به هر طریق ممکن هلیکوپترش را کنترل کرد؛ و توانست از تنگه قوچعلی ایلام بگذرد و در منطقه‌ی امن تری فرود بیاید و این وسیله‌ی گران قیمت را در آن روز‌های سخت جنگ حفظ کند.

هلیکوپتر جواد در طول جنگ بار‌ها تیر خورد، اما او توانست از مهلکه‌های مختلف خودش را نجات دهد. اکثر فرماندهان هوانیروز معتقد بودند که‌ ای کاش می‌شد خلبان‌هایی مثل جواد امینی و رجبعلی محمدی دو دوره ۳۰ ساله خدمت کنند تا از آنها بیشترین استفاده و بهره برداری به عمل آید و مهارت و تخصص آنها در اختیار نسل‌های بعدی قرار گیرد.

خلبان «جواد امینی» بیش از دوهزار و ۵۰۰ ساعت پرواز داشت این یک رکورد پروازی هست. آن هم در زمان جنگ و شرایط بحرانی خاص آن دوره.

مشهور هست که در خطرناک‌ترین مأموریت‌ها وارد عمل می‌شد وقتی هلیکوپتر شیرودی مورد اصابت گلوله‌ی دشمن قرار گرفت و سقوط کرد جواد سراسیمه خودش را به او رساند و با چشمانی اشکبار پیکر شهید شیرودی را از منطقه خارج کرد.

امینی از نخستین خلبانان پایگاه هوانیروز شهید کشوری کرمانشاه بود حضوری فعال در دوران جنگ در جبهه داشت بعد از جنگ هم برای کمک رسانی به آسیب دیدگان حوادث طبیعی از فعالیت‌های همیشگی و معمول او به شمار می‌رفت. بویژه در جریان کمک رسانی به آسیب دیدگان زلزله‌ی رودبار گیلان خیلی پرواز کرد.

حضور تاثیرگذار خلبان «جواد امینی» در عملیات‌های فتح المبین و بیت المقدس بر هیچ کس پوشیده نیست و پرواز‌های مهمی که در منطقه غرب کشور در حمل نیرو‌ها و مهمات و آذوقه و تخلیه مجروحین انجام داد.

مردان بزرگ و خدمتگزار و مسئولیت شناس در بستر خواب نمی‌میرند بلکه در حال انجام خدمت صادقانه به مردم جان به جان آفرین تسلیم می‌کنند.

خلبان «جواد امینی» پس از ۲۹ سال خدمت صادقانه در تاریخ نهم خرداد ۱۳۸۳ هنگام انجام وظیفه وقتی استاندار وقت قزوین و چند تن از همراهان را با هلیکوپتر ۲۱۴ برای بازدید از خسارات زلزله‌ی منطقه کوهستانی شمال قزوین می‌برد به خاطر جدا شدن مست (نگهدارنده ملخ) از ترانس میشن هلیکوپتر در ارتفاعات کارند چال البرز سقوط می‌کند و به همراه همه سرنشینان خدمتگزار به شهادت می‌رسد جسم پاک او را در شهر تنکابن به خاک می‌سپارند.

مردی که از شهر پرواز به پرواز در آمده بود در بلندی‌های البرز خانه می‌گیرد و برای خود سکوی معراج می‌سازد و برای همیشه راه آسمان را در پروازی جاودانه در پیش می‌گیرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایتی از زندگی‌نامه خلبان شهید «جواد امینی» بیشتر بخوانید »

ولایتمداری، بارزترین ویژگی شهید «مصطفوی»


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، بالگرد حامل رئیس جمهوری اسلامی ایران و همراهانش که برای بازدید از سد «خداآفرین» و افتتاح چندین طرح ملی و استانی به آذربایجان‌شرقی رفته بودند، به علت شرایط نامساعد آب و هوایی، دچار سانحه شد و تمام سرنشینان این بالگرد به شهادت رسیدند. در این سانحه هوایی، آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی» رئیس جمهور و همراهان ایشان، «حسین امیرعبداللهیان» وزیر امورخارجه، آیت‌الله «سید محمدعلی آل هاشم» نماینده ولی فقیه در آذربایحان‌شرقی و امام جمعه تبریز، «مالک رحمتی» استاندار آذربایجان‌شرقی، سردار «سید محمدمهدی موسوی» فرمانده یگان حفاظت نهاد ریاست‌جمهوری و همچنین خلبانان و کادر پرواز این بالگرد شامل امیرسرتیپ دوم «سید طاهر مصطفوی»، امیرسرتیپ دوم «محسن دریانوش» و سرهنگ «بهروز قدیمی» (مهندس فنی) به شهادت رسیدند.

گروه پروازی رئیس‌جمهور در این پرواز از آشیانه جمهوری اسلامی ایران بودند که متعلق به نیروی هوایی ارتش بودند. امیر سرتیپ دوم خلبان شهید «سید طاهر مصطفوی» خلبان اصلی پرواز رئیس‌جمهور با تخصص خلبانی «بالگرد ۲۱۴» با سابقه ۲۰۰۰ ساعت پرواز و یگان خدمتی شهید مصطفوی نیز آشیانه جمهوری اسلامی ایران بود و به بهانه فرا رسیدن نخستین سالگرد شهادت این شهید، مروری داریم بر ابعاد شخصیتی این شهید.

هر یک از شهیدان قبل از شهادت‌شان، زمینه‌های «عاقبت به خیری» خودشان را فراهم کرده بودند. شاید جمله «شهدا سنگ نشانند که ره گم نشود» به نوعی بیان کننده بخشی از این عاقبت بخیری شهیدان باشد. نکته جالب توجه در این باره این هست که بسیاری از ویژگی‌های رفتاری شهدا در قبل از شهادت، شباهت‌های نزدیکی با هم دارند.

شهید «سیدطاهر مصطفوی» از خلبانان بسیار ماهر و زبردست و از حیث تعهد، تدین، تخصص و مهارت، از بهترین کارکنان نیروی هوایی ارتش بود و طی سال‌های اخیر و پیش از شهادتش به‌عنوان خلبان ویژه بالگرد آشیانه جمهوری اسلامی ایران در خدمت پرواز‌های مخصوص سران قوا و مسئولان رده اول کشور بود.

امانت‌داری: یکی از ویژگی‌های خلبان شهید سیدطاهر مصطفوی بود. اگر این امانت‌داری را از دیدگاه پیشوایان دینی بررسی کنیم بیشتر متوجه عمق این واژه مقدس می‌شویم و اینکه شهید مصطفوی به عنوان یک فرد نظامی چقدر خودش را با آموزه‌های اسلامی تطبیق داده بود. امام علی علیه السلام می‌فرماید: لا تَخُنْ مَنِ ائْتَمَنکَ و إنْ خانَکَ، و لا تُذِعْ سِرَّهُ و إنْ أذاعَ سِرَّکَ.
به کسی که تو را امین قرار داده هست خیانت مکن هر چند او به تو خیانت کرده باشد، و راز او را فاش مساز اگر چه او راز تو را فاش ساخته باشد. [بحارالأنوار:۷۷/۲۰۸/۱]. بنابر شهادت اعضای خانواده، اقوام و دوستان و آشنایان، شهید مصطفوی از هر نظر یک امانت‌دار کامل به معنی کامل کلمه بود و به همین خاطر در بسیاری از کار‌ها یا اتفاقات، طرف مراجعه و مشاوره خیلی از کسانی بود که به او اعتماد داشتند. شهید مصطفوی نه تنها راهنمای خوبی بود بلکه حافظ اسرار کسانی بود که به رسم معرفت عمیق، ممکن بود برخی اسرار زندگی‌شان را برایش بازگو می‌کردند و برای حل مشکلات‌شان از او کمک می‌خواستند.

مسئولیت اجتماعی: امام مجتبی (ع) فرمود: مکارم اخلاق، ۱۰ چیز هست: راستگویی، صداقت در خضوع و بخشش به سائل، خوش خلقی، پاداش دادن کارها، پیوند با خویشان، حمایت از همسایه، حق‌شناسی برای صاحب آن، مهمان نوازی و سرسلسله آنها شرم و حیا و فزونی ذکر هست.»

شاید بتوان گفت همه ویژگی‌های یاد شده در این فرمایش امام مجتبی (ع) نیاز روز همه جوامع هست و البته همه آنها را می‌توان در ذیل عنوان مسئولیت اجتماعی گردهم آورد؛ بنابراین یکی دیگر از ویژگی‌های بارز خلبان شهید سیدطاهر مصطفوی، توجه خاص وی به مسئولیت اجتماعی بود که بر اساس آن بتواند گرهی از مشکلات دیگران بگشاید.

چند سالی بود که شهید مصطفوی با تشکیل یک صندوق خانوادگی، مشکلات مالی افراد و خانواده‌های زیادی را بر اساس موجودی صندوق حل کرده بود. در این صندوق هر ماه هر عضو ۱۰۰ هزار تومان به عنوان حق عضویت پرداخت می‌کرد و حاصل این مبالغ صرف کمک بدون بهره به نیازمندان می‌شد. پس از شهادتش و بعد از بررسی گردش حساب صندوق، مشخص شد به دلیل توان مالی ضعیف صندوق، شهید مصطفوی بار‌ها از حساب شخصی خود برای پرداخت وام‌های کوچک به متقاضیان به حساب صندوق مبالغی واریز کرده هست که بازپرداخت اقساط این وام‌ها هنوز ادامه دارد. شهید مصطفوی کمک به کسانی که قصد تشکیل خانواده داشتند یا نیازمند کمک مالی برای درمان بیماری بودند را برای استفاده از موجودی صندوق در اولویت قرار می‌داد. نام این صندوق پس از شهادتش به نام «صندوق همیاری شهید مصطفوی» نامگذاری شد. نقل هست که هیچ کسی از مراجعه‌اش به شهید مصطفوی دست خالی برنگشت.

پرهیز از خودنمایی: نوع تربیت خانوادگی و همچنین خودسازی خلبان شهید سیدطاهر مصطفوی باعث شده بود این شهید بدون توجه به موقعیت شغلی و مسئولیتی که در «آشیانه جمهوری» داشت و خیلی‌ها حتی اقوام این شهید از آن بی‌خبر بودند و بعد از شهادتش مطلع شدند، در رفتار با دیگران متواضع باشد و به همین خاطر هر کسی در اولین برخورد با این شهید جذب شخصیت فروتن او می‌شد. در این میان، رفتار متواضعانه شهید به ویژه با کودکان ونوجوانان زبانزد اقوام و نزدیکان هست.

اهمیت به صله رحم: شهید مصطفوی هیچگاه کسی را طرد نکرد و در فرصت دیدار‌های خانوادگی توصیه می‌کرد اقوام فارغ از شخصیت‌های حقوقی و بدون توجه به نوع تفکر، با هم مهربانانه رفتار کنند. یکی از کار‌هایی که شهید مصطفوی در این باره انجام داد راه‌اندازی دیدار‌های جمعی خانواده‌ها در پنجشنبه‌های آخر هر ماه بود و همیشه از این ایده شهید به نیکی یاد می‌شود. 

تعهد و تخصص: پس از شهادت شهید مصطفوی، فرماندهان عالی‌رتبه نیرو‌های مسلح، از جمله سرلشکر سیدعبدالرحیم موسوی فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امیرسرتیپ خلبان حمید واحدی فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و امیرسرتیپ خلبان سیدمحمدمیرسمیعی «آشیانه جمهوری اسلامی ایران» ضمن حضور در منزل خلبان شهید سیدطاهر مصطفوی برای همدردی با خانواده این شهید، از مهارت، رازداری، تعهد و تخصص این خلبان سخن گفتند.

وفای به عهد: رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللّه و َالیَومِ الآخِر فَلیَفِ اِذا وَعَدَ؛ هر کسی به خدا و روز قیامت ایمان دارد، هرگاه وعده می‌دهد باید وفا کند. (کافی (ط-الاسلامیه) ج۲، ص۳۶۴، ح). شهید مصطفوی برای اینکه توجه دیگران را به امور مهمی همچون خوش‌قولی و یا به نوعی وفای به عهد جلب کند همواره در طول زندگی خودش در خانواده یا محیط بیرونی، در این باره قدم اول را خودش برمی‌داشت و به شدت نسبت به خوش قولی تاکید داشت و معتقد بود زمان هر کسی برای خودش مهم و حیاتی هست و اگر قرار هست کاری انجام شود همه باید به آنچه گفته و نوشته‌اند وفادار باشند. به عنوان مثال اگر با کسی برای انجام کاری زمان خاصی تعیین می‌کرد زودتر از موعد مقرر بر سر قرار حاضر می‌شد.

ولایت‌مداری: یکی از ویژگی‌های بارز شهدا، شناخت عمیق نسبت به ولایت فقیه و پایبندی به ولایت فقیه بوده هست. شهید مصطفوی نیز از امر مستثنی نبود. بنابر شهادت خانواده و اقوام، شهید مصطفوی ولایت‌مداری را تنها در قالب کلام مطرح نمی‌کرد، بلکه همواره سعی داشت از رهنمود‌های مقام معظم رهبری در راستای تبیین مسائل مختلف جامعه برای دیگران استفاده کند. شهید حاج قاسم سلیمانی درباره اهمیت پیروی از ولایت فقیه می‌گوید: والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی هست که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. سیده بهاره مصطفوی دختر شهید مصطفوی هم می‌گوید پدرم همیشه این جمله حاج قاسم را درباره لزوم تبعیت از ولایت‌فقیه به شکلی دیگر، اما با همان محتوا یادآوری می‌کرد و می‌گفت، «ولله هرکس، امروز پشت رهبر نباشد عاقبت بخیر نمی‌شود.»

پرهیز از قضاوت و غیبت: شهید مصطفوی در مناسبات خود هیچگاه وارد حیطه قضاوت درباره دیگران نشد. این پرهیز هم در محیط کار و هم در زندگی شخصی او مشهود بود. بار‌ها گفته بود قضاوت‌های بیجای یک یا چند نفر درباره همدیگر یا دیگران، دل‌ها را از هم دور می‌کند و این دوری‌ها به برکت زندگی آسیب می‌زند.

عشق به وطن: خلبان شهید سیدطاهر مصطفوی معتقد بود هر ایرانی در هر شغل و موقعیتی که دارد، وظایفی دارد و باید نهایت تلاش خود را برای ادای دین به کشورش به کار گیرد. در این راستا هر کسی لباس سربازی دفاع از وطن را به تن می‌کند وظیفه مضاعفی دارد، چون او مسئولیت دفاع از تمامیت دین و میهن اسلامی را بر عهده دارد و نباید هیچگاه در این راه خستگی بشناسد. سرباز وطن شب و روز نمی‌شناسد و من هم هر مأموریتی را با جان و دل انجام می‌دهم و آرزوی هر سرباز وطن هم مشخص هست؛ شهادت.

دین و خانواده: ممکن هست با مطالعه نکات یاد شده، این تصور پیش بیاید که فردی با این ویژگی‌ها، شاید در امور دینی سخت‌گیر بوده باشد. اموری مثل نماز و پوشش یا همان حجاب در خانواده‌ها از نکات مهمی هست که در جامعه نیز بحث‌های متعددی درباره آنها مطرح می‌شود این در حالی هست که شهید مصطفوی در امور دینی به ویژه با توجه به پیشینه خانوادگی، همواره توصیه‌ای رفتار می‌کرد. درباره اهمیت به نماز هم، سیره شهید مصطفوی توصیه‌ای بود نه اجباری.

آرزوی شهادت: خلبان شهید سیدطاهر مصطفوی در یک کلام دریای ادب و معرفت بود و بر اساس گفته‌های همسر و فرزندانش همیشه آرزوی شهادت داشت. در این باره، سیده بهاره مصطفوی، دختر شهید می‌گوید:

یک نکته‌ای را که با قاطعیت می‌توانم به آن اشاره کنم این هست که شهادت، آرزوی پدرم بود. پس از شهادت پدرم، مادر به ما گفت که پدرمان هر مأموریتی که می‌خواست برود، می‌گفت آرزو کن که شهید شوم. سال ۱۴۰۱ که در پیاده‌روی اربعین شرکت کردیم در یکی از موکب‌ها، عکس شهیدان «حاج قاسم سلیمانی» و «ابومهدی المهندس» در نقطه‌ای نصب شده بود. پدرم بین ماکت این دو شهید ایستاد و گفت که از من یک عکس بگیر و دعا کن من هم مثل این عزیزان شهید شوم. یکی از الگو‌های پدرم، شهید «حاج قاسم» بود، چون به این شخصیت علاقه خاصی داشت.

از خلبان شهید سیدطاهر مصطفوی دو دختر، یک پسر و یک نوه به یادگار مانده هست. حجت‌الاسلام والمسلمین سیداحمد مصطفوی پدر و «کلثوم سلطانی» مادر این شهید به ترتیب هشتم فروردین سال ۱۳۸۰ و ۲۵ خردادماه ۱۳۹۹ به رحمت ایزدی پیوستند.

انتهای پیام/ ۱۱۹

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ولایتمداری، بارزترین ویژگی شهید «مصطفوی» بیشتر بخوانید »

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»


سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران هشت ساله دفاع مقدس، تعداد ۲۱۰ خلبان شهید، ۸۹ خلبان جانباز و ۵۲ خلبان آزاده تقدیم انقلاب اسلامی کرده است که همگی از افسران ارشد و فرماندهان این یگان بودند از این میان، امیر سرلشکر شهید «امیر مرادقلی» یکی از قهرمانان و دلیرمردانی است که شرح حماسه‌ها و جانفشانی‌های او، درخششی است در کارنامه شرف و شهامت این عقابان تیزپرواز آسمان رزم و رهایی. او در روز ۲۱ بهمن ۱۳۶۳ عهد خود را خونین و عاشقانه با معبود و محبوب عاشقان، ادا کرد و از آسمان ایرانش به آسمان بیکرانگی قرب خدایش یکسره پروازی جاودانی کرد. حکایت او مهری است بر شجاعت این مدافعان پاکباز میهن عشق؛ تیزپروازی که «امیر آسمان» لقب گرفت…

 

امیری از قبیله «میران» که مدافع آسمان ایران شد

 

خانواده‌ای مؤمن و متدین، از قبیله مرادقلی که در مبارزه با خوانین دوران ظلم و ستم‌شاهی از سیستان و بلوچستان، به‌علت خشکسالی و آزار و اذیت و زورگویی خوانین شاه معدوم به شمال ایران کوچید و در روستایی بنام «حاجی کلاته» شهرستان «علی آباد  کتول» در استان گلستان مسکن گزید. روزگار را با لقمه نانی حلال و با کار در زمین‌های کشاورزی سپری می‌کرد. سال ۱۳۳۵در نخستین روز ماه شهریور، پسری زاده شد که نامش را «امیر» نهادند. «امیر مرادقلی» فرزند «میران»؛ اما هیچ کس آن روز نمی‌دانست که «امیر قبیله میران» روزگاری از امیران قبیله خواهد شد. پس از طی دوران طفولیت، در زادگاه خود به مدرسه رفت و با اخذ دیپلم متوسطه در سن ۱۹سالگی در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم و فنون نظامی پرداخت. به جهت خلاقیت‌هایش، برای گذراندن یک دوره تکمیلی خلبانی عازم امریکا شد.

 

 

این ورزش نیست… این اعتقاد من است!

 

او که از یک خانواده مؤمن و متدین بود، نمازش را آنجا نیز ترک نکرد، در هنگام نماز بعضی که مسیحی بودند با حیرت به او می نگریستند. وقتی از امیر پرسیده شد: این چه نوع نیایشی است؟ گفته بود: «من با ایستادن و تعظیم، رکوع و سجده در مقابل خدای یکتا، خود را نیست می‌بینم و هر چه هست اوست، که خدای زمین و آسمان هاست.» به نقل از دوستانش: «روزهای آموزشی در آمریکا را می گذراند، نوبت نماز ظهر بود یکی از خلبان های آمریکایی نماز خواندنش را دید. نماز که تمام شد از او پرسید «این چه ورزشیه؟» امیر جواب داد: این ورزش نیست، این اعتقاد و عبادت من است!»

نوع نگاهش به جهان هستی و به پروردگار و بصیرتی عارفانه و موحدانه که از دین داشت، در شرایط خفقان رژیم ستم‌شاهی موجب شد تا تحت نظر و تحت فشار قرار گیرد. پس از بازگشت از آمریکا، بعد از فراغت از تحصیل و طی دوره مقدماتی، خدمت رسمی خود را در یگان‌های نیروی زمینی آغاز کرد.

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»

آنقدر در آسمان پرواز کرد تا…

 

در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۶ زمانی که امیر  در آمریکا آموزش خلبانی می‌دید، یک روز که برای اولین بار به تنهایی پرواز می‌کرد، هواپیمایش دچار نقص فنی شد. از برج مراقبت به امیر اعلام کردند که هواپیما را رها کند و با چتر بپرد ولی امیر توجهی به دستور برج مراقبت نکرد. آن روز همه نگران بودند. دستورات  لازم جهت فرود اضطراری داده شد. باند را کف پاشی، ماشین آتش نشانی و آمبولانس را آماده کردند تا امیر، هواپیما را بدون چرخ به زمین بنشاند. ولی امیر آنقدر در آسمان پرواز کرد تا سوخت هواپیما تمام شود و در حالی که می خواست بر زمین فرود آید و روی باند بنشیند، ناگهان چرخهای هواپیما باز شد و امیر، هواپیما را صحیح و سالم بر زمین نشاند.

 

تو باید فدایی شاه باشی! وگرنه…

 

در سال ۱۳۵۶ کم‌کم وارد عرصه مبارزه با شاه معدوم شد، به همین علت، تحت کنترل ساواک قرار گرفت. یک‌بار به‌طور ناگهانی به خانه‌اش هجوم بردند اما امیر با درایتی که داشت، اعلامیه‌های امام را در جای امنی نگهداری می‌کرد، ساواکی‌ها دیگر دست از سرش بر نمی‌داشتند مرتب او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. به نقل از یکی از همکاران و دوستانش: «به رفت و آمدهای او مشکوک شده بودند. چندباری او را دیده بودند که با همان پیکان سفیدش در حال پخش کردن اعلامیه است، فرمانده پادگان او را احضار کرد و گفت: شنیده ام با ماشینت اعلامیه پخش می کنی؟ امیر زیر بار نرفت. فرمانده دست بردار نبود. گفت: تو باید همگام با رژیم و جان فدای شاه باشی، اگر غیر از این باشد مجبوریم طور دیگری با تو رفتار کنیم. اما او گوشش بدهکار نبود. ضد اطلاعات هم دست بردار نبود، به طور ناگهانی به خانه اش رفتند؛ دنبال مدرکی بر علیه او بودند؛ همه کتاب ها و نوارهای امام خمینی (ره) قبلا از منزل جمع آوری و خارج شده بود. ماموران ضد اطلاعات، دست خالی و بدون مدرک از منزل خارج شدند. دوباره دنبال بهانه‌ای بودند. سراغ ماشینش را گرفتند. ماشین هم با تمام مدارک به یکی از دوستانش در تبریز فروخته شده بود. آنها ناامیدتر از قبل برگشتند.»

 

بدون حتی یک دقیقه تاخیر!

 

با آغاز جنگ تحمیلی، در«لشکر ۵۵ هوابرد شیراز» عضو گروه تجسس (P۳F) شد. در کلیه ماموریت‌های محول شده، حضوری فعال داشت و به درجه سرلشکری نائل شد. به گفته همکاران و اطرافیانش: «شهید مرادقلی به نظم و انضباط اهمیت زیادی می‌داد، آراسته و مرتب بود و تابع نظم و انضباطی ویژه. وقت‌شناسی سرلوحه کارش بود و هیچ‌وقت ندیدیم جهت شرکت در جلسات حتی یک دقیقه تأخیر داشته باشد. همچنین دارای جذابیت خاصی بود که همگان خیلی زود مجذوب منش او می‌شدند.»

 

دوست دارم بالا و بالاتر روم…

 

امیری که «امیر آسمان» لقب گرفته بود، عاشق پرواز در لایتناهی آسمان بود و شیفته شناور شدن در بیکرانگی افقهای باز. خود او درباره این عشق خود گفته بود: «هیچ وقت از پرواز کردن خسته نمی‌شوم. وقتی از زمین به سوی آسمان بلند می‌شوم، خودم را به خدا نزدیک‌تر می‌بینم و دوست دارم بالا و بالاتر بروم.» شاید روحیات عارفانه او، گرایشش به خلوت با خویش و تفکر و تنهاییهایش، نسبتی با این آسمانی بودن داشت. همچنانکه فرمانده شهید نیروی هوایی ارتش، دلیری دیگر و شهیدی دیگر از این آسمانمردان جاوید: «مردان قبیله‌ی پرواز، به آسمانها نزدیکترند.»

 

تو متجاوزی! برگرد به خانه‌ات آمریکایی!

 

یک روز، هنگامی که مشغول پرواز بر فراز آسمان نیلگون خلیج فارس بود، چند هواپیمای آمریکایی، هواپیمای او را احاطه می‌کنند، در تماسی راداری به او می‌گویند: «به خانه‌ات برگرد.» سیمرغ سربلند و غیرتمند قله های نور، با صلابت و قاطعیت به آمریکایی‌ها پاسخ می‌دهد: «من در فضای خانه‌ام هستم! تو متجاوزی، برو به خانه‌ات که اینجا جای تو نیست!» و چندبار دیگر هم تکرار می‌کند: «تویی که متجاوزی! برگرد به خانه‌ات آمریکایی! زودتر برگرد!…»

 

با آخرین نگاه‌هایم تا آسمان، بدرقه‌اش کردم…

 

هواپیمای امیر مرادقلی در سال ۱۳۶۳ هنگام مراجعت از ماموریت شناسایی مناطق جنگی دچار نقص فنی شده و سقوط کرد و در این حادثه این خلبان شجاع و غیور و مدافع پاکباز و مخلص اسلام و میهن، به مقام رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش در مزار امامزاده الازمن شهرستان علی آباد کتول به خاک سپرده شد. روایت همسر شهید از آخرین وداع را بشنویم:

«ساعت هفت صبح امیر از خانه بیرون رفت، هنوز لحظه ای نگذشته بود که دوباره برگشت، پرسید: «خانم، بچه ها هنوز خوابن؟» به چشم هایش نگاه کردم، آرام و قرار نداشت، گفتم: «آره خوابن» داخل اتاق رفت. نگاهی به لیلای پنج ساله و ثریای دوازده ماهه اش انداخت. چیزی در چشمهایش بود که آزارم می داد. از در که بیرون رفت، شوری عجیب به دلم افتاد. از جلوی در خانه تا جلوی دژبانی پایگاه مدام پشت سرش را نگاه می کرد. با وقار و متین با همان لباس رزمش داشت آخرین لحظات را در ذهنش آذین می بست. هواپیمایش که به پرواز درآمد، با آخرین نگاه هایم تا آسمان بدرقه اش کردم.»

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»

انتهای گزارش/ 

 



منبع خبر

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان» بیشتر بخوانید »

امیر سرلشکر شهید «مصطفی اردستانی»؛ «شیر نهاجا»، الگوی نبوغ و ابتکار عمل در رزم

امیر سرلشکر شهید «مصطفی اردستانی»؛ «شیر نهاجا»، الگوی نبوغ و ابتکار عمل در رزم


امیر سرلشکر شهید «مصطفی اردستانی»؛ «شیر نهاجا»، الگوی نبوغ و ابتکار عمل در رزم

به گزارش نوید شاهد، پانزدهم دی ۱۳۷۳، در فاجعه جانگداز سقوط هواپیمای حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، آسمانی‌مردانی که عهد خونین خود را در همگام ماموریت و ادای مسئولیت و در جامه مقدس خدمت، ادا کردند و پرواز کنان تا سدره المنتهای قرب دوست، اوج گرفتند، در کنار امیران سرلشکر و خلبانان شهید: «منصور ستاری» و «سید علیرضا یاسینی»، ستاره تابناک و پرفروغ دیگری هم هست که همه حیاتش تجسم خلوص و خدمت و هر لحظه زیستنش حماسه بود. امیر سرلشکر شهید «مصطفی اردستانی» از نخستین خلبانان پیوسته به انقلاب و امام (ره) و از پایه‌گذاران اولین هسته و تشکل خلبانان حزب اللهی در نیروی هوایی، از اولین فرماندهان پروازهای جنگی دفاع مقدس و از شاخصترین چهره‌های پدافند هوایی ایران که هرجا سخن از حماسه های اعجاب آور دلیرمردان نیروی هوایی است، نامی از شجاعتها و افتخارات او هم در میان است. مردی که همه جا تکیه کلامش این بود: «دوستان! هر کس در حسرت حضور در کربلاست، بداند که این‌جا کربلاست!»… و کربلای او در میانه آسمان بود و سفری خونین «از آسمان، تا آسمان» و: «ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست»…

 

بلندآسمان، جایگاه من است…

 

امیر سرلشکر خلبان شهید «مصطفی اردستانی» ۱۱ دی سال ۱۳۲۸ در روستای «قاسم‌آباد» ورامین متولد شد. دوران کودکی و تحصیلات خود را در این شهر گذراند و موفق به اخذ دیپلم شد. او سپس عازم خدمت سربازی شد و پس از طی دوره آموزشی، به‌عنوان یکی از سپاهیان دانش، در یکی از روستا‌های «اسفراین» مشغول به گذراندان ادامه خدمت شد.

شرایط این روستا برای کشت خشخاش مناسب بود؛ لذا مردم این روستا اکثرا و به‌صورت فراگیر به این کار می‌پرداختند. در چنین شرایطی بود که مصطفی اردستانی برخود واجب می‌دید تا به‌عنوان یک مسلمان، فریضه امربه‌معروف و نهی از منکر را ادا کند؛ لذا با صحبت‌های دوستانه، سعی می‌کرد روستائیان را از کشت خشخاش منع کند.

مصطفی اردستانی سال ۱۳۵۰ خدمت سربازی را با موفقیت طی کرده و با توجه به علاقه‌ای که به خلبانی و نیروی هوایی داشت، وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. با موفقیت دوره مقدماتی پرواز را سپری کرد و سپس برای تکمیل این دوره و فراگرفتن فنون پیشرفته خلبانی به‌همراه تعدادی دیگر از خلبانان، به آمریکا اعزام شد.

مصطفی اردستانی پس از فراز و نشیب‌های فراوان و بعد از سپری کردن سه سال آموزش در آمریکا، سال ۱۳۵۳ مصطفی موفق به اخذ گواهینامه خلبانی هواپیمای «F-۵» شده و سپس به ایران بازگشت و با درجه ستوان دومی در رسته خلبانی F-۵، در پایگاه چهارم شکاری دزفول مشغول به خدمت شد. به‌دلیل هوش بالا و اندام وزیده‌ای که داشت، به‌تدریج به یکی از بهترین خلبانان نیروی هوایی تبدیل و بعد از یک سال، از پایگاه چهارم شکاری دزفول به پایگاه ششم شکاری منتقل شده و تا سال ۱۳۵۶ در این پایگاه و بعضاً در پایگاه چهارم شکاری دزفول به خدمت پرداخت.

 

قهرمان نیروی هوایی پاکستان: «تو قهرمانی! نه من»!…

 

مصطفی، سال ۱۳۵۴، به‌عنوان یکی از خلبانان منتخب نیروی هوایی، برای انجام یک سری مسابقات تیراندازی با هواپیما عازم پاکستان شد. او که به رغم جوانی، مهارت بالایی در پرواز داشت، تصمیم می‌گیرد در آسمان با سرگرد پاکستانی به یک نبرد هوایی آزمایشی بپردازد.

این سرگرد پاکستانی در جنگ بین هندوستان و پاکستان، چندین هواپیمای هندی را سرنگون ساخته بود و در آن زمان قهرمان نیروی هوایی پاکستان شناخته می‌شد؛ لذا با غرور خاصی راه می‌رفت و هنگام عبور از کنار دیگران، به اصطلاح به عالم و آدم فخر می‌فروخت.

نبرد هوایی شروع می‌شود و بعد از چند لحظه، در میان حیرت حاضران، مصطفی با چند مانور ماهرانه خود را به پشت هواپیمای سرگرد پاکستانی می‌رساند و به اصطلاح از او «شات» می‌گیرد. پس از پایان پرواز، سرگرد خلبان به نزد مصطفی – که در آن زمان ستوان دوم بود – می‌آید و می‌گوید: «توقهرمانی، نه من!»

 

لباس شخصی می‌پوشید و به تظاهرات می‌رفت!

 

در سال ۱۳۵۷ درحالی که چند هفته‌ای به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود، به‌همراه تعدادی دیگر از خلبانان پایگاه تبریز به پایگاه هوایی مشهد اعزام شد. مصطفی اردستانی آن موقع آرام و قرار نداشت و به دور از چشم مسئولین پایگاه، با لباس شخصی به جمع تظاهرکنندگان می‌رفت.

بدون‌شک او را می‌توان از نخستین خلبانان حزب‌اللهی قلمداد کرد که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و آگاهی پرسنل نیروی هوایی، نقش تعیین کننده و مهمی داشت.

مصطفی اردستانی صبح روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، به‌همراه تعدادی از خلبانان پایگاه هوایی مشهد، با لباس نظامی و به‌صورت علنی به صفوف مردم انقلابی پیوست و راه حرم امام رضا (ع) را در پیش گرفت. مردم انقلابی وقتی خلبانان را در میان خود می‌یابند، به شور آمده و آن‌ها را بر دوش می‌گیرند و بدین‌ترتیب شهید اردستانی و دیگر خلبانانی که به مردم پیوسته بودند بر روی دوش آنان تا حرم امام رضا (ع) همراهی شدند.

 

می خواستند ترورش کنند!

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مدارکی به دست آمد مبنی بر این‌که در شامگاه ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ گروهی می‌خواستند به محل استراحت اردستانی و همسرش حمله کرده و هر دو را ترور کنند که خوشبختانه با پیروزی انقلاب اسلامی، این توطئه عقیم ماند.

 

راه‌اندازی اولین تشکل خلبانان حزب اللهی نیروی هوایی

«مصطفی اردستانی» مدتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به پایگاه هوایی تبریز مراجعت کرد و نخستین هسته تشکل خلبانان حزب‌اللهی را در پایگاه هوایی تبریز به‌همراه سرتیپ «حبیب بقایی» فرمانده اسبق نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در آن زمان سروان بود و چند نفر دیگر پی ریزی کردند.

شهید اردستانی که در این زمان به‌عنوان افسر خلبانان شکاری در پایگاه هوایی تبریز مشغول به خدمت بود، شروع به برگزاری جلسه‌های قرآنی و دعای کمیل نمود و همزمان جهاد سازندگی پایگاه دوم شکاری تبریز را به سرانجام رساند. در این زمان وی با همکاری چند نفر از دوستانش، در پایگاه اقدام به انتشار یک نشریه درون‌گروهی با نام «مخلصین» کرد که حاوی مطالب اعتقادی و فرهنگی بود. این، نشان از نوع بینش اعتقادی و گرایش و جهت گیری فرهنگی این فرمانده شهید داشت که همه جا و در هر فرصت، بدنبال روشنگری و تبیین معارف و مبانی اسلام و انقلاب و راه اصیل امام (ره) در فضای نظامی و در محیط کاری خود بود.

 

منتظر تولد اولین فرزندش هم نماند!

 

روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که رژیم متجاوز بعثی، هجوم همه جانبه خود را به سرزمین ما آغاز کرد، مصطفی اردستانی در مرخصی و در انتظار تولد اولین فرزندش به سر می برد. تا خبر را شنید، خودش را سرآسیمه از ورامین به تهران و از تهران به تبریز رساند و از روز دوم مهر ۵۹، اولین ماموریت پروازی خود را آغاز کرد و این آغازی بود برای درخشش او. پرواز‌های برون مرزی، هر روز به‌صورت انفرادی و یا گروهی از این پایگاه انجام می‌شد که اولین داوطلب برای تمام عملیات، او بود و با توجه به شهامت مثال‌زدنی‌اش و انجام عملیات غیرممکنی که در طول یک‌سال اول جنگ انجام داد، در سال ۱۳۶۰ به درجه «سرهنگ دومی» مفتخر و بلافاصله به‌عنوان فرمانده پایگاه پنجم شکاری امیدیه منصوب شد.

 

مدیر آموزش و عملیات نیروی هوایی، پایه گذار «گردان راهیان کربلا»

 

اردستانی در سال ۶۳ به معاونت عملیات پایگاه هوایی تبریز منصوب شده و سه سال بعد، عهده دار مدیریت آموزش و عملیات نیروی هوایی می شود. او در تمام این مدت به مناطق جنگی عزیمت کرده و بیشترین همکاری و هماهنگی را با همرزمان سپاهی و بسیجی خود داشت. در طی همین سه سال، همراه با امیر سرلشکر شهید «عباس بابایی» در قرارگاه «رعد»، گردانی به نام «راهیان کربلا» راه اندازی کرد و خلبانانی که آمادگی حضور داوطلبانه در عملیات های سخت و دشوار را برعلیه دشمن داشتند، جمع کرد و تشکل و سازماندهی داد.  

 

 

«صدام» برای زنده و مرده «شیر نهاجا»، جایزه تعیین کرده بود!

 

بدلیل شجاعت بسیار و بی مانندش در عملیات ها و بیشترین حضور در ماموریتهای سخت پروازی که با بیش از ۴۰۰ پرواز برون‌مرزی و ۱۷۲۴ ساعت پرواز، دومین قهرمان پروازی تاریخ ایران بود و بارها در طول روز تا بیش از ۱۳ سورتی پرواز عملیاتی داشت که نوعی رکوردشکنی در نیروی هوایی محسوب می شد، به «شیر نهاجا» مشهور شده بود. تا جایی که «صدام حسین» جنایتکار و متجاوز، شخصا اعلام کرده بود: «هرکس زنده یا مرده اردستانی را بیاورد، جایزه گرانقیمتی دریافت خواهد کرد.»

 

اعلام آمادگی برای حمله مستقیم به رژیم صهیونیستی

 

مصطفی اردستانی را می توان اولین امیر ارتش شمرد که آمادگی خود را برای حمله مستقیم به رژیم اشغالگر و غاصب صهیونیستی اعلام کرده بود. «امیر ناصر آراسته» از مشاوران عالی نظامی مقام معظم فرماندهی کل قوا، گزارشی بیادماندنی دارد:

«در سال‌های ۷۱ یا ۷۲ که تهدید اسرائیل به صورت جدی مطرح بود، کمیته‌ای به فرمان حضرت آقا و با حضور ۱۸ نفر از نیروهای مختلف با موضوع چگونگی پاسخگویی به تهدید نظامی اسرائیل تشکیل شد که ریاست این کمیته به عهده من بود و از نیروی هوایی ارتش، شهید اردستانی و دانشپور در جلسات حاضر می‌شدند.

۱۶ما طی این مدت، ۱۶ جلسه بسیار سخت و فشرده ۶ تا ۸ ساعته برگزار کردیم. در یکی از این جلسات، همانطور که مشغول صحبت بودیم، شهید اردستانی ناگهان بلند شد و با حالت برافروخته گفت: شما نمی‌خواهد بجنگید. اگر می‌خواهید بجنگید این کاغذها را دور بریزید. بگویید من کجا را بزنم و خودم را به کجا بکوبم و تصمیم عملی بگیرید. اینها را گفت و از جلسه بیرون رفت. من می‌دانستم که این شهید از درون، بی‌صبرانه منتظر مقابله با اسرائیل است. پیش او رفتم و گفتم شجاعت و جسارت تو قابل تقدیر است ولی باید این شجاعت را در کاغذ بیاوریم تا مصوبه شود و او کمی آرام شد و به جلسه برگشت. پس فردای آن روز نزد حضرت آقا رفتم و به ایشان گفتم جلسه‌ای تشکیل شد و در این جلسه شهید اردستانی بلند شد که اگر همان جا یک رمپ پرواز و یک F۵ با مهمات لود شده آماده بود، او می‌رفت و نمی‌توانستیم جلوی او را بگیریم. اینها عاشق شهادتند و با این عشاق نمی‌توان کاغذ بازی کرد و مهار اینها سخت است. اگر تهدیدی شود باید با کوتاه‌ترین زمان پاسخ دهیم.
این جملات را که گفتم، حضرت آقا خطاب به من فرمودند: “نه بعد از وقوع تهدید، بلکه نشانه‌های تهدید که روشن شد، اردستانی‌ها پاسخ آنها را می‌دهند!…»

 

دوست دارم بدنم در هواپیما تکه تکه شود!

 

نقل شده که در روزهای آخر زندگی، قاب عکس دوست و همرزم همیشگی‌اش، شهید خلبان عباس بابایی را در دست داشت و بر چشم و صورت می‌نهاد، اشک می‌ریخت و می‌گفت : «عباس! رفتی و مرا تنها رها کردی… من در این قفس تنگ دنیا گرفتار شده‌ام…» همسر و دخترش نقل کرده اند که بارها در ماهها و روزهای ؟آخر، گفته بود: «نمی خواهم در بستر بمیرم. دوست دارم در هواپیما باشم و بدنم تکه تکه شود.»

 

دوستان! هرکس در حسرت کربلاست، بداند این جا همان کربلاست!…

 

روز ۱۴ بهمن ۷۳ از دفتر فرماندهی نیروی هوایی، تیمسار منصور ستاری با دفتر اردستانی، تماسی با این مضمون برقرار می‌شود: «فردا ساعت ۶:۳۰ صبح، اردستانی یا جانشین وی حاضر باشند تا به اتفاق فرماندهی محترم نیروی هوایی و تنی چند از فرماندهان این نیرو، جهت شرکت در جلسه هماهنگی که در کیش برگزار می شود، حاضر شوند.»

جالب اینجاست که طبق توافقی که اردستانی با جانشین خود داشت، قرار بر این بود که تمام سفرهای اداری را یکی درمیان بروند. اتفاقا این بار هم نوبت جانشین ایشان بود اما چون نامبرده در مرخصی بود، خود شهید اردستانی تصمیم به شرکت گرفت و… قرعه شهادت به نام او افتاده بود! لحظه دیدار، نزدیک شد و با سقوط هواپیمای حامل شهید ستاری و دیگر همراهان، اردستانی نیز با همرزمان و همراهان خود، همسفر شهادت شد و پرواز آخر، به بی نهایت نور بود در حالیکه هنوز این جمله همیشگی اش، که ورد زبانش بود در سالهای دفاع مقدس، در گوش همه آنهایی که او را می شناختند و دیده بودند، طنین انداز بود: «دوستان! هر کس در حسرت حضور در کربلاست، بداند که این جا کربلاست!»…

 

با بودن «اردستانی»، قلب من آرام بود

 

نقل شده که مقام معظم رهبری بمحض شنیدن خبر شهادت شهید اردستانی، دستمالی برداشته، دقایقی گریستند و اشک خود را پاک کردند و سپس این جملات را فرمودند:

«با بودن شهید اردستانی در هر عملیات، قلب من همیشه آرام بود. او یک فدایی و شهید زنده بود. همین الان رهسپار منزل شهید شوید و پیام تسلیت مرا به خانواده ایشان ابلاغ کنید.» در مراسم تشییع و پای تابوت این سرباز جانباز ولایت هم تعابیری چنین بلند در فضیلت این شهید داشتند:

«شهید اردستانی، یکی از پاک‌ترین، مومن‌ترین و مخلص‌ترین افراد بود. شهادت عزیزانی چون او، داغی است بر دل هرکسی که با نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی احساس خویشاوندی و نزدیکی دارد. برای من و ملت عزیز این یک داغ بزرگ بود…»

 

انتهای گزارش/



منبع خبر

امیر سرلشکر شهید «مصطفی اردستانی»؛ «شیر نهاجا»، الگوی نبوغ و ابتکار عمل در رزم بیشتر بخوانید »

سرلشکر خلبان شهید «نصرت الله آقایی»؛ آسمان، بال و پرش در تب آغوش تو گم شد...

سرلشکر خلبان شهید «نصرت الله آقایی»؛ آسمان، بال و پرش در تب آغوش تو گم شد…


سرلشکر خلبان شهید «نصرت الله آقایی»؛ آسمان، بال و پرش در تب آغوش تو گم شد...

به گزارش نوید شاهد، هفدهم دی ۱۳۵۹ روز شهادت مرغان آسمان عشق خداوندی است که بال از میان شعله آتش گشودند و آب حیات از چشمه شهادت نوش کردند و محرم بزم وصال جانان شدند. پرواز سرخ خلبانان شهید: محمود یزدان پناه، نصرت‌الله آقایی، احمدرمضانی و علی اصغر ملائک صفت، در روز ۱۷ دی ۵۹، تصویرگر حماسه قهرمانانه تیزپروازانی است که در اولین روزها و ماههای جنگ تحمیلی، چنان شجاعانه و شیردلانه و آنچنان از سر غیرت و شرف، حماسه آفریدند و دشمن را از خیال خام تجاوز، نومید گرداندند که نامشان در تاریخ دفاع مقدس، آمیزه‌ای شگفت از شجاعت و شهادت طلبی در عین مظلومیت، برای همیشه ترسیم کرد. در این حادثه دلخراش اما سرشار از شکوه شهامت و شهادت، چهار خلبان ورزیده، کارآمد و فدایی دین و وطن، برای حمل مجروحان و جانبازان دلیرمرد سپاه پاسداران، به کرمانشاه رفته بودند که توسط مزدوران متجاوز بعثی، آسمانی شدند و وسعت پروازشان از آنسوی ابدیت گذشت.

 

از همافری تا کسب مدرک خلبانی در فرانسه و آمریکا

 

سرلشکر خلبان شهید نصرت الله آقایی، فرزندعبادالله، در روز پنجم فروردین سال۱۳۲۷ در شهرستان ساوه به دنیاآمد. پس از طی دوران طفولیت، تحصیلات ابتدایی را تا پایه چهارم در ساوه گذراند و پس از آن به همراه خانواده به شهر مقدس قم مهاجرت نمود. در آن شهر تحصیلات خود را با موفقیت ادامه داد و در سال ۱۳۴۵ موفق به اخذ دیپلم ریاضی از دبیرستان شیخ صدوق شد. سال بعد جهت ادامه تحصیل به تهران رفت و به عنوان همافر در نیروی هوایی مشغول کار و تحصیل گردید. درسال ۱۳۴۶ درآزمون دانشکده افسری شرکت کرد و پس ازقبولی به دانشکده افسری رفت و سه سال بعد به عنوان خلبان فارغ التحصیل شد و به نیروی هوایی پیوست.

او پرواز راتجربه کرد و پس از آن به آموزش خلبانی پرداخت در همین زمان بود که برای فراگیری دوره‌های تکمیلی خلبانی به آمریکا اعزام شد و با توانایی و استعدادی که از خود نشان داد، موفق به کسب دو مدرک عالی از آمریکا و فرانسه شد. پس از بازگشت به وطن در تهران اقامت و ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند به نام‌های آرش و آناهیتا بود.

 

با لباس مبدل در تظاهرات انقلابی شرکت می‌کرد و ترسی از دستگیری نداشت

 

درسال۱۳۴۲، زمانی که محصل و نوجوان بود با شخصیت و نهضت امام خمینی (ره) و نهضت بزرگ او در پانزدهم خرداد آشنا شد و زمانی که در دانشکده افسری به تحصیل اشتغال داشت با مبارزان سیاسی تماس و تعامل یافت. در جلسات سخنرانی دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد، شرکت می‌کرد. کتب شهید مطهری را مطالعه می‌کرد و مدام در تکامل و تعمیق بینش خود و آگاهی از معارف اسلامی و فرهنگ اعتقادی اصیل تشیع و مکتب اهل بیت (ع) همت داشت. او علاقه و عشق زیادی به نهج‌البلاغه داشت و با این زمینه فکری و روحی به صحنه مبارزات علنی علیه رژیم طاغوتی وارد شد. برادر شهید آقایی در این باره می‌گوید: «نصرت الله از تهران می‌آمد، با لباس مبدل به تظاهرات می‌رفت و هیچ ترسی از دستگیری نداشت.» او یکی از مخلصترین و پرشورترین پیوستگان به انقلاب امام (ره) بود و در مسیر مبارزه، شب و روز نداشت و همه همت خود را وقف این معجزه بزرگ قرن کرده بود.

 

مامور حمل مجروحان از مناطق جنگی به پشت جبهه

 

در سال ۱۳۵۹، همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به دلیل شغل حساس خود (خلبان جنگنده) به صحنه نبرد رفته و با کمک‌رسانی به خط مقدم جبهه و نقاط درگیری و حمل مجروحین به پشت جبهه خدمت می‌کرد. انجام هر مأموریتی را وظیفه و تعهد خود به اسلام و ایران می‌دانست و معتقد بود که اسلام حقی برتر و بیشتر بر همگان دارد و هر فرد مسلمان، متعهد و مکلف بر ادای دین خود نسبت به دین خود است. سخت ترین ماموریتها را داوطلبانه بعهده می گرفت و ترسی از مرگ نداشت. به قلب خطر می‌زد و در متن بحران، انجام وظیفه می‌کرد و ذکر همیشه او این بود: «علی وار زیستن، علی وار بودن و علی وار مردن را باید سرلوحه زندگی قرار داد و از هیچ چیزی در این راه نترسید.»

 

تا اینجا آمده ام. دیگر برنمی گردم!….

  

برادر شهید آقایی درباره نحوه شهادت او می‌گوید: «نصرت الله تازه از مأموریت برگشته بود که به او خبر دادند یک پرواز مهم داریم و خلبان آن هنوز نیامده در صورتی که شما می‌توانید پرواز را انجام دهید، اعلام آمادگی کنید. نصرت الله بدون تأمل پذیرفت و با وجود خستگی از مأموریت قبل، کار جدید را آغاز نمود، در همین لحظه قبل از پرواز، خلبانی که از ابتدا قرار بود این پرواز را انجام دهد حاضر شده و می‌گوید که: شما می‌توانید برگردید لیکن او نپذیرفته و اظهار می‌دارد که: تا اینجا آمده‌ام و دیگر بر نمی‌گردم.» و برنگشت تا…

 

لحظه‌ی آغاز من، رویید در پرواز من…

 

در روز هفدهم دی ماه سال ۱۳۵۹ به بندر ماهشهر پرواز کرد و مهماتی را که قرار بود به آنجا برساند تخلیه کرد.

در راه بازگشت به تهران، از فرودگاه کرمانشاه طی تماسی برای حمل مجروحین تقاضا شد و او به طرف کرمانشاه تغییر مسیر داد، هنوز به فروردگاه کرمانشاه نرسیده بود که وضعیت قرمز اعلام شد، پس مسیر خود را به سمت تهران، عوض کرد، اما مجددا اطلاع داده شد که خطر رفع شده است و او دوباره به سمت کرمانشاه تغییر جهت داد، اما در همین حین هواپیما توسط دشمن جنایتکار بعثی هدف گرفته شد و امیر سرلشکر خلبان نصرت الله آقایی به همراه سه یار و همکار خود: خلبانان شهید: «یزدان پناه»، «رمضانی» و «ملائک‌صفت»، سوخته بال و خونین جامه به دیدار حق شتافتند و پرواز آخر را تا بهشت، به آخر رساندند: «که به خورشید رسیدیم و غبار، آخر شد»

یاد این خلبان شهید و سه همسفر آسمانی شهادتش، چراغ چشم جان باد…

 

انتهای پیام/

 



منبع خبر

سرلشکر خلبان شهید «نصرت الله آقایی»؛ آسمان، بال و پرش در تب آغوش تو گم شد… بیشتر بخوانید »