خلق عرب

نظر جالب امام در مورد یک بهایی

نظر جالب امام در مورد یک بهایی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرحوم سید کریم حجازی از از مجاهدان و رزمندگان آبادانی روایتی از نظر جالب امام (ره) دارد که در ادامه می‌خوانید.

عوامل خلق عرب در بازار کویتی‌ها و زیر پل‌هایی که لوله‌های نفت از آنجا رد می‌شد و کنار مغازه‌ها و خلاصه هر جا که مردم تجمع بیشتری داشتند، بمب‌گذاری می‌کردند. یکی از جنایاتی که این‌ها مرتکب شدند، بمب‌گذاری در شرکت سیلندرپرکنی ایران‌گاز بود. آن‌طور که بچه‌های س. پاه آبادان می‌گفتند، بمب را در یک کپسول خالی گاز قرار داده بودند که در کارخانه منفجر می‌شود و آتش‌سوزی عظیمی به راه می‌افتد و تعداد زیادی بر اثر شدت انفجار بمب و آتش‌گرفتن مخازن ذخیرهٔ گاز، درجا به شهادت می‌رسند.

خب، ما برای کسانی که در این فاجعه مرگ‌بار به شهادت رسیده بودند، پرونده تشکیل دادیم و به خانواده‌های آن‌ها سرکشی می‌کردیم. ما برای تشکیل پرونده مجبور شدیم آن‌ها را که تکه‌تکه شده بودند، شناسایی کنیم و برای سرکشی به خانواده‌های بعضی از آن‌ها حتی به یکی از روستا‌های دورافتادهٔ استان فارس رفتیم. خانم همسر شهید، خانمی بود که سه‌تا دختر و یک پسر داشت و حجابشان را هم رعایت نمی‌کردند؛ مخصوصاً دخترخانم‌هایش، و ما هر چه اصرار کردیم که خانم‌ها لطفاً حجابتان را رعایت کنید، به خرجشان نمی‌رفت. شوهرش توی این بمب‌گذاری سوخته بود و آن خانم و دختر‌ها حاضر به رعایت حجاب نبودند! خانمش می‌گفت: «من راه شوهر شهیدم را ادامه می‌دهم!» برای ما اولش قابل هضم نبود؛ اما بالاخره همان جا فهمیدیم که این‌ها بهایی هستند. بعد هم که آمدیم آبادان و از شرکت ایران‌گاز استعلام گرفتیم، برایمان محرز شد که کلا این‌ها بهایی هستند و آن فردی هم که در شرکت ایران‌گاز شهید شده بود، بهایی بود.

خلاصه نمی‌دانستیم که چه‌کار باید بکنیم؟ آیا باید او را جزو لیست شهدا به حساب بیاوریم یا کشتهٔ معمولی حسابش کنیم؟! به‌جز ایشان هفده خانوادهٔ دیگر از همین بمب‌گذاری تحت پوشش ما بودند. من قضیه را با آقای کروبی مطرح کردم و همراه ایشان پیش امام خمینی رفتم. ایشان از امام استعلام گرفت و امام جملهٔ بسیار جالبی فرمودند که بسیار تکان‌دهنده بود. اولاً گفتند باید حقوق آن‌ها را کامل بدهید؛ چون‌که بالاخره در بمب‌گذاری کشته شده‌اند. بعد امام فرمودند و این جمله را از خود امام نقل می‌کنم «شما از کجا می‌دانید که [همان روز بمب گذاری و شهادت]شب تا صبح برنگشته باشند؟! از کجا می‌دانید که آن خانواده برنگشته باشد؟!» این جمله برای ما حجت بود و من تا زمانی که مسئول بنیاد شهید بودم، حقوق آن‌ها را می‌دادم و بعد از من هم خبر دارم که حقوق آن‌ها داده شده است.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نظر جالب امام در مورد یک بهایی بیشتر بخوانید »

هویزه شهری که دیگر وجود نداشت!

فرار بعثی‌ها از هویزه به روایت یک رزمنده


هویزه شهری که دیگر وجود نداشت!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سرگذشت مجاهد مخلص و رزمنده پاسدار «سید رحیم موسوی» با رویداد‌ها و وقایع هویزه گره خورده است. سید رحیم از خاندان بزرگ سادات سید عرب و مورد احترام منطقه هویزه و از مبارزان دوران انقلاب علیه رژیم پهلوی است. از آن‌ها که هر کاری از دستشان برآمده برای انقلاب و جنگ انجام داده‌اند.

این رزمنده گمنام، سوابق درخشانی در مبارزه با ضد انقلاب و خلق عرب دارد و از عوامل اصلی و حلقه اول تشکیل سپاه هویزه در زمان شهید «حامد جرفی» است.

سید رحیم موسوی، مسوول شناسایی سپاه هویزه در زمان فرماندهی شهید علم الهدی و همرزم حماسه آفرینان هویزه در عملیات نصر نیز هست و از بازماندگان این حماسه جاودان به شمار می‌آید.

آنچه در پی می‌آید بخشی کوتاه از روایت بلند این مرد مبارز و بی ادعا در مصاحبه با امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه از نخستین ساعات ورودش به هویزه است:

«از شب ۱۸ اردیبهشت ۶۱، آتش باری دشمن در جبهه کرخه نور و هویزه قطع شد. گلوله‌های توپ از سمت جبهه خودی شلیک می‌شد، ولی از سوی دشمن بعثی پاسخی نمی‌آمد. از سوی فرماندهان ارتش و سپاه به من دستور داده شد تا همراه برادر رزمنده «حکیم زاده» به سوی جنوب کرخه نور و هویزه برویم و ببینیم که آیا بعثی‌ها به قصد فریب نیرو‌های ایرانی از عکس العمل و آتش باری دست برداشته‌اند یا واقعا عقب نشینی کرده اند؟

با یک موتور گازی راه افتادیم سمت هویزه. هر چه جلوتر می‌رفتیم، اثری از دشمن نبود. تصمیم گرفتیم از جاده‌ای که دشمن در کنار کرخه نور احداث کرده بود به سوی هویزه برویم و از آن محور هم کسب خبر کنیم. به هویزه رسیدیم. خبری از نیرو‌های عراقی نبود. انگار یک ساعت قبل شهر را تخلیه کرده بودند. از بنا‌ها و ساختمان‌های شهر هم چیزی نمانده بود. همه جا با دینامیت و مواد منفجره منهدم شده بود.

هویزه شهری بود که دیگر وجود نداشت؛ آثار مذهبی و تاریخی اش از بین رفته بود و…، اما من در آن لحظه از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم. اشک در چشمانم حلقه زده بود. به یاد مردم مسلمان هویزه و آوارگی‌های ۱۶ ماهه شان افتادم. به یاد برادر شهیدمان سید محمدحسین علم الهدی و دانشجویان پیرو خط امام (ره) و دیگر شهدای شهر. فکرم مشغول بود. از حرکت ایستادم. عراقی‌ها شکست خورده و با قدرت‌نمایی ارتش ایران، شهر را تخلیه کرده بودند.

با سرعت به سوی نیرو‌های خودی برگشتم و همه را از عقب نشینی قطعی دشمن با خبر کردم. نیرو‌ها با شادی به سوی هویزه حرکت کردند. در ۱۰ کیلومتری جنوب شهر، درگیری با دشمن در حال فرار درگرفت. تانک‌های دشمن، تکِ سختی را آغاز کرده بودند تا بتوانند از منطقه اشغالی عقب‌نشینی کنند.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

فرار بعثی‌ها از هویزه به روایت یک رزمنده بیشتر بخوانید »

هویزه شهری که دیگر وجود نداشت!

هویزه شهری که دیگر وجود نداشت!


هویزه شهری که دیگر وجود نداشت!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سرگذشت مجاهد مخلص و رزمنده پاسدار «سید رحیم موسوی» با رویداد‌ها و وقایع هویزه گره خورده است. سید رحیم از خاندان بزرگ سادات سید عرب و مورد احترام منطقه هویزه و از مبارزان دوران انقلاب است. از آن‌ها که هر کاری از دستشان برآمده برای انقلاب و جنگ انجام داده‌اند.

این رزمنده گمنام، سوابق درخشانی در مبارزه با ضد انقلاب و خلق عرب دارد و از عوامل اصلی و حلقه اول تشکیل سپاه هویزه در زمان شهید حامد جرفی است.

سید رحیم موسوی، مسوول شناسایی سپاه هویزه در زمان فرماندهی شهید علم الهدی و همرزم حماسه آفرینان هویزه در عملیات نصر نیز هست و از بازماندگان این حماسه جاودان به شمار می‌آید.

آنچه در پی می‌آید بخشی کوتاه از روایت بلند این مرد مبارز و بی ادعا در مصاحبه با امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه از نخستین ساعات ورودش به شهری است که زمانی هویزه خوانده می‌شد:

«از شب ۱۸ اردیبهشت ۶۱، آتش باری دشمن در جبهه کرخه نور و هویزه قطع شد. گلوله‌های توپ از سمت جبهه خودی شلیک می‌شد، ولی از سوی دشمن بعثی پاسخی نمی‌آمد.

از سوی فرماندهان ارتش و سپاه به من دستور داده شد تا همراه برادر رزمنده «حکیم زاده» به سوی جنوب کرخه نور و هویزه برویم و ببینیم که آیا بعثی‌ها به قصد فریب نیرو‌های ایرانی از عکس العمل و آتش باری دست برداشته یا واقعا عقب نشینی کرده اند؟

با یک موتور گازی راه افتادیم سمت هویزه. هر چه جلوتر می‌رفتیم، اثری از دشمن نبود. تصمیم گرفتیم از جاده‌ای که دشمن در کنار کرخه نور احداث کرده بود به سوی هویزه برویم و از آن محور هم کسب خبرکنیم.
به هویزه رسیدیم. خبری از نیرو‌های عراقی نبود. انگار یک ساعت قبل شهر را تخلیه کرده بودند. از بنا‌ها و ساختمان‌های شهر هم چیزی نمانده بود. همه جا با دینامیت و مواد منفجره منهدم شده بود.

هویزه شهری بود که دیگر وجود نداشت؛ آثار مذهبی و تاریخی اش از بین رفته بود و…، اما من در آن لحظه از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم. اشک در چشمانم حلقه زده بود.

به یاد مردم مسلمان هویزه و آوارگی‌های ۱۶ ماهه شان افتادم. به یاد برادر شهیدمان سید محمد حسین علم الهدی و دانشجویان پیروخط امام (ره) و دیگر شهدای شهر. فکرم مشغول بود. از حرکت ایستادم. عراقی‌ها شکست خورده و با قدرت نمایی ارتش ایران، شهر را تخلیه کرده بودند.

با سرعت به سوی نیرو‌های خودی برگشتم و همه را از عقب نشینی قطعی دشمن با خبر کردم. نیرو‌ها با شادی به سوی هویزه حرکت کردند. در ۱۰ کیلومتری جنوب شهر، درگیری با دشمن در حال فرار درگرفت. تانک‌های دشمن، تکِ سختی را آغاز کرده بودند تا بتوانند از منطقه اشغالی عقب نشینی کنند.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

هویزه شهری که دیگر وجود نداشت! بیشتر بخوانید »