خبرگزاری فارس ـ گروه تعلیم و تربیت: خانم معلم پُر از شوق است و برق امید چنان در نگاهش میدرخشد که حس آرامش را منتقل میکند؛ از اواخر بهمن سال 98 که کرونا آمد تا امروز، او معلمی را به شکل جدیدی تجربه کرده است؛ به شکلی که برای خودش هم جذاب است و روز به روز، از خلاقیتهای جدید و ابتکاراتش رونمایی میکند.
شاید هیچوقت فکرش را هم نمیکرد که روزی یک بازیگر شود؛ بازیگری که مخاطبانش، بچههای کلاسش هستند و کلی هم برایش ذوق میکنند و هورا میکشند و او غرق لذت میشود وقتی میبیند از پس این بازیگریاش، توانسته است، دریچههای دانش را به روی دانشآموزانش بگشاید.
دلش برای مدرسه و کلاس درس حضوری تنگ شده است؛ ارتباط گرفتن با بچهها از قاب دوربین سخت است؛ به ویژه برای بچههای کلاس اول؛ هرچند توانسته است که احساس دو طرفه را بین خودش و دانشآموزانش ایجاد کند.
* من معلم کلاس اول هستم
فرزانه نوری معلم اول ابتدایی مدرسه عمار یاسر منطقه ۱۹ تهران است؛ او مثل دیگر معلمان کشورمان، در این روزها که کرونا همچنان میتازد، به فکر آموزش بچههای کلاسش است و از هیچ تلاشی دریغ نمیکند.
خودش میگوید: «چند سال است که در کلاس اول تدریس میکنم و واقعا هم لذت میبرم؛ بچههای کوچک را خیلی دوست دارم. تدریس در کلاس اول ابتدایی را با هیچ پایهای عوض نمیکنم.
حالا تصور کنید که با این شور و شوقم، مدارس تعطیل شد؛ نمیدانید چقدر دوری از بچهها سخت است. خیلی».
* به خانوادهها گفتم خیالتان راحت، نمیگذارم بچههایتان با مشکل مواجه شوند
کرونا که آمد، 5 ماه از سال تحصیلی 99ـ1398 گذشته بود؛ معلمان با شاگردانشان آشنا شده بودند و آن ارتباط بین معلم و شاگردی شکل گرفته بود اما وقتی سال تحصیلی 1400ـ1399 شروع شد، شرایط متفاوت بود؛ ترس از کرونا موجب شد که برخی خانوادهها در انتخاب اختیار حضوری یا عدم حضور فرزندشان در مدرسه، عدم حضور را برگزینند.
خانم معلم اظهار میکند: «سال تحصیلی جاری از نیمه شهریور شروع شد و آن اوایل کلاسها حضوری بود. حدود دو هفته به صورت حضوری کلاس داشتیم و همین مدت موجب شد که بتوانم با بچهها ارتباط برقرار کنم.
مادرها خیلی دلنگران بودند. میگفتند بچههایشان کلاس اولی هستند و آنها نمیدانستند چه کنند. میگفتند نمیدانند چکار باید بکنند. خیلی سردرگم بودند. اما چون تجربه از سال قبل داشتم و کلاسهای مجازی برگزار کرده بودم. گفتم «خیالتان راحت باشد، مطمئن باشید نمیگذارم بچههایتان با مشکل برخورد کنند و کنارشان هستم».
* بازی تئاتر برای آموزش به بچهها
خانم معلم به مدد تجربه سال قبل، آستینهای همت را بالا زد و شروع به کار کرد؛ با اندک وسایلی که داشت شروع به تهیه فیلم کرد و با اینکه تجربه بازیگری نداشت، برای آموزش به دانشآموزان نقش بازی میکرد. نقشهایی که بتواند با دانشآموزانش ارتباط برقرار کرده و حروف را به آنها بیاموزد.
خانم نوری میگوید: «سعی میکنم کلاس را برای بچهها جذاب کنم و به همین دلیل تئاتر بازی میکنم؛ ضمن اینکه فضای خانه را هم متناسب با نوع درس تغییر میدهم. حتی برای بچهها در خانهام به صورت مجازی جشن هم میگرفتم.
برای هر فیلم باید تدارکاتی هم داشته باشم، برای آموزش هر حرفی فکر میکنم و موضوعاتی را در نظر میگیرم. مثلا برای تدریس درس ایران، تصمیم گرفتم با لباس محلی درس دهم و یک روزه از گیلان برایم لباس محلی آوردند یا مثلا برای آموزش حرف «ش»، آش درست کردیم.
خوشحالم که بچهها هم کلاسهای درس مجازی را دوست دارند و میگویند که لذت میبرند. مادرها هم میگویند که بچههایشان کلاسهای درس را دوست دارند و فیلمها را چندین بار میبینند. اینکه بچهها مرا دوست دارند، حس شیرینی است».
* ماجرای آموزش درس «ح»
شاید به ظاهر ساخت فیلم آموزشی راحت به نظر بیاید اما خانم معلم برای هر کدام از آموزشها کلی وقت گذاشته است و نکته دیگر اینکه خانوادهاش هم درگیر ساخت فیلم هستند؛ به عبارت دیگر تا قبل از کرونا، هر روز صبح از خانه بیرون میآمد و به مدرسه میرفت و خانواده درگیر آموزشها نبودند اما حالا شرایط فرق میکرد و او همه خانواده را برای تهیه فیلمهای آموزشی به خط کرده است.
خانم معلم میگوید: «یک روز قرار بود درس «ح» را بدهم؛ همان زمان بود که تمام رستورانها تعطیل بود و برای این درس هم میخواستم صبحانه را با حلیم و نان محلی نشان دهم؛ نام محلی را از سوپرمارکت سر کوچه خریداری کردم اما برای خرید حلیم با مشکل مواجه شدیم.
ماندم چه کنیم، فکری به ذهنم خطور کرد. یک کم بلغور داشتیم، پختم و رویش دارچین ریختم و میز صبحانه را آماده کردم. قرار بود من و مادر سر میز صبحانه باشیم و من روبروی مادر بودم اما مادرم میگفت که حاضر نیست حلیم بلغوری بخورد! تا تدارکات کار آماده شود ساعت 3 نیمه شب شد.
مادرم میگفت «من حلیم نمیخورم؛ به من نگو بخور» گفتم «باید غذا بخوری». مادرم پذیرفت ولی با اکراه میخورد و من هم وقتی به چهره مادر نگاه میکردم، خندهام میگرفت و اصلا نمیشد فیلم بگیریم.
خلاصه آنقدر خندیدیم که تا صبح طول کشید فیلم بگیریم. آخر سر هم به جای مادرم، خواهرم روبرویم نشست اما واقعا بهترین فیلمی بود که گرفتیم».
* اندر حکایت آموزش مجازی
خانم معلم در مسیر تهیه فیلمها هم زحمات زیادی کشیده است و کلی هم تمرین میکند؛ گاهی اوقات برای ساخت یک فیلم چند دقیقهای، ساعت کار میکند.
خانم نوری میگوید: «وقتی می خواهم درس جدید را بدهم از بچه ها و مادرها می پرسم آیا مشکلی دارید یا خیر؟ اگر مشکلی دارید حتما بگویید که برطرف کنیم. چون شیوه درسیام به صورت نمایشی است، حوصله بچهها سر نمیرود، ضمن اینکه زمان فیلمها هم کوتاه است.
البته در این مسیر، اذیت هم شدم. مثلا متوجه قطع دوربین نشدم و همانطور ادامه دادم یا خوب اجرا نکردم و مجبور شدم بارها و بارها فیلم بگیرم یا اینکه وسط فیلمبرداری یکدفعه دوربین افتاده است.
البته من فقط به فیلمها اکتفا نمیکنم؛ با بچهها در ارتباطم و همیشه هم آنلاین هستم. برخی افراد میگویند خوش به حالتان، مدارس تعطیل شده و در خانه درس میدهید اما نمیدانند که کارمان چند برابر شده است؟».
خانم معلم خیلی دلتنگ مدرسه است؛ دلش گرفته است و دوست دارد مدارس دوباره باز شوند؛ او میگوید: جای بچهها و معلمان در مدارس خالیست.
انتهای پیام/
منبع خبر