خواهر شهید

لبخند شیرین شهید امنیت لحظاتی قبل از شهادت + فیلم و عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خواهر شهید مرتضی ایزانلو در گروه دوستان شهدایی به بیان روایتی کوتاه از برادر شهیدش پرداخت. شهید مرتضی ایزانلو متولد ۲۷ تیر سال ۱۳۷۳ سومین فرزند خانواده بود که ۱۶ آبان سال ۱۳۹۷ در سیستان و بلوچستان به دست اشرار به شهادت رسید.

این خواهر شهید اظهار داشت: مرتضی یک برادر مهربان بود، به بزرگتر‌ها خیلی احترام می‌‎گذاشت، با بچه‌ها بچه بود و با بزرگ‌تر‌ها هم بزرگ بود، بسیار شوخ طبع بود و خیلی وقت‌ها که در خانه بازی می‌کردیم انقدر شیطنت می‌کرد که باعث خنده من می‌شد، گاهی می‌‎نشستم و فقط تماشایش می‌کردم.

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس

وی ادامه داد: ابتدا محل خدمتش در مشهد بود سپس به سیستان و بلوچستان رفت. با اینکه به خاطر جانبازی پدرم از سربازی معاف بود، اما خودش انتخاب کرد. با وجود مشکلات و سختی‌هایی که ممکن است سربازان در سیستان و بلوچستان داشته باشند، اما چون خانواده همراه با نظام است مخالفتی با این تصمیم برادرم نداشتند. هرچند مادرم کمی نگران بود. قرار بود دو سال در آنجا باشد. یک سال از خدمتش گذشته بود که به شهادت رسید.

این خواهر شهید امنیت به نحوه شهادت برادرش اشاره کرد و گفت: مرتضی در قسمت آگاهی خدمت می‌کرد. روزی که اشرار منطقه را ناامن کرده بودند از آگاهی درخواست نیرو شد، برادرم به همراه چند تن از نیرو‌ها به کمک رفتند و در برگشت از ماموریت ماشین آن‌ها واژگون شد و برادرم به شهادت رسید.

وی گفت: تمام لحظه‌های ما خاطره بود، بیشترین خاطرات شیرین در همین سال‌های اخر رقم خورد. انگار می‌خواست خودش را بیشتر در دل ما جا کند. آخرین دیدارمان برمی‌گردد به عید قربان سال قبل از شهادت، هر زمان به مرخصی می‌آمد سری به خانه ما می‌زد. خیلی تاکید داشت هوای پدر را داشته باشم.

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس

ایزانلو به ماجرای باخبر شدن شهادت برادر اشاره کرد و افزود: پسرعمه‌ام ماجرای شهادت را به همسرم گفت، همسرم نتوانست به من بگوید، کشاندنم خانه پدر، پدرم سرکار و برادر دیگرم مدرسه بود، با اینحال فهمیدم اتفاقی افتاده، از همسرم پرسیدم توروخدا اگر برای کسی اتفاقی افتاده بگو، از پدرم پرسیدم، از برادر دیگرم، دلم نمی‌خواست اسم مجتبی را به زبان بیاورم، می‌ترسیدم، دوباره با ترس پرسیدم داداش مرتضی چیزیش شده که همسرم سرش را پایی انداخت و خبر شهادتش را داد.

این خواهر شهید گفت: نبودن مرتضی برای ما خیلی سخت بود و همینطور برای من، اما تمام تلاشم را می‌کنم تا به پدر و مادر دلداری بدم. برای آرام کردن خودم گاه بر سر مزارش حاضر می‌شوم و گاه فرزند پنج ساله‌اش را در آغوش می‌کشم که عجیب بوی برادرم را می‌دهد.

شهید ایزانلو در وصیتنامه خود به فرزندش امیرمحمد نوشته است:

«سلام علکیم

با احترام فراوان خدمت پسر گلم آقا امیرمحمد عزیز، امیدوارم در تمام طول زندگانی‌ات خوشحال و پرانرژی باشی.
پسر عزیزم با تمام اینکه خیلی دوست داشتم در کنار خودم باشی و تربیت لازم در همه زمینه‌ها را از پدرت کسب کنی، ولی متاسفانه خودت استاد تربیت و آموزش هستی و باید تمام همسن و سال‌هایت بیایند از شما ادب کسب کنند. علی ایحال، اینجانب، پدر سالخورده‌ات آرزوی خوشبختی بر شما و خانواده گرامیتان را دارم و کماکان جهت ایجاد زندگی بهتر با قدرت تمام ادامه مسیر داده و همه مشکلات را از سر راهت برداریم.»

فیلمی از دقایقی قبل از شهادت شهید توسط خودش گرفته شده است که آن را در ادامه می‌بینید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

لبخند شیرین شهید امنیت لحظاتی قبل از شهادت + فیلم و عکس بیشتر بخوانید »

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت + فیلم و عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خواهر شهید مرتضی ایزانلو در گروه دوستان شهدایی به بیان روایتی کوتاه از برادر شهیدش پرداخت. شهید مرتضی ایزانلو متولد ۲۷ تیر سال ۱۳۷۳ سومین فرزند خانواده بود که ۱۶ آبان سال ۱۳۹۷ در سیستان و بلوچستان به دست اشرار به شهادت رسید.

این خواهر شهید اظهار داشت: مرتضی یک برادر مهربان بود، به بزرگتر‌ها خیلی احترام می‌‎گذاشت، با بچه‌ها بچه بود و با بزرگ‌تر‌ها هم بزرگ بود، بسیار شوخ طبع بود و خیلی وقت‌ها که در خانه بازی می‌کردیم انقدر شیطنت می‌کرد که باعث خنده من می‌شد، گاهی می‌‎نشستم و فقط تماشایش می‌کردم.

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس

وی ادامه داد: ابتدا محل خدمتش در مشهد بود سپس به سیستان و بلوچستان رفت. با اینکه به خاطر جانبازی پدرم از سربازی معاف بود، اما خودش انتخاب کرد. با وجود مشکلات و سختی‌هایی که ممکن است سربازان در سیستان و بلوچستان داشته باشند، اما چون خانواده همراه با نظام است مخالفتی با این تصمیم برادرم نداشتند. هرچند مادرم کمی نگران بود. قرار بود دو سال در آنجا باشد. یک سال از خدمتش گذشته بود که به شهادت رسید.

این خواهر شهید امنیت به نحوه شهادت برادرش اشاره کرد و گفت: مرتضی در قسمت آگاهی خدمت می‌کرد. روزی که اشرار منطقه را ناامن کرده بودند از آگاهی درخواست نیرو شد، برادرم به همراه چند تن از نیرو‌ها به کمک رفتند و در برگشت از ماموریت ماشین آن‌ها واژگون شد و برادرم به شهادت رسید.

وی گفت: تمام لحظه‌های ما خاطره بود، بیشترین خاطرات شیرین در همین سال‌های اخر رقم خورد. انگار می‌خواست خودش را بیشتر در دل ما جا کند. آخرین دیدارمان برمی‌گردد به عید قربان سال قبل از شهادت، هر زمان به مرخصی می‌آمد سری به خانه ما می‌زد. خیلی تاکید داشت هوای پدر را داشته باشم.

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس

ایزانلو به ماجرای باخبر شدن شهادت برادر اشاره کرد و افزود: پسرعمه‌ام ماجرای شهادت را به همسرم گفت، همسرم نتوانست به من بگوید، کشاندنم خانه پدر، پدرم سرکار و برادر دیگرم مدرسه بود، با اینحال فهمیدم اتفاقی افتاده، از همسرم پرسیدم توروخدا اگر برای کسی اتفاقی افتاده بگو، از پدرم پرسیدم، از برادر دیگرم، دلم نمی‌خواست اسم مجتبی را به زبان بیاورم، می‌ترسیدم، دوباره با ترس پرسیدم داداش مرتضی چیزیش شده که همسرم سرش را پایی انداخت و خبر شهادتش را داد.

این خواهر شهید گفت: نبودن مرتضی برای ما خیلی سخت بود و همینطور برای من، اما تمام تلاشم را می‌کنم تا به پدر و مادر دلداری بدم. برای آرام کردن خودم گاه بر سر مزارش حاضر می‌شوم و گاه فرزند پنج ساله‌اش را در آغوش می‌کشم که عجیب بوی برادرم را می‌دهد.

شهید ایزانلو در وصیتنامه خود به فرزندش امیرمحمد نوشته است:

«سلام علکیم

با احترام فراوان خدمت پسر گلم آقا امیرمحمد عزیز، امیدوارم در تمام طول زندگانی‌ات خوشحال و پرانرژی باشی.
پسر عزیزم با تمام اینکه خیلی دوست داشتم در کنار خودم باشی و تربیت لازم در همه زمینه‌ها را از پدرت کسب کنی، ولی متاسفانه خودت استاد تربیت و آموزش هستی و باید تمام همسن و سال‌هایت بیایند از شما ادب کسب کنند. علی ایحال، اینجانب، پدر سالخورده‌ات آرزوی خوشبختی بر شما و خانواده گرامیتان را دارم و کماکان جهت ایجاد زندگی بهتر با قدرت تمام ادامه مسیر داده و همه مشکلات را از سر راهت برداریم.»

فیلمی از دقایقی قبل از شهادت شهید توسط خودش گرفته شده است که آن را در ادامه می‌بینید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت + فیلم و عکس بیشتر بخوانید »

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خواهر شهید مرتضی ایزانلو در گروه دوستان شهدایی به بیان روایتی کوتاه از برادر شهیدش پرداخت. شهید مرتضی ایزانلو متولد ۲۷ تیر سال ۱۳۷۳ سومین فرزند خانواده بود که در ۱۶ آبان سال ۱۳۹۷ در سیستان و بلوچستان به دست اشرار به شهادت رسید.

این خواهر شهید بیان کرد: مرتضی یک برادر مهربان بود، به بزرگتر‌ها خیلی احترام می‌‎گذاشت، با بچه‌ها بچه بود و با بزرگ‌تر‌ها هم بزرگ بود، بسیار شوخ طبع بود و خیلی وقت‌ها که در خانه بازی می‌کردیم انقدر شیطنت می‌کرد که باعث خنده من می‌شد، گاهی می‌‎نشستم و فقط تماشایش می‌کردم.

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس

وی ادامه داد: ابتدا محل خدمتش در مشهد بود سپس به سیستان و بلوچستان رفت. با اینکه به خاطر جانبازی پدرم از سربازی معاف بود، اما خودش انتخاب کرد. با وجود مشکلات و سختی‌هایی که ممکن است سربازان در سیستان و بلوچستان داشته باشند، اما چون خانواده همراه با نظام است مخالفتی با این تصمیم برادرم نداشتند هرچند مادرم کمی نگران بود. قرار بود ۲ سال در آنجا باشد. یک سال از خدمتش گذشته بود که به شهادت رسید.

این خواهر شهید امنیت به نحوه شهادت برادرش اشاره کرد و گفت: مرتضی در قسمت آگاهی خدمت می‌کرد. روزی که اشرار منطقه را ناامن کرده بودند از آگاهی درخواست نیرو شد، برادرم به همراه چندتن از نیرو‌ها به کمک رفتند و در برگشت از ماموریت ماشین آن‌ها واژگون شد و برادرم به شهادت رسید.

وی گفت: تمام لحظه‌های ما خاطره بود، بیشترین خاطرات شیرین در همین سال‌های اخر رقم خورد. انگار می‌خواست خودش را بیشتر در دل ما جا کند. آخرین دیدارمان برمی‌گردد به عید قربان سال قبل از شهادت، هر زمان به مرخصی می‌آمد سری به خانه ما می‌زد. خیلی تاکید داشت هوای پدر را داشته باشم.

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس

ایزانلو به ماجرای باخبر شدن شهادت برادر اشاره کرد و افزود: پسرعمه‌ام ماجرای شهادت را به همسرم گفت، همسرم نتوانست به من بگوید، کشاندنم خانه پدر، پدرم سرکار و برادر دیگرم مدرسه بود، با اینحال فهمیدم اتفاقی افتاده، از همسرم پرسیدم توروخدا اگر برای کسی اتفاقی افتاده بگو، از پدرم پرسیدم، از برادر دیگرم، دلم نمی‌خواست اسم مجتبی را به زبان بیاورم، می‌ترسیدم، دوباره با ترس پرسیدم داداش مرتضی چیزیش شده که همسرم سرش را پایی انداخت و خبر شهادتش را داد.
این خواهر شهید گفت: نبودن مرتضی برای ما خیلی سخت بود و همینطور برای من، اما تمام تلاشم را می‌کنم تا به پدر و مادر دلداری بدم. برای آرام کردن خودم گاه بر سر مزارش حاضر می‌شوم و گاه فرزند پنج ساله‌اش را در آغوش می‌کشم که عجیب بوی برادرم را می‌دهد.

شهید ایزانلو در وصیتنامه خود به فرزندش امیرمحمد نوشته است:

سلام علکیم

با احترام فراوان خدمت پسر گلم آقا امیرمحمد عزیز، امیدوارم در تمام طول زندگانی‌ات خوشحال و پرانرژی باشی
پسر عزیزم با تمام اینکه خیلی دوست داشتم در کنار خودم باشی و تربیت لازم در همه زمینه‌ها را از پدرت کسب کنی، ولی متاسفانه خودت استاد تربیت و آموزش هستی و باید تمام همسن و سال‌هایت بیایند از شما ادب کسب کنند. علی ایحال، اینجانب، پدر سالخورده‌ات آرزوی خوشبختی بر شما و خانواده گرامیتان را دارم و کماکان جهت ایجاد زندگی بهتر با قدرت تمام ادامه مسیر داده و همه مشکلات را از سر راهت برداریم.

فیلمی از دقایقی قبل از شهادت شهید توسط خودش گرفته شده است که آن را در ادامه می‌بینید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

لبخند شیرین شهید امنیت چند لحظه قبل از شهادت در مرز‌های شرقی+ فیلم و عکس بیشتر بخوانید »

تصویری که حاج‌قاسم توصیه کرد تا در همه قلب‌ها و چشم‌ها حک شود


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی علی‌رغم مسئولیت‌های سنگین خود، به‌دلیل ارادت ویژه‌ای که به شهدا داشت، هیچ‌گاه از دیدار با خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگران، خصوصاً خانواده‌های شهدای مدافع حرم غافل نمی‌شد و همواره آن‌ها را مورد تکریم خود قرار می‌داد؛ به‌طوری‌که در وصیت‌نامه خود نیز نوشته است: «خداوند، ای عزیز! من سال‌هاست از کاروانی به‌جا مانده‌ام و پیوسته کسانی را به‌سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود می‌دانی هرگز نتوانستم آن‌ها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آن‌ها، نام آن‌ها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند».

حاج‌قاسم در یکی از دیدارهای خود با خانواده‌های شهدا، به دیدار با مرحومه «فاطمه جلالی» رفته است، بانوی مقاومی از دیار کرمان، که همسر، فرزند، برادر، خواهرزاده و برادرزاده‌اش شهید شده‌اند و یک فرزند دیگرش نیز در دوران انقلاب اسلامی، مفقودالأثر شده است. 

سردار دل‌ها در دیدار با این بانوی صبور و مقام، در حالی که از شوق دیدار «سرباز ولایت» اشک از چشمانش جاری شده است، می‌گوید: «تو بهترین عمر را کردی؛ اولاً خدا بهت توفیق داد تا همسر شهید باشی، [دوماً] خدا بهت توفیق داد تا مادر شهید باشی، [سوماً] خدا بهت توفیق داد تا خواهر شهید باشی. بهتر از این می‌خواهی؟ بهتر از این که نمی‌خواهی! این فرزندان شهید را هم بزرگ کردی، زحمت کشیدی، با نان حلال بزرگ کردی، عمری بهتر از این می‌شود؟ این بهترین عمر است».

حاج‌قاسم همچنین بعد از رحلت مرحومه «فاطمه جلالی»، بر سر مزار این بانوی صبور و مقام حاضر شده و در واکنش به عکسی منتشرشده از وی که در آن قاب عکس پنج شهید عزیز خود را در دست دارد، گفته است: «من وقتی این تصویر را دیدم، خیلی تکان خوردم؛ این تصویر باید در تاریخ ملت ایران و جهان در همه قلب‌ها و چشم‌ها حک شود، ببینید هیبت این زن را، یک زن فقیر، هیچ ظاهر ثروتی ندارد در دستش یک قاب عکس گرفته، این قاب چه پیامی به ما می‌دهد؟»

تصویری که حاج‌قاسم توصیه کرد تا در همه قلب‌ها و چشم‌ها حک شود

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از دفاع‌پرس، مرحومه «فاطمه جلالی» اهل روستای «یخمُور» از توابع شهرستان «رابر» استان کرمان، سال ۱۳۳۸ با شهید «خداکرم سلیمانی» ازدواج کرد و صاحب هفت فرزند شد. یکی از فرزندانش به‌نام «احمد» در دوران انقلاب اسلامی مفقودالأثر شد و هیچ‌وقت برنگشت و فرزند دیگرش «محمود» نیز سال ۱۳۶۲ در عملیات «والفجر سه» به شهادت رسید و پیکرش بدون سر برگشت.

این مادر صبور و مقام، داستان جبهه رفتن فرزندش «محمود» را این‌گونه روایت کرده است: «خانه‌مان در «قنات ­ملک» بود، حاج قاسم سلیمانی اسم پسرم «محمود» را به‌دلیل اینکه پدرش در جبهه بود و من هم بیمار بودم از لیست خط زد، دیدم پسرم خیلی گریه می‌کند، گفتم «چه شده؟» گفت: «مادر تو به برادر حاج قاسم گفته بودی اسم من را خط بزند؟» طاقت نیاوردم و به آقای «بلوچی» مسئول ثبت ­نام اعزام به جبهه مراجعه کردم و گفتم: «پسرم را ثبت­ نام کن»، گفت: «راضی هستی؟» گفتم: «راضی­ ام به رضای خداوند»».

سومین سالگرد شهادت «محمود» فرارسیده بود که همسرش «خداکرم سلیمانی» نیز همچون فرزندشان از ناحیه سر ترکش خورد و در همان محل شهادت «محمود» یعنی منطقه «مهران» به شهادت رسید و سپس برادرش «محمود جلالی» نیز همانند همسر و پسرش در منطقه «مهران» شربت شهادت را نوشید و آسمانی شد.

خاطرنشان می‌شود، این بانوی صبور و مقاوم، روز یک‌شنبه ۱۴ شهریور سال ۱۳۹۵، دار فانی را وداع گفت و به شهیدان خود پیوست.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

تصویری که حاج‌قاسم توصیه کرد تا در همه قلب‌ها و چشم‌ها حک شود بیشتر بخوانید »

درخواست اجابت‌شده پدر شهید از امام زمان (عج)/ اطلاع شهید «عرب» از مکان و زمان شهادتش

درخواست اجابت‌شده پدر شهید از امام زمان (عج)/ اطلاع شهید «عرب» از مکان و زمان شهادتش



درخواست اجابت‌شده پدر شهید از امام زمان (عج)/ اطلاع شهید «عرب» از مکان و زمان شهادتش

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید «حسین عرب» متولد سال ۱۳۴۴ در مشهد مقدس بود که با شروع جنگ تحمیلی با وجود سن کمش، برای دفاع از اسلام و انقلاب به جبهه‌ها رفت و در سال ۱۳۶۶ در ماووت عراق به شهادت رسید. پیکر این شهید هم اکنون در بهشت رضا (ع) آرمیده است.

خواهر این شهید در روایتی از برادر خود اظهار داشت: حسین اول دبیرستان از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و هفت سال مستمر در جبهه بود، فقط مرخصی‌ها به خانه می‌آمد و در حد یک دیدار همراه ما بود و بعد به جبهه بازمی‌گشت. سپس در سازمان بهزیستی استخدام شد و تا چند ماه مانده به پایان جنگ در جبهه بود.

وی با اشاره به فاصله سنی سه ساله با برادر شهیدش بیان کرد: چون فاصله سنی کمی داشتیم، به هم نزدیک بودیم، اگر بحثی می‌کردیم در همان حال و هوای بچگی بود، ولی بعد با خرید خوراکی و هدیه از دلم درمی‌آورد.

خواهر شهید عرب افزود: از آنجا که در سن خیلی کم به جبهه رفت و در ۲۲ سالگی به شهادت رسید بیشتر خاطراتش با دوستانش بود. اما از همان کودکی به نماز، روزه و حلال و حرام اهمیت می‌داد، خصوصا احترام به پدر مادر سرلوحه همه کارهایش بود و من عاقبت بخیری برادر را در احترام به پدر و مادرم می‌دانم.

وی درباره ارادت شهید به سیدالشهدا (ع) گفت: به همه ائمه اطهار (ع) ارادت داشت، اما حضرت سیدالشهدا (ع) را به گونه‌ای دیگر دوست داشت و در یکی از هیئات فعالیت می‌کرد. همیشه می‎گفت تا زمانی که جنگ باشد من در جبهه هستم.

عرب درباره واکنش خانواده در جریان رفتن برادرش به جبهه تعریف کرد: اول مادرم مخالفت کرد، اما پس از صحبت با پدر و مادر رضایت آن‌ها را گرفت. حتی من هم که سنم کم بود راضی به رفتن برادرم بودم. ۱۵ ساله بود که به جبهه رفت و هفت یا هشت بار مجروح شد. اوایل بسیجی ساده بود تا اینکه سال‌های آخر به معاونت فرماندهی رسید.

وی افزود: آخرین باری که قرار بود به جبهه برود، پدرم خواست زودتر برگردد تا مراسم عقدش را بگیریم. قول داد دو ماه دیگر برگردد که همانطور هم شد و دو ماه بعد پیکرش برگشت. لحظه وداع پیکر در معراج الشهدا وقتی بالای سر پیکر رسیدیم، دیدیم دست و پاهایش حنا بسته و به رنگ سرخ است، یک گلوله به سرش اصابت کرده و یکی دیگر به کتفش و دیگری به پایش خورده بود. لحظات سختی بود، ولی از اینکه برادرم عاقبت به خیر شده خوشحال بودم، چون اگر مرگی به غیر از شهادت داشت الان یادی از او نبود.

خواهر شهید ادامه داد: یک هفته از عملیات می‌گذشت، اما از او بی‌خبر بودیم، مادر خیلی نگران شد و دلش جوش می‌زد. یادم هست پدرم نامه‌ای برای امام زمان (عج) نوشت تا در ضریح امام رضا (ع) بیاندازیم که ما رفتیم و نامه را در ضریح انداختیم. بعد از ظهر همان روز دوستش خبر شهادت برادرمان را آورد. آقای محمدی روحانی گردان بعدا وسایلش را آورد و گفت حسین شب قبل از عملیات وصیتنامه و وسایل شخصی خود را به من داد و گفت که فردا شهید می‎شود، حتی جا و مکان و شهادتش را نشان داد، خواست تا وسایلش را به خانواده بدهم.

خواهر شهید بیان کرد: روزهای اول شهادت مادرم خیلی بی تابی می‌کرد، رو به روی قاب عکس برادر می‌ایستاد و گریه می‌کرد، می‌گفت ناهار خوردی؟ جایت خوب است؟ اما کم‌کم آرام شد، چون دلخوش بود فرزندش در راه اسلام رفته است.

خواهر شهید عرب در توصیه‌ای به جوانان گفت: به جوان‌ها همیشه می‌گویم دست از حمایت رهبر عزیزمان برندارند، این انقلاب و نظام با خون هزاران شهید آبیاری شده، درست است کسانی در لباس دین به مردم و اسلام خیانت می‌کنند، اما عاقبت رسوا می‎شوند؛ بنابراین شما همراه نظام و انقلاب باشید، به رهبر کمک کنید، رسالت همه ما بسیار سنگین است، ما هرچه داریم از روضه‌های اباعبدالله (ع) داریم، تنها جایی که به نحو احسن می‎شود به جوانان درس شهادت‌طلبی، ایثار، فداکاری و ولایت‌پذیری داد، پای روضه‌هاست.



منبع خبر

درخواست اجابت‌شده پدر شهید از امام زمان (عج)/ اطلاع شهید «عرب» از مکان و زمان شهادتش بیشتر بخوانید »