دادگاه انقلاب

حکم اعدام قاتل شهید مریدی صادر شد

حکم اعدام قاتل شهید مریدی صادر شد



رئیس کل دادگستری هرمزگان از صدور حکم اعدام برای قاتل شهید مریدی خبر داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق به نقل از قوه قضائیه، پس از برگزاری جلسه رسیدگی به اتهامات قاتل «شهید سعید مریدی“ در شعبه دادگاه انقلاب شهرستان میناب، رئیس کل دادگستری استان هرمزگان از صدور حکم اعدام برای متهم این پرونده پس از حدود ۲ ماه از وقوع این جنایت خبر داد.

مجتبی قهرمانی تأکید کرد: دستگاه قضایی استان هرمزگان از ابتدای وقوع این حادثه، رسیدگی ویژه و سریع به پرونده را در دستور کار خود قرار داد و تمامی مراحل از جمله تحقیقات و ضوابط مندرج در آئین دادرسی کیفری را با رعایت مواعد قانونی اجرا نمود.

وی با بیان اینکه پس از تکمیل روند تحقیقات در دادسرا و صدور کیفرخواست و همچنین معرفی وکیل تعیینی از سوی متهم و اعطای مهلت برای ارسال لوایح تکمیلی از سوی وکیل متهم با رعایت مقررات مندرج در آئین دادرسی کیفری، در نهایت دادگاه انقلاب شهرستان میناب پس از اعلام ختم رسیدگی به صورت حضوری اقدام به صدور رأی کرد.

بر اساس حکم صادره، دادگاه انقلاب به استناد ماده ۴۵ الحاقی به قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و مواد ۱، ۱۱، ۱۷ و ۴۱ قانون مبارزه با مواد مخدر و مواد ۱۶۰، ۲۱۱ و ۲۱۵ قانون مجازات اسلامی به همراه ماده ۱۴۸ قانون آیین دادرسی کیفری و ماده ۸ آیین نامه اجرایی قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر، متهم این پرونده را در حکم مفسد فی الارض تلقی نموده و به اعدام محکوم کرده است.

رئیس کل دادگستری استان هرمزگان همچنین با اشاره به اینکه رأی صادره مطابق قانون قابلیت فرجام خواهی در مدت زمان مقرر را دارد، خاطرنشان کرد: با صدور این رأی مراحل دادرسی به این پرونده در استان هرمزگان به پایان رسید و در صورت اعتراض متهم و یا وکیل مدافع وی به رأی صادره پرونده جهت تکمیل سیر قانونی به دیوان عالی کشور ارسال خواهد شد.

گفتنی است، شهید سعید مریدی رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان رودان در ۲۲ فروردین ماه امسال حین انجام مأموریت در جریان درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر دچار مجروحیت شدید شد و علی‌رغم تلاش‌های پزشکان، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حکم اعدام قاتل شهید مریدی صادر شد بیشتر بخوانید »

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد



حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – سیدحمید تقوی‌فر در ۲۰ فروردین ۱۳۳۸ در روستای «ابودِبِس» شهرستان کارون (کوت عبدالله) متولد شد. قبل از پیروزی انقلاب در برگزاری کلاس قرآن نقش داشت و در جلسات سخنرانی شیخ احمد کافی حضور پیدا می‌کرد و با فعالین انقلابی از جمله احمد دلفی برادران شمخانی و شیخ هادی کرمی ارتباط داشت. زمانی که برای تحصیلات دوره متوسطه به دبیرستان سعدی اهواز رفت با شهید اسماعیل دقایقی، محسن رضایی و علی شمخانی آشنا شد و به گروه «منصورون» پیوست و گام در راه مبارزه علیه رژیم طاغوتی پهلوی گذاشت.

قسمت‌های قبلی گفتگو را هم بخوانیم؛

می‌خواستند خواهران را از سپاه شهر بیرون کنند!

باید ۴۰۰ دختر ضدانقلاب را بازجویی می‌کردم!

مردی که همه سال را روزه بود! + عکس

«صادق آهنگران» و «حسین پناهی» در عروسی‌ام تئاتر اجرا کردند

عاقبت دختری که معادل ۱۵۰میلیارد تومان مهریه خواست!

«حمید» چگونه از «پری» خواستگاری کرد؟

نه به ناهار سپاه رسیدیم نه به ناهار بسیج!

ترفند یک سردار برای بازنشستگی از سپاه! + عکس

گرفتاری در برف و استمداد سردار از شورای عالی!

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید تقوی‌فر از نیروهای تشکیل دهنده هسته اولیه آن در اهواز بود که با عضویت در این نهاد به انجام وظیفه پرداخت. از آغازین روزهای حمله رژیم بعثی عراق به ایران اسلامی، برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه‌های نبرد شتافت.

سید نصرالله تقوی‌فر، (پدر شهید) در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید و برادرش، سیدخسرو نیز در عملیات والفجر ۸ به خیل شهیدان پیوست. شهید تقوی‌فر در جنگ بیشتر کارهای شناسایی را بر عهده داشت و بعدها در کنار شهید «حسن باقری» به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. وی در جبهه سوسنگرد واحد اطلاعات و عملیات را تشکیل داد و مدتی فرماندهی قرارگاه رمضان را نیز بر عهده گرفت.

با پایان جنگ، شهید تقوی‌فر فعالیت خویش را در سپاه قدس ادامه داد و سرانجام در سال ۱۳۹۰ از خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازنشسته شد.

وی پس از بازنشستگی زمان خود را به سه قسمت تقسیم کرد؛ به این نحو که: مدت یک ماه در عراق حضور داشت و برای تأسیس بسیج مردمی عراق) الحشد الشعبی) جهت مقابله با داعش به فعالیت مستشاری مشغول می‌شد؛ سپس به ایران باز می‌گشت و مدت دو هفته برای تبدیل خانه پدری (در زادگاهش روستای ابودبس خوزستان) به حسینیه و مرکز فرهنگی تلاش می‌کرد؛ و پس از این دو هفته به تهران مراجعت نموده و مدت بیست روز نزد خانواده می‌ماند.

در زمانی که جریان‌های تکفیری و وهابی، تروریست‌های داعشی را سازماندهی کردند تا استان‌ها و شهرهای غربی عراق ـ همچون موصل و الرمادی ـ را اشغال کنند و به بارگاه امامین عسکریین علیهماالسلام در شهر سامراء دست یابند وی به اتفاق نیروهای داوطلب مردمی به سمت جرف الصخر رفت و نسبت به آزادی این منطقه اقدام کرد؛ منطقه‌ای که بعد از آزادسازی به نام “جرف النصر” معروف شده است. این آزادسازی، شهر مقدس کربلا را از تیررس موشکها و حملات داعش نجات داد. در عملیات سامراء که خمپاره‌های داعش در حرم مطهر امامین عسکریین فرود می‌آمد و سه روز طول کشید، با فرماندهی سردار تقوی‌فر داعش مجبور به عقب نشینی شد و منطقه پاک سازی گردید.

در ۶ دی ماه۱۳۹۳پس از اقامه نماز ظهر عملیاتی به نام «محمد رسول الله» آغاز می‌شود و با تعدادی از نیروهای رزمنده برای یاری رساندن به همرزمانش پیشروی می کند و بعد از رشادت بسیار مورد اصابت گلوله تک‌تیرانداز داعشی قرار می‌گیرد و سرانجام در سامراء، به ارزوی دیرینه‌اش می‌رسد. پیکر مطهرش پس از انتقال به اهواز و تشییع باشکوه در شهر کارون در کنار پدر شهیدش به خاک سپرده شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفتگوی نسبتا مفصلی با سرکار خانم پروین مرادی، همسر بزرگوار شهید است که در چند قسمت تقدیمتان می‌شود.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: شما ازدواج کرده بودید؟

همسر شهید: بله، مریم و هدی را داشتم. دارم خاطرات بچگی را با بعدها ربط می‌دهم. پرسیدم کی بوده؟ گفت در بازجوئی گفته که اسمش فریده است. هم در دوران مدرسه آن ماجرا برایم پیش آمد که از پدر و مادرش ترسیدم، هم در دوره جنگ از او بازجوئی کرده و برای بچه‌های سپاه از او اطلاعات گرفته بودم. فهمیدم که اینها زندگی‌شان از هم پاشیده و این دختر هم به راه‌های بد کشیده شده. از آن آپارتمان به سپاه گزارش می‌دهند که چنین موردی پیش آمده و ما نمی‌دانیم چه کار کنیم. اینها هم نیرو می‌فرستند و پاسدار بنده خدا پتو می‌اندازد روی سر فریده و او را می‌گیرد.

**: حالت غیرعادی داشته.

همسر شهید: بله، از نظر روحی و روانی به هم ریخته شده بود، چون زندگی آشفته‌ای داشتند. دو تا دوست داشتم که با هم توی یک نیمکت می‌نشستیم. این دو تا هم در دادگاه انقلاب جزو بازداشتی‌ها بودند. در دوران مدرسه که با هم بودیم که گفتم یک روز تصمیم گرفتیم با هم لباس همرنگ بخریم، خیلی با هم دوست بودیم. من به یکی‌شان خیلی علاقه داشتم. سالی که تابستان‌ها در کرمانشاه زندگی می‌کردیم، پدرم چون در آبادان مشغول کار بود، نمی‌توانست همراه ما بیاید و باید در محل کارش می‌ماند. شرکت نفت حقوق بابا را هر دو هفته یک‌بار می‌داد. حقوق که می‌گرفت، برای ما می‌فرستاد. برادرم هم چون تحصیلات عالیه داشت، در دوره سربازی به او اجازه دادند بودند بیرون از پادگان جائی را بگیرد و موهایش را هم نزند.

برادرم اخلاقی داشت که وقتی به او پول می‌دادند، در جیب با کیفش نمی‌گذاشت و همیشه در جعبه‌ای قرار می‌داد و روی تاقچه می‌گذاشت که هر کسی که به پول نیاز دارد برود بردارد. یادم هست یک بار به او گفتم می‌خواهم برای دوستانم سوغاتی بخرم. سر کوچه‌مان در کرمانشاه یک مغازه لوازم‌التحریرفروشی بود که تراش‌هائی به شکل قو آورده بود. تازه کتاب‌هائی که وقتی آنها را باز می‌کردی، تصاویر کتاب برجسته می‌شد و بیرون می‌آمد، به بازار آمده بود. برای این دو تا دوستم تصمیم گرفتم آنها را بخرم. به برادرم گفتم که برای خرید سوغاتی پول لازم دارم و او گفت تو که می‌دانی پول کجاست. برو بردار. این اخلاقش خیلی برایم جالب بود که هیچ وقت پول را قایم نمی‌کرد.

**: اسفندیار؟

همسر شهید: بله. پول را جلوی دست می‌گذاشت و می‌گفت هر کسی که لازم دارد بردارد. من رفتم برداشتم و آن کتاب‌ها و تراش‌ها را خریدم. در کنار کارون یک پارک فضای سبز داشت که در آن تاب و سرسره و وسایل بازی بچه‌ها بود. قرار گذاشتیم و رفتیم آنجا. با وسایل بازی یک کمی بازی کردیم و بعد آفاق گفت بیائید قایم باشک‌بازی کنیم. نوبتی چشم گذاشتیم. نوبت من که شد، وقتی چشم گذاشتم، بعد که چشم‌هایم را باز کردم، هر چه گشتم آنها را پیدا نکردم و رفتم خانه. خیلی ناراحت شدم، طوری که بعد از این همه سال یادم نرفته. خاطره‌های خوب از یادم رفته‌اند، این یکی که به دردم نمی‌خورد یادم مانده.

**: چیزهائی که برای آدم خیلی مهم هستند در ذهنش باقی می‌ماند.

همسر شهید: موقعی که رفتم سر کلاس، سه تائی روی یک نیمکت می‌نشستیم. آنها سلام کردند، ولی من ناراحت بودم و جوابشان را ندادم. یکی‌شان که من خیلی دوستش داشتم، گفت ما نمی‌خواستیم این کار را بکنیم. تقصیر فلانی بود که گیر داد. گفت برویم و پری دنبالمان بگردد و ما را پیدا نکند، چقدر مزه می‌دهد! من هم خیلی ناراحت شدم و گفتم تو اگر دوست واقعی من بودی قبول نمی‌کردی و زیر بار حرفش نمی‌رفتی. معلوم است که خودت هم می‌خواستی. گفت نه به خدا. اول خیلی ناراحت بودم و تند برخورد کردم، ولی چون قلباً دوستش داشتم، او را بخشیدم، اما آن یک نفر را نبخشیدم. گفتم من رفته و از داداشم پول گرفته و برای شما سوغاتی خریده‌ام و حالا شما با من این رفتار را می‌کنید؟ خودشان هم ناراحت شدند، ولی دیگر دوستی من با آنها مثل قبل نشد. آن موقع خیلی به آنها وابسته بودم، ولی این کارشان برای من یک درس شد که خیلی از کسی توقع نداشته باشم. شاید هر کسی که این ماجرا را بشنود بگوید موضوع مهمی نبوده، ولی برای من خیلی گران تمام شد و خیلی اذیت شدم.

بعد اینها را در دوره انقلاب در دادگاه انقلاب دیدم که جیب‌هایشان پر از قلوه سنگ بود و با آنها توی سر بچه‌های سپاه زده بودند.

**: اگر همسن شما بوده باشند، نباید بیشتر از ۱۵، ۱۶ سال می‌داشتند.

همسر شهید: همین‌طور هم بود. وقتی انقلاب فرهنگی شد، همه…

**: با اعوان و انصارشان آمده بودند به میدان

همسر شهید: اینها نشأت از خانواده‌هایشان بودند. خانواده‌هایشان مخالف نظام بودند و به اینها هم سرایت می‌کرد.

**: من تصور می‌کردم چون انقلاب فرهنگی بوده، کسانی را که دستگیر می‌کردند باید سن دانشجو به بالا می‌بوده

همسر شهید: نه، کلاً همه درگیر شده بودند. کارگر، دانش‌آموز و… البته در دانشگاه‌ها دانشجوها بودند، ولی همه‌گیر شده بود. دانشجوها در خانه‌هایشان برای دیگران صحبت می‌کردند. مثل زمان شاه نبود که همه احتیاط می‌کردند. همه فکر می‌کردند فضا باز شده و همه چیز را می‌توانند بگویند و واقعاً هم می‌گفتند. پدرم می‌گفت زمان شاه وقتی یک پاسبان مشروب می‌خورد و می‌آمد و توی خیابان عربده می‌کشید، همه از ترس، سرهایشان را می‌کردند زیر پتو، ولی بعد از انقلاب، مردم به شخص اول مملکت هم فحش می‌دادند و کسی کارشان نداشت.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: هیچ ملاک و معیاری نداشت.

همسر شهید: فکر می‌کردند آزادی این است که همه‌جور حرفی زده شود و رعایت شخصی را هم که آدم درستی بود نمی‌کردند. به هر صورت این قضیه پیش آمد.

**: در دادگاه انقلاب که آنها را دیدید، واکنشتان چه بود؟

همسر شهید: من سعی می‌کردم به سمت آنها نروم.

**: آنها هم شما را دیدند؟

همسر شهید: شاید. اینها را دسته‌بندی و در هر اتاقی تعدادی را بازداشت کرده بودند. من مسئول اتاقی بودم که اینها در آن نبودند.

**: کجا آنها را دیدید؟

همسر شهید: یک لحظه در سالنی که همه‌شان بودند و آن پاسدار را زدند، دیدم و سریع خودم را رساندم بیرون و به پاسداری که مسلح بود گفتم برود داخل که آمد و شلیک کرد. بعد هم سعی کردم که اصلاً با آنها برخورد نداشته باشم.

**: دیگر خبری از آنها نداشتید؟

همسر شهید: خانه ما اوایل زیتون کارمندی بود و خانه ییک از آن‌ها که خیلی دوستش داشتم، اواخر آنجا بود. آخرین خبری که از او داشتم همان بود که گفتم که رفته بود بالای پشت‌بام.

**: در زیتون کارمندی فقط نیروهای سپاه که نبودند، مردم عادی هم بودند.

همسر شهید: بیشتر شرکت نفتی بودند که خانه‌های شخصی در زیتون کارمندی خریده بودند.

**: شما بعد از کیان پارس رفتید آنجا زمین خریدید و آنجا خانه ساختید؟

همسر شهید: نه، بعد از کیان پارس چند بار جابه‌جا شدیم تا نهایتاً سپاه در زیتون کارمندی به ما زمین داد که ساختیم. به هر حال بعد از دوران مدرسه، یک‌بار دیگر هم آن دوستانم را در آنجا دیدم. داستان آن دوستم را هم در منطقه‌مان می‌گفتند که پدرش مرد مظلومی بود. خانواده‌اش برایش زنی را درنظر می‌گیرند که چند سال از خودش بزرگ‌تر بود و صورت آبله‌روئی هم داشت. زن را سر سفره عقد می‌بیند و فرار می‌کند و بعد می‌روند او را می‌گیرند و می‌آورند. در منطقه‌ای که کوچک است همه این قصه‌ها را می‌شنوند.

در دوران مدرسه گروهی بود به اسم شیربچگان که لباس‌های سرمه‌ای و یقه‌های سفیدی داشتند، ولی در دوره راهنمائی جزو پیشاهنگان شده بودم. لباس ما رنگ نظامی بود و دستمال گردن می‌بستیم. اینها را هم یادم هست. در فعالیت اجتماعی‌ای که داشتم، یکی در دوره ابتدائی بود که اسمش شیربچگان بود و در دوره راهنمائی هم پیشاهنگی بود.

**: چه کار می‌کردید؟

همسر شهید: کارهای بهداشتی. بچه‌ها خودم که بعدها مدرسه می‌رفتند، به اسم مأمور بهداشت و این‌طور چیزها فعالیت می‌کردند یا فروش خوراکی‌هائی در مدرسه به نفع هلال احمر (شیر و خورشید) این کارها را می‌کردیم. در مدرسه می‌پرسیدند چه کسانی می‌خواهند شیربچه یا پیشاهنگ بشوند. اردوهای پیشاهنگی می‌رفتیم. یک چیز مهمی در ذهنم هست.

**: از اردوها چیزی یادتان هست؟

همسر شهید: یادم هست شعر یادمان می‌دادند یا سلام دادن. لباسمان هم رنگ نظامی بود. روش گره زدن‌های مختلف را به ما یاد می‌دادند که مثلاً وقتی می‌خواهیم چادر علم کنیم چه جوری گره بزنیم. چیز زیادی یادم نیست. خاطرات سال ۴۰، ۵۰ سال پیش است.

**: مادر من متولد سال ۴۲ و تقریباً همسن و سال شماست و تعریف می‌کند که…

همسر شهید: تولد من هم در شناسنامه ۴۲ است. هم تاریخ تولدم جعلی است، هم فامیلم. فامیلم مرادی است، در شناسنامه شده نرادی.

**: مادرم می‌گفت که به ما سیب و شیر می‌دادند.

همسر شهید: آن بخش تغذیه بود. سیب و پرتقال‌های درشت لبنان می‌دادند. همین‌طور شیر. گاهی هم قابلمه لوبیا می‌آوردند. نمی‌دانم چرا با قابلمه!؟ به ما می‌گفتند فردا تغذیه لوبیا داریم، با خودتان ظرف بیاورید یا شیر داریم، لیوان بیاورید. پرتقال‌ها و سیب‌های درشت و قرمز را خوب یادم هست.

مادرم می‌گفت تا راهنمائی خوانده بود و دیگر پدر بزرگم اجازه نداده بود که برود درس بخواند، چون به سن تکلیف رسیده بود و پدربزرگم، یعنی دائی مادرم، شیخ بوده. مادرم هم بعد از انقلاب ادامه تحصیل داده بود. می‌گفت، چند بار سیب‌ها را بردم خانه، تمام نمی‌شد.

یادم هست تلویزیون تازه به ایران آمده بود و هر کسی تلویزیون نداشت. ما یک همسایه داشتیم که تلویزیون داشت. من می‌گفتم بابا! ما تلویزیون می‌خواهیم. می‌گفت بابا! تلویزیون گران است. توی این منطقه ما جز دو سه نفر کسی تلویزیون ندارد. از کجا بیاورم بخرم؟ گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. همین آقای عباسی که پسرش پاسدار بود و بعدها آمد به…

**: یعقوب؟

همسر شهید: بله، یعقوب عباسی. آقا عباسی هم شرکت نفتی بود و در منطقه کارون که ما بودیم زندگی می‌کرد. ترک هم بود. ایشان کالا می‌آورد و به صورت اقساط می‌داد و سفته می‌گرفت. به پدرم گفتم برویم از آقای عباسی بگیریم. گفت دختر! واجب نیست. گفتم نه، دوستم همیشه می‌آید و قصه‌های شهرزاد را تعریف می‌کند.

**: مادر من می‌گفت مراد نفتی نشان می‌داد.

همسر شهید: مراد برقی، ولی او قصه شهرزاد را تعریف می‌کرد و من خیلی دوست داشتم، چون در کارهای هنری و این خواب و خیال‌ها بودم. گفتم بابا! هر جور که هست باید برویم بخریم. پدرم ظهر که از سر کار می‌آمد، ناهار می‌خورد و می‌خوابید، عصر که بیدار می‌شد می‌رفت خرید. پدرم کلاً از گوشت و مواد یخ‌زده و غذای مانده خیلی بدش می‌آمد و هر روز همه چیز را تازه می‌خرید. من هم به پدرم رفته‌ام و به محض اینکه چیز یخ‌زده‌ای می‌خورم، معده‌ام به هم می‌ریزد. عصر که می‌شد بلند می‌شد و قدم‌زنان می‌رفت خرید. تا سال‌های آخر عمرش هم همین‌جوری بود. هیچ‌وقت گوشت را در یخدان یخچال نمی‌گذاشت. همه چیز را همیشه روزانه می‌خرید.

عصر که از خواب بلند می‌شد، یک چای می‌خورد و قدم‌زنان می‌رفت پیش آقای غضنفر و موقع برگشتن خرید خانه را می‌کرد و برمی‌گشت. من از برادرم خسرو پرسیدم بابا کجاست؟ گفت رفته پیش آقای غضنفر. گفتم بیا با هم برویم پیش بابا. گفت برای چه؟ گفتم برویم بگوئیم تلویزیون بخرد. گفت ول‌کن. گفتم نخیر، ما هم تلویزیون می‌خواهیم. رفتیم در مغازه آقای غضنفر. پدرم آنجا بود. گفتم بابا! بیا کارت دارم. گفت بگو. چه می‌خواهی؟ پفک می‌خواهی؟ آب‌نبات می‌خواهی؟ گفتم نه، شما بیا، کارت دارم. آقای غضنفر گفت هر چه می‌خواهی بگو خودم به تو می‌دهم. پدرت را چرا بلند می‌کنی؟ گفتم من پفک و آدامس و این‌جور چیزها را نمی‌خواهم. پرسید پس چه می‌خواهی؟ گفتم بابا! برویم پیش آقای عباسی تلویزیون بخریم؟ آقای غضنفر گفت، گفتم هر چه می‌خواهی بگو، ولی نه دیگه چنین چیزی. گفتم من نمی‌دانم. باید بیائی برویم.

خلاصه آن‌قدر به پدرم پیله کردم تا مجبور شد برویم خانه آقای عباسی که پدر همین یعقوب عباسی است. ما را که دید گفت خیر است آقای مرادی! چطور شده این‌طرف‌ها آفتابی شده‌ای؟ گفت هیچی. دختر ما پیله کرده می‌گوید تلویزیون می‌خواهم. گفت خب، راست می‌گوید. الان همه بچه‌ها تلویزیون دارند. کارتون‌های قشنگ می‌گذارد.

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد

**: می‌خواسته جنسش را بفروشد.

همسر شهید: بله، به پدرم گفت راست می‌گوید. تو چرا نمی‌خری؟ پدرم گفت سه چهار نفر بیشتر در این کارون تلویزیون ندارند. کجا همه دارند؟ گفت همان سه چهار نفر، همه مردم می‌روند خانه‌هایشان تلویزیون تماشا می‌کنند. رو کرد به من گفت راست می‌گوئی. خوب کردی پدرت را آوردی. فردا شب به خانه‌تان می‌آیم و سفته‌ها را هم می‌آورم پدرت امضا می‌کند. تلویزیون را هم می‌آورم. آنجا اولین‌بار بود که من کلمه سفته را شنیدم. من هم خیلی ذوق کردم و گفتم نمی‌شود امشب بیاورید؟ گفت نه، الان که ندارم. باید بیاورم. خیلی خوشحال شدم. به قیافه پدرم نگاه کردم. بنده خدا در هم بود، چون باید کلی سفته را پرداخت می‌کرد. خلاصه فردای آن روز آقای عباسی آمد و برایمان تلویزیون آورد. تلویزیون بزرگ مبله دردار بلر(Blair) بود. کله کلیدش تاج داشت. من آن‌قدر ذوق کردم که به همه بچه‌ها گفتم ما امشب تلویزیون داریم، هر کسی که می‌خواهد بیاید تماشا کند.

خلاصه مسبب و بانی خریدن تلویزیون من شدم. پدرم به حرف بچه‌هایش خیلی گوش می‌داد. از من هم خیلی پشتیبانی می‌کرد. برادرم فریدون همیشه می‌گفت تا باید درس بخوانی، ولی این‌طور نبود که سر کتاب بنشینم. در سال‌های بعد که ادامه دادم، رشته انسانی رفتم و قافیه و عروض را ۱۰ یا ۱۲ شدم. عربی هم گمانم ۱۰ یا ۱۲ شدم، ولی ریاضی شدم ۱۷، زیست‌شناسی ۱۸، فیزیک همین‌طور. چیزی را که قرار بود یاد بگیرم، سر کلاس مطلب را می‌گرفتم، ولی در خانه زیاد اهل درس خواندن نبودم. به کتاب هم علاقه داشتم. برادر بزرگ که اهل کتاب خواندن بود، هر وقت از کرمانشاه یا تهران می‌آمد، برایمان کتاب هدیه می‌آورد. همگی کتابخوان بودیم. برادرم منصور حتی کتاب‌های پلیسی و جاسوسی را هم می‌خواند.

**: پوآرو، آگاتاکریستی…

همسر شهید: مثلاً سریال ارتش سری را که بعدها تلویزیون نشان می‌داد، یادم هست کتابش را در بین کتاب‌های برادرم منصور دیده بودم. کلاً یک خانواده اهل کتاب بودیم. همه هم به خاطر برادر بزرگ‌ترم بود. فرزند بزرگ خانواده خیلی تأثیرگذار است.

**: ضمن اینکه می‌گوئید تلویزیون را هم به خاطر قصه‌هایش دوست داشتید. شاید خیلی نمی‌ خواستید برنامه کودک نگاه کنید.

همسر شهید: کارتون هم تماشا می‌کردیم. یادم هست حاج حمید موقعی که مشغله‌اش کمتر بود، به خانه که می‌آمد، بچه‌ها می‌گفتند برایمان قصه بگو. حاج حمید قصص قرآنی را برایشان تعریف می‌کرد. گاهی که بچه‌ها می‌گفتند بابا! چرا ایراد بنی‌اسرائیلی می‌گیری؟ حاج حمید می‌گفت قضیه قوم بنی‌اسرائیل این‌جوری است. اینها این‌قدر پیامبر کشتند. بچه‌ها با قصه‌های قرآنی توسط حاج حمید آشنا شدند.

خود من هر سفری که می‌رفتم، طبق همان چیزی که از برادرم و بعدها از حاج حمید یاد گرفتم، برای بچه‌ها کتاب قصه می‌آوردم یا همراهم که بودند برایشان کتاب قصه می‌خریدم. یادم هست یکی دوبار که اتاق بچه‌ها را تمیز کردیم، من یک گونی کتاب قصه گذاشتم جلوی در که بچه‌ها می‌گفتند بچه‌های همسایه ریختند و همه را برداشتند. با اینکه منطقه شرکت نفتی بود و دست همه به دهانشان می‌رسید، ولی بچه‌ها از کتاب‌ها به خاطر رنگی بودنشان خوششان آمده بود و آنها را برداشته بودند.

یادم هست هر بازی جدیدی مثل مِنچ یا مارپله و شطرنج و راکت بدمینتون که به بازار می‌آمد برای بچه‌ها می‌خریدم. یک روز همه اینها را ریختم داخل گونی و گذاشتیم جلوی در و باز بچه‌ها ریختند و همه را بردند.

*سمیه عظیمی ستوده کاشانی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«حاج حمید» قصص قرآنی را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد بیشتر بخوانید »

خویشتنداری در برخورد با اغتشاشگران/ با متهمان اغتشاشات بر اساس قانون و عدل برخورد خواهد شد

خویشتنداری در برخورد با اغتشاشگران/ با متهمان اغتشاشات بر اساس قانون و عدل برخورد خواهد شد


احمد وحیدی وزیر کشور در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی دفاع‌پرس، درباره طرح یا لایحه‌ای برای برگزاری تجمعات قانونی اظهار داشت: اینکه لزوما در این خصوص نیاز به لایحه باشد معلوم نیست، ممکن است با یک دستورالعمل هم کفایت کند. ما دستورالعمل آن را داریم حالا براساس دستورالعمل‌های تعیین شده در وقت مناسب که در شرایط مناسب برای برگزاری تجمعات قانونی باشیم و می‌توانند مجوز دریافت کنند.

وحیدی ادامه داد: البته این موضوع جدیدی نیست، از قبل هم تجمعات در کشور فراوان بوده است حالا ممکن است با یک چهارچوب جدید آن را انجام دهیم.

وزیر کشور در پاسخ به این سوال که ممکن است مظلوم نمایی‌های متهمان اغتشاشات اخیر باعث شود بدر برخورد با آن‌ها خویشتنداری صورت گیرد، گفت: در حوادث اخیر و در میدان نهایت خویشتنداری در برخورد با اغتشاشگران صورت گرفته است و آنچه که اتفاق افتاده تلاش شده است که با رافت و رحمت اسلامی برخورد شود.

وی اضافه کرد: با توجه به اینکه ممکن است بخش زیادی از اغتشاشگران تحت تاثیر هیجانات و جو تولیده شده توسط دشمنان ما ایجاد شده باشد و بخش زیادی از آن‌ها ناخودآگاه و بدون آگاهی در این فضا افتاده‌اند بنابراین نگاه همواره معطوف به رحمت و رافت بوده است.

وحیدی افرود: طبیعتا آن‌هایی که اقدام به تخریب و ضرب و جرح کرده اند باید مراحل قانونی‌شان در دادگاه طی شود و طبیعتا به پرونده این افراد توسط قوانین ما توسط قضات ما که قضات مستقل هستند و براساس عدل و احسان برخورد می‌کنند رسیدگی می‌شود.

وزیر کشور درباره سازمان ملی مهاجرت گفت: سازمان ملی مهاجرت که در حال حاضر با عنوان سازمان اقامت در حال بررسی است کلیات آن در صحن تصویب شده و جزییات آن به کمیسیون ارجاع شده تا در آن جا بررسی شود این موضوع دیگر بر عهده مجلس محترم است تا آن را تصویب نهایی کنند.

وی ادامه داد: کار اتباع در همین حال هم در حال انجام است و کار آن‌ها پیگیری می‌شود. کسانی که قبلا کارت شناسایی موقت دریافت کرده بودند برای سه ماهه دیگر نیز تمدید شده است تا در این مدت بتوانیم ساماندهی بهتری نسبت به این افراد انجام شود.

وحیدی خاطرنشان کرد: قانون تابعیت یک ساز و کار مستقل خود را دارد که در جای خود انجام می‌شود و اعطای تابعیت موضوعی غیر از اقامت به اتباع است و ساز و کار خود را دارد و الان هم برقرار است البته در این زمینه موارد محدودی داریم، اما بحث اقامت مسئله مستقلی است که در حال حاضر نیز در حال انجام است، اما تلاش بر این است که برای تعداد زیادی از اتباع خارجی که در کشور ما هستند ساماندهی بهتری انجام شود امیدواریم با تصمیم سازمان اقامت یا مهاجرین بتوانیم کار را بهتر انجام دهیم.

انتهای پیام/241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خویشتنداری در برخورد با اغتشاشگران/ با متهمان اغتشاشات بر اساس قانون و عدل برخورد خواهد شد بیشتر بخوانید »

الزامی برای پوشیدن چادر از سوی متهمان نیست

الزامی برای پوشیدن چادر از سوی متهمان نیست


به گزارش مجاهدت از گروه اجتماعی دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام والمسلمین «غلامحسین محسنی اژه‌ای» رئیس دستگاه قضا صبح امروز (سه‌شنبه) در ادامه بازدید‌های میدانی خود از مراجع و مراکز قضائی، از دادسرا و دادگاه انقلاب اسلامی تهران بازدید کرد و از نزدیک در جریان کم و کیف رسیدگی به پرونده‌ها در این واحد قضائی قرار گرفت.

حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای در جریان این بازدید به صورت ویژه وضعیت دستگیرشدگان اغتشاشات را مورد بررسی و رسیدگی قرار داد و توصیه‌ها و دستوراتی را خطاب به مسئولان ذیربط درخصوص تسریع در تکمیل و رسیدگی به پرونده‌های قضائی آن‌ها بویژه عناصری که به نحوی از انحاء با گروهک‌های تروریستی، سرویس‌های بیگانه و جریانات معاند مرتبط هستند، صادر کرد.

رئیس دستگاه قضا در بازدید از شعب دادگاه انقلاب تهران، به مطالعه موردی پرونده برخی از متهمین اغتشاشات که در جلسه دادگاه حاضر بودند، پرداخت.

وی همچنین در این بازدید، با اشاره به اهمیت و ضرورت انتقال متهم از زندان به دادگاه در موعد مقرر و بدون تأخیر و تأثیر این امر در تنظیم و تنسیق رسیدگی‌های قضات، از یکی از قضات دادگاه انقلاب، وضعیت انتقال متهمان از زندان به جلسه دادگاه را جویا شد و این سوال را مطرح کرد که آیا مسئولان زندان به صورت دقیق و در مواعد مقرر، اقدام به انتقال و رساندن متهم به محکمه می‌کنند یا خیر؟ قاضی مزبور نیز در پاسخ به رئیس عدلیه، وضعیت زمانی رساندن متهمین به جلسه دادگاه را غالباً مطلوب دانست.

رئیس قوه قضائیه همچنین در بازدید از یکی از شعب دادگاه انقلاب، با مشاهده متهمه‌ای که با پوشش چادر در جلسه دادگاه حاضر بود، از قاضی دادگاه این سوال را مطرح کرد که آیا چادری که بر سر ایشان است، پوشش همیشگی و دائمی اوست یا اینکه صرفاً برای حضور در دادگاه، چادر اختیار کرده است؟ قاضی مربوطه نیز در پاسخ به رئیس عدلیه تصریح کرد: مطابق دستورات صادره از ناحیه حضرتعالی، الزامی برای استفاده متهمین زن از پوشش چادر وجود ندارد و غالباً متهمین در جلسات دادگاه با همان پوشش عادی که در اجتماع حاضر می‌شوند البته با حفظ شئونات، حضور می‌یابند.

حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای در این خصوص تذکر داد که در مورد رعایت دستورالعمل الزام نبودن پوشش چادر در دادگاه و دادسرا دقت و تاکید شود.

در جریان این بازدید، رئیس قوه قضائیه به مسئولان قضائی مربوطه دستور داد، بصورت مستمر از بازداشتگاه‌ها بازدید به عمل آوردند و کامل در جریان کم و کیف روند رسیدگی به پرونده زندانیان قرار گیرند.

حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای پس از این بازدید، در جمع قضات و مسئولان دادسرا و دادگاه انقلاب حاضر شد و طی سخنانی با اشاره به خدمات کثیر مجموعه داسرا‌ها و دادگاه‌های انقلاب از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، اظهار کرد: قضات و مسئولان دادسرا‌ها و دادگاه‌های انقلاب در سراسر کشور، طی بیش از ۴ دهه اخیر، نقش برجسته و پررنگی در تأمین امنیت مردم و کشور، دفع شر اشرار، تعقیب و مجازات غارتگران بیت‌المال و مبارزه با جرایم سازمان یافته و مواد مخدر داشته‌اند و در این راه شهدای گرانقدری نظیر شهید آیت‌الله قدوسی را تقدیم انقلاب اسلامی کرده‌اند.

رئیس قوه قضائیه با اشاره به ویژگی‌های شاخص مجموعه دادسرا و دادگاه انقلاب تهران، بیان داشت: دادسرا و دادگاه انقلاب اسلامی تهران، یک مجموعه استثنایی، هم به لحاظ سابقه قضائی و هم به لحاظ انسان‌های بزرگ و شریفی است که در آن خدمت کرده‌اند. در این مجموعه، دادسرا، دادگاه بدوی، دادگاه تجدیدنظر و همینطور دادگاه اصل ۴۹ دایر است؛ از سویی دیگر در موارد خاصی، اختیارات ویژه‌ای به این مرجع قضائی داده می‌شود نظیر پرونده‌های اصل ۴۹. علی‌ایحال ما باید از مجموعه دادسرا و دادگاه انقلاب اسلامی پشتیبانی به عمل آوریم تا با همین ظرفیت و شکل، با قوت به کار خود ادامه دهد.

وی بیان داشت: از نیمه اول سال ۵۹، این زمزمه ایجاد شد که انقلاب به سرانجام رسیده و ما دیگر نیازی به مجموعه دادگاه‌های انقلاب نداریم؛ اما گذشت زمان نشان داد که اهمیت وجود و استقرار دادگاه‌های انقلاب چه میزان زیاد و حیاتی است؛ چرا که انقلاب اسلامی ما همواره و پیوسته علیه منافع نامشروع سلطه گران ومستکبران اقدام می‌کند، فلذا از ناحیه آن‌ها با انواع و اقسام جنگ‌ها مواجه است و امروز نیز مشاهده می‌کنید که جنگ ترکیبی را به مردم ما تحمیل کرده‌اند.

رئیس قوه قضائیه با تاکید بر اینکه قانون‌مداری، انصاف و عدل محور پیشبرد امور در مراجع قضائی است، خطاب به قضات دادسرا و دادگاه انقلاب تهران بیان داشت: همواره در احکام و رسیدگی‌ها خداوند را ناظر بر اعمال خود بدانید و در هیچ شرایطی دچار افراط و تفریط و غلیان احساسات و هیجانات نشوید.

حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای تصریح کرد: در جریان رسیدگی به پرونده اغتشاشات اخیر ارفاق به عده‌ای که برای شهروندان ناامنی ایجاد کرده‌اند و نقش مؤثری در ناآرامی داشته اند، ظلم به مردم است؛ لذا نباید به این دسته از محکومان ارفاق شود. از سویی دیگر قطعاً نباید حتی برای مدت کوتاهی افراد بی‌گناه یا کم گناه را بی‌وجه، نگه داشت.

رئیس قوه قضائیه افزود: کسانی که به تهدید کسبه و کامیون‌داران می‌پردازند و یا محیطی را برای مردم ناامن می‌کنند، در زمره افرادی هستند که نباید به سادگی به پرونده آن‌ها و قضایایی که ایجاد کرده‌اند، نگریست و رویکردی ساده‌انگارانه در قبال آن‌ها داشت.

این مقام مسئول اظهار داشت: فردی که تحت تعلیم و آموزش سرویس‌های بیگانه و دشمن قرار می‌گیرد و مبادرت به ایجاد ناامنی برای شهروندان ما می‌کند، با افراد دیگر که از روی غفلت یا احیاناً بی قید بودن، عملی را انجام می‌دهند، متفاوت می‌باشند.

وی همچنین دستوراتی را درخصوص تکمیل سریع پرونده آن دسته از عناصر کم گناه اغتشاشات که سن پایینی دارند یا احیاناً در زندگی خانوادگی خود با مشکلاتی خاص مواجه‌اند صادر کرد و همچنین بر اعمال ارفاقات قانونی در قبال آن‌ها در صورت واجد شرایط بودن تاکید کرد.

رئیس قوه قضائیه تاکید کرد: قضات دادگاه انقلاب وفق قانون باید در عین رسیدگی‌های دقیق و قاطعانه در قبال پرونده عناصر اصلی تهدیدکننده امنیت مردم و صدور احکام بازدارنده در این راستا، به اعمال ارفاقات قانونی و رأفت اسلامی در خصوص عناصر کم‌گناه اغتشاشات نیز توجه داشته باشند.

حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای در پایان توصیه‌هایی تخصصی و کاربردی را برای افزایش بهره‌وری در مجموعه دادسرا و دادگاه انقلاب، کوتاه کردن فرایند دادرسی، کاهش رفت‌وآمد پرونده‌ها میان مراجع مختلف و کاهش نقض احکام دادگاه‌های بدوی، مطرح کرد.

رئیس کل دادگستری استان تهران: در جریان رسیدگی‌ها به پرونده‌های عناصر اغتشاش‌گران در استان تهران، ۱۶۰ نفر به مجازات‌های حبس بین پنج تا ۱۰ سال، ۸۰ نفر به مجازات‌های حبس بین دو تا ۵ سال، ۱۶۰ نفر به مجازات‌های حبس تا ۲ سال و ۷۰ نفر به مجازات‌های جریمه نقدی محکوم شدند

پیش از سخنان رئیس قوه قضائیه در این دیدار، «علی القاصی» رئیس کل دادگستری استان تهران به ارائه گزارشی از روند رسیدگی به پرونده‌های اغتشاشات اخیر در استان تهران پرداخت و گفت:

از ابتدای شروع آشوب‌ها و اغتشاشات اخیر، شعب ویژه‌ای در دادگاه‌های انقلاب اسلامی تهران و شهرستان‌های استان تهران، برای رسیدگی به پرونده‌های این حوزه اختصاص یافتند.

رئیس کل دادگستری استان تهران تصریح کرد: درجریان رسیدگی‌ها به پرونده‌های عناصر اغتشاش‌گران در استان تهران، ۱۶۰ نفر به مجازات‌های حبس بین ۵ تا ۱۰ سال، ۸۰ نفر به مجازات‌های حبس بین دو تا ۵ سال، ۱۶۰ نفر به مجازات‌های حبس تا دو سال و ۷۰ نفر به مجازات‌های جریمه نقدی محکوم شدند.

این گزارش حاکی است رئیس دادگاه انقلاب اسلامی تهران و تعدادی از قضات و کارکنان دادگاه انقلاب اسلامی در حضور رئیس قوه قضائیه، به بیان دیدگاه‌ها، نقطه‌نظرات و مشکلات پرداختند.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

الزامی برای پوشیدن چادر از سوی متهمان نیست بیشتر بخوانید »

دادگاه رسیدگی به پرونده «محمد قبادلو» برگزار شد

دادگاه رسیدگی به پرونده «محمد قبادلو» برگزار شد


به گزارش مجاهدت از گروه اجتماعی دفاع‌پرس، قوه قضائیه اعلام کرد: قبادلو براساس حکم اولیه دادگاه انقلاب به افساد فی‌الارض از طریق جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، تخریب و اقدام علیه امنیت ملی کشور که منجر به اخلال در نظم عمومی و ناامنی در کشور و وارد کردن خسارت به افراد و اموال عمومی شده متهم و به اعدام محکوم شد. به غیر از اتهام افساد فی‌الارض که رسیدگی آن بر عهده دادگاه انقلاب است سایر اتهامات وی در دادگاه کیفری یک رسیدگی می‌شود.

بر این اساس امروز جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده محمد قبادلو در دادگاه کیفری یک استان تهران با حضور متهم، شکات، تعدادی شاهدان عینی حادثه، کارشناسان پزشکی قانونی و وکیل تعیینی قبادلو در دادگاه کیفری یک برگزار شد.

قاضی پرونده با بیان اینکه جلسه در راستای اجرای ماده ۳۶۹ از قانون آئین دادرسی کیفری برای محاکمه متهم قبادلو آغاز می‌شود، از تعدادی از افسران نیروی انتظامی که به عنوان شاهد حادثه در دادگاه حاضر شده بودند خواست تا اظهارات خود را ارائه کنند.

یکی از شاهدان حادثه در رابطه با زمان وقوع جنایت گفت: در بلوار جمهوری یک اکیپ موتورسوار با دو ترک در حال حرکت به سمت میدان استقلال بودیم که من نفر آخر بودم. یکباره مشاهده کردم یک پیکان با سرعت ۱۰۰ تا ۱۱۰ کیلومتر به صورت اریب به سمت ما آمد؛ بر اثر برخورد این ماشین شهید کرم‌پور ۳ تا ۴ متر به بالا پرتاب شد و بقیه موتور‌ها نیز بهم خوردند و همکاران روی زمین افتادند.

وی افزود: وقتی دیدم راننده این خودرو در حال فرار است اقدام به دستگیری او کردم، ۱۰۰ متر به دنبال او حرکت کردم. ۳-۴ نفر از همکارانم به ما رسیدند و با هم متهم را دستگیر کردیم.

همچنین در این جلسه از دادگاه، روانپزشک سازمان پزشکی قانونی نیز حضور داشت که به دستور قاضی در جایگاه حاضر شد و توضیحاتی ارائه کرد.

روانپزشک سازمان پزشکی قانونی گفت: روال کار روانپزشکی به این نحو است که وقتی پرونده‌ای ارجاع می‌شود، شرح حالی از متهم گرفته می‌شود و اطلاعات و سوابق قبلی او بررسی شده و روانشناس سازمان نیز به بررسی وضعیت بیمار می‌پردازد. کار با معاینه شروع می‌شود و نکته اصل این است که آیا متهم ماهیت کارش را می‌دانسته و از عواقب آن نیز خبر داشته یا خیر و این وضعیت روانی شخص در زمان جرم نیز بررسی می‌شود.

وی افزود: طبق گفته‌های متهم، او بر اساس تحریک فضای مجازی خشمگین شده و با ماشین به نیرو‌های انتظامی زده و فرار کرده و این نشان می‌دهد او از این رفتار انگیزه مشخصی داشته و ماهیت جرم را می‌دانسته که فرار کرده است.

روانپزشک سازمان پزشکی قانونی ادامه داد: متهم به سوابق بیماری دو قطبی خود اشاره می‌کند که در سوابق او دیدیم دو نوبت ویزیت شده، اما بستری نشده است. حرف‌های متهم نیز نشان نمی‌دهد که او در روز حادثه مشکلی داشته و رفتار او هدف‌دار بوده است. علائم و شواهدی از اختلالات عمده در وضعیت روانی او نیز وجود ندارد

در ادامه وکیل متهم از روانپزشک پرسید: غیر از روانشناس، شما هم آقای قبادلو را معاینه کردید؟ آیا ایشان اختلالات شخصیتی نداشت؟

روانپزشک پاسخ داد: متهم رفتار هدف دار داشته و کاملاً می‌دانسته ماهیت رفتارش چه بوده است.

متهم قبادلو: به واسطه فیلم‌هایی که در فضای مجازی منتشر می‌شد تحت تأثیر قرار گرفتم.

در ادامه جلسه دادگاه، متهم محمد قبادلو در جایگاه قرار گرفت.

قاضی گفت: برای آخرین بار موارد اتهامی به شما ابلاغ می‌شود و لذا آخرین دفاعیات خود را بیان کنید.

متهم قبادلو گفت: در زمان حادثه دو ماه بود که داروهایم را نخورده بودم و سه شب هم نخوابیده بودم و با فیلم‌هایی که در فضای مجازی دیدم عصبانی و تحریک شده بودم، در آن لحظه من نبودم که پشت فرمان قرار گرفته بودم. یک حیوان در آن لحظه رانندگی می‌کرد.

وی افزود: خیلی پشیمان هستم و از یادآوری اتفاقات آن شب شرم می‌کنم و نمی‌توانم این حوادث دلخراش را در ذهنم بازسازی کنم.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دادگاه رسیدگی به پرونده «محمد قبادلو» برگزار شد بیشتر بخوانید »