به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، ۳۴ سال از ارتحال حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران میگذرد و هر چه گذشت زمان بیشتر میشود خلا شناخت این شخصیت عظیم و جهانی کمتر میشود که نشان دهنده ضعف در معرفی ایشان است. بیتردید تولید فیلم، سریال، مستند و نگارش کتاب درباره این شخصیت میتوانسته برای معرفی ایشان موثر باشد، اما تاکنون در زمینههای فرهنگی و هنری برای معرفی این رهبر عظیم کمترین اقدامات صورت گرفته است.
البته در کنار این کمکاریها گاهی آثاری بهچشم میخورد که از کیفیت و جایگاه بالایی برخورداند؛ نمونه این اقدامت رمان «سه دیدار» نوشته نادر ابراهیمی است.
در جلد اول این رمان، داستان بلندی درباره زندگی امام خمینی (ره) است، که نویسنده در آن کوشیده ابعاد مختلف شخصیتی ایشان را در قالب داستان بررسی کند. دوران کودکی امام و شکل گیری شخصیت وی در دامن پر مهر مادر و صاحبه خانم (عمه ایشان) …
فصل اول کتاب «سه دیدار» با نام «نخستین دیدار»، به نوعی پیش درآمد داستان است. «دیدار دوم: ذرات خاطره در هوا معلق نخواهد ماند» فصل بعدی کتاب است که ابراهیمی طی آن، برشهایی از کودکیهای امام را روایت میکند. «دیدار سوم: این شیخ را نگین کنید!» ماجرای دیدار امام است با آیت الله مدرس. ابراهیمی در فصل چهارم دیداری رویا گونه را شرح میدهد که بین یک پیر و مریدش روی میدهد. فصل پنجم، رجعتی است به کودکیهای امام تا از آن جا نقبی بزند به گذشتههای دور و ماجرای مبارزات آقا سید مصطفی ـ پدر امام ـ را شرح دهد.
در همین فصل، نویسنده به گذشتههای دورتر هم میرود و زندگانی و پیشینه اجداد و نیاکان امام را شرح میدهد. فصل ششم کتاب، روایتی است از بیرون افکندن همسر رضا خان و زنان درباری از آستانه حضرت معصومه (س) به رهبری امام.
ابراهیمی در ادامه باز هم روایتی شاعرانه به دست میدهد از دیدار یک پیر با مریدانش. فصل بعدی کتاب، شرحی است بر درماندگی و آوارگی آنان که پدر امام را به شهادت رساندند. نویسنده آن گاه به فصلی میرسد که با ازدواج امام پایان مییابد. فصل آخر کتاب، بین شعر و نثر در نوسان است و روایتی است از عاشقانههای امتی با امامش.
جلد دوم سه دیدار به خاطراتی از پدر امام خمینی در زندان شاهی و شهادت وی در آنجا در ایام قبل از تولد امام «روح الله»، استفاده از افکار و سخنان عمه (صاحبه خانم)، دوران مبارزه در جوانی، حضور با برادر جهت تحصیل علوم حوزوی و… میپردازد.
عنوان فرعی جلد دوم «در میانه میدان» است. نادر ابراهیمی اگر در جلد نخست بیشتر به کودکی و نیاکان امام خمینی (ره) عنایت داشت، در این جلد، رهبر فقید انقلاب را در میانه میدان سیاست و حوادث روزگار به تصویر کشیده است. البته در این جا هم بخشی به کودکی و نوجوانی امام اختصاص می یابد؛ اما از فصلهای کلیدی کتاب، دیدارهایی است که بین امام خمینی با آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی روی میدهد. دیدار امام و محمدرضا شاه نیز از بخشهای خواندنی کتاب است.
ابراهیمی با آنکه در این کتاب، حوادث سیاسی مهمی، چون بیست و هشت مرداد ۳۲ و محاکمه مصدق را با بیانی دراماتیک و قصوی روایت میکند؛ اما از نوشتن در باب زندگی شخصی و احوالات امام نیز غافل نمیماند تا اثری چند وجهی، دلچسب و البته مستند درباره منش و زیست رهبر انقلاب فراهم کند. از جمله این اتفاقات، بیماری وبایی است که در زادگاه امام میآید و نیز رفتن برادران ایشان به اصفهان و تنها ماندن روح الله نوجوان.
ابراهیمی از ورای همه این رویدادهای گاه بسیار تلخ، چهره مردی بزرگ را ترسیم میکند که با صبوری و استقامت مؤمنانهای از هر ورطه دشواری میگذرد. سپس پا به پای رهبر انقلاب، عقربههای زمان را به عقبتر میکشد تا برسد به نماز خواندن روح الله در ده سالگی. اما بعد دوباره زمان را به جلو میبرد و امام خمینی را زیر درخت سیبی در نوفل لوشاتو به تصویر میکشد که در حال اقامه عارفانه نماز است.
«در میانه میدان» با تصویری کوتاه، اما جانکاه از ارتحال بنیانگذار انقلاب به پایان می رسد.
نادر ابراهیمی در مقدمه کتاب مینویسد: من داستان مینویسم، تاریخ نمینویسم. تاریخهای بسیاری قبل از من نوشته شده است و هم زمان با من و بعد از من نیز نوشته میشود و خواهد شد؛ امّا داستان فقط یک بار نوشته میشود؛ فقط یک بار. آنها که واقعیت را میخواهند نه حقیقت را، و طالبِ واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، میتوانند بی دغدغه خاطر، به بهترین تاریخها مراجعه کنند.
چرا امام خمینی(ره)؛ چرا کتاب؟
نادر ابراهیمی در سال ۱۳۴۲ نخستین اثر داستانی خود را با عنوان «خانهای برای شب» بهچاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد و در همان سالهاست که به گفته همسرش توجه او به حرکت انقلابی امام خمینی(ره) و مردم ایران جلب میشود.
فرزانه منصوری همسر نادر ابراهیمی در نشستی که به مناسبت بزرگاشت نادر ابراهیمی برگزار شده بود در این زمینه عنوان کرده است: همه سوال میکنند که چه شد نادرابراهیمی راجع به امام نوشت و خیلیها برداشت میکنند که او در شرایطی که امام در صدر نظام حکومتی ایران قرار گرفتند اقدام به نگارش این اثر کرد. نادر ابراهیمی که در نظام پهلوی مبارزه کرده بود، زندان رفته بود، شلاق خورده بود، بیکار بود و ممنوعالکار شده بود. اما برخی میپرسند چرا او که مبارز بود درباره کسی که در صدر نظام قرار گرفت مینویسد! من بارها در مصاحبهها و گردهماییهایی که با جوانها داشتم گفتهام، نادر ابراهیمی زمانی که ما به آیتالله خمینی(ره) میگفتیم «امام» این اثر را آغاز نکرد، او از پانزده خرداد ۱۳۴۲ یعنی در چنین روزهایی جزو مردم مبارز بود و به دنبال این بود که این مرد را بشناسد.
منصوری همچنین درباره روند تحقیقات مرحوم نادر ابراهیمی برای نگارش این کتاب یادآور شده بود: ابراهیمی از خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷ آنچه را که راجع به امام خمینی(ره) مینوشتند پیگیری میکرد حرکتهایی که انجام میدادند را پیگیری میکرد و کم و بیش با زندگی ایشان آشنا بود و در سالهای مبارزات اعلامیهها را می نوشت بدون اینکه امام را دیده باشد. پس از اینکه امام وارد تهران شدند نادر ابراهیمی ایشان را ندیده بود و هرگز هم حضوری ایشان را ملاقات نکرد. اما پژوهشهایش را ادامه میداد. در خاطرم هست که سالهای اول انقلاب همسرم من را موظف کرده بود آنچه را که در روزنامهها و مجلهها درباره مبارزات مردم و کارهای حضرت امام خارج از کشور انجام میدادند از روزنامهها جدا کنم و در اختیارش بگذارم. او اینها را میخواند و جمع آوری میکرد برای اینکه این مرد را بهتر بشناسد.
داستان نگارش پر آب و چشم یک کتاب
ابراهیمی برای نگارش کتاب سه دیدار نزدیک به ۱۷ سال زمان صرف میکند تا اینکه در نهایت در سال ۷۵ نگارش آن را به پایان میرساند و در سال ۷۷ با پیشنهاد انتشار آن در حوزه هنری مواجه میشود که منجر به نخستین انتشار این کتاب میشود.
فرزانه منصوری در این زمینه عنوان کرده است: تحقیقات او طی ۱۶-۱۷ سال تکمیل شد و زمانی رسید که یکی از آقایانی که در حوزه هنری بودند، متوجه تحقیقات و شناخت ایشان درباره امام خمینی به عنوان یک مبارز شد که هرگز از دفاع از حقوق مردم ایران کوتاه نیامد و هیچ باجی به سراسر دنیا نداد. ابراهیمی درباره چنین مردمی تحقیق کرد و به او علاقه داشت وقتی به او پیشنهاد کردند حالا که این همه تحقیق داری بیا و درباره امام بنویس، شجاعت کرد و نوشت. در حالی که تاریخ نشان میداد که آیا قهرمان واقعی ملت ایران امام خمینی است یا نه. بسیاری از ما این اعتقاد را داریم و نادر ابراهیمی این اعتقاد را داشت و نوشت اما بازهم برخی به دلیل این اثر از او روی برگرداندند. اما او گفت من اثری را که به آن اعتقاد داشتم نوشتم. شما چرا ترسیدید!!
کتاب اما پس از انتشار راهی به تجدید چاپ پیدا نمیکند تا در سالهای دهه ۹۰ و بار دیگر ناشر آن دست به تجدید چاپ آن میزند. اما قسمت این بود که پس از ۹ نوبت تجدید چاپ و با وجود علاقهمندان بسیار به مطالعه کتاب، بار دیگر تجدید چاپ آن به محاق فراموشی برود و این روزها حتی ناشر نیز نسخهای از آن برای عرضه در اختیار نداشته باشد.
از زبان نویسنده
نادر ابراهیمی در زمان حیاتش و پس از انتشار این کتاب و واکنشهای متفاوتی که نسبت به آن ارائه میشود در چند مصاحبه به تشریح علل نگارش این کتاب میپردازد. در یکی از این گفتوگو وی عنوان میکند: در باب قهرمان زنده نوشتن دل میخواهد، آن هم قهرمانی همچون امام خمینی(ره). در سال ۵۷ نوشتن کتاب کوچکی را درباره ایشان آغاز کردم به نام «دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآید» و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. چند سال پیش حجتالاسلام زم، مرا به تجدید خاطره با این کتاب وادار کرد.
وی همچنین گفته است: به هر حال امام را دوست داشتم و باور داشتم و هنوز هم دارم و در تاریخ ایران هیچ کسی را نمیشناسم که همتا و همپای امام باشد. البته من پیش از سه دیدار، «مردی در تبعید ابدی» را نوشتم. آن داستان ـ همان مردی در تبعید ابدی را میگویم ـ مرا به قدر کافی خرد و خمیر کرد چرا که مصمم بودم به ادراکی از فلسفه ملاصدرا برسم و ساختمان داستان را بر اساس همان ادراک فلسفی بنا کنم. در این راه سختیهای بسیاری کشیدم؛ به هر حال پس از آن که «مردی در تبعید ابدی» تمام شد قدری شفا یافتم و بر آن شدم که تا زندهام، آرام آرام روی همین گروه از شخصیتهای میهنم کار کنم؛ یعنی شخصیتهای فلسفی، مذهبی که اسباب فخر فرهنگ ملی ما هستند. پس از مُلاصدرا متمرکز شدم روی شیخ اشراق که از جوانی به دلایلی با او انس و الفتی داشتم، ولی تا خودم را جمع کردم که خیز بردارم طرف شیخ اشراق، آقای زم، چنانکه گفتم، به من گفت که روی زندگی حضرت امام(ره) کار کنم که کاری است کارستان. به راستی خطر کردنی بود، غریب، و من هنوز مست اینم که قدمی در این راه برداشتهام یا خیر، فقط خیال میبافم و خواب میبینم که دو جلد از این داستانِ ویرانکننده را پیش رو دارم و هیچ نمیدانم که چند جلد دیگر خواهم نوشت.
ابراهیمی همچنین در مورد منابعی هم که برای نگارش این کتاب در اختیار داشته، عنوان کرده است: باید بگویم کار تحقیقات مقدماتی با من نبوده است، سوال کردهام، آن گروه خوب و شریف و بیادعا پاسخ دادهاند. این طور که به رو به رویم نگاه میکنم و سر انگشتی میشمارم حدود یکصد و سی جلد کتاب در اختیار من گذاشتهاند و کوهی از برگهها و یادداشتها که چون جلوی چشمم نیستند، نمیبینمشان … یک بار باز هم سر انگشتی حساب کردم، بیش از پنجاه هزار صفحه در این باب خواندهام…
انتهای پیام/ 121