داعش

مراسم وداع با پیکر سردار «محمدعلی حق‌بین»

مراسم وداع با پیکر سردار «محمدعلی حق‌بین»



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مراسم تشیع و وداع با پیکر سردار « محمدعلی حق‌بین» با رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی تنها با حضور فرماندهان و همرزمان سردار اسلام و خانواده بزرگوار وی در لشکر عملیاتی ۱۶ سپاه قدس گیلان برگزار شد.

ببینید:

عکس/ اقامه نماز بر پیکر سردار حق بین

سردار «محمد پاکپور» در این مراسم گفت: سردار «حق‌بین» در دوران دفاع مقدس و همچنین با حضور در جبهه مقاومت، توانست از کیان جمهوری اسلامی ایران دفاع کند، دردوران دفاع مقدس هم در دفاع از شرف و امنیت میهن اسلامی و مردم عزیز ایران نقش داشتند.

فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح کرد: سردار «حق‌بین» در دفاع از امنیت مرزها به ویژه شمال غرب هم نقش مهمی ایفا کرد، وی در حفظ امنیت این منطقه حضوری مؤثر داشت.

پاکپور اظهار داشت کرد: سردار «حق‌بین» در جبهه مقاومت نقشی ماندگار در آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در سوریه داشت، فرماندهی بی‌نظیر در دفاع مقدس و جبهه مقاومت بود.
 
سفره ضیافت شهادت، امروز در ماه ضیافت الهی با شهادت شهید سرلشکر سید «محمد حسین‌زاده حجازی» و عروج ملکوتی سردار سرافراز اسلام «محمدعلی حق‌بین» پهن است، شهیدانی همچون حق‌بین و رزمندگان مدافع حرم با ندای یا حیدر، معبرشکن جبهه مقابله با دشمنان اسلام در قامت داعش (ابزار جنگ استکبار جهانی به سرکردگی رژیم جنایت‌کار آمریکا) بودند.
 
همچنین اقامه نماز بر پیکر سردار «محمدعلی حق‌بین» برگزار شد و این سردار پر افتخار در خانه ابدی آرام گرفت.

سردار «حق‌بین» از فرماندهان به نام گیلانی، فاتح شهرهای نبل و الزهرا در سوریه است. سردار حق بین ۳۱ فروردین ماه در بیمارستان پارس به دیدار همرزمان شهید خود شتافت.

منبع: میزان



منبع خبر

مراسم وداع با پیکر سردار «محمدعلی حق‌بین» بیشتر بخوانید »

ضربه سنگین به محور شرارت آمریکا در سوریه

ضربه سنگین به محور شرارت آمریکا در سوریه



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،حموده صباغ، رئیس پارلمان سوریه از آغاز نامزدی افراد برای انتخابات ریاست جمهوری خبر داد و از افراد مایل خواست درخواست خود را به دادگاه عالی قانون اساسی ارائه دهند.

وی گفت زمان رای گیری شهروندان سوری ساکن خارج از کشور روز پنج شنبه آتی است، اما رای گیری شهروندان سوریه روز چهارشنبه ۲۶ ماه از ۷ صبح تا ۷ شب است .

بر کسی پوشیده نیست درگیری های چند جانبه در سوریه که از سال ۲۰۱۱ آغاز شد با مشارکت گروه‌ها و قدرت های جهانی و منطقه بود که برخی غیر قانونی و برای تخریب و غارت کشور آمده و برخی گروهها نیز رسما و برای نجات آن از چنگال آمریکا و کسانی که با رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه و گروههای تکفیری تروریستی مسلح که همه برای منافع محور شرارت صهیونیستی امریکایی با رژیم صهیونیستی همکاری می کنند، وارد این کشور شدند بنابراین طبیعی است که آنان برای تضعیف فرایند سیاسی در سوریه به هر بهایی از جمله استفاده از بهترین و ارزانترین وسیله مانند گروههای تروریستی و عناصر تروریستی مسلح با عناوین مختلف، برنامه ریزی می کنند.

طرح تروریستی برای تضعیف انتخابات

دریادار “الکساندر کارپوف” معاون رئیس مرکزآشتی طرفهای متخاصم سوریه گفت :تروریست ها برای حملات تروریستی به نهادهای دولتی شهرهای بزرگ پیش از انتخابات ریاست جمهوری برنامه ریزی می کنند .

وی افزود:گروههای مسلح غیر قانونی برای حملات تروریستی به دستگاههای دولتی شهرهای بزرگ برای تضعیف ثبات و وضعیت کشور پیش از انتخابات ریاست جمهوری برنامه ریزی کرده اند و تروریست ها در پادگان های اموزش افراد مسلح در مناطق خارج از سیطره دولت سوریه از جمله منطقه التنف تحت تسلط نیروهای مسلح آمریکا دوره می بینند

کارپوف افزود: بر اساس اطلاعات واصله افراد مسلح، پایگاه مموهه را در شمال شرق تدمر احداث کردند و گروههای مبارزاتی برای ارسال و اجرای حملات تروریستی در مناطق مختلف کشور و هم چنین تولید مواد منفجره تشکیل شد.

اقدامات تروریستی هم زمان با اقدام سفارت های سوریه در چندین کشور برای ثبت نام افراد مایل به مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری آتی بر اساس احکام قانون انتخابات سال ۲۰۱۴ و اصلاحات آن و هم چنین در شرایطی که لیره سوریه در حال رشد است رخ داد.

روسیه از کشته شدن حدود ۲۰۰ تروریست خبر داد

وزارت دفاع روسیه روز دوشنبه گفت با یک عملیات نیروهایش، پایگاهی برای آموزش تروریستها نزدیک شهر تدمر در مرکز سوریه را منهدم کرده و حدود ۲۰۰ مسلح را از بین برده اند .

دریادار کارپوف افزود: برخی اطلاعات حاکی از احداث پایگاهی پنهانی توسط افراد مسلح در شمال شرق تدمر است به گونه ای که گروههای مبارزاتی برای اعزام آنان به مناطق مختلف کشور و اجرای عملیات تروریستی در آنجاست .

این مسئول روسی افزود:پس از اطمینان از موقعیت تروریستها، نیروی هوایی روسیه به آنجا حمله هوایی کرد که در نتیجه آن دو پناهگاه منهدم و حدود ۲۰۰ مسلح و حدود ۵۰۰ کیلوگرم مهمات و مواد منفجره نابود شد.

منطقه راهبردی مهم

منطقه مورد هدف جنگنده های روسیه میان منطقه التنف و منطقه کیلومتر ۵۵ است که محل حضور نیروهای امریکایی و منطقه عمق البادیه سوریه است که گروه داعش در آنجا مستقر هستند و از طبیعت این منطقه سوء استفاده می کنند تا به نیروهای سوریه و هم پیمانانش حمله کنند.

این ضربه سنگین روسیه تاکیدی بر اطلاعات نیروهای امریکا مبنی بر انتقال تروریست های داعش از زندان های قسد و زندان الصناعه و الشداده به پایگاه التنف و آموزش دادن آنان در ان پایگاه در مثلث مرزی سوریه ،عراق و اردن و سپس روانه کردن آنان به داخل البادیه سوریه برای ضربه زدن به ارتش سوریه و تضعیف امنیت و ثبات آنجاست.

منبع: العالم



منبع خبر

ضربه سنگین به محور شرارت آمریکا در سوریه بیشتر بخوانید »

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ارتش جمهوری اسلامی ایران با تقدیم ۴۸ هزار شهید کارنامه درخشانی را از خود در دوران دفاع مقدس به جای گذاشته و همواره در راه اعتلای میهن اسلامی حفاظت از استقلال و حدو ثغور کشور تلاش بی‌شائبه داشته است؛ بر این اساس و با توجه به در پیش بودن روز ارتش و گرامیداشت حماسه‌آفرینی‌های نیروی زمینی ارتش، خدمت فرمانده ولایی و حماسه‌ساز دوران دفاع مقدس، امیر سرتیپ «احمدرضا پوردستان» رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش و فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش رسیدیم و گفت‌وگویی را با وی در خصوص نقش نیروی زمینی در حمایت از جبهه مقاومت و همکاری با سردار رشید اسلام، سپهبد شهید «قاسم سلیمانی» انجام دادیم که بخش نخست آن در ذیل آمده است:

***ماجرای لوح اهدایی حاج قاسم/ رویای شهادت در کنار شهید سلیمانی

 لطفاً درباره سطح مراودات و همکاری‌هایتان با نیروی قدس سپاه پاسداران در دورانی که مسئولیت نیروی زمینی ارتش را عهده‌دار بودید، توضیح دهید.

در سال ۱۳۹۴ نیروی زمینی ارتش به‌عنوان یکی از نیروهای پشتیبانی‌کننده نیروی قدس در حوزه برخی سلاح‌های انفرادی، تک‌تیرانداز و سامانه‌های ارتباطی فعالیت داشت و در واقع از نیروی قدس پشتیبانی می‌کرد و این ارتباط میان‌نیرویی همواره وجود داشته است؛ در همان سال یک روز مسئول تحقیقات نیروی قدس سپاه پاسداران با بنده تماس گرفت و گفت سردار سلیمانی یک لوح تقدیر برای شما آماده کرده است که بنده با یک جلد کلام‌الله مجید آن را برایتان می‌آورم، و مقرر شد تا فردای آن روز به دفتر من در نیروی زمینی بیایند و لوح تقدیمی سردار سلیمانی را به بنده بدهند؛ اتفاقاً من همان شب در عالم رویا دیدم که در سوریه هستم و سردار سلیمانی از یک منزل بیرون آمدند و دارند برای انجام مأموریتی آماده می‌شوند؛ هنگامی که متوجه بنده شدند از ایشان درخواست کردم که اجازه بدهند که همراهشان باشم؛ سردار سلیمانی گفتند اشکالی ندارد، و ما دو نفری پشت یک وانت دوکابینه نشستیم؛ وانت وقتی شروع به حرکت کرد، وارد منطقه درگیری شد و من درگیری را از داخل ماشین می‌دیدم که ناگهان یک موشک ضد زره با ماشین ما برخورد کرد و در همان عالم رویا احساس کردم که شهید شدم و از اینجا به بعد دیگر من صحنه درگیری و آتش گرفتن خودرو را از بالا مشاهده می‌کردم و حتی در خواب متوجه شدم که پای راستم قطع شده و به طرفی افتاده است؛ خلاصه فردای آن روز مسئول تحقیقات نیروی قدس به همراه ۲ مهندس جوان به دفترم تشریف آوردند و من برای ایشان رویایی را که دیده بودم، تعریف کردم و گفتم سلام مرا به سردارسلیمانی برسانید و بگویید فلانی گفته خواهش می‌کنم کاری کنید تا این رویا محقق شود.

به خاطر دارم در سیزدهم دی‌ماه سال ۱۳۹۸ ساعت ۴ صبح بود که فرزندم من را از خواب بیدار کرد و گفت حاج قاسم سلیمانی را دیشب در سوریه به شهادت رساندند و بعد از آنکه من از نحوه شهادت ایشان مطلع شدم، ناخودآگاه آن رویای صادقه برایم تداعی شد با این تفاوت که ۵۰ درصد آن محقق شد و ۵۰ درصد دیگر آن متأسفانه محقق نشد و من توفیق همراهی ایشان را نداشتم.

 با توجه به خاطراتی که در برخی خطابه‌های شما شنیدیم، این اشتیاق به شهادت از دوران دفاع مقدس همواره در شما وجود داشته است؛ در این رابطه مختصری برایمان بفرمایید؟

بله؛ به واقع از همان سال‌های نخست جنگ و دوران دفاع مقدس شوق شهادت در راه خدا را داشتیم و گاهی اوقات همرزمان و برخی دوستان سوال می‌کردند که چرا عضو تعاونی مسکن نمی‌شوی که در آینده از مزایای آن استفاده کنید؟ من در پاسخ می‌گفتم مگر قرار است که ما بمانیم و زندگی کنیم؟! و واقع امر نیز همین بود که از قافله شهدا جا نمانیم که متأسفانه این توفیق را نداشتیم تا در دوران دفاع مقدس به سعادت شهادت نائل شویم؛ البته یک مرتبه تا پای شهادت رفتیم اما خب متأسفانه غفلت کردیم و این امر محقق نشد.

***خاطره امیر پوردستان از سفر تا مرز شهادت

پس از عملیات والفجر ۸ که یگان‌های ارتش در آن به‌عنوان تکِ فریبنده در منطقه پاسگاه زید عمل کرده بودند، بنده نیز برای بازدید از یگان های نزاجا به جزیره مجنون رفتم که این کار تا ظهر ادامه یافت؛ هنگامی که کار پایان یافت، سوار بر خودرو شدیم تا به منطقه مأموریتی برگردیم، یکی از سربازها جلو آمد و در خواست مرخصی کرد و من به دلیل اینکه پیشتر به تک‌تک سنگرها رفته و نیازها و درخواست رزمندگان را نوشته بودم به ایشان عرض کردم من که خدمتتان رسیده بودم، خوب هم آنجا می‌گفتید تا برایتان مرخصی می‌نوشتم. این رزمنده گفت که به تازگی از زخمی شدن برادرش در غرب کشور اطلاع پیدا کرده و می‌خواهد جهت کمک به ایشان مرخصی برود.

من همین‌طور که با خودنویس شروع به نوشتن نام سرباز کردم در یک لحظه متوجه شدم خودنویس از دستم پرت و برگه مرخصی پر از خون شد؛ اما متوجه زخمی شدن خودم نشدم. به بیرون نگاه کردم و دیدم که آن سرباز بر روی زمین افتاده و هنگامی که به جلو نگاه کردم، دیدم که پیکر راننده بر روی فرمان ماشین افتاده است.

خواستم چفیه‌ام را باز کنم، اما دیدم نمی‌توانم. احساس کردم که دستم قطع شده است. به سختی از ماشین پیاده شدم و دیدم سربازهایی که برای مشایعت کنار ماشین آمده بودند به زمین افتاده‌اند. خود را بر روی زمین کشاندم و درخواست کمک کردم. دیگر چیزی متوجه نشدم؛ فقط برخی صحبت‌ها به گوشم می‌خورد. در این هنگام شنیدم که بچه‌های ستاد گردان با یکدیگر راجع به انتقال من به پشت جبهه صحبت می‌کنند و اینکه از کمترین شانس برای زنده ماندن برخوردارم؛ چون ترکش‌های زیادی به سر، سینه و پهلویم اصابت کرده بود.

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

به من سرم زدند و مرا به همراه مجروحی دیگر، برای انتقال به بیمارستان، سوار آمبولانس کردند. در آن شرایط احساس سبکی می‌کردم، حال خوشی داشتم و هیچ دردی حس نمی‌کردم. ناله‌های سربازی را که همراهم بود، می‌شنیدم و در همین حال پاهایم کاملاً سرد شد و انگار که اصلاً پایی نداشتم؛ این حالت همین‌طور ادامه یافت تا اینکه به سینه و سپس به حلقم رسید؛ همچنین تمام خاطرات زندگی در یک لحظه از مقابل چشمانم گذشت؛ از کودکی تا نوجوانی و جوانی؛ لذا شهادتین را گفتم و احساس کردم که دیگر کارم با این دنیا تمام است؛

اما در همین لحظات با خداوند مناجات کردم و گفتم خدایا اگر صلاح است به من یک فرصت دیگر بده؛ البته به نظرم این اشتباه و غفلت من بود. لحظه‌ای بعد از این درخواست، خود را در بیمارستان اهواز یافتم و متوجه شدم که کادر درمان در حال رسیدگی به وضعیت من هستند. ان‌شاالله که خداوند عاقبت ما را با شهادت رقم بزند.

***استقرار ۴۰۰ قبضه توپ و گروه موشکی نازعات نزاجا در مرزهای غربی کشور

 در یک برهه از زمان جنابعالی به‌عنوان فرمانده نیروی زمینی با چند تیپ از نیروی زمینی وارد مناطق مرزی غرب کشور شدید و حتی شنیده‌ها حاکی از حضور شما با بالگرد بر فراز مواضع داعش بود. لطفاً در این رابطه توضیح بفرمایید؟

بنده در دورانی که فرمانده نیروی زمینی ارتش بودم، جلساتی را به‌صورت دوره‌ای با فرماندهان مناطق برگزار می‌کردم؛ یک بار جلسه‌ای با فرماندهان غرب کشور برگزار کرده بودم که در اواسط نشست، گروه اطلاعات و پشتیبانی رزمی ما اطلاع دادند که منابع اطلاعاتی اخباری حاکی از آن دارند که داعش تا سعدیه و جلولا در عراق پیشروی کرده و در بخش‌هایی از این مناطق مستقر شده است؛ من با شنیدن این خبر، جلسه را فوراً تمام کردم و گفتم فرماندهان فوراً به یگان هایشان برگردند و به حالت آماده‌باش درآیند؛

همچنین دستور دادم سه تیپ به سمت مرز حرکت کنند و به بچه‌های سنندج نیز گفتم که تمامی کالیبرهای توپخانه را در محل مورد نظر قرار دهند که پس از این فرمان، حدود ۴۰۰ قبضه توپ در مناطق مرزی کرمانشاه مستقر شد؛ بنده نیز بلافاصله با بالگرد به پادگان سرپل ذهاب رفتم و در جریان اطلاعات تکمیلی قرار گرفته و تقریباً برایمان مسلم شده بود که داعش تا سعدیه و جلولا آمده است، اما اینکه دقیقاً کجا استقرار یافته بودند، هنوز مشخص نبود.

از این‌رو تصمیم به شناسایی دقیق منطقه گرفته شد که در اصطلاحات نظامی می‌گویند «حرکت برای اخذ تماس»؛ یعنی برویم ببینیم دشمن تا کجا جلو آمده و چه موضعی اتخاد کرده است؛ چون ارتباط زمینی زمان‌بر بود و میسر نبود، تعدادی از خلبانان هوانیروز را جمع کردم و گفتم که باید به شناسایی برویم و احتمال درگیر شدن و شهادت هم وجود دارد؛ چون داعش از موشک‌های استینگر و تاو آمریکایی برخوردار بود و این احتمال وجود داشت که بالگردهایمان را مورد اصابت قرار دهند؛ خلاصه اینکه از میان خلبانان داوطلب خواستیم که الحمدلله همه اعلام آمادگی کردند و مقرر شد با یک بالگرد ۲۱۴ و دو بالگرد کبرا حرکت کنیم و سینه‌مال و ارتفاع پست، به طرف مواضع احتمالی دشمن جهت شناسایی پیش برویم.

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

***چند بالگرد پشت نقطه صفر مرزی آماده پشتیبانی از تیم شناسایی بودند

 از آنجایی که احتمال درگیری و شهادت هنگام شناسایی وجود داشت، آیا تمهیداتی برای این جریان اندیشیده شده بود؟

من گفتم چون ممکن است بالگردهای ما را مورد اصابت قرار دهند، بهتر است که چند بالگرد بیایند پشت نقطه صفر مرزی قرار بگیرند و منتظر باشند تا اگر بالگردهای ما را زدند، جهت کمک و بازگرداندن مصدومان و جنازه‌های ما وارد عمل شوند؛ چراکه تصویر خوبی نداشت که روز نخست درگیری، جنازه فرمانده نیروی زمینی به دست داعش بیفتد.

به هر حال با تمهیدات لازم، عملیات شناسایی را آغاز کردیم؛ همراه با امیر قربانی فرمانده وقت پایگاه هوانیروز کرمانشاه که اکنون فرمانده هوانیروز ارتش هستند؛ البته فرمانده حفاظت منطقه و ۲ نفر دیگر از فرماندهان نیز همراهمان بودند که رفتیم از خانقین رد شدیم و تا نزدیکی سعدیه و جلولا رسیدیم. به سرعت مواضع داعش را رؤیت کردیم و برگشتیم؛ سپس مراتب را به ارتش و ستاد کل نیروهای مسلح اطلاع دادیم که داعش تا این منطقه آمده است و بعد از آن نیز خط قرمز ۴۰ کیلومتری را برای مقابله با داعش ترسیم و اعلام کردیم که هر کسی را که وارد این منطقه شود از بین می‌بریم.

برای اینکه اشراف خوبی به مناطق و عمق ۴۰ کیلومتری داشته باشیم، دیده‌بان‌های توپخانه را برای شناسایی فرستادیم و تمام مسیرها را شناسایی و عمق خط ۴۰ کیلومتری را به طور دقیق ثبت کردیم.

***تقاضای نزاجا برای حمله به داعش

یک گروه موشکی زمین به زمین داشتیم که از موشک‌های نازعات ۶ و نازعات ۱۰ برخوردار بودند؛ برای اینکه رعب و وحشت بیشتری در دل دشمن ایجاد کنیم، من دستور دادم که این گروه به منطقه بیاید. در واقع با اقتدار کامل در برابر دشمن قرار گرفتیم و یک دژ قوی ایجاد شده بود که در نهایت دیگر داعش نتوانست از سعدیه و جلولا جلوتر بیاید؛ ما حتی به مقامات مافوق خود اعلام کرده بودیم که اجازه بدهید ما به آن‌ها حمله کنیم. نظر ما این بود که حالا که شکار در تیررس قرار گرفته است، بهتر است ما به آن‌ها یورش ببریم؛ اما گفتند تدبیر این نیست که ارتش وارد عمل شود.

به هر حال حضور مقتدرانه نیروی قدس و فتوی آیت‌الله سیستانی و حضور مردم عراق سبب شد تا حملات زیادی علیه داعش صورت گیرد و دشمن از این منطقه عقب‌نشینی کند؛ اما آنچه که در این بین مهم است، اقدام به‌هنگامی بود که نیروی زمینی در آن برهه انجام داد. من شهادت می‌دهم که فرزندان این ملت در نیروی زمینی با عشق، ایثار و ازخودگذشتگی آماده رزم با پست‌ترین افرادِ روی زمین بودند تا آنان را به قعر جهنم بفرستند.

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

***فرار داعش از حوالی مرزهای غربی ایران

 با توجه به تاکتیک‌هایی رسانه‌ای که داعش در راستای ایجاد رعب و وحشت استفاده می‌کرد، روحیه رزمندگان را در آن زمان که دیگر احتمال درگیری با داعش به حداقل رسیده بود، چطور ارزیابی می‌کنید؟

بله داعش به واقع از همین تاکتیک ایجاد رعب وحشت استفاده می‌کرد و می‌گفتند «النصرو باالرعب» و با همین تاکتیک با آتش زدن، منهدم کردن و غرق کردن افراد به دنبال ایجاد فضای ترس و خفقان بودند و در این رابطه نیز از فضای مدرن تصویربرداری  تبلیغاتی و رسانه‌ای استفاده کرده و کار را پیش می‌بردند. من به جهت این فضا بیشتر نگران سربازان بودم که خدایی‌نکرده تحت تاثیر این فضا قرار نگیرند و پایشان بلغزد؛ اما در برخوردهایی که با این عزیزان داشتم، متوجه عظمت روحی‌شان شدم به طوری که من در برابرشان احساس کوچکی می‌کردم.

هنگامی که بازدیدی از همان موضع تیپ‌های مستقر در منطقه داشتم، دیدم که سربازان تعدادی از اسامی را با عنوان شهید بالای سنگرهایشان زده‌اند، (چون ما در زمان جنگ این کار را می‌کردیم) و بعد فرمانده گروهانشان گفت که این اسامی که در کنارش کلمه شهید درج شده در واقع اسامی همین سربازان است که اسم خودشان را نوشته‌اند؛ من از یکی از این عزیزان سوال کردم که چرا اینکار را انجام دادید؟

ایشان در پاسخ گفت: ما به اینجا نیامدیم که برگردیم؛ ما آمده‌ایم تا آخرین نفس با دشمن بجنگیم و سپس عنوان کرد که اجازه دهید حالا که دشمن آمده است، ما به سمتشان حمله کنیم و هنگامی که این روحیه را دیدم، احساس کوچکی کردم. به نظر من به خاطر وجود فرماندهان لایق و با تدبیری چون سردار سلیمانی و چنین سربازان فداکار و متعهدی بود که داعش نتوانست به این کشور پا بگذارد.

***برای حضور مستشاری در سوریه دست به دامن سردار سلیمانی شدم

 لطفا از نحوه تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه برایمان بگویید؟

ما خیلی تلاش کرده و دست و پا زدیم تا به سوریه برویم، اما متأسفانه مسئولان ارتش و ستاد کل نیروهای مسلح موافقت نمی‌کردند. من به‌عنوان فرمانده نیروی زمینی احساس می‌کردم که حتماً باید به منطقه بروم و شرایط منطقه را درک کنم؛ چرا که ما درک صحیحی از منطقه نداشتیم؛ اگرچه از تسلیحات، تجهیزات، نوع تاکتیک‌ها کم و بیش با خبر بودیم، اما از نزدیک در جریان مقابله با دشمن قرار نداشتیم که بالاخره در یک جلسه‌ای سردار سلیمانی را در ستاد کل نیروهای مسلح دیدم و دست به دامن ایشان شدم و تقاضا کردم که اجازه بدهد و زمینه‌ای فراهم کند تا تعدادی از نیروی زمینی جهت فعالیت مستشاری در منطقه حضور پیدا کنند؛ البته ایشان به ما لطف داشتند، چون ما هم پیش از این کمک می‌کردیم و مراوداتی داشتیم؛ به هر حال ایشان در آن جلسه نگاه عمیقی به بنده کردند و خندیدند و چیزی نگفتند و من با خود گفتم احتمال اینکه حاج قاسم با درخواست ما موافقت کند، کم است؛ اما چندان طول نکشید که این مجوز از سوی سردار سلیمانی صادر شد و چندی بعد ستاد کل نیروهای مسلح ابلاغ کرد که تعدادی نیرو جهت حضور مستشاری در سوریه آماده کنید.

ما گفتیم باید برای نخستین اقدام، گام اول را محکم برداریم؛ لذا من سراغ بچه‌های تیپ ۶۵ رفتم که زبده‌ترین‌های نیروی زمینی هستند؛ افراد را جمع کردیم و برایشان سخنرانی کردم و گفتم فضایی ایجاد شده تا ما تعدادی نیرو به سوریه بفرستیم؛ افرادی که داوطلب هستند، اسم خود را به فرماندهان اعلام کنند. بلافاصله با حجم وسیعی از داوطلبان مواجه شدم و افراد را تقسیم‌بندی کردیم و خداوند شاهد است که من از حضرت زینب (س) استمداد طلبیدم که هرکدام را که می‌خواهید خودتان انتخاب کنید. خلاصه با این نیت قلم را حرکت دادم و افراد انتخاب و اعزام شدند؛ بنای ما با سردار سلیمانی این بود که این نفرات در منطقه تقسیم شوند تا شرایط نبرد و منطقه را درک کنند و ما این‌ها را پس از بازگشت به سایر یگان‌ها اعزام کنیم و از تجربه و نکات آموزشی‌شان استفاده شود.

هنگامی که کلاه‌سبزهای نزاجا به منطقه می‌روند و سردار سلیمانی آن‌ها را برانداز می‌کند و می‌بیند که این‌ها نیروهای متخصص و کاربلدی هستند و هرکدام با چندین حرفه و تخصص آشنا هستند، دستور می‌دهد که این‌ها به یک تیپ مستقل تقسیم شوند و ظرفیتی در کنار نیروهای فاطمیون باشند؛ در همان زمان با بنده تماسی از جانب سردار سلیمانی گرفته و عنوان شد که نیروهای ارتش در سوریه باید به یک تیپ تبدیل شوند؛ من گفتم خیلی خوب است و نام آنرا هم تیپ مالک اشتر گذاشتیم.

منبع: دفاع پرس



منبع خبر

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان بیشتر بخوانید »

توضیح شهید مدافع حرم درباره یک شایعه/ به خدا این آبگوشت نیست!+فیلم

توضیح شهید مدافع حرم درباره یک شایعه/ به خدا این آبگوشت نیست!+فیلم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مدافع حرم عمار بهمنی در سن ۳۱ سالگی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شد و ۲۴ فروردین سال ۹۴ در «حلب» حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز در زادگاهش شهرستان «فسا» به خاک سپرده شد.

فیلمی که در ادامه این مطلب خواهید دید چند روزی قبل از شهادت وی ضبط شده. در این فیلم عمار در جمع نیروهای فاطمیون، در مورد رشادت‌های آنها توضیحاتی می‌دهد. نکته جالب این فیلم توضیحی است که البته به شوخی و مزاح بیان می‌شود. اما حقیقت تلخی در متن آن نهفته است که مدافعان حرم علی رغم جانفشانی‌هایشان مورد تهمت و دروغ‌های فراوانی از جانب دشمنان و برخی ناآگاهان قرار داشتند؛ تا جایی که حتی در جمع خود چنین مزاحی می‌کنند.

 

 

انتهای پیام/





منبع خبر

توضیح شهید مدافع حرم درباره یک شایعه/ به خدا این آبگوشت نیست!+فیلم بیشتر بخوانید »

روایتی از شیرین‌زبانی‌‎‌های «حنانه» در دیدار با رهبر انقلاب

روایتی از شیرین‌زبانی‌‎‌های «حنانه» در دیدار با رهبر انقلاب


خبرگزاری فارس_کتایون حمیدی: مادر پیراهن سفید و خالداری را بر تن دختر خردسالش می‌کند و کمی از عطری که همسرش هدیه داده را روی چادر او می‌زند تا بوی بابا هم در یک دیدار بزرگ و معنوی همراهشان باشد. 

لحظه دیدار فرا می‌رسد، قرار است تعدادی از خانواده‌ شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب دیدار کنند. پس از صحبت‌های رهبر انقلاب، گفت‌وگوی دو طرفه‌ خانواده‌های شهدا با آقا شروع می‌شود.

حنانه در دیدار با امام خامنه‌ای یک دختر ۳ ساله بود ولی حالا ۵.۵ ساله است، او هر روز عکس خودش با رهبر انقلاب را در بغل گرفته و ایشان را بوس می‌کند، روی پاهایش می‌خواباند و لالایی می‌خواند، حنانه دلش می‌خواهد تا دوباره به دیدار رهبر معظم انقلاب برود

 

نوبت به مادر و دختر خردسالش که می‌رسد، جلو می‌روند تا با آقا صحبت کنند. آقا از دخترک می‌پرسند: اسم شما چیست؟ پاسخ می‌دهد: «حنانه» و بعد هم می‌رود و می‌نشیند. اما کمی بعد انگار یادش می‌آید که می‌خواسته برای آقا شعر بخواند. آقا به زبان ترکی می‌گویند: عیبی ندارد، بخوان. حنانه دوباره می‌رود و می‌ایستد جلوی آقا و شروع به شعر خواندن می‌کند: «یه توپ دارم قِل قِلیه؛ سُرخ و سِفید و آبیه…»

«حنانه»، همان دختر خردسالی است که چندی پیش تصویرش با رهبر انقلاب منتشر شد و مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت.

 

خانم مهدیه قنبری مادر حنانه ۵.۵ ساله و همسر شهید مدافع حرم «روح‌الله طالبی‌اقدم» است، یک ظهر بهاری را با او همکلام می‌شویم تا از شیرین‌کاری‌های حنانه در نزد رهبری و شهادت همسرش بگوید. 

خانم قنبری ساکن شهرستان مرند است و در سال ۱۳۸۹ با شهید طالبی اقدم عقد کرده و در سال ۹۲ با یک مراسم ساده و با سلام و صلوات زندگی مشترکشان را با هم آغاز کردند که ثمره این زندگی «حنانه» است. 

«روح‌الله طالبی‌اقدم» در سال ۱۳۹۴ و زمانی که حنانه فقط ۴۰ روزه بود، در دفاع از حریم اهل بیت( ع) به خیل  شهدای حرم پیوست.

 

خانم قنبری در این خصوص می‌گوید: «ما زندگی خوب و عاشقانه‌ای داشتیم، آقا روح‌الله هم زمان خواستگاری با من از سختی‌های زندگی با یک فرد نظامی گفته بود ولی آن زمان هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کردم که او شهید خواهد شد.»

او ادامه می‌دهد: «آقا روح‌الله آرزوهای زیادی برای دخترمان داشت و دلش می‌خواست تا حنانه یک دختر محجبه و حافظ قرآن شود و زمان اعزام به سوریه هم این ها را سفارش‌ کرد و رفت.»

خانم قنبری از آن زمان و دلیل رضایتش برای رفتن همسرش به منطقه هم برایم می‌گوید: «آقا روح الله چند هفته‌ برای دوره جهت اعزام رفته بود و من خبری از این موضوع نداشتم تا زمانی که پاسپورتش را خواست و این برایم بسیار شک‌برانگیز شد، وقتی علت را جویا شدم، تازه جریان را برای من تعریف کرد و از من خواست تا رضایت بدهم ولی من راضی نبودم و با گریه مخالفتم را نشان دادم.» 

او اضافه می کند: «چند روزی از گریه و زاری من گذشت تا اینکه آقا روح‌الله از حضرت زینب(س) برایم تعریف کرد، کلیپ جنایات داعش را نشانم داد و گفت که کاری نکنم هر دو در قیامت شرمنده خانم زینب(س) باشیم.» 

حرف‌هایش که به اینجا می‌رسد، مکثی کرده و بغض گلویش را فرو می‌خورد و می‌گوید: «قبلا فکر می‌کردم که نمی‌توانم طاقت دوری آقا روح‌الله را تحمل کنم، آن هم زمانی که می‌خواستیم سه نفر بشویم، ذوق و شوق زیادی داشتم ولی دل آقا روح‌الله پَر کشیده بود و بارها می‌گفت که اگر مدافعان حرم نباشند، این جنگ و کشتارها به داخل کشورمان می‌کشد و من نمی‌توانم یک لحظه وحشت و ترس را در چهره هموطنانم ببینم، پس از من نخواه که به خاطر تو و حنانه از وظیفه ام بگذرم.»

حنانه پدرش را وقتی ۴۰ روزه بود، از دست داده است ولی بنابه خواسته پدرش او را یک دختر زهرایی بار آورده‌ام و از خداوند می‌خواهم تا در بزرگ کردن شایسته حنانه به من کمک کند تا شرمنده آقا روح‌الله نباشم

 

در حالی که اشک‌هایش را با گوشه چادرش پاک می‌کند، ادامه می‌دهد: «او رفت و شهید شد ولی یک چیزی می‌گویم که شاید باور نکنید، خانم زینب(س) حسابی حواسش به دل بی‌طاقت همسران شهدا هست.»

خانم قنبری تعریف می‌کند: «آقا روح‌الله قبل از اعزام به منطقه خواب شهادتش را هم دیده بود و مدام می‌گفت که مهدیه اگر من بتوانم از تو و حنانه بگذرم به آرزوی خود خواهم رسید که در نهایت هم به این آرزویش رسید.»

 

او می گوید: «حنانه ۲۶ روزه بود که پدرش به منطقه اعزام شد و زمانی که می‌رفت به من گفت که فقط یکبار خواهم رفت و بعد دو ماه برمی‌گردم و اینگونه هم شد، چراکه آقا روح‌الله در تاسوعای سال ۹۴ به شهادت رسید و دو ماه بعد پیکرش به کشور آمد.»

«حنانه شعری را که نزد حضرت آقا خواند همیشه سر مزار پدرش هم می‌خواند و یقین دارم آقا روح الله همانطور که اینجا شعرهای حنانه را گوش می‌دهد در حسینیه هم نظاره‌گر شعر خواندن دخترش در نزد آقا بود.»

 

از دیدار خانواده شهدا با رهبر معظم انقلاب و شیرین‌کاری‌های حنانه می‌پرسم که می‌گوید: «۳۰ آبان سال ۹۷ بود که به دیدار خصوصی با رهبر معظم انقلاب دعوت شدیم، من به همراه حنانه و خانواده همسرم به این دیدار رفتیم، حنانه آن زمان سه ساله بود و یک پیراهن سفید خال خالی با یقه چین‌دار تنش کرده بودم، چادر سیاه‌اش را بر سرش کردم و او تا زمانی که رهبری وارد شود، در حال بازی بود، وقتی رهبری وارد اتاق شدند، حنانه محو تماشای ایشان شد و هیچ احساس غریبی نمی‌کرد، انگار که در خانه خودمان هستیم.»

 

او ادامه می‌دهد: «حنانه لحظه‌ای از کنار رهبری جدا نمی‌شد و هر چقدر که صدایش می‌زدم انگار نه انگار که با او هستم و حضرت آقا هم با خوش‌رویی از حنانه استقبال می‌کرد؛ آن روز حنانه یا کنار آقا بود یا با ایشان بازی می‌کرد و هر از گاهی در گوش آقا چیزی می‌گفت و هر دو با هم می‌خندیدند.»

خانم قنبری از برخورد حضرت آقا وقتی که حنانه از ایشان خواست تا شعری برایش بخواند، هم تعریف می‌کند: «لحظه بسیار شیرین و خنده‌داری بود، حنانه اول پیش آقا رفت، سلام داد و ترکی سخن گفت و آقا هم به تُرکی جوابش را داد، سپس بعد از ۵ دقیقه مجددا پیش رهبری رفت و به ایشان گفت که من باید یک شعر برایتان بخوانم و ایشان هم از حنانه خواستند تا شعرش را بخواند ولی چون حنانه با صدای آرامی شعر می‌خواند، رهبری از او خواست تا جلوتر برود، میکروفون را جلویش گرفت و به تُرکی از حنانه خواست تا شعرش را بخواند و وقتی حنانه “یه توپ دارم قِل قِلیه” را خواند، رهبری لبخندی زد و چند باری “ماشاالله” گفتند ولی جالب‌تر این بود که بعد اتمام شعر، حنانه از آقا خواست تا هدیه‌ای بابت این شعر خواندنش به او بدهد و رهبری هم یک هدیه به حنانه داد.» 

 

به گفته خانم قنبری، حنانه در آن دیدار یک دختر ۳ ساله بود ولی حالا ۵.۵ ساله است، او هر روز عکس خودش با رهبر انقلاب را در بغل گرفته و ایشان را بوس می‌کند، روی پاهایش می‌خواباند و لالایی می‌خواند، حنانه دلش می‌خواهد تا دوباره به دیدار رهبر معظم انقلاب برود. 

مادر حنانه می‌گوید: «حنانه پدرش را وقتی ۴۰ روزه بود، از دست داده است ولی بنابه خواسته پدرش او را یک دختر زهرایی بار آورده‌ام و از خداوند می‌خواهم تا در بزرگ کردن شایسته حنانه به من کمک کند تا شرمنده آقا روح‌الله نباشم.»

او ادامه می‌دهد: «حنانه هنوز خیلی کوچک است که بخواهم از شهادت پدرش برایش بگویم ولی همیشه سعی می‌کنم تا به سوالاتش جواب‌های خوب، منطقی و درستی بدهم به طوریکه حنانه به پدرش، “بابا شهید” می‌گوید و مدام از من می‌پرسد که بابا شهید کجاست و من فقط می‌گویم که او به بهشت رفته است.»

 

مادر حنانه می‌گوید: «او شعری را که نزد حضرت آقا خواند همیشه سر مزار پدرش هم می‌خواند و یقین دارم آقا روح الله همانطور که اینجا شعرهای حنانه را گوش می‌دهد در حسینیه هم نظاره‌گر شعر خواندن دخترش در نزد آقا بود.»

انتهای پیام/۶۰۰۲۷/ر





منبع خبر

روایتی از شیرین‌زبانی‌‎‌های «حنانه» در دیدار با رهبر انقلاب بیشتر بخوانید »