دانشجوی پزشکی

اعلام شرایط انتقال دانشجویان پزشکی اوکراین به ایران

اعلام شرایط انتقال دانشجویان پزشکی اوکراین به ایران



مدیر مرکز خدمات آموزشی وزارت بهداشت از شرایط انتقال دانشجویان پزشکی اوکراین برای ادامه تحصیل در کشور و برگزاری آزمون ارزشیابی در دی ماه خبر داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق به نقل از مرکز خدمات آموزشی وزارت بهداشت، دانشگاه‌های کشور اوکراین از سال ٢٠١٠ از فهرست دانشگاه‌های مورد تایید وزارت بهداشت خارج شده اند و در سال ٢٠١٧ دو دانشگاه کارازین خارکف و تاراس شفچنکو در فهرست دانشگاه های مورد تایید قرار گرفتند و بعد از آن تاریخ، دانشگاه‌های این کشور از لیست تایید وزارت بهداشت خارج شدند.

به گفته مدیر خدمات آموزشی وزارت بهداشت، تا کنون ٣٢٢ درخواست انتقال دانشجویان پزشکی ایرانی اکراین به داخل کشور در سامانه ثبت شده و از این تعداد ، ۱۶۰ نفر صلاحیت شرکت در امتحان ارزشیابی سال جاری را دارا  هستند.

قهرمان زاده گفت: با آن دسته از دانشجویانی که در دانشگاه‌های مورد تایید مشغول به تحصیل و حائز شرایط انتقال هستند و تاکنون به هر دلیل متقاضی انتقال نبوده اند؛ پس از ثبت درخواست طبق ضوابط اقدام خواهد شد.

به گفته مدیر مرکز خدمات آموزشی وزارت بهداشت، آزمونی که جهت ارزیابی علمی دانشجویان توسط شورای‌عالی برنامه ریزی به تصویب رسیده است در دی‌ماه ١۴٠١ برگزار خواهد شد، کسب نمره حد نصاب قبولی جهت اخذ پذیرش از دانشگاه‌های داخل در این آزمون الزامی میباشد.

قهرمان زاده گفت: با توجه به جنگ در کشور اوکراین، مطابق رایزنی های انجام شده، دانشگاه‌های کشورهای اروپایی همسایه نسبت به پذیرش دانشجویان شاغل به تحصیل در اوکراین اعلام آمادگی کرده اند.

مطابق اعلام وزارت امور خارجه و اعلام وزارت علوم و آموزش عالی فدراسیون روسیه، دانشگاه‌های این کشور جهت پذیرش دانشجویان اوکراین در همان رشته و حتی در صورت بورسیه بودن در اوکراین، برای بررسی امکان تحصیل رایگان در روسیه اعلام آمادگی کرده‌اند.

قهرمان زاده گفت: مطابق رایزنی های انجام شده و هماهنگی با وزارت امور خارجه، امکان ادامه تحصیل به صورت غیرحضوری در دانشگاه‌های اکراین فراهم شده است و توصیه می شود که این دانشجویان از فرصت ایجاد شده فعلی استفاده و به دانشگاه‌های مورد تایید سایرکشورها منتقل شوند تا بتوانند از امکان انتقال یا ارزشیابی مدارک در پایان تحصیلات خود بهره مند شوند. مطابق ضوابط،‌ این افراد در صورت تحصیل بیش از نیمی از دوره در دانشگاه مورد تایید و فارغ التحصیلی از آن دانشگاه، امکان ارزشیابی مدرک را خواهند داشت.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اعلام شرایط انتقال دانشجویان پزشکی اوکراین به ایران بیشتر بخوانید »

«بگو ببارد باران»

«بگو ببارد باران»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، کتاب «بگو ببارد باران»، مستند روایی از زندگینامه شهید «احمدرضا احدی»، نوشته «مرضیه نظرلو» در ۱۲۰ صفحه توسط انتشارات «نارگل» به چاپ رسیده است.

شهید «احمدرضا احدی» نفر اول کنکور رشته تجربی در سال ۱۳۶۴ بود، که در سن بیست‌سالگی و در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید.

طرح جلد کتاب برگرفته از طرح کارت عضویت کتابخانه دانشگاه شهید بهشتی، این شهید است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

توی مدرسه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت، طاقتت تمام شد و بالاخره یک روز بدون این‌که به مادرت بگویی، ساکَت را برداشتی و با ماشین‌های معمولی، راهی اهواز شدی. در اهواز به مقرّ شهید رجایی رفتی و از بین تمام اتاق‌ها به اتاقی رفتی که بچه‌ها قبل از عملیات رمضان آنجا ساکن بودند. روی دیوارهای اتاق پر از یادگاری بود ولی در آن میان، خطّ سبزی توجهت را جلب کرد. بیشتر دقت کردی؛ نوشته بود «یادگاری برادران اعزامی از ملایر: موسوی گنبدی، اصلانی، نظری، قهری…» دلت به کوشک پر کشید. هر نشانی از جنوب، رمضان، شب قدر و گمنامی، تو را به یاد محمد می‌انداخت. هاله‌ای از اشک در چشمانت نقش بست و یاد ایام در خاطرت مرور شد.

یک شب آنجا ماندی و برای اعزام به خط تقلّا کردی، اما فایده‌ای نداشت و مجبور شدی برگردی. در مسیر برگشت، کاملاً اتفاقی پسردایی‌ات رضا را دیدی و با هم برگشتید. خیلی کم حرف می‌زدی. رضا علتش را پرسید، گفتی: «دوست داشتی در جبهه بمانی، اما قبولت نکرده‌اند.»

ساعت سه صبح به ملایر رسیدید. دیروقت بود. در داروخانۀ شبانه‌روزی امام ماندید تا آفتاب بزند. صبح که با رضا به خانه‌تان رفتید، وقتی پدرت در را باز کرد، یکّه خوردی. گفت که به خاطر ناراحتی قلبی زودتر بازنشسته شده و از اهواز برگشته است.

عراق دو سمت جاده انديمشك –اهواز را می‌زد. ماشين با سرعت و مارپیچ طول جاده‌ای را كه هرچند لحظه یک‌بار با صداي انفجار شكل هندسی‌اش به هم می‌ریخت طي می‌کرد. زن و بچه و پیرو جوان بارشان را بسته و وحشت‌زده حتي سوار تريلي‌هاي بي‌اتاق شده بودند تا از آتش خمپاره و بمباران هوايي در امان بمانند. جاده شلوغ و به هم ريخته بود. عموقاسم شلوغی‌ها را که رد کرد، ماشين را نگه داشت. از پيكان 59 پياده شديد و رو به اهواز ايستاديد.  دست‌هایت را چتر پیشانی‌ات كردي ، باورت نمی‌آمد كه آنقدر ساده مجبور به ترك خانه و کاشانه‌ات شده باشي. همین‌طور خيره به شهر نگاه می‌کردی. دود آسمان اهواز را تيره كرده و ماشین‌های گران‌قیمت بدون بنزين کنار جاده مثل آهن‌پاره‌ای بی‌ارزش رهاشده بودند.

تمام شهر را از نظر گذراندي. می‌خواستی لحظات باورنكردني آخرين دیدار را در ذهنت تثبيت كني. عمو گفت: «سوار ماشین شيد مي‌خايم بريم»

همه نشستيد و به سمت خرم‌آباد حركت كرديد. نزديكي‌هاي پل‌دختر زمين پوشيده از برف بود. چشمانتان برق زد تا آن روز برف نديده بوديد. عمو ماشین را كنار جاده نگه داشت با سرعت پايين پريديد و روی برف‌ها رفتيد. ردّ کفش‌هایتان روي زميني كه پا نخورده بود باقي می‌ماند. دست‌هایت را در برف كردي. سرد  بود و سفيد اما هنوز حرارت غم اهواز در دلت بود دانه‌های برف خيلي زود آب می‌شدند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«بگو ببارد باران» بیشتر بخوانید »