دانشگاه پرینستون

اعتصاب غذای ۲۴ ساعته اساتید دانشگاه «پرینستون» در حمایت از غزه

اعتصاب غذای ۲۴ ساعته اساتید دانشگاه «پرینستون» در حمایت از غزه



گروهی از اساتید دانشگاه پرینستون آمریکا از اعتصاب غذای ۲۴ ساعته برای اعلام حمایت از دانشجویان حامی فلسطین و غزه خبر دادند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، گروهی از اساتید دانشگاه «پرینستون» در ایالت نیوجرسی آمریکا اعلام کردند که در راستای همبستگی با دانشجویان خود که از پنج روز پیش در حمایت از غزه اعتصاب غذا کرده‌اند، اعتصاب غذای ۲۴ ساعته خواهند کرد.

در خبری دیگر، دانشگاه آمریکایی «آریزونا» اعلام کرد که رئیس پلیس این دانشگاه به دلیل شکایات مربوط به نقش وی در متفرق کردن تظاهرات حامی فلسطین در محوطه دانشگاه به مرخصی اجباری منتقل شده است.

بر اساس گزارش رسانه‌ها، پلیس آمریکا در ساعات اولیه صبح جمعه،تحصن دانشجویان مخالف جنگ را در دانشگاه آریزونا با استفاده از گاز اشک آور متفرق کرد.

از سوی دیگر، اگرچه پلیس تحصن دانشجویان را در محوطه دانشگاه جورج واشنگتن متفرق کرد، اما معترضان همچنان به اعتراض خود علیه ادامه جنگ اسرائیل علیه غزه ادامه دادند.

ده ها دانشجو و فعال حامی فلسطین صبح دیروز جمعه در نزدیکی دانشگاه جورج واشنگتن در پایتخت آمریکا تجمع و حمایت خود را از غزه و مخالفت‌شان را با متفرق کردن تحصن دانشجویان در محوطه دانشگاه توسط پلیس اعلام کردند.

رئیس موسسه فناوری ماساچوست هم اعلام کرد که پلیس تحصن دانشجویان حامی فلسطین را در این مؤسسه شکست. وی در بیانیه‌ای توضیح داد که خودش خواستار مداخله پلیس شد و ۱۰ دانشجو دستگیر شدند.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اعتصاب غذای ۲۴ ساعته اساتید دانشگاه «پرینستون» در حمایت از غزه بیشتر بخوانید »

تسخیر لانه جاسوسی؛ پاسخی به دشمنی‌های آمریکا

تسخیر لانه جاسوسی؛ پاسخی به دشمنی‌های آمریکا



کاری که دانشجویان در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا کردند هم از نظر عقلی، هم از نظر قانونی و هم از نظر سیاسی بسیار مهم بود و برای همین هم، حضرت امام‌(ره) تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم خواندند که مهم‌تر از انقلاب اول است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، رهبر انقلاب در دیدار دانش‌آموزان با اشاره به تسخیر لانه جاسوسی در سیزدهم آبان ۱۳۵۸ اسناد بدست آمده توسط دانشجویان را آشکار کننده توطئه‌های آمریکا علیه ملّت ایران دانستند و تأکید کردند: «این [اسناد] نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در این مدّتی که در ایران حضور داشتند ــ یعنی مثلاً از حدود سال ۲۸ و ۲۹ ــ چه کارهایی در ایران کردند، چه توطئه‌هایی و چه خیانتهایی انجام دادند.» ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

بر همین اساس فؤاد ایزدی، دانشیار گروه مطالعات آمریکا در دانشگاه تهران در یادداشتی نگاهی به دلایل تسخیر لانه جاسوسی از سوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) و تفسیر این اقدام براساس قوانین بین‌المللی داشته، که متن این یادداشت در ادامه آمده است:

ما در قوانین بین‌الملل، کنوانسیون ۱۹۶۳ وین را داریم که مباحث مرتبط با سفارتخانه‌ها، ذیل این کنوانسیون تعریف شده است. بند چهل کنوانسیون، سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌ها را مصونیت می‌دهد و بند ۳۱ هم، راجع به مصونیت دیپلمات‌هاست. زمانی که صحبت از این مصونیت‌ها می‌شود، به همین بند چهل و بند ۳۱ اشاره می‌شود؛ منتها کنوانسیون، یک بند ۴۱ هم دارد که زمانی که کشوری این مصونیت را دریافت کرد، دو نکته را باید رعایت کند.

* نقض ماده ۴۱ کنوانسیون وین توسط سفارت آمریکا در تهران

نکته اول این است که باید به قوانین کشور میزبان احترام بگذارد. اینکه سفارتخانه‌ای مصونیت دارد، به‌معنی نقض قوانین کشور میزبان نیست که ما قوانین را نقض کنیم، بعد هم مصونیت داشته باشیم. نکته دوم این که در امور داخلی کشور میزبان دخالت نکند. این هم نکته مهمی در ماده ۴۱ کنوانسیون ۱۹۶۳ وین است.

آمریکایی‌ها، سال‌ها ماده ۴۱ را نقض می‌کردند، یعنی هم قوانین ایران را نقض می‌کردند و هم در امور داخلی ایران خیلی فراتر از دخالت، ورود داشتند. اولاً سال ۳۲ کودتا کردند؛ یعنی حکومت ایران را عوض کردند که جرم بزرگ‌تری از دخالت در امور داخلی است.

ثانیاً صدها و هزاران شاهد از دخالت در امور داخلی ایران وجود دارد. تمام خاطرات سفرای آمریکایی در این سال‌ها یا همین اسناد لانه جاسوسی در دسترس است؛ از این جهت آمریکایی‌ها عملاً برای سالیان متمادی، از کنوانسیون ۱۹۶۳ وین خارج شده بودند و اصلاً داخل کنوانسیون نبودند. زمانی که به این شکل بسیار گسترده کنوانسیون را نقض کردی، دیگر نمی‌توانی ادعا کنی که بند چهل یا بند ۳۱ را اجرا کنید.

بله، تعرض به سفارتخانه خلاف است. بند ۳۱ و چهل کنوانسیون این را می‌گوید؛ منتها آن ساختمان، ساختمان سفارتخانه نبود. بر اساس هزاران مدارکی که وجود دارد، سال‌ها همان لانه جاسوسی بوده است.

مسئله بعد اینکه عملکرد دانشجویان هم کار هیجانی نبود. کاری بسیار عقلانی بود. چرا؟ چون جلوی نقض همان کنوانسیون را گرفتند؛ یعنی زمانی که شما یقین حاصل کردید که آمریکایی‌ها قوانین بین‌الملل را دارند نقض می‌کنند، اگر از نقض آن قانون جلوگیری کنید، کار غیر عقلانی یا هیجانی نیست.

ممکن است گفته بشود که چرا دولت این کار را نکرد؟ چرا دانشجویان این کار را کردند؟ بله، شاید دولت هم می‌بایست به این حوزه ورود پیدا می‌کرد؛ منتها ماه‌های بعد از پیروزی انقلاب، دولت ایران دولتی خیلی قوی نبوده است و به‌خاطر تحولات انقلاب، شاید آن وظایفی را که در این حوزه داشته، نتوانسته است درست اجرا بکند و اتفاقاً این نکته که بعضی وقت‌ها شهروندان معمولی می توانند اعمال قانون بکنند، جزو اصولی است که در همه ایالت‌های خود آمریکا بدون استثنا، به آن توجه شده و رسمیت دارد. به آن می‌گویند: «سیتیزن اَرست»؛ یعنی اگر شما ببینید کسی دارد کار خلاف قانون می‌کند و بعد در آن اطراف هم، پلیس نیست یا حتی اگر هست، شما هم می‌توانید وارد بشوید و جلوی آن کار را بگیرید.

* حمایت استاد آمریکایی از اقدام دانشجویان ایرانی

«سیتیزن» یعنی شهروند. شهروند می‌تواند «اَرست» کند؛ یعنی دستگیر کند. چه کسی را؟ افراد خلاف‌کار را. دانشجویان خط امام(ره) چه‌کار کردند؟ جاسوسان آمریکایی را در تهران دستگیر کردند. به‌قول آمریکایی‌ها «سیتیزن اَرست» کردند. حالا کشورهای دیگر ممکن است این مسئله را نداشته باشند.

آمریکایی‌ها ادعا می‌کنند که سفارت ما خاک ماست. اگر آن سفارت خاک آمریکاست، اتفاقاً قوانین آمریکا در آنجا اجرا شد. «سیتیزن اَرست» اتفاق افتاد. کارهای جاسوس‌هایی متوقف شد که خلاف قوانین ایران و خلاف قوانین بین‌الملل و در پوشش دیپلماتیک، دنبال فعالیت‌های تخریبی بودند و این نکته را هم می‌دانید که در همان سال، آقای دکتر ریچارد فالک که استاد تمام دانشگاه پرینستون بود و هنوز هم زنده است، مقاله‌ای نوشت با همین مفاهیمی که من خدمتتان عرض کردم و به‌نوعی از عملکرد و پاسخ دانشجویان حمایت کرد که البته خیلی هم برای این کارش هزینه داد و خیلی در آمریکا اذیت شد که به‌عنوان آمریکایی، داخل آمریکا این کار را کرد.

در نهایت، کاری که دانشجویان کردند هم از نظر عقلی، هم از نظر قانونی و هم از نظر سیاسی بسیار مهم بود و برای همین هم، حضرت امام‌(ره) تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم خواندند که مهم‌تر از انقلاب اول است. چون در انقلاب اول، نوچه‌های آمریکا در ایران اخراج شدند؛ ولی آن بت بزرگ هنوز در ایران حضور داشت، دفتر داشت، لانه جاسوسی داشت.

انقلاب دوم بزرگ‌تر بود. چرا؟ چون بت بزرگ را شکست و از ایران اخراج کرد. به‌نظر من اگر تسخیر لانه اتفاق نمی‌افتاد، تکرار کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲، امری غیرمترقبه نبود؛ به هر حال، آمریکایی‌ها تا آخرین لحظه از رژیم شاه حمایت کردند. بعد از فروپاشی رژیم شاه هم تا آخرین لحظه تا قبل از فوت شاه از او کاملاً حمایت کردند. در دولت آمریکا اختلاف‌نظر بود؛ یعنی سایروس ونس که وزیر خارجه آمریکا و برژینسکی که مشاور امنیت ملی کارتر بود، اختلاف‌نظر داشتند.

برژینسکی معتقد بود که تا آخرین لحظه باید از شاه حمایت بشود؛ ولی سایروس ونس شک‌وشبهه داشت و البته درنهایت کارتر، نظر برژینسکی را در همه موارد اختلافی پذیرفت و از این جهت، باید از روز ۱۳ آبان تجلیل بشود؛ به‌خاطر کار بسیار مهمی که در این روز اتفاق افتاد.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تسخیر لانه جاسوسی؛ پاسخی به دشمنی‌های آمریکا بیشتر بخوانید »

توضیحات موسویان درباره اظهاراتش در نشست دوحه + توضیحات مشرق

توضیحات موسویان درباره اظهاراتش در نشست دوحه + توضیحات مشرق



سیدحسین موسویان، دیپلمات سابق و از چهره‌های حامی برجام اخیراً در واکنش به یکی از مطالب وبلاگ مشرق پاسخی را ارسال کرده است که متن پاسخ وی همراه با توضیحات مشرق خواندنیست.

سرویس سیاست مشرق _ آقای سیدحسین موسویان،‌ دیپلمات سابق و از چهره‌های نزدیک به دولت اعتدال و اصلاح‌طلبان، اخیرا در واکنش به یکی از شمارگان وبلاگ مشرق که در روز اول شهریورماه و با تیتر “آدرس‌های اشتباه “حسین موسویان” در آنسوی آب/ حسین موسویان از جان ایران چه می‌خواهد؟!” منتشر شد؛ نظر خود را برای مشرق ارسال کرده است.

تحلیل مشرق در اشاره به سخنان آقای موسویان در یک نشست سیاسی در دوحه نوشته شد که در آن دو بند زیر از سوی موسویان مورد تأکید قرار داشت:

1_”مقام معظم رهبری اعلام کردند که نباید امید و اعتمادی به اروپا داشت. در حقیقت اعلام عدم اعتماد به آمریکا و اروپا؛ میخی بر تابوت روابط عادی ایران و غرب است!”

2_”در دوران دولت قبل، در گفت‌وگو با دوستان حوزه خلیج فارس، همیشه به من می‌گفتند که آقای روحانی و آقای ظریف اختیاری ندارند و قدرت در اختیار رهبری و سپاه است. اگر مشکل آنها در گذشته این بود، اکنون برای گفتگو و توافق با آقای رئیسی و آقای امیرعبداللهیان چنین نگرانی وجود ندارد، از این رو دولت اقای رئیسی یک فرصت طلایی است.”[1]

ما در بسته خبری وبلاگ مشرق توضیح دادیم و اثبات کردیم که هر دو این سخنان غلط هستند.

اکنون، آنچه که در ادامه می‌خوانید متن کامل نظر آقای موسویان راجع به تحلیل وبلاگ مشرق است.

ضمن اینکه در ادامه نظر آقای موسویان؛ توضیحات تکمیلی مشرق نیز ارائه خواهد شد…

***

بسمه تعالی

سردبیرمحترم سایت مشرق نیوز،

باسلام

سایت مشرق نیوز درتاریخ اول شهریور1401 طی مطلبی تحت عنوان :” آدرس های اشتباه حسین موسویان درآنسوی آب!” و “حسین موسویان از جان ایران چه میخواهد”؛ سخنرانی اینجانب در اجلاس دوحه را چنین تحلیل کرده که گفته ام مقام معظم رهبری میخ برتابوت روابط با غرب کوبیده است. سپس باچنین برداشتی سئوال نموده که: “چرا موسویان به سمت مقصرسازی از رهبری نظام حرکت می‌کند و ایضا چرا به جای برشمردن دلایل بی‌اعتماد شدن ایران به اروپا و آمریکا؛ ضرورت جبران گذشته را به آنها یادآوری نمی‌کند؟”. مشرق نیوز در پایان گزارش مذکور نوشته:  “اینها حقایق و سوالاتی است که نمی‌توان با پنهان شدن در پشت مقالات خارجی، آستین‌های گلدوزی شده و دلارهای کاخ سفید منکر آنها شد و یا از پاسخ به آنها طفره رفت…”.

اما حقایق غیر قابل انکار بشرح ذیل میباشند:

1- درطول یک دهه اشتعال من دردانشگاه پرینستون؛ سازمان منافقین صدها گزارش و مصاحبه و برنامه تلویزیونی علیه فعالیتهایم داشته و بارها طی نامه به مسئولین دانشگاه پرینستون خواستار اخراج ام شده اند. سازمان منافقین درسال 1394، طی نامه‌ای سرگشاده به باراک اوباما رییس‌جمهور آمریکا مدعی شد که: ” دولت ایران یک کرسی در دانشگاه پرستیژی آمریکا، دانشگاه پرینستون، خریداری و موسویان را بعنوان پژوهشگر مطالعات اسلامی عازم آمریکا نموده است…اما ماموریت اصلی اوتشکیل یک شبکه فعال تروروگسترش عملیات جمهوری اسلامی و براندازی حکومت در آمریکاست». لینک مطلب ذیلا ارائه میشود.[1]

2-برخی از سران اپوزیسیون ایرانی مقیم آمریکا طی نامه ای به دادستان کل دولت ترامپ خواستار اخراج من از آمریکا شدند.آنها در این نامه که درروزنامه معتبرنیویورک پست منتشر شد، به دادستان آمریکا نوشتند: “موسویان مصاحبه‌های بسیاری میکند که در شبکه‌های خبری پخش میشود و مدام با دفاع از رژیم ایران دستورات ملاها را اجرا می‌کرد. حتی امروز هم شاهدیم نظرات خود را می‌نویسد و از منافع رژیم ایران دفاع می‌کند و به انتقاد از سیاست خارجی دولت ترامپ می‌پردازد”. لینک مطلب ذیلا ارائه میشود.[2]

3-در دوره بایدن در بهمن سال 1400، گروه “اتحاد علیه ایران هسته ای” طی نامه ای به رئیس دانشگاه پرینستون خواستار اخراج من از این دانشگاه شدند. برخی از اعضاء هئیت مدیره این گروه عبارتند از: جیم ولسی، رئیس پیشین سازمان سیا؛ مئردگان رییس سابق موساد؛ ریچارد دیر لاو رییس سابق سرویس اطلاعاتی انگلستان؛ آگوست هنینگ رییس سابق سرویس اطلاعاتی آلمان؛ کریستن سیلوربرگ سفیر آمریکا در اتحادیه اروپا؛ چارلز گاتری، فرمانده سابق اطلاعاتی در ارتش انگلستان و مدیر هولدینگ ثرونتد روچلید در انگلستان ( خاندان یهودی روچیلد).

این گروه که ریاست آن به عهده سناتور لیبرمن، از ضد ایرانی ترین سیاستمداران تندرو است، درنامه خود به رئیس دانشگاه پرینستون نوشته: “موسویان در تشییع جنازه سردار سلیمانی شرکت کرده و از او حمایت کرده است…موسویان در حکومت ایران مسئولیتهای متعددی داشته است… موسویان متعهد به منافع کشورش است و با تمام ظرفیت در این جهت کار می کند…اقای وانگ دانشجوی آمریکایی چینی الاصل علیه دانشگاه پرینستون شکایت کرده که نام موسویان دراین شکایت وجود دارد….حضور موسویان بعنوان عامل رژیم به آبرو و اعتبار دانشگاه پرینستون صدمات سنگینی زده و تا زمانیکه موسویان در این دانشگاه باشد، دانشگاه پرینستون جای امنی برای دانشجویان نخواهد بود. لذا ما از دولت آمریکا و تمام افراد و موسسات حقوقی آمریکا میخواهیم تا زمانی که موسویان در دانشگاه پرینستون کار میکند، تمام پرداختهای مالی به این دانشگاه برای انجام پروژه های تحقیقاتی را لغو کنند….”.لینک این نامه ذیلا ارائه میشود.[3]

4- دو نفر از مقامات دولت دونالد ترامپ در مقاله ای خواستار محکوم کردن واخراج من از دانشگاه پرینستون شدند. این مقاله در روزنامه پرینستونین به قلم مورگان اورتاگوس، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در دولت ترامپ و همچنین گابریل نورونها مشاور مایک پمپئو وزیر امور خارجه سابق منتشر شد. آنها در این نامه نوشتند که موسویان قبلا سفیر ایران در آلمان بوده فردی وفادار و متعهد به کشورش باقی مانده است. لینک مطلب ذیلا ارائه میشود.[4]

5-روزنامه صهیونیستی هاآرتض طی گزارشی اظهارات ماموران سازمانهای سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، سیا و موساد، را علیه من منتشر کرد که ماموران مذکور فعالیتهای من را درراستای منافع ایران و نفرت انگیز خواهده بودند. لینک مطلب دیلا ارائه میشود. لینک مطلب ذیلا ارائه میشود.[5]

عنوان گزارش سایت محترم مشرق نیوز این است که: “موسویان از جان ایران چه میخواهد”. امیدوارم با ذکر این 5 مورد پاسخ خود را گرفته باشید و تیتر را به این شکل اصلاح بفرمایید که” صهیونیسم و ضد انقلاب از جان موسویان چه میخواهد؟”.

اینها گوشه ای از اجماع و اتحاد جبهه صهیونیستی و ضدانقلاب برانداز علیه من در یک دهه گذشته بوده است.  در این دوره سایت  مشرق نیوز که بعنوان یک سایت خبری-تحلیلی ضد استکبار و ضد صهیونیست و ضد گروههای تروریستی برانداز فعالیت میکند، نه تنها هیچیک از گزارشهای مذکور را منتشر نکرد بلکه دریک دهه گذشته نیز مستمرا گزارشهای مکررعلیه من نیز منتشر کرده است که هیچگاه پاسخ نداده ام. منتهی چون مقام معظم رهبری بارها تاکید کردند که صف خود را از دشمن جدا کنید، چنانچه لازم میدانید دراین مورد بررسیهای و اقدامات مقتضی معمول فرمایید.

اما اینجانب درسخنرانی کنفرانس دوحه با ارائه دلائل بی اعتمادی ایران به آمریکا و غرب، روشن کردم که غرب با سیاستهای غلط 40 ساله گذشته درمورد ایران، میخ برتابوت روابط ایران با غرب کوبیده اند. نه تنها درکنفرانس دوحه بلکه صدها سخنرانی و مقاله و مصاحبه و در هر چهار کتابی که در  یک دهه گذشته در آمریکا و اروپا منتشر کرده ام نیز همین واقعیات را مستندا و درگسترده ترین سطح ممکن برای افکارعمومی جهانی تشریح کرده ام.

برای اثبات این موضوع سه محور کلیدی که درسخنرانی اخیر کنفرانس دوحه مطرح کردم از این قرار است:

اول اینکه همه دولتهای قبل از دولت آقای رئیسی تلاش کردند که بالانسی درروابط با بلوک شرق و غرب برقرارکنند و همه نیز شکست خوردند آنهم بخاطر:

1-سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران،

 2-خرابکاریهای اسرائیل علیه ایران،

 3-فشاربرخی ازکشورهای عربی همسایه به آمریکا برای تحریم وحتی حمله نظامی به ایران .

لذا کاملا روشن ساختم که غرب واتحاد عبری و عربی را مقصر است و اینکه مقام رهبری هم دست همه دولتهای گذشته را برای تحقق بالانس درروابط ایران با بلوک غرب و شرق بازگذاشتند. طرح این مطلب هم تفهیم این نکته است که سیاستهای کلان رهبری درسیاست خارجی با تغییر دولتها ثابت بوده است. این قسمت از سخنرانی درلینک ذیل قابل مشاهده است.[6]

دوم اینکه تصریح کردم که در موضوع برجام، ایران به تعهداتش عمل کرد و این ترامپ بود که  ازبرجام خارج شد و اروپا هم تسلیم تحریمهای ترامپ شد و بعد از این مرحله بود که مقام معظم رهبری اظهارنمودند که به اروپا هم اعتمادی نیست. درسخنرانی مذکور این مطلب را عینا از فرمایشات مقام رهبری برای حضار خواندم:

“اروپایی‌ها به‌رغم وعده‌های خود، عملاً به تحریم‌های آمریکا پایبند ماندند، هیچ اقدامی انجام ندادند و از این پس هم بعید است کاری برای جمهوری اسلامی انجام دهند، بنابراین باید به‌کلی از اروپایی‌ها قطع امید کرد. به هیچ وجه نباید به کشورهایی که پرچم دشمنی با نظام اسلامی را در دست گرفته‌اند و در رأس آنها آمریکا و این چند کشور اروپایی، اعتماد شود، زیرا آنها صریحاً با ملت ایران دشمنی می‌کنند”.

بعد از استناد فوق، موضوع “میخ برتابوت روابط عادی ایران با غرب” را مطرح  و برای درک افکار عمومی جهان از مقصر این واقعه و نیزدرک درست از نظرمقام معظم رهبری درمورد بی اعتمادی به غرب و چرخش به شرق، 12 حقیقت از کارنامه سیاه غرب درروابط با ایران در دوران بعد از انقلاب 1357 رابه شرح ذیل ارائه کردم:

1- غرب با برنامه و توانمندی صلح آمیز هسته ای ایران دشمنی ورزیده درحالیکه چین و روسیه با ایران همکاری کرده اند،

2-غرب تحریمهای گسترده علیه ایران درزمینه تسلیحات متعارف و توان بازدارندگی دفاعی ایران اعمال نموده درحالیکه چین و روسیه درزمینه تسلیحات متعارف با ایران همکاری کرده اند،

3-غرب و متحدین منطقه ای مستمرا دنبال تجزیه ایران بوده درحالیکه چین و روسیه با تجزیه ایران مخالف بوده اند،

4-غرب اقیانوسی از تحریمهای اقتصادی علیه ایران اعمال نموده درحالیکه چین و روسیه ایران را تحریم نکرده اند،

5-غرب از حق وتو خود درشورای امنیت به نفع اسرائیل و علیه فلسطینی ها استفاده کرده درحالیکه چین و روسیه درمورادی ازحق وتو خود به نفع ایران استفاده کرده اند،

6-غرب باهمکاری ضد انقلاب برانداز شبکه تبلیغاتی وسیع علیه ایران راه انداخته وچین و روسیه چنین نکرده اند.

7-غرب درمبارزه با تروریسم داعشی، با استاندارد دوگانه برخورد کرده درحالیکه چین و روسیه بطور جدی عمل کرده اند، غرب برای ساقط کردن بشاراسد، با گروههای ترویستی همکاری کرد، از گروه تروریستی منافقین حمایت کرده و سردار سلیمانی پیشتاز مبارزه با تروریسم داعشی درمنطقه و جهان را به شهادت رسانده است،

8-آمریکا دنبال یکجانبه گرایی است درحالیکه چین و روسیه مثل ایران معتقد به چند جانبه گرایی هستند،

9-آمریکا و غرب استراتژی سلطه اسرائیل بر منطقه را دنبال میکنند درحالیکه چین و روسیه دنبال بالانس قدرت درمنطقه میباشند،

10-آمریکا دنبال تغییر رژیم درایران بوده درحالیکه چین وروسیه چنین سیاستی نداشته اند،

11-غرب درمورد موضوعات حقوق بشر و دمکراسی استاندارد دوگانه داشته به گونه ای که ازدیکتاتورهایی مثل شاه و مبارک حمایت و به اسرائیل برای انجام هرجنایتی علیه فلسطینی ها چک سفید امضاء داده است،

12-غرب برای نابودی ارزشهای اسلامی، خط تهاجم فرهنگی را دنبال کرده است.

دراین راستا ایران روابط خود را با قدرتهای بلوک شرق بویژه چین و روسیه گسترش میدهد. ذیلا لینک سخنرانی هم ارائه میشود.[7]

سوم اینکه درکنفرانس دوحه این چنین تصریح کردم که:

“باید واقع بینانه و منصفانه به موضع مقام رهبری ایران نگاه کرد. ایشان به آمریکا بی اعتماد بوده و همیشه هم اظهار کرده‌اند اما درطول 32 سال رهبری ایران، به همه‌ دولت‌های قبل از دولت آقای رئیسی این شانس را دادند که حسن نیت آمریکا را امتحان کنند. در دوران آقای هاشمی، ایران درموضوع آزادی گروگان‌های غربی و آمریکایی همکاری کرد؛ در دوران آقای خاتمی، ایران درافغانستان با آمریکا برای مقابله با تروریسم همکاری کرد؛ در دوران آقای احمدی نژاد، ایران به نشانه حسن نیت دو زندانی آمریکایی را یکطرفه آزاد کرد و در دوران آقای روحانی هم ایران برجام را امضاء کرد. در هر چهار دولت و در هر چهار مورد؛ این آمریکا بود که بدعهدی کرد و زیر توافقات زد. اضافه بر این، در دوران آقای روحانی و یکسال قبل از برجام هم مقام رهبری ایران رسما اعلام کرد که اگر توافق هسته‌ای صورت گیرد و آمریکا به تعهدش درست عمل کند، ایران راجع به سایرموضوعات مورد اختلاف نیز گفت‌وگو میکند. اما برجام توافق شد و ایران به تعهدش عمل کرد و ترامپ هم از برجام خارج شد. لذا این مهم است که ببینیم اگر توافق احیاء برجام صورت گیرد، آیا آمریکا به تعهدش عمل خواهد کرد یا بازهم بدعهدی خواهد کرد. اگر به تعهدش عمل کند، ممکن است شرایط تغییر کند”. ذیلا لینک مطلب هم ارائه میشود.[8]

تصدیق خواهید کرد  که:

اولا: با برشمردن 12 مورد کلان از کارنامه سیاه سیاستهای آمریکا و اروپا، دلائل مشروع بی اعتمادی ایران به آمریکا و غرب را به تفصیل به افکارعمومی جهان عرضه کرده ام.

ثانیا: طبق قانون اساسی نیز سیاست‌های کلان نظام درسیاست خارجی درحوزه اختیارات رهبری است و تمامی مطالب مطروحه فوق درکنفرانس درراستای اثبات “تقصیرات غرب وحقانیت ایران” است و نه به اصطلاح شما “مقصرسازی رهبری”.

اما درمورد توصیه به غرب راجع به ضرورت جبران گذشته، درسخنرانی کنفرانس دوحه؛ توصیه اصلی من به کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی این بود: “دولت اقای رئیسی یک فرصت طلایی است که:

 اولا: قدرتهای جهانی توافق احیاء برجام را با دولت ایشان نهایی کنند.قدرتهای جهانی سعی کنند که یک برجام پایدار به توافق برسند. اگر برجام احیاء شود و آمریکا برای بار دوم تقلب کند و از برجام خارج شود، ایران دیگر برای بارسوم به برجام برنخواهد گشت. اما ایران عضو معاهده ان پی تی خواهد ماند و دنبال بمب هسته ای هم نخواهد بود. اگر آمریکا و قدرتهای جهانی بخواهند سوء استفاده کرده و پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دهند، آنگاه ایران از معاهده ان پی تی خارج خواهد شد. اگرآمریکا به ایران حمله کند، ایران جوابش را با ساخت بمب هسته ای خواهد داد. ترامپ از برجام خارج شد و صدها میلیارد دلار خسارت به ایران زد اما نتیجه آن این شد که ایران یک “کشور درآستانه هسته ای” شد. سعی نکنید این تجربه تکرارشود.

ثانیا: کشورهای عرب شورای همکاری خلیج فارس با ایران گفتگو کنند تا به تنش ها و خصومتهای 40 سال گذشته پایان داده شود و مسیر صلح وهمکاری و دوستی پایدار بین ایران و اعراب فراهم شود”.

البته ممنون میشوم فردی را معرفی کنید که از دیدگاه مشرق نیوز، در نزد افکار عمومی جهان و درمحافل معتبر بین المللی جامع تر و قاطع تر از این، سیاستهای غرب درمورد ایران را به چالش کشیده تا بنده با کمال خضوع شاگردی نموده و ازمطالب آن چهره محترم درنشستهای بعدی بین المللی استفاده کنم.

درپایان به این نکته هم اشاره کنم که مشرق نیوز بارها و بارها درمورد موضوع بازداشت من درسال 1386 مطلب نوشته است. قانون و شرع و انصاف و وجدان ایجاب میکند که دفاعیه اینجانب در پرونده مذکور را نیز منتشر کنید تا یکبار برای همیشه پاسخ اتهامات را گرفته باشید.

استدعا دارم این نامه را بعنوان پاسخ من منتشر کنید.

                                                                                                      

سید حسین موسویان

7شهریور1401

[1] https://www.tabnak.ir/fa/news/567083/

[2] https://shahrvand.com/archives/111767; https://kayhan.london/fa/1398/10/12/181572/

[3] https://www.etemadonline.com/fa/tiny/news-536449

https://fararu.com/fa/news/533875/-[4]

[5] https://www.khabaronline.ir/news/1592130/

[6] https://www.youtube.com/watch?v=3v87OX18Fvo

[7]-https://www.youtube.com/watch?v=3v87OX18Fvo

[8] -https://www.youtube.com/watch?v=I2IXROWVjPE

***

توضیحات مشرق:

همانطور که ملاحظه شد آقای موسویان عملا چیزی را تکذیب نکرده‌اند و گفته‌های خود در دو عبارت مورد استناد مشرق را نیز صرفا با توضیحاتی بیشتر منتشر کرده‌اند!

مع‌الوصف به نظر می‌رسد تحلیل مشرق همچنان پابرجاست و چیزی در فرم و محتوا تغییر نکرده است.

در واقع بهتر آن بود که آقای موسویان سؤال ما مبنی بر اینکه “موسویان از جان ایران چه می‌خواهد؟!” را با عنایت به کمک مالی 70 هزار دلاری کاخ سفید به ایشان از طریق واریزی صندوق پلاشرز به حساب دانشگاه پرینستون با نقش مستقیم “بن رودز” مشاور امنیت ملی اوباما توضیح دهند![2]

توضیح ساده‌تر آنکه چرا فعالیت‌های برجامی آقای موسویان اگرچه طبق ادعای خودشان مورد رضایت منافقین یا سمپات‌های دولت ترامپ نبوده است اما چرا همین فعالیت‌های دقیقا طبق منافع ملی آمریکا و مورد رضایت سران وقت کاخ سفید بوده است؟

و مسئله دیگر پیرامون نظر ارسالی آقای موسویان صرفا یک توصیه است.

اینکه گپ و فاصله میان سخنان اظهار شده در یک اجلاس خارجی با اعتراضات و تحلیل‌های معقول در پیامد آن را نمی‌شود با “کلمات ورد” پر کرد.

یعنی اظهارات و توضیحات آقای موسویان صرفا در حالتی مسموع بود که سخنان منقول از ایشان در اجلاس دوحه دروغ یا ناقص بوده باشد.

اما پاسخ آقای موسویان نشان می‌دهد که چنین چیزی نیست و ایشان هم تصریح داشته‌اند که رهبر ایران بر روابط ایران و غرب میخ کوبیده است (که این به معنی ناجوانمردی در حق رهبری نظام است) و هم گفته‌اند که رئیسی اختیاراتی بیشتر از اسلاف خود دارد.

و این هر دو سخن ناروا بوده است و سخن ناروا هم صرفا با عذرخواهی رفع و رجوع می‌شود.

“شریک دزد و رفیق قافله بودن” مقتضای سیاست‌ورزی اصولی و عقلانی نیست.

1_mshrgh.ir/1410869

2_http://fna.ir/UCMCP0

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

توضیحات موسویان درباره اظهاراتش در نشست دوحه + توضیحات مشرق بیشتر بخوانید »

گزارشی از پشت‌پرده یک پرونده امنیتی در موضوع جمعیت

گزارشی از پشت‌پرده یک پرونده امنیتی در موضوع جمعیت



«ع.ش» علاوه بر اینها، از دولت آمریکا (موسسه ملی سلامت) گرنت تحقیقاتی گرفته بود. با بنیاد راکفلر مرتبط بود، با مسئولین بلندپایه شورای جمعیتی آمریکا مراوده داشت و با این شورا همکاری می‌کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، جمعیت همواره به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین مولفه‌های قدرت دولت‌ها به شمار رفته و جایگاه بالایی در دکترین و راهبرد دفاعی و محاسبه قدرت کشورها داشته است. «ویل دورانت» در کتاب «درس‌های تاریخ» آورده: «قلّت اعضای خانواده در تاریخ یونان و روم نقش داشته است. این نکته جالب توجه است که «ژولیوس قیصر» (۵۹ پیش از میلاد) به رومیانی که فرزندان بسیاری داشتند جایزه می‌داد و زنان بی‌فرزند را از سوار شدن بر تخت روان و استفاده از زیورهای گرانبها منع کرده بود».

«ابن خلدون» – اندیشمند برجسته مسلمان- می‌گوید: «جمعیتی که به حد کافی انبوه و انباشته باشد، امکان می‌یابد تا از نیروی کار خود استفاده بهتری ببرد. جمعیت، مهم‌ترین وسیله برقراری امنیت سیاسی و نظامی جامعه است». در فرانسه، «هنری شانزدهم» بر این عقیده بود که: «قدرت و ثروت پادشاهان به فراوانی و توانمندی جمعیت و افراد آن بستگی دارد». «فردریش فرمانروای» کبیر پروس نیز معتقد بود که «تعداد افراد جمعیت، ثروت دولت‌ها محسوب می‌شوند».

«ریچارد جکسون»- دکترای تاریخ از دانشگاه امنیتی- نظامی ییل آمریکا و مدیر بخش سالخوردگی جمعیت جهان در مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیک آمریکا- می‌گوید: در طول قرون، تمایل رهبران سیاسی تقریباً همیشه این بود که از کاهش جمعیت اجتناب کنند و رشد جمعیت را تشویق کنند. به ندرت، برخی متفکرین بزرگ، نقطه نظرات متفاوتی ارائه کردند؛ مانند این جمله مشهور «ارسطو»؛ «یک دولت بزرگ و پرقدرت، ضرورتاً یک دولت پرجمعیت نیست»، اما شواهد اندکی وجود دارد که رهبران سیاسی به چنین اظهارنظرهایی اعتنا و عمل کرده باشند و فرمانروایان یونان باستان، یقیناً به اظهارنظر ارسطو عمل نکردند.

همچنین جمعیت‌شناس شهیر «پل دمنی» معتقد است که شاخص‌هایی همچون تشویق به ازدواج و بعضا تشویق به مهاجرت به داخل، مبیّن این واقعیت است که حاکمان و فرمانروایان در سرتاسر تاریخ دارای یک رویکرد جمعیت‌گرایی و موافق با افزایش جمعیت بوده‌اند.

ایده تنظیم خانواده و تحدید نسل از کجا پیدا شد؟

با این اوصاف، ایده تنظیم خانواده و تحدید نسل از کجا پیدا شد؟ منظور «خروشچف» – رهبر شوروی- از این سخن چه بود که می‌گفت: «فکر محدود کردن توالد و تناسل، یک «تئوری آدم خواری» است که ایدئولوژی بورژوازی (سرمایه‌داری) آن را اختراع کرده است».

حقیقت این است که خروشچف درست فهمیده بود؛ هرچند او احتمالاً به پیچیدگی و ابعاد عجیب و غریب ماجرا واقف نبوده است، البته طبیعی هم بود چرا که تازه چند سالی است که اسناد پروژه تحدید نسل جهانی از محرمانگی خارج و توسط دکتر «امیلی مرکانت» – استاد مطالعات علوم و فناوری دانشگاه کالیفرنیا- منتشر شده است.

مرکانت در مقاله و پایان نامه‌اش که با گرنت «مرکز آرشیو بنیاد راکفلر» انجام شده، تقریباً به تمام آرشیوهای مهم مربوطه دسترسی داشته است؛ از آرشیو دانشگاه پرینستون و استنفورد گرفته تا آرشیو سازمان ملل و بنیاد راکفلر(Rockefeller Foundation). او آغاز پروژه تحدید نسل جهانی از آمریکا را مربوط به جلسه‌ای می‌داند که راکفلر سوم، بهار ۱۹۵۲ میلادی در باغ شخصی خود و پشت درهای بسته برگزار کرد.

در این جلسه که چند شبانه‌روز به طول انجامید پایه تأسیس شورای جمعیت آمریکا (Population Council) گذارده شد و قرار شد که این شورا به اموری از قبیل توسعه فناوری‌های ساده ضدبارداری بپردازد و تحقیقاتی را انجام دهد تا بفهمد چگونه می‌توان در جوامع کشاورزی نسبت به کنترل موالید، اقبال عمومی ایجاد کرد. در همین راستا بود که شورا به تولید انبوه وسیله داخل رحمی (IUD) روی آورد.

دانشمندان مرتبط با شورای جمعیت که به ابعاد سیاسی و امنیتی موضوع جمعیت واقف بودند، توصیفات جالبی در مورد «آی.یو.دی» دارند: «ابزاری برای مدرنیزاسیون!»، «راهکار مهار بین‌المللی کمونیسم!» و «راه‌حلی فناورانه برای چالش‌های ژئوپلیتیک در دوره بعد از جنگ!»(a technological solution to the geopolitical challenges of the postwar period) «فرانک نوتشتین» – مدیر سابق موسسه تحقیقات جمعیت دانشگاه پرینستون و رئیس سابق شورای جمعیت که در جلسه مزبور حاضر بوده، پرده از دلیل نگرانی غربی‌ها برداشته و می‌گوید: «باید برای جلوگیری از رشد جمعیت کشورهای جنوب، برنامه ریزی شود وگرنه پیشرفت اقتصادی در این مناطق موجب خواهد شد، ابرقدرت‌های کنونی در آینده به اقلیت‌هایی تبدیل شوند که روز به روز وزن کم می‌کنند و در نتیجه سهمشان از ثروت جهان کاسته شود و امکان کنترل جهان را از دست بدهند. سیاست ملی ما در قبال کشورهای عقب‌مانده باید در پرتو این حقیقت تعریف شود».

شورای جمعیت البته کارهای مهم‌تری هم داشت؛ مانند «تولید محتوای شبه علمی و سفارشی در جهت پروژه جهانی تحدید نسل». به‌عنوان یک نمونه جالب امیلی مرکانت می‌گوید: «عموماً به‌نظر می‌رسد این گزاره که «رشد جمعیت مانع توسعه اقتصادی است» نخستین بار در مطالعه «کل» و «هوور» (۱۹۵۸,Coale and Hoover) مطرح شده باشد؛ مطالعه‌ای که توسط بانک جهانی و شورای جمعیت تأمین مالی شده بود!»

همچنین شورای جمعیت با کمک بنیاد فورد، دانشجویان زیادی را از کشورهای دارای باروری بالا، جذب کرد، آموزش داد و به کشورهای خود بازگرداند تا در آنجا به‌عنوان مدیران تنظیم خانواده، کنترل جمعیت را به پیش ببرند. جالب آنکه تمام طراحان و راهبران اصلی پروژه تحدید نسل در ایران، چه قبل و چه بعد از انقلاب، تحصیل کرده‌های آمریکا بوده‌اند.

 آغاز برنامه‌های تنظیم خانواده در ایران

سال ۱۳۳۷ (۱۹۵۸) را می‌توان سرآغاز برنامه‌های تنظیم خانواده در ایران دانست. در این سال «ستّاره فرمانفرمائیان» – شاهزاده قجر که در آمریکا مددکاری اجتماعی خوانده بود و سال‌ها کارشناس رسمی سازمان ملل بود- از آمریکا به ایران بازگشت و با تأسیس آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی، زمینه ‌تربیت نیروی انسانی برای اجرای برنامه‌هایی مانند تنظیم خانواده را ایجاد کرد.

وی «انجمن بهداشت و تنظیم خانواده ایران» را تأسیس کرد که بلافاصله به عضویت فدراسیون بین‌المللی تنظیم خانواده (IPPF) درآمد. او در دوران حضور در ایران و پس از آن سعی کرد که چهره‌ای ملی، وطن‌پرست و خیرخواه محرومان از خود نشان دهد.

در حالی که اسناد متعددی نشان می‌دهد که او گماشته آمریکایی‌ها در موضوع کنترل جمعیت ایران بود و ذیل شورای جمعیت آمریکا و به نفع همان آمریکایی‌هایی کار می‌کرد که علیه مردم ایران و پسر عمه‌اش – محمد مصدق- کودتا کرده بودند. او هزینه فعالیت‌هایش را از آمریکا می‌گرفت و طبق سند افشا شده ویکی لیکس، حتی برای اینکه به نمایندگی از ایران در کنفرانس بین‌المللی جمعیت شرکت کند، پول بلیت پرواز خود به مانیل را از سفارت آمریکا گرفته است.

دانشگاه هاروارد این فرد به اصطلاح وطن‌پرست را به پاس خدماتش به آمریکا، در لیست «زنان تأثیرگذار تاریخ آمریکا» قرار داد! به جز فرمانفرمائیان، دو نفر دیگر نیز مهم‌ترین نقش را در اجرای پروژه تحدید نسل ایرانیان داشتند. یکی دکتر «امیرمنصور سرداری» و دیگری دکتر «شاپور راسخ». 

سرداری، فراماسون و عضو رسمی لژهای «روشنایی» و «جویندگان کمال سقراط» بود. او بهایی بود و به شبکه‌های اسرائیلی داخل ایران کمک مالی می‌کرد. ساواک در گزارش مورخ ۱۳۵۲/۱۲/۱۸ پیرامون سرداری آورده است: «نامبرده پسرخاله آقای هویدا – نخست‌وزیر- می‌باشد. فردی خوش‌گذران، خودخواه، بددهن و تندخو که از نظر صحت عمل و درستی مورد اعتماد نیست؛ کما اینکه در سال ۱۳۴۸ رقمی معادل ۶۰ هزار دلار از طریق شورای جمعیتی آمریکا جهت اجرای برنامه بهداشت و تنظیم خانواده به ایران حواله شده ولی این اعتبار به‌حساب شخصی امیرمنصور سرداری منظور گردیده است… گفته می‌شود دکتر جرالد زاتوشنی که نماینده شورای جمعیتی آمریکا در ایران می‌باشد، در این جریان با دکتر سرداری همکاری می‌نماید». البته این گزارش و گزارش دیگری که در آن ذکر شده بود: «عیاشی وی زبانزد خاص و عام است» نهایتا راه به جایی نبرد و سرداری که در آمریکا تحصیل کرده بود، در سال ۱۳۵۵ معاون امور جمعیتی و تنظیم خانواده وزارت بهداری و بهزیستی شد و رئیس وقت ساواک هم به او تبریک گفت!

شاپور راسخ نیز که از پایه گذاران برنامه تحدید نسل در ایران به شمار می‌آید، یک بهایی متعصب بود و در تمام پرسشنامه‌های اداری، خود را علناً بهایی معرفی می کرد. او سه سال رئیس مرکز آمار ایران بود و از خرداد ۱۳۵۲ معاون امور نظارت و هماهنگی سازمان برنامه شد. او در سرشماری سال ۱۳۵۵ که تحت نظارتش انجام شد، سعی کرد که به هر طریق آمار بهاییان را چند برابر جلوه دهد و بهاییت را به ‏عنوان بزرگ‌ترین اقلیت دینی ایران مطرح نموده و از شاه و دولت، رسمیت قانونی دریافت نماید. راسخ نیز مانند سرداری از ماسون‌های نشان‌دار بود.

ورود این افراد و مانند آنها در موضوع جمعیت، شاخ و برگ شجره خبیثه‌ای را نشان می‌دهد که ریشه‌اش در آمریکا بود. تحدید نسل ایرانیان این‌قدر برای آمریکایی‌ها اهمیت داشت که شخص رئیس‌جمهور آمریکا آن را از شاه پیگیری می‌کرد؛ چنان‌که شاه در ملاقات سال ۱۳۵۱ خود با «جرالد فورد» – رئیس‌جمهور وقت آمریکا- و «کیسینجر» در کاخ سفید از برنامه کنترل موالید ایران گزارش می‌دهد. همچنین در اسفند ۱۳۵۳ که دکتر «هوشنگ انصاری» – وزیر وقت اقتصاد ایران- در کاخ سفید با فورد و کیسینجر جلسه دارد، فورد بلافاصله پس از خوش‌آمدگویی به هیئت ایرانی، از موضوع جمعیت می‌پرسد. انصاری نیز در پاسخ می‌گوید: «رشد جمعیت ایران سالانه حدود سه درصد است؛ اما ما یک برنامه‌ریزی داریم و امیدواریم که آن را کاهش دهیم.»

ادامه تحرکات تحدید جمعیتی بعد از انقلاب

موضوع جمعیت البته از این عجایب زیاد دارد و حکایت‌های آن ضمن وقایع انقلاب و پس از آن نیز ادامه پیدا می‌کند. مثلا هنوز انقلاب پیروز نشده است که خانم «جرجی گایر» – خبرنگار روزنامه لس آنجلس تایمز- در نوفل لوشاتو به سراغ حضرت امام(ره) می‌رود و از ایشان می‌پرسد که: نظر حضرتعالی در مورد کنترل موالید و تحصیل زنان و مردان در دانشگاه به‌صورت مختلط چیست؟! بله، شانزدهم آذر ۵۷ است، هنوز انقلاب پیروز نشده و به قول معروف نه به دار است و نه به بار؛ اماآمریکایی‌ها نگران برنامه تحدید نسل ایرانیان هستند!

بعد از پیروزی انقلاب و در ابتدای پاییز ۱۳۵۸ نیز دکتر «کاظم سامی» – وزیر بهداری دولت موقت- نامه‌ای بلند بالا خطاب به حضرت امام(ره) می‌نویسد و در آن درخواست می‌کند که ایشان جواز از سرگیری برنامه تنظیم خانواده را صادر نمایند. اما موضع امام(ره) در اردیبهشت ۵۸ و صرفا سه ماه پس از پیروزی انقلاب بیان شده بود. آنجا که فرموده بودند: «مملکت ایران ۳۵ میلیون حالا می‌گویند جمعیت دارد. وسعتش آن‌قدر است که برای ۱۵۰ میلیون تا ۲۰۰ میلیون جمعیت کافی است. یعنی اگر ۲۰۰ میلیون جمعیت داشته باشد، در ایران با رفاه زندگی می‌کنند».

چرا این همه عجله؟

اما گروهی در دولت‌های دهه شصت، با وجود آگاهی از موضع حضرت امام(ره) به شدت پیگیر کنترل جمعیت بودند؛ به‌گونه‌ای که حتی می‌خواستند سرشماری را که باید ۱۰ سال یک‌بار صورت بگیرد؛ پیش از موعد و به جای سال ۱۳۶۵، در سال ۱۳۶۳ برگزار نمایند. (ر.ک پاورقی ص ۳۴ کتاب جمعیت شناسی؛ مبانی و زمینه‌ها از دکتر حسن سرایی) شوق این افراد برای ازسرگیری برنامه تحدید نسل به اندازه‌ای بود که نهایتا نیز طاقت نیاوردند و پیش از انجام سرشماری سال ۱۳۶۵، کنترل جمعیت را بی‌سروصدا و مخفیانه در روستاهای کشور آغاز کردند.

این جریان پس از رحلت حضرت امام(ره) نیز به فعالیت خود ادامه داد؛ هرچند رهبر معظم انقلاب موضع خود را صرفا پس از گذشت یک ماه از آغاز زعامت خود و مورخ ۱۳۶۸/۴/۱۸ بیان کرده بودند که: «ما اگر دو برابر امروز هم جمعیت داشته باشیم، باز هم می‌توانیم بدون کمترین نیازی به کشورهای دیگر، خود را به بهترین وجه اداره کنیم».

دولت سازندگی و تصویب قانون کنترل جمعیت 

دولت وقت به شدت پیگیر کنترل جمعیت بود و آن را در برنامه نخست توسعه جای داد. پس از آن هم لایحه‌ای تهیه کرد و به مجلس فرستاد که در سال ۱۳۷۲ تصویب و تبدیل به قانون تنظیم خانواده و جمعیت شد. در سال ۱۳۷۳ نیز هیئتی از طرف دولت وقت به کنفرانس بین‌المللی جمعیت و توسعه قاهره رفتند و در آنجا تعهد دادند که رشد جمعیت کشور را به صفر برسانند!

اسنادی که بعدها درز کرد نشان می‌داد که پیگیری تحدید نسل در دولت‌های موسوم به سازندگی در هماهنگی کامل با بانک جهانی بوده و برای نمونه، اساساً تشکیل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت (دفتر جمعیت و تنظیم خانواده سابق) ناشی از توافق دولت و بانک جهانی برای دریافت وام بوده است. همین دفتر در وزارت بهداشت، متولی پیشبرد عموم برنامه‌های تحدید نسل در دولت شد و در طول این سالیان شاخه‌ای تنومند از آن شجره خبیثه‌ای بوده است که ذکرش رفت. نخستین مدیرکل دفتر سلامت جمعیت وزارت بهداشت، دکتر «صمد اسدپور» بود. فردی که اکنون یک ضدانقلاب تابلودار و مرید رضا پهلوی است و در کانادا زندگی می‌کند. حقیقتا مشخص نیست که این فرد چگونه توانسته با وجود سخت‌گیری‌های ابتدای انقلاب، به آن جایگاه در وزارت بهداشت برسد؟

ممکن است برخی افراد نامطلع، در ارتباط شبکه تحدید نسل پیش و پس از انقلاب تشکیک کنند. مرور بخش ذیل از مقاله دکتر «مهدی امانی» که پدر جمعیت‌شناسی ایران خوانده می‌شود، برای رفع این تردید کفایت می‌کند: «فکر تنظیم خانواده از سال‌های قبل از ۱۳۴۰ به وسیله خانم ستّاره فرمانفرمائیان و دکتر موتمنی و سایرین به‌وجود آمد و … رفته رفته با آمادگی اجتماعی در مقابل این برنامه رسماً در سال ۱۳۴۷ سازمان تنظیم خانواده در وزارت بهداری به مدیریت مرحوم دکتر سرداری تاسیس شد و کار خود را در سراسر کشور آغاز نمود… برنامه‌های سازمان مزبور را متخصصینی چون… دکتر متین، دکتر محیط و سایرین، با دلسوزی و صلاحیت تام مدیر اصلی آن (مرحوم دکتر سرداری) اجرا و نظارت می‌کردند. مدت قریب به ۱۰ سال این برنامه با موفقیت و تأثیر قابل توجهی ادامه داشت که هم اکنون نیز فکر و عمل در زمینه کنترل جمعیت و تنظیم خانواده در ایران، دنباله طبیعی همان ۱۰ سال است».

همچنین تقریباً سه سال قبل بود که بنیاد چالش‌های جهانی سوئد گزارشی با عنوان «معجزه ایرانی: مؤثرترین برنامه کنترل جمعیت تاریخ» منتشر کرد و در آن نوشت: «در سمینار جمعیت و توسعه در مشهد (در سال۱۳۶۷ که نقطه عطف آغاز مجدد برنامه تحدید نسل در ایران به شمار می‌آید) جمعیت‌شناسان و دیگر کارشناسان که چندین نفر از آنها در دانشگاه‌های غربی در موضوع «کنترل جمعیت» در دهه ۱۹۷۰ آموزش دیده بودند، گرد هم آمدند و به‌طور جدی خواستار اجرای سیاست کنترل جمعیت ملی با هدف کاهش باروری شدند».

به هر حال برنامه تحدید نسل ایرانیان در تضاد با منافع ملی، ادامه یافت. در سال ۱۳۷۹، مطالعات یک جمعیت‌شناس ایرانی به نام «ع.ش»، نشان داد که سطح باروری در ایران با سرعتی بی‌نظیر کاهش یافته و به حد جانشینی (۲.۱ فرزند به ازای هر زن در سن بارداری) رسیده است. «ع.ش» از استرالیا روانه آمریکا شد تا نتیجه مطالعه را به «رونالد فریدمن» برساند. فریدمن کسی است که گروه مطالعات جمعیتی دانشگاه میشیگان را با حمایت بنیاد فورد تاسیس کرد. «ع.ش» در اولین نامه نگاری خود با این دانشمند یهودی که سابقه کار با بنیاد راکفلر را نیز داشت، تأکید کرد که می‌تواند بر سیاست‌سازان موضوع جمعیت در ایران اثر بگذارد!

از سکوت تا اعتراض؟

در شرایطی که هزینه پروژه‌های تحقیقاتی و حتی مبلمان و رایانه انجمن جمعیت شناسی ایران را صندوق جمعیت سازمان ملل می‌داد، طبیعی بود که صدای هشداری از جمعیت شناسان ایرانی شنیده نشود و کنترل جمعیت حتی پس از رسیدن نرخ باروری به حد جانشینی نیز ادامه یابد.

زمان گذشت تا اینکه در سال ۱۳۸۹، رئیس‌جمهور وقت با ادامه سیاست تحدید نسل مخالفت کرد. شبکه تحدید نسل بلافاصله به میدان آمد. یکی در مجلس نطق کرد و علیه این صحبت دکتر احمدی‌نژاد مصاحبه نمود و یکی مثل دکتر «حسین ملک افضلی» که به قول روزنامه واشنگتن‌پست، معمار اصلی پروژه تحدید نسل پس از انقلاب است، با صندوق جمعیت سازمان ملل مصاحبه کرد و گفت: «متأسفانه این روزها برخی از شخصیت‌های موثر محلی (رئیس‌جمهور)، توقف برنامه کنترل جمعیت را مطرح کرده‌اند. بنابراین به‌نظر می‌رسد، ضرورت آگاه کردن سیاستگذاران برای حفظ «تعهد سیاسی» مانند گذشته وجود دارد… اگر ما می‌خواهیم موضوع جمعیت را همین‌گونه که هست حفظ کنیم به گسترش جدی‌تر تنظیم خانواده در موضوع کنترل جمعیت و مباحث ایدز و بیماری‌های مقاربتی نیاز داریم. بنابراین ما به کار مصرانه بر روی «تعهد سیاسی» نیاز داریم، (مقصود تعهدات کنفرانس جمعیت و توسعه و توسعه هزاره است) زیرا با تغییرات قدرت، ارائه اطلاعات کافی به سیاستگذاران الزامی است».

تحرکات مشکوک

ملک افضلی که تحصیل کرده و تبعه آمریکا است و رئیس انجمن تنظیم خانواده پس از انقلاب و از اعضای هیئت ایرانی شرکت‌کننده در کنفرانس جمعیت و توسعه قاهره، این‌چنین به راهنمایی یک نهاد بین‌المللی با ماهیت کاملاً ضدجمعیتی می‌پردازد؛ صندوق جمعیت که در سال ۱۹۶۹ و بنا به توصیه کمیته انجمن سازمان ملل به ریاست راکفلر، تأسیس شده بود.

صندوق جمعیت در این سال‌ها به توصیه‌های ملک افضلی عمل کرده است، به عنوان نمونه می توان به طرحی با عنوان «حمایت از وزارت بهداشت برای یافتن فعال موارد «اچ.آی.وی» در افراد با رفتارهای پرخطر» با حمایت مالی ۲۹۵۰۰ دلاری سفارت استرالیا یا پرداخت هزینه ۳۰ دستگاه اتوبوس مربوط به کمپین پیشگیری از «اچ. آی.وی» توسط صندوق جمعیت در سال ۱۳۹۵ اشاره کرد، اما مگر سازمان ملل یک آژانس ویژه به نام دفتر برنامه مشترک ایدز (UNAIDS) ندارد تا به این موضوع بپردازد؟ صندوق جمعیت چه ربطی به این موضوع داشته است؟

ورود اطلاعات سپاه به اقدامات ضد جمعیتی

عملکرد مخرب شبکه تحدید نسل در تمام این سال‌ها ادامه پیدا می‌کند تا اینکه برخی از اقدامات «ع.ش» و همکارش خانم «م.ح» تحت رصد سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار می‌گیرد. با پیشرفت تحقیقات، زوایای عجیبی از تلاش این دو نفر برای نفوذ در مسئولین کشور ملاحظه می‌شود.

به‌عنوان نمونه این دو متهم در سال ۱۳۹۲ به همراه دکتر «پیتر مک دونالد» (جمعیت شناس مطرح استرالیایی که سابقه امنیتی دارد) به ایران می‌آیند و در برنامه‌ای مفصل، نهایت سعی خود را برای تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیران کشوری مسئله جمعیت به کار می‌گیرند. «ع.ش» در این برهه که تهیه و تدوین قانون در مجلس پیگیری می‌شد، به بالاترین سطوح مسئولین کشوری (رئیس‌جمهور، رئیس مجلس، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و …) نامه زده و در مرکز پژوهش‌های مجلس نیز حاضر می‌شود و برای انحراف سیاست جدید جمعیتی و به تاخیر انداختن اجرای آن تلاش می‌کند.

هزینه این سفر را صندوق جمعیت سازمان ملل می‌دهد و نام فایلی که بعدها در لپ تاپ متهم پیدا می‌شود و در آن به گزارش مجاهدت از این سفر اشاره شده، «مأموریت تهران» (Tehran Mission) است! این کار در مقاطع بعدی نیز پیگیری می‌شود چنان‌که در سال ۹۷ «ط.س» – نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی- به «ع.ش» اطلاع می‌دهد که توانسته «طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده» را از دستور کار مجلس خارج کند!

 نفوذی پر دامنه برای ضربه جمعیتی

البته دامنه نفوذ متهمین بسیار بیشتر از موارد فوق بود. برخی از جایگاه‌ها و دستگاه‌های دیگری که طی این سال‌ها تحت نفوذ و ادراک‌سازی این دو قرار گرفته‌اند، به قرار ذیل است: شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت بهداشت، معاونت امور زنان و خانواده، سازمان برنامه و بودجه، وزارت علوم، وزارت کار، وزارت جهاد کشاورزی، مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری، مرکز آمار، فرهنگستان علوم پزشکی، دانشگاه تهران، انجمن جمعیت شناسی ایران، دانشکده مطالعات جهان و موسسه تحقیقات سلامت.

«ع.ش» در نامه درخواست خود برای دریافت تابعیت استرالیا (فوریه و ژولای ۲۰۱۴) در مورد آنکه وجودش تاکنون چه فایده‌ای برای استرالیا داشته، به جمع‌آوری و انتقال داده‌های دست اول و ویژه (first hand data) از ایران‌ اشاره کرده بود. وی همچنین داده‌های مربوط به جمعیت میلیونی مهاجران افغانستانی را در سطح فرد! در اختیار بیگانگان قرار داده بود؛ داده‌هایی محرمانه که معمولا در اختیار محققین قرار نمی‌گیرد. وی در نامه درخواست خود برای دریافت این داده‌ها، به رئیس وقت مرکز آمار تعهد داده بود که اصل محرمانگی را رعایت کند و آنها را در اختیار فرد یا سازمان دیگری قرار ندهد.

ارزش بلیت سفر بیشتر از قرارداد پروژه!

«م.ح» نیز در سال ۹۷ و در حال انتقال داده‌های مطالعه شاخص‌های سلامت و جمعیت (DHS) ایران به خارج از کشور، در فرودگاه امام خمینی تهران دستگیر شده بود. جالب است بدانید پرواز برگشت وی از قطر به استرالیا ۳۵ میلیون تومان قیمت داشت، در حالی که مبلغ قرارداد کل تیم او برای مطالعه بر روی این داده‌ها تنها

۳۰ میلیون تومان بوده است. آیا «م.ح» برای دستیابی به این ۳۰ میلیون تومان، بیش از ۷۰ میلیون تومان هزینه بلیط هواپیما داده و از استرالیا روانه ایران شده بود؟!

تلاش برای قانونی کردن سقط جنایی در ایران

متهمین همچنین پروژه‌هایی را به منظور قانونی کردن سقط جنین جنایی در ایران به انجام رسانده بودند. در خلاصه یکی از این تحقیقات که «ع.ش» در کنفرانس «اتحادیه بین‌المللی مطالعات علمی جمعیت» در بوسان 

کره جنوبی ارائه کرده، رسماً احکام اسلامی مورد تخطئه قرار گرفته است: «حقوق زنان ایرانی به وسیله فرهنگ قدیمی پیچیده شده در مباحث قانون اسلامی، محدود شده است!» البته «ع.ش» پیش از اینکه این تحقیقات را با دلارهای کثیف سازمان بهداشت جهانی، بنیاد فورد وتراست انگلیسی ولکام انجام دهد و طبق متن قرارداد بخواهد سیاست‌سازان (رهبران مذهبی و عناصر دولت و مجلس) را متقاعد کند؛ برای قانونی شدن سقط جنین جنایی در ایران نقشه راه طراحی کرده بود.

او در نامه خرداد ۱۳۸۰ خود خطاب به دکتر «امیرهوشنگ مهریار» – از طراحان پروژه تحدید نسل پس از انقلاب که در سال ۱۳۵۵ به مدت یک سال در سوییس دوره «بهداشت باروری و تنظیم خانواده سازمان جهانی بهداشت» را گذرانده بود- نوشته بود: «چنانچه بر مبنای قطعنامه کنفرانس جمعیت و توسعه در قاهره، تعریف بهداشت را به بهداشت روحی و روانی تعمیم دهیم و جوانب مختلف سلامت مادر و کودک مدنظر باشد، احتمالا با آگاهی‌بخشی پزشکان، روانشناسان و متخصصین بهداشتی در مورد اثرات منفی فرزندان ناخواسته بر سلامت جسمی و روحی و روانی مادران و فرزندان، و نیز با متقاعد نمودن علمای مذهبی از نظر علمی، می‌توان حمایت آنها را نسبت به تجویز سقط جنین در موارد خاص جلب نمود… همان‌گونه که قبلاً نیز ذکر گردید، ارائه خدمات موثر تنظیم خانواده از جمله سقط جنین برای خانواده‌ها لازم و مفید است!»

«ع.ش» علاوه بر اینها، از دولت آمریکا (موسسه ملی سلامت) گرنت تحقیقاتی گرفته بود. با بنیاد راکفلر مرتبط بود، با مسئولین بلندپایه شورای جمعیتی آمریکا مراوده داشت و با این شورا همکاری می‌کرد.

وی همچنین در تهیه گزارش براندازانه بنیاد کارنگی (Carnegie Corporation) در مورد ایران همکاری کرده بود. متهمین آگاهانه پروژه آژانس توسعه بین‌الملل آمریکا (USAID) را انجام داده بودند و با کارشناس ارشد این آژانس همکاری داشتند. تحقیقات صورت گرفته ارتباط و همکاری این دو نفر با ۸ مورد از لیست ۶۲ موردی وزارت اطلاعات را اثبات کرد؛ لیستی که در دی‌ماه ۱۳۸۸ توسط معاون خارجی وزارت اطلاعات منتشر و عنوان شده بود که هرگونه ارتباط افراد حقیقی و حقوقی با این موسسات و بنیادهای برانداز ممنوع است.

 رسیدگی قضایی قاطع، تبرئه مبهم!

نتیجه پرونده چند صد صفحه‌ای با این ویژگی‌ها مشخص بود. متهمین ردیف اول و دوم به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا و اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، در دادگاه انقلاب به ۱۰ سال و ۵ سال حبس، ارائه خدمات عمومی و ضبط بیش از دو میلیون دلار محکوم شدند. این حکم با توجه به اعتراض متهمین به رای صادره، در دادگاه تجدیدنظر مورد رسیدگی مجدد قرار گرفت، حکم صادره قطعی گردید و نهایتا به اجرای احکام دادسرا ارجاع شد.

در این مرحله، پرونده ناگاه و در اتفاقی نادر وارد فرایند اعاده دادرسی شد و احکام صادره که حاصل دو سال کار چهار مقام قضایی بود، در روالی عجیب که بهتر است بیان نشود، نقض شد. این‌بار پرونده برای تجدیدنظر به شعبه‌ای غیرامنیتی ارجاع شد که نهایتا حکم به تبرئه متهمانی داد که حقیقتاً برای خیانت به کشورشان از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بودند.

«ع. ش»، یعنی همان فردی که در نامه مورخ دهم ژولای ۲۰۱۲ خود برای درخواست تابعیت استرالیا، با افتخار عنوان کرده بود که سابقا شخص کاندولیزا رایس – وزیر امور خارجه جنایتکار آمریکا- مشکل ویزای آمریکایش را حل کرده؛ با پیگیری اعضای شبکه تحدید نسل، از انبوه اتهامات خود تبرئه شد.

اما زندانی شدن یا نشدن فردی که به قول معروف سوخته است، چه اهمیتی دارد؟

نخست اینکه این فرد اکنون در یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور مشغول تدریس است و نیروی انسانی آینده کشور زیر دست چنین فردی تربیت خواهد شد. موضوعی که خطراتش اظهر من الشمس است و آینده‌ای را ترسیم می‌کند که ده‌ها «ع.ش» مشغول تضعیف مولفه‌های قدرت کشورند. از سوی دیگر این تبرئه، دورنمای خوبی را از وضعیت دستگاه قضای کشور نشان نمی‌دهد. مسئولین مربوطه در قوه قضائیه باید بدانند که موضوع جمعیت، یک موضوع استراتژیک و مسئله امنیت مردم این کشور است. این موضوع محل خوبی برای سفارش‌پذیری و مسامحه نیست.

وقتی که برژینسکی در مصاحبه معروفش با وال استریت ژورنال می‌گوید: «از فکر کردن به حمله پیشدستانه علیه تاسیسات هسته‌ای ایران اجتناب کنید و گفت‌وگوها با تهران را حفظ کنید، بالاتر از همه بازی طولانی‌مدتی را انجام دهید، چون زمان، آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست»، مقصودش این است که جنگ را به بعد از سالخوردگی شدید جمعیت ایران موکول کنید. حال تسامح در قبال کسانی که نهایت سعی‌شان را کرده‌اند تا پیری جمعیت را به سرنوشت محتوم ایران تبدیل کنند؛ چه معنایی دارد؟ آیا رواست که نسل‌های آینده زیر چکمه دشمنان، تاوان رابطه‌بازی ما را بدهند؟ آیا تبرئه این دو متهم، اعضای داخلی و خارجی این شبکه را در ادامه مسیر خیانت‌بارشان جری‌تر نمی‌کند؟ آیا شبکه‌ای که تصویب قانون جمعیت را ۸ سال به تعویق انداخت، اجازه اجرای «قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت» را خواهد داد؟ آیا مسئولین دستگاه قضا مطلع هستند که این اشتباه‌ها، سبب یأس و سرخوردگی قضاتی می‌شود که از فشارها متأثر نشده‌اند و متعهدانه حکم داده‌اند؟ آیا نادیده گرفتن ممنوعیت ارتباط با لیست بنیادهای برانداز که توسط وزارت اطلاعات بیان شده است، راه را برای تخلف دیگران باز نمی‌کند؟

در همکاری با دشمن سوءنیت نداشتیم!

متهمین البته گفته‌اند که در ارتباط با نهادها و بنیادهای برانداز سوء نیت نداشته‌اند. خب اگر می‌توان با حسن نیت به سراغ بنیادهای برانداز رفت، با آنها همکاری کرد و از آنها دلار گرفت، چرا نباید عموم مردم از این امکان باخبر باشند و از این طریق برای کشور ارزآوری کنند؟!

بنا بر برخی مصالح، حرف‌های بسیاری ناگفته ماند، اما امید است که همین مختصر سبب شود که مسئولین محترم قوه قضائیه، به موضوع جمعیت به نحوی شایسته اهمیت دهند و پرونده مزبور را نیز، مجدد و در یک دادگاه تخصصی به جریان بیندازند.

منبع: کیهان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گزارشی از پشت‌پرده یک پرونده امنیتی در موضوع جمعیت بیشتر بخوانید »