دمشق

سوریه حملات رژیم صهیونیستی به حلب را دفع کرد

سوریه حملات رژیم صهیونیستی به حلب را دفع کرد



خبرگزاری رسمی سوریه ( سانا ) گزارش داد : پدافند هوایی ارتش سوریه حمله رژیم صهیونیستی به  حلب را دفع کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، خبرگزاری رسمی سوریه همچنین از شنیده شدن صدای چندین انفجار در آسمان حلب خبر داد.

براساس گزارش این رسانه، پدافند هوایی ارتش سوریه با حملات متخاصم در آسمان حلب مقابله کرده است.

این حمله چند روز پس از حمله پنجشنبه شب رژیم صهیونیستی به اطراف شهر حماه و طرطوس رخ می‌دهد که در جریان ان ، ۲تن زخمی شدند.

سانا پنجشنبه شب از شنیده شدن صدای چندین انفجار در اطراف شهر مصیاف در استان حماه خبر داد.

 تجاوزهای هوایی رژیم صهیونیستی در حالی است که دولت سوریه بارها با ارسال نامه به سازمان ملل متحد این حملات را محکوم و خواستار توقف آن شده است.

رژیم صهیونیستی در سال‌های اخیر بارها به دمشق و مناطق مختلف سوریه تجاوز هوایی کرده که با رهگیری به موقع پدافند هوایی سوریه در بیشتر مواقع این حملات دفع شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سوریه حملات رژیم صهیونیستی به حلب را دفع کرد بیشتر بخوانید »

دمشق: حق پاسخگویی به حملات اسرائیل محفوظ است

دمشق: حق پاسخگویی به حملات اسرائیل محفوظ است


به گزارش مجاهدت از گروه بین‌الملل دفاع‌پرس، وزارت خارجه سوریه امروز (شنبه) در نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل و رئیس دوره‌ای شورای امنیت، به حمله شامگاه پنج شنبه رژیم صهیونیستی به  شهر «مصیاف» واکنش نشان داد و آن را تلاشی از سوی رژیم تل آویو برای بحرانی کردن وضعیت منطقه دانست.
 
به نوشته خبرگزاری سانا، در این نامه آمده است که سازمان ملل و شورای امنیت باید به طور آشکار و صریح تجاوزات رژیم صهیونیستی به خاک سوریه را به عنوان نقض صریح حاکمیت یک کشور عضو سازمان ملل محکوم کنند.
 
دولت سوریه همچنین تأکید کرد حق پاسخگویی به این حملات را با ابزار مناسب و طبق قوانین بین‌المللی و منشور سازمان ملل دارد و این حملات نشان از اراده رژیم اشغالگر اسرائیل برای پیگیری سیاست متجاوزانه و تنش‌آفرینی بیشتر و هدف قرار دادن مناطق غیرنظامی و زیرساخت‌های سوریه دارد.
 
شامگاه پنج شنبه هفته گذشته صدای چندین انفجار در اطراف «مصیاف» واقع در حماه شنیده شد و یک منبع نظامی در وزارت دفاع سوریه در توضیح جزئیات این تجاوز گفت: پدافند هوایی ما حدود ساعت ۱۹ و ۱۵ دقیقه شامگاه پنجشنبه، با حمله هوایی اسرائیل که از سوی دریا به جنوب غرب استان طرطوس صورت گرفت، مقابله کرد.
 
وی با بیان اینکه حملات صهیونیستها همچنین اطراف شهرهای حماه و طرطوس را هدف قرار داد و بیشتر موشکهای شلیک شده هم سرنگون شد، خبر داد که در پی حملات مذکور، دو غیر نظامی زخمی شدند، خسارات مادی به بار آمد و باعث آتش‌سوزی در برخی از مناطق شد.
 
انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دمشق: حق پاسخگویی به حملات اسرائیل محفوظ است بیشتر بخوانید »

هلاکت سرکرده برجسته داعش در درعا

هلاکت سرکرده برجسته داعش در درعا



منابع امنیتی سوری از هلاکت یک سرکرده برجسته داعش در جنوب این کشور خبر دادند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) به نقل از یک منبع امنیتی اعلام کرد که نیروهای امنیتی این کشور با انجام یک عملیات منحصر بفرد یکی از سرکرده های برجسته داعش در جنوب سوریه را به هلاکت رساندند.

این منبع امنیتی درباره جزئیات این عملیات گفت که عملیات در شهر «طفس» در حومه شمال غربی درعا انجام شد و طی آن «محمد احمد الحلاق» ملقب به «ابو عمر الجبابی»، از سرکرده های برجسته داعش در منطقه به هلاکت رسید.

طبق گفته این منبع، الجبابی سرکرده سابق شاخه نظامی داعش در منطقه حوض الیرموک و مسئول اردوگاه های آموزشی این گروه تروریستی بود و با «ابو سالم العراقی» و «عبد الرحمن العراقی»، از سرکرده های ارشد داعش در جنوب سوریه همکاری می کرد.

چهارشنبه گذشته هم محمد عبدالله البائع  ملقب به «ابو سالم العراقی» سرکرده یکی از گروههای داعش توسط نیروهای امنیتی سوریه در درعا کشته شده بود.

علی رغم آزادسازی شهرهای سوریه و پایان خلافت ادعایی گروهک تکفیری داعش اما اعضای این گروهک در قالب هسته‌های کوچک چند نفره هر از گاهی به نظامیان و غیرنظامیان یورش برده و تلفات انسانی و مالی به جا می‌گذارند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هلاکت سرکرده برجسته داعش در درعا بیشتر بخوانید »

روایت اوغلو از سطح روابط آنکارا با دمشق/ تاکید بر حفظ تمامیت ارضی و حل سیاسی بحران سوریه

روایت اوغلو از سطح روابط آنکارا با دمشق/ تاکید بر حفظ تمامیت ارضی و حل سیاسی بحران سوریه



وزیر امور خارجه ترکیه امروز پنجشنبه سطح روابط کشورش با سوریه را تشریح کرد و به اخبار منتشر شده در رسانه های ترکیه درخصوص احتمال تماس تلفنی بین روسای جمهور دو کشور واکنش نشان داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق به نقل از پایگاه خبری «ترک پرس»، «مولود چاووش اوغلو» وزیر امور خارجه ترکیه امروز (پنجشنبه) در نشست خبری در حاشیه سیزدهمین کنفرانس سفرای ترکیه گزارش یک روزنامه ترکیه‌ای مبنی بر احتمال تماس تلفنی بین «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه و «بشار اسد» رئیس جمهور سوریه را رد کرد و افزود: ارتباطی بین ترکیه و سوریه در سطح ریاست جمهوری و وزیران وجود ندارد. 

وزیر امور خارجه ترکیه “ارتباط کشورش با دولت سوریه را محدود به سطح سرویس‌های اطلاعاتی” دانست، گفت که ترکیه به مواضع خود در قبال بحران سوریه ادامه می‌دهد. 

وزیر امور خارجه ترکیه در پاسخ به سوالی در مورد میانجیگری روسیه بین ترکیه و  سوریه گفت: “طرف روسی از مدت‌ها قبل اصرار داشت که یک کانال ارتباطی بین آنکارا و دمشق باز شود و «اردوغان» رئیس جمهور ترکیه در آخرین دیدار خود در سوچی به همتای روسی خود گفت که ارتباط بین سرویس‌های اطلاعاتی سودمندتر خواهد بود”. 

برپایه این گزارش، چاووش اوغلو دستیابی “به صلح بین دولت سوریه و مخالفان را ضروری” دانست و اظهار داشت که “در صورت تداوم اختلافات بین دو طرف، صلح پایداری حاصل نخواهد شد”. 

وی افزود: “برای جلوگیری از تجزیه سوریه، باید یک دولت قوی وجود داشته باشد که بتواند کنترل خود را بر تمام سرزمین‌های آن گسترش دهد و این تنها از طریق اتحاد و همبستگی حاصل می‌شود.” 

اوغلو با بیان اینکه ما از ابتدا خواستار راه حل سیاسی برای پایان دادن به بحران سوریه بودیم، افزود: ما به تمامیت ارضی سوریه احترام می‌گذاریم و بر پاکسازی تمامی سرزمین‌های این کشور از وجود تروریست‌ها اصرار داریم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت اوغلو از سطح روابط آنکارا با دمشق/ تاکید بر حفظ تمامیت ارضی و حل سیاسی بحران سوریه بیشتر بخوانید »

عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد

عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد



این گردنبند را دو سال بابام از پیشم گرفت، گفت من تو را یک هدیه دیگر، هر چی، پولی هر چه خواستی بهت می دهم ولی این را ازت می گیرم، یک چیزهای دیگر بهت می دهم. من گفتم نه.

گروه جهاد و مقاومت مشرق – چند سالی می‌شود که خانم جعفری (خواهر شهید حسن جعفری) را می شناسم. دوستی مان برمی‌گردد به سال ۱۳۹۵. همان سالی که در محله زینبیه اصفهان به فاصله یک کوچه، همسایه بودیم و من بی‌خبر بودم. جالب این که وقتی برای مصاحبه جهت کتاب برادر شهیدش تماس گرفتم، بی‌خبر از همه جا به همان مصاحبه تلفنی بسنده کردم و حتی نپرسیدم آدرس‌تان کجاست. بعد از یک سال، کتاب برادر شهیدش با عنوان «گردنبند نقره» چاپ شد و یک روز خانم جعفری برای تشکر مرا به منزلش دعوت کرد و تازه متوجه شدم که فقط یک کوچه فاصله داشتیم و من فکر کرده بودم مثل بقیه شهدا، خانه­‌اش دور است. از آن روز به بعد هر موقع اصفهان بودم، معمولا حالش را می پرسیدم. تا اینکه خانه عوض کرد و من هم دانشجوی تهران شدم.

چند مدت از او بی خبر بودم و دلم برایش خیلی تنگ شده بود. قرار شد گفتگویی با او برای سایت مشرق انجام دهم. خانم جعفری جزو اولین نفرهایی بود که توی ذهنم آمد از او برای مصاحبه وقت بگیرم. همان کار را هم کردم. به محض رسیدن به اصفهان تماس گرفتم و کلی خوشحال شد. راحت بهم وقت داد و همان روز به دیدنش رفتم. با اینکه بچه‌هایش شیطنت‌های خاص خودشان را داشتند اما باز هم همان روز به سئوالاتم پاسخ داد. خودش معتقد بود که مصاحبه خوبی نشده چون آمادگی قبلی نداشته، اما مصاحبه خوبی از آب در آمد.

قسمت‌های قبلی گفتگو را اینجا بخوانید؛

بدنش را ساخت و راهی سوریه شد + عکس

می‌خواست فلسطین را هم نجات بدهد

روی زخمش خاک ریختند اما خونش بند نیامد!

برادر شهیدم گرفتار گریه‌های ما شده بود!

تیپ فاطمیون که بعدها به لشکر تبدیل شد، متشکل از نیروهای داوطلب بود که همزمان با نبردهای داخلی در سوریه، عازم این کشور شدند. این لشکر متشکل از «داوطلبان» افغانستانی است که به عشق پاسداری از حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها عازم دمشق شدند. این گروه در ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۹۲ شمسی با ۲۲ نفر در منطقه زینبیه سوریه حاضر شد و اعلام موجودیت کرده و امروز با نام لشکر فاطمیون شناخته می‌شود. بنیانگذار این گروه علیرضا توسلی ملقب به ابوحامد بود که در ۹ اسفند سال ۱۳۹۳ در منطقه تل قرین در نزدیکی مرزهای فلسطین همراه با معاونش رضا بخشی (فاتح) توسط موشکی که از هواپیمای بدون سرنشین اسرائیلی شلیک شد، به شهادت رسیدند.

خون شهیدان ابوحامد و فاتح، جان دوباره‌ای به این لشکر داد به نحوی که مجاهدان و جوانان افغان از سرتاسر دنیا، خصوصا از شهرها و روستاهای ایران، تمام تلاششان را می‌کردند تا به سوریه بروند. شجاعت و جنگ‌آوری این مبارزان در نبرد سوریه بی‌بدیل بود. پایگاه خبری تحلیلی مشرق افتخار دارد در سال ۱۴۰۱ نیز گفتگو با خانواده شهدای مدافع حرم، خصوصا شهدای فاطمیون را ادامه دهد تا این سرشناسان در آسمان و گمنامان در زمین را بیشتر به نسل جوان بشناساند.

عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد

**: شهید سید حسن جعفری، وصیت نامه هم دارد؟

خواهر شهید: بله؛ دارد.

**: در وصیت‌نامه‌شان توصیه عمومی هم دارند؟

خواهر شهید: نه این چیزها را ننوشته بود، بیشتر برای مامانم چیزهایی نوشته بود.

**: مادرتان را دعوت به صبر کرده بود؟

خواهر شهید: هم صبور باشد، هم چیزی که مثلا به داداشم می رسد را مشخص کرده بود. این که سهمم را بدهید به مادرم، هوای مادرم را داشته باشید و…

**: به عنوان حرف آخر، اول تشکر کنم بابت وقتی که گذاشتید و بعد عذرخواهی کنم بابت تجدید خاطرات و اینکه اشکتان را چند بار درآوردم. برای تابعیت با مشکل مواجه نشدید؟

خواهر شهید: نه.

**: کار اقامت و شناسنامه‌هایتان سریع درست شد؟

خواهر شهید: هنوز به ما چیزی نداده‌اند.

**: پدر و مادرتان چطور؟

خواهر شهید: بله، به پدر و مادرم، شناسنامه داده‌اند؛ اما خواهر و برادرها نه. گفتند می دهیم اما هنوز دنبالش نیستند. به برادر کوچکم داده‌اند که زیر سن قانونی است.

**: آنها که زیر ۱۸ سال هستند شناسنامه را بهشان داده‌اند، اما شما که ازدواج کردید را هنوز نداده‌اند.

خواهر شهید: نه، از ما نمونه خون و این طور چیزها گرفتند ولی دو سه سال می‌گذرد که گفته‌اند می دهیم اما هنوز شناسنامه را نداده‌اند.

**: این حمایت هایی که از خانواده انجام می دهند، هنوز پابرجاست یا کم رنگ شده؟ وضعیت چطور است؟

خواهر شهید: یک مقدار کم رنگ شده. دیگر زیاد سر نمی زنند.

**: مخصوصا بعد از کرونا اینطوری شده؛ درست است؟

خواهر شهید: نه، قبل از کرونا هم یک طورهایی کم‌رنگ شده بود. اول ها خوب بود، بیشتر ما را می بردند این طرف و آن طرف، اما الان نه.

**: شما را سوریه هم بردند؟

خواهر شهید: آره 

**: شما هم رفتید؟

خواهر شهید: نه، فقط پدر و مادرم را بردند.

**: سفرهایی مثل کربلا و مشهد هم می‌برند؟

خواهر شهید: مشهد بردند اما کربلا نه هنوز.

**: اگر خاطره ای، دغدغه ای، حرفی دارید می شنویم.

خواهر شهید: یک چیز جالبی که مثلا شهید بهم داده یک هدیه است که اصلا باورم نمی شود که آن را در خواب داد اما واقعیت، سر مزارش آن را ازش گرفتم.

**: آن هدیه چی بود؟

خواهر شهید: گردنبند است. در آن حالت خورشید است؛ چهار قل است.

عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد

**: تعریف می کنید چطور شد این هدیه را به شما دادند؟

خواهر شهید: شب بود، یک هفته قبل از خاکسپاری‌اش بود. خواب دیدم که مثلا داداشم آمده؛ خیلی جالب بود؛ همین طوری تکیه داد به دیوار، نه که پرده هایم را نزده بودم آفتاب می زد توی صورتش؛ بعد من رفتم یک پارچه ای گرفتم که آفتاب به این نخورد. بعد برادرم همین طوری پیش خودش همین طور عکس ها را پخش کرد و گفت ببین همه این تکفیری‌ها را من مجازات کردم.

می گفت اینها همه را من اینطوری ادب کردم، بعد گفت یک دقیقه صبر کن، من ایستادم، برگشتم، گفت این گردنبند را هم برای تو هدیه آوردم، همین طور عکس ها را انداخت.

**: عکس ها را هم به شما داد؟

خواهر شهید: نه، روی زمین گذاشت. گردنبند را هم همین طور روی عکس ها گذاشت و گفت این را برای تو هدیه آوردم. گرفتم و گفت این را از سوریه برایت هدیه آوردم. گفتم دستت درد نکند، چرا زحمت کشیدی، یک دقیقه صبر کن میوه ای چایی بیاورم و پذیرایی کنم بعد بنشینیم حرف بزنیم. من رفتم آشپزخانه آمدم دیدم هیچ کس نیست. ساعت چهار و نیم صبح بود که یک دفعه انگار یکی من را بیدار کرد. بیدار شدم، رو به روی عکس همین طور چشمم خورد دیدم صدای اذان صبح می آید. همین طور دوباره شوکه ماندم، فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم بعد عقلم انگار آمد. چشمم را آن طور کردم، این طرف و آن طرف کردم که گردنبنده کو؟

**: یعنی هنوز باورتان نبود که برادرتان شهید شده؟

خواهر شهید: نه، نه، بیدار بودم. همین طور گشتم دیدم خسته شدم پیدا نکردم، بعد رفتم وضو گرفتم و نماز خواندم و گرفتم خوابیدم. همین طور دوباره به عکس خیره شدم، همین طور فکر می کردم چطوری است، حرف می زدم با خودم. چهارشنبه خواب دیدم. صبح پنجشنبه شد. بعد همین طور نمی دانم چی ببرم و چی نبرم سر مزار، گفتم این دفعه حلوا درست می کنم و می برم.

یکی از فامیل هایمان را صدا زدم؛ بغل خانه‌مان بود، گفتم من بلد نیستم بیا حلوا را درست کن، من این دفعه یاد بگیرم، دفعه بعد دیگر ازت نمی پرسم.  آمد درست کرد. یک سینی و یک کم برای خودش هم برد. این را گرفتم و سلفون کشیدم. بعد زنگ زدم به مامانم که اگر شما رفتید من را هم خبر کنید. گفتم شوهرم که نیست من با پسرم می آیم. بعد مامانم زنگ زد گفت بیا سر خیابان، رفتم سر خیابان سوار شدم در ماشینشان و رفتم.

ساعت سه بود، آنجا که رسیدیم سه و نیم شد، دیدیم هیچ کس نبود، بعد پسرم رفت طرف حوضی که آب هست، من گفتم من هم اینجا می نشینم پسرم را نگاه کنم کجا هست کجا نیست بعد بنشینم دعا بخوانم. اینجا که نشسته بودم مامانم نشسته بود بابام رفت آب بیاورد. مامانم اینجا نشسته بود، خودم که همین طور ایستاده بودم سینی حلوا را گذاشته بودم، مثلا مامانم یک سینی خرما گذاشته بود، بعد همین طور که ایستاده بودم آمدم بنشینم، دیدم زنجیره‌ای حالت گرد مانند، دیدید جمع می شود، همین طوری روی سینی حلوای خودم است. بعد دستم را گذاشتم رویش، مامانم اصلا متوجه نشد، گفتم خدایا این را کی بهم داده؟ این را کسی جا گذاشته؟ بعد نگاه کردم دیدم مامانم نشسته و دیگر کسی نیست، کسی هم نیامده فاتحه بخواند که این را بگذارد رویش و برود، همین طوری گرفتم در کیفم گذاشتم.

عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد

**: آن واقعا همان زنجیر چهار قل بود؟

خواهر شهید: بله، الان هم دارمَش.

**: یعنی همان چیزی که در خوابتان دیدید در بیداری بهتان دادند؟ عیناً همان بود؟

خواهر شهید: عین همان بود، همان نقره ای، من در خوابم هم نگاه کردم دیدم نقره ای است. چقدر گلوبندش قشنگ است. وقتی روی سینی حلوا هم بود سریع گرفتم، دستم را رویش گذاشتم گفتم مامانم نبیند، گرفتم گذاشتم داخل کیفم.

عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد

**: شما آخرین دختر هستی؟

خواهر شهید: آره. بعد آن را گرفتم آوردم خانه، به یک روحانی نشان دادم، او به من توضیح داد گفت که او را شهید بهتان داده. گفتم می دانم داده، این چه تاثیراتی در زندگی‌ام دارد؟ گفت زندگی‌ات چطوری است؟ گفتم زندگی‌ام یک چیزی است که سادگی دارد، خیلی ساده است، حالا مثلا موکت دارم، فرش ندارم، مثلا یک طوری است که نمی توانم اینها را فراهم کنم، وضع مالی‌مان زیاد خوب نیست. گفت یعنی چنان وضعت خوب می شود که یک طوری می شود که باید به مردم بدهی.

**: ممنون بابت وقتی که گذاشتید، باز عذرخواهی می کنم که باز من تجدید خاطرات کردم وخاطراتتان زنده شد.

خواهرشهید: خواهش می کنم. من ممنونم که یاد برادرم را زنده کردید.

*معصومه حلیمی

پایان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عاقبت گردنبندی که شهید به خواهرش داد بیشتر بخوانید »