دمشق

انفجاری حومه دیر الزور سوریه را لرزاند

انفجاری حومه دیر الزور سوریه را لرزاند



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، این دیده بان جمعه شب اضافه کرد، این انفجار در روستای « الطیبه » در نزدیکی شهر المیادین رخ داد و تاکنون اطلاعاتی درباره ماهیت این  حادثه دریافت نشده است. 

دیده بان موسوم به حقوق بشر سوریه با اشاره به اینکه این انفجار علاوه بر آسیب زدن به یک باب منزل، منجر به تخریب مغازه‌ها نیز شده است، اضافه کرد: خانه آسیب دیده توسط  « داعش»  در زمانی که بر این منطقه سیطره داشت به مرکزی برای تولید بمب های دست ساز و مین تبدیل شده بود.

این دیده بان افزود: انفجار یاد شده همزمان با پرواز یک پهپاد ناشناس بر فراز منطقه اتفاق افتاد.

بامداد چهارشنبه هفته گذشته نیز مناطقی از شهرهای دیرالزور و ابوکمال در شرق این کشور هدف حملات جنگنده‌های رژیم صهیونیستی قرار گرفت.

این حملات پس از آن صورت ‌گرفت که پدافند هوایی ارتش سوریه یک هفته قبل از آن حملات موشکی رژیم اسرائیل به جنوب دمشق را دفع کرده بود.

رژیم صهیونیستی در سال‌های اخیر بارها به دمشق و مناطق مختلف سوریه حمله هوایی کرده که با رهگیری به موقع پدافند هوایی دمشق در بیشتر مواقع، این حملات دفع شده است.

وزارت خارجه سوریه در نامه‌های جداگانه به دبیرکل سازمان ملل متحد و رییس دوره‌ای شورای امنیت، ضمن محکوم کردن حمله اخیر رژیم صهیونیستی به مناطقی در دیرالزور واقع در شرق این کشور، خواستار برخورد قاطع با قانون شکنی رژیم صهیونیستی شد.

منبع: ایرنا



منبع خبر

انفجاری حومه دیر الزور سوریه را لرزاند بیشتر بخوانید »

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد



آخرین دیدار سیدحسن نصرالله با سردار سلیمانی/ عکسی که به درخواست حاج قاسم ثبت شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سیدحسن نصرالله در خاطره‌ای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی می‌کند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:

روز چهارشنبه‌ای که حاج قاسم سحر جمعه‌اش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود. عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادران‌مان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرف‌ها نمی‌آید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگی‌ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می‌خواهم بروم عراق.»

سه‌شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می‌خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.

به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می‌کردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو می‌کنم. نماز را می‌خوانیم و جلسه را آغاز می‌کنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می‌کردیم. حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده‌ام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمی‌گیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»

نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندی‌ها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک می‌کرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»

در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانه‌های آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کرده‌اند.» بعد یکی از مهم‌ترین مجله‌های آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بی‌جایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب می‌شناسند، می‌گویند این مقدار تمرکز رسانه‌ای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرف‌ها زد.

در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبت‌هایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیت‌های زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرام‌تر و خوشحال‌تر بود. به قول ایرانی‌ها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی می‌کرد و می‌خندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.

معمولا وقتی برادران به دفتر من می‌آیند، بچه‌ها دوربین می‌آورند و عکس می‌گیرند. بعضی وقت‌ها هم نمی‌آورند؛ اما این بار خود حاجی به بچه‌ها گفت: «دوربین کجاست؟ می‌خواهم با سید عکس بگیرم.» بچه‌ها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکس‌هایی گرفته شد که البته همه‌اش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالت‌ها عکس بگیرند.

در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. می‌خواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم می‌روم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش می‌کنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون می‌خواهم نخست‌وزیر را ببینم و پیام‌های مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»

نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.

* میوه رسیده

نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی می‌وزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت می‌کردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.

در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه می‌گویم را بنویسید.» همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کرده‌اند، می‌دانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»

ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.

مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا در خروج همراهی‌اش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»

حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سیدحسن نصرالله در خاطره‌ای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی می‌کند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:

روز چهارشنبه‌ای که حاج قاسم سحر جمعه‌اش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود. عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادران‌مان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرف‌ها نمی‌آید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگی‌ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می‌خواهم بروم عراق.»

سه‌شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می‌خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.

به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می‌کردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو می‌کنم. نماز را می‌خوانیم و جلسه را آغاز می‌کنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می‌کردیم. حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده‌ام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمی‌گیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»

نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندی‌ها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک می‌کرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»

در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانه‌های آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کرده‌اند.» بعد یکی از مهم‌ترین مجله‌های آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بی‌جایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب می‌شناسند، می‌گویند این مقدار تمرکز رسانه‌ای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرف‌ها زد.

در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبت‌هایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیت‌های زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرام‌تر و خوشحال‌تر بود. به قول ایرانی‌ها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی می‌کرد و می‌خندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.

معمولا وقتی برادران به دفتر من می‌آیند، بچه‌ها دوربین می‌آورند و عکس می‌گیرند. بعضی وقت‌ها هم نمی‌آورند؛ اما این بار خود حاجی به بچه‌ها گفت: «دوربین کجاست؟ می‌خواهم با سید عکس بگیرم.» بچه‌ها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکس‌هایی گرفته شد که البته همه‌اش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالت‌ها عکس بگیرند.

در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. می‌خواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم می‌روم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش می‌کنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون می‌خواهم نخست‌وزیر را ببینم و پیام‌های مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»

نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.

* میوه رسیده

نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی می‌وزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت می‌کردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.

در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه می‌گویم را بنویسید.» همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کرده‌اند، می‌دانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»

ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.

مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا در خروج همراهی‌اش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»

حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.



منبع خبر

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد بیشتر بخوانید »

میلاد با سعادت حضرت زینب (س) بر شما عزیزان مبارک باد   امشب ز اوج آسمان باران اختر می‌چک…


?میلاد با سعادت حضرت زینب (س) بر شما عزیزان مبارک باد?

 

امشب ز اوج آسمان باران اختر می‌چکد

از انتهای کهکشان مینای کوثر می‌چکد

از دست ساقی تا سحر جرعه ز ساغر می‌چکد

بر دل رسیده کیمیا از دیده ها زر می چکد

امشب شب مولودی دردانه زهرا بود

 

بر مقدم او از سما اختر نشانی می شود

ساغر به رقص آید کنون می جاودانی می شود

رنگین کمان در سجده اش قامت کمانی می شود

با یک اشاره از ازل دل آسمانی می شود

عشق از پی تفسیر او سرگشته معنا بود

امشب شب مولودی دردانه زهرا بود

??? @khatmeqoran14 ???

??? @khatmeqoran14 ???



منبع

khatmeqoran14@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

میلاد با سعادت حضرت زینب (س) بر شما عزیزان مبارک باد   امشب ز اوج آسمان باران اختر می‌چک… بیشتر بخوانید »

ماجراجویی جدید دولت ترکیه پس از آتش افروزی در قره باغ/ جزئیات درگیری سنگین شبه نظامیان کُِرد و تروریست‌های مورد حمایت آنکارا در شمال سوریه + نقشه میدانی

ماجراجویی جدید دولت ترکیه پس از آتش افروزی در قره باغ/ جزئیات درگیری سنگین شبه نظامیان کُِرد و تروریست‌های مورد حمایت آنکارا در شمال سوریه + نقشه میدانی


سرویس جهان مشرق؛ توافق آتش بس در مناطق شمالی سوریه (شمال استان رقه) پس از ۱۴ ماه برقراری آرامش نسبی با ماجراجویی های دوباره دولت ترکیه شکسته شد و درگیری های سنگینی در این نقاط به وقوع پیوسته است.

در روزهای گذشته تحرکات نیروهای ارتش اشغالگر ترکیه و عناصر گروهک های تروریستی مورد حمایت آنکارا در مناطق اشغالی شمال سوریه افزایش یافته بود که در نهایت با هدف قرار دادن مواضع در تصرف نیروهای موسوم به دموکراتیک سوریه (تحت فرمان آمریکا) وارد مرحله جدیدی شد.

حملات جدید آنکارا علیه مواضع نیروهای دموکراتیک سوریه (شبه نظامیان کُُرد یا همان SDF) در حومه شهر «عین عیسی» در شمال استان رقه پس از بازگشت شمار زیادی از عناصر تروریستی از منطقه «قره باغ» در شمال رود ارس در دستور کار قرار گرفت.

براساس اطلاعات  به دست آمده، عناصر تروریستی با پشتیبانی نیروهای ارتش ترکیه در این عملیات تلاش می کنند شهر راهبردی «عین عیسی» را به همراه مناطق حومه از تصرف شبه نظامیان کُرد خارج و به اشغال خود دربیاورند.

به گفته منابع میدانی، یگان های ارتش ترکیه و عناصر گروهک های تروریستی در گام نخست مواضع نیروهای شبه نظامی کُرد را در روستاهای «صیدا، جبله و المشیرفی» هدف قرار دادند و برای اشغال این مناطق وارد عمل شدند.

نیروهای ارتش ترکیه و تروریست ها در زمان شروع حملات توانستند وارد روستای «صیدا» در حومه شمال غرب شهر عین عیسی شوند اما شبه نظامیان کُُرد ضد حملات را ترتیب دادند و پس از درگیری های سنگین موفق شدند این روستا را بازپس بگیرند.

در جریان درگیری های سنگین جمعه شب (بیست و هشتم آذرماه) حداقل ۱۴ تن از عناصر تروریستی به هلاکت رسیدند و شماری دیگر زخمی شدند و از سویی دیگر ۳۰ تن از نیروهای شبه نظامی کُرد هم کشته و تعدادی دیگر زخمی شدند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، همزمان با آغاز عملیات عناصر تروریستی برای اشغال شهر «عین عیسی» ، ارتش ترکیه شماری از نیروهای خود را به همراه تجهیزات نظامی سنگین در قالب چند کاروان برای شرکت در این عملیات به مناطق شمالی استان رقه انتقال داد.

در حال حاضر درگیری ها به شدت میان طرفین جریان دارد و خبرها حاکیست عناصر گروهک های تروریستی توانستند روستای معلک را به محاصره دربیاورند؛ در صورتی که این روستای راهبردی به اشغال تروریست ها درآید، شهر عین عیسی از لحاظ نظامی ساقط شده محسوب می شود.

براساس اطلاعات به دست آمده، گروهک تروریستی جبهه الشامیه که از سوی دولت ترکیه حمایت می شود به نیروهای مستقر شده خود در اطراف عین عیسی اعلام کرده هر لحظه برای شروع عملیات علیه شبه نظامیان کُرد و اشغال این شهر آماده باشند.

در ساعات گذشته نیز یگان توپخانه ارتش ترکیه مواضع نیروهای شبه نظامی کُرد را در ورودی شمالی شهر عین عیسی هدف قرار داد و به نظر می رسد این حملات برای ارزیابی میدانی منطقه صورت گرفته و مقدمه ای برای آغاز عملیات اشغال شهر عین عیسی است.

همزمان با این حملات توپخانه ای و نزدیک شدن عناصر گروهک های تروریستی به شهر عین عیسی، مذاکرات فشرده نمایندگان دولت سوریه و روسیه با فرماندهان شبه نظامیان کُرد برای رسیدن به توافق و جلوگیری از آغاز عملیات ارتش ترکیه در جریان است.

دمشق و مسکو به سران نیروهای موسوم به دموکراتیک سوریه پیشنهاد داده اند چند گروه از نیروهای ارتش سوریه و روسیه در ورودی های شهر عین عیسی مستقر شوند تا بار دیگر ماجرای تلخ اشغال شهر عفرین تکرار نشود و ماجراجویی جدید دولت ترکیه خنثی شود.

براساس آخرین اخبار به دست آمده، مذاکرات تا حدودی میان طرفین پیشرفت داشته و برخی منابع میدانی هم اعلام کردند چند گروه از نیروهای ارتش سوریه و نظامیان روسی خود را به ورودی شهر عین عیسی رسانده اند که پیامی آشکار برای آنکارا است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، فرماندهان نیروهای شبه نظامی کُرد به خوبی می دانند اگر اختلاف میان خود را حل نکنند، فرصت را از دست می دهند و نیروهای ارتش ترکیه و تروریست ها در غیاب نیروهای ارتش سوریه و نظامیان روسی، عملیات را برای اشغال شهر عین عیسی بدون هیچ وقفه ای آغاز می کنند.



منبع خبر

ماجراجویی جدید دولت ترکیه پس از آتش افروزی در قره باغ/ جزئیات درگیری سنگین شبه نظامیان کُِرد و تروریست‌های مورد حمایت آنکارا در شمال سوریه + نقشه میدانی بیشتر بخوانید »