دموکراسی

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟



پرستویی در پرداخت به مسائل و موضع‌گیری‌های رسانه‌ای‌اش قائل به حفظ چهارچوب‌هایی است اتفاقاً همین خصوصیت اوست که باعث پیروزی گفته‌های او درمقابل اعتراض مرد داخل سالن نمایش فیلم می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در این چند روز مطمئنا ویدئوهایی که در فضای مجازی درمورد پرویز پرستویی پخش شده است و مواجهه او با برخی معترضان و سلطنت‌طلبان در اکران فیلم حبیب احمدزاده در آمریکا را دیده‌اید. با نگاهی به مدل رفتاری این معترضان خارج‌نشین که در پس حرکت مدنی پنهان می‌کنند، متوجه خواهیم شد این‌گونه تهاجمات لفظی بی‌سابقه نیست و می‌توان حدس زد که طراحی و سازماندهی آن وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده باشد. با اینکه این موضوع واکنش‌های بسیاری را در پی‌داشت اما همچنان سلبریتی‌های همه جا حاضر قفل بر دهان زده و خاموش‌اند.

در نگاهی کلی این ماجرا در رسانه‌های داخلی آنچنان بازخورد نداشت اما رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور به آن پرداختند و درموردش صحبت کردند. این اتفاق از این جهت مهم است که حرف‌های پرویز پرستویی در رسانه‌های خارجی با تقطیع و تحریف همراه بود. از این رو در این گزارش با تشریح لایه آشکار موضوع، تلاش خواهد شد تا پرده از لایه‌های پنهان ماجرا برداشته شود.

فرهیختگان در این باره نوشت: «چیزی که مشخص است این برخوردها، نشانه‌هایی از یک اعتراض مدنی ندارند و علاوه‌بر اینکه یک شوآف رسانه‌ای است، بیشتر با هدف ایجاد مارپیچ سکوت و هراس هنرمندان از ابراز عقایدشان طراحی می‌شود.

اتفاقی که در آمریکا رقم خورد چه بود؟

فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بناسان، غول‌چراغ جادو» به کارگردانی حبیب احمدزاده روایتی از صلح و دنیای دور از جنگ است. این فیلم روایتی مستندگونه در قالب دیالوگ‌هایی است که بین غول جنگ و فرشته صلح برقرار می‌شد و به دنیای سیاه آدم‌بزرگ‌هایی انتقاد کرده بود که فاجعه هیروشیما و سردشت را خلق کردند.

این فیلم چند روز پیش قرار بود تا در لس‌آنجلس آمریکا اکران شود و میهمانان این مراسم پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش بودند. اما در همان بدو ورود با کسانی روبه‌رو شدند که به آنها توهین کردند و همان‌طور که در مجموعه ویدئوهای منتشرشده در فضای مجازی مشهود است، با وجود توهین‌هایی که علیه این هنرمندان می‌شود اما گوهر خیراندیش و پرویز پرستویی با یک سعه‌صدر به آنها پاسخ می‌دهند. گوهر خیراندیش در بدو ورود در پاسخ به کسانی که به پرستویی فحاشی می‌کنند، می‌گوید: «همین آقای پرستویی برادرش را در جنگ ایران و عراق به‌خاطر من و شما از دست داد و نباید با او چنین برخورد کرد».

 در داخل سالن نمایش هم یکی از افراد حاضر در سالن بدون توجه به فیلم و موضوع آن، خطاب به پرویز پرستویی درمورد وقایع آبان ۹۸ از او بازخواست می‌کند که البته با پاسخ‌های دقیق پرویز پرستویی و همچنین اعتراض دیگر حاضران در مراسم، خودش سالن نمایش را ترک می‌کند.

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟

پرویز پرستویی سال‌هاست در حوزه بازیگری فعالیت می‌کند. فیلم‌های مختلفی بازی کرده است و کارنامه درخشانی در حوزه بازیگری دارد. او در تمام این سال‌ها علاوه‌بر بازیگری، به دلیل فعالیت‌های اجتماعی‌اش در نقش یک کنشگر اجتماعی هم ظاهر شده است. پرستویی در پرداخت به مسائل و موضع‌گیری‌های رسانه‌ای‌اش قائل به حفظ چهارچوب‌هایی است که همراه با نقد نسبت به دستگاه‌های اجرایی کشور، از اصولی که برای خودش قائل است، عدول نمی‌کند. اتفاقا همین خصوصیت اوست که باعث پیروزی گفته‌های او درمقابل اعتراض مرد داخل سالن نمایش فیلم می‌شود.

کنار مردم بودن

در نشستی که بعد از این فیلم برگزار شد، یکی از کسانی که در این نشست حضور داشت، از پرستویی درمورد آبان ۹۸ سوال کرد و اینکه چرا درکنار مردم قرار نگرفتید، او هم در جواب به این فرد، گفت: «روح همه کسانی که اسم بردید شاد باشد، فکر نکنید که من با این چیزهایی که شما گفتید بیگانه هستم، هر کسی یک سهمی دارد. بنده به‌عنوان هنرمند چیزهایی یاد گرفتم اما برای من طول مبارزه مهم است؛ نه عرض آن». کافی است صفحه شخصی پرویز پرستویی در اینستاگرام را نگاه کنید، آلبومی است از حضور او درکنار مردم. او سال‌هاست درکنار گروه‌های مردمی در منطقه سیستان‌وبلوچستان حاضر می‌شود و با درد و رنج مردم این منطقه آشناست. او در فروردین ۱۳۹۹ با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش از حضور خودش و رسول خادم در نقطه صفرمرزی در اطراف شهرستان زابل برای کمک به مردم سیل‌زده و فقیر استان سیستان‌وبلوچستان خبر داد و مردم آن منطقه را غافلگیر کرد.

درکنار مردم بودن، یکی از مهم‌ترین وجوه شخصیتی پرویز پرستویی است و نمی‌توان او را هم‌ردیف سلبریتی‌های برج عاج‌نشین قرار داد. به نظر می‌رسد مرد معترض به پرویز پرستویی، در انتخاب چهره، اشتباه محاسباتی داشته و شاید خودش را نسبت به دیگر فعالیت‌های اجتماعی پرویز پرستویی به نافهمی زده بود.  حضور پرویز پرستویی در بحران‌هایی همچون سیل و زلزله از او یک شخصیت ویژه ساخته است. کمک برای خرید دارو، جمع‌کردن کمک برای خرید خانه برای یک خانواده نیازمند و… ازجمله مواردی است که او به کمک صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام، توانسته به مرحله عملیاتی برساند.

منتقدی که مجیزگو  نیست

پرویز پرستویی با تکیه بر چهارچوبی که برای خودش تعریف کرده، نسبت به پدیده‌های پیرامونی خودش نظر دارد و حتی نسبت به خیلی از دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نقد می‌کند. طبیعی است که انتقادهای او با مخالفت‌هایی هم همراه باشد اما همان‌طور که در همان سالن نمایش به مردم معترض فریادزن گفت او داخل کشور و درکنار مردمش است و نقد می‌کند. نه اینکه صدایش را بیرون از کشور بلند کند و فریاد بزند. او حد اعتدالی را برای نقد و اعتراض‌کردنش قائل است تا بتواند همیشه این نقد را به‌صورت مستمر ادامه دهد: لحظه به لحظه دنیای مجازی همانقدر مفید است که ممکن است بسیار هم ضرر داشته باشد، من همیشه صبح که بیدار می‌شوم، روی بند راه می‌روم چون ممکن است در هر چیزی که در فضای مجازی‌ام منتشر می‌کنم، واکنش‌های منفی و مثبت فراوان بگیرم. فکر نکنید که دل شما بیشتر از من برای عزیزانم و مردمم می‌تپد. من جراتم از خیلی از شماها بیشتر است. 

اینها بخش‌های دیگری از حرف‌های پرستویی است که نشان می‌دهد نسبت به اتفاقات درون کشور بیگانه نیست. او هم کنار مردمش ایستاده و هم اینکه مجیزگوی دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نیست و البته می‌داند که تنها راه اصلاح امور کشور همین کنار مردم ماندن و انتقاد کردن بدون هیچ ترس و واهمه‌ای است. واضح است انتقادهای مردی که از لمس مشکلات مردم در نقطه صفر مرزی می‌گوید خیلی فرق دارد با اظهارات فردی که در یک کشور اروپایی، پشت تریبون منتقدان قرار می‌گیرد.

پایبند به اصول است نه حزب باد!

پرویز پرستویی از آن جنس هنرمندانی است که در زندگی‌اش به یک چهارچوب و اصولی پایبند است و سعی دارد از اصولش تخطی نکند. در همین برنامه در آمریکا، از او می‌پرسند تو با قاسم سلیمانی عکس داری و او در جواب بدون هیچ واهمه‌ای از فریادهای بلند می‌گوید: «شما عقاید خودتان را دارید و من هم عقاید خودم را»، همان زمان گوهر خیراندیش هم در جواب آن فرد می‌گوید: «مادرم، عمه‌ام و بقیه اعضای فامیل همیشه روضه می‌گرفتند و نماز می‌خواندند، اینکه به دموکراسی اعتقاد داشته باشیم اما به عقاید دیگران احترام نگذاریم اصلا درست نیست».

پرستویی اتفاقا برمبنای همین اصول است که وقتی از او می‌پرسند چرا درمورد آبان ۹۸ نظر نمی‌دهی می‌گوید: «بنده آرزویم این است که در هیچ جای جهان هیچ قطره خونی ریخته نشود، چه آبان ۹۸ در ایران باشد و چه در جنگ اوکراین و چه در هرجای دیگر. شما یک جایی را خواب بودید و حرف‌های من را نشنیدید، مثل خیلی‌هایی که خواب بودند و یک دفعه بنزین گران شد. شما باید بیایید در ایران زندگی بکنید و (از نزدیک با درد مردم آشنا شوید) من به سیستان‌وبلوچستان رفتم و درکنار مردمی بودم که برخی از آدم‌ها هویت (شناسنامه) ندارند. منِ پرویز پرستویی و رسول خادم را می‌شناسند اما نه به‌عنوان اینکه یک بازیگر هستم چون اصلا رادیو و تلویزیون ندارند. اما من قرار است سازنده باشم».

پرویز پرستویی ازجمله دلسوزان ایران بزرگ است و معتقد به اینکه باید از داخل، منشا تغییرات و اصلاح امور باشیم و در مصاحبه‌ای که چند سال پیش داشته، در این‌باره گفته است: «عده‌ای فکر کردند الان که مملکت ما در تحریم و تورم و رکود فرو رفته است تا آنجا که می‌توانیم بزنیم و ببریم. در حرفه خود ما هم همین‌طور شده و احساس می‌کنم واقعا همدیگر را دوست نداریم و به همدیگر وابستگی نداریم، درصورتی‌که من همیشه اعتقادم بر این بوده که از ریز تا درشت‌مان یک خانواده هستیم».

۲۴ اردیبهشت‌ماه سالگرد شهادت برادر پرستویی است که در جنگ از دستش داد. او هر سال با نوشتن یک دلنوشته یکسان در اینستاگرامش یاد برادرش می‌کند و در همین نوشته هم می‌توانیم نسبت او را با ایران و جان‌دادن برای ایران ببینیم. در یکی از همین دلنوشته‌ها بعد از اینکه از دلتنگی برای برادرش می‌گوید، نوشته است: «امیدم به این بود بعد پایان‌ خدمتت که اومدی تازه بشینیم کلی باهم درددل کنیم و بخندیم و گریه کنیم ولی با رفتنت خنده هم از من گرفته شد ولی به وجودت و به شکل شهادتت که پر از مردانگی و جوانمردی بود، افتخار می‌کنم. تو رفتی و به بچه‌های خط‌مقدم آب و غذا رسوندی ولی خودت برنگشتی. این مرام و معرفتت شد سرلوحه زندگی من و خیلی چیزا رو به من یاد دادی. تا ابد تو قلبمی برادر عزیزم بهروزجان. روح همه شهدا و درگذشتگان شاد و یادشان گرامی باد

آژانس شیشه‌ای ازجمله فیلم‌هایی است که او بازی کرده و یاد و خاطره‌اش از ذهن علاقه‌مندان به سینما پاک نمی‌شود. بعد از بازی در این فیلم در گفت‌وگویی از مواجهه با یک جانباز روایت می‌کند و می‌گوید: «برای جشنواره‌ دفاع مقدس در همدان به‌خاطر فیلم آژانس شیشه‌ای قرار بود به من جایزه بدهند. وقتی من رفتم و پا گذاشتم به سینمای همدان، ۱۰ روز بود که آژانس شیشه‌ای آنجا درکنار جشنواره اکران بود. مردم ازدحام کرده بودند و اول وقتی مرا دیدند، خیلی ابراز احساسات کردند. بعدش دیدم از ته سالن یک نفر با دو عصا و با بدبختی دارد به طرف من می‌آید.

من هم رفتم طرفش. نیم‌متر مانده بود به او برسم که عصا را انداخت و افتاد توی بغل من. او گریه کرد، من گریه کردم. دم گوشش گفتم، چه‌کار می‌کنی؟ چرا ما را خراب‌مان کردی؟ گفت، من خود عباسم! عباسی که در آژانس شیشه‌ای ترکش توی گلویش هست و می‌خواهد بمیرد. گفتم، یعنی چی خود عباسم؟ گفت فقط اسمم فرق می‌کند. من ترکش توی بدنم هست، کمیسیون پزشکی تشکیل شده، باید بروم لندن، ولی من را نمی‌فرستند. ولی یک اتفاقی در من افتاده. گفتم چی؟ گفت، من درواقع به ضرب و زور قرص و دارو زنده‌ام.

وقتی پایم را از خانه می‌گذارم بیرون، نمی‌دانم پنج دقیقه دیگر می‌خورم زمین یا ۱۰ دقیقه‌ دیگر. اصلا امید به برگشت من ندارند. اما این فیلم باعث شد اتفاقی در من بیفتد. مدیر سینما لطف کرده و من را بیرون نمی‌کند. ۱۰ روز است که از صبح می‌آیم سینما و تا شب آژانس شیشه‌ای می‌بینم و این موجب شده من ۱۰ روز داروهایم را قطع کنم. اینجاست که من می‌بینم چه وظایف سنگینی دارم، چه مسئولیت سنگینی‌ است. پس هنر آنقدر وسیع و ژرف است که می‌تواند زندگی یک انسان را نجات دهد.»

این بود تحمل نظر مخالف؟

وقتی مجموعه‌ ویدئوها از مراسم اکران و نشست خبری فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس را مرور می‌کنیم، کاملا مشخص است که عده‌ای به‌صورت سازماندهی‌شده برای برهم‌زدن و ایجاد تشنج، خودشان را به این مراسم رسانده‌اند. حتی بیرون از سالن نمایش هم عده‌ای منتظر ایستاده‌اند تا هر میهمانی که به داخل یا بیرون از سالن نمایش می‌رود را مورد هجمه و حملات لفظی قرار دهند. این مدل برخوردها که هیچ‌گونه وجه مدنی و انسانی را با خود حمل نمی‌کند و بیشتر براساس یک کینه‌ورزی غیرقابل‌کنترل است، نه‌تنها دامن شخص پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش را می‌گیرد که حتی افرادی همچون اسماعیل منفردزاده آهنگسازی که سال‌ها در خارج از کشور زندگی می‌کند را هم درگیر می‌کند. نکته تامل‌برانگیز ماجرا این است که اکثر قریب به اتفاق این افراد حمله‌کننده گوشی به دست از مدل برخورد خودشان و واکنش طرف مقابل فیلم می‌گیرند. این افراد ظاهرا معترض به وجود همان‌هایی هستند که صفحه‌های شبکه اجتماعی و کامنت‌هایشان پر است از مدعیاتی از فریاد آزادی‌خواهی و احترام به حقوق انسان. 

اما آن ‌چیزی که در پس تصاویر بار دیگر به‌طور واضح نشان داده می‌شود، میزان فهم این افراد در پذیرش و گفت‌وگو با «دیگری» است. جماعتی که مدعی ایده حکمرانی است و نسبت به رفتارهای ضددیگری در حکومت انتقاد دارد، خودش در پذیرش نظرات مخالف که نه، حتی در پذیرش نظراتی غیر از نظر خودشان عصبانی و برافروخته می‌شود.

نکته جالب دیگر این اتفاق، مختصاتی است که این چهره‌های درهم‌کشیده به آنجا آمدند. اینها به یک میتینگ ‌سیاسی نیامده‌اند یا اینکه مثل انتخابات خردادماه سال گذشته، جلوی سفارتخانه‌های ایرانی جمع شده باشند و به رای‌دهندگان فحاشی کنند. مختصات حضور و کنش ظاهرا سیاسی‌شان، در یک جلسه تماما فرهنگی است. نمایش فیلمی به نام «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس که اتفاقا موضوعی ضدجنگ دارد و برای مخاطب نوجوان ساخته شده است. واقعا جای سوال است این‌ جماعتی که با هنرمندانی همچون پرویز پرستویی یا گوهر خیراندیش که کارنامه مشخصی در سینمای ایران دارند، این‌گونه زاویه دارند و برخورد می‌کنند، اگر فرصت پیدا کنند و به خیالات حکمرانی‌شان بر ایران برسند با دیگرانی که نظر مخالف دارند، چه خواهند کرد؟

وقتی «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» می‌نامند

با نگاهی به مدل رفتاری این معترضان خارج‌نشین که در پس حرکت مدنی پنهان می‌کنند، متوجه خواهیم شد این‌گونه تهاجمات لفظی بی‌سابقه نیست و می‌توان حدس زد که طراحی و سازماندهی آن وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده باشد. مشابه این مدل برخوردها کاملا در چهارچوب وظایف سازمانی و رسانه‌ای گروهی موسوم به «فرشگرد» تعریف شده است. «فرشگرد» گروهی است که از سوی رضا پهلوی تشکیل شده و از حمایت همه‌جانبه رسانه‌های اپوزیسیون برخوردار است. عمده فعالیت‌های این‌ گروه در فضای‌ مجازی، تعریف می‌شود و نه‌تنها چهره‌های سیاسی ایران را مورد هجمه قرار می‌دهند بلکه توهین و فحاشی علیه سلبریتی‌ها را هم در دستورکار خود قرار داده‌اند.

این درحالی است که از چند سال قبل نقد سیستمی دستگاه سلبریتی‌سازی کشور در یک فضای طبیعی و کاملا حرفه‌ای توسط برخی کاربران فضای مجازی انجام می‌شد و می‌توانست نتایج خوبی را رقم بزند اما انتخاب شیوه توهین به جای نقد توسط جماعت فرشگردی باعث شد مسیر نقد سلبریتی به انحراف کشیده شود. یکی از نمونه‌ نقدهای درست به جریان سلبریتی که در قضیه پرونده فساد اقتصادی سریال شهرزاد هم نتایج مهمی را در فضای رسانه داشت، توسط نادر فتوره‌چی طراحی شده بود.

او این روزها در فضای مجازی کم‌کار شده است اما فحاشی‌ها و توهین‌های بی‌حد و مرز فرشگردی‌ها باعث شد او در آستانه یک‌سالگی این گروه، در توئیترش بنویسد: «تلاش می‌کنند «ابتذال» را «آزادی» جا بزنند. تلاش می‌کنند «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» جا بزنند. تلاش می‌کنند «اصلاح‌طلبی» را پشت نقاب «براندازم» پنهان کنند. تلاش می‌کنند «پرسشگری» را «توهم توطئه» بنامند. آنها سپاهیان وضع موجودند، اما می‌گویند ما راهبران «تغییر» هستیم».

مخالفت با هرگونه تصویر واقعی از ایران

از زاویه دیگری هم این مدل برخوردهای تند و تیز رسانه‌ای قابل‌تامل است؛ چون شیوه تهاجم و حملات پی‌درپی این افراد در چهارچوب نظریه رسانه‌ای تحت‌عنوان ایجاد مارپیچ سکوت قابل‌تعریف است تا هنرمندان و چهره‌های هنری نتوانند عقاید و نظرات واقعی‌شان را نسبت به پدیده‌های اطراف خود ابراز کنند.

ضمن اینکه، جماعت مخالف حکومت ایران به کمک رسانه‌های اپوزیسیون، تصویری از دستگاه‌های حاکمیتی و فرهنگی داخل ایران در جهان به نمایش می‌گذارند که نمایش و عرضه محصولات فرهنگی و هنری داخل ایران به ضرر تصویرسازی عمومی آنها تمام می‌شود و مبتنی بر همین دیدگاه سیاسی، این جنس برخوردها را پیش از این با دیگر هنرمندان هم انجام داده‌اند. به‌خاطر همین است که جماعت مخالف حکومت ایران، برنامه‌ها و اجرای هنرمندانی که به خارج از کشور ‌می‌روند را با رفتارهایی خارج از محدوده هنر به هم می‌زنند».

واکنش ها به ویدئوهای پخش شده

سیدمحمود رضوی، مشاور قالیباف در توییتر نوشت:«پرویز پرستویی را نمیشد ندید و از کنارش گذشت، غیرت، شهامت و وطن‌پرستی‌اش را با چشم ها و دستش در مقابل یک وطن فروش به نمایش گذاشت. البته خیلی به سام رجبی رحم کرد، چون پیش از این با کف گرگی و زیر زانو و کله آقای دل‌انگیز مارمولک را به خدا نزدیک کرده بود».

محمد مهدی همت در توییتر نوشت: «چرا اینقدر دیر اومدی؟ مأموریت بودم/ شغلت چیه؟ تو حفاظتم/ نگهبانی؟/ محافظم/ آهان پس بادیگاردی…/ من بادیگارد نیستم؛ محافظم/ شما از شخصیت نظام دفاع کردی…».

سیدپویان حسین‌پور، فعال رسانه‌ای در توییتر نوشت: «‏آسیب روحی و جسمی سام رجبی رو دیدید؟! براندازها همه‌شون همینند؛ خیک باد و ادعا و در یک کلام لاف در غریبی! چهل سال از عمر جمهوری اسلامی گذشت و این جماعت کماکان یا مثل دارودسته مسعود لجنی مشغول قتل‌عام زن و بچه مردمند یا مثل اوباش سلطنت‌طلب مشغول لات‌بازی و عربده‌کشی در فضای مجازی!».

عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه همشهری در توییتر نوشت: «‏وقتی یک ایرانی یک ایرانی دیگر را به جرم ارتباط با سردار شهید آن هم در لانه گرگ مجرم می‌داند و تحقیر و سرزنش می‌کند یعنی از مرحله گفتگوی روشنفکرانه عبور شده است و تنها پاسخ درخور همان ‎سیلی پرستویی است. حیف شد اون ‎عروسک پمپئو بی نصیب شد».

تحلیل آخر/کنش اخلاقی نمادین

در تحلیل نهایی به نظر می‌رسد در آن لحظه پرویز پرستویی یک تصمیم اخلاقی گرفت و رفتاری نمادین از خود به نمایش گذاشت، اما اینبار در نقش خودش. یک نفر شهر به شهر با دوربینی در دست دنبالش راه افتاده و بدترین توهین‌ها را به او می‌کند، بی‌که تلاش کند گفتگویی شکل بگیرد با پرخاشگری سوالات نامربوط می‌پرسد، تفتیش عقاید می‌کند و در کار عصبانی کردن او است. شخص مورد نظر که آشکارا رفتارش طراحی و سازماندهی شده و وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده ضد نظام است، عامدانه می‌خواهد او را عصبانی کند. در واقع شگرد مارپیچ سکوت را به خدمت گرفته تا با سرکوب صدای پرستویی کاری کند که دیگر هنرمندان و سلبریتی‌ها از این به بعد نتوانند کوچکترین نزدیکی و ارتباطی با حاکمیت داشته باشند. پرستویی هم احتمالا از رفتار غیرانسانی او همین موضوع را دریافته است. دریافته که ممکن است سکوتش عواقب چندان مطلوبی برای اجتماعی که نماینده آن است نداشته باشد. با اینهمه بازهم پرستویی با صبوری بسیار او را به گفتگو دعوت می‌کند. اما از جایی به بعد سوالات شخص مذکور تبدیل به فحش‌های ناموسی و خانوادگی می‌شود، به تعبیری رفتارش ناانسانی می‌شود. او مدام به پرستویی می‌گوید ترسو و… تا به یکباره پرستویی بر گوش(یا چانه) او سیلی می‌زند. ویدئو بعدی حضور این شخص در بیمارستان است که نزد کاربران پر تعداد فضای مجازی جنبه‌هایی طنز به خود می‌گیرد( در نظر بگیرید بازیکنی که تمارض می‌کند و با کوچکترین برخورد، خودش را به زمین انداخته تا داور به اشتباه بی‌افتد و به بازیکن حریف کارت قرمز بدهد). در واقع او از هر کار غیراخلاقی استفاده می‌کند تا پرستویی از مخاطبان(مردم) کارت قرمز بگیرد اما عجیب اینکه رفتارش باعث خنده تماشاچیان می‌شود، کافی است به توئیت‌ها و پست‌های منتشر شده بعد از این ویدئو مراجعه کنید.

بی‌شک هر شخص دیگری هم جای پرویز پرستویی بود(حتی اگر برای ترویج صلح به آمریکا رفته باشد) بازهم مجبور به اندکی خشونت می‌شد تا از خودش و اعتقاداتش دفاع کرده باشد. از این رو است که حالا بعد از گذشت چند روز یک ملت پشت آن سیلی ایستاده‌اند و نه تنها  آن را نقد نمی‌کنند بلکه از رفتار و کنشگری او تمام قد دفاع می‌کنند. چرا که همه شاهد ماجرا بودند و دیدند که این کنش طی چه فرآیند و فعل و انفعالی شکل گرفت.

اخلاق با شجاعت، وفاداری، صداقت، عشق و فضیلت سر و کار دارد و از این رو است که کنش پرستویی را می‌توان کنشی اخلاقی‌نمادین نام نهاد. از این جهت نمادین که می‌تواند معانی متعددی را نزد مخاطبان حاضر کند و تعبیرهای مختلفی را پیش بکشد. حالا این سیلی تبدیل به نماد مقتدری شده که وفاداری به حقیقت را پیش کشیده و علیه تزویر و دروغ  به کار افتاده است.

از منظری دیگر به طور کلی آنچه در این روزها گذشت بازتاب توحش کسانی است که طی چهار دهه گذشته، تمام توان رسانه‌های معاند را به کار گرفته‌اند تا تصویری دروغین از ایران را به جهان مخابره کنند و از این رو همواره در کار نفاق و سیاست تفرقه‌ بوده‌ و هستند. حالا در این سال‌های اخیر که تحریم‌ها باعث مشکلات اقتصادی مردم شده است، از این وضعیت بهره برداری سیاسی کرده و اعتماد به نفس بیشتری گرفته‌اند و عریان‌تر از قبل جاهلیتشان را جار می‌زنند. جالب اینجاست که درست در چنین بزنگاهی‌ست که دستشان برای مردم رو و اهدافشان بر ملا می‌شود. هیولای درونشان را آشکار و ابتذالی که به جای آزادی جا زده‌اند را عیان می‌کنند، اما آخرسر جز ننگ و حقارت چیزی بر جای نمی‌گذارند. 

دسته آخر اینکه هوچی‌گری یک مواجب‌بگیر آنچنان ورق را برگرداند و باعث بدنامی‌شان شد که گویی هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟ بیشتر بخوانید »

دموکراسی‌های غربی بیشتر دیکتاتوری است

دموکراسی‌های غربی بیشتر دیکتاتوری است



وزیر خارجه روسیه در گفت‌وگو با رسانه‌های صربستان تاکید کرد کشورش در پی تحریم‌های غرب منزوی نشده و به انتقاد از اقدام آمریکا و کشورهای اروپایی در تحمیل ارزش‌های ساختگی خود بر دیگر کشورها پرداخت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «سرگئی لاوروف» وزیر امور خارجه روسیه در گفت‌وگو با چهار رسانه صربستان از جمله رادیو و تلویزیون این کشور درباره موضوعات مختلف از جمله اقدامات ضد روسی غرب اظهارنظر کرد.

روسیه منزوی نیست

هنگامی که از وی در خصوص «انزوای روسیه» در پی تحریم‌های غرب سوال شد، تاکید کرد که چنین انزوایی وجود ندارد و کشورش تعداد زیادی شریک در منطقه آسیا-اقیانوسیه، آفریقا و آمریکای لاتین دارد.

به گفته لاوروف، «روسیه روابط خوبی با اکثریت قریب به اتفاق سازمان‌هایی دارد که توسط کشورهای در حال توسعه ایجاد شده و از جمله آن‌ها می‌توان به اتحادیه آفریقا و جامعه کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب و همچنین اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا  (آسه‌آن) و بسیاری دیگر اشاره کرد».

امیدواری روسیه به موفقیت مذاکرات با اوکراین

وزیر امور خارجه روسیه همچنین به مذاکرات جاری بین مسکو و کی‌یف اشاره کرد و گفت روسیه امیدوار است که این مذاکرات موفقیت‌آمیز باشد.

وی گفت: علاقه‌مندیم که این مذاکرات با نتیجه‌ای به پایان برسد که به اهداف اساسی خود برسیم. اول از همه، پایان کشتار غیرنظامیان در منطقه دونباس است که برای هشت سال طولانی ادامه داشته و در طی آن کل جامعه مترقی غربی سکوت کرد، حتی هرگز اظهارنظر انتقادی نکردند، اگرچه همه، بمباران زیرساخت‌های غیرنظامی، بیمارستان‌ها، مهدکودک‌ها، کلینیک‌ها و ساختمان‌های مسکونی در این منطقه را تماشا کردند.

لاوروف همچنین تصریح کرد که مسکو آماده در نظر گرفتن مکان‌های مختلف برای ادامه مذاکرات روسیه و اوکراین از جمله بلگراد است.

دیدار پوتین و زلنسکی؟

لاوروف درباره دیدار احتمالی بین ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه و ولودیمیر زلنسکی همتای اوکراینی وی گفت که که این دیدار باید زمانی برگزار شود که دو طرف به توافق بر سر موضوعات کلیدی نزدیک‌تر شوند.

وی افزود که «در جریان مذاکرات کنونی با اوکراین، مسکو موظف است اطمینان حاصل کند که مردم دونباس دیگر هرگز از رژیم کی‌یف رنج نخواهند برد و اوکراین نظامی شدن به صورت متداوم را در تلاش برای تهدید روسیه متوقف می‌کند».

روابط روسیه و چین در محکم‌ترین سطح قرار دارد

سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه روز دوشنبه گفت روابط روسیه با چین در زمانی که کشورهای غربی با تحریم‌های بی‌سابقه بر سر اوکراین به دنبال منزوی کردن مسکو هستند، در محکم‌ترین سطح خود قرار دارد.

پکن بارها مخالفت خود را با تحریم ها اعلام کرده و اصرار دارد که مبادلات اقتصادی و تجاری عادی با روسیه را حفظ خواهد کرد.

دموکراسی‌های غربی بیشتر دیکتاتوری است

سرگئی لاوروف همچنین در سخنان خود از اتحادیه اروپا و “ارزش‌های غربی” به شدت انتقاد کرد و گفت که مجموعه دموکراسی‌های ایالات متحده و اتحادیه اروپا در واقع به وضوح خودکامگی است و این نشان می‌دهد که کلمه دیکتاتوری برای آن‌ها مناسب‌تر است.

وی با اشاره به تحمیل نئولیبرالیسم توسط غرب ادامه داد: ما باید به جای تحمیل ارزش‌های ساختگی خودمان، به یکدیگر احترام بگذاریم. آن‌ها اکنون در تلاش برای سرکوب تمدن‌هایی هستند که هزاران سال است در حال رشد بوده‌اند.

وزیر خارجه روسیه در ادامه، «ناتوانی اروپا در ایفای نقش میانجی» را زیر سؤال برد و به وعده‌های عملی نشده در رابطه با توافق‌های ۲۰۱۳ برای ایجاد شهرداری‌های صرب در کوزوو اشاره کرد.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دموکراسی‌های غربی بیشتر دیکتاتوری است بیشتر بخوانید »

آمریکایی‌ها هم درباره افول کشورشان اجماع دارند

آمریکایی‌ها هم درباره افول کشورشان اجماع دارند



هم‌پیمان‌شدن، هماهنگ‌شدن و گوش‌کردن به دستورات آمریکا عاقبت خوبی ندارد. جریان‌های غربگرا در افغانستان، اوکراین، سوریه، یمن، لبنان و حتی ایران در سالیان گذشته دچار چالش شدند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، شکست‌ آمریکا در اعمال فشار حداکثری علیه ملت ایران، یکی از محورهای سخنان نوروزی رهبر انقلاب بود. ایشان فرمودند: «یکی از مهمترین حوادث شیرین سال ۱۴۰۰ این بود که آمریکاییها، در همین اواخر البته، آمدند اعتراف کردند، به زبان خودشان گفتند که ما در فشار حداکثری علیه ایران شکست خفّت‌بار خوردیم. تعبیر «خفّت‌بار»، تعبیر خود آمریکایی‌هاست. حادثه‌ی مهمّی است. ملّت ایران پیروز شد.» ایشان همچنین با اشاره به دیگر شکست‌های آمریکایی‌ها در مناطق دور و نزدیک اعلام کردند که این‌ها نشان از درستی مسیر ملت ایران دارد. به همین دلیل، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR برای بررسی بیشتر شکست‌ و افول آمریکا به گفت‌وگو با آقای دکتر فؤاد ایزدی، دانشیار گروه مطالعات آمریکا در دانشگاه تهران پرداخته است.

یکی از مباحثی که در پیام نوروزی رهبر انقلاب به آن اشاره شد، بحث شکست آمریکا در منطقه و جهان است. حول این موضوع چه مصادیقی قابل طرح است؟

از چند سال پیش، بحث افول آمریکا چند بار در فرمایشات حضرت آقا تکرار شد. چند سال پیش هم یکی از اساتید دانشگاه آمریکا مفهوم افول موریانه‌ای را مطرح کرد. وقتی درباره‌ افول آمریکا صحبت می‌شود، بعضی‌ها آسمان‌خراش‌ها و وجه‌های صنعتی و نظامی آمریکا را می‌بینند و درک این مفهوم برایشان سخت می‌شود و آن ظاهر در بعضی از موارد خیلی مشکل‌دار می‌شود؛ منتها چون افول از نوع موریانه‌ای است تا مدتی ظاهر خوب می‌ماند، ولی بعد از درون سیستم پوک می‌شود. این موضوع یکی از بحث‌های حضرت آقا در سالیان گذشته بود. به نظر بنده در همین چهار پنج سالی که از آن سخنرانی می‌گذرد، این تحلیل را تأیید می‌کند؛ یعنی افول آمریکا دارد منجر به شکست‌های بزرگ و حداکثری می‌شود.

اما چه شد که آمریکا در معادلات بین‌الملل تبدیل به یکی از دو ابرقدرت دنیا شد؟ بعد از جنگ جهانی دوم، دو کشور ادعای ابرقدرتی کردند که یکی شوروی و یکی آمریکا بود. افرادی که با تاریخ آمریکا آشنا هستند می‌دانند که این کشور خیلی ادعای جهانی نداشت. چه اتفاقی افتاد که بعد از جنگ جهانی دوم این ذهنیت در آمریکا ایجاد شد که اعلام کنند ابرقدرت دنیا هستند؟ به نظر من آمریکا به پنج دلیل به این فهم رسید. در هر پنج دلیل و شاخص هم نشانه‌هایی وجود دارد که این شاخص‌ها روبه افول است.

یکی از آن دلایل قدرت نظامی آمریکا بود؛ یعنی آمریکایی‌ها به‌دلیل توانمندی نظامی برتر، سرخ‌پوست‌های منطقه‌ آمریکای شمالی را نیست و نابودکرده و نسل‌کشی کردند؛ چرا؟ به‌خاطر توانمندی نظامی و مهاجرینی که از اروپا آمده بودند. بعد از تسلط بر مناطق شرقی آمریکا به‌تدریج آمریکا وارد جنگ و درگیری با همسایه‌ جنوبی خود (مکزیک) شد. این ایالت‌های غرب و جنوب غربی آمریکا متعلق به مکزیک بود. بعد آمریکایی‌ها به‌خاطر برتری نظامی این ایالت‌ها را از مکزیکی‌ها گرفتند. کم‌کم چوب این برتری نظامی به تن دیگر کشورهای آمریکای لاتین هم خورد؛ یعنی آمریکایی‌ها شروع کردند به مناطق دیگر در آمریکای لاتین تعرض کنند و سیستم حکومت مافیایی آمریکا که این‌هم در فرمایشات حضرت آقا بود، وارد عمل می‌شد. پس، شاخص اول قدرت نظامی است که این قدرت نظامی به قدرت اقتصادی تبدیل شد. با بزرگ‌شدن آمریکا از نظر مساحت در آمریکای شمالی دسترسی‌شان به منابع طبیعی گسترش پیدا کرد؛ مثلاً، آمریکایی‌ها در این جنگ و رقابتی که با روسیه دارند به اروپایی‌ها می‌گویند شما از روسیه نفت و گاز نخرید و از ما بخرید. نفت و گاز در آمریکا کجا تولید می‌شود؟ غالباً در همین مناطقی که از مکزیک دزدیدند. در ایالاتی که آمریکایی‌ها از مکزیک اشغال و جدا کردند، نفت و گاز تولید می‌شود.

پس، قدرت نظامی به قدرت اقتصادی تبدیل شد و آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در حوزه‌ اقتصادی رتبه‌ یک دنیا را پیدا کرد و حدود ۵۰درصد اقتصاد دنیا را کنترل می‌کرد. رقبای سنتی اقتصادی آمریکا در اروپا مثل انگلیس، فرانسه، آلمان و کشورهایی مثل ژاپن همه اقتصادهایشان نابود شده بود. به این دلیل، آمریکایی‌ها در حوزه‌ اقتصادی توانمندی ویژه‌ای پیدا کردند و قدرت نظامی به قدرت اقتصادی تبدیل شد.

شاخص سوم، قدرت سیاسی آمریکایی‌ها بود که در حوزه‌ نظامی و اقتصادی توانمندی داشتند و از ابزارهای نظامی و اقتصادی استفاده کردند و قدرت سیاسی پیدا کردند و سازمان ملل را تأسیس کردند و برای خودشان در سازمان ملل تبلیغاتی قرار دادند. آمریکایی‌ها بعد از جنگ جهانی دوم نهادهای بین‌المللی را تأسیس کردند و از آن‌ها برای پیشبرد اهدافشان در حوزه‌ بین‌الملل استفاده می‌کردند.

شاخص چهارم، قدرت نرم است. کشوری که قدرت نظامی بالا و قدرت اقتصادی و سیاسی بزرگی داشت، برای خیلی‌ها در دنیا جذاب شد؛ یعنی خیلی‌ها در دنیا به آمریکا علاقه‌مند شدند و این برای آمریکایی‌ها قدرت نرم ایجاد کرد.

شاخص پنجم هم، قدرت نهادسازی و سازماندهی است. کشوری که در حوزه‌های نظامی، اقتصادی، سیاسی و قدرت نرم ادعای ابرقدرتی داشت، نیاز به تأسیس نهادهایی برای مدیریت داشت. آمریکایی‌ها از این جهت در قدرت نهادسازی هم توانمندی پیدا کردند. این پنج شاخص قدرت آمریکا شد.

حالا در این سالیان گذشته چه اتفاقی برای آمریکایی‌ها افتاده؟ یکی از اتفاقاتی که سال گذشته در حوزه‌ نظامی افتاد، شکست مفتضحانه‌ آمریکا در افغانستان بود. با اینکه آمریکایی‌ها خیلی بیشتر برای اعزام هزینه می‌کردند و امکانات و تجهیزات مدرن‌تر و پول خیلی بیشتری داشتند، ‌ ولی در نهایت بعد از بیست سال که تریلیون‌ها دلار در افغانستان هزینه کردند و چند صد هزار افغان را از بین بردند و چند هزار آمریکایی‌ در آن کشور جانشان را از دست دادند، مجبور به فرار مفتضحانه شدند و تصاویرش در همه جای دنیا پخش شد.

در این سالیان گذشته، آمریکایی‌ها در هیچ‌کدام از کارهایی که در حوزه‌ نظامی علاقه داشتند در ایران انجام بدهند، موفق نبودند. دلیل اصلی‌اش هم جمهوری اسلامی ایران بود؛ چرا آمریکایی‌ها در حوزه‌ نظامی دچار چالش و شکست شدند؟ به‌خاطر افرادی مثل سردار سلیمانی. یکی از دلایلی که آمریکایی‌ها از سردار سلیمانی به‌شدت متنفر بودند این بود که برای آمریکا در حوزه‌ نظامی چالش جدی ایجاد کرده بود. این شکست‌های متعدد در حوزه‌ نظامی تبعات اقتصادی هم برای آمریکا داشت. همان‌طوری که این شاخص‌ها با شاخص نظامی شروع شد و به‌تدریج قدرت به حوزه‌های دیگر هم سرایت پیدا کرد، با از دست دادن جایگاه نظامی، جایگاه خود را از دست دادند. با از بین رفتن قدرت نظامی آمریکا، آمریکا خیلی‌ها را به این سمت برد و می‌برد. هم‌پیمان‌شدن، هماهنگ‌شدن و گوش‌کردن به دستورات آمریکا عاقبت خوبی ندارد. جریان‌های غربگرا در افغانستان، اوکراین، سوریه، یمن، لبنان و حتی ایران در سالیان گذشته دچار چالش شدند و شکست در حوزه‌ اقتصادی و نظامی قدرت آمریکا را کاهش داد؛ چون توانمندی سیاسی و اقتصادی عقبه‌ نظامی داشت. آن عقبه‌ نظامی که دچار چالش شد، آمریکایی‌ها در حوزه‌ اقتصادی هم خیلی قابلیت بالایی پیدا نکردند و از دولت کارتر به بعد بدهی آمریکا افزایش پیدا کرد. آمریکایی‌ها هنوز از شوکی که بعد از پیروزی انقلاب به اقتصادشان وارد شد، خارج نشده‌اند و این روند افول اقتصادی آمریکا شروع شد. آمریکایی‌ها بعد از جنگ جهانی دوم، ۵۰درصد اقتصاد دنیا را کنترل کردند و الآن حدود ۲۰درصد است. بانک جهانی صندوق بین‌المللی پول در برآوردی گفته است که در سه چهار سال آینده ۲۰درصد به ۱۰درصد می‌رسد. این روند افول با سرعت بالایی در حال طی‌شدن است.

پس، در حد زیادی جمهوری اسلامی و افرادی مثل شهید سلیمانی بودند که به افول اقتصادی در آمریکا کمک کردند. افول نظامی و اقتصادی هم جایگاه سیاسی آمریکا را زیر سؤال برده و دیگر آن ابهت را ندارند. اگر آمریکایی‌ها مثل گذشته جایگاه سیاسی خود را داشتند، هیچ‌وقت ما شاهد وضعیت فعلی اوکراین نبودیم. ماجرای اوکراین یکی از نشانه‌های افول آمریکاست، همان‌طوری که در افغانستان این واقعیت وجود دارد.

افول نظامی و اقتصادی و سیاسی، افول قدرت نرم آمریکا را هم همراه خودش آورده و دارد می‌آورد. الآن کمتر فرد هوشمندی در دنیا هست که نگاهش به آمریکا مثل نگاه نسل قبلی باشد و آمریکا برای خیلی‌ها دیگر جذابیت ندارد. واقعیت‌های آمریکا این‌گونه که هست، مشخص است. وقتی بیماری مثل کرونا می‌آید، آمریکا رتبه‌ یک در ابتلا و فوت را پیدا می‌کند و معلوم می‌شود که مشکلات جدی در آن کشور وجود دارد. آن نگاه خوش‌بینانه‌ای که خیلی‌ها به حوزه‌های مختلف آمریکا داشتند، الآن از دست‌ رفته است. وقتی سیستم سیاسی آمریکا فردی مثل ترامپ و بایدن را رئیس‌جمهور می‌کند، معلوم است که مشکلی در نهادهای آمریکایی ایجاد شده است. کنگره‌ آمریکا که یکی از نهادهای اصلی حکمرانی در آمریکاست، مردم آمریکا آن‌ها را آدم‌های فاسد و دروغ‌گو می‌دانند. آمریکایی‌ها در حوزه‌ نهادسازی هم دچار چالش شدند. این افول در این پنج حوزه، نتیجه‌اش شکست‌های متعددی است که ما در این سالیان شاهدش هستیم. از جمله شکستی که نسبت به ایران داشتند و خودشان هم می‌گویند این است که سیاست فشار حداکثریشان جواب نداد؛ یعنی سیاست فشار حداکثری در عمل تبدیل به شکست شد.

موضوع افول چقدر در میان مجامع نخبگانی آمریکا مطرح‌شده و عمومیت دارد؟

 افرادی مثل فوکویاما که در ایران هم مشهورند، بحث افول را بسیار گسترده مطرح کردند. سال گذشته، آقای فوکویاما در مجله‌ فارن‌افرز درباره‌ وضعیت فعلی آمریکا گفت آمریکا از ریشه پوسیده است. در حرفه‌های متعدد افرادی هستند که نسبت به افول آمریکا اجماع دارند. کسی نیست که معتقد به افول نباشد. آن پنج شاخصی که عرض کردم، دچار چالش شده و خودشان هم خیلی بیشتر و عمیق‌تر از ما این بحث‌ها را مطرح می‌کنند. بعضی‌ها می‌گویند اگر فلان کار را بکنیم، افول کند می‌شود. بعضی‌ها هم می‌گویند ازدست‌رفته و هر کاری هم کنید قابلیت کندشدن ندارد. آقای فوکویاما معتقد است که آمریکا از ریشه پوسیده و درست بشو هم نیست؛ یعنی هیچ سیاست و راهکاری نیست که دولت آمریکا اعمال کند و به نتیجه برسد.

حتی نهادهای اطلاعاتی آمریکا معتقدند که آمریکا در حال از دست دادن جایگاهش است. شورای اطلاعات ملی آمریکا گزارشی درباره‌ دنیای سال ۲۰۳۰ دارد که می‌گوید دنیا در حال چند قطبی‌شدن است و قدرت به‌سمت ائتلاف‌ها و شبکه‌ها می‌رود. آن پیچ تاریخی که حضرت آقا چند سال پیش گفتند، الآن با سرعت قابل‌توجهی دارد اتفاق می‌افتد.

اگر بخواهید دلیل کلی برای افول آمریکا و ضعف فعلی‌اش در موقعیت‌های مختلف عنوان کنید، آن دلیل چیست؟

 چرا حکومت شوروی فروپاشید؟ مشکل اصلی شوروی این بود که سیستم کمونیستی، مالکیت خصوصی را به رسمیت نمی‌شناخت و این اقتصاد شوروی را با چالش مواجه کرده بود. وقتی اقتصاد با چالش مواجه شد، خیلی از مسئولین شوروی سابق به این نتیجه رسیدند که سیستمشان خیلی کارآمد نیست و به غرب علاقه‌مند شدند و فروپاشی شوروی نتیجه ذهنیت غربگراها بود.

آمریکا در سیستم سرمایه‌داری این مشکل را ندارد و مالکیت خصوصی به رسمیت شناخته شده است، منتها در اینجا زیاده‌روی شده است؛ یعنی سیستم سرمایه‌سالار در آمریکا به سرمایه‌دار اجازه می‌دهد که در حوزه‌ سیاسی نفوذ پیدا کند. چطور؟ با کمک‌های مالی که درصدی از جامعه سرمایه‌دارهای سیاست‌مدار می‌کنند. حضرت آقا هم فرمودند رژیم مافیایی؛ یعنی مافیای اقتصادی که برای رسیدن به اهدافش مافیای سیاسی درست می‌کند.

مشکل اصلی آمریکا سیستم مافیایی است. زمانی که آن یک درصدی‌ها جامعه سیاست‌مدارها را هماهنگ کردند، آن سیاستمدارها در راستای منافع آن یک درصد کار می‌کنند. اگر الآن هم درگیری آمریکا و روسیه به نفع مردم آمریکا باشد، فقط به‌خاطر این است که این درگیری‌ها به نفع شرکت‌های اسلحه‌سازی‌شان است. کمک‌کردن به سیاست‌مدارها به نفع سیاست‌های نفتی‌شان است. این به نفع عموم مردم هم هست؟ نه؛ چون الآن بودجه‌های کلانی به شرکت‌های اسلحه‌سازی منتقل می‌شود.

سیستم کمونیستی و سرمایه‌سالار مشکل اساسی‌ و ویژه‌تری هم داشت و آن عدم توجه به اخلاق و دین است. تفکر لیبرال می‌گوید این فرد است که باید تصمیم بگیرد چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. این گزاره‌ اصلی تفکر لیبرال دموکراسی با مفهوم اخلاق در تناقض است. از این جهت، این مشکل اصلی سیستم کمونیستی و سیستم سرمایه‌سالار است؛ حالا به این معنی نیست که کتاب اخلاق در آمریکا نوشته نمی‌شود، نه نوشته می‌شود، منتها نمی‌توانند در لیست شاخص‌های اصلی تفکر لیبرال بیاورند. به همین دلیل، تفکر اسلامی اینجا حرفی برای گفتن پیدا می‌کند. ما امید داریم که قرن جدید، قرن تمدن نوین اسلامی باشد. تفکر اسلامی در دنیای امروز واقعاً حرفی برای گفتن دارد.

منبع: khamenei.ir

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آمریکایی‌ها هم درباره افول کشورشان اجماع دارند بیشتر بخوانید »

حمله سایبری به پروژه‌بگیران تحریم‌ ایران

حمله سایبری به پروژه‌بگیران تحریم‌ ایران



آموزشکده توانا و شبکه حول او اعم از منافقین، سلطنت‌طلبان و افرادی همچون مسیح علی‌نژاد تلاش می‌کنند در هر پروژه ضدایرانی شریک شوند یا اینکه با ایجاد کمپین‌، از نهادهای در آمریکا و اروپا اخاذی کنند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کمتر از یک روز پس از حمله احتمالا سایبری به صداوسیما و پخش چند ثانیه‌ای تصاویری از سران منافقین و صدای یکی از سخنرانی‌های سران این گروهک، دو حمله سایبری دیگر یکی توسط گروه هکری «عصای موسی» و دیگری توسط یک هکر ناشناس به سرزمین‌های اشغالی و یک سایت همکار منافقین صورت ‌گرفت.

در حمله نخست، گروه عصای موسی، با انتشار تصاویری در کانال تلگرامی خود خبر داد که دوربین‌های امنیتی مداربسته خیابان‌های فلسطین اشغالی را هک کرده است. این گروه هکری که پیش‌تر نیز در حملات سایبری خود به نهادهای رژیم‌صهیونیستی موفق عمل کرده بود، در پیامی به دو زبان عبری‌ و انگلیسی تحت عنوان «ما با چشمان شما می‌بینیم»، نوشت: «ما سال‌ها، در هر لحظه و در هر قدم شما را زیرنظر داشتیم. این تنها بخشی از نظارت ما بر فعالیت‌های شما از طریق دسترسی به دوربین‌های مداربسته داخلی است. گفته بودیم درحالی‌که تصورش را هم نمی‌کنید، شما را هدف قرار خواهیم داد.»

این گروه با استفاده از قابلیت‌های خود تا به امروز موفق به هک ۱۷۲ سرور و ۲۵۷ وبگاه صهیونیستی شده‌اند و از این طریق نیز ۳۴ ترابایت دیتا به تهران انتقال داده‌اند.

اما دومین هک به آموزشکده توانا به‌عنوان مرکز فنی و عملیاتی سایبری منافقین و تحت حمایت مستقیم وزارت خارجه آمریکا برمی‌گردد. هکر ناشناسی که سایت این آموزشکده را هک کرده و در بالای آن تصویری از شهید سپهبد علی صیادشیرازی نصب کرده است، گفته که اسامی مخاطبان این سایت را افشا خواهد کرد. درحال حاضر سایت توانا از دسترس خارج شده است.

اما چرا یک گروه هکری دست به هک سایت آموزشکده توانا زده است؟ این سایت و گردانندگان آن چه کسانی هستند و چه کرده‌اند که اکنون مورد هدف یک گروه هکری ناشناس قرار گرفته‌اند؟

آموزشکده توانا در اردیبهشت‌ماه سال ۸۹ با این ادعا راه‌اندازی شد که می‌خواهد «به ایرانیان فرصت دهد تا از راه مطالعه موضوع‌های ممنوعه توسط نظام حاکم، ازجمله دموکراسی، حقوق زنان، رهبری، جدایی دین و دولت، درمان آسیب‌ها، امنیت دیجیتالی، روزنامه‌نگاری و… با نبود آزادی آموزشی در ایران مقابله کنند.»

در وبسایت این موسسه درباره منابع مالی آموزشکده آمده است: «پروژه توانا با کمک‌های مالی از سوی دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کار وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا تاسیس شد. توانا تاکنون، علاوه‌بر آن، کمک‌های بیشتری از وزارت امور خارجه آمریکا، موقوفه ملی برای دموکراسی، وزارت امور خارجه هلند و اداره نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بین‌المللی و گوگل دریافت کرده ‌است.»

به عبارت بهتر می‌توان گفت آموزشکده یا درواقع موسسه براندازی توانا یکی از پروژه‌های مرکز آزادی خاورمیانه است که منابع مالی خود را از دفتر دموکراسی، حقوق بشر و نیروی کار در وزارت خارجه‌ آمریکا دریافت می‌کند. این موسسه تنها در سال ۲۰۱۶ بیش از یک میلیون دلار بودجه از وزارت خارجه آمریکا دریافت کرده است. این بودجه منهای مبالغ کلان دیگری است که این موسسه از جانب دیگر سازمان‌ها و گروه‌های غیردولتی محافظه‌کار و حامیان رژیم‌صهیونیستی ازجمله آیپک دریافت می‌کند. مریم معمارصادقی، رئیس این موسسه که از حامیان تندروی نئوکان‌ها و همکاران آیپک است صرفا در سال ۲۰۱۵ به خودش ۱۳۰ هزار دلار و به همسرش اکبر عطری ۱۱۰ هزار دلار حقوق داده است.

  توانا؛ لانه منافقین و ضدانقلاب

این آموزشکده به جهت پشتیبانی وزارت امور خارجه آمریکا، تبدیل به محل تجمع عناصر منافقین، ضدانقلاب، گروهک‌های تجزیه‌طلب و تمام کسانی شد که اصلی‌ترین مساله‌شان سرنگونی حکومت در ایران بود. این رویا، با تقویت بنیه دفاعی ایران و افزایش نفوذ منطقه‌ای تهران، تقریبا از بین رفت و حتی مقامات آمریکا نیز که گاهی سخن از روی میز بودن همه گزینه‌ها می‌زدند، کم‌کم در ادبیات‌شان تجدیدنظر کردند و گزینه نظامی را از دستورکار خود کنار گذاشتند.

با روی کار آمدن دولت ترامپ در آمریکا، به ائتلافی که ذیل آموزشکده توانا شکل گرفته بود، بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD) نیز اضافه شد تا به هر شکل ممکن دولت آمریکا را به سمت شدیدترین تحریم‌ها علیه ایران سوق دهد. بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها پس از اینکه وزارت امور خارجه آمریکا پروژه موسوم به «ایران دیس‌اینفو» (پروژه مبارزه با تحریف اطلاعات ایران) را به مبلغ ۱.۵ میلیون دلار به آموزشکده توانا تحت‌نظر «مریم معمارصادقی» سفارش داد، پا به میدان گذاشت تا از این طریق بتواند به وزارت امور خارجه آمریکا نزدیک‌تر شود و یکی از عوامل خود به نام «سعید قاسمی‌نژاد» را به میز ایران در وزارت امور خارجه اضافه کند و پروژه تحریم‌ها را با شدت بیشتری پیش ببرد.

در این پروژه معمارصادقی با همکاری عوامل موسسه بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و به‌ویژه سعید قاسمی‌نژاد، تلاش کرد با رویکردی ستیزه‌جویانه سیاست‌های دونالد ترامپ علیه ایران را به کاربران فضای مجازی دیکته کند. دیس‌اینفو قرار بود با اطلاعات گمراه‌کننده‌ای که مقامات ایرانی درمورد اقدامات آمریکا منتشر می‌کنند، مبارزه کند اما در واقعیت آنها به هر دیدگاهی که در تعارض با سیاست‌های دونالد ترامپ بود، حمله می‌کردند و نویسندگان را مورد آزار و اذیت آنلاین قرار می‌دادند.

حمله سایبری به پروژه‌بگیران تحریم‌ ایران

حمله سایبری به پروژه‌بگیران تحریم‌ ایران

در یک نمونه، یک استاد دانشگاه به نام «مارک اوون‌جونز» که از منتقدان توافق عادی‌سازی روابط رژیم‌صهیونیستی و امارات بود، بیش از ۹۰ توئیت از یکی از کارمندان FDD به نام «بنیامین وینتال» که FDD از او به‌عنوان چشمش در اروپا یاد می‌کند، دریافت کرده و در آن اتهامات عجیبی به چشم می‌خورد که از نظر توئیتر، نقض قوانین و استانداردهای این شبکه اجتماعی محسوب می‌شود.

در نمونه دیگر اکانت توئیتری پروژه به یک تحلیلگر دیده‌بان حقوق‌بشر که اثرات تحریم آمریکا بر ایران را بررسی کرده بود، حمله کرد و ادعا کرد این تحلیلگر «به اصطلاح میانه‌روها» را در ایران تبلیغ می‌کند. در حمله دیگری، این اکانت یکی از روزنامه‌نگاران بی‌بی‌سی را متهم کرد که به «صدای اطلاعات گمراه‌کننده ایرانی‌ها در بی‌بی‌سی» تبدیل شده است.  پروژه دیس‌اینفو حتی سابقه حملات شخصی به روزنامه‌نگاران واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز را نیز دارد.

در چندین مورد، این حملات از سوی حساب‌های کاربری شخص قاسمی‌نژاد و FDD انجام و در پروژه بازتوئیت می‌شدند. در ماه می ‌۲۰۱۹ (اردیبهشت ۹۸)، در پی رسوایی ناشی از حملات مجریان پروژه دیس‌اینفو به منتقدان داخلی آمریکایی سیاست‌های ترامپ، وزارت خارجه آمریکا بودجه پروژه دیس‌اینفو را قطع کرد. اگر چه FDD تلاش می‌کرد ارتباط عواملش را با این پروژه تکذیب کند اما ارتباط قاسمی‌نژاد و بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها با این پروژه در ژوئن ۲۰۱۹ زمانی آشکار شد که FDD و کارمندان این بنیاد به دنبال حفظ فاصله رسمی با این پروژه جنجالی بودند. حساب کاربری پروژه ایران‌ دیس‌اینفو مرتبا مارک دوبوویتز، مدیر اجرایی بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و سعید قاسمی‌نژاد را تبلیغ می‌کرد. 

در مهرماه سال گذشته (۹۹) پایگاه «Responsible Statecraft» گزارشی داد که در آن نقشی محوری FDD در «پروژه مبارزه با تحریف اطلاعات ایران» داشته است. این پایگاه نوشته بود که در مردادماه ۹۹، مقام‌های مرکز تعامل جهانی، وابسته به وزارت امورخارجه آمریکا در بحبوحه رسوایی پروژه مبارزه با تحریف اطلاعات ایران در یک جلسه استماع پشت درهای بسته در کنگره آمریکا حضور پیدا کردند. دو منبع در کنگره آمریکا که از حاضران در این جلسه بودند تایید کرده‌اند که یکی از اعضای لابی FDD به نام سعید قاسمی‌نژاد پیمانکار این پروژه و از حقوق‌بگیران آن بوده است. یکی دیگر از کارکنان کنگره که از حاضران جلسه استماع ژوئن بود هم گفت قاسمی‌نژاد هم در این جلسه شرکت کرده و پیمانکار پروژه جنجالی موردنظر بوده است.

 وینتال و موسسه براندازی توانا

در کنار سعید قاسمی‌نژاد، یکی از عوامل نقش‌آفرین در پروژه توانا، بنیامین وینتال است. او خبرنگار روزنامه جروزالم پست اسرائیل و از حامیان سرسخت رژیم صهیونیستی است. وینتال در قالب پروژه آموزشکده توانا، بیش از ۹۰ توئیت برای یک استاد دانشگاه به نام «مارک اوون‌جونز» که از منتقدان توافق عادی‌سازی روابط رژیم‌صهیونیستی و امارات بود، ارسال کرده که در آن اتهامات عجیبی به چشم می‌خورد. این اتهامات از نظر توئیتر، نقض قوانین و استانداردهای این شبکه اجتماعی محسوب می‌شود. در صفحه شخصی وینتال در توئیتر او بارها و بارها توئیت‌های مریم معمارصادقی یعنی فردی که پروژه ایران دیس اینفو به او سپرده شده بود، بازنشر شده است.

نقطه تمرکز وینتال، تحریم کامل ورزش ایران است. او دراین‌باره هر موضوعی که به نظرش می‌رسد را توئیت می‌کند. اگر گزارشی یا یافته‌ای درباره ورزش ایران پیدا کند که به پروژه‌اش کمک کند، آن را بازنشر می‌کند و اگر لازم باشد نیز آن را به فارسی ترجمه می‌کند.  پس از رسوایی رفتار آموزشکده توانا و همکارانش در پروژه ضدایران، هرچند وزارت امورخارجه آمریکا پروژه را متوقف کرد اما به نظر می‌رسد

همکاری وینتال با موسسه توانا همچنان ادامه دارد که او در یک روز، چند توئیت معمارصادقی را بازنشر داده است. البته این تعامل دوسویه است و معمارصادقی هم در صفحه خودش تلاش کرده تا به وینتال کمک کند. معمارصادقی در توئیتی نوشته: «اگر اطلاعات انحصاری دارید راجع‌به نقض حقوق بشر، دروغ‌های حکومت، فساد و… برای بنجامین مستقیم بفرستید. او فوق‌العاده سخت‌کوش است که صدای مردم ایران به دنیا برسد.»

  ایران‌ستیزی برای پول

آموزشکده توانا و شبکه حول او اعم از منافقین، سلطنت‌طلبان، عناصر FDD و افرادی همچون مسیح علی‌نژاد تلاش می‌کنند در هر پروژه ضدایرانی شریک شوند یا اینکه با ایجاد و ساخت کمپین‌های مختلف، از نهادهای مختلف در آمریکا و اروپا کاسبی کنند. ارسال نامه‌ای جمعی به اتحادیه اروپا برای قطع کامل رابطه و پایان برجام و تحریم هرچه بیشتر ایران اعم از اقتصادی تا ورزشی و خطوط هوایی، یک نمونه از صدها اقدامی است که این افراد انجام داده‌اند.

این شبکه و همکارانش در پس هر قطعنامه ضدایرانی در اروپا و سازمان‌ملل، به ایفای نقش می‌پردازند و تلاش می‌کنند با ارائه اطلاعات دروغین به طرف‌های غربی، فشار بر ایران و مردمش را تشدید کنند. یکی از اهدافی که این موسسه سال‌ها قبل دستور اجرای آن را از وزارت امور خارجه آمریکا و کانادا گرفته بود تلاش برای ایجاد یک اجماع و تصویب قطعنامه ضدایرانی در پارلمان اروپا و رسیدن به مقاصدی مثل افتتاح دفتر پارلمان اروپا در ایران بود. تجویز عناصر توانا و همپیمانانش در شرایط امروزی که امکان نبرد نظامی با ایران تقریبا صفر است، استفاده غرب از ابزار تحریم‌ها علیه ایران است تا شاید با فشار بر مردم ایران، پروژه سرنگونی حکومت محقق شود.

البته شاید در نظر آنان ایران با تحریم‌ها نیز فرونپاشد اما در حداقلی‌ترین حالت، دمیدن بر شیپور تحریم برای آنان آورده مالی قابل‌توجهی داشته است. این همان نقطه‌ای است که می‌تواند ائتلافی از مسیح علی‌نژاد تا بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و شبکه سلطنت‌طلبان (فرشگرد) را دور هم جمع کند. در شرایط فعلی این ائتلاف از مخالفان سرسخت رفع تحریم‌های ایران و بازگشت آمریکا به برجام هستند؛ چراکه با بازگشت آمریکا به برجام، شاید دیگر وزارت امور خارجه آمریکا و سایر نهادهای کمک‌کننده مالی، حاضر به تامین بودجه میلیون‌دلاری توانا و شرکایش نشوند.

منبع : فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حمله سایبری به پروژه‌بگیران تحریم‌ ایران بیشتر بخوانید »

زندان پانوپتیکون و عملیات مرغ مقلّد

زندان پانوپتیکون و عملیات مرغ مقلّد



نهادهای حاکمیتی، همچنان که باید به اقناع و همراهی افکار عمومی در تصمیم‌گیری‌ها اهمیت دهند و آن را پایه هر کاری بدانند، مطلقا نباید در قبال شانتاژ یگان مجازی دشمن منفعل شوند…

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «جفری روست»، کهنه سرباز و پدربزرگ آمریکایی، در یکی از ایالت‌های جنوبی زندگی می‌کند. او برای دیدن عکس نوه‌هایش، فیس‌بوک را روی گوشی خود نصب کرد. اما هرگز تصور نمی‌کرد که جزئیات زندگی وی، صدها کیلومتر آن طرف‌تر در سالن رقص Grand Hyatt نیویورک روی بُرد سالن به نمایش دربیاید! «الکساندر نیکس» مدیرعامل «کمبریج آنالیتیکا»، ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۶ در اجلاس کنکوردیا به خود می‌بالید که شرکتش می‌تواند به احساسات رای‌دهندگان دسترسی داشته باشد و «مسدودیت‌های شناختی» را دور بزند. دو ماه بعد، دونالد ‌ترامپ با قبضه کردن شبکه‌های اجتماعی، در انتخابات آمریکا پیروز شد و به نگرانی‌های بزرگ درباره سرنوشت دموکراسی دامن زد.

«نینا بورلی» روزنامه‌نگار تحقیقی و استاد روزنامه‌نگاری در دانشگاه کلمبیاست که تحلیل‌های متعددی در تایم، نیویورک‌تایمز، نیویورکر، واشنگتن‌پست و هافینگتون‌پست منتشر کرده است. مجله نیوزویک ۱۶ ژوئن ۲۰۱۷ (۲۶ خرداد ۱۳۹۶) تیتر صفحه اول خود را به گزارش مجاهدت از خانم بورلی اختصاص داد. طرح روی جلد، تصویر شهروندان آمریکایی بود که پشت هم برای رای دادن در صف حرکت می‌کردند، اما سرشان در گوشی بود. سؤال روی جلد این بود «HOW BIG DATA IS CORRUPTING DEMOCRACY? چگونه داده‌های عظیم، دموکراسی را فاسد می‌کند؟». نیوزویک در پاسخ، تیتر زده بود: «BRAIN WASHED. شست‌وشوی مغزی»!

در این گزارش آمده بود: «شرکت کمبریج آنالیتیکا، متعلق به الکساندر نیکس، خدمات خود را به کمپین انتخاباتی ‌ترامپ فروخت. نیکس قبل از آن، در یک سخنرانی گفت «این افتخار من است که در مورد قدرت داده‌های بزرگ و روانشناسی در انتخابات حرف بزنم.» او در حالی که روی اسلایدها کلیک می‌کرد، توضیح داد که شرکتش چگونه می‌تواند با اقیانوس‌ داده‌های مردم، موانع شناختی را دور بزند. الگوریتم ‌داده‌ها که توسط استراتژیست‌هایی مانند کمبریج به خدمت گرفته شده‌اند، دنیای ما را به یک پانوپتیکون تبدیل کرده‌اند(زندان دایره‌ای قرن ۱۹ که نگهبانان می‌توانستند همه زندانیان را در هر دقیقه زیر نظر بگیرند) این، از هر فیلمی وحشتناک‌تر است که ماشین‌ها، اطلاعات بیشتری نسبت به خود ما دارند و می‌توانند رئیس‌جمهور هوش مصنوعی تحویل دهند، اگر قبلاًً این کار را نکرده‌ باشند. هنگامی که فرانک ویسنر افسر سیا، عملیات مرغ مقلد (اولین تلاش سیا برای دستکاری رسانه‌ای) را سال ۱۹۴۸ به اجرا گذاشت، به خود می‌بالید که قادر به دستکاری حقایق و افکار عمومی است. استرس مدیریت آن ماشین مجازی، ویزنر را دیوانه کرد و او خودکشی کرد. اما در نسخه‌های بسیار قوی‌تر، انبوهی از اطلاعات شخصی توسط الگوریتم‌ها تجزیه و تحلیل می‌شود.

گزارش نیوزویک در ادامه خاطرنشان کرده بود: «فیس‌بوک با دسترسی به داده‌های رفتاری آنلاین ۲ میلیارد نفر در جهان، برای ‌ترامپ از کمبریج هم مفیدتر بود. تیم ‌ترامپ، یک پایگاه داده ۲۲۰ میلیون نفری ایجاد کرد. رایانه‌ها با کمک Big Data می‌توانند افراد را از نظر روانی طبقه‌بندی و نمایه‌ها را اجرا کنند. در سال ۲۰۱۲، کمپین اوباما با ترکیب تماس‌های تلفنی و تجزیه و تحلیل جمعیت‌شناختی از نحوه عملکرد پیام‌ها بر روی آنها، احتمالات جدیدی را آزمایش کرد… انتخابات ۲۰۱۶ شاهد قابلیت‌های جدید بود. الگوریتم‌ها و هوش مصنوعی، استراتژیست‌ها را قادر می‌سازد تا «اتاق‌های پژواک» پر از شعار و داستان‌هایی که مردم می‌خواهند با نام مستعار اخبار جعلی بشنوند، ایجاد کنند. مدیر تبلیغات دیجیتال ‌ترامپ، استفاده از الگوریتم‌های روان‌شناختی را «تجارت با فرکانس بالا» نامید. ادوارد اسنودن، افشاگر فراری آژانس امنیت ملی، در یک سخنرانی توضیح داد که جمع‌آوری انبوه داده‌ها و سوابق افراد چگونه جامعه را تهدید می‌کند: «وقتی ما افرادی را داریم که می‌توان آنها را ردیابی کرد و راهی برای زندگی خارج از این زنجیره سوابق نداریم، به تار عنکبوت کمّیت‌ها تبدیل شده‌ایم. این برای جامعه آزاد بسیار بد است.» در حول و حوش انتخابات گذشته، جفری روست (بر اساس روانشناسی کمبریج آنالیتیکا، بسیار کم‌روان رنجور، کمی صریح و کمی وظیفه‌شناس، و مردی که به اسلحه اهمیت زیادی می‌دهد) در حال راه رفتن بود و در مورد کسب‌وکار خود می‌اندیشید، غافل از اینکه الکساندر نیکس، مختصات GPS و تمایلات سیاسی و عاطفی او را به نمایش گذاشته، تا سالن رقص مملو از نخبگان را تحت تأثیر قرار دهد. کهنه سرباز نیروی دریایی می‌گوید فقط برای دیدن عکس نوه‌هایش در فیس‌بوک ثبت‌نام کرد و حجم اطلاعاتی که نیکس از او دارد، برایش آزاردهنده است. روست، چیزی در مورد هدف‌گیری سیاسی روانشناختی نشنیده بود. او مانند هر آمریکایی دیگر، هزاران خرده اطلاعات را برای بلعیدن و تحلیل استراتژیست‌ها باقی گذاشته و جایی برای پنهان شدن ندارد».

گزارش دیگری که نگرانی فراگیر در غرب، درباره عوام‌فریبی هوشمند و انحطاط سیاسی از این طریق را بازتاب می‌دهد، گزارش نوامبر ۲۰۱۷ (آبان ۱۳۹۶) مجله اکونومیست، باعنوان «رسوایی، خشم و سیاست؛ آیا رسانه‌های اجتماعی، دموکراسی را تهدید می‌کنند؟»، است. طرح روی جلد، فیس‌بوک را در حال شلیک نشان می‌داد: «فیس‌بوک، گوگل و توییتر قرار بود سیاست را نجات دهند. اما یک چیزی، خیلی اشتباه پیش رفته. رسانه‌های اجتماعی قبلاً نوید سیاست روشنگرانه‌تر را می‌دادند، زیرا اطلاعات دقیق کمک می‌کرد تا فساد، تعصب و دروغ از بین برود. اما فیس‌بوک اذعان کرد که قبل و بعد از انتخابات آمریکا، ۱۴۶ میلیون کاربر، اطلاعات نادرست را در پلتفرم خود دیده‌اند. این شبکه‌ها به دور از روشنگری، در حال توزیع سمّ هستند.علت، انتشار اطلاعات نادرست و عصبانی کردن، فرسایش ذهن رأی‌دهندگان، و تشدید حزب‌گرایی است. شبکه‌ها از آنجا که می‌توانند واکنش شما را بسنجند، می‌دانند که چگونه زیر پوست نفوذ کنند. آنها داده‌های شما را جمع‌آوری می‌کنند تا با الگوریتم تعیین کنند چه چیزی شما را جلب می‌کند، در «اقتصاد توجه» که کاربران را در پیمایش و کلیک کردن و ‌اشتراک‌گذاری می‌پاید، می‌توان برای شکل دادن به باور، آگهی‌هایی تولید و یا آنها را تجزیه و تحلیل کرد و دید که مقاومت در مقابل کدامیک سخت‌تر است. طبق یک پژوهش، کاربران در کشورهای ثروتمند، تلفن خود را روزانه ۲۶۰۰ بار لمس می‌کنند. پیمایش‌گران فیس‌بوک می‌دانند که چگونه این سیستم به جای انتقال خِرد، چیزهایی را که تمایل به تقویت تعصب در افراد را دارد، به‌کار می‌برد. بدین ‌ترتیب، طرف‌های کاربر، هیچ مبنایی برای مصالحه ندارند. فیس‌بوک با تزریق دروغ، سوءنیت و تهمت، فضای کمتری برای همدلی باقی می‌گذارد. از آنجا که مردم در این گرداب رسوایی و خشم غرق می‌شوند، آنچه را که برای جامعه مشترک اهمیت دارد، از دست می‌دهند».

نظام آمریکا دم از جامعه باز و جامعه آزاد می‌زند، اما در انتخابات سال گذشته و در حالی که ‌ترامپ همچنان رئیس‌جمهور بود، صفحات وی را در شبکه‌های اجتماعی مختلف بست، تا کشور دو قطبی شده و از هم گسیخته، وارد فاز جنگ داخلی و تجزیه و نابودی نشود. آنها نه دغدغه‌های اسلامی دارند و نه انگیزه‌های انسانی. اما هم آنها و هم برخی روشنفکران‌شان از نقش ویرانگر «فضای بی‌مهار مجازی» احساس خطر کردند؛ و حال آنکه آمریکا، نه مانند ایران، در معرض جنگ فراگیر رسانه‌ای قرار داشت و نه اپوزیسیون پشتگرم به بیگانگان در آمریکا فعالیت می‌کرد. اکنون باید از خود بپرسیم که تکلیف ما با فضای مجازی بی‌در و پیکر چیست؟ فضایی که سال‌هاست در آن، یک جریان آلوده هیچ‌چیز ندار، مانند یک سگ هار، نه فقط به اسلام و انقلاب اسلامی، بلکه حتی ارزش‌های اخلاقی و انسانی، و یکپارچگی ارضی و انسجام ملی حمله می‌کند. البته که این طیف به خودی خود، واجد اهمیت و اعتبار نیست؛ اما هنگامی که معلوم می‌شود ناتوی اطلاعاتی و فرهنگی مهندس ماجراست و از برخی سیاسیون غافل یا ‌اشرافیت‌زده – از دست رفته در جنگ نرم- سربازگیری و عملیات می‌کند، داستان فرق می‌کند. غفلت از چنین میدانی، آن را تبدیل به قتلگاه عوام و خواص می‌کند. جایی‌که تحریف و تخریب و ‌ترور شخصیت و یأس‌آفرینی، حرف اول را می‌زند. به اعتراف اکبر گنجی، از عناصر فراری وابسته به همین طیف: «ما کارمندان دولت‌های راست افراطی، و ‌بخش پروپاگاندای دولت ‌ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی هستیم. وظیفه ما فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، و به خشونت جمعی کشاندن مردم است… گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی و مدافع حقوق بشر هستیم».

مأموریت این یگان عملیاتی مزدور، بیش از هر چیز، دوقطبی‌سازی و دو دسته کردن جامعه به هر بهانه‌ای است. مشخصه جماعت بی‌وطن، این است که هر اتفاق ریز و درشتی را بهانه‌ای برای مجادله و ایجاد دودستگی مردم قرار دهند؛ نقشه‌ای که خروجی آن، فرسایش مجموع نیروهای کشور و استهلاک فرصت‌های محدود است. این، موثرترین شگرد برای نابودی توانمندی‌های یک ملت قدرتمند از درون است؛ همچنان که مشابه آن، به‌واسطه راه‌اندازی جنگ شیعه و سنی یا جنگ میان ملت‌ها در درون امت اسلام مهندسی شده است.

بی‌دلیل نبود که سردار سلیمانی، اول مهرماه ۹۵ در مراسم یادواره شهدا در ملایر، در این‌باره توجه و تذکر داد: «دلیل اینکه نظام به‌رغم فشار و محاصره، سرپا باقی مانده و رشد می‌کند، اتکا به خود است. کسی نمی‌گوید این نظام در اثر محاصره به عقب رفت، همه معتقدند جمهوری اسلامی، فشار و تهدیدها را تبدیل به فرصت کرد… دو دلیل عمده در سلامت نظام اثر دارد. یکی رهبری است. در دنیا رهبر زیاد است، ملکه، پادشاه، صدراعظم، امپراتور؛ و سطوح گوناگون دارند؛ اما این کجا و آن کجا!… دو کار، مهم است؛ یکی وحدت که مهم‌ترین مؤلفه آن، وحدت حول دشمن است. اگر در خط مقدم دو صدا بلند شد، یکی فریاد زد این دشمن نیست، دوست است و یکی گفت این دشمن است، این همان می‌شود که در جنگ صفین اتفاق افتاد و طومار سپاه امیرالمؤمنین(ع) را به‌هم ریخت و خوارج تولد یافت… دشمن یعنی آمریکا و سطوح مختلفش و اذنابش… اگر کسانی که در منصب‌ها قرار گرفتند، آدرس غلط دادند و در جامعه دوصدایی پیرامون دشمن به‌وجود آوردند، مرتکب خیانت شده‌اند. کوچه دادن به دشمن بدترین نوع خیانت است.‌ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین ‌بردن، سرد کردن، در درون آن تفرقه ایجاد ‌کردن، خیانت است. موضوع دوم، آگاهی و آمادگی مردم است. اگر جامعه آگاه نبود، آماده نمی‌شود. شما یک لشکر را بیارایید، مسلح کنید، به میدان ببرید؛ اما آن شعور و آگاهی لازم را نداشته باشد، در اولین حمله فرو می‌ریزد. باید به جامعه خود، اهمیت نظام را برسانیم. اینکه در اطراف ما در طول ۱۶ سال گذشته قریب به سه‌ میلیون انسان کشته‌شدند؛ اما این نظام مصون باقی مانده، ساده نیست؛ اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. امروز اسلام مجسم، نظام جمهوری اسلامی است. این ارزش است و برای این لباس را پوشیدیم و در میدان‌ها هستیم. حال کسی چه می‌گوید، اهمیتی ندارد. اینکه در خط باشیم یا نباشیم، و پشت‌سر حرکت کنیم و تندتر و کندتر نرویم، اهمیت دارد. ‌اشکال ندارد انسان حُبّ کسی را بیشتر و حُبّ کسی را کمتر داشته باشد؛ اما اصول را نباید خدشه‌دار کند. این حُبّ نباید در اصول اثر بگذارد».

نهادهای حاکمیتی، همچنان که باید به اقناع و همراهی افکار عمومی در تصمیم‌گیری‌ها اهمیت دهند و آن را پایه هر کاری بدانند، مطلقا نباید در قبال شانتاژ یگان مجازی دشمن منفعل شوند. باید مراقب باشند که پادوهای بیگانه را با افکار عمومی اشتباه نگیرند. یکی از شگردهای عملیات روانی دشمن، جا زدن خود به‌عنوان «مردم»، ربودن مطالبات واقعی، و قالب کردن انتظارات مسموم خود به نام مردم است. حقیقت ملت ایران همان است که زیر تابوت شهید سلیمانی، شهر به شهر به تلاطم در آمد و در خیابان‌ها سرریز شد. برای جلوگیری از دودستگی، نباید در برابر جریان رسانه‌ای مزدور منفعل بود، بلکه اتفاقا مقابله با این یگان نقابدار، از لوازم تقویت اتحاد ملی است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

زندان پانوپتیکون و عملیات مرغ مقلّد بیشتر بخوانید »