جهانگیری برای ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری یکشنبه به وزارت کشور میرود
به گزارش مجاهدت از مشرق، برخی رسانهها مدعی شدند بر اساس برخی شنیدهها احتمالاً امروز اسحاق جهانگیری معاون اول دولت حسن روحانی برای ثبت نام به وزارت کشور خواهد آمد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
دوره هشت ساله دولت حسن روحانی با توجه به آمار و ارقام موجود به دهه از دست رفته معروف شده است. دورهای که کشورمان فرصتهای نابی را از دست داد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: جهان نیوز با اشاره کمکاریهای پدید آمده در دولت قبل نوشت: اخیرا «جواد اوجی» وزیر نفت کشورمان در مراسم انعقاد قرارداد فشارافزایی پارس جنوبی با اشاره به اهمیت این پروژه گفت: «ملیترین و با ارزشترین قرارداد کشور امروز به امضا رسید. این قرارداد از سال ۲۰۱۷ بود که زمزمه آن بود که منعقد شود اما هیچ زمان این بحث تعیین و تکلیف نشد، لذا در این دولت تصمیم بر آن شد که فراساحل این پروژه اجرائی شود البته کشور شریک یعنی قطر نیز برای فشارافزایی فازهای خود با کمک شرکتهای بزرگ در دریا طرحهای خود را اجرا میکند. بحث فشارافزایی در دولتهای قبل مغفول مانده بود خوشبختانه با مطالعات به این جمعبندی رسیدیم با کمک ۴ پیمانکار داخلی ۲۸ سکو را در دستور کار قرار دهیم و امیدواریم ۳ تا ۴ سال آینده، هابها به مرحله بهرهبرداری برسد.»
دو موضوعی که در سخنان اوجی بسیار حائز توجه است مغفول ماندن یک برنامه است که باید سالهای قبل به اجرا درمیآمد و از سوی دیگر پیشرفتی که باید جلوتر حاصل میشد و امروز باید به فکر فازهای بعدی میبودیم.
جهان نیوز با بیان اینکه در دولت قبل توقف ساخت مسکن افتخار بود، افزود: مسکن در ایران خصوصا در دهه ۹۰ حکایتی تراژیک دارد. وزیر راه و شهرسازی که باید یکی از اولویتهایش حوزه مسکن باشد به ساخت مسکن اعتقادی نداشت و حتی به این تفکر افتخار میکرد. مسکن در اقتصاد کشورهای مختلف جایگاه ویژهای به سبب بهکارگیری صنایع مختلف دارد اما همین عقب افتادگی سبب شد تا قیمت مسکن به طور سرسامآوری افزایش یابد. قشر کمتربرخوردار جامعه که امیدشان به ساخت مسکن دولتی بود با روی کار آمدن دولتهای روحانی این امید خود را بر باد رفته دیدند. براساس اطلاعات مرکز آمار ایران از سال ۱۳۹۲ به بعد، میزان ساخت و ساز مسکن با یک سقوط خاص همراه بود، عدم تامین حداقل نیاز ۵۰هزار واحدی ماهانه که از سال ۹۳ شروع شد، زمینه انباشتگی تقاضا در بازار مسکن فراهم کرد. بر این مبنا، انباشتگی تقاضا، افزایش هزینه ساخت و ساز و عدم حمایت مناسب دولت برای تامین مسکن مصرفی مردم در دهه نود موجب شده است تا موضوع مسکن در کشور به یک کلاف سردرگم تبدیل شود. متعلقات این بخش نیز با وضعیت بدی روبهرو شدند تا جایی که اغلب کارخانههای ساخت مصالح ساختمانی، کاشیکاری و… با ورشکستگی روبهرو شدند.
میراث خاموشی هم، داستان دیگری است. دهه ۹۰ را دهه رکود سنگین صنعت برق میخوانند. موضوعی که در انتهای دولت روحانی با قطعی مکرر برق خود را نشان داد و یکی از میراثهای این دولت برای دولت رئیسی همین موضوع بود.. با کمکاری دولت در سرمایهگذاری برای تولید برق، پس از دو دهه کشور دوباره گرفتار خاموشیهای گسترده در تابستان ۱۴۰۰ شد. پرواضح است که اگر توسعه ظرفیتهای شبکه برق متناسب با نیازهای کشور نباشد، قطعی برق اجتنابناپذیر خواهد بود. مقایسه مجموع ظرفیت نصبشده شبکه نیروگاهی کشور در دولتهای مختلف نیز نشان میدهد طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۹ دولت احمدینژاد طی دوره ۸ ساله خود با توسعه ۶۸ درصدی ظرفیت شبکه نیروگاهی کشور رتبه اول را در بین دولتهای مختلف دارد. پس از آن، دولت خاتمی با توسعه ۶۰ درصدی ظرفیت نیروگاهی کشور در رتبه دوم و دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز با توسعه ۵۵ درصدی ظرفیت نیروگاهی ایران، رتبه سوم را دارد؛ اما طی دوره ۸ ساله روحانی ظرفیت شبکه نیروگاهی، تنها ۲۱ درصد توسعه پیدا کرد!
از سوی دیگر، ساخت پالایشگاه و ذخیرهسازی بنزین یکی از اقداماتی است که میتواند کمک شایانی به رفع ناترازی بنزین کند و حتی مانع از واردات بنزین برای حل این معضل شود. صادرات فرآوردههای نفتی و جلوگیری از خامفروشی نیز از جمله محسنات پالایشگاهسازی است. پالایشگاه سازی از جمله برنامههای مهم کشورهای در حال پیشرفت است. به طور مثال طبق آماری که در شهریورماه سال جاری منتشر شد در آسیا ۴۷ پروژه جدید پالایشی در مرحله ساخت یا برنامهریزی است. از این طرحها ۱۸ پالایشگاه در حال ساخت است و ۲۹ طرح در مرحله طراحی هستند. نکته جالب توجه در این است که کشورهایی مانند کره جنوبی، چین و ژاپن و حتی هند که تولیدکننده نفت خام نیستند و واردکننده آن به شمار میروند نیز در این سالها همواره به دنبال ارتقای پالایشگاه موجود و احداث پالایشگاههای جدید بودهاند. اما در دولتهای حسن روحانی پالایشگاهسازی مضموم بود و «بیژن نامدار زنگنه» پالایشگاهسازی را کثافتکاری قلمداد میکرد. در همین رابطه، جلالالدینهاشمی کارشناس انرژی با بیان اینکه زنگنه نه اجازه پالایشگاه سازی داد و نه توانست نفت خام را در بازار جهانی به فروش برساند، گفت: «در زمان زنگنه صادرات نفت ایران به ۳۰۰ هزار بشکه سقوط کرد!»
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
متأسفانه بعضی از اهالی سینما نیز به موج تحریم پیوستند و جشنواره فجر را تحریم کردند. عمدۀ آنها کسانی بودند که امسال فیلمی نداشتند، یا اگر در فیلمی بازی داشتند، نقشهایشان کوتاه بود.
به گزارش مجاهدت از مشرق، اهالی سینما در ایام برگزاری جشنوارۀ فجر احساس جشن و سرور دارند و این نشان میدهد که «جشن واره» لایق نامش شده است. اما این جشنواره آیا به لیاقت نام مبارک «فجر» هم رسیده است؟ در این خصوص در ادامه سخن خواهیم گفت.
تنور جشنوارۀ فجر در سالهای متعدد و دولتهای مختلف، همیشه گرم بوده است. حتی در سال ۱۳۸۸ که به سبب انتخابات ریاست جمهوری، آشوبهایی در کشور شکل گرفت، سینماگران ترجیح دادند آن موضوع را فراموش کنند تا کامشان در ایام جشنواره تلخ نشود. مشابه با چنین وضعی را امسال هم شاهد هستیم.
در جشنواره، همه میدانند که به غیر از جشن و شکر نباید چیزی در میان باشد، و این البته بسیار مستحسن است. حتی برخی سینماگران که در فیلمهایشان به طور صریح یا پنهان، با جمهوری اسلامی و حتی دین مبارک اسلام ضدیت میکنند بسیار شایق هستند که فیلمهایشان را در جشنواره فجر نمایش دهند.
مثلاً تهمینه میلانی با اینکه در آذر ۱۳۸۹ مصاحبه کرده و گفته بود که فیلم «یکی از ما دو نفر» را به جشنواره فجر نخواهد فرستاد اما دیدیم که او عملاً به نمایش فیلمش در بخش خارج از مسابقه رضایت داد و آن را غنیمت دانست. اما وقتی فیلم آخر او به نام «ملی و راههای نرفته» (۱۳۹۵) در بخش جنبی جشنوارۀ فجر هم پذیرفته نشد، فریادهایی تهدیدآمیز با صدایی کلفت از او به گوش رسید؛ فقط مانده بود که با مدیران جشنواره دست به یقه شود.
مجید برزگر نیز یکی از آن آدمها است. او شعار «فیلمساز مستقل» سر میدهد، اما اغلب فیلمهایش را با بودجه دولتی میسازد. وقتی فیلم پرویز (۱۳۹۱) را به جشنواره راه ندادند، او شروع به مصاحبه و تخریب جشنواره فجر کرد و حتی فیلمش را بعد از جشنواره برای منتقدان و اهالی رسانه، نمایش داد. و همچنین است جواد نوروزبیگی تهیه کنندۀ فیلم عنکبوت (ابراهیم ایرجزاد/ ۱۳۹۸) که با اصرار و نفوذ خود، بالاخره موفق شد فیلمش را در حاشیۀ جشنواره برای اهالی رسانه در سینما ملت به نمایش درآورد؛ در یک سئانس فوقالعاده، بعد از نیمهشب!
جشنواره فیلم فجر را الحق، «تحویل سال سینمایی» مینامند، که لقب برازندهای است. خصوصاً که این جشن در بهمن ماه واقع شده و نتیجۀ کار و تلاش سینماگران را میتوان در انتهای هر سال دید. پس از جشنواره و همزمان با نوروز، یک سال جدید در سینمای ایران آغاز خواهد شد.
چگونه یک مدیر برای جشنواره پیدا کنیم؟
جشنواره فجر در معاونت سینمایی وزارت ارشاد پایهگذاری شد و تاکنون به توسط بازوی اجرایی آن معاونت، یعنی بنیاد سینمایی فارابی برگزار میشده است. سابقاً بسیاری از رؤسای جشنواره، مدیران وقتِ بنیاد فارابی بودهاند، افرادی از قبیل: سیدمحمد بهشتی، محمدمهدی عسگرپور، علیرضا رضاداد و مجید شاهحسینی.
حجتالله ایوبی که در دولت اول حسن روحانی به مدیریت سینما رسید، یکی از آن آدمهای غریبی بود که عملاً با سینما نسبتی نداشت. تنها سابقۀ سینمایی او، گرفتن چند عکس یادگاری با جمشید مشایخی بود. جناب ایوبی که با اتکاء به مشاورانش مدیریت سینمای ایران را قبول کرده بود، دبیری فجر را به مهمترین مشاور خود علیرضا رضاداد سپرد. و جناب رضاداد تنها کسی است که بعد از اتمام دبیریاش در سالهای ماقبل، دوباره به این مسئولیت بازگشت.
در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ دبیر جشنواره همچون اغلب مدیرانِ دولت حسن روحانی، یک فردِ دو تابعیتی بود. نتیجه آن شد که فیلمهایی مانند سیانور (بهروز شعیبی/ ۱۳۹۴) و ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان/ ۱۳۹۵) که به جنایات منافقین خلق میپرداختند، کاملاً نادیده گرفته شدند، مبادا که برای سفرهای خارجی جناب دبیر، مسئلهای پیش آید! بعد از فضاحت به عمل آمده، محمد حیدری عزل شد و ابراهیم داروغهزاده جای او را گرفت.
هنر جناب داروغهزاده که همزمان معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی نیز بود، این شد که جشنواره را از مرکز همایشهای برج میلاد (بعد از هشت سال پیاپی)، به سینما ملت برد و بخش مربوط به فیلمهای خارج از مسابقه را حذف کرد. با این کار، جشنواره فجر عملاً حالت بومی و گپ و گعدۀ خود را از دست داد و به جشنوارههای جهانی نزدیکتر شد. در نتیجه، دلخوریهای فراوانی از سوی برخی سینماگران پدید آمد، کسانی که حاضر بودند فیلمشان را مانند سالهای قبل، در بخش «نوعی نگاه» (خارج از مسابقه) نمایش دهند.
آقای طباطبایینژاد بعد از آنکه مسئولیت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی را به آقای حمیدی مقدم واگذار کرد، به ریاست دورۀ سی و نهم فجر رسید و ترجیح داد که در دوران اوج کرونا، کاخ جشنواره را بعد از سه سال، به برج میلاد بازگرداند. او تعداد فیلمها را به شانزده عنوان کاهش داد و فقط دو سئانس برای نمایش در نظر گرفت. به این ترتیب جشنواره طی هشت روز به کار خود پایان داد. دو روز پایانی، به تکرار نمایش فیلمهای برگزیده گذشت.
دورۀ چهلم که میبایست نقطۀ عطفی در برگزاری جشنواره میشد، از جهاتی دیگر مورد توجه قرار گرفت. مدیریت مسعود نقاشزاده که از تحصیل کردگان دانشکده صداوسیما و از مدیران سابق مرکز سیمافیلم و بنیاد سینمایی فارابی بود، مهمترین ضعف این دوره از جشنواره تلقی شد. از انتخاب فیلمهای ضعیفی مانند ماهان (حمید شاهحاتمی) و لایههای دروغ (رامین سهراب) و نمور (داود بیدل) گرفته تا حذف سیمرغ مردمی و درز کردن نام برندگان قبل از شروع مراسم اختتامیه.
اما مهمترین حاشیهای که برای جشنواره چهلم فجر پدید آمد و تا قریب یک ماه نیز ادامه داشت، اظهار نظر نویسندۀ فیلم نمور بود. خانم نوشین معراجی در جواب سؤال راقم در کنفرانس خبری، عقاید فمینیستی مستتر در فیلم را بروز داد و میان فرزند شرعی و غیرشرعی تفاوتی قائل نشد. جناب نقاشزاده زودتر از مدیران قبلی مسئولیت خود را تحویل داد. هفدهم فروردین ۱۴۰۱، مسئولیت دورۀ چهل و یکم به مجتبی امینی سپرده شد. و حالا باید منتظر ماند و دید که آیا سابقۀ تهیه کنندگی جناب امینی در آثاری مانند سریال گاندو و برنامۀ سینمایی هفت (با اجرای حسین لطیفی) میتواند به او در برگزاری بهتر جشنواره فجر مدد برساند.
چگونه اهداف انقلاب را برآورده کنیم؟
سال ۱۳۹۰ که دبیری جشنوارۀ فجر به محمد خزاعی رسید، او سه کلمۀ «اخلاق، امید و آگاهی» را سرمشق و شعار جشنواره قرار داد، رهنمودهای خوبی که البته برای مدنظر قرار گرفتن در تولیدات آن سال، خیلی دیرهنگام بود. مهر ۱۴۰۰ که جناب خزاعی به مدیریت سینمای کشور رسید، دوباره همین سه کلمه، بعد از ده سال به شعار جشنواره تبدیل شدند؛ آنچنانکه امسال نیز همین سرمشق برقرار است. اما جناب خزاعی این سه شعار را از کجا آورده بود؟
رهبر معظم انقلاب در تمدید حکم ریاست جناب ضرغامی در شانزدهم آبان ۱۳۸۸ چهار مشخصه ضروری برای برنامههای صدا و سیما ذکر فرمودند که عبارت بودند از: دین، اخلاق، امید و آگاهی. در بدو امر به نظر میرسد حذف خصیصۀ «دین» در شعار جشنواره، موجه بوده است. زیرا نمیتوان سینماگر را وادار کرد که فیلم دینی بسازد یا اگر به دین بیاعتنا بود، با او ضدیت کرد و فیلمش را به جشنواره راه نداد. در برخی اوقات ممکن است که چنین رفتاری با کرامت انسانی نیز سازگار نباشد. آیا ممکن است که فیلمسازان ما بدون این سرمشقها، خودشان، هم سالک باشند و هم راهبر؟ اگر اینطور شود، جشنواره «فجر» به لیاقت نامش رسیده است.
چگونه سینماگر انقلابی تربیت کنیم؟
اغلب سینماگران ایرانی گوئیا از برج عاج به زمین هبوط کردهاند و نمیتوان با آنها از تعهد به دین و وطن سخن گفت. میخواهم بپرسم که چرا هنرمندان ما شرم دارند که دربارۀ عقاید حقّۀ خود فیلم بسازند؟ به هر حال، همۀ ما، مسلمان زادهایم و به حقانیت دین اسلام باور داریم.
مقولات هنر، ادبیات و سینما، عین تعهد هستند؛ یا به خالق رحمان یا به رجیم شیطان. در زمانهای که روشنفکران و معاندان، شرم ندارند که از عقاید خزعبل خود سخن بگویند چرا هنرمندان رحمانی، حیا میکنند؟ گویا شعار «هنر برای هنر» را فقط برای بستن دهان «هنرمندان متعهد و معتقد» وضع کردهاند، شعاری که اصولاً دیگران به آن وفادار نیستند. نمونهاش جشنوارهای مانند برلین است که سیاسی کاریاش را فریاد میزند.
چرا ما شرم داریم که دربارۀ حقایق عالم و عقاید اسلامی خود فیلم بسازیم؟ آیا چنین فیلمهایی مخاطب ندارند؟ ابداً اینطور نیست. آیا ما مؤمنانِ ضعیف هستیم که از استهزاء دشمن و ملامت آنها خوف داریم، یا چیز دیگری در میان است؟ حضرت امیر المؤمنین(ع) وفق آنچه که در خطبۀ ۱۸۰ نهجالبلاغه آمده است یاران خود را به سبب عدم اطاعت از فرامینش ملامت میفرمود و از اطاعت یاران معاویه، اعجاب داشت.(۱) آیا وضع کنونی ما شبیه به آن دوران نیست؟ جبهۀ حق اگرچه پیروان اندکی دارد اما هر کدام از آن جهادگران، همچون یک مرد جنگی هستند که از صد هزار سیاهی لشگر جبهۀ باطل، برترند.
کشور فلسطین از سال ۱۹۴۸ بر طبق عقاید بدعتگذاران یهود، اشغال شد و دولتی غیر قانونی در آن تأسیس گشت. صهیونیستها طبق قانون اساسی رژیم اشغالگر خود، ادعا میکنند که اسرائیل را بر اساس قوانین تورات اداره خواهند کرد.از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز کشوری است که میخواهد قوانین اسلام را بر وفق قرآن کریم اجرا کند.
بر طبق اطلاعات مندرج در سایت IMDb هر ساله حدود سی فیلم سینمایی در فلسطین اشغالی ساخته میشود که موضوعات اغلب آنها، دیانت و ملیت یهود است. صهیونیستها، بدعتگذارانِ دین یهود هستند. آنها حقایق همین تورات کنونی را که به یهودیان گفته است اگر فاسق شوید، خداوند زمین فلسطین را از شما میگیرد، کتمان میکنند. و رسالت اصلیِ حضرت عیسی نیز همین بود که وعدۀ خداوند در تورات موسی درخصوصی اخراج یهود از فلسطین را یادآوری کند. و چون یهودیان به سخن عیسی(ع) چندان توجهی نکردند، چهل سال بعد از عروج او، رومیان در سال ۷۰ میلادی بر آنها مسلط شده یهودیان را قلع و قمع کردند؛ به طوریکه فقط در شهر قدس، یک میلیون نفر به قتل رسیدند.
میخواستم بپرسم که چرا ما شرم داریم که از عقاید صحیح خود سخن بگوییم و یا مثلاً درخصوص همین مسئلۀ فلسطین فیلم بسازیم.مشابهتاً در هالیوود نیز وضع بر همین منوال است. جریان اصلیهالیوود در دست سرمایهداران و کمپانیهایی است که اغلب یهودی هستند و قادرند با پول خود چندین کشور جهان سومی را بخرند یا حاکم مورد نظر خود را به قدرت برسانند. اما اکنون که زمانۀ قلدرمآبی گذشته، آنها به نحوی دیگر و با پنبه سر میبرند. یعنی دیانت و سیاست خود را در قالب سینما و رسانه میریزند و به فروش میرسانند و عموم مردم جهان برایش پول میدهند و با رغبت تماشا میکنند و چه بسا که آگاهانه یا ناآگاهانه، روح جوانان خود را مطابق با آن فیلمها قالب میزنند.
در خارج از نظام استودیویی، فیلمسازان مستقلی نیز هستند که در یک تراز مالی کوچکتر به فیلمسازی خود ادامه میدهند، اما نه گمان ببرید که اینها افرادی هستند که میتوانند مخالف سیاستهای آمریکا و دیانت یهود فیلم بسازند. حامی اغلب اینها نیز سرمایهداران یهودی در آمریکا هستند که سرمایۀ خود را در جز در راه سیاست و تبلیغ دین محرّف خود خرج نمیکنند. حتی فیلمهایی که فقط سرگرمیِ مطلق هستند، باز هم به جواز و فتوای کاهنان یهود ساخته شده و میشوند.
لذا میبینیم که این فیلمسازان مستقل آمریکایی یا اروپایی نیز، غالباً یهودی از آب درمیآیند که معمولاً پس از ساخت چند فیلم، جذب استودیوهای بزرگ هالیوود میشوند. افرادی مانند: کوئنتین تارانتینو، دیوید فینچر، الیور استون، برادران کوئن، میلوش فورمن، بریان سینگر، استنلی کوبریک، دارن آرنوفسکی، رومن پولانسکی، مل بروکس و وودی آلن، که همگی یهودی هستند.
چگونه یک جشنوارۀ انقلابی را حفظ کنیم؟
گرچه مردم انقلابی توانستند حکومت پهلوی را در فاصلۀ سیزده ماه سرنگون کنند (از قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) اما آیا به همین سادگی هم میشود فرهنگ و سینما را متحول کرد؟ مسلّماً نه. مبحث تخصص یا تعهد، همواره بحث اول ما بوده و هست. ما به کدام نیاز داریم؟ فیلمسازانی که در کار خود تبحر دارند اما انقلابی نیستند، یا مسلمانان متعهدی که فیلمسازی نمیدانند؟
پاسخ این است که اگر قصد ما، اعتلای کلمة الله باشد، خداوند تعالی به طور خاص به او مدد خواهد رساند. چنانکه از سول اکرم نقل شده است که فرمود: «من کان لله، کان الله له (بحار الأنوار، ج ۷۹، ص ۱۹۷). به همین سبب است که افرادی مانند حسن طهرانی مقدم توانستند با تعهد و خلوص نیت، به تخصص برسند و ما را در عرصۀ موشکی در جهان سرآمد کنند. مسائل فرهنگی نیز از این افق دور نیست.
یکی از برکات جنگ تحمیلی آن بود که عدهای فیلمساز متعهد تربیت کرد که بدواً فقط میخواستند صحنههای جهاد فی سبیل الله را ثبت و ضبط کنند. جنگ تحمیلی باعث شد که انقلابی بودن برای آنهایی که طالب آن بودند مستدام باشد؛ لااقل تا پایان جنگ. اما تقدیر این بود که بعد از رحلت حضرت امام(ره) دین از «ظاهر» جامعه به «باطن» آن کوچ کند. نتیجه آن شد مؤمنان حقیقی به کنج خانههای خود خزیدند و حتی برخی از فیلمسازان دوران دفاع مقدس، بعد از اتمام جنگ عافیتطلب شدند و در عقاید خود تجدید نظر کردند. دست حوادث برخیها را تغییر داد. اندکی از آنها همچون سید مرتضی آوینی و نادر طالبزاده به امور مطبوعاتی یا برنامهسازی روی آوردند و قوت قلب مسلمانان و خار چشم مغرضان شدند. و دیگر ندیدیم فیلمساز متفکری که همانند سید مرتضی، جانش را بر سر عقیدهاش بگذارد و شهید شود.
سید مرتضی دو ماه قبل از شهادتش داور یازدهمین دورۀ جشنواره فجر بود. او با مطالعات عمیق قرآنی، فلسفی و هنری و با قلم زیبایش مسیری برای انقلابی بودن در برابر نسل ما گشود که سال به سال بر پیروانش افزوده میشود. میخواستم بگویم که چرا جشنواره فجر و اصولاً خود ما احساس انقلابی بودن نمیکنیم که اجمالاً عرض کردم. اگر اکثریت مسلمانان، انقلابی نباشند، از سینماگران چه انتظاری میتوان داشت؟
حتماً شنیدهاید سخن آن ادیب را که میگفت: «انسان را با دستمال ابریشمی صیقلی نمیکنند» و درست میگفت. در زمانهای که کسی برای «خوب بودن» نمیخواهد سختی بکشد و مخصوصاً که سینما نیز عملاً انواع ریاکاری را به انسان میآموزد، سخن گفتن از انقلابی بودن و حساب کشیدن از نفس خویش، مانند شنا کردن بر خلاف جریان آب است. اگرچه در مسیر حق، از قلت افراد و کثرت دشمنان نباید هراس داشت.
چطور سایۀ بلند داشته باشیم؟
بسیاری از فیلمهایی که به طور علنی یا در لفافه، علیه اسلام و جمهوری اسلامی و حتی کشور ایران ساخته میشوند، متأسفانه در جشنواره فیلم فجر رونمایی میشود. یلدا (مسعود بخشی/ ۱۳۹۷)، مردن در آب مطهر (نوید محمودی/ ۱۳۹۸) و مامان (آرش انیسی/ ۱۳۹۹) سه نمونه از این فیلمها هستند که قسمتی از هزینههای آنها از سوی وزارت ارشاد در دولت حسن روحانی تأمین شده است.
جناب مسعود نقاشزاده که معاونت فرهنگی بنیاد فارابی را تا اسفند ۹۸ بر عهده داشت، در اختصاص بودجه بیتالمال به فیلمهای یلدا و مردن در آب مطهر، نقش اصلی را ایفاء کرد. اگرچه ضدیت فیلمهای یلدا و مامان، علیه اسلام و ایران، به طور نمادین است و مدیران میتوانند مدعی شوند که غرض فیلمساز را نفهمیده و فریب خوردهاند، اما فیلم «مردن در آب مطهر» که به تمسخر شریعت اسلام و ایرانیها میپردازد و مسیحیت را صریحاً تبلیغ میکند، چه جای توجیه دارد!؟ مخصوصاً که مسئولان بنیاد فارابی بعد از تماشای فیلم کامل بود که مشارکت در آن را پذیرفتند (یعنی مدیران فارابی، فیلمنامه را به تصویب نرسانده بودند که کارگردان بتواند در حین ساخت، آن را تغییر دهد و آنها خود را بری الذمه بدانند؛ شبیه به آنچه دربارۀ فیلم «یک خانوادۀ محترم» ساختۀ مسعود بخشی رخ داد).
آنچه مخاطبان از تماشای فیلم یلدا میفهمند، ضدیت آن با قانون قصاص است. اما این فیلم در لفافه، به تمسخر رسول اکرم(ص) میپردازد (مریم در فیلم که در سن نوجوانی مرتکب قتل شده، نمادی از عایشه است که مطابق با منابع رواییِ اهل سنت، در خردسالی به عقد رسول اکرم در آمده است). مسعود بخشی که اثر قبلیاش به نام یک خانوادۀ محترم (۱۳۹۱) را در سیمافیلم تهیه کرده و فیلمنامه را در حین ساخت، تغییر داده و قراردادش با تلویزیون فسخ شده بود، با فیلم دومش به تمسخر تلویزیون پرداخت و از رسانۀ ملی انتقام گرفت. اگر چنانچه جناب نقاشزاده که خودش از مدیران سیما بود، همان وقت برای اختصاص بودجۀ بنیاد فارابی به این فیلمها توبیخ شده بود، هیچگاه به مدیریت جشنواره فجر نمیرسید و آن فضاحتها بار نمیآمد.
فیلم مامان به تهیهکنندگی مجید برزگر با بودجۀ مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شد؛ فیلمی نمادین با بازی رؤیا افشار در نقش یک مادر شاغل، که بدبختیهای خانوادۀ او را به سبب اخراج وی از پالایشگاه آبادان قلمداد میکند، اخراجی که بعد از انقلاب رخ داده است. مامان اکنون رانندۀ تاکسی است و در انتها نیز خودش را آتش میزند! تفاوت مجید برزگر با برادرش جمشید برزگر که در بی.بی.سی فارسی علناً به ضدیت با جمهوری اسلامی میپردازد، در لحنهای صریح و غیرصریح آنها است. وگرنه در ماهیت خود، تفاوتی ندارند.
عبدالرضا کاهانی نیز یکی از این افراد است که هم فیلمهای ضد دین و معاندانه میسازد و هم بر نمایش آنها در جشنواره فجر اصرار دارد. فیلم نمادین «هیچ» (۱۳۸۸) از او که علیه رئیسجمهور وقت بود، با اغماض مدیران به جشنواره آمد. اما دو سال بعد که فیلم «بیخود و بیجهت» از ساختههای او پروانه ساخت نگرفت و در فهرست جشنواره نیامد، کاهانی به دبیر جشنواره یعنی محمد خزاعی متوسل شد و فیلم مذکور در بخش جنبی، نمایش یافت. اما جناب رضاداد به زنجمورههای کاهانی برای پذیرش فیلم بعدیاش به نام استراحت مطلق (۱۳۹۳) در جشنواره توجهی نکرد.
اولین خواستۀ ما از مدیران جشنواره این است که این فیلمهای معاند را در جشنواره فجر نمایش ندهند و اسباب شهرت آنها را فراهم نکنند. در مرتبۀ بعد میتواناندیشید که این آثار مغرضانه چطور مجوز ساخت گرفتهاند! و بعد میتوانیم این مسئله را پیگیری کنیم که چگونه بیتالمال مسلمین، علیه اسلام و مسلمین به کار رفته و مصروف به ساخت این فیلمهای ضد دین شده! و دقیقاً همینجا است که چاقو دستۀ خودش را هم میبرد.
میخواستم بگویم که میان منتقدان و معاندان، باید تفاوت قائل شد. برخی سینماگران، منتقد وضعیت موجود هستند و فیلمهایشان را در همین جهت ساختهاند. اما حساب معاند و برانداز را باید از آنها جدا کرد. متأسفانه رحمت برخی از مدیران، حتی دشمنان را نیز فراگرفته اما دوستان را بینصیب گذاشته است، درست بر خلاف فرمودۀ قرآن، آنها رُحَماء علی الکفار و أشدّاء بینهم شدهاند. این مدیران غربزده را نیاز به رسوایی دارند. امام علی(ع) فرمود ملامت نشود کسی که از غم دزدیدن یک خلخال از پای یک زن یهودی توسط یاران معاویه، بمیرد (نهجالبلاغه، خطبه ۲۷). و این نشان میدهد که رحمت و نعمت در سایۀ مؤمنان حقیقی به دست میآید. کسانی که صبر وافر دارند و در عین مرزبندی با دشمنان، آنها را تحمل میکنند. مصطفی چمران، مرتضی آوینی و نادر طالبزاده برخی از این افراد بودند. ما به چنین مدیران مهذّب و شجاعی نیاز داریم.
تفکیک جشنوارۀ جهانی؛ خوب یا بد؟
از بهمن ۱۳۹۳ بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر، از آن جدا شده و به اردیبهشت سال بعد افتاد. طی شش سال، جشنواره جهانی فجر در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد، در پردیس چارسو برگزار میشد؛ از ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۰ (بهجز سال ۱۳۹۹ که به دلیل کرونا برگزار نشد). و دبیری آن، با رضا میرکریمی بود اما در سال ۱۴۰۰ به محمد مهدی عسگرپور سپرده شد. با آمدن دکتر اسماعیلی وزیر جدید ارشاد در دولت آقای رئیسی، با تفکیک بخش بینالملل مخالفت شد و عملاً اردیبهشت ۱۴۰۱ بدون فجر جهانی گذشت. علت را در صرفهجویی در هزینهها اعلام کردند که چندان توجیهپذیر نبود. جالب توجه اینکه اغلب مخالفان این تفکیک، کسانی هستند که خودشان در جشنواره جهانی شرکت نمیکردند و لذا از کیفیت و لزوم آن بیخبر بودند.
راستش بنده با جداسازی جشنواره جهانی فجر موافق بودم و تماشای فیلمهای مستند و سینمایی خارجی را بر روی پرده غنیمت میدانستم. مضافاً که برخی فیلمهای ایرانی نیز که به هر دلیلی از جشنواره ملی فجر بازمانده بودند، فرصت داشتند تا خودی نشان دهند و مخاطبان خود را پیدا کنند. از آنجا که اولویت اغلب مخاطبان در جشنوارۀ ملی فجر، تماشای فیلمهای وطنی است لذا فیلمهای خارجی عملاً مخاطبی نداشتند و امسال هم نخواهند داشت.
همانطور که بخش فیلمهای کودک و نوجوان در سال ۱۳۶۹ از جشنواره فجر جدا شد و متعاقباً فیلمهای مستند و کوتاه نیز تفکیک گشته و صاحب جشنوارههایی مستقل شدند، جشنواره جهانی فیلم فجر نیز باید از بخش ملی آن جدا باشد تا مخاطبان بتوانند به تماشای محصولات خارجی بپردازند و اینچنین نباشد که فیلمهای خارجی، فقط برای هیئت داوران به نمایش درآیند.
تحریمکنندگان همیشگی جشنوارۀ فجر
در تعاقب آشوبهای اخیر و فتنۀ مهسا امینی، اعضای هیئتمدیره انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران (خانه سینما)، در روز دوازدهم آذر اعلام کردند: «در ماههای آتی، در هیچیک از جشنوارههای پیشِرو، اصلاً حضوری نداشته و نخواهیم داشت و هیچ مسئولیتی را هم نمیپذیریم. طبعاً آن دسته از همکاران و اعضای محترم انجمن که چنین نمینگرند، مخیرند و میتوانند راساً اقدام کنند».
اعضای پنج نفرۀ انجمن منتقدان که یازدهم آبان ۱۴۰۰ انتخاب شدهاند، عبارتند از: جعفرگودرزی، کامران ملکی، رضا صائمی، رضا درستکار، محمدرضا لطفی و ایضاً پیمان شوقی (بازرس). همانطور که از متن بیانیه مشخص است، این بیانیه صرفاً از سوی هیئت مدیرۀ انجمن منتقدان سینما بوده و ربطی به باقی اعضای انجمن ندارد.
متأسفانه بعضی از اهالی سینما نیز به این موج پیوستند و جشنواره فجر را تحریم کردند. عمدۀ آنها کسانی بودند که امسال فیلمی نداشتند، یا اگر در فیلمی بازی داشتند، نقشهایشان کوتاه بود. مانند مانی حقیقی و هانیه توسلی که در فیلم علیرضا معتمدی با عنوان «چرا گریه نمیکنی؟» بازی کردهاند. برخی از این افراد که سال ۱۳۸۸ جزو آشوبگران بودند، همان وقت نیز تحریم جشنواره را کلید زده بودند اما یخشان نگرفت. و همچنین بود سال ۱۳۹۸ که بهانۀ سقوط هواپیمای اوکراینی به دستشان افتاد. الگوی آنها، آشوبهای سال ۱۹۶۸ دانشجویی ـ کارگری است که به تعطیلی جشنواره کن منجر شد.
خوشبختانه یا متأسفانه، حیای جمهوری اسلامی در حفظ کردن آبروی مخالفان خود، برخی از این افراد را آنقدر وقیح کرده است که گمان میکنند مملکت باید همیشه برای آنها خضوع کند. اما آن دوران به سر آمده است. در سالهای قبل، برخی از تحریم کنندگان جشنوارۀ فجر که عدم همراهی مردم را دیدند، خودشان نیز به آنها پیوستند و فیلمها را در سینماهای مردمی تماشا کردند. انشاءالله دورۀ چهل و یکم از جشنواره فجر نیز به بهترین نحو برگزار خواهد شد و روسیاهی بر زغال خواهد ماند.
گفتار را با سخنی از ارنستو چهگوارا انقلابی کوبایی ختم میکند. از او نقل است که گفت: اگر توانستید به مگسها بفهمانید که گل از زباله بهتر است، میتوانید به خائنان مملکت هم بفهمانید که کشور از ثروت بهتر است.
* امیر اهوارکی _____________ ۱- ترجمۀ فرمایش مولا(ع) این است: «آیا دینی نیست که شما را گرد آورد؟ آیا غیرتی نیست که شما را برای جنگ با دشمن بسیج کند؟ شگفتآور نیست که معاویه انسانهای جفاکار پست را میخواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششی از او پیروی میکنند! و من شما را برای یاری حق میخوانم، در حالی که شما بازماندگان اسلام، و یادگار مسلمانان پیشین هستید. با کمک و عطایا شما را دعوت میکنم ولی از اطراف من پراکنده میشوید، و به تفرقه و اختلاف روی میآورید. نه از دستورات من راضی میشوید، و نه شما را به خشم میآورد که بر ضد من اجتماع کنید.» ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۸۰
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
هیچگاه نباید از یاد ببریم که اصلاح طلبان در دولت قبل با نسخه پیچی برای سیاست خارجی، ۸۰۰ تحریم جدید را به کشور تحمیل کرده و ارزش پول ملی را نیز به شدت کاهش دادند.
سرویس سیاست مشرق –روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابلاستفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه “ویژههای مشرق” نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق» همراه شوید.
*******
** مهم نیست امتیاز بدهیم یا بگیریم، فقط برجام را احیا کنید
روزنامه شرق در مطلبی نوشت: «طرف مقابل «خواستههای فرابرجامی» ایران را مانع اصلی میداند و مدعی است ایران در صورت طرح مطالبات فرابرجامی باید «نگرانیهای امنیتی» آمریکا را مدنظر قرار دهد و گفته است آماده مذاکره درباره این موضوعات است.»
در ادامه این مطلب آمده است: «توافق هستهای با کلیه نقایص احتمالی و مورد ادعای مخالفان، بهترین راهکار برونرفت از بحران هستهای، لغو تحریمهای ظالمانه و همچنین آرامسازی روابط ایران با غرب است که جایگزینی بر آن مترتب نیست…از هر اقدام منتهی به احیای برجام فارغ از اینکه کدامیک از طرفین از مواضع خود عقب نشستهاند، باید استقبال کرد و آن را به فال نیک گرفت.»
این حجم بی اعتنایی به منافع ملی و عزت مردم ایران در برخی تحلیل های رسانه های اصلاح طلب، تأمل برانگیز و البته تأسف برانگیز است. اینکه صراحتا بگوییم مهم نیست امتیاز بدهیم یا بگیریم، فقط برجام را احیا کنید.
مشکل اصلاح طلبان و البته برخی دولتمردان در دولت قبلی این بوده و هست که در برجام، به اصالت دستاورد و نتیجه، هیچ اهمیتی نمی دهند. برهمین اساس گفته می شد که «امضای هر توافقی، بهتر از عدم توافق است»! یا تاکید می شد «امضای وزیر خارجه آمریکا تضمین است و ما اجرای برجام اطمینان داریم»!
و یا تاکید می شد که «آمریکا قول داده که به تعهداتش عمل می کند»! یا اینکهرگفته می شد «من رئیس جمهور آمریکا را فردی مودب! و باهوش! یافتم»! و…
در مسئله برجام، ۳ فاکتور اصلی و یک خط قرمز جدی وجود دارد. ۳ فاکتور عبارت است از لغو دائمی تمامی تحریم ها، دریافت تضمین معتر و راستی آزمایی اقدامات ادعایی طرف مقابل. خط قرمز جدی و اساسی نیز عدم ورود به مذاکرات حول برجام موشکی و منطقه ای است.
اما متاسفانه بخشی از جریان اصلاح طلب نه به ۳ شرط اساسی ایران اهمیتی می دهد و نه به خطوط قرمز کشورمان در برجام ۲ و ۳.
هیچگاه نباید از یاد ببریم که اصلاح طلبان در دولت قبل با نسخه پیچی برای سیاست خارجی، ۸۰۰ تحریم جدید را به کشور تحمیل کرده و ارزش پول ملی را نیز به شدت کاهش دادند.
** ربیعی: شهید بهشتی برای پایین آمدن هزینههای انقلاب، به دیپلماسی و تعامل روی آورد
«علی ربیعی» سخنگو و وزیر کار استیضاح شده دولت روحانی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: «از بهشتی؛ باید به عنوان سیاستمداری اخلاقی یاد کرد که بهرغم تهمتهای ناروا هیچگاه جانب انصاف را رها نکرد و نیز آنچه را که به نفع مردم و انقلاب میدانست به پیش میبرد. او در عصری که هژمونی شعارها بلند بود بنا بر اخلاق سیاسی و دوراندیشی برای پایین آمدن هزینههای یک انقلاب، به دیپلماسی و تعامل روی آورد. کنش سیاسی او چه در داخل و چه در خارج از کشور مبتنی بر گفتوگو و تعامل بود.»
وی در ادامه نوشت: «او از گفتوگو، با مخالفان داخلی و حتی دشمنان خارجی هراسی نداشت…به نظر من، مهمترین ویژگی فردی او که نیاز زمانه امروز ماست، اخلاق و سعهصدرش است. هیچ کس هرگز از بهشتی توهینی نشنیده است. او اهل درستگویی بود و درشتگویی در او راهی نداشت. بنای او بر جذب بود و بسیاری از او در این خصوص، خاطرههای به یادماندنی دارند.»
متاسفانه جریان اصلاح طلب به راحتی به تحریف شخصیت بزرگان انقلاب می پردازد. این طیف بجای اینکه رفتار و کنش خود را به بزرگان و شهدای شاخص انقلاب نزدیک کند، با تحریف شخصیت آنها، طوری وانمود می کند که این افراد بیشترین شباهت را با اصلاح طلبان داشته اند.
ربیعی در یادداشت مذکور مدعی شده است که «شهید بهشتی برای پایین آمدن هزینههای انقلاب، به دیپلماسی و تعامل روی آورد». این ادعا در حالی است که یکی از ویژگی های بارز شهید بهشتی، استکبارستیزی بود.
شهید بهشتی، آمریکا را مصداق اتمّ استکبار می دانستو خطاب به مقامات آمریکایی اعلام کرد که «ای آمریکا از ملت ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر». این شهید بزرگوار هیچگاه رئیس جمهور آمریکا را با القابی همچون «مودب»! و «باهوش»! مورد خطاب قرار نداد.شهید بهشتی هیچگاه از قیام عاشورا درس مذاکره نگرفت و از صلح امام حسن(ع) نیز برداشت نادرستی نداشت.
این شهید بزرگوار و مظلوم هیچگاه در واکنش به منتقدان خود، از القاب و اهانت هایی همچون «بیسواد، بی شناسنامه، مزدور، انقلابیون نفهم، یکمشت لات، کاسب تحریم، کودک صفت، حسود، بزدل، ترسو، جیببر، بیقانون، مستضعف فکری، بیکار، متوهم، غوطهور در فساد، سوءاستفادهگر، خرابکار، عقبمانده، تازه به دوران رسیده، عصر حجری، هوچیباز، منفیباف، یأس آفرین، ناشکر، باید به جهنم بروند» و…استفاده نکرد. شهید بهشتی در آن مقطع بارها از سوی «بنی صدر» مورد اهانت قرار گرفت.
شهید بهشتیبه هیچ عنوان به اطرافیان و نزدیکان – به عنوان نمونهبه برادر خود- اجازه نداد که در عزل و نصب ها- مثل انتخاب مدیران عامل بانک ها- دخالت کنند یا دست به بیت المال ببرند یا حقوق ها و رانت های نجومی بگیرند یا از روش نادرست برای اخذ مدرک تحصیلی اقدام کنند. شهید بهشتی با خوی اشرافیگری مخالف بود و هیچگاهبه اختلاس مفسدان اقتصادی، لقب «بدهی معوقه» نمی داد.
شهید بهشتی هیچگاه جای «جلاد و شهید» را عوض نکردو در نهایت توسط گروهک تروریستی و جنایتکار منافقین به درجه رفیع شهادت رسید.
** در دولت رئیسی هیچ نشانهای از بهبود معنادار، ولو اندک به چشم نمیآید
روزنامه سازندگی در مطلبی با عنوان «نشانی اشتباه ندهید؛ نامه راهبردی جبهه اصلاحات به رئیس جمهور» نوشت: «جبهه اصلاحات ایران خطاب به سید ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران نامه ای را منتشر کرد. همچنین رونوشتی از این نامه به محمدباقر قالیباف ریاست مجلس ارسال شده است.»
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت: «در نامه جبهه اصلاحات آمده است:جنابعالی هم در تبلیغات انتخاباتی و هم در طول مسئولیت ریاست جمهوری اعلام فرمودید که مشکلات کشور عمدتاً ناشی از “سوء مدیریت” بوده و تحریمهای ظالمانه، کمترین نقش را در این زمینه داشته است.امروز بیش از ده ماه از روی کار آمدن دولت سیزدهم با رویکرد برکناری مدیران گذشته کشور با عنوان “مسببین وضع موجود” و برکشیدن جمعی از مدیران، با عنوان “جوانان مومن و انقلابی” میگذرد. صرف نظر از چگونگی تاثیری که این تغییرات مدیریتی در نحوه اداره کشور بر جای گذاشته است، نکتهدرخور توجه آن است که، برخلاف اظهارات سابقالذکر، هیچگونه نشانهای از بهبود معنادار، ولو اندک، در وضعیت عمومی کشور و معیشت مردم به چشم نمیآید تا بتوان آن را به عامل “تغییر مدیریت” کشور نسبت داد. به نظر ما نباید نشانی اشتباه به جامعه داد.»
اصلاح طلبان تعمدا در بررسی کارنامه دولت رئیسی، حداقل ۲ واقعیت بدیهی را انکار می کنند. یکی میراث دولت روحانی است و دیگری تاثیر جنگ اوکراین بر دیگر کشورها است.
دولت سیزدهم در حالی آغاز به کار کرد که ماحصل مدیریت دولت روحانی افزایشحدود ۷۰۰ درصدی قیمت دلار در کشور بود. در آغاز به کار دولت روحانی قیمت دلار ۳۲۰۰ تومان بود اما در دولت قبل این عدد تا حدود ۳۲ هزارتومان نیز افزایش یافت و برهمین اساس بزرگترین شوک ارزی تاریخ کشور در دولت روحانی رخ داد.
در یک نمونه دیگر، با بررسی رشد نقدینگی در کشور در ۴۰ سال اخیر می بینیم که دولت روحانی با رشد نقدینگی ۶۴۳.۴ درصدی طی سالهای ۹۲ تا پایان سال ۹۹، رکورددار بالاترین نرخ رشد نقدینگی بین این دولتها بوده و بدترین عملکرد را در این زمینه داشته است. نتیجه این عملکرد اما در خرداد ۱۴۰۰ به دست رئیسی سپرده شد تا باز هم دولت سیزدهم مجبور به آواربرداری از بخش دیگری از اقتصاد کشور شود.
همچنین بررسی قیمت کالاهای اساسی در سال پایانی عمر دولت روحانی نشان میدهد که سه محصول پروتئینی یعنی گوشت گوساله ۴۵ درصد، گوشت گوسفندی ۴۰ درصد و گوشت مرغ نیز ۸۷ درصد در اسفند ۹۹ نسبت به اسفند ۹۸ گران شد. از سوی دیگر قیمت برنج بسته به نوع آن بین ۱۱۱ درصد تا ۱۱۳ درصد افزایش قیمت داشته است.
افکارعمومی هنوز فراموش نکرده است که در ماههای پایانی دولت تدبیر و امید، اقلامی همچون روغن، شکر و گوشت مرغ آنچنان نایاب شد که مردم برای گرفتن اقلام دولتی با نادیده گرفتن اوضاع شیوع بیسابقه کرونا ساعتها در صفهای طولانی و فشرده در انتظار میماندند. تا در نهایت پس از ارائه کارت ملی و شناسایی هویت امکان تهیه مرغ یخی به قیمت دولتی آن هم به میزان محدود داشته باشند.
در آغاز به کار دولت سیزدهم، ایران رکورد تلفات کرونایی را زد و مرگ روزانه بیش از ۷۰۰ نفر از هموطنانمان به ثبت رسید. تاسفآورتر اینکه دولت روحانی درمان کرونا را هم گروگان سیاست خارجی خود و برجام کرده بود. بسیاری از مسئولان دولت حسن روحانی در حالی تلاش داشتند عدم واردات واکسن کرونا به کشور را بهدلیل نپیوستن ایران به FATF گره بزنند که با روی کار آمدن دولت رئیسی میلیونها دُز واکسن کرونا وارد کشور شد و ما شاهد رکورد روزهای بدون فوتی کرونا بودیم.
دولت رئیسی همچنین حدود ۱۰ ماه پس از فعالیت خود، اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد که طی آن، هم زمینههای فساد و رانت گسترده برچیده شد، هم یارانههای نقدی واریزی به حساب سرپرستان خانوار تا ۸ برابر افزایش یافت.
در ماه خرداد برای دومین ماه متوالی تراز تجاری کشور مثبت شد و صادرات غیرنفتی بر واردات پیشی گرفت.در روزهای گذشته، خاندوزی، وزیر اقتصاد و سخنگوی اقتصادی دولت گفته بود: «شهریور۱۴۰۰تورم۵۹درصد بود اما امروز این عدد به۴۶درصد رسیده است.» در روزهای گذشته همچنین، رئیسی در بیست و ششمین سفر استانی در خراسان شمالی گفته بود: « دولت سیزدهم از ابتدای فعالیت خود، هر ماه، علاوهبر پرداخت حقوق و دستمزد، بین۱۰تا۱۳هزار میلیارد تومان بابت هزینههایی پرداخت میکند که در این دولت انجام نشده است.» منظور رئیس جمهور، پرداخت بدهی های دولت قبلی است.
افزایش فروش نفت و دریافت درآمد حاصل از آن، امضا و اجرای قرارداد سوآپ گازی میان ایران و ترکمنستان و آذربایجان- که از قطعی گاز و برق در زمستان در استان های شمالی کشور جلوگیری کرد-، پیوستن به سازمان اقتصادی شانگهای، افزایش چشمگیر تبادلات منطقه ای و افزایش صادرات، دریافت بخشی از اموال بلوکه شده ایران، امضای بیش از ۵۵ قرارداد و تفاهمنامه نفتی و گازی به ارزش۱۶،۵ میلیارد دلار و…تنها بخشی از عملکرد دولت سیزدهم در سیاست خارجی است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
جا دارد نهیبی بر سر مدیران تئاتری کشور زد که اگر در این موارد تجربه کافی و مشاوران درستی ندارند، کار را از سیر و روند سینماییهای ارشاد مشق کنند.
به گزارش مجاهدت از مشرق، فیلم «برادران لیلا» حلقه محاصرهای است برای القای یک وضعیت بغرنج، طولانی و جعلی از شرایط ایران. آنچه که در درام به ظاهر ساده فیلم روستایی به چشم میخورد، کاراکترسازی براساس موقعیتی استعاری از ایران کنونی است. لیلایی که به پای تمام بیکفایتیهای پدر و برادرانش میسوزد و لاجرم درگیر تصمیمات آنها میشود؛ زنی است با چشمان منتظر برای ساختن حداقلهایی در برونرفت از بحران. فرهاد اصلانی که چندی پیش به جمع متهمان پویش «می تو» پیوسته در این فیلم نقش شخصیتی شکستخورده و مضمحل را بازی میکند.
او نگهداری و نظافت توالت عمومی را در پاساژ لوکسی به عهده دارد که لیلا در آن کارمند اداری است. او از اضافهوزنی فاحش رنج میبرد و چهره برافروخته و باد کردهاش نشان از اضمحلالی تدریجی در گردابی از روندهای تو خالی است، مردی که هرازگاهی برای تأمین جیره غذایی خانوادهاش از خانه پدری غذا میدزدد و به امید پسردار شدن هر سال بچهدار میشود و زنش دختر تازهای برایش میزاید.
روستایی با خلق کاراکترها، چند موقعیت را نشانه میرود که بسته به خط سیر داستان هرکدام را پردهبرداری میکند، فیلم از درامی ساده با پرهیز از وضعیتهای ملودرامی و با ضرباهنگی حسابشده برخوردار است. اصلانی و توالتی که از آن نگهداری میکند، پورصمیمی در نقش بزرگ خانواده، خانوداهای فروپاشیده با گروتسکی مضحک و اساسی بر باد، محمدزاده و سکوتی از منظر بیدستوارگی و فروشنده کاری که در برابر عرق ریزانش، با بورژوازی و نئولیبرالیسم روبهرو میشود، معادی و حس رذیلانه ناموفقی در رسیدن به آمال بورژوایی نوین و درگیری با خرده ایدههای کلاهبرداری، محمدی و انتلکتی ورزشی از نوع عامهگرایانه سر در برف و خواب خرگوشی، مجموعه تمام کاراکترسازیها در واقع بازآفرینی مانیفست جعلی کشوری بیسامان است.
بیشتر بخوانید:
چرا فرزندستیزی و پدرستیزی در «برادران لیلا» موج میزند؟
این خاتون برای ما پسرزا نیست!
پورصمیمی دودزده و فرتوت در آرزوی صدرنشینی خندهدار خود، ثروت خانوادگیشان را به باد میدهد و در همین حین، اصلانی همچنان فرزنددار میشود و از مردم در ازای قضایحاجت پول میگیرد و نان دزدی میکند، موقعیتی که از منظر کارگردان روایتگر حاکمیتی بلندپرواز و کوتاهقامت در فرآیندی مضحک و البته دهشتناک است و قوه قهریهاش روزبهروز به هوای فروزان شدن فقط گند بالا میآورد و اصطلاح «این خاتون برای ما پسرزا نیست» رابه یاد مخاطب میاندازد.
توالتداری که دستش در جیب مردم است و حتی برای پسماندگذاری از آنها جیرهکشی میکند، هم معاندتی از سر نگاههای چند سویه به حاکمیت ملی کشور است، نماینده طبقه فرودست از همه جا رانده شده. پرولتاریای ایرانی با نمایندگی محمدزاده و علیدوستی در فیلم، آنها نمایندگان بالقوه طبقه در حال فرونشست متوسط و سقوط کردهای هستند که نگران وضع مملکت خویش از هر جانفشانی بیسببی مضایقه نمیکند و آخر هم به خاک سیاه مینشیند. معادی نماینده اصلاحات در بازی سیاسی کشور است، کسی که تمام تجددش در کلاهبرداریهای نوینتر از ناندزدیهای اصلانی خلاصه میشود، کسی که لیلا حتی از سر ناچاری به سویش کشیده میشود و با او برای نجات وضع خانواده جلسه میگذارد، محمدی اما تلخندی گوشه لب و حتی به دور از قضاوت تصویر برای جمع بلاتکلیف توده ملت است، کسی که آمال و آرزوهای کوچکشدهاش فارغ از ماجرای حلقه کنش اصلی درام جای میگیرد و اساسا پتانسیلی بالفعل برای سیاه لشکری پشت هر عقیده اکثریت محوری در زمان است.
فیلمهایی که بوی نا میدهد!
در بیشمار فیلمها، حتی تصویر شهری و دکور منازل و رنگ دیوارها هم بوی فرسودگی و کهنگی و نا میدهد و تصویری در آمیخته از جهانی عقب رانده شده را به تماشاگر القا میکند. در حالیکه سینمای رئالیسم، باید تصویری واقعگرایانه و شفاف از موقعیت زمانی جامعه باشد. موضوع جایی اهمیت بیشتری پیدا میکند که گونه بازتولید شده رئالیسم در سینما و حتی تئاتر از این رویه در جهت همپوشانی ضعفهای هنری و فنی اثر بهره میبرد و باید گفت که رئالیسم سیاه کنونی به مثابه شالی زرین درآمده که نقصها و عیوب اثر را میپوشاند و آن را در جایگاهی فراواقعی نسبت به کیفیت درونی خود قرار میدهد، برادران لیلا نیز از این امر مستثنا نیست.
فیلم در روندی قابل پیشبینی از دید حرفهای و با متدی کاملا عیان پیش میرود و اثری کاملا در حد متوسط را بازتاب میدهد. ماجرایی که از جانبی مهمتر، تن به اگزوتیسم نوین به معنای خرید محتوای ضدوطنی در ازای جایزه میدهد و سینماگر را تا حد جایزهبگیری برای فروختن ماحصل فرهنگ و خردهفرهنگها در خدمت رسانه تلخ و زهرآلود تنزل میدهد. تا جاییکه وقتی خبر شرکت داده شدن فیلم در کن به گوش میرسد، عطای نمایش کشوری اثر را به لقایش میفروشد و دستهجمعی در توفیق اثر همکار میشود که هرچه زهر دارد بریزد و بگزند و نیشتر بزند.
بیشتر بخوانید:
قانونشکنان بدون اخذ پروانه نمایش از جشنواره کن به فستیوال مونیخ رفتند/ آیا با این ساختارشکنی مطابق آییننامه برخورد خواهد شد؟
عملکرد دیرهنگام اما مقبول سازمان سینمایی
امری که بهواسطه عملکرد دیرهنگام ولی مقبول مدیران سینمایی ارشاد به صادر نکردن پروانه نمایش فیلم منجر میشود. جا دارد نهیبی بر سر مدیران تئاتری کشور زد که اگر در این موارد تجربه کافی و مشاوران درستی ندارند، کار را از سیر و روند سینماییهای ارشاد مشق کنند. مسالهای که اهمیت صدچندان دارد نه نگاه هنرمند و نه رفتارهای خارج از عرف و مضحکانه عوامل فیلم است بلکه باید زمینه سوءاستفاده از شال زرین رئالیسم غیرواقعی، شیادانه و سیاهانگارانه برچیده شود و جای آن را رئالیسم منتقدانه واقعگرا بگیرد.
رقابت برای چرک کردن واقعیت
جای تعجب ندارد که سازمان سینمایی با رد دیدهشدن نسخه نهایی فیلم نسبت به محتوای آن اظهار بیاطلاعی میکند چرا که برادران لیلا در واقع روایتی تکپرده از سلاخی یک بنیان در دستان بیکفایت دیوانگان رهیده از قفس است که امبینانس کلی در نهان اصلیترین کاراکتر غیرانسانی و کانسپشوال درام است که خونریزی نمادیناش را روی شاهرگهای دختری میبینیم که وامگیرنده نماد محور آن است. در حقیقت لیلا نام همین امبینانس است و برادران لیلا هرکدام بخشی از همین امبینانس خونین. فیلمیکه براساس تئوری و تفکرات معاندان شکل گرفته و تصویری غیرواقعی و انتزاعی از ایران را بازتاب میدهد و برای عرضه آن از هیچ قانونشکنیای دریغ ندارد، حتی دور زدن مجوزهای حضور در جشنوارههای خارجی!
درحالیکه سینمای امروز قرار بود تصویری مطابق با تغییر جهت سینمای ایران پس از انقلاب باشد. تغییری برای گریز از بزکهای عامهپسند شبهفیلم فارسی با قهرمانهای زرد و کاراکترهای پوشالی. تغییری که با رئالیسم اجتماعی تطابق دارد. متاسفانه نبود مدیریت صحیح به رقابت حداکثری فیلمسازان جریان خاص برای هرچه چرک نمودن تصویر واقعی از داخل ایران منجر شد. از این طریق طی هشت سال در دولت حسن روحانی عملا خوراک رسانه معاند را با بودجه وزارت ارشاد و سازمان سینمایی تامین کردند.
منبع:روزنامه جام جم
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است