به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت:روزنامه جمهوری اسلامی که متأسفانه مدتهاست حیثیت این روزنامه متعلق به حزب جمهوری اسلامی را پای غربگرایان میریزد، در سرمقاله خود نوشت: «مدتی است مردم کشورمان از گرانی رنج میبرند. بررسیها نشان میدهند گرانیها ریشه منطقی اقتصادی ندارند و زائیده دلالبازیها و گربهرقصانیهای سیاسی هستند. در شرایط سخت اقتصادی، همین که دولت درصدد باز کردن راهی برای حل مشکلات اقتصادی برمیآید، عوامل دلالبازیها و سیاستبازان حرفهای وارد صحنه میشوند و راه را سد میکنند و اجازه نمیدهند مردم نفس راحتی بکشند. آنها منافع خود را بر مصالح مردم ترجیح میدهند و نمیخواهند مشکلات حل شود تا بتوانند از یکطرف جیبهای گشاد خود را پر کنند واز طرف دیگر، رقیب سیاسی را از قدرت دور کنند و خودشان بر کرسی قدرت تکیه بزنند. پدر قدرت بسوزد که چشمها را کور و گوشها را کر میکند و طالبان خود را به هر خیانت و جنایتی وادار میسازد و اولین قربانی در این معرکه، مردم بیگناهی هستند که در تمام صحنهها برای کشور و نظام فداکاری میکنند ولی در نبردهای سیاسیون بر سر قدرت همواره خرد میشوند.
به همین روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نگاه کنید که خبر سقوط ترامپ، باعث ریزش شدید قیمت ارز و سکه و خودرو شد ولی دلالان اقتصادی و بازیگران سیاسی دست به دست همدیگر دادند و دسته اول با به صدا درآوردن زنگ خطر برای جیبهای گشاد و دسته دوم با اظهارنظرهای سیاسی درباره آینده رابطه با آمریکا، موفق شدند جلوی ریزش قیمتها را بگیرند و همه چیز را به سیر صعودی برگردانند. باید خیلی سادهلوح باشیم که بپذیریم این واقعه، یک اتفاق است و نتیجه همدستی دلالان اقتصادی با بازیگران سیاسی نیست.»
این روزنامه بزککننده برجام، به خیال خود پلتیکزده و فرار به جلو کرده است! وگرنه به جای شروع از پله چندم- آن هم با ادبیات تحریف- باید به این واقعیت تلخ اشاره میکرد که نرخ دلار قبل از آمدن دولت روحانی و بزک توافق با آمریکا (ادعای توقف حل همه مشکلات به بستن با آمریکا) ۳۷۰۰ تومان بود و در اثر سوء تدبیر هفت ساله دولت، ۹ برابر شده به عبارت دیگر، در اثر سوء تدبیر دولت، هم بخش اعظم برنامه هستهای تعلیق یا واگذار شد، هم تحریمها (در همان دولت اوباما) چند برابر بیشتر برگشت و هم قدرت خرید مردم کاهش یافت.
ضمناً باید از نویسنده این روزنامه پرسید اگر مشکلات ریشه اقتصادی و مدیریتی ندارد، چرا طیف متبوع وی قبل از سال ۹۲ مدعی بودند ۷۰ تا ۹۰ درصد علت مشکلات اقتصادی، سوء مدیریت است؟
ثالثاً اگر دلالها در به هم ریختن بازار نقش دارند -که قطعاً این طور است- چرا دولت و وزارتخانههای اقتصادی ذیربط، در مقابل این مفسدان و اخلالگران، مجامله میکنند، بلکه بعضاً مجال موجسواری را برای آنها فراهم میسازند؟!
رابعاً اگر قرار باشد اوضاع اقتصادی با آمدن این دولت یا آن دولت در آمریکا، به هم بریزد و یا خوب شود، چه نیازی به سیاستگذاری مستقل و درونزاست؟ در حقیقت نویسنده، در حال تجویز نسخه قجری و پهلوی و بنسلمانی است که سرنوشت خود و کشورشان را به آمد و شد سیاستمداران در آمریکا سپرده بودند.
خامساً درباره نقشآفرینی سیاستبازان در آشفتگی اقتصادی نیز باید یادآور شد شرطی کردن اقتصاد کشور و مدیریتی که ذاتاً باید درونزا باشد، مذاکره با آمریکا، باعث وخامت حال اقتصاد شده و حال آنکه بسیاری از این نوسانات، در اثر بیتدبیری اتفاق میافتد، و نه مذاکره یا تحریم آمریکا، بازار مسکن،گوشت، روغن، مرغ و تخممرغ، آهن و بسیاری از اقلام دیگر، شاهدی براین ادعاست.
سادساً با کدام منطق اقتصادی، در حالی که دولت جدید آمریکا (در صورت انتخاب و قطعیت) باید تازه سه ماه دیگر آغاز به کار بکند، باید موجب کاهش قیمت ارز و سکه و خودرو شود؛ مگر نه این که بایدن معاون دولت اوباما بود و دولت اوباما بود که برجام را با شگردهای مختلف زیرپا گذاشت. نرخ حبابی ارز وقتی پایین میآید- و باید هم پایین بیاید- که دولت به حمایت از تولید، رونق صادرات، شکستن تحریمها به واسطه تعامل گسترده با جهان غیرغرب، نظارت درست در واگذاری ارز دولتی و بازگشت آنها، بستن راه قاچاق و واردات بیرویه، اخذ مالیاتهای سنگین از اقتصاد زیرزمینی و تدابیری از این دست، از داخل به اقتضاء ثبات و آرامش بدهد وگرنه گره زدن آرامش اقتصاد به عطسه ترامپ و سرفه بایدن،عین بیعقلی است؛اگر خیانت نباشد.
سرویس سیاست مشرق- به نظر می رسد که جریان سیاسی غربگرا در داخل کشور، با معکوسشدن همه پیش بینیها و ارزیابیهایی که از نتیجه انتخابات آمریکا داشتند (که ترامپ را برنده قطعی می دیدند)، فرصت را برای خود بسیار تنگ میبیند و میخواهد در فرصت باقیمانده تا انتخابات ۱۴۰۰، روند اضمحلال خود را متوقف، خود را احیاء کند و پیروز بازی جا بزند.
از این رو، این روزها، اتاقهای فکر، گعدهها، تاریکخانههای نظریهپردازی و محافل سیاستگذاری این جریان، روزهای بسیار شلوغ و متراکمی را برای تعیین شتابناک سرفصلهای عملیات روانی و هماهنگی نیروها در ردههای مختلف، از سر می گذرانند.
یک خروجی این روزهای شلوغ و متراکم کاری این محفلهای پس پردهٔ جریان مورد نظر، این میشود که در یک روز (۱۹ آذر)، به ناگهان چهرههای مختلف وابسته به این اردوگاه، که «ظاهرا» در طیفهای مختلف فکری هم هستند، به میدان میآیند و سیلی از مصاحبه، یادداشت، توئیت، پست و … به راه میافتد که سرفصلهای مشترکی دارند که در راس این سرفصلهای مشترک، القاء عاجل بودن نیاز به «مذاکره با بایدن، تهدید تلویحی نظام نسبت به عواقب نپذیرفتن این مطالبه و در نهایت برجسته کردن «محمدجواد ظریف» به عنوان گزینه اصلی و چه بسا تنها گزینه نظام برای «مذاکره» با بایدن است!
برای نمونه، علی شکوری راد، دبیرکل حزب تندرو «اتحاد ملت»، در توئیتی نوشت:
” اگردکتر جواد ظریف همانطور که خود گفته در زمانی که نماینده ایران در سازمان ملل بوده است باجو بایدن که در آن زمان سناتور بوده ارتباط و دوستی داشتهاست اخلاقا باید اکنون به او تبریک بگوید و کسی هم نباید مانع او شود. او میتواند در پیام تبریک خود انتظارات جمهوری اسلامی را بیان کند. “
صادق زیباکلام، از لیبرالیستهای مطرح وطنی، هم توئیت کرد:
“هنوز عرق بایدن خشک نشده که توپخانه آمریکاستیزی تندروها بغرش درآمده. شکست ترامپ هم باعث قوت قلبشان شده و سنگین تر دارن شلیک میکنند. سخنانشان هم همان مطالبی است که چهل سال است تکرار میکنند. لیبرالها، غربزدهها و سازشکاران بدنبال مذاکره هستند، اما انقلابیون همچنان بمقاومت ادامه میدهند. “
سیدمحمد صدر، دیپلمات پیشین نزدیک به لیدر اصلاحات و عضو مجمع تشخیص هم در مصاحبهای در همین روز گفت:
“ مذاکره با آمریکا میتواند بر سر موضوعاتی فراتر از برجام انجام شود؛ همه چیز به بازگشت بایدن به برجام بستگی دارد… او گفته قصد پیوستن مجدد به این توافق را دارد. بدون FATF حتی پس از لغو تحریمها و اجرای برجام هم مشکل خواهیم داشت. “
یا غلامعلی رجایی، فعال سیاسی اصلاحطلب و از نزدیکان خاندان هاشمی، در گفتوگو با جماران گفت::
“نارضایتی عمومی در شرایط فعلی جامعه، منجر به کاهش اقتدار اجتماعی میشود. پشتوانه هر نظام سیاسی، محبوبیت اجتماعی و اقتدار آن است و الان در این وضعیت گرانی که قیمتها دو تا سه برابر شده و دلار ۳۰ هزار تومان را رد کرده است، به شدت این اعتبار اجتماعی در معرض تهدید قرار گرفته است.
اگر هدف اصولگرایان نیز این است که کشور آسیب بیشتری نبیند و بتوانیم از شرایط بحرانی فعلی عبور کنیم، بعید است که با مذاکره مخالفت کنند. من فکر نمیکنم نفعی در عدم مذاکره با آمریکا وجود داشته باشد. “
اینها تنها مشتی نمونه خروار، از مانور رسانهای هماهنگ جریان غربشیفته، فقط در یکی دو روز اخیر بوده است. اما در همین روز، یادداشتی به قلم یکی از وابستگان اردوگاه اصلاحات منتشر شد، که از باب هویت نویسنده، محل انتشار متن و اصطلاحا کدهای مهمی که در این یادداشت وجود دارد، بسیار قابل تامل است.
وبسایت و کانال تلگرامی «مشق نو» ، وابسته به طیفی از عناصر رادیکال جریان اصلاحات، با محوریت سعید حجاریان، یادداشتی از «ناصر سرمدی» با عنوان «انتخاب بایدن و فرصتها» منتشر کرده است.
ناصر سرمدیپارسا که به «حمید سرمدی» هم شناخته میشد، هیچگاه چهره دستبه قلم و رسانهای نبوده است و این شاید یکی از نادر نوشتههایی است که به قلم او منتشر شده است. او از نزدیکان سید محمد خاتمی بوده است که در سال ۷۶ نیز در ستاد وی فعالیت میکرد و در دولت اصلاحات نیز یکی از مناصب مهم امنیتی را بر عهده گرفت.
این تنها مقاله یا یادداشت آقای سرمدی است که در فضای مجازی قابل دسترسی است و از تریبون همکاران پیشین خود چون حجاریان و محمدرضا تاجیک و نادر صدیقی، منتشر نموده است.
اما سرمدی پارسا در بخش آغازین یادداشت خود نوشت:
” طبعا سادهاندیشی است اگر تصور کنیم که با رفتن ترامپ و آمدن بایدن مشکلات برجام و تحریمها بهراحتی برطرف خواهد شد. بلکه نظر به اصل ادعای بایدن در موضوع بازگشت به برجام و البته با توجه به تغییر شرایط قبلی امضای این توافق و افزایش ملاحظات اعضای اروپایی آن، میدان جدیدی پیشروی دیپلماسی کشور گشوده میشود تا قدرت چانهزنی و ظرفیت و توانایی طرفین به محک سنجش درآید. ضعف موضع ایران بهواسطه تشدید تحریمها، یکپارچگی اروپا با آمریکای بایدن، تغییر ملاحظات میدانی و برجستهتر شدن پروندههای مفتوح علیه ما مثل موشکهای دوربرد، دخالت در امور منطقه، حقوق بشر و… این احتمال را قوت میبخشد که ۱+۵ جدید با آمریکا به سمت اصلاح برجام و بار کردن قیود و شروط جدید بر آن برود. “
در همین ابتدای یادداشت، این مسوول دوران اصلاحات، تکلیف را معلوم کرده که ایران به واسطه دلایل ذکر شده در موضع «ضعف» است و پیشاپیش خبر می دهد که در گفتگو برای «برجام جدید» از نوع «بایدنی»، مباحثی فراتر از بحث هستهای مطرح خواهد شد که او از آنها نام می برد.
او می گوید که موشکهای دوربرد، دخالت در امور منطقهو حقوق بشر” پروندههای مفتوح علیه ماست و به زعم او (و همفکران) حالا که که ما در موضع «ضعف» هستیم، باید آماده مطرح شدن این مسایل روی میز مذاکره باشیم. وقتی سرمدی همصدا با سردمداران نظام سلطه، تحرکات «محور مقاومت» را، «مداخله در امور منطقه» می نامد، یعنی از همان بدو امر، موضع خود را روشن کرده است.
او سپس موضع خود را در مسایل داخلی را هم بلافاصله روشن می کند، و بلافاصله بعد از این که کد «دخالت در امور منطقه» را لا به لای حرفش می پیچد، پاراگراف بعدی را اینگونه آغاز می کند:
“جریان افراطی موسوم به دولت پنهان که غیر خود را نفوذی، عامل دشمن، فریبخورده و… میخواند آمریکای بایدن و احتمال زنده شدن برجام را سم مهلک برای حیات سیاسی خود تلقی کرده و با همه توان با آن مقابله خواهد کرد. خصوصاً در زمانیکه با به بار نشستن هجمه سنگین ستادهای عملیات روانی و ارتش سایبریاش علیه دولت و اصلاحطلبان از یک طرف و بیکفایتی و ضعف شدید دولت روحانی از طرف دیگر، زمینه را برای بهدست گرفتن دولت آینده هموار میبیند و مجلس را با آن مشارکت تاریخی همراه خود دارد. لذا از هم اکنون اتاقهای فکر تخریب و تقابل فعال شده و علیه احیای برجام بسیج خواهند شد. “
به بیان سادهتر، بعد از این که نویسنده همدلی و همراستایی خود را با «آمریکای بایدن» ، با همان سه واژه «دخالت در امور منطقهای» ، بروز می دهد، از «دولت پنهان» سخن می گوید که جبهه مقابل آمریکای بایدن و متحدان داخلی آن را روشن کند.
«دولت پنهان» کلیدواژه ابداع شده در «محفل امنیتی» جریان غربگراست که هسته طراح این جریان، به ویژه چهرههای سابقا «امنیتی» حزب منحله مشارکت و سازمان منحله مجاهدین انقلاب عضو آن هستند. چهرههای رادیکال رسانهای این محفل همچون مصطفی تاجزاده و حجاریان و شکوریراد و… و. در دو سال اخیر (که سوءمدیریت دولت اعتدال عیان شده است) آن را به عنوان علتالعلل همه مشکلات کشور علم کرده و بارها از آن استفاده کردهاند.
منظور از «دولت پنهان» در واقع اما همان «جریان انقلابی» است که تا امروز اجازه نداده نظام سلطه و همراهان و همفکران داخلی آن، ایران را در هاضمهٔ فراخ خود فرو ببرند و کشور را با سیاستها و فشارهای خود به وادی فلاکت مطلق و حتی تجزیه بکشانند.
«دولت پنهان» مورد نظر این جریان همان است که تاکنون اجازه ترکتازی مطلق به تسلیمطلبان را نداده است. «دولت پنهان» همان ملات اصلی دیواری به اسم جمهوری اسلامی است که با وجود همه ضربات مهلک و ویرانگری که از بیرون و درون در این سه سال به آن وارد شد، اجازه فرو ریختن این دیوار را نداده است و طبیعی است که مقصود و هدف اصلی کینهتوزی و غرضورزی استحالهطلبان قرار گیرد.
سرمدی البته این قدر هوشمند است که با یک گزاره (“بی کفایتی و ضعف شدید دولت روحانی”)، به نحوی ظریف فاصله «ظاهری» با دولت روحانی را حفظ کند، اما بلافاصله ضمیر ناخودآگاهش او را لو می دهد و مدعی حمله «ستادهای عملیات روانی» و «ارتش سایبری» آن دولت پنهان ادعایی به “دولت و اصلاحطلبان” می شود و ناخواسته، واقعیت درهمتنیدگی و جدایی ناپذیری مطلق دولت و اصلاحات را معترف می شود و آنها را یک:کاسه می نماید. به هر حال این دولت، همان است که به گفتهٔ دوست و رفیق مشارکتی آقای سرمدی، یعنی محمدرضا خاتمی، اصلاحطلبان «تضمین» آن بودند.
سرمدی پارسا، پاراگراف بعدی را با تهدیدی تلویحی همراه می سازد:
“موضوع انتخابات ۱۴۰۰ با توجه به قهر مردم از صندوق رأی و ناامیدی از اصلاح امور از این مسیر و نیز رشد سرطانی فساد در ساختارهای کشور واجد اهمیت بسیار زیاد برای بقای جمهوریت نظام و تداوم حمایت مردمی از آن خواهد بود. مجموعه شرایط فعلی کشور که بدون شک میتوان آن را «بحران تمامعیار» نامید، اوضاع را بهسمت تقویت -احتمالی- شورشهای شدیدتر از حوادث قبلی سوق میدهد و خطر فروپاشی را برجستهتر میکند. لذا چنانچه انتخابات ریاستجمهوری خرداد سال آینده بر روال مشارکت حداقلی همانند انتخابات مجلس برگزار شود، موضوع عدم مشروعیت و شکاف دولت-ملت به اوج خواهد رسید و با توجه به شرایط عمومی کشور و ناامیدی مردم تهدیدات بزرگ امنیتی رخ خواهد داد. لذا کشور به یک تجدیدنظر در نحوه برگزاری انتخابات با هدف جلب اعتماد و مشارکت حداکثری و کسب اعتبار مجدد بهطور محسوس نیازمند است.“
گرچه این تهدید تلویحی سرمدی، مطلب تازهای نیست و تنها تکرار حرفهای مکرّر دوستان هممحفلی خود، دستکم از دی ماه ۹۶ به این سو است. رفقای آقای سرمدی چون حجاریان، علویتبار، تاجیک و تاجزاده در سه سال گذشته، در هر یادداشتی، مصاحبهای یا میزگردی، همین جنس تهدیدات را نسبت به نظام مطرح کردند که کوتاه و مختصر آن این بود “که اگر نظام کوتاه نیاید، شورش می شود! “.
اما این که چهرهٔ امنیتی سابق (که دستکم به لحاظ رده سازمانی از همه هممحفلیهای خود ارشدتر بوده)، فردی کمحرف و دور از جار و جنجال رسانهای و اصولا بدون سابقهای از حضور رسانهای، به ناگهان احساس وظیفه کرده و دست به قلم برده تا همان حرفهای مکرر را در این «مقطع زمانی» بنویسد، برای اهل فن، اشارات و معانی خاص خود را دارد.
با این حال، هدف اصلی این احساس وظیفه آقای سرمدی، در فراز دیگری از این یادداشت رخ می نماید، آنجا که به عنوان «راهکار پیشنهادی» پیش روی نظام می نویسد:
” در طرف ایران از هم اکنون روی چهرهای که برچسب سیاسی نداشته باشد، از وجاهت و مقبولیت و نیز توانایی و کفایت نسبی برخوردار باشد، توانایی جلب اعتماد رهبری را برای کسب اطمینان از همراهی و هماهنگی ساخت قدرت داشته باشد، تمرکز نموده و با رفع تنگنظریهای شورای نگهبان انگیزه مشارکت مردمی و برگزاری انتخابات مقبول فراهم گردد. این پیشنهاد با مفروض و بدیهی دانستن اصل ضرورت پایان دادن به تخاصم دائمی با آمریکا ایراد شده است. مسئلهای که هزینههای بسیاری را به مردم کشور تحمیل کرده و بالاخره بایستی روزی تعیین تکلیف شود. از جمله افراد مناسب برای این منظور میتوان آقای ظریف را نام برد. ایشان ضمن برخورداری از ظرفیتهای مناسب، با رهبری هماهنگ بوده و حساسیتهای جریان صاحب قدرت را تحریک نخواهد کرد… د. “
سرمدی، یادداشت نادر و بیسابقه خود را با تکرار تلویحی همان «تهدید» به پایان می برد:
” اما واقعیت میدان سیاسی کشور و تجربه گرانبهای گذشته نشان داده است که تنها انتخاب واقعی مردم برای اداره بیدردسر کشور کافی نیست و درست یا غلط متغیرهای دیگر آشکار و پنهان بایستی مورد اعتنا باشند تا بلکه از این مسیر آسایش و رفاه مردم و توسعه کشور بهطور نسبی محقق گردد و راههای دیگر نظیر شورش و تعیین تکلیف نظام از کف خیابان با هزینههای سنگین از سر کشور دور شود.
به نظر میرسد این نظر و پیشنهادات شبیه آن کما فیالسابق مورد کمترین توجه توسط صاحبان قدرت قرار نخواهد گرفت لیکن از باب وظیفه و دلسوزی ناگزیر از تقریر آن شدهام تا چه تقدیر شود. “
به هر روی، به نظر می رسد که تکرار سناریوی سال ۹۲، ایجاد دوقطبی «مقاومت-معیشت» (این بار با بسترهای آمادهتری که به لطف بیکفایتی و سوءمدیریتهای عیان در کشور ایجاد شده) با چاشنی تهدید «شورش» و «اردوکشی خیابانی»، تنها سناریوی یک جریان خاص سیاسی برای بقای به هر قیمت در قدرت است.
قهرمانسازی از محمدجواد ظریف و نمایاندن او به عنوان تنها «گزینه» نظام، و تلاش همهجانبه برای واداشتن کشور به طی دوباره مسیری است که یک بار (با صرف هزینههای گزاف) از سال ۹۲ تا ۹۷ طی شد و محصول و خروجی آن پراید ۱۶۰ میلیونی، دلار ۳۲ تومانی، خانه میانگین متری ۲۵ میلیونی در تهران و…بوده است.
از همین روست که به ناگهان، چهرههای معمولا پشتپردهٔ جریان خاص سیاسی احساس تکلیف کردهاند و، شاید به نمایندگی از «دوستان»، شخصا به میدان رسانه آمدهاند تا به زعم خود، با نظام «اتمام حجت» کنند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، میثم پیله فروش طی یادداشتی نوشت: از ابتدای شکلگیری مجلس یازدهم، ضرورت حمایت از معیشت مردم در دستور کار مجلس قرار گرفت. دغدغه های اصلی به شرح زیر بود: با کمبودهای مقطعی در عرضه برخی کالاها (گاهی پوشک؛ گاهی ماسک و …) طمع برخی سودجویان به جریان افتاده و با دامن زدن به تقاضا بر شدت بحران می افزایند. همچنین برخی مردم تقاضای ماه های آینده خود را به جلو انداخته و از این طریق نیز بر افزایش قیمت تاثیر میگذارند.
با خارج شدن تدریجی برخی کالاهای اساسی از دریافت نرخ ارز ۴۲۰۰ تومانی به تدریج قیمت بسیاری از کالاهای اساسی گران شده است. حتی با وجود اختصاص ارز ۴۲۰۰ تومانی به واردات، قیمت نهایی مصرف کننده بسیاری از کالاهای اساسی تناسبی با ارز ارزان ندارد. آمارهای ارائه شده توسط وزارت کار، رفاه و تعاون اجتماعی گویای کاهش مصرف کالاهای اساسی در کشور بوده که نگرانی در مورد دسترسی مردم به حداقل کالری مورد نیاز را تشدید می کند. روند انحصاری واردات کالاهای اساسی در کشور بر خلاف اقتصاد مقاومتی بوده و می تواند برای کشور مشکلات امنیتی ایجاد کند.
برای حل دغدغه های اصلی، لازم است در موارد زیر تصصیمگیری شود:
الف)تضمین دسترسی آحاد مردم به سبد مشخصی از کالاها چگونه صورت بگیرد؟ توزیع کوپنی کالاهای اساسی در قالب سبد هوشمند کالا
این سبد باید هوشمند بوده و متناسب با زمان و مکان بوده و متناسب با نیازهای هر مقطع و هر منطقه تغییر کند. دولت وظیفه تضمین دسترسی همه سرپرستان خانوار به این سبد را دارد به طوری که با این تضمین؛ مردم از ترس نایاب شدن کالایی تقاضای آینده خود را به جلو نینداخته و کمبود را تشدید نکنند. فروشگاههای دولتی، خصوصی و تعاونی ارایه کننده سبد کالا؛ باید با نصب سامانه شناسایی، رسیدن سبد مذکور به خانوادهها را تضمین کنند. این سامانه در مواقع بحرانی شدن تقاضای یک کالا میتواند به خوبی دسترسی مردم به کالای مورد نظر را تضمین کرده و از افزایش قیمت آن جلوگیری کند. مهمترین مزیت این اقدام، این است که دسترسی عامه مردم به کالاهای اساسی تضمین شده و اطمینان میدهد منابع در نظر گرفته شده برای تامین کالای اساسی، به مصرفکننده نهایی رسیده و حداقل کالری مورد نیاز خانوار را تأمین خواهد کرد. اما با کاهش تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی به واردات، افزایش قیمت کالاهای اساسی به مصرفکننده منتقل خواهد شد.
بدین منظور پیشنهاد زیر ارائه شده که با مخالفت دولت مواجهه شد:
برای ایجاد آرامش روانی در جامعه و تضمین دسترسی آحاد مردم به کالاهای اساسی مورد نیاز؛ ضروری است سبدی از کالاها متناسب با نیازهای هر مقطع در دسترس عامه مردم قرار گیرد. کارت هوشمند ملی (یا کارت بانکی تعریف شده در سازمان هدفمندسازی یارانهها) زیرساختی است که میتوان از آن برای رسیدن به این هدف استفاده کرد؛ در نتیجه پیشنهاد میشود:
وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی موظف است سبدی از کالاهای اساسی مورد نیاز مردم را شناسایی و از طریق کارت هوشمند ملی (یا کارت بانکی تعریف شده در سازمان هدفمندسازی یارانهها) سرپرستهای خانوار از طریق شبکه توزیع کنترل شده در اختیار آنها قرار دهد.
وزارت صنعت؛ معدن و تجارت موظف است چه از طریق تولیدکنندگان داخلی چه از طریق واردات؛ کالاهای اساسی مذکور را در اختیار شبکه توزیع معرفی شده توسط وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی قرار دهد.
ب) رفع انحصار از واردات کالاهای اساسی چگونه صورت گیرد؟ با برگزاری مناقصه برای واردات
بدین منظور پیشنهاد زیر ارائه شده که با مخالفت دولت مواجهه شد:
ماده ۱- واردات کالاهای اساسی صرفاً از طریق برگزاری مناقصه (و یا شرکت بازرگانی دولتی) صورت خواهد گرفت؛ هر واردکنندهای که تعهد دهد محصول با کیفیت مشخص را به قیمت ارزانتر در گمرکات جمهوری اسلامی ایران تحویل دهد، مشمول دریافت ارز خواهد شد.
تبصره ۱ – وزارت صنعت، معدن و تجارت و وزارت جهاد کشاورزی موظفند تا یک ماه پس از تصویب این مصوبه آییننامه اجرایی نحوه حمایت از تولید کالای اساسی را به تصویب هیئت وزیران برسانند.
ماده ۲- واردات دارو صرفاً از طریق برگزاری مناقصه صورت خواهد گرفت؛ هر واردکننده ای که تعهد دهد داروی با کیفیت مشخص را به قیمت ارزان تر در گمرکات جمهوری اسلامی ایران تحویل دهد، مشمول دریافت ارز خواهد شد.
تبصره ۱- وزارت صنعت، معدن و تجارت و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی موظفند تا یک ماه پس از تصویب این مصوبه آییننامه اجرایی نحوه حمایت از تولید دارو را به تصویب هیئت وزیران برسانند.
ج) تضمین قیمت منصفانه کالاهای اساسی چگونه صورت میگیرد؟ با پرداخت یارانه خرید کالاهای اساسی
برای جبران افزایش قیمت کالاهای اساسی لازم است منابعی به خانوارهای هدف تخصیص یابد. اگر نخواهیم به همه خانوارها برای خرید کالاهای اساسی یارانه بدهیم لازم است گروه های هدف شناسایی شوند.
طرح مجلس برای پاسخ به این مساله تصویب شد. طبق آن دولت مکلف است به منظور تأمین بخشی از نیازهای معیشتی خانوارهای کشور به ویژه خانوارهای کم برخوردار، در ۶ ماهه دوم سال ۱۳۹۹ و به صورت ماهیانه نسبت به تأمین و پرداخت یارانه اعتبار خرید به هر فرد ایرانی شناسایی شده در طرح معیشت خانوار از طریق واریز اعتبار به کارت یارانه نقدی سرپرست خانوار اقدام کند.
این اعتبار صرفا برای تأمین کالاهای اساسی و ضروری در نظر گرفته شده و وزارت صنعت، معدن و تجارت موظف است امکان تخفیف در خرید این کالاها را برای مشمولان فراهم کند. خانوارهایی که سطح درآمد آنها کمتر از مبلغ حداقل دستمزد است از دو برابر یارانه سایر خانوارهای مشمول بهره مند میشوند. شناسایی این خانوارها برعهده وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی است.
مزایای مصوبه مجلس
تا حدودی اطمینان میدهد که منابع پیشبینی شده برای این طرح، صرف خرید کالای اساسی شود. برآوردهای صورت گرفته از خط فقر، انتخاب هفت دهک اول را گزینه مناسبی می داند. در طرح کمک معیشتی خانوار نیز تا حدود زیادی این افراد شناسایی شده اند. قابلیت گسترش سبد کالاهای اساسی و ضروری قابل خرید با این کارت، امکان حق انتخاب برای خانوار را تا حدودی فراهم میسازد.
معایب مصوبه مجلس
اجرای طرح در سال ۱۳۹۹ به حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان نیاز دارد. مهمترین شرط موفقیت این طرح، تامین منابع پایدار و غیر تورمی برای اجرای آن بوده که در مصوبه مجلس منبع قابل اتکایی وجود ندارد.
برای رفع این عیب لازم بود منابع جدیدی شناسایی شود، مانند:
تخصیص سهمیه بنزین به خودروهای وارداتی ممنوع شده تخصیص سهمیه بنزین فقط به یک خودرو خانوار (به تشخیص سرپرست خانوار) صورت گیرد
مالیات بر عایدی سرمایه مالیات بر نقل و انتقالات پول مالیات بر مصرف کالا و خدمات لوکس مالیات بر ثروت
با مخالفت دولت با تعریف پایه های جدید مالیاتی، مجلس نتوانست مصوبه ای دقیق، برای تامین منابع سبد کالا ارائه دهد و تامین منابع طرح به دولت سپرده شد. به راستی چرا دولت با هر پیشنهاد اصلاحی که منافع عده قلیلی را کاهش داده و در عوض منافع عامه مردم را تامین می کند، مخالف است؟
سرویس سیاست مشرق –روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابلاستفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه “ویژههای مشرق” نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق»همراه شوید.
*******
**واعظی:تاریخ به احترام ظریف و زنگنه خواهد ایستاد
«محمود واعظی» رئیس دفتر رئیس جمهور در یادداشتی در روزنامه ایران با عنوان «تحریم زنگنه، استیصال و عصبیت آمریکا» نوشت: «آنچه اخیراً از تحریم وزیر نفت کشورمان و برخی دیگر از فعالان صنعت نفت گفته شده، همچون تحریم وزیر امور خارجه کشورمان که مقامات امریکا قبلاً آن را مرتکب شدند، یقیناً از همین سنخ تحریمهای نمایشی و بدون اثر واقعی است…این تحریمها در عین نمایشی و بیاثر بودن البته نشانه عمق عصبانیت و کینه کاخ سفید از دو عضو مؤثر کابینه تدبیر و امید نیز هست…اگرچه از لحظه آغاز دور جدید تحریمهای ایالات متحده علیه کشورمان، دولت جمهوری اسلامی ایران و سایر ارکان حاکمیتی بهطور یکپارچه برای غلبه بر این تحریمها فعالیت کردهاند اما پیشقراولان این مواجهه دشوار و سرنوشتساز دکتر محمدجواد ظریف و مهندس بیژن زنگنه وزرای امور خارجه و نفت بودهاند».
واعظی در ادامه نوشت: «دکتر ظریف کارزار بسیار مؤثر مقابله روانی با تحریمهای امریکا را در سطح افکار عمومی جهان راهبری و تحریمگران را بیش از همیشه رسوا و بیآبرو کرده است…بال مهم دیگر دولت برای مقابله عملیاتی با تحریمهای ظالمانه، مجموعه مهندس زنگنه بوده است…در چنین شرایطی، طبیعی است که دولت امریکا نتواند خشم خود را از دو چهرهای که جانانه با تحریم جنگیدهاند پنهان کند و تحریم دو ژنرال ضدتحریم ایران، در این چارچوب قابل تحلیل است. این «افتخار دولت» است که ظریف و زنگنه، دو سرباز وطن در خط مقدم دفاع از ایران، توسط ضدایرانیترین دولت ایالات متحده تحریم میشوند».
رئیس دفتر رئیس جمهور در ادامه تصریح کرد: «این تحریم، مدال افتخار این عزیزان هم هست. بدون تردید، دشمن، بهتر و دقیقتر از هر کسی میداند که این دو چقدر آزارش دادهاند و چقدر در مقابل هدفگذاریهایش ایستادگی کردهاند؛ حتی اگر دیگرانی در داخل بر آنها ناجوانمردانه بتازند، تحریم امریکا خود گواه همه چیز است. به شخصه از اینکه همکار این دو عزیز در این دولت هستم، احساس سرافرازی میکنم.بیگمان با گذشت زمان و آن وقت که بتوانیم با بازگو کردن حقایق، «روایت راستین تحریم» را بازگو کنیم، تاریخ به احترام آنها خواهد ایستاد».
واعظی تاکید کرده است که «تاریخ به احترام ظریف و زنگنه خواهد ایستاد». این اظهارنظر عجیب و تأمل برانگیز در حالی است که این دو وزیر در دولت روحانی، کارنامه بسیار ضعیفی ارائه کرده اند.
برای نمونه، زنگنه با حذف کارت سوخت، حدود ۱۵۰ هزارمیلیاردتومان به کشور خسارت زد. آقای زنگنه علیرغم ارائه دلایل فنی و کارشناسی از سوی کارشناسان و صاحبنظران مبنی بر سابقه سیاه شرکت فرانسوی توتال، با این شرکت بدسابقه قرارداد بست و در نهایت، توتال پس از گرفتن اطلاعات سرّی وزارت نفت درباره پارس جنوبی، در اقدامی مسبوق به سابقه، بدون پرداخت هیچ خسارتی، قرارداد را یکطرفه فسخ کرد و با اطلاعات دقیقتر، به غارت مخازن مشترک با قطر اقدام کرد.
توتال متهم است که در مقطع وزارت زنگنه در دولت اصلاحات، به تیمی که «مهدی هاشمی» در رأس مدیریت آن قرار داشته، رشوه ۳۰ میلیون دلاری داده است. توتال به همین دلیل در دادگاه فرانسه به جریمه ۵۰۰ هزار یورویی محکوم شد.
علاوه بر این، زنگنه نقش بسیار مهمی در قرارداد خارت بار کرسنت دارد. ایران در پرونده کرسنت تا مرز جریمه شدن ۱۴ میلیارد دلاری پیش رفته است.صادرات گاز مجانی به ترکیه، تنها یکی از نتایج خسارت بار و البته حقارت بار قرارداد کرسنت در زمان وزارت زنگنه است.
مخالفت های گسترده زنگنه با ساخت پالایشگاه و مخالفت با «خودکفایی در تولید بنزین» یکی دیگر از برگ های کارنامه بسیار ضعیف زنگنه در وزارت نفت است.
از سوی دیگر ظریف نیز در وزارت امور خارجه کارنامه بسیار ضعیفی ارائه کرده است. آقای ظریف همان وزیری است که در سال ۹۴ گفت «با برجام همه تحریم ها لغو خواهد شد» و در سالهای بعد در اظهارنظری عجیب گفت «هدف از برجام اصلا اقتصادی نبود»!
ظریف همان وزیری است که در اوج مذاکرات هسته ای و در مقطعی که طرفین باید به دنبال امتیازگیری حداکثری باشند، در اظهارنظری عجیب گفت «امضای هر توافق، بهتر از عدم توافق است».
آقای ظریف همان وزیری است که اصلا متن برجام را کامل نخوانده بود و در پاسخ به سوال یک نماینده مجلس گفته بود «من این بخش ها را در برجام ندیده بودم»! ؛ این در حالی است که بخش های مذکور از جمله بخش های بسیار مهم در توافق و درباره مسئله لغو تحریم ها بود. همان مسئله ای که دولت با وعده ای که درباره آن داد، در قلب راکتور هسته ای بتن ریخت!
بتن ریزی در قلب راکتور هسته ای و از حرکت ایستادن چرخ سانتریفیوژها و امضای قراردادهای کرسنت و توتال و برجام و مرغ ۲۶ هزارتومانی و پراید ۱۶۰ میلیونی و «تضمین نامیدن امضای کری» و…همگی نتایج مدیریت آقایان ظریف و زنگنه است؛ به نظر شما تاریخ به احترام این افراد خواهد ایستاد!؟
** میردامادی:در سیاست خارجی هیچ چیز حیثیتی نیست
«محسن میردامادی» دبیرکل سابق حزب منحله مشارکت و از دستگیرشدگان فتنه ۸۸ و رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس ششم در مصاحبه با روزنامه شرق در پاسخ به این سوال که «به عقیده شما از فرصت برجام بهخوبی استفاده شد؟ نمیتوانستیم برخی دیگر از مشکلات را در دوره زمانی بعد از برجام با آمریکاییها حل کنیم؟ مثلا موضوع منطقهای را؟» گفت: «از نظر قدرتهای خارجی، برجام گام اول برای نرمالسازی روابط آن کشورها با ایران بود و تلقی این بود که این گام به عنوان نمونه و مدلی که میتواند منافع و خواستههای طرفهای مختلف را که خواستههای متفاوتی دارند به نقطه مشترک برساند، مدلی برای موضوعات دیگر شود، ولی ایران نپذیرفت که گامهای بعدی را ادامه دهد».
میردامادی در ادامه گفت: «این انتظار در طرفهای مقابل ایران بود که بعد از آن این مسیر به عنوان یک مدل ادامه داشته باشد…مثلا در مورد سوریه…و مسئله یمن و امثال آن هم…اگر مذاکرهای شود، هیچ طرفی نمیتواند انتظار داشته باشد همه خواستههایش پذیرفته شود و هیچیک از خواستههای طرف مقابل را نپذیرد…ایران نپذیرفت که گامهای بعدی را ادامه دهد و یکسری از حساسیتهای منطقهای را که نسبت به ایران به وجود آمده بود، با مذاکره رفع کند؛ بهخصوص اختلافات بین عربستان و ایران که بسیار مهم بود و باعث میشد روی سیاستهای کشورهای غربی با ما هم تا حدی تأثیر داشته باشد، اینها تعدیل نشد…این دو عامل؛ یعنی متوقفماندن توافق در حد برجام و ایجادنکردن چارچوبهای دیگر مذاکراتی در جهت کاهش تنشهای منطقهای و آمدن ترامپ، برجام را به بنبست رساند و نهتنها برای ایران مشکلاتی جدی به وجود آورد، بلکه برای مردم ایران گران تمام شد».
این فعال فتنه ۸۸ در بخش دیگری از این مصاحبه در پاسخ به این سوال که «اگر مذاکرهای صورت میگرفت باید اولویت را به کدام موضوع اختصاص میدادیم؟ حلوفصل کدام ادعا؟ مسائل منطقهای؟ حقوق بشر، تروریسم، خطر اشاعه تسلیحات اتمی؟» گفت: «اینکه بعد از برجام اولویت با حلوفصل کدام مسائل بود، به نظرم آنچه برای ما اهمیت داشت و میتوانستیم آن را به نحوی حلوفصل کنیم، مسائل منطقهای بود...طبعا در این مسئله که بعد از ۴۰ سال از انقلاب هنوز نتوانستهایم روابط نرمال و متعارف با دنیا برقرار کنیم، قدرتهای خارجی تأثیرگذار بودهاند، تردیدی نیست، اما به نظرم ما هم نقش بسیار مهمی در عدم عادیسازی روابط داشتهایم».
میردامادی تاکید کرد: «در روابط خارجی مسائل را تا حد زیادی سیاه و سفید و صفر و صدی میدانیم و اینطور نگاه میکنیم. به نظرم در دوران هیجانات انقلابی که نوعا در انقلابها شکل میگیرد، تا حدی طبیعی است که در دوران انقلاب چنین نگاهی باشد و انقلابیون قدرتهای خارجی را دشمنان خودشان تلقی کنند، ولی اینکه همیشه در چنین تصوری باقی بمانیم و همیشه نگاهمان اینطور باشد، طبیعتا نتیجهاش بنبستهایی میشود که تا به حال داشتهایم...در سیاست خارجی هیچ موضوعی برایمان حیثیتی نیست و مبنای تصمیمگیری منافع ملی و نتایج سیاستهای اتخاذشده برای کشور و آثارش بر روی مردم است».
این فعال اصلاح طلب در ادامه گفت: «درصورتیکه بایدن در انتخابات پیروز شود، نباید انتظار تغییر ناگهانی داشته باشیم و تصور کنیم سیاست آمریکا با آمدن بایدن به دوران قبل از ترامپ برمیگردد و به شرایط دوران اوباما خواهد رسید. به نظرم چنین اتفاقی نخواهد افتاد…بایدن هم الان احساس میکند با تحریمهایی که ترامپ نسبت به ایران اعمال کرده، ابزار فشار مهمی در اختیارش هست و قاعدتا به این سمت نمیرود که این ابزار را زمین بگذارد و بدون استفاده از این ابزار بگوید بدون هیچ خواستهای به برجام برمیگردم. به نظرم هر رئیس دولتی باشد چنین ابزاری را رها نخواهد کرد، بلکه از ابزار کارآمد استفاده میکند تا وارد بدهبستان شود و اگر امتیازی میدهد، در قبالش امتیازی هم بگیرد».
چندی پیش «ابراهیم اصغرزاده» فعال سیاسی اصلاح طلب و از دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی که پیش از این گفته بود «عذرخواهی از آمریکا کاری انسانی است»! در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود: «در فضاهای رادیکال و تند که منافع ملی فقط بر اساس ایدئولوژی ترسیم میشود، منافع ملی منافع ایدئولوژیک خواهد بود که در آن شرایط قدرت مانور برای ملت خیلی فراهم نخواهد بود…یک سیاستمدار انگلیسی گفته بود ما متحدان و دشمنان همیشگی نداریم، تنها منافع ملی ماست که همیشگی و دائمی است و وظیفه دولت هم دنبالکردن این منافع است».
همچنین «میر محمود موسوی» دیپلمات سابق و برادر یکی از سران فتنه پیش از این گفته بود: «کشورها روابط خارجی خود را براساس اصول تعیین می کنند. ممکن است یکی از این اصول آرمان ها و ارزش ها باشد که در جای خود بسیار مهم و محترم است، اما آرمان ها و ارزش ها در تفسیرها و نظریه پردازی های اکثر بزرگان حوزه سیاسی زیرمجموعه منافع ملی قرار می گیرد…آرمان حمایت از فلسطینی ها یا مخالفت با اسرائیل در طول سالیان گذشته در این چارچوب تعریف می شود».
امثال میردامادی و اصغرزاده و موسوی می گویند ایران باید در سیاست خارجی، به صورت کامل از آمریکا تبعیت کرده و به هیچ چیزی نگاه حیثیتی نداشته باشد. آمریکا می گوید ایران حق ندارد توان دفاعی و قدرت موشکی داشته باشد؛ ایران حق ندارد با تروریسم در منطقه مبارزه کند؛ ایران حق ندارد از دانش هسته ای برای درمان بیماری ها و تأمین برق برای شهروندان خود بهره مند شود؛ ایران حق ندارد ماهواره به فضا پرتاب کرده و از مزیت های اقتصادی و امنیتی آن استفاده کند؛ ایران به هیچ عنوان نباید فاکتورهای قدرت ساز داشته باشد.
از نگاه طیف تندرو اصلاح طلب، در سیاست خارجی هیچ چیز حیثیتی نیست؛ نه خون حاج قاسم، نه قدرت دفاعی و توان موشکی، نه دانش هسته ای، نه مبارزه با تروریسم در منطقه و…از نگاه این طیف، ما رعیت هستیم و آمریکا کدخداست؛ حال چه ترامپ در کاح سفید باشد، چه بایدن.
چندی پیش یکی از فعالین اصلاح طلب گفته بود: «جمهوری خواهان و دموکرات ها هیچگاه درباره منافع ملی خود و ارزش های آمریکایی، معامله نمی کنند».
**جریان اصلاحات نهایت ازخودگذشتگی را برای دولت روحانی انجام داد
«سهیلا جلودارزاده» نماینده عضو فراکسیون امید مجلس دهم که علیرغم تبلیغات گسترده و پرحجم در انتخابات مجلس یازدهم با ۶۷ هزار رأی از راهیابی به مجلس بازماند، در مصاحبه با روزنامه آرمان گفت: «جریان اصلاحات نهایت ازخودگذشتگی را برای دولت حسن روحانی انجام داده است و افکار عمومی جامعه نیز این مسأله را مشاهده کردهاند. هدف اصلی اصلاحطلبان حمایت از یک چهره معتدل و عقلایی برای حفظ و اعتلای نظام بوده است. اصلاحات دارای اصول و قواعد خاص خود است. بدونتردید اگر این اصول را رعایت نکنیم موفق نخواهد شد. کاری که اصلاحطلبان انجام دادند این بود که با دادن خون به یک بیمار بدحال وی را نجات دادند».
جلودارزاده در ادامه گفت: «جریان اصلاحات بیش از این توانایی ندارد. این در حالی است که در سالهای اخیر جریان اصلاحات با موانع و فشارهای گسترده بیرونی نیز مواجه بوده است. تاریخ درباره همه قضاوت خواهد کرد…واقعیت این است که اصلاحطلبان از اینکه همه توانایی و ظرفیتهای خود را به میدان آوردهاند اما نتیجه مطلوب به دست نیاوردهاند، خسته شدهاند.در طول سالهای گذشته اصلاحطلبان نه موفق شدهاند احزاب خود را تقویت کنند و نه موفق شدهاند در کشور توسعه سیاسی ایجاد کنند. اغلب این مسائل نیز به دلیل فشارهای بیرونی و فراهم نبودن زمینهها بوده است».
گویا از نگاه اصلاح طلبان، تصاحب اکثریت مطلق دولت از معاون اولی رئیس جمهور گرفته تا وزارت نفت و صنعت و اقتصاد و بانک مرکزی و استانداری کلانشهرها و ریاست سازمان برنامه و بودجه و هیات مدیره شرکت های زیرمجموعه شستا و …همگی مصداق ازخودگذشتگی و ایثار است!
البته از طیفی که مدیران نجومی بگیر را ذخایر نظام جا می زند، اصلا بعید نیست که تصاحب پست های ارشد مدیریتی و صندلی های هیات مدیره شرکت های بزرگ اقتصادی را نیز ازخودگذشتگی بنامد.
اصلاح طلبان باید ضمن عذرخواهی از مردم برای جبران خسارت ها و تغییر رویه تلاش کنند، اما فعالین این طیف اصرار دارند که با توهین به فهم و شعور جامعه، بر زخم های مردم نمک بپاشند.