گسترش روابط چین و عربستان بیش از آن که چالشی برای ما باشد، چالشی راهبردی برای سیطره بلا منازع آمریکاست. چین در حال ورود به جایی است که همواره حیاط خلوت، گاو شیرده آمریکا در منطقه محسوب می شد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱) دهه ها طول می کشد تا نظم جهانی مستقر شود یا تغییر کند. آمریکا پس از فروپاشی بلوک شرق (سال ۱۹۹۱)، از نظام تک قطبی خبر داد. اما سی سال بعد، سیاستمداران بسیاری در غرب اتفاق نظر دارند که نظم آمریکایی به سر آمده و محور قدرت، در حال انتقال از غرب به آسیاست.
سفر رئیس جمهور چین به عربستان، در بستر این تغییر نظم جهانی اتفاق افتاده است. اگر مصاف چین و آمریکا را به مثابه یک رقابت کُشتی در نظر بگیریم، چین مدت هاست یک خم آمریکا را در برخی حوزه ها گرفته است.
آمریکا در مقابل، با وجود ضعف و ناتوانی بی سابقه، در صدد است به این رقیب (و رقبایی چون روسیه و ایران و حتی برخی دولت های اروپایی) فن بدل بزند.
۲) گسترش روابط چین و عربستان بیش از آن که چالشی برای ما باشد، چالشی راهبردی برای سیطره بلا منازع آمریکاست.
چین در حال ورود به جایی است که همواره «حیاط خلوت، گاو شیرده و یکی از دو رکن سیاست دو ستونی آمریکا در منطقه» محسوب می شد.
کاخ سفید، دو دهه بعد از اعلام «قرن جدید آمریکایی» و طرح «خاورمیانه جدید»، قادر نیست حتی رژیم سعودی را در قبضه نگه دارد. در قطعیت تغییر نظم آمریکایی، همین بس که حتی گاو شیرده هم مثل گذشته تمکین نمی کند.
این عدم تمکین، در هماهنگی عربستان با روسیه برای پایین نگاه داشتن عرضه نفت آشکارتر شد.
نمونه دیگر را می توان با مقایسه دو نوع استقبال متفاوت مقامات سعودی از جو بایدن و شی جین پینگ مشاهده کرد. همچنین، استقبال عربستان از پیشنهاد معاملات نفتی با یوان چین به جای دلار، ضربه مهمی است که مقامات آمریکا را نگران کرده است.
۳) اخیرا وبسایت کانال یک تلویزیون آلمان، در پاسخ این سوال که «دیدار شی از عربستان، چه پیامی برای آمریکا دارد؟»، نوشت: «این سفر، بخشی از اقدام تهاجمی چین است. پیام چین به آمریکا واضح است. ناظران، این سفر را نه تنها به لحاظ اقتصادی مهم می دانند، بلکه آن را پیام واضح ژئوپلیتیک عربستان و چین به آمریکا می شمارند. چین این پیام را می رساند که وارد حوزه نفوذ آمریکا شده است. در سال های اخیر، روابط آمریکا و عربستان سردتر از پیش شده. عربستان، از عقب نشینی قدم به قدم واشنگتن از خاورمیانه ناراحت است و تضمین امنیت خود را در خطر می بیند. آمریکا نیز ناراحت است که عربستان، درست پیش از انتخابات کنگره، از کاهش تولید نفت خبر داده و بایدن را در مبارزات انتخاباتی در وضعیت بدی قرار داد».
۴) پیش از تلویزیون آلمان، مجله فارین پالیسی در تحلیلی یادآور شده بود: «با سفر شی جین، تجدید فراش عربستان تحقق یافته است. این سفر، شباهت بسیاری به میزبانی پر زرق و برق از دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۷ داشت. پکن نمیتواند در موضوعی که برای سعودیها بسیار مهم است؛ یعنی تامین امنیت آنها در منطقه پرآشوب، جایگزین واشنگتن شود. اما روزهای تک همسری ریاض با واشنگتن احتمالاً به آخر رسیده است. آنچه به روابط آمریکا و عربستان آسیب می زند، بسیار عمیق تر از احساسات بایدن و بن سلمان نسبت به هم است. داد و ستدی که روابط را برای دههها حفظ کرده بود، یعنی نیاز واشنگتن به نفت و نیاز ریاض به تضمین های امنیتی آمریکا، به لطف لیستی طولانی از تنشها و فشارها از بین رفته است. هر تفاهمی که در مورد تلاش عربستان برای افزایش تولید نفت به دست آمده بود، با توافق عربستان و روسیه برای کاهش تولید ۲ میلیون بشکه ای از بین رفت. این اقدام، در واشنگتن به عنوان حمایت مستقیم از تامین مالی پوتین در جنگ اوکراین تلقی شد. مسلّما رابطه آمریکا و عربستان، دیگر همان رابطه قدیمی نیست».
۵) اگر غرب آسیا تا دیروز، مجال تاخت و تاز آمریکا بود، امروز چهار گوشه جهان، شاهد دست و پنجه نرم کردن آمریکا با حریفان است. آمریکا ضربات سنگینی را در غرب آسیا دریافت کرد و حال آن که مدعی سلطنت بلا منازع بود.
عراق، افغانستان، سوریه (و لبنان و فلسطین)، اسناد سوء محاسبه و باخت راهبردی آمریکا هستند. اگر این وارونگی نقشه ها نبود، امکان نداشت کاخ سفید امروز، شاهد مانور چین در حیاط خلوت خود باشد.
آمریکا با روسیه و چین هم درگیر است؛ اما عقده ای که به همراه اسرائیل و انگلیس، از ایران بر دل دارد، منحصر به فرد است. ایران بود که رویاهای «قرن جدید آمریکایی» و «خاورمیانه جدید» را تبدیل به کابوس کرد و به حریفان، جرئت داد.
بنابراین، آمریکای زخمی و درمانده، ضمن عملیات جداگانه علیه روسیه و چین (و حتی خیانت به اروپا)، اقدام علیه ایران را در اولویت قرار داده است. آمریکا و اسرائیل پس از شکست های بسیار، بر آنند تا از نزدیکی حریفان مانع شوند و میان آنها شکاف بیندازند.
۶) چین و عربستان در جریان سفر اخیر، قراردادهایی به ارزش ۳۷ میلیارد دلار امضا کردند و همین سوژه ای برای محافل غربگدا در ایران شد.
این محافل، فروردین پارسال، هنگامی که سند همکاری ۲۵ ساله ایران و چین به امضای آقای ظریف و همتای چینی رسید، با ادبیاتی مانند «قرارداد ترکمانچای دوم (القایی صدای آمریکا)، موجب مستعمره شدن و فروش ایران، واگذاری بنادر و میزبانی چند هزار نظامی اشغالگر چینی، خلاف سیاست نه شرقی نه غربی و…»، به تفاهم نامه حملهور شدند؛ سندی که قراردادهایی به ارزش ۴۰۰ میلیارد دلار را مد نظر دارد.
همان ها اکنون، سفر رئیس جمهور چین به ریاض را به رخ کشیده و می نویسند: «ایران از قرارداد های منطقه ای بازمانده و قراداد ها، منهای ایران امضا شده است. تاخیر در رفع تحریم ها موجب حذف ایران و پیشیگرفتن همسایگان شد».
این دعاوی در حالی است که شمار تحریم ها در روند هشت ساله معطلی برجامی، به بیش از دو برابر افزایش یافت؛ چرا که آمریکا از همان ابتدا، بنایی برای کاهش موثر و پایدار تحریم ها نداشت. در دوره اعتماد یکطرفه به غرب، امضای سند همکاری با چین سالها به تاخیر افتاد و حتی در مقطعی، به مدت پنج ماه، در پکن سفیر نداشتیم!
روایت تلخ آقای ظریف در آخرین گزارش برجامی به مجلس می گوید: «اگر با خوش خیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکتهای غربی از خود نرنجانده بودیم، دوستانمان سرخورده نمیشدند و در دوران سختی، رهایمان نمیکردند». این رویداد، نتیجه ترکیب کج فهمی و خط نفوذی بود که امروز، کشورمان را به خاطر قرارداد ۳۷ میلیارد دلاری چین و عربستان ملامت میکند!
۷) همکاری های چین و ایران در دهه گذشته، به سود طرفین بوده است. چین، شریک مهم تجاری ما بوده و این شراکت، پس از این میتواند در قالب عملیاتی شدن سند همکاری و احیای مسیر راهبردی جاده ابریشم ارتقا پیدا کند، مشروط بر این که طرفین اهتمام کافی داشته باشند و به ویژه چین مراقب باشد سرمست از عقب راندن آمریکا، در تله نیفتد و فن بدل نخورد.
از این منظر، صدور بیانیه مشترک با عربستان و شورای همکاری خلیج فارس که حاوی موضعگیری منفی درباره ایران (برنامه هسته ای، سیاست منطقهای و جزایر سه گانه ایرانی) بود، موضعی بسیار غلط، و خبط و خطای راهبردی از سوی چین محسوب می شود.
چین بارها اذعان کرده که آمریکا در ماجرای به هم خوردن برجام و توقف تعهدات داوطلبانه ایران، مقصر اصلی است.
در موضوع جزایر سه گانه هم، منطق حقوقی ایران بسیار قاطع (بسیار محکم تر از ماجرای تایوان و چین) است. روشن است ملت و نظامی که سیصد هزار شهید تقدیم کردند و نگذاشتند یک وجب از خاک کشورشان در اشغال ارتش صدام باقی بماند، سر سوزنی درباره تمامیت ارضی و حاکمیت سرزمینی خود اغماض نمیکنند.
۸) نکته مهمی که باید گوشزد کرد، این است که اگر ایران و متحدان آن در مقاومت منطقه نبودند و پروژه آمریکا، اسرائیل، اروپا و عربستان در جنگ های منطقه پیش می رفت، امروز نه چین و نه هیچ کشور دیگری در دنیا، امکان تنفس سیاسی و اقتصادی آسان را نداشتند و باید برای خرید نفت از منطقه تحت سیطره آمریکا، نه برای هر بشکه، بلکه برای هر گالن ۷۰ دلار بپردازند.
اگر امروز برای آقای شی در منطقه فرش قرمزی پهن می شود، نتیجه شکست های آمریکا و متحدانش در جنگ و تروریسم است.
بنابراین امضای بیانیه علیه گروههای مقاومت در منطقه -صرف نظر از بی ارزش بودن آن- موضعی غلط و نامربوط است؛ ولو برای دوشیدن عربستان انجام شده باشد. نفس این که مقامات چینی میتوانند در حیاط خلوت آمریکا پا بگذارند و معاملات نفتی انجام دهند، مدیون ایستادگی ایران و متحدانش در برابر توسعهطلبیهای آمریکاست.
اگر آمریکا و غرب در این مصاف پیروز شده بودند، بیتردید، دامنه جنگافروزی، به شرق آسیا و مرزهای چین کشیده میشد. چنان که به مرزهای روسیه کشانده شد و روسیه ناچار شد هزینههای جنگ را به جان بخرد تا پایگاههای نظامی و جاسوسی ناتو را بتاراند. اگر چینیها غفلت کنند و خواب بمانند یا در سرمستی غوطهور شوند، ممکن است گرفتار عبرتی دشوارتر از روسیه شوند.
۹) رئیس جمهور روسیه چندی قبل در گفتوگو با خبرنگاران و درباره سخنان صدراعظم سابق آلمان، مبنی بر اینکه «هدف از توافقات مینسک در سال ۲۰۱۴، خرید زمان برای اوکراین» بود، اظهار داشت «این، شگفتانگیز و ناامید کننده است. صادقانه بگویم، ممکن است ما خیلی دیر متوجه شده باشیم و شاید باید زودتر از اینها کار را شروع میکردیم. میدانستم که اوکراین قصد اجرای توافق را ندارد، اما فکر می کردم سایر شرکتکنندگان در آن فرآیند، صادقند. معلوم شد آنها نیز ما را فریب می دادند».
آنجلا مرکل درباره اینکه غربیها روسیه را فریب داده و برای اوکراین زمان خریدند، به اشپیگل گفت: «آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین غافلگیر کننده و عجیب نبود. توافقات مینسک مبهم بود و از بین رفت. این توافق برای تقویت نظامی اوکراین، زمان خرید». به نظر می رسد چالشها و بحرانسازی های امنیتی مشابهی چه از داخل و چه در خارج مرزها، در انتظار چین است.
۱۰) این حق دولت چین است که نگران امنیت و ثبات واردات انرژی باشد. اما امنیت و ثبات، موضوعی چند بعدی و طرفینی است.
به عنوان یک نمونه روشن، امکان ندارد رژیم عربستان، پشتیبان عمده بسیاری از جنایات و جنگافروزی ها علیه ملت های منطقه -از افغانستان و عراق و سوریه تا لبنان و فلسطین و یمن- باشد اما خود، گرفتار نا امنی نشود. نتیجه طبیعی هشت سال تجاوز و اشغالگری و جنایت علیه ملت مظلوم یمن، ضربات سهمگین به تاسیسات مهم نظامی و اقتصادی و نفتی سعودی (از جمله آرامکو) بود.
کشورهای نگران امنیت بازار نفت، باید عربستان را بازخواست کنند که چرا دست به ماجرا جویی و فتنه انگیزی (مستقیم یا نیابتی) زده و ثبات منطقه را مخدوش می کند؟ هیچ دلیلی ندارد که ملت های منطقه آسیب ببینند، اما عربستان امنیت داشته باشد. این رژیم (به نیابت از آمریکا و اسرائیل) به صندوق تامین مالی و پمپاژ جنگ و تروریسم و آشوب و بیثباتی در منطقه تبدیل شده و مجازات متقابل، پیامد بدیهی رفتار او خواهد بود.
طبیعی است که اعضای محور مقاومت، در برابر این شرارتها دست روی دست نگذارند و پاسخ پشیمان کننده بدهند.
سامانههای راداری و پدافندی آمریکا نتوانست عربستان را از خفّت ناشی از تلافی مقاومت یمن برهاند، هیچ حمایت دیگری هم نخواهد توانست. آمریکا نتوانست برای رژیم شرور سعودی امنیت بیاورد، هیچ کس دیگر هم نمی تواند. این رژیم باید تاوان جنایاتش در حق ملت های منطقه را بدهد.
ما هم حسابهایی با این رژیم (از جنگ تحمیلی و حمایت از گروهکهای تروریست تا شرارت اخیر) داریم که قطعا تسویه خواهد شد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
کشورهای عربی در کارزار امنیتی و اقتصادی میان چین و آمریکا موقعیتی ندارند تا پکن به آنان چشم بدوزد. در حوزه امنیتی نیز دولتهای عربی واجد موقعیتی نیستند.
به گزارش مجاهدت از مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: سفر رئیسجمهور چین به عربستان سعودی که با حضور تعدادی از رؤسا و مقامات دولتهای عربی به مذاکرات بین چین و اعراب تبدیل شد، حاوی نکاتی است.
در ایران بیش از مذاکرات و راهبردی که چین را به ریاض کشانده، نکات مطرح شده در مورد ایران در دو بیانیه ریاض برجسته شد و البته حق هم همین بود چرا که آنچه درباره کشور ما مطرح شده، نیاز به واکنش سطح ملی داشته است.
اما واقعاً در بیانیه مشترک ریاض – پکن درباره ایران چه چیزی آمده است و آنچه بیان شده از تغییر در مواضع چین نسبت به حقوق و منافع ایران حکایت میکند یا خیر.
درخصوص سفر شیجینپینگ و توافقات چین و کشورهای عرب شرکتکننده در ملاقات ریاض و معانی خاص این سفر و آنچه درباره ایران گفته شده است، نکات زیر اهمیت دارند:
۱- آنچه ریاض در دو بیانیه کشورهای عربی و چین در مورد ایران ذکر کرده که البته با آنچه در بیانیه وزارت خارجه چین و خبرگزاری چینی شینهوا آمده متفاوت میباشد، حاوی سه نکته است، اول؛ ایران و امارات در مورد جزایر سهگانه از گفتوگو و راهحل مسالمتآمیز پیروی کنند. دوم؛ ایران با آژانس همکاری کند و به رژیم عدم اشاعه پایبند باشد. سوم؛ از دخالت در امور همسایگان پرهیز شود.
این سه گزاره آشنا و مکرر دولتهای عربی طی حدود سه دهه گذشته است که هر بار در بیانیههایی که به نام کشورهای عربی صادر شده، ذکر گردیده و هر بار هم ایران جواب داده است کما اینکه این بار هم وزیر امور خارجه ایران پاسخ محکم و همیشگی ایران را تکرار کرد.
در مورد جزایر سهگانه، موضع بیانیه صادرشده کشورهای عربی که امضای چین هم پای آن دارد، از موارد قبلی ضعیفتر است چرا که در بیانیههای قبلی کشورهای شورای همکاری خلیجفارس و کشورهای عضو اتحادیه عرب و گاهی بیانیههای یک کشور عربی عضو شورای همکاری خلیجفارس با صراحت از اماراتی بودن این جزایر صحبت به میان آمده است و اینک بهطور کلی گفته شده این اختلاف از طریق گفتوگوی ایران و امارات حلوفصل شود.
البته این موضوع در همین اندازه هم غیرقابل پذیرش است؛ چرا که جمهوری اسلامی هیچ خدشهای به حاکمیت خود بر این جزایر را برنمیتابد و اصولاً قایل به هیچ گفتوگویی در این زمینه نیست و به همین جهت هم ما موضع مطرح شده در این بیانیه و بهطور خاص امضای رئیسجمهور چین پای آن را غیرمسئولانه تلقی میکنیم و جا دارد به همین علت بهطور رسمی از دولت چین توضیح خواسته شود.
از آنجا که گفته میشود معاون نخستوزیر چین طی روزهای آینده به تهران میآید جا دارد ما پذیرش سفر او را به بعد از بیانیه ریاض موکول نمائیم. مسئولین چینی به یاد دارند که ایران در جریان سفر «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان سفر وی را فتنهانگیزانه دانست و آن را محکوم کرد.
نکته دیگر بیانیه در مورد همکاری ایران با آژانس و پایبند بودن کشورمان به رژیم عدم اشاعه است. در جریان قطعنامه اخیر آژانس علیه ایران خود چینیها با آمریکاییها، انگلیسیها و فرانسویها همراهی نکردند و در مورد عدم اشاعه هم خود بارها اعلام کردهاند، ایران تلاشی برای دستیابی به سلاح هستهای نداشته است.
بنابراین در اینجا آنچه در بیانیه ریاض آمده و حاوی توصیهای است که خود آن را تحصیل حاصل میدانند، و حاوی نکته تازهای نیست.
درباره نکته سوم هم آنچه در بیانیه ریاض آمده اگرچه تصریح به دخالت ایران در امور همسایگان ندارد و عبارت بیانیه انشایی است، ولی این تاکید در بیانیه سمت و سوی قابل اعتراضی دارد و گویی ایران را به دخالت در امور دیگران متهم میکند! کاملاً معلوم است که ایران در امور همسایگان دخالتی ندارد و هیچگاه سیاست ایران مبتنی بر آن نبوده و اصولاً همانطور که در قانون اساسی ایران آمده، دخالت کشوری در امور کشور دیگر را مردود و مذموم شمرده است.
بنابراین، این بخش از بیانیه اگرچه ادبیات منصفانهای ندارد اما همین مقدار هم زیادهگویی، غیرقابل پذیرش و در خور انتقاد و اعتراض است.
۲- سفر رئیسجمهور چین به ریاض و تبدیل گفتوگوی دوجانبه به گفتوگوی بلوک عربی و چین، برای غربیها و بهویژه آمریکا بسیار گزنده بود، توافقات نسبتاً گسترده – ۳۴ قرارداد – اقتصادی بین این دولتها، وضع واشنگتن در عرصه بینالملل را نشان داد.
جهان در شرایط تحول بهسر میبرد و آمریکاییها با چین چالش اقتصادی و امنیتی دارند و از سوی دیگر اکثر نزدیک به همه کشورهای عربی شرکتکننده در مذاکرات با رئیسجمهور چین، بهطور سنتی در بلوک آمریکا قرار دارند و شرکت مانورگونه آنان در مذاکرات ریاض نشاندهنده بروز ناامیدی از واشنگتن در بلوک آمریکاست.
به همین جهت مقامات وزارت خارجه آمریکا به این مذاکرات واکنش نشان دادند و از چین بهعنوان یک خطر برای منطقه غرب آسیا یاد کردند.
یکی از مقالهنویسان روزنامه نیویورکتایمز نوشت در حالی که آمریکا در حال شناسایی جای پاهایی در شرق آسیاست، چین در حال انعقاد قراردادهای متعدد اقتصادی با غرب آسیاست. البته در مورد نفوذ آمریکا در شرق آسیا که بعضی محافل ایرانی طی سالهای اخیر روی آن مانور کردهاند، باید گفت فعلاً که نه به بار است و نه به دار. حداقل چهل سال است که ما با واژه «پیمان پاسیفیک» آشنا شدهایم و در این چهل سال شاهد هیچ پیشرفتی در موقعیت آمریکا در شرق آسیا نبودهایم. در همین سالهای اخیر و بهخصوص در دو سال گذشته حتی نشانههایی از فاصله گرفتن ژاپن و کره جنوبی از آمریکا بروز کرده است. بنابراین برخلاف آنچه در ایران تصور و تبلیغ شده است، آمریکا و چین در حال تغییر موقعیت مکانی در آسیا نیستند، کشوری در حال افول و کشور دیگر در حال ظهور است.
سرمقالهنویس نیویورکتایمز هم کنایه درستی زده یکی در پی جای پا و دیگری در حال عقد قراردادهای پیاپی!
البته در مورد اینکه آیا کنسرت متنوع ریاض میتواند صدای واحدی تولید کند یا نه، بحث زیادی وجود دارد. بن سلمانها، ژنرال سیسیها، بنزایدها، شیخ تمیمها، برهان و… در طول ۷۷ سال گذشته – از زمان تأسیس اتحادیه عرب – هیچگاه نتوانستهاند تولیدکننده صدای واحدی باشند.
از آنان نه امتی عربی تولید شده، نه جبههای عربی پدید آمده و نه شورایی کارآمد و نه اتحادیهای مؤثر به وجود آمده است.
همین الان شورای همکاری خلیجفارس به دل و جگر زلیخا شبیهتر است تا به یک شورای هماهنگ و اتحادیه عرب به افتراقیه شبیهتر است. این دولتهای عربی در طول دهها سال گذشته که متحد غرب شناخته میشدند، از روابط با دولتهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان طرفی نبستند و همواره در برابر دشمنان خود هزیمت کردند.
حالا هم رابطه با چین نمیتواند گره تفرقه آنان را باز کند و همانگونه که قراردادهای اقتصادی با غرب، آنان را به کشورهایی صنعتی و پیشرفته تبدیل نکرده است، قراردادهای اقتصادی با چین هم کمکی به تغییر موقعیت ضعیف کنونیشان نمیکند. بعضی از آنان کماکان در جایگاه فروشنده نفت و بعضی دیگر در جایگاه دریافتکننده کمکهای بلاعوض باقی میمانند.
۳- بعضی گفتهاند ریاض میتواند روی روابط ایران و چین تأثیر منفی بگذارد. واقعیت این است که ایران در طول سالهای گذشته، در ادبیات مقامات چینی، کشوری غیرقابل جایگزین در غرب آسیا معرفی شده است.
در سطح بینالمللی هم ایران با کشورهایی نظیر عربستان، مصر و… مقایسه نمیشود. در ادبیات غربیها هم وقتی صحبت از قدرتهای آسیایی میشود، نام ایران کنار نام چین و روسیه مینشیند. بنابراین روابط چین با دولتهای عرب خلیجفارس حتی اگر با عدد و رقمهای اقتصادی درشتی همراه باشد، روابطی یکطرفه و یکبعدی است چرا که عربهای شرکتکننده در دیدار ریاض به غیر از نفت چیزی برای عرضه ندارند و حداقل فعلاً نمیتوانند در عرصههای سیاست بینالمللی نقشی برعهده بگیرند.
کشورهای عربی در کارزار امنیتی و اقتصادی میان چین و آمریکا موقعیتی ندارند تا پکن به آنان چشم بدوزد. در حوزه امنیتی نیز دولتهای عربی واجد موقعیتی نیستند. این دولتها بهخصوص در شرایط متحول جهانی حرفی برای گفتن ندارند.
در طول سالهای گذشته، سعودیها حداکثر کاری که کردهاند در عرصه مدنی دست به آزادیهایی از نوع غربی زدهاند که نه تنها برای چین جاذبهای ندارد بلکه در مقابل آن هم قرار دارد. بنابراین ما باید موقعیت تاریخی و بیبدیل کنونی خود را درک کرده و براساس آن به ایفای نقش کلان در عرصه بینالملل بپردازیم. «ایران تاریخی» با «اسلام بالنده» پیوند جهشآمیزی دارد؛ جمهوری اسلامی باید در این عرصه میدانداری کرده و شرکای واقعی خود را بشناسد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
او در رسانههای جریان اصلی غرب با چهرهای خندان و متین، به عنوان شخصیتی فروتن، دلسوز، خیرخواه بشریت و وقف مسئولیت های سنگین خود به تصویر کشیده شده است، لیکن کارنامهی او نقاط مبهم و سیاهی در خود دارد.
سرویس جهان مشرق- در یکی از کنفرانس های مطبوعاتی متعدد Covid-۱۹ در کاخ سفید، دکتر فائوچی(قدرتمندترین چهرهی پزشکی آمریکا بدون بازنشستگی و کنارهگیری) تمام قدردانی خود را از تدروس آدهانوم، قهرمان جدید «سلامت مردم دنیا» نشان داد:
“تدروس واقعاً یک فرد برجسته است. من او را از زمانی که وزیر بهداشت اتیوپی بود می شناختم. WHO تحت رهبری او بسیار خوب عمل کرده است. “
اما پس از آنچه که به نظر میرسید اشتباهات زیادی در اطلاعیهها و توصیههای WHO از زمان شروع همهگیری وجود داشته است، بسیاری اکنون او را نه یک «قهرمان»، که یک «مهره» یا «آلت دست» برای اجرای دستوراتی می دانند که از خارج از سازمان بهداشت جهانی صادر میشود.
تدروس آدهانوم گبریسوس متولد ۳ مارس ۱۹۶۵ در آسمارا (اتیوپی) به عنوان مدیر کل WHO در سال ۲۰۱۷ انتخاب شد.
او نخستین آفریقایی است که ریاست سازمان بهداشت را بر عهده دارد و اولین کسی است که پزشک نیست. او دارای مدرک لیسانس است. در زیست شناسی از دانشگاه آسمارا در اریتره و دکترای بهداشت جامعه از دانشگاه ناتینگهام در بریتانیا در سال ۲۰۰۰ و به عنوان وزیر بهداشت اتیوپی از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۲ خدمت کرد.
از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱، تدروس گبریسوس همچنین مدیر «صندوق جهانی» بود، برنامه ای برای مبارزه با ایدز، سل و مالاریا، که توسط بنیاد بیل و ملیندا گیتس راهاندازی شد او همچنین رئیس هیئت هماهنگی برنامه UNAIDS بود.
تدروس گبریسوس، عضو هیئت مدیره اتحادیه GAVI برای ایمن سازی است که باز از موسسات اقماری بنیاد بیل و ملیندا گیتس است. او ارتباط نزدیکی با بنیاد کلینتون و ابتکار کلینتون برای ایدز (CHAI) داشته و دارد. او در رسانههای جریان اصلی غرب، با چهرهای خندان و متین، به عنوان شخصیتی فروتن، دلسوز، خیرخواه بشریت و وقف مسئولیت های سنگین خود به تصویر کشیده شده است.
رئیس سازمان جهانی بهداشت، دکتر «تدروس آدهانوم گبریسوس»، یکی از اعضای ارشد مافیای گانگستری جبهه آزادیبخش خلق تیگری (TPLF) بود که از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۸ بر اتیوپی حکومت میکرد.
TPFL در مانیفست سال ۱۹۷۵ خود “جنگ ابدی” را علیه جمعیت های همسایه، عمدتاً گروه های قومی آمهارا و اورومو، که ۳۰٪ و ۳۴٪ از جمعیت را تشکیل می دهند، اعلام کرد.
پس از چندین سال جنگ چریکی، TPFL با کمک یکی دیگر از جنبشهای آزادیبخش اریتره، رژیم منگیستو را سرنگون کرد و در سال ۱۹۹۱ به عنوان شاخهای از یک حزب منفرد الهام گرفته از مارکسیست، جبهه انقلابی دموکراتیک خلق اتیوپی (EPDRF) قدرت را به دست گرفت. فقط اسما «دموکراتیک» بود و در باطن و در عمل، مثل بسیاری از احزاب مارکسیستی که قدرت را به دست می گرفتند، به شدت اقتداگرا، خشن و سرکوبگر عمل می کرد.
گزارشی که در یک مجله حقوق بینالملل منتشر شد، ادعا کرد که علیرغم تلاشها برای پنهان کردن دیکتاتوری خود، TPFL در واقع “از مفاهیم خودمختاری و دموکراسی برای غارت اتیوپی سوء استفاده میکند. “[۱]
این نیز زنگ خطری بود که توسط سندی از موسسه اوکلند به صدا درآمد که تخمین میزد ۳.۵ میلیارد دلار وجوه کمکی دریافتی توسط اتیوپی (۶۰ درصد بودجه ملی) عمدتاً برای سرکوب سیاسی استفاده شده است. [۲]
این موضوع بار دیگر توسط دیده بان حقوق بشر (HWR) تأیید شد که پارلمان اروپا را در سال ۲۰۱۶ با نادیده گرفتن تخلفات متعددی که توسط رژیم اتیوپی انجام می شد، به این رژیم کمک مالی می کرد. [۳]
HWR ادعا کرد که تحت رهبری EPRDF یا همان جبهه دمکراتیک انقلابی خلق اتیوپی، دولت بودجههای برنامههای کمک بینالمللی را منحرف و از آنها به عنوان سلاحهای سیاسی برای کنترل جمعیت، جذب هوادار برای حزب، مجازات مخالفان و سرکوب مخالفان خود استفاده کرده است. برنامه های کمک های غذایی، کشاورزی، اعتبارات خرد یا مراقبت های بهداشتی منحصراً به نفع گروه های قومی خاص بود، در حالی که دیگران به طور سیستماتیک از آنها محروم شده بودند.
در آن زمان، تدروس به عنوان وزیر بهداشت و وزیر امور خارجه خدمت کرد و اعتبار خود را به عنوان عضوی از حلقه درونی رژیمی که اگر نگوییم یکی از فاسدترین و بیرحمترین رژیمهایی بود که در ۳۰ سال گذشته پا بر روی زمین گذاشت، تثبیت کرد.
شاید برخی رسانههای وابسته به امپراتوری رسانهای ، بخواهند تدروس را یک عنصر «اصلاحطلب» یا «میانهرو» تصویر کنند که در یک رژیم متهم به سرکوب سیستمیک و نسلکشی، همچون یک روزنه نور عمل می کرد و جلوی بسیاری از جنایات را می گرفت! اما اسناد و مدارک نشان می دهد که برعکس، تدروس یکی از اعضای اصلی و ذینفوذ دولت وقت اتیوپی بود. به ویژه وقتی عملکرد او را در کسوت وزیر بهداشت و برنامههایی که علیه گروههای قومی کشورش به کار می برد، مدنظر قرار دهیم، ماجرا بسیار جالبتر و البته ترسناکتر می شود.
ازجمله این اسناد، پرونده عملکرد تدروس در رژیم تیگری است که توسط «اتحادیه حرفهای آمهارا» (APU) ارایه شد این گزارش، تدروس را به اجرای سیاست نسلکشی واقعی به عنوان وزیر بهداشت اتیوپی متهم میکند. [۴]
در واقع، گروه قومی آمهارا بیش از ۲.۵ میلیون نفر را بین سرشماری های ۱۹۹۷ و ۲۰۰۷ از دست دادند. در حالی که سایر گروههای قومی بزرگ به طور متوسط سالانه ۲.۶ درصد رشد میکردند، امهاراها با تنها ۱.۹ درصد افزایش جمعیت آهستهتری داشتند. آنها از خدمات بهداشتی یکسانی بهرهمند نشدند و منابع برابر با جمعیت غالب تیگری به آنها اختصاص داده نشد، به جز یک برنامه، یک کمپین پیشگیری از بارداری، که به نظر می رسد در آن قوم آمهارا در صدر فهرست قرار داشت!. جمعیت Tigray از نظر زیرساخت و تعداد ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی ۵ برابر پوشش بهداشتی بهتری داشتند.
در مقابل، جمعیت آمهارا استفاده بسیار بیشتری از داروهای ضد بارداری تزریقی، مانند Dep-Provera داشتند، در حالی که به طور کلی اطلاعات کمتری در مورد تنظیم خانواده و روشهای پیشگیری از بارداری دریافت کردند.
Depo-Provera یک محصول بسیار بحث برانگیز است که «هشدار جعبه سیاه» را در ایالات متحده به خاطر افزایش بروز پوکی استخوان و خطر بالاتر سرطان سینه دریافت کرد. [۵] این دارو، همچنین با افزایش موارد ایدز و مشکلات بازیابی باروری پس از استفاده طولانی مدت همراه بوده است، دو وضعیتی که به نظر میرسید در میان جمعیت آمهارا نیز رایج است. APU دولت اتیوپی را به تبعیض نژادی با تجویز Depo به زنان خود بدون رضایت آگاهانه آنها از تبعات این دارو متهم کرد.
بر اساس گزارش دیگری تجویز داروی دیپو-پرووِرا “خشونت باروری مرگبار علیه زنان است. “[۶] با این حال، طرح «برنامهریزی خانواده» با پشتیبانی سازمان بهداشت جهانی، همچنان این دارو را در آفریقا ترویج میکند و عملاً سیاستهای تبعیضآمیز، ارائه ادعاهای نادرست درباره اثرات این محصول و عدم اطلاعرسانی به زنان در مورد مضرات و جانبی آن را در پیش گرفته است. به دلیل اثرات متعدد و اثباتشده، چنین محصولاتی در اروپا و ایالات متحده محدود یا حتی ممنوع شده اند، اما همچنان در فهرست «برنامه ریزی خانواده» سازمان جهانی بهداشت و برنامه هایی مانند FP۲۰۲۰ که توسط بنیاد بیل و ملیندا گیتس حمایت و رهبری می شود، گنجانده شده اند.
این منجر به انتقاد شدید از سوی گروه های بهداشتی و مدافعان حقوق بشر شد. افزایش این انتقادات و گزارشهای منفی دربارهی نقاط مبهم و تاریک برنامههای به اصطلاح بهداشتی سازمان ملل در آفریقا(به ویژه نقش آن در سقط جنین و کاهش باروری زنان)، شاید در تصمیم دولت سابق آمریکا در تجدیدنظر روی تامین مالی صندوق جمعیت سازمان ملل و سیاستهای آن بیتاثیر نبود.
از همین رو، «بیل گیتس»، بزرگترین حامی مالی آزمایشهای پزشکی و ژنتیکی کاملا مبهم و غیرشفاف در آفریقا(از جمله کاهش سیستمیک قدرت باروری زنان آفریقایی) [۷] و البته بزرگترین پشتیبان مالی حقیقی سازمان بهداشت جهانی) گفت که از کاهش اعلام شدهی کمکهای مالی توسط دولت ایالات متحده «عمیقاً ناراحت» است، اما در اجلاس بینالمللی تنظیم خانواده(بخوانید تحدید جمعیت!) که اواخر سال ۲۰۱۷ در لندن برگزار شد، بریتانیا، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و برخی سازمان های غیردولتی بین المللی متعهد شدند که بودجه جدیدی را تا سقف ۲.۵ میلیارد دلار برای عدم اخلال در همان برنامههای و طرحها تامین کنند.
تدروس گبریسوس، که به عنوان رهبر جدید سازمان جهانی بهداشت در این جلسه شرکت کرد، قول داد که “شخصاً از موضوع حقوق جنسی و باروری به عنوان اولویت اصلی دفاع کند. “[۸] بدینوسیله بر علاقه، تعهد و مشارکت شخصی خود در سیاستهای کنترل بارداری مهر تایید زد. در همین اجلاس بود که ملیندا گیتس به صراحت، “روشهای جلوگیری از بارداری را یکی از بزرگترین ابتکارات ضدفقر در جهان” خواند.
از سال ۲۰۰۷ تا انقلاب صلحآمیز اتیوپی در سال ۲۰۱۸، دکتر تدروس در جنایت نسلکشی TPLF علیه مردم سومالی در منطقه مرزی اوگادن با سومالی، با محاصره غذا و دارو به قصد نسلکشی در منطقه شریک بود. او یکی از عوامل اخراج نیروهای امدادی صلیب سرخ و پزشکان بدون مرز از اوگادن در طی یک دورهی شیوع وبا بود و با کمک به منع رساندن دارو و تجهیزات پزشکی به اوگادنی های سومالیایی، بر مرگ هزاران نفر در طول یک سری خشکسالی های تاریخی، قحطی و بیماری های همه گیر نظارت کرد. [۹]
دکتر تدروس فقط اپیدمی های وبا را پنهان نکرد، بلکه در محاصره پزشکی برای افراد آسیبدیده شریک بود.
او به دلیل سرپوش گذاشتن بر چندین شیوع وبا در اتیوپی (۲۰۰۶، ۲۰۰۹، ۲۰۱۱)، با نامگذاری مجدد آن به عنوان اسهال آبکی حاد (AWD) شهرت داشت. [۱۰]
با این حال، گزارش یک کارشناس میدانی WHO در مورد شیوع سال ۲۰۰۶، تأیید کرد که Vibrio cholerae واقعاً عامل ایجاد بیماری واگیردار گسترده در سال ۲۰۰۶ یعنی «وبا» بوده است. [۱۱]
تدروس ترجیح داد به وجهه حزب خود در راس حکومت آسیب نزند. او با امتناع از اعلام شیوع، این جمعیت ها را از کمک های اولیه مورد نیازشان مانند اقدامات آبرسانی مجدد و بهداشت آب محروم کرد.
همان ماجرا در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱، و حتی بعد از انتصاب او به ریاست سازمان بهداشت جهانی تکرار شده، و او به طرز عجیبی با اعلام شیوع گسترده وبا هم در اتیوپی و هم سودان و هم سایر کشورهای منطقه مشکل دارد، در حالی که بارها گروههای مختلف پزشکان و متخصصان در این مورد اعتراض کرده و هشدار دادند. [۱۲]
جالب اینجاست که تدروس اصولا نه پزشک است و نه هیچ تحصیلاتی در حوزه درمان دارد. او مدرک دکتری در رشتهای به نام «بهداشت اجتماع» از دانشگاه ناتینگهام دارد و با این حال در راس بزرگترین و ذینفوذترین نهاد مرتبط با پزشکی در جهان قرار گرفته است. [۱۳]
«صندوق جهانی» یک نهاد مشارکتی است که توسط بنیاد بیل و ملیندا گیتس برای مبارزه با ایدز، سل و مالاریا رهبری می شود. در ژوئیه ۲۰۰۹، تدروس به عنوان رئیس هیئت مدیره صندوق برای یک دوره دو ساله انتخاب شد. نشریه «لنست» در نمایه ای که در آوریل ۲۰۱۰ منتشر کرد، گزارش داد که او “نام آشنای دبیرخانه صندوق جهانی” بود و دستاوردهای او باعث شد تا “از اتیوپی به عنوان یک کشور نمونه با عملکرد سطح بالا نام برده شود. “
این رپرتاژ-اگهی اغراقآمیز و حیرتآور در حالی بود که عملکرد تدروس آدهانوم در دوران وزارت بهداشت از نظر هزینهکرد کمکهای مالی بینالمللی هم به شدت زیر سوال و مخدوش بود.
در سال ۲۰۱۲، حسابرسی از صندوق جهانی هزینه های برنامه کمک، سل و مالاریا را در چندین کشور آفریقایی، از جمله اتیوپی(که ۱.۳ میلیارد دلار کمک مالی دریافت کرده بود) بررسی کرد. [۱۴]
بازرسکل، جان پارسون، که مسئول حسابرسی بود، عدم شفافیت آشکار، کاستی های متعدد در حسابداری و مدیریت وجوه را فاش کرد.
مهمتر از همه، تحقیقات نشان داد که بین نتایج ارائه شده و گزارشهای درخشانی که در رسانههای خاص درباره عملکرد وزارت بهداشت آن کشور منتشر می شد و واقعیت میدانی مشاهده شده در اتیوپی در طول بازدیدهای میدانی، اختلاف زیادی وجود دارد.
به عنوان مثال ۷۷ درصد از مراکز درمانی ساخته شده فاقد آب آشامیدنی و ۳۲ درصد فاقد سرویس بهداشتی بودنند. فقط ۱۴ درصد میکروسکوپ یا میز زایمان داشتند و فقط ۱۲ درصدآنها دارای داروخانه بودند.
این گزارش باید به مجموعه ای از اقدامات برای تضمین شفافیت و کارایی بیشتر در مدیریت برنامه منجر می شد، اما در عوض بازرس کل و یافته های او کنار گذاشته شدند، تا معلوم شود که «تدروس» نظرکردهی برخی محافل قدرتمند است و برای آینده او برنامهها دارند. البته بدیهی است که روابط خوب با رهبران دولت های آفریقا، برای موسساتی چون بنیاد بیل و ملیندا گیتس، که به آفریقا و دیگر کشورهای مشابه دنیا همچون هند به چشم آزمایشگاه انسانی نگاه می کنند، اهمیت به مراتب بیشتری داشت.
سپس در سال ۲۰۱۲، در پایان دوره خود در وزارت بهداشت، تدروس گبریسوس به عنوان رئیس امور خارجه (از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶) منصوب شد، این گواه دیگری بر نقش کلیدی او در حزب و دولت خشن، سرکوبگر و تروریستی TPFL بود.
به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۳، زمانی که عربستان سعودی تصمیم به بازگرداندن مهاجران از کشورهای مختلف گرفت، تنها کشوری که هیچ اقدامی برای بازگرداندن اتباع خود انجام نداد، اتیوپی بود. این انفعال، که او مسئول آن بود، منجر به خشونت علیه اتیوپیایی ها توسط سعودی ها شد. [۱۵]
در سال ۲۰۱۴، تدروس، تروریست سابق TPLF، همچنین با همدستی دولت وقت یمن، ربودن، استرداد و محکومیت چندین رهبر مخالف و صدها پناهجو در یمن را سازماندهی کرد.
جالب اینجاست که تدروس هنوز هم با جبهه دمکراتیک خلق تیگری، که در ماه می ۲۰۲۱ توسط دولت اتیوپی در شمار سازمانهای تروریستی اعلام شده، [۱۶] ارتباط جدی دارد و برخی منابع او را علاوه بر ریاست سازمان بهداشت جهانی، یک دیپلمات تماموقت برای آن گروه می دانند. [۱۷] از همین رو، دولت اتیوپی، در ۱۵ ژانویه امسال اعلام کرد که از انتصاب مجدد تدروس برای دبیرکلی سازمان بهداشت جهانی حمایت نخواهد کرد. [۱۸]
اتهام جدی دیگری که درباره تدروس و آزب مسفین، همسر نخست وزیر اسبق اتیوپی(ملس زناوی) مطرح است، این که این دو، بخش زیادی از کمکهای بینالمللی برای توسعه بهداشت و درمان اتیوپی را با خود به انگلستان برد و در بانکهای این کشور سرمایهگذاری کرده و از این رو، دولت انگلیس تا همین امروز، از پشتیبانان اصلی تروریست سابق است.
در این که فردی با این سوابق، چگونه به دبیرکلی سازمان بهداشت جهانی رسید که بعد از غائلهی کووید ۱۹، چارچوبهای قدرت آن بسیار فراتر از بخش بهداشت و درمان رفته و اکنون قصد دارند از نظر سیاسی این نهاد را به بالادست دولتهای ملی به بهانهی پاندمی تبدیل کنند. بدون شک کار آژانس روابط عمومی مرکیوری (متخصص در کمپینهای سیاسی) را نباید نادیده گرفت. این آژانس معروف آمریکایی، در آماده سازی روند معرفی نامزدی وی، هم از نظر سرپوش گذاشتن بر سوابق تاریک و وجهه نامحبوب او و هم در تبلیغ وی به عنوان «صدای کشورهای در حال توسعه» مؤثر بود.
با این حال، برخی از نمایندگان کشورهای عضو WHO این تصاویر خوش آب رو رنگ از تدروس را نپذیرفتند. زمانی که نامزدها قبل از رایگیری برای کرسی دبیرکلی، توسط نمایندگان کشورهای عضو مصاحبه شدند، سفیر برزیل از تدروس پرسید که چگونه قصد دارد “صدای کشورهای در حال توسعه باشد، آنهم با پیشنهاد برنامهای که بسیار همسوتر با اولویت های کشورهای ثروتمند شمال است. “[۱۹] منظور نماینده برزیل، دو اولویت اصلی معرفیشده توسط تدروس یعنی سلامت از طریق امنیت (آمادگی برای بیماری همه گیر)، و لزوم «برابری» از نظر «پوشش» (واکسن)، به جای توسعه سیستم های بهداشت جهانی (به عنوان مثال زیرساخت های پزشکی و آموزش یا دسترسی به آب بود.
او همچنین خاطرنشان کرد که تدروس در زمینه توسعه پایدار برای کشورهای آسیبپذیر هیچ چیز مشخصی پیشنهاد نکرده است. [۲۰]
در واقع، این «برنامه شمالی» بسیار با اولویتهای دستور کار امنیت جهانی بهداشت، که توسط چهار سرمایهگذار و تأثیرگذار اصلی WHO ترویج میشود، همسو بود: بنیاد بیل و ملیندا گیتس (۱۴%)، ایالات متحده (۲۴%)، بریتانیا (۱۱٪) و GAVI، اتحاد جهانی برای واکسن و ایمن سازی که دوباره عمدتاً توسط گیتس (۱۷٪)، ایالات متحده (۱۱٪) و بریتانیا (۳۱٪) تامین می شد.
نیازی به گفتن نیست که تدروس با توجه به روابط قوی بیل گیتس در سیاست های صندوق جهانی و برنامه ریزی خانواده، نامزد مورد علاقه بیل گیتس بود. واضح است که رییس اصل سازمان جهانی بهداشت، بیل گیتس است، همو که نه تنها در انتخاب دبیرکل سازمان بهداشت جهانی حق وتوی نانوشته دارد، که مثلا دبیرکل کنونی ناتو هم شاگرد و دستپروردهی اوست.
اما گیتس تنها پشتیبان قدرتمند تدروس نبود. انتخاب تدروس در سازمان جهانی بهداشت در ماه مه ۲۰۱۷، مورد حمایت چین نیز قرار گرفت. به عنوان بخشی از دولت اتیوپی، او قبلاً یک همکاری طولانی مدت با پکن را در سابقه داشت.
دولت جمهوری خلق چین سرمایه گذاری های عظیمی در اتیوپی انجام داده است. چینیها نزدیک به ۷۰ درصد زیرساختهای اتیوپی را توسعه دادهاند و هزینه ساخت مقر مرکز آینده آفریقا برای پیشگیری و کنترل بیماریها را تامین میکنند. طبق برخی گزارشها، تدروس در دوران وزارت خارجه خود، حدود ۱۳ میلیارد دلار از چین وام گرفت و این کشور را به یکی از وابستهترین کشورهای آفریقایی به پکن تبدیل کرد. [۲۱]
چین: آمریکا رویه غلط اعمال تحریم علیه ایران را کنار بگذارد
به گزارش مجاهدت از مشرق، دولت چین به تحریمهای جدید آمریکا برای مقابله با تسهیل فروش نفت و محصولات نفتی ایران واکنش نشان داد.
وزارت خزانهداری آمریکا روز گذشته (پنجشنبه) در بیانیهای اعلام کرد ۱۰ شرکت و یک کشتی را به بهانه تسهیل صادرات نفت ایران در فهرست تحریم قرار داده است. چهار شرکت از میان شرکتهای تحریمشده در چین مستقر هستند.
مائو نینگ، سخنگوی وزارت خارجه چین در نشست خبری روزانه در واکنش به این تحریمها گفت: «چین همواره با تحریمهای غیرقانونی و غیرقابل توجیه و اصطلاحاً دستدرازیهای قضائی آمریکا به شدت مخالف بوده است.»
وی در ادامه تأکید کرد: «جامعه بینالمللی از جمله چین در چارچوب قوانین بینالمللی با ایران همکاری نرمال داشته است. این همکاری، معقول و قانونی است و هیچ ضرری برای طرفهای ثالث ندارد و شایسه احترام و حمایت است.»
سخنگوی دستگاه دیپلماسی چین در ادامه اذعان کرد: «لازم است طرف آمریکایی رویه غلط توسل به تحریمها در هر مقطع را کنار بگذارد و اقدامات بیشتری برای ثمر دادن مذاکرات بازگشت به پایبندی برجام انجام دهد.»
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است