دکتر چمران

شخصیت دکتر چمران ترکیبی از علم و ایمان بود

شخصیت دکتر چمران ترکیبی از علم و ایمان بود


گروه استان‌های دفاع‌پرس‌ـ  «محمدرضا دهقانی اشکذری» رئیس بسیج اساتید استان یزد؛ دکتر چمران استادی معتقد، جهادی و فعال در عرصه دانشگاه بود.

سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص ایشان که فرمودند شهید چمران شجاع و سرسخت در عین لطافت و رقت و نازک مرامی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سخت کوش بودند، نشان می‌دهد که جایگاه والای ایشان بسیار حایز اهمیت است.

شهید چمران در بعد علمی و همچنین عملکرد دینی- انقلابی، نمونه بودند و شخصیتی ذو ابعاد و جامع الاضداد را داشتند.

شخصیت دکتر چمران ترکیبی از علم و ایمان بود که همین موضوع باعث شد که وی علاقه داشته باشد تا پس از جنگ به عنوان خادم در مسجد فعالیت کند و اگر امروز ایشان زنده بودند به طور یقین از نخبگان نظریه پرداز بودند و برای رفع مشکلات علمی و عرصه‌های مختلف نظام کارگشا بودند؛ لذا با توجه به بیانات مقام معظم رهبری که دانشگاه از مراکز بسیار مهم تربیت قوه عاقله کشور است.

نگاه دکتر چمران نیز چنین بود و دانشگاه را به مثابه محلی برای انسان سازی متعالی می‌دانست و ما باید رسالت خود را در عرصه دانشگاهی، رسیدن به این قله‌های بلند معرفتی بدانیم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شخصیت دکتر چمران ترکیبی از علم و ایمان بود بیشتر بخوانید »

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر


به گزارش مجاهدت از فضای مجازی دفاع‌پرس، کاربران شبکه اجتماعی با توجه به سالروز شهادت «دکتر چمران» هشتگ اسطوره ماندگار را ترند کردند.

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر

انتهای پیام/ 801

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهیدی که پیشنهاد همکاری با ناسا را رد کرد+ تصاویر بیشتر بخوانید »

پیکر شهیدی که پس از ۱۳ سال قطعه قطعه به وطر بازگشت

پیکر شهیدی که پس از ۱۳ سال قطعه قطعه به وطن بازگشت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس، حاج کاظم نجفی رستگار در آغازین روز‌های شکوفایی بهار سال ۱۳۳۹ در شهر ری به دنیا آمد و در دامان مادری مهربان و با دست رنج پدری کشاورز تکامل و تربیت یافت.

از هفت سالگی، قدم در راه تحصیل علم گذاشت و با وجود سختی‌های زندگی تا کلاس سوم متوسطه با موفقیت به ادامه تحصیل پرداخت. اما پس از آن از ادامه تحصیل بازماند و وارد مبارزات و فعالیت‌های انقلابی شد. او که دوران نوجوانی را با زمزمه‌های نهضت امام خمینی (ره) آغاز کرده بود، در روز‌های نخست پیروزی، با شروع غائله کردستان و تحریکات نیرو‌های ضد انقلاب، همراه نیرو‌های دکتر چمران راهی کردستان شد و آموزش‌های چریکی را در آنجا فرا گرفت.

وی که تربیت یافته مکتب بزرگانی، چون شهید دکتر چمران و حاج احمد متوسلیان بود، پس از بازگشت در پادگان توحید به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و بعد از مدتی به فیروز کوه رفته، کلاس‌های آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد. وی را به عنوان فرمانده یکی از گردان‌های تیپ رسول الله (ص) که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از شش ماه فعالیت، مسئولیت واحد عملیات را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.

حاج کاظم در این زمان طی مأموریتی جهت توانمند سازی نیرو‌های حزب الله به عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسئولیت تعدادی از عملیات‌ها را بر عهده گرفت. وی در راه آماده سازی شیعیان لبنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. بازگشت او با تشکیل تیپ دوم سپاه تهران مصادف شد که این تیپ به نام مبارک سیدالشهدا (ع) مزین شد و با جمعی از یاران و دوستانش، فرماندهی عملیات تیپ را عهده دار شد. در مهرماه سال ۱۳۶۱ همسری مؤمن و پارسا اختیار کرد و چند روز بعد به جبهه رفت.

شهید رستگار که تمام عمر خود را در جستجوی رستگاری ابدی گذرانده بود، در حین عملیات بدر، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آخرین آرزویش نیز محقق شد.

گویی حاج کاظم فرمانده غریب لشکر سیدالشهدا (ع) به زیارت مولای کاظمین رفته بود که پیکر مطهرش بعد از ۱۳ سال طبق وصیت نامه اش مانند مولای غریبش ابا عبدالله الحسین (ع)، قطعه قطعه به وطن بازگشت.

فراری از وصیت نامه

ستایش خدای عزوجل را که مرا از امت محمد (ص) و شیعه علی (ع) قرار داد و سپاس خدایی را که مرا با آوردن حق، از ظلمت به روشنایی هدایت کرد و از طاغوت نجاتم داد و مرا از کوچک‌ترین خدمت گزاران به اسلام و انقلاب اسلامی قرار داد.

امیدوارم که خدای متعال، رحمت خود را نصیب بنده گنهکار خود بفرماید و مرا به آرزوی قلبی خود یعنی شهادت فی سبیل الله برساند که این را تنها راه نجات خود می‌دانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گنهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پاره پاره به دیدار الله و ائمه معصومین به خصوص حضرت سیدالشهدا (ع) بروم، من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه روز در اختیار این انقلاب گذاشتم به این دلیل است که خود را بدهکار انقلاب و اسلام می‌دانم و انقلاب اسلامی، بر گردن این بنده، حق زیادی داشته که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده

انتهای پیام/361

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیکر شهیدی که پس از ۱۳ سال قطعه قطعه به وطن بازگشت بیشتر بخوانید »

آخرین ساعات شهید چمران چگونه گذشت؟ + عکس

آخرین ساعات شهید چمران چگونه گذشت؟ + عکس



گنجور - شهید چمران

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بیش از سه دهه از سال‌های دفاع مقدس می‌گذرد و همچنان روایت‌های تلخ و شیرین آن روزها، تازه و شنیدنی است. فریدون گنجور؛ عکاس و فیلمبردار باسابقه‌ای است که از نخستین ساعات جنگ در صحنه حضور داشت و به ثبت وقایع پرداخت. او که چندین عنوان کتاب تألیف و در کشور آلمان به چاپ رسانده، پیش از آغاز جنگ، سال‌ها به‌عنوان خبرنگار آسوشیتدپرس در گوشه و کنار دنیا از قاره آمریکا تا اروپا و افغانستان، حضوری فعال داشته و در بازگشت به ایران با خبرگزاری پارس به فعالیت خود ادامه می‌دهد. اما به گفته خودش، نقطه عطف زندگی‌اش، حضور در جبهه و درک و ثبت حماسه دفاع مقدس بوده است؛ مقطعی که ورق زندگی‌اش را برگرداند. 

فریدون گنجور در سی‌اُمین سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران، در گفت‌وگویی صمیمی با خبرنگار ایبنا، بخش‌هایی از خاطرات آن سال‌ها که روایت‌گر آخرین ساعات زندگی شهید چمران بود را از صندوقچه ذهن و قلبش بیرون کشید. 

«جلوی خط، روی جاده‌ای که ۱۷ کیلومتر با سوسنگرد فاصله داشت، با دکتر چمران یک سنگر کنده بودیم. عصر که دشمن گرا می‌گرفت، حدس می‌زدم که گلوله بعدی کجا می‌خورد و همان می‌شد. از همه این صحنه‌ها فیلم هم گرفتم. شب که شد دشمن ما را زیر آتش گرفت، با حاج‌حمید در سنگر بودیم. (حمید هنرآموز از آمریکا مرید دکتر چمران می‌شود. از آمریکا به لبنان و بعد به ایران و جبهه می‌آید.) گلوله‌ها نزدیک ما برخورد می‌کرد. به ایشان گفتیم بیا برویم بیرون، نمی‌شود به چند تکه الوار و چند کیسه شن، اعتماد کرد. او قبول نکرد و من خودم بیرون آمدم و روی خاکریز خوابیدم. آن‌قدر آتش ریختند که یک گلوله درست به همان سنگری خورد که حاج‌حمید هم در آن حضور داشت و ایشان شهید شد. حجم آتش بسیار بالا بود، بچه‌ها می‌گفتند تا آن زمان سابقه نداشته که این‌همه توپ و تانک و خمپاره، یک نقطه را بزنند. اگر خاکریز را می‌گرفتند، راحت تا خود سوسنگرد می‌رفتند، چون بعد از ما دیگر نفری هم نبود.

بعد از قطع‌شدن آتش سخت، با تانک حمله کردند. سرگرد رستمی زنگ زد به توپخانه و هرچه می‌گفت دشمن رسید، با گوش خودم شنیدم که از آن‌سوی خط می‌گفتند بنی‌صدر گفته ما آتش نریزیم! که رستمی هم در پاسخ گفت فردا می‌آیم و چند نفر را محاکمه صحرایی می‌کنم….

همینطور که تانک‌ها به خاکریز ما نزدیک می‌شدند، رستمی یک منور می‌زد و صحنه جلوی ما روشن می‌شد. اسماعیل دهناد و بچه‌ها هم با آرپی‌جی تانک‌ها را می‌زدند؛ تا ۹۰ متری ما رسیده بودند. آن شب خیلی سخت گذشت. با مقاومت ما، تانک‌ها عقب‌نشینی کردند و دوباره توپخانه آن‌ها ما زیر آتش سنگین گرفت. در همین حین بود که صدای سیروس بادپا را شنیدم که گفت وای جناب رستمی شهید شد. یک گلوله کنار جیپ‌شان خورده بود. یک کادیلاک اتوماتیک که آمبولانس بود آنجا قرار داشت که پشت فرمانش نشستم. به هر سختی بود ماشین را از شن درآوردم. چند زخمی را برای انتقال پشت آمبولانس گذاشتم. یک لحظه که عقب را نگاه کردم، دست‌وپاهای قطع‌شده و مجروح قلبم را جریحه‌دار کرد، ولی خودشان هیچ ناله‌ای نمی‌کردند. از خاکی با چراغ خاموش حرکت کردم، بعد از چند کیلومتر روی جاده آمدم تا رسیدم به سوسنگرد. مجروح‌ها را به کلینیک بردیم.

آخرین ساعات شهید چمران چگونه گذشت؟ + عکس
عکاس: فریدون گنجور

در برگشت، جلو و عقب آمبولانس تا جایی که می‌شد رزمندگان کم‌سن‌وسالی را سوار کردیم که به خط منتقل کنیم. بچه‌هایی که صفرکیلومتر بودند و تا آن زمان نه جنگ دیده بودند و نه خط مقدم. به دهلاویه رسیدیم و بچه‌ها را پیاده کردم.

دوباره ما را زیر آتش گرفتند، اگر خط سقوط نکرد، به‌خاطر تجربه آقای نخستین؛ مسئول ادوات و افرادی همچون سیروس بادپا و اسماعیل دهناد بود. دشمن عقب‌نشینی کرد… یادم می‌آید که اسماعیل دهناد با صدای دلنشین اذان می‌گفت.

از خستگی خوابم برد و صبح از گرما بیدار شدم. داشتم آب به صورتم می‌زدم که شنیدم کسی از آنطرف کانال صدا می‌زد و درخواست آمبولانس می‌کرد. سوار یکی از آمبولانس‌هایی که پشتش باز بود شدم و رفتم آنطرف. یک نفر را با برانکارد آوردند و در آمبولانس گذاشتند، پرسیدم کیست که گفتند آقای دکتر. فکر کردم منظورشان همان جوانی است که در بهداری به او دکتر می‌گفتیم. وقتی از خاکی به سر جاده رسیدم، نگاه کردم و دیدم که مجروح، دکتر چمران است.

روی جاده به جوانی که همراه ما بود گفتم که سوییچ را برنمی‌دارم، می‌روم هشت متر آن‌طرف‌تر کیفم را برمی‌دارم و می‌آیم. رفتم کیفم را بردارم، دیدم ماشین حرکت کرد. خیلی ناراحت و عصبانی شدم که چرا اطمینان کردم. ماشین حدود ۲۰۰-۳۰۰ متر بالاتر ایستاد. من هم با چنان سرعتی دویدم که گمان می‌کنم همانجا رکورد ۲۰۰ متر را زدم! وقتی نزدیک ماشین شدم، دوباره شروع به حرکت کرد. کیفم را داخل ماشین پرت کردم و بعد خودم را بعد از چند متر آویزان‌ماندن، کشیدم بالا. وقتی نفسم تازه شد، شروع کردم به فیلم و عکس گرفتن از دکتر چمران. به کلینیک سوسنگرد رسیدیم.

آخرین ساعات شهید چمران چگونه گذشت؟ + عکس
عکاس: فریدون گنجور

در تمام مراحلی که با برانکارد دکتر را تا اتاق پزشکی و جراحی بردند، فیلم گرفتم. ایشان در ماشین و در کلینیک هیچ مشکل تنفسی نداشت، سرش بسیار کم زخمی شده بود که از روی باند به اندازه یک قاشق خون مشخص بود. اشتباه اول این بود که باند سر دکتر چمران را باز کردند که نباید این کار را می‌کردند. به‌صورت ناشیانه و اشتباه در دهان دکتر لوله گذاشتند که وقتی لوله را فرو می‌کردند، بلند شد و روی برانکارد نشست، هیچ‌کس هم پشت ایشان را نگرفته بود. دکتر افتاد و سرش باز شد که همانجا که دکتر را می‌بردند، بر اثر خونریزی شهید شد. دوربین را قطع کردم و به دکتر جوانی که مسئول بود گفتم تو دکتری؟! او هم از اشتباهی که کرده بود، ترسیده و رنگش پریده بود. گفت نه، من تکنسین اتاق جراحی هستم…

به اهواز برگشتم و برای اولین‌بار مهندس چمران و کاظم اخوان را آنجا دیدم. خواستم از شهدا در تابوت عکس بگیرم. آقای مقدم‌پور، رستمی و حداد، خودشان را برای محافظت روی چمران انداخته بودند، چون تمام سینه و بدنشان باز بود. تشییع جنازه در اهواز برگزار شد. به خبرگزاری زنگ زدم و اطلاع دادم. چند نفر ازجمله مهندس چمران، کاظم اخوان و آقای نخستین برای تشییع جنازه به تهران رفتند. غمی سنگین تمام بچه‌های ستاد ازجمله خود کاظم و مهندس مجد که بعدا شهید شد را گرفته بود. فقدان دکتر خیلی سنگین بود.»

*خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)

آخرین ساعات شهید چمران چگونه گذشت؟ + عکس
عکاس: فریدون گنجور



منبع خبر

آخرین ساعات شهید چمران چگونه گذشت؟ + عکس بیشتر بخوانید »