حاجاحمد گفت تکلیف ما واضح است برای عملیات آماده شوید!
به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانههای دفاعپرس، از سال ۱۳۶۱ چهاردهمین روز تابستان، برای جریان مقاومت اسلامی روز خاصی است. خاص بودنش به این جهت است که یکی از تابناکترین فرماندهان جبهه مقاومت توسط تروریستهای اجارهای «شر مطلق» ربوده شد و تا سالها تنها واکنشها نسبت به سرنوشتش سکوت بود. نبودن اسرارآمیز سردار احمد متوسلیان آنگاه که تروریستهای اجارهای آمریکا در لباس حزب بعث، ضرب شصت سهمگینی دیده بودند، خونها را به جوش آورد، چرا که فرمانده مسیر پیروزی را میدانست.
فرمانده احمد متوسلیان فروردین ۱۳۳۲ در تهران به دنیا آمد. تحصیل را تا دو سال از دانشگاه در رشته برق دانشگاه علم و صنعت ادامه داد. پیش از انقلاب خوی ظلمستیزیاش آشکار بود و همیشه پناهگاهی برای محرومان به شمار میرفت. طبیعی بود که چنین شخصیتی به صف مبارزان بپیوندند و هراسی از نیروی شیطانی ساواک نداشته باشد، حتی اگر در فلک الافلاک زندانیاش کنند.
پس از پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن محرومان، فرمانده مسئول تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در یکی از محلات جنوبی تهران که محل زندگیشان بود، شد و پس از شکلگیری سپاه پاسداران به خدمت سپاه درآمد. پس از شکلگیری ماجراهای شرورانه ضدانقلاب در کردستان داوطلبانه به این منطقه رفت. انقلابیون کرد و علاقهمندان به انقلاب و اسلام در این منطقه خدمات او را فراموش نخواهند کرد. او در تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، سقز و بانه و در نهایت آزادسازی این مناطق درخشان عمل کرد. خرداد ۵۹ نیز توانست شهرستان مریوان را از تصرف نیروهای ضدانقلاب خارج کند. او نقش مهمی در تسکین دردهای مردم غیور کرد داشت و به همین دلایل نیز مسئولیت سپاه مریوان را بر عهده او گذاشتند.
فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله و نقش بیبدیلش در عملیات بیتالمقدس که به آزادسازی خرمشهر انجامید، از دیگر مجاهدتهای حاج احمد متوسلیان است. پس از آن بود که به مأموریت سوریه و لبنان رفت و ماجراهایی که منجر به ربودنش توسط اسرائیل در بیروت شد، در صورتی که در اتومبیل سفارت بود و کاردار سفارت ایران در لبنان در اتومبیل حضور داشت.
ماجرای حضور فرمانده در سوریه و بیروت و ماجرای ربودنش و در نهایت خبرهای پیرامون شهادتش که دیر به مردم و دوستدارانش رسید، هنوز هم یکی از نقاط تاریک تاریخ معاصر ایران است و هنوز هم همه حرفها درباره این جریان زده نشده و این غبار ۳۸ سال است چهاردهمین روز تابستان را برای دوستداران فرمانده تلخ میکند.
علی نور آبادی روزنامهنگار و پژوهشگر مجموعهمقالهای با عنوان «حاجاحمد چگونه جاویدالاثر شد؟» نوشته که در آستانه سالروز ربایش و شهادت احمد متوسلیان برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.
اینمجموعه سهقسمت دارد که مشروح قسمت اول آن را در ادامه میخوانیم؛
۱- مقدمه
نیمی از اهداف عملیات بزرگ «الی بیت المقدس» محقق نشده بود. براساس طرح این عملیات قرار بود تا دروازههای بصره پیش برویم و در پشت شط العرب پدافند کنیم. درست است که خرمشهر آزاد شده و ما به مرز رسیده بودیم، اما این تنها نیمه اول اهداف عملیات بود. دیگر نیرو و توانی نمانده بود که جلوتر برویم.
فرماندهان و نیروها در جنوب، برای عملیات بعدی تلاش میکردند. همه سخت مشغول شناسایی و آماده کردن مقدمات عملیات رمضان بودند که به نوعی تکمیل عملیات الی بیت المقدس بود و ما باید از کانال پرورش ماهی به عنوان مهمترین مانع طبیعی و دفاعی بصره عبور میکردیم و به شط العرب میرسیدیم. رسیدن به این رودخانه یعنی تهدید بصره دومین شهر بزرگ عراق. در همین زمان، صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش و محسن رضایی فرمانده کل سپاه برای جلسهای مهم به تهران و دفتر رئیس جمهور فراخوانده شدند. اما این جلسه مهم برای چه بود؟
عجله نکنید، لازم است چند روز به عقبتر برگردیم. ایران با عملیات الی بیت المقدس، کار ناممکن را انجام داد و خرمشهر را پس از ۱۹ ماه اشغال در ۳ خرداد ۱۳۶۱ آزاد کرد. رزمندگان پس از ۲۴ روز نبرد سخت و سنگین به مرخصی رفته بودند. ۱۳ خرداد فرماندهان لشکرها و تیپهای ارتش و سپاه به دیدار امام در جماران رفتند. امام در این دیدار باز هم بر وحدت و انسجام نیروها تاکید کرد و آن را رمز پیروزی دانست: «… اعجاب دارند از این برادری که همه گروهها با هم دارند که گاهی گفته میشود که وقتی انسان وارد میشود آنجا و نمیشناسد، اصلاً نمیتواند تمییز بدهد که کدام ارتشی اند، کدام سپاهی اند، کدام بسیجی اند. این طور با هم هستند… این نصرت الهی است و یکی از احکامی که مورد توجه است این وحدت و انسجام همه است و خصوصاً قوایی که در فعالیت نظامی هستند، اینها اگر -خدای نخواسته- یک وقتی یک اختلافی در خودشان بروز کند همان روز است که آمریکا به مقاصد خودش نزدیک میشود.» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۸۷)
در این دیدار همه بودند بجز حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله که نقش اصلی را در فتح خرمشهر داشت. حاج احمد دیر رسیده بود. دیدار تمام شده بود که او عصا بدست به همراه ناصر کاظمی فرمانده سپاه کردستان و دوست و همرزم قدیمی او در روزهای سخت کردستان تازه رسیدند. به امام گفتند که حاج احمد آمده، اما وقت ملاقات تمام شده است. امام با خوشرویی اجازه داد و حاج احمد و ناصر کاظمی دیدار خصوصی دو نفره با امام داشتند.
خستگی یک ماه عملیات با دیدار امام از تن رزمندگان برطرف شده بود و خوشحال بودند. ملاقات احمد با امام زیاد طول نکشید. بچهها بیرون جماران منتظر فرمانده شأن بودند. حاج احمد پایش را که از بیت امام بیرون گذاشت، عصایی را که از مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس و به خاطر زخمی شدن پایش به یادگار داشت، انداخت و گفت: «دیگر عصا نمیخواهم و میخواهم بدون عصا راه بروم.» البته حاج احمد خوب شدن پایش را از تأثیر معنوی امام میدانست.
حاج احمد و رزمندگان، خوشحال و صحبت کنان سرازیری جماران را پایین آمدند تا به میدان قدس رسیدند. حاج احمد طاقت نداشت و میخواست هر چه زودتر تکلیف بچهها را معلوم کند. بچهها در ابتدای میدان قدس روی زمین نشستند و حاج احمد گفت: «تکلیف ما واضح است. باید برای عملیات بعدی عازم منطقه جنوب بشوید و خیلی سریع عملیات بعدی را شروع کنید.»
مأموریت بعدی ابلاغ شده بود و بچهها عازم جنوب شدند تا بلافاصله شناساییها را در منطقه شلمچه شروع و مقدمات را آماده کنند. همت، اما دو روز دیرتر به جنوب رفت. خانواده اش در شهرضا بود و از تهران به اصفهان رفت تا سری به آنها بزند. علاوه بر اعلام شفاهی، حاج احمد ۱۶ خرداد در حکمی کتبی به سعید قاسمی مسئول واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ «شناسایی غرب خرمشهر، منطقه شلمچه و داخل خاک عراق تا کانال پرورش ماهی» را به او ابلاغ و تاکید میکند: «… شناسایی باید به صورت شبانه روز انجام شود و این تکلیفی است که ان شا الله باید حتماً انجام شود.» تاکید حاج احمد بر شناسایی شبانه روزی به خاطر آن بود که عملیات بعدی باید هر چه زودتر انجام میشد. نباید به عراق فرصت داده میشد تا بعد از شکست سنگین عملیات الی بیت المقدس و از دست دادن خرمشهر، خودش را پیدا کند. سرعت عمل در عملیات بعدی بسیار مهم بود. حتی یک روز هم یک روز بود که عراق نتواند خودش را آماده کند.
۲- توطئه پیچیده اسرائیلی
نیمه شب ۵ شنبه ۱۳ خرداد ۶۱ (۳ ژوئن ۱۹۸۲) شولومون آرگف سفیر اسرائیل در لندن در هتل دورچستر ترور شد. البته سفیر، زخمی شد و کشته نشد. چنانکه بعداً مشخص شد این ترور بدست ابونضال (صبری البنا) عضو پیشین و اخراجی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) صورت گرفته بود. ابونضال از افراطیترین اعضای ساف بود و به دلیل مخالفت با یاسر عرفات از این سازمان اخراج شد و گروهی جدا درست کرد. او معتقد که عرفات سستی میکند و اهل مبارزه با اسرائیل نیست. نام عرفات و دیگر رهبران ساف همیشه در لیست ترور گروه ابونضال بود و عرفات هم حکم قتل ابونضال را صادر کرده بود. بعداً فاش شد که ترور آرگوف با چراغ سبز صدام بوده است. تحقیقات پلیس لندن هم نشان داد که تفنگ ضارب را افسر اطلاعاتی سفارت عراق در لندن به او داده است.
هر آغازکننده جنگی نیاز به بهانهای برای حمله دارد و اکنون بهانه حمله فراهم شده بود. حمله سراسری و همه جانبه رژیم صهیونیستی به لبنان ۱۵ خرداد ۶۱ (۵ ژوئن ۱۹۸۳، ۱۲ روز پس از فتح خرمشهر) آغاز شد. اسرائیل در عملیاتی به نام «صلح برای الجلیل» از زمین، هوا و دریا به خاک لبنان حمله کرد. آریل شارون وزیر جنگ دولت مناخیم بگین در حالی که لباس مذهبی یهودی پوشیده بود در کنیسه مرکزی بیت المقدس دستور حمله را صادر کرد. قصد اسرائیل حمله سریع و برق آسا بود مانند حمله نازیها. لبنان کاملاً بی دفاع بود و ارتش اسرائیل توانست در مدت یک هفته به بیروت برسد و آن را کاملاً محاصره کند. آریل شارون با تانکهایش وارد شهر شد. تقریباً هیچ مقاومتی در برابر هجوم اسرائیل صورت نگرفت، به جز در شهر صور و ضاحیه جنوبی بیروت که شیعیان بودند. مقاومت شیعیان در جنوب بیروت نگذاشت که تصرف پایتخت لبنان کامل شود.
البته قبل از حمله اسرائیل، هماهنگیها و برنامه ریزیهای وسیعی صورت گرفته بود. مناخیم بگین نخست وزیر رژیم صهیونیستی به صورت محرمانه از حسنی مبارک رئیس جمهور مصر قول و تعهد گرفته بود که در صورت جابجایی لشکرهایش از صحرای سینا به شمال فلسطین، مصر هیچ اقدام نظامی نکند. در عربستان هم در همین روزها ملک خالد پادشاه این کشور به صورت ناگهانی با زندگی وداع کرد و ولیعهد او ملک فهد، پادشاه شد. کشورهای عربی هم خواب شأن تنها با خطر انقلاب اسلامی که «دروازههای شرقی جهان عرب» را تهدید میکرد، آشفته شده بود و نه با اسرائیل و حمله آن به لبنان.
روشن است که حمله اسرائیل نمیتوانست بدون هماهنگی و آگاهی آمریکا باشد. چنانکه یک هفته قبل از حمله اسرائیل، الکساندر هیگ وزیر خارجه وقت آمریکا در مصاحبه مطبوعاتی خود در ۹ خرداد ۶۱ (۲۹ مه ۱۹۸۳) سیاست بین المللی آمریکا را حل سه بحران اعلام کرده بود: بحران جنگ ایران و عراق؛ ایران خرمشهر را آزاد و به مرز عراق رسیده بود. ایران در آستانه ورود به خاک عراق بود و حکومت صدام به خطر افتاده بود. جنگ قطعاً نباید به نفع ایران به پایان میرسید. بحران دوم، احتمال شکل گیری جریان مذهبی جدید که موجب اتحاد کشورهای خاورمیانه شود و امنیت ما را در منطقه حساس خلیج فارس به خطر اندازد؛ و بحران سوم، مسئله حضور نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان و تداوم جنگ ۷ ساله داخلی این کشور. ژنرال هیگ تاکید کرده بود که دولت آمریکا تمام توان خود را برای حل این بحرانها بکار خواهد گرفت.
هر چند هدف اصلی اسرائیل از حمله به لبنان، اخراج سران و مبارزان سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) از لبنان و ایجاد منطقه امنیتی در مرز لبنان و فلسطین بود، اما به هدف مهم دیگری هم رسید و آن کشاندن نیروهای ایرانی به جبهه لبنان و تقسیم این نیروها در دو جبهه بود.
چنانکه ۹ ماه بعد روزنامه گاردین در شماره ۷ مارس ۱۸۹۳ خود نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز به لبنان را به جلو بیندازد تا به این وسیله به تحریک اسرائیل پرداخته و به نام وحدت اعراب در مقابل رژیم صهیونیستی، بهانهای برای قطع جنگ با ایران قرار دهد.»
همچنین کِنِت آر تیمرمن پژوهشگر آمریکایی بعداً در کتاب «سوداگری مرگ» نوشت: «در اواخر ماه مه ۱۹۸۳ وضع عراق در جبههها بسیار وخیم شد. نیروهای ایرانی بصره دومین شهر بزرگ عراق را که تنها راه دسترسی این کشور به خلیج فارس بود زیر فشار قرار دادند. صدام در منتهای ناامیدی از آیت الله خمینی تقاضای صلح کرد، وی اعلام کرد به طور یکجانبه نیروهای عراق را از ایران فرامی خواند (که البته همان عقب نشینی مخفیانه بود) و مرزهای بین المللی با ایران را میپذیرد. وقتی امام خمینی پیشنهادش را رد کرد، صدام کوشید با جلب توجه ایران به دشمن مشترک دو کشور یعنی اسرائیل نظر ایرانیها را به جای دیگر منحرف کند.» (سوداگری مرگ، ص ۲۳۶).
اما آقای هاشمی اهداف حمله اسرائیل به لبنان را ۵ مورد ذکر میکند:
«۱- اسرائیل برای ماهیت تجاوزکارانه اش همیشه در صدد این است که فرصت پیدا کرده و گامی در جهت توسعه سرزمینی که اشغال کرده است، بردارد و این کار را کرده است.
۲- میخواهند در لبنان یک حکومت دست نشاندهای را به وجود آورند شبیه حکومت اسرائیل و همراه او و به اسم حکومت عرب که بتوانند همیشه اخلال کند.
۳- فلسطینیها نیروی مسلحی که داشتند در مرز اسرائیل همیشه خطری محسوب میشوند و تلاش اسرائیل و غربیها و عمال شأن در منطقه و آنها که نمیخواهند یک جنگ جدی با اسرائیل شود این است که فلسطینی را به عنوان یک نیروی نظامی از بین ببرند.
۴- حضور سوریه در لبنان خیلی مهم بود. آنها برای از بین بردن حضور سوریه در لبنان حاضر بودند بهای زیادی بپردازند و زمان مناسبی گیر آوردند و دنبال این کار هستند و فکر میکنیم نیروی بسیاری بگذارند تا به این هدف هم برسند. دیگر از طریق لبنان به نقاط حساس سوریه نزدیک میشوند و دمشق آسیب پذیر میشود و این خطر را ما باید خیلی هم حساب کنیم.
۵- و، اما مهمترین مسئله به ایران مربوط میشود. اینها در شرایطی که میدیدند پیروزی ایران خیلی چیزها را در منطقه و دنیا عوض میکند خواستند شرایط سیاسی خلق کنند که دست را ببندند یا ایران را به طور وسیع در آنجا مشغول کنند تا در اینجا نتواند کاری کند و یا از لحاظ سیاسی ما نتوانیم حرکت نظامی بکنیم که الحمدلله در این هدفشان شکست خوردند و با تیزبینی امام روشن بودن اهداف نتوانستند به این مقصودشان برسند و ما زود متوجه شدیم.» (شورای عالی دفاع به روایت مطبوعات، منصور کمالی، ص ۱۸۹)
البته هاشمی این مطالب را بعد پایان جلسه شورای عالی دفاع در ۸ خرداد ۶۱ بیان میکند؛ زمانی که اهداف و ماهیت توطئه اسرائیل کاملاً مشخص شد و امام با اعزام نیروها به لبنان صریحاً مخالفت کرد و دستور داد که سریع نیروها برگردند.
به هر حال طرح پیچیدهای که با هماهنگی اسرائیل، آمریکا، صدام و کشورهای عربی به اجرا درآمد به خوبی به بار نشست. اسرائیل هم مبارزان فلسطینی را از لبنان اخراج و از مرزهایش دور کرد و هم توانست نیروهای پیروز ایران را به لبنان بکشاند تا مهلت یک و نیم ماههای را برای بازسازی روحی و نظامی ارتش صدام فراهم کند.
۳- استرجاع امام
بعد از دیدار فرماندهان با امام، جلسه مشترکی با حضور فرماندهان تیپها، لشکرها و مسئولان یازده گانه سپاه تشکیل شد. چنانکه شهید حسن باقری در یادداشتهای روزانه خود مینویسد، محسن رضایی فرمانده سپاه در این جلسه به بررسی اوضاع انقلاب و جنگ بعد از فتح خرمشهر پرداخته است. همچنین تحلیل وضع منطقه و حمله اسرائیل به لبنان هم موضوع دیگر صحبتهای رضایی است: «در مورد علت و انگیزه حمله اسرائیل به لبنان، اطلاعات و اخبار موجود در اختیار ما بسیار ناقص و کم میباشد. اما بر اساس همین اخبار ناقص به نظر میرسد علت حمله بیشتر نظامی باشد تا سیاسی… در نقشه آینده اسرائیل و صهیونیسم قصد دارند از فرات تا نیل را اشغال کنند و اسرائیل بزرگ را تشکیل دهند. این را آشکارا برای نفراتش تدریس هم میکند. پس از فتح خونین شهر، اسرائیل در منطقه و به تبع اصلی آمریکا را به فکر انداخت که سریعتر وضعیت نیروهایی که اسرائیل را تهدید میکند روشن کنند؛ لذا اول به فکر پاکسازی جناح شمالی افتاد و تا بیروت پیش آمد. به نظر میرسد که حرکت بعدی اسرائیل به طور عادی اشغال سوریه و سپس اشغال شرق رود اردن خواهد بود. به نظر من به خصوص اگر عراق سرنگون شود، اسرائیل سریعتر از سوریه در اردن وارد عمل خواهد شد… در مورد راهکار نیروهای اسلام، فکر میکنیم که راهی به جز سقوط عراق و سپس سقوط اردن نداریم. ما باید جبههای را در خط رود اردن ایجاد کنیم. مسئله ما در جنگ با اسرائیل بیشتر مقدمات حمله است. در اهواز طی یک روز ۱۸ فروند سی ۱۳۰ زخمیها را به شهرستانها منتقل کرده است، این موضوع اهمیت بسیاری دارد. کمک مردم و داشتن راه ارتباطی جزو مقدمات لازم حمله میباشد.» (باقری، یادداشتها، احمد دهقان، جلد ۲، ص ۳۷۶-۷)
۱۶ خرداد جلسه مشورتی سران قوا تشکیل و بحثهای اولیه درباره حمله اسرائیل و نحوه کمک به فلسطینیها و لبنانیها صورت گرفت. در این جلسه ابتدا قرار شد که وزیر دفاع برای بررسی بیشتر اوضاع به سوریه برود. (پس از بحران، خاطرات سال ۶۱ هاشمی)، اما دو روز بعد (۱۷ خرداد) از حمله اسرائیل به لبنان و در میان سکوت و بی تفاوتی کشورهای عربی و اسلامی، امام پیام محکم و پرمعنایی صادر کرد. امام در این پیام ضمن محکوم کردن جنایت صهیونیستها با به کار بردن کلمه استرجاع، سستی و سکوت و بی تفاوتی کشورهای اسلامی را سرزنش کرد:
«انا لله و انا الیه راجعون، من کلمه مبارکه استرجاع را نه برای جنایات اسرائیل و شهادت و آسیب بسیاری از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزیز میگویم، گر چه آن هم استرجاع دارد؛ و نه برای شهرها و روستاهای آن کشور اسلامی که به دست جنایتکار رژیم صهیونیستی کافر اسرائیل، اشغال و خراب شده است، گر چه آن هم استرجاع دراد؛ و نه برای آواره شدن هزاران خواهران و برادران آن محیط مظلوم اسلامی، گر چه آن هم استرجاع دارد، و نه برای فلسطینیهای مظلوم زیر ستم اسرائیل، گر چه آن هم استرجاع دارد… بلکه برای بی تفاوتی کشورهای اسلامی یعنی حکومتهای آنها استرجاع میکنم وای کاش فقط بی تفاوتی بود. من استرجاع برای پشتیبانی بسیاری از حکومتها از اسرائیل و صدام، این دو ولد نامشروع آمریکا میکنم…و از خداوند تعالی میخواهم که این دولتهای بی توجه به مصالح کشورهای اسلامی و بی اعتنا به احکام قرآن کریم را از خواب غفلت بیدار نماید و دشمنان اسلام و مسلمین را منکوب فرماید.» (صحیفه امام، ج ۱۶ ص ۳۰۸ و ۳۰۹)
رئیس جمهور کشورمان هم در پیامی به حافظ اسد رئیس جمهور سوریه، حمله اسرائیل را محکوم کرد و وعده کمک و ارسال نیرو داد:
«امروز وقت آن است که امکانات انسانی، تسلیحاتی، تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی جهان اسلام علیه تجاوزات مکرری که نسبت به حریم مستضعفان صورت میگیرد بسیج شود. جمهوری اسلامی ایران با وجود این که در جنگ است اعلام میکند که در حد توان، قوای خویش را وقف دفع حملات رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان خواهد کرد.» (روزنامه کیهان، ۱۷ خرداد ۱۳۶۱) آقای خامنهای همچنین ۲۲ خرداد در مصاحبه با مارتینز خبرنگار هلندی تاکید میکند: «… من طی نامهای به آقای حافظ اسد رئیس جمهور سوریه، ضمن محکوم کردن این عمل که بر خلاف همه قراردادهای بین المللی و برخلاف همه موازین اخلاقی مورد قبول مردم جهان است، اعلام کردم که آماده هستیم تا یگانهایی از نیروهای زرهی و پیاده خود را به لبنان بفرستیم و بعد هم بلافاصله اقدام کردیم به فرستادن فرماندهان درجه یک به سوریه…» (مصاحبهها، سال ۶۱، ص ۶۹)
آقای هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس نیز در نطق پیش از دستور خود، موضع گیری محکم و تندی دارد و ضمن محکوم کردن حمله به لبنان بر اعزام نیروی کمکی ایران و دیگر کشورهای اسلامی تاکید کرد:
«اشغال جنوب لبنان برای ما و کشور مترقی و مسلمان عراق به هیچ قیمت قابل قبول نیست و مثل خاک ایران و مثل خرمشهر و مثل بستان از آن دفاع خواهیم کرد. (تکبیر نمایندگان) اشغال مراکز سازمان آزادی بخش فلسطین در لبنان و بمباران اردوگاههای آوارگان فلسطینی در لبنان و سرکوب نیروهای مبارز جنبش امل در لبنان برای ما مثل اشغال پادگان دژ خرمشهر و سایت دزفول و پادگان حمید است و آن را تحمل نمیکنیم. از همین حالا اعلان کرده ایم و میکنیم که نیروهای سیاسی، نطامی، اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در مقابل این تهاجمی که صهیونیستها و امپریالیستها و ارتجاع منطقه علیه لبنان آغاز کرده اند با همه وجود به میدان خواهد رفت و امروز نماینده نظامی ما به سوریه خواهد رفت تا با مسئولان دولت دوست و مقاوم و مجاهد سوریه و سازمان آزادی بخش فلسطین قرار هرگونه همکاری و مساعدت بگذاریم.
اما مطالب تنها بسته به ما و سوریه و لبنان و سازمان آزادی بخش فلسطین نیست. ما در درجه اول از کشورهای جبهه پایداری و در درجه دوم از همه کشورهای اسلامی لااقل از ملتهای اسلامی دعوت میکنیم حالا که آنها این تجاوز را آغاز کرده اند وارد یک معرکه وسیع بشوند و دست تجاوز را از منطقه کوتاه کنند. پیشنهاد اعزام نیروهای مسلح از همه کشورهای اسلامی یکبار دیگر از طرف ما تاکید و تکرار میشود و به کار گرفتن همه امکانات اقتصادی من جمله نفت و راههای استراتژیکی که در منطقه در دریا و زمین در اختیار ماست از طرف ما این پیشنهاد باز تاکید میشود و ما اعلان میکنیم که اینجا کلاه سر جمهوری اسلامی نمیرود، به بهانه تجاوز به لبنان نمیتوانید جمهوری اسلامی را از گرفتن حقش از صدام که امروز همراه بگین است و در توطئه مشترک به لبنان و ایران حمله میکنند و در توطئه مشترک لبنان و ایلام را بمباران میکنند. دست ما را شما نمیتوانید از گرفتن حق مان بازدارید ما با همه وجودمان هم برای حق مان در کشور خودمان میجنگیم و و دفاع میکنیم و هم نیروی آن را داریم که در منطقه در کنار برادران عرب و مسلمان با اسرائیل رسماً وارد جهان احتمالاً جنگ بشویم (تکبیر نمایندگان) بنابراین به کسانی که مخلصانه در فکر پایان دادن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هم هستند اعلام میکنیم که نخواهند از موقعیت استفاده کنند و فکر نکنند که ما به چیزی کمتر از حقوق اعلام شده خودمان میتوانیم قناعت کنیم. نمایندگان: احسنت، احسنت.» (نطقهای پیش از دستور مجلس سال ۶۱، هاشمی، ص ۲۳ – ۲۴)
در همین روز ۱۵۰ نفر از نمایندگان در بیانیهای هم حمله اسرائیل به لبنان را محکوم و هم از پیشنهاد اعزام نیرو به لبنان برای جنگیدن با اشغالگران فلسطین حمایت کردند. حتی هاشمی تاکید میکند که آقای خسرو ناقی نماینده کلیمیان ایران هم تجاوز اسرائیل به لبنان را محکم کرد. آقای هاشمی همچنین ۱۷ خرداد در پایان جلسه شورای عالی دفاع تاکید کرد که ما محدودیتی برای ارسال نیرو به لبنان نداریم: «… ما هیچ محدودیتی برای اعزام نیرو به جنوب لبنان قائل نیستیم و از آنجا که دشمن اصلی، اسرائیل است و داوطلب بسیار زیاد است. ارتش و سپاه پاسداران نیز میل زیادی برای نبرد با اشغالگران قدس دارند و ما منتظر هستیم که ببینیم چه مقدار به حضور نیروهای ما در منطقه نیاز است به هر اندازهای که نیاز باشد ما اعزام خواهیم کرد.» (اطلاعات، چهارشنبه ۱۹ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت، داود علی بابایی، ج ۷، ص ۲۸۳)
میرحسین موسوی نخست وزیر وقت هم ۱۹ خرداد پس از جلسه هیئت دولت در مصاحبه با خبرنگاران، ضمن محکوم کردن تجاوز اسرائیل به لبنان از تصویب لایحه تأمین هزینه مقابله با اسرائیل در هیئت دولت خبر داد و گفت: «امروز در جلسه هیئت دولت لایحه تأمین هزینه مقابله با اسرائیل مطرح شد و برادران هیئت دولت همگی بودجهای را در این زمینه تصویب کردند که به صورت متمم قانون بودجه سال ۶۱ تقدیم مجلس خواهد شد.» (اطلاعات، ۲۰ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت؟، ج ۷، ص ۲۸۸)
پس از گفتگوی شفاهی و تلفنی رئیس جمهور با آقای هاشمی و دیگر مسئولان درباره حمله اسرائیل به لبنان، مقرر شد که جلسه شورای عالی دفاع تشکیل و در این باره بحث و تصمیم گیری شود. ۱۷ خرداد جلسه شورای عالی دفاع به ریاست آقای خامنهای رئیس جمهور در محل مجلس تشکیل شد. در این جلسه ضمن بررسی حمله اسرائیل به لبنان، دو تصمیم مهم گرفته شد. رئیس جمهور، هاشمی رئیس مجلس، میرحسین موسوی نخست وزیر، سیداحمد خمینی، تیمسار ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش، ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی، احمد عزیزی جانشین وزیر امور خارجه، علی شمخانی قائم مقام فرمانده کل سپاه و کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ، حاضران در این جلسه هستند.
تصمیم اول شورای عالی دفاع کمی عجیب است. با تصویب این شورا یک شرط به سه شرط قبلی ایران برای برقراری آتش بس و صلح با عراق اضافه شد. شورای عالی دفاع تصویب کرد که عراق باید راه زمینی برای انتقال نیرو و تدارکات جهت مبارزه با اسرائیل به ایران بدهد. این مصوبه از آن جهت عجیب بود که عراق در حال جنگ با بود و ما از دشمن خود چنین درخواستی کردیمو انتظار داشتیم که با آن موافقت کند. روشن است که عراق هم با چنین درخواستی مخالفت و باز شدن این راه را مشروط به قبول آتش بس از سوی ایران کرد. آقای هاشمی این مصوبه را در نطق پیش از دستور خود در جلسه علنی مجلس چنین اعلام کرد: «نمایندگان محترم بدانند که شورای عالی دفاع تصمیم گرفت یک شرط اضافه کند به شروط آتش بس و صلح و آن این که راهی از خاک عراق در اختیار جمهوری اسلامی برای انتقال نیروهای رزمنده به قدس باید داده شود. متأسفانه بعث عفلقی با فرصت طلبی با این پیشنهاد سازنده برخورد کرد و در دنیا اعلام کرد که ما این راه را در صورتی که ایران آتش بس را قبول کند میدهیم، چون در غیر شرایط آتش بس نمیشود راهی را در اختیار کشور متخاصم گذاشت. این فرصت طلبی برای تحمیل مطلبی که ما بیش از ۲۰ ماه داریم برای آن مقاومت میکنیم، برای ما غیر قابل قبول است. ما راه را برای دفاع از اسلام و مسلمین و جنگ و جهاد با صهیونیسم میخواهیم.» (اطلاعات، ۵ شنبه ۲۰ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت؟، ج ۷، ص ۲۹۴).
اما تصمیم دوم، اعزام هیئتی رسمی از طرف ایران به سوریه بود. فرماندهان ارتش و سپاه از جنوب فراخوانده شدند و تصمیم شورا برای اعزام هیئتی سیاسی – نظامی به سوریه به آنها ابلاغ شد. ابتدا قرار بود هیئتی در سطح معاونان بروند، اما نظامیها از جمله صیاد شیرازی گفتند اگر ماجرا جدی است خودمان میرویم. حتی رئیس جمهور گفت: «اگر لازم باشد نیرو بفرستید.» جلسه به نحوی برگزار شد که فرماندهان، پنج ساعت در محل جلسه ماندند تا هواپیما آماده و هیئت عازم سوریه شد. هیئت بلندپایه سیاسینظامی ایران، متشکل از علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، سرهنگ محمد سلیمی وزیر دفاع، محسن رضایی فرمانده کل سپاه، سرهنگ علی صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش، حجت الاسلام علی اکبر محتشمی پور سفیر ایران در سوریه، محسن رفیق دوست مسئول تدارکات سپاه، احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷، غلامعلی رشید و چند نفر دیگر از مسئولان اطلاعات عملیات قرارگاه مرکزی کربلا به سوریه رفتند. هیئت ایرانی در سوریه دو جلسه با حافظ اسد و جلساتی نیز با رفعت اسد برادر و معاون رئیس جمهور و حکمت شهابی رئیس ستاد ارتش سوریه برگزار کردند.
موضوع اصلی این جلسات این بود که ایران چکار میخواهد بکند؟ هیئت ایرانی خواهان اعزام نیرو برای جنگ با اسرائیل بود. صیادشیرازی در خاطراتش مینویسد وقتی ما این موضوع را مطرح کردیم، تعجب کردند. حافظ اسد گفت: «دو اشکال دارد، یکی مشکل جغرافیایی برای رسیدن و دیگری جنگ با عراق. شما الان در جنگ هستید، چگونه میشود به اینجا بیایید؟
گفتیم: شما در اینجا به ما پادگان بدهید، ما میخواهیم نیرو بیاوریم.
بعد ما را برای بازدید و شناسایی بردند. اول به قنیطره رفتیم. اسرائیلیها روی تپههای بلند و نیروهای سوریه به طور پراکنده در پایین بودند. بعد به داخل لبنان رفتیم که در دره بقاع یک لشکر زرهی سوریه، دو تیپ در خط و یک تیپ در احتیاط بود… با حکمت شهابی رئیس ستاد ارتش سوریه جلسه گرفتیم، ولی مسئله برای وی جا نیفتاده بود و میگفت شما از لحاظ سیاسی مشکلات دارید. رفعت اسد جلسه نهاری دعوت کرد و تعریف از بعث و… همه کف زدند، ولی ما کف نزدیم. بعد سرهنگ سلیمی صحبت کرد و گفت اگر خواستید تأیید کنید تکبیر بگویید. در جلسه دوم با حکمت شهابی گفت: در جزئیات وارد نشوید، شما هر مقدار نیرو میخواهید بیاورید و به عنوان داوطلب وارد جنگ شوید. از لحاظ لجستیک هر چه داشته باشیم خواهیم داد.» (یادداشتها، حسن باقری، ج ۲، ص ۳۷۸-۹/ ناگفتهها، خاطرات صیادشیرازی، احمد دهقان، ص ۳۱۶-۱۷)
هاشمی بعدها گفت که علاوه بر حافظ اسد و سوریه، مسئولان لیبی هم تاکید کرده بودند که شما اول باید جنگ با عراق را حل کنید بعد به لبنان بروید: «… ما از همان روز اول که وارد سوریه شدیم مسئولان سوریه آقای حافظ اسد گفتند که کار اصلی شما در مرزهای عراق است و تا وقتی که آنجا را حل نکنید اینجا حل نمیشود. لیبی هم به ما همین را گفت.» مسئولان سوریه و لیبی در اولویت بودن جنگ با عراق را فهمیدند و تذکر دادند، اما مسئولان ما به این مسئله واضح توجه نداشتند. چنین چیزی چطور ممن است؟
هیئت ایرانی اعزام نیرو را قطعی میدانست و در همین مذاکرات درخواست اختصاص پادگان کردند. سوریه پادگان زبدانی در نزدیکی مرز لبنان را به نیروهای ایرانی اختصاص داد. هیئت ایرانی پس از دو روز به کشور بازگشت، اما بدون رفیق دوست. مسئول تدارکات سپاه در سوریه ماند تا مقدمات حضور نیروها را فراهم کند. محسن رفیق دوست شخص ناشناختهای در سوریه نبود. او قبلاً هم برای تهیه تجهیزات جنگی بارها با مقامات سوری جلسه گذاشته و گفتگو کرده بود. او خانهای در دمشق اجاره کرد که هم به نوعی دفتر سپاه و هم محلی برای اقامت و رفت و آمدهای او باشد. او برادر کوچکترش مرتضی را به عنوان مسئول تدارکات و پشتیبانی سپاه در سوریه تعیین کرد، اما خودش هم هفتهای یکی دو بار برای انجام کارها به دمشق رفت و آمد میکرد. (برای تاریخ میگویم، جلد ۱، ص ۲۱۸)
در حالی که هیئت ایرانی در سوریه در بازدید و مذاکره است، جنگ در لبنان با شدت ادامه دارد. ۱۸ خرداد آقای خامنهای و آقای هاشمی به زیارت امام میروند و ضمن ملاقات، درباره درگیریهای لبنان هم مشورت میکنند. (پس از بحران، هاشمی، ۱۸ خرداد) عصر ۲۰ خرداد نیز جلسه شورای عالی دفاع در دفتر امام تشکیل شد. هر چند جلسه در دفتر امام برگزار شد، اما مشخص نیست که آیا خود امام هم در این جلسه حضور داشته است یا نه؟ چون معمولاً سیداحمد در این گونه از جلسات شرکت میکرد. این جلسه ظاهراً جلسهای غیر رسمی بوده، چون هیچ جزئیاتی بجز همین یک خطی که آقای هاشمی در خاطراتش نوشته از آن منتشر نشده است. هیئت ایرانی از سوریه برگشته بود و در این جلسه، گزارشی از سفر خود به اعضا ارائه داد. مشاهدات و گزارش این هیئت، ناامید کننده بود. درباره واکنش رئیس جمهور به گزارش مجاهدت از هیئت هنوز چیزی منتشر نشده است، اما آقای هاشمی در خاطراتش نوشته است: «هیئت گزارش دادند، اسرائیل بر اکثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوریه نمیتواند وارد جنگ شود.» (پس از بحران، خاطرات سال ۶۱، ص ۱۹ و ۲۰) در این جلسه شورای عالی دفاع یک تصمیم مهم و تاریخی گرفته شد؛ این که «کمکی به لبنان بشود.» (پس از بحران، هاشمی، ۲۰ خرداد ۶۱) هر چند هاشمی در در این یادداشت دقیقاً ننوشته است که منظور از این کمک چه نوع کمکی است، اما بعداً مشخص شد که فقط کمکهای انسان دوستانه نبوه و کمک نظامی و اعزام نیرو را هم شامل میشده است.
محسن رضایی و صیاد شیرازی هم در این روز با هم خدمت امام رفتند. هر دو تقریباً روایت مشابهی از این دیدار بیان کردند. صیاد کمی جزئیتر و دقیقتر درباره این جلسه گفته است: «… خدمت امام رفتیم و نماز مغرب و عشا را با امام خواندیم. امام داستانی را تعریف کردند که در اصفهان کاسبی با یک خریدار دعوایش شد. یک نفر آمد و دید که حق با کاسب است. به نفع کاسب با خریدار درگیر شد. بعد از چند دقیقه، کاسب گفت اگر دعوا داریم بروید آن طرف، ما اینجا کار داریم. امام راجع به عملیات جنوب پرسیدند و حتی گفتند اگر کشور خارجی نیرو وارد عمل شود، میتوانید عمل کنید و گفتند در آنجا با احتیاط عمل کنید.» (باقری، همان، ج ۲، ص ۳۷۹) محسن رضایی هم همین داستان را از قول امام نقل و اضافه کرده است که امام گفت: میترسم کار ما نیز شبیه کار آنها شود و ما به آنجا برویم و ما را کنار بزنند، به این دلیل که مزاحم آنها شده ایم. رضایی اصرار میکند و به امام میگوید: آقا، مردم لبنان از ما انتظار دارند آنجا وارد عمل بشویم. اما پاسخ میدهد: «شما در آنجا ملتی مثل ملت ایران را به عنوان پشتیبان نیروهای تان ندارید. ملت ایران یک ملت استثنایی است.» (جنگ به روایت فرمانده، ص ۱۴۵/ ضربت متقابل، گلعلی بابایی، ص ۴۲۹)
پیش بینی هوشمندانه امام که در قابل یک قصه کوتاه بیان شده بود، خیلی زود دقیقاً اتفاق افتاد. اسرائیل ۲۰ خرداد اعلام آتش بس کرد و لبنان مبارزان فلسطینی هم آن را پذیرفتند. جالبتر اینجاست که دو کشور درگیر جنگ، آتش بس را پذیرفتند، اما ایران آن را محکوم کرد و گفت آن را قبول ندارد. هاشمی در نطق پیش از دستور خود در مجلس با لحن تندی موضع رسمی ایران را اعلام کرد: «…دیشب مطلع شدید، اواخر شب در جنوب لبنان طرفین آتش بس را قبول کردند. ما اگر از دور دستی بر آتش داشتیم یا اگر به ما مربوط نبود اظهار نظر جدی نمیکردیم، ولی در قضیه لبنان و تجاوز اسرائیل، امروز ما فعالانه در مقابل اسرائیل شرکت داریم. بخشی از نیروهای رزمنده ما هم اکنون در جبهه هستند و بخشی در راه و بنابراین ما در دفاع شریک هستیم و حق اظهار نظر داریم… این آتش بس کاملاً در جهت مصالح اسرائیل و در جهت خلاف مصالح مسلمین طراحی و پذیرفته شده است. ما به دلیل حضورمان در جبهه به خودمان حق میدهیم که پذیرش آتش بس را محکوم کنیم و اعلام میکنیم که به نظر ما راه صحیح این است که حالا که اسرائیل در دام افتاده، نگذاریم از دام بیرون برود. ما باید آنقدر بر سر اسرائیل بکوبیم تا نیروهایش را در لبنان منهدم کنیم. کاری را که با عراق در خاک ایران کردیم. اگر چند ماه مقاومت کنیم، اگر نیروهای داوطلب اسلامی به جبهه برسند، اگر از دادن خون و جان دریغ نکنیم در این درگیری که به وجود آمده پایان عمر صهیونیسم را در منطقه میشود دید.» (اطلاعات، ۵ شنبه ۲۰ خرداد ۶۱/ ۲۵ سال در ایران چه گذشت؟، ج ۷، ص ۲۹۴)
از طرف دیگر همزمان با اسرائیل، عراق هم یکجانبه آتش بس اعلام کرد. ۲۰ خرداد نماینده عراق در سازمان ملل، اعلامیه دولت عراق را درباره عقب نشینی داوطلبانه عراق به مرزهای شناخته شده برای دبیر کل ارسال کرد. اسرائیل و عراق هر دو در ۲۰ خرداد به صورت یکجانبه آتش بس اعلام کردند. قطعاً این همزمانی اعلام آتش بس نمیتواند بدون هماهنگی با اسرائیل باشد. البته عقب نشینی عراق هم کامل نبود و نظامیان این کشور هنوز در مناطقی از غرب بویژه ارتفاعات مهم و مسلط بر نقاط مرزی حضور داشتند.
منبع: مهر
انتهای پیام/ ۱۳۴
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
حاجاحمد گفت تکلیف ما واضح است برای عملیات آماده شوید! بیشتر بخوانید »