راهپیمایی

مقدمات راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۵۷ چگونه برنامه ریزی شد؟

نحوه سازماندهی مردم انقلابی توسط روحانیون در راهپیمایی محرم ۱۳۵۷


مقدمات راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۵۷ چگونه برنامه ریزی شد؟به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، همراه شدن نهضت اسلامی با مناسبت‌های مذهبی، نقش مهمی در روند پیروزی انقلاب اسلامی داشت. یکی از این مناسبت‌ها محرم و صفر سال ۵۷ بود که با طرح و برنامه‌ریزی روحانیون و انقلابیون از ماه‌های پیش، ضمن برگزاری مجالس عزاداری، راهپیمایی عظیمی علیه رژیم پهلوی صورت پذیرفت، این راهپیمایی همچنین موجب ترس و واهمه هرچه بیشتر رژیم و عوامل آن شد.

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر مهدوی خراسانی یکی از روحانیون انقلابی و وعاظ پیشگام در مبارزه با رژیم پهلوی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است ماجرای راهپیمایی روز‌های تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ را چنین روایت می‌کند:

«جامعه‌ روحانیت مبارز تهران به هشت منطقه و یک هسته مرکزی تقسیم شده بود. تقریباً یکی دو ماه مانده بود به محرم که ما برنامه‌ها را شروع کردیم که محرم امسال چه بکنیم. بنده در منطقه شرق بودم. آیت‌الله مهدوی کنی، آیت‌الله عمید زنجانی، آیت‌الله امامی کاشانی، آیت‌الله تهرانی، حجت‌الاسلام شهید مقدسیان، حجت‌الاسلام طاهری اصفهانی، حجت‌الاسلام موحدی اصفهانی، حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای، حجت‌الاسلام شهید محلاتی، حجت‌الاسلام لاهوتی و عده دیگری در منطقه شرق فعالیت می‌کردند.

با مسئولین مساجد و ائمه جماعات هماهنگ شده بود تا روز تاسوعا با جمعیت مساجد حرکت کنند و فلان جا به هم ملحق شوند و اینکه در هر نقطه‌ای چه شعار‌هایی بدهند.

در آن جلسات در همه زمینه‌ها برنامه‌هایی داشتیم و تحلیل می‌کردیم که شرایط زمان چگونه است و ما باید چگونه باشیم. مثلاً آیا به حالت تهاجم برویم یا خیلی آهسته حرکت کنیم که زمینه برای مرحله بعدی آماده شود و بعد به یک جمع‌بندی می‌رسیدیم. در همه مناطق همین گونه عمل می‌کردند. نهایتاً همه این گزارش‌ها جمع می‌شد و رابط که آیت‌الله مهدوی‌کنی و حجت‌الاسلام شهید محلاتی بودند این جمع‌بندی را به مرکز می‌بردند که باز آنجا هم استاد شهید مطهری، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، شهید دکتر باهنر، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر بهشتی، مرحوم آیت‌الله ملکی از شمیران، آیت‌الله موسوی اردبیلی، حجت‌الاسلام ایروانی و آیت‌الله سید علی غیوری در مرکز، تمام گزارش‌هایی که از مناطق می‌آمد را جمع‌بندی می‌کردند و بعد روی آن تصمیم نهایی گرفته می‌شد. یکی از مهمترین نتایج این جلسات، برنامه‌ریزی برای راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ بود.

با این برنامه‌ریزی آن راهپیمایی عظیم به راه افتاد و کمر رژیم شاه را شکست. حتی می‌گفتند: آن روز شاه با هلی‌کوپتر از بالا جمعیت را دیده و همان جا گفته بود کار ما دیگر تمام است.

یکی دو ماه قبل از محرم ما مرتب برنامه و جلسه داشتیم و اصلاً رژیم متوجه این جلسات نبود. خلق‌الله خیال می‌کردند آن راهپیمایی همین‌طور اتفاقی به راه افتاده است. غافل از آنکه یکی دو ماه روی این راهپیمایی برنامه‌ریزی شده بود.

با مسئولین مساجد و ائمه جماعات هماهنگ شده بود تا روز تاسوعا با جمعیت مساجد حرکت کنند و فلان‌جا به هم ملحق شوند و اینکه در هر نقطه‌ای چه شعار‌هایی بدهند. در جلسات مخفی جامعه روحانیت به این نتیجه رسیده بودیم که اگر بنا باشد مردم به حال خودشان رها شوند قیام جسته و گریخته‌ای مردم باعث شهید شدن عده‌ای می‌شود و تأثیری هم ندارد؛ لذا آخرین نظریه این شد که نگذاریم مردم متفرق شوند و طوری برنامه‌ریزی کنیم که از یک نقطه‌ای راهپیمایی شروع شود و تمام جمعیت به طرف میدان آزادی حرکت کنند.

همان روز راهپیمایی، حجت‌الاسلام ناطق نوری را دیدم که به هر گروه که می‌رسید شعار‌های نوتر و جدیدتری را می‌گفت و این‌ها را به حرکت در می‌آورد و جلوتر می‌آمد و با یک نظم و حالت خاص افراد را دسته‌بندی می‌کرد.

نحوه صدور اعلامیه راهپیمایی محرم سال ۱۳۵۷

برنامه‌های جامعه روحانیت مبارز در تهران برای محرم آن سال بسیار مفصل بود. در طول راهپیمایی اعلامیه صادر شده توسط جامعه روحانیت مبارز نیز بین مردم توزیع شد و یکی از اعلامیه‌های مهم صادر شده در طول انقلاب، همان اعلامیه‌ای بود که نقش عظیمی در به حرکت درآوردن مردم داشت.

اعلامیه‌ای هم که تهیه شده بود، خیلی خطرناک بود و آن اعلامیه را همه امضا کردیم. هماهنگ کرده بودیم که نگذاریم هدایت راهپیمایی و شعار دادن به دست ساواکی‌ها بیفتد و اگر کسی آمد و خواست شعاری غیر از آن چیزی که در نظر گرفتیم، بدهد و بخواهد شلوغ کند، جلویش را بگیریم. مردم هم از ما به احترام لباس روحانیت پشتیبانی می‌کردند و شعار‌ها به همان ترتیبی داده می‌شد که برنامه‌ریزی کرده بودیم.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

نحوه سازماندهی مردم انقلابی توسط روحانیون در راهپیمایی محرم ۱۳۵۷ بیشتر بخوانید »

سازمان منافقین، توهم قدرت، شکست در استراتژی

چرا امام خمینی (ره) سازمان مجاهدین را قبول نداشت؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بازنگری اندیشه و رفتار‌های سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در دو مرحله قبل و بعد از انقلاب اسلامی نشان می‌دهد حیات سازمان در ابعاد فکری، آموزشی، سیاسی، اجتماعی، سازماندهی، اطلاعاتی، عملیاتی و نظامی با پیچیدگی و فراز و نشیب‌های بسیار گسترده و عمیقی روبه‌رو بوده است که بدون بررسی‌های عمیق، کارشناسانه و همه‌جانبه نمی‌توان به دریافت و درک صحیحی از آن‌ها دست یافت.

به مناسبت سالروز عملیات مرصاد (سوم تا ششم مرداد سال ۶۷) که منجر به شکست منافقان شد، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در گزارشی به روند فعالیت منافقین در قبل و بعد از انقلاب پرداخته است که آن را در ادامه می‌خوانید:

سازمان منافقین، توهم قدرت، شکست در استراتژی

همواره سه عنصر اساسی در ادراک سازمان مجاهدین خلق از مفهوم قدرت نقش داشته‌اند:

۱-توان، قابلیت و قدرت اندیشه و عمل سازمان

۲-عنصر اجتماعی و مردم

۳-عامل خارجی

توجه سازمان سازمان مجاهدین خلق به مفهوم قدرت و عناصر آن، تدریجاً شکل‌گرفته و تکامل یافته است، به همین دلیل عوامل و روند شکل‌گیری این مفهوم در یک بستر تاریخی قابل‌ بررسی است. آنچه روشن است این‌که مفهوم قدرت در کانون و مرکز ثقل هدف اصلی سازمان، یعنی مبارزه نهفته است.

قبل از انقلاب؛ چرا امام سازمان مجاهدین را قبول نداشت؟

قبل از انقلاب، سازمان مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه به روش مسلحانه را آغاز کرد. بن‌بست و شکست‌های پی‌درپی در روند مبارزه، سازمان را از درون دچار گسیختگی کرد. زیرا علاوه بر دستگیری نیرو‌ها توسط ساواک، تغییر مواضع ایدئولوژیک نیز موجب سرخوردگی و ترور اعضا شد.

برخلاف سازمان که به مبارزه و سازمان (تشکیلات) تأکید داشت، امام، اسلام و مردم را مورد توجه قرار داد و به این موضوع کاملاً واقف و وفادار بود؛ به همین دلیل امام معتقد بود، سازمان به اسلام اعتقاد ندارد و اسلام را ملعبه کرده است و لذا در ملاقات در شهر نجف، به اعضای سازمان توصیه کردند؛ خط‌مشی مسلحانه را رها کنند، زیرا آن‌ها را هلاک خواهد کرد. ولی سازمان به دلیل جزمیت و تصلب فکری و عملی همراه با ذهنی بودن، توهم قدرتمندی و فاصله گرفتن از مردم، به نظرات امام (ره) توجهی نکرد.

بعد از انقلاب؛ تغییر شیوه و نقشه راه

برخلاف مفهوم براندازی که قبل از انقلاب مورد توجه سازمان قرار گرفته بود، مفهوم جانشینی با عبارت آلترناتیو، پس از انقلاب و ابتدا در ایران شکل گرفت و استقرار سازمان در فرانسه، در گسترش و تعمیق این مفهوم، نقش مهمی داشته است.

بعد از اعلام فاز نظامی و حرکت مسلحانه در سال ۱۳۶۰ و خروج بنی‌صدر و رجوی از کشور، سازمان سه هدف اساسی را دنبال می‌کرد:

۱- هماهنگی مستقیم و نزدیک با غرب در جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی

۲- حفاظت از مرکزیت سازمان

۳-تبلیغ و جا انداختن سازمان در خارج از کشور.

سازمان با تشکیل شورای ملی مقاومت جهت ارتباط با دولت‌ها و محافل غربی، سه هدف عمده را پیگیری می‌کرد:

۱-معرفی شورا به عنوان آلترناتیو

۲- جلب کمک‌های تبلیغاتی، مالی کشور‌ها و نیرو‌های خارجی

۳-تضعیف اعتبار جمهوری اسلامی و تخریب چهره آن در صحنه بین‌الملل

نشان دادن چهره واقعی در سال ۱۳۶۰ با قیام مسلحانه

استراتژی سازمان در خردادماه سال ۱۳۶۰، برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، با مبارزه مسلحانه آغاز شد. تصور سازمان این بود که نظام قادر نیست خودش را جمع‌وجور کند و ضربه اول را پاسخ گوید. در تحلیل سازمان، افکار عمومی آماده قیام علیه نظام بود و از بعد نظامی هم به دلیل اشغال کشور توسط عراق، در اوج استیصال بود.

در واقع نمایش ۳۰ خرداد با برگزاری راهپیمایی که از مدت‌ها قبل، از ستاد واقع در خیابان انزلی، سازمان‌دهی آن در حال انجام بود، دریچه ورود به فاز نظامی و استراتژی سرنگونی بر اساس «خط ضربه‌ای» تشخیص داده شد.

همچنین تأکید شده بود، بلافاصله بعد از نخستین ضربه نظامی و سلب ثبات و بی‌آینده کردن رژیم، می‌بایست در زمینه سیاسی همه کارمان را متعادل و متوازن می‌کردیم و آلترناتیو دموکراتیک خودمان را ارائه می‌دادیم. بر اساس همین طرح، بلافاصله بعد از فرار بنی‌صدر و رجوی از ایران به فرانسه، شورای ملی مقاومت تأسیس شد.

چنین پیش‌بینی‌شده بود؛ سازمان با راهپیمایی به سوی جماران و حمله به امام و همچنین تصرف مجلس شورای اسلامی و مرکز صداوسیما، قیام مسلحانه را آغاز خواهد کرد.

هوشیاری و درایت امام

امام با ادراکی که از شرایط جدید، به ویژه ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ (تجمع و درگیری هواداران منافقین) و تشکیل جبهه متحد ضدانقلاب در داخل داشت، ضمن ایجاد آمادگی ذهنی در مردم، نسبت به شرایط حساس کشور در زمان جنگ، در اردیبهشت سال ۱۳۶۰ طی سخنانی به همه گروه‌ها برای خلع سلاح هشدار دادند.

پس از صحبت امام، سازمان به امام نامه نوشت و درخواست راهپیمایی به سمت جماران را طرح کرد. امام در پاسخ به این نامه در سخنرانی ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ فرمودند: مادامی‌که شما تفنگ‌ها را در مقابل ملت کشیده‌اید، یعنی مقابل اسلام با اسلحه قیام کرده‌اید، نمی‌توانیم صحبت کنیم. شما اسلحه‌ها را زمین بگذارید، من هم که یک طلبه هستم، با شما حاضرم، نه در یک جلسه، در ده‌ها جلسه، با شما بنشینم و صحبت کنم.

سازمان بر اثر برخورد امام به بن‌بست رسید و به گفته یکی از اعضای کادر مرکزی، رجوی در جمع اعضا و در حالی که پریشان بود و مرتب قدم می‌زد، گفت: امام توپ را در زمین ما انداخت.

امام در تداوم مقابله با حرکت‌های منافقین و بنی‌صدر در داخل کشور، روز پنج‌شنبه ۲۸ خرداد سال ۱۳۶۰ طی پیامی، ضمن دعوت مردم به هوشیاری و آرامش فرمودند: با حضور دائمی خود، هرج‌ومرج طلبان را خنثی کنید.

با فراخوانی مردم به صحنه، سازمان در شرایطی حرکت مسلحانه خود را در ۳۰ خرداد شروع کرد که تصور می‌کرد جمعیتی بالغ‌بر ۵۰۰ هزار نفر از هواداران و مردم، به دعوت سازمان به خیابان‌ها خواهند آمد. حال آنکه تنها سه هزار نفر به خیابان آمدند و از ساعت چهار بعدازظهر درگیری را شروع کردند و تا قبل از نیمه‌شب، دستگیر و یا متواری شدند.

ردپای ترور‌های کور

سازمان ضمن ادامه ترور و انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر و نخست‌وزیری در هشتم شهریور و فرار بنی‌صدر و رجوی به فرانسه، در تحلیل ناکامی «استراتژی ضربه‌ای» تأکید می‌کرد؛ نوک هرم حاکمیت ضربه خورده و حال باید با ضربه‌های پیاپی به بدنه هرم، جلوی ترمیم ضربه هفتم تیر و هشتم شهریور را گرفت.

در چارچوب این تحلیل، ترور مردم در کوچه و خیابان، تحت عنوان سرانگشتان رژیم شدت گرفت. در اواخر شهریور سال ۱۳۶۰ خط و تاکتیک تظاهرات گسترده، در داخل سازمان طرح شد.

قرار بود تظاهرات اول مهر برگزار شود، ولی به تاریخ پنجم مهر موکول شد. در روز پنجم مهر با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و اتوبوس شرکت واحد، تظاهرات آغاز شد، ولی همانند ۳۰ خرداد نتیجه‌ای نداشت. ضمن اینکه در همین روز، عملیات شکست حصر آبادان (ثامن‌الائمه (ع)) آغاز شد و مارش پیروزی نظامی در جبهه‌های جنگ، فضای جامعه را تحت تأثیر قرار داد.

در این مرحله نیز سازمان در ارزیابی شرایط اجتماعی، موقعیت نظام و توان سازمان اشتباه کرد و نتیجه‌ای جز شکست نداشت، در حالی که امام (ره) با فراخوانی مردم به صحنه و تبیین شرایط حساس برای انقلاب و وابستگی حرکت ضدانقلاب داخلی با دشمن خارجی، نه تنها این جریان را با شکست و اضمحلال روبرو کرد، بلکه زمینه انسجام اجتماعی و آزادسازی مناطق اشغالی را فراهم کرد.

وقتی که فرانسه پاتوق منافقین شد

استقرار سازمان در فرانسه و تشکیل شورای ملی مقاومت با هدف طرح سازمان به عنوان آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی ایران، نقطه آغاز دور جدیدی از فعالیت‌های سازمان برای براندازی بود.

قطعاً فرانسوی‌ها با توجه به استقرار سوسیالیست‌ها (فرانسوا میتران) نقش مهمی در توافق جدید عراق و سازمان و در نتیجه فراهم‌سازی استراتژی جدید سازمان برای براندازی با تکیه‌بر ارتش آزادی‌بخش در عراق داشتند.

سازمان نیز به این نتیجه رسیده بود که عراق در جنگ با ایران، مورد حمایت آمریکا و اروپاست و قرار گرفتن در کنار عراق، نه‌تن‌ها به ضرر رجوی و سازمان نیست، بلکه می‌تواند موجب پذیرش سازمان به‌عنوان آلترناتیو و جایگزین نظام جمهوری اسلامی شود. رجوی پیرو این توافقات و مقدماتی که فراهم شد، ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۵ وارد عراق شد.

توجه سازمان به عنصر خارجی در معادله جانشینی در مقایسه با سایر عوامل در این مرحله افزایش یافت. در واقع شکست‌های قبلی سازمان و محاسبه غلط از توان سازمان و عنصر اجتماعی، نقش مهمی در این گزینش داشت.

تماس آن‌ها با قدرت‌های بزرگ این توهم را در آن‌ها تقویت کرد که دیگر کار تمام شده و نیازی به متحدین ایرانی ندارد. پس از بررسی‌هایی که انجام شد؛ سازمان ضمن پذیرش شکست استراتژی جنگ چریک شهری، استراتژی جنگ جبهه‌ای، یا به تعبیر خود، جنگ آزادی‌بخش را انتخاب کرد.

سازمان مجاهدین به خاطر کسب سریع قدرت از طریق عملیات نظامی جبهه‌ای، همه نیرو‌های خود را بسیج و به عراق اعزام کرد تا از نعمت جنگ ایران و عراق برای بسط قدرت نظامی خود بهره جوید. رجوی در نشست خصوصی درباره تغییر استراتژی، به این موضوع اشاره می‌کند که چشم‌انداز سرنگونی وجود دارد و در مرحله نهایی خیز اول برای تسخیر تهران، خیز آخر هم هست.

سازمان معتقد بود باید با استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، با استقرار در عراق و تشکیل ارتش، جنگ جبهه‌ای را با هدف سرنگونی آغاز کند. در این روند، سازمان، ارتش آزادی‌بخش را تشکیل و رجوی با صدور اطلاعیه آن را اعلام کرد و دو هفته بعد در ملاقات صدام و رجوی، صدام تشکیل ارتش را به رجوی تبریک گفت.

امروز مهران، فردا تهران

سازمان در همکاری جدید با عراق، ضمن گرفتن تجهیزات و امکانات و کمک‌های مالی و آموزش زرهی و خلبانی، تلاش گسترده‌ای را برای جمع‌آوری اطلاعات از ایران آغاز کرد. علاوه بر این، عملیات‌های محدود را برای ارزیابی توان سازمان، تدریجاً تحت نظر عراقی‌ها و با کمک دیده‌بانی و توپخانه ارتش عراق آغاز کرد.

در این روند سازمان، عملیات موسوم به آفتاب را در فکه همزمان با حمله گسترده عراق برای بازپس‌گیری فاو آغاز کرد. سازمان از پیروزی‌های اولیه به این نتیجه رسید که توان یک یگان ما با سه یا چهار یگان ارتش ایران برابر است. بر پایه ارزیابی جدید سازمان از اوضاع نظامی جبهه، سازمان پس از حمله به مهران (تحت عنوان عملیات چلچراغ) شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر داد.

سازمان در مرحله جدید در حالی که عملیات‌های خود را در هر مرحله نسبت به گذشته گسترده‌تر می‌کرد و در اندیشه خیز نهایی به سمت تهران بود، تصور می‌کرد با وجود تحولات نظامی بر اثر پیشروی‌های عراق و فشار به ایران برای اتمام جنگ، ایران از پذیرش قطعنامه امتناع خواهد کرد.

سازمان معتقد بود، ایران به دلیل بسته بودن همه راه‌ها با عراق، صلح نخواهد کرد و ادامه جنگ به معنای کاهش توان نظامی و اقتصادی ایران خواهد شد و این روند تا شکست ایران ادامه خواهد یافت و سازمان در این مسیر فرصت خواهد داشت تا در ادامه عملیات‌های خود، خیز بلند به سمت ایران بردارد. با اعلام خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، تمامی نقشه و طرح‌های سازمان با بن‌بست مواجه شد.

تصمیم برای حمله به ایران با طراحی عملیات فروغ جاویدان

اولین واکنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست رجوی با اعضا در عصر روز جمعه ۳۱ تیر سال ۱۳۶۷ در سالن عمومی قرارگاه اشرف بود. رجوی در این نشست با یادآوری شعار اول مهران، بعداً تهران گفت: دیگر وقت آن رسیده به ایران برویم. وی نام عملیات را فروغ جاویدان اعلام و تأکید کرد باید در عرض دو، یا سه روز انجام شود. رجوی به خیال خودش طی ۴۸ ساعت می‌توانست تهران را فتح کند.

او در آن سخنرانی درباره توجیه عملیات فروغ جاویدان مطرح کرد: رژیم دیگر نیروی جنگی لازم ندارد و نمی‌تواند نیروی جبهه را تأمین کند و از لحاظ نظامی، تعادل خود را از دست‌داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین‌المللی قرار دارد. همچنین رجوی درباره واکنش مردم گفت: در این عملیات مردم به حمایت از ما برمی‌خیزند و اگر در این عملیات شکست هم بخوریم، تأثیرش آن قدر هست که باعث برپایی قیام توسط مردم شود.

به همین خاطر برای این عملیات، حدود ۳۰ تیپ رزمی برای تهاجم خود به خاک ایران تشکیل داده بودند. هر تیپ ۱۷۰ تن نیروی رزمی (۲۰ زن و ۱۵۰ مرد) در اختیار داشت که به همراه نیرو‌های پشتیبانی به ۲۸۰ تن می‌رسید و دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود. تعداد کل نیروی رزمنده نیز حدود پنج هزار و ۲۰۰ نفر و نیروی در صحنه به حدود هفت هزار نفر رسید؛ و این گونه بود که منافقین در روز چهارم مرداد از ساعت ۱۶ یگان‌های خود را از مرز عبور دادند و در آن مقطع زمانی، چون بیشتر نیرو‌های ایرانی در جبهه جنوب مستقر بودند، منافقین با کمترین درگیری توانستند پیشروی کنند و شهر‌هایی نظیر قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلام‌آباد غرب را به اشغال خود درآورند و سپس از طریق جاده خود را به ۳۴ کیلومتری کرمانشاه در منطقه تنگه چهارزبر برسانند تا اینکه صبح روز پنجم مرداد ماه عملیات مرصاد با رمز «یا علی» آغاز شد و در نهایت عملیات فروغ جاویدان با وجود پشتیبانی هوایی و توپخانه‌ای عراق شکست خورد و سازمان با برجا گذاشتن بیش از چهار هزار کشته و زخمی، مجدداً در برابر یک شکست استراتژیک قرار گرفت.

سازمان منافقین، توهم قدرت، شکست در استراتژی

سازمان منافقین بعد از شکست در مرصاد

رجوی پس از شکست در عملیات مرصاد گفت: اگر پیش‌بینی‌ها و خواسته‌ها به وقوع نپیوست، به علت حضور شخص امام بوده و در صورت فوت ایشان، دیگر کسی نیست که بتواند ثبات کشور را تأمین کند و تشتت‌ها گسترش می‌یابد و نظام از درون می‌پوسد و در نتیجه، سقوط جمهوری اسلامی حتمی است.

در واقع سازمان برای سرپوش گذاشتن بر شکست استراتژی سرنگونی، با تکیه بر تشکیل ارتش آزادی‌بخش در عراق، مجدداً تحلیل‌های جدیدی را برای گذار از پیامد‌های این شکست، دستاویز قرار داد. سازمان برای بعد از پیامد‌های شکست با توجه به یکی شدن سرنوشتش با صدام و رژیم بعثی، تلاش‌های گسترده‌ای را انجام داد که مشارکت در قتل عام مردم عراق در انتفاضه، یکی از آن‌ها بود.

بعد از سقوط صدام

سازمان بعد از سقوط صدام، در کنار نیرو‌های آمریکا، انگلیس و اسرائیل، هدف سرنگونی جمهوری اسلامی را دنبال می‌کند.

چنانچه روشن است؛ تجربیات گذشته سازمان و تجزیه و تحلیل غلط از عناصر قدرت و شرایط اجتماعی با تفکر التقاطی، هیچ‌گونه تأییدی در اصلاح خط‌مشی آن نداشته و منافقین را بیش از گذشته به سمت وابستگی و رفتار در چارچوب معادلات قدرت‌های خارجی سوق داده است.

درباره عملیات مرصاد

با پاتک سازمان یافته و هجوم منافقین (سازمان مجاهدین خلق) به خاک جمهوری اسلامی ایران در سوم مرداد ماه سال ۶۷ که با حمایت توپخانه و نیروی هوایی ارتش بعثی عراق همراه بود، منافقین اسم عملیاتشان را «فروغ جاویدان» گذاشتند، بعد از این حمله در حد فاصل جاده باختران (کرمانشاه) به اسلام آباد غرب از تنگه چهارزبر تا اسلام آباد غرب و قصرشیرین نیروی زمینی سپاه همراه با هوانیروز و نیروی هوایی ارتش وارد عمل شدند که در نهایت موفق به انهدام و دفع حمله منافقین به غرب کرمانشاه و همچنین عقب راندن دشمن از خاک ایران اسلامی شدند.

خسارت دشمن بیش از دو هزار کشته، یک هزار و صد زخمی و ۲۵۰ اسیر همراه با انهدام ۹۳ دستگاه تانک و نفربر، ۶۱۲ دستگاه خودرو و ۵۱ تفنگ ۱۰۶ م‌م بود، همچنین رزمندگان اسلام موفق شدند ده‌ها دستگاه تانک و نفربر، ده‌ها دستگاه خودرو، هزار قبضه آر. پی. جی۷، ۷۰۰ قبضه تیربار کلاشینکف و تعدادی تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی را به غنیمت بگیرند.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

چرا امام خمینی (ره) سازمان مجاهدین را قبول نداشت؟ بیشتر بخوانید »

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۹ بهمن که فرا می‌رسد نام تبریز دوباره در یادها زنده می‌شود، تبریزی که پیشرو و پرچمدار بسیاری از نهضت‌های آزادی بخش در طی تاریخ معاصر ایران است. از آن زمان که سردار ملی و سالار ملی در تبریز علم قیام بر افروختند تا ۲۹ بهمن که باز هم مبارزین انقلابی و دلاور تبریز پرچم مبارزه با حکومت ستمشاهی را در دست گرفته و پیشتاز نهضتی شدند که آخرش به براندازی حکومت پهلوی ختم شد.

قیام ۲۹ بهمن تبریز و جرقه پیروزی انقلاب اسلامی ایران

 قیام ۱۹ دی ماه سال ۵۶ مردم قم در اعتراض به یک مقاله توهین‌آمیز، اندک اندک به دست فراموشی سپرده می‌شد و رژیم منحوس پهلوی می‌رفت تا ستون‌های بنای پوسیده استبدادی خویش را بر کالبد ایران محکم کند که توفان دیگری به پاخاست و همه رؤیاهای کاذب طاغوت را به کابوس مبدل کرد، در حالی که برنامه‌ریزان و اطرافیان شاه، چنین پیشگویی کرده بودند که با سرکوب مردم قم، ایران دیگر مطیع رژیم پهلوی است، اما تنها ۴۰ روز بعد از آن حادثه خونین، خون انقلاب و نهضت در رگ‌های دیار آذرآبادگان و زادگاه مبارزان و عالمان یعنی تبریز، جاری شد.

۲۹ بهمن ماه سال ۵۶، نقطه عطفی بود تا با برپایی آیین‌های چهلم قیام شهرها، نهضت خمینی کبیر (ره) به یک قیام و انقلاب سراسری تبدیل شده و به بهار دلنشین پیروزی مردم در دهه فجر سال ۱۳۵۷ ختم شود. عصر روز ۲۸ بهمن ۵۶، جنب و جوش محسوسی آذربایجان را فراگرفته بود، بازار تبریز در تکاپوی فردا بود. در داخل دانشگاه تبریز نیز برخی دانشجویان برنامه فردا را در گوش هم زمزمه می‌کردند. شهید قاضی طباطبایی، روحانی مجاهد و مبارز آن دوران، در نقش روشنگری عالیقدر، همه این حرکت‌ها و جنب و جوش‌ها را هدایت می‌کرد، وی قصد داشت نخوت و رخوت حاصل از سرکوب قیام خونین مردم شهر قم که استبداد طاغوت را فراگرفته بود بزداید و رؤیای حکومت پهلوی را به کابوسی بنیان‌افکن تبدیل سازد.

«شهید قاضی» مقدمات برگزاری آیین اربعین شهدای شهر قم را با هدف احیای دوباره مبارزه علیه طاغوت فراهم کرد،‌ مکان این مراسم مسجد «قیزللی» تبریز در روز ۲۹ بهمن بود. «قیزللی» یکی از مساجد مرکزی و مهم وقت تبریز بود که به کانون معترضان و مبارزان مبدل شده بود، ساعتی نگذشت که عمال رژیم از هدف اصلی تجمع کنندگان آگاه شدند؛ بنابراین فرماندار نظامی شهر با گسیل نیروهای خودفروخته خود به محل مسجد «قیزللی» از ورود عزاداران به داخل مسجد جلوگیری کرد، اما کار به همین جا ختم نشد، چرا که توهین یکی از نظامیان به این مکان مقدس به منزله جرقه‌ای بود که بر انبار باروت زده باشند. «تجلا» آن دانشجوی متعهد و مبارز، سکوت را جایز ندانست و با اعتراض خشمگین خویش، جان خود را به سوی ملکوت پرواز داد تا پیکر خونینش، درفشی باشد

حالا در چنین روزی و برای گرامیداشت یاد و خاطره آن رشادت‌ها و فداکاری و برای ثبت در تاریخ این سرزمین به سراغ یکی از مبارزین آن روزها رفته‌ایم تا خاطرات روزهایی که مبارزین  شهرم چهل منزل به منزل و پشت به پشت ایستادند و سرانجام زمستان را به فجر پیروزی گره زدند با هم مرور کنیم.

ناصر برپور، یکی از آن مبارزان انقلابی است که همپای مردم تبریز و روحانیت در راهپیمایی‌ها حضور داشت. وقتی با این مبارز تبریزی همکلام شدم تمام خاطرات آن روزها به وضوح و روشنی مقابل چشمش بود،گویی اینکه فیلم روزهای خاطره و خون  در مقابل دیدگانش به تصویر کشیده شده است.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

قیام ۲۹ بهمن تبریز قیام تاریخی

ناصر برپور در ابتدا خاطره قیام ۲۹ بهمن مردم تبریز را تعریف کرد و گفت: آیت‌الله قاضی طباطبایی برای برگزاری مراسم چهلم شهدای قم برای روز شنبه اعلامیه داده بود. محل مراسم در مسجد قزلی از ساعت ۹ تا ۱۲ ظهر بود، مردم طبق اطلاع‌رسانی روز شنبه در مقابل مسجد تجمع کرده بودند ولی ماموران کلانتری ۳ بازار قبل از مردم آنجا بودند و اجازه نمی‌دادند در مسجد باز شود.

هر لحظه تعداد مردم زیاد می‌شد، سرگرد حق‌شناس رئیس کلانتری به مردم و مسجد اهانت کرد و گفت که “در این طویله را ببندید” وقتی حق‌شناس این حرف را زد انگار مردم منتظر یک جرقه بودند، مردم به سمت مسجد هجوم بردند و بین مردم و ماموران ساواک درگیری صورت گرفت، ماموران به روی مردم اسلحه کشیده و چند تیر شلیک کردند.

محمد تجلا که دانشجو بود مجروح شد، مردم با شعار «یا زهرا و یا حسین»  او را به روی دست گرفته و به سمت خیابان کوروش ( جمهوری اسلامی) فعلی حرکت کردند و محمد تجلا روی دست مردم شهید شد. ماموران ساواک یک فقره موتورسیکلت و یک دستگاه خودرو پیکان داشتند که مردم آنها را به همراه  پایگاه شهربانی به آتش کشیدند و قیام مردمی عظیم‌تر شد.

مردم دسته دسته به سمت راسته کوچه رفتند، در خیابان شریعتی که تعداد مشروب‌فروشی‌ها و سینماها زیاد بود مردم آنجا را به آتش کشیدند. در این حول و حوش دوباره تیراندازی کردند و یک دسته از مردم به سمت میدان گجیل رفتند آن روز تا ظهر در کل شهر وضع به همین شکل بود، در همه جا راهپیمایی و تظاهرات بود.آن روز مردم  مراکز فساد و بانک‌ها که اکثرا سرمایه‌دار بوده و خون مردم را در شیشه کرده بودند به آتش کشیدند ولی حتی به یک ریال از پول‌ها دست نزدند.

بعد از ظهر آن روز ماموران گارد شاهنشاهی به خیابان ریختند و آرایش نظامی گرفتند و به این ترتیب شهر از کنترل مردم خارج شد و نیروهای ساواک بر شهر حاکم شدند.

روز ۲۹بهمن ۱۲ یا ۱۳ نفر  شهید شدند. استاندار آذربایجان‌شرقی اسکندر آزموده بود که بعد از تظاهرات مردم سخنرانی کرد و مردم مبارز را خارجی ذکر کرد و گفت که «افرادی که امروز به خیابان‌ها ریخته و تظاهرات کردند خارجی بوده و از آن طرف مرز آمده‌اند»، در حالی که مردم شامل کارگر، کارمند، دانشجو، دانش‌آموزان، بازاریان ، طلبه‌ها و بقیه بودند و همان شب مردم هم شعار می ساختند ” زولفعلی نن چراغعلی هاردان اولدی خارجه لی”.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

علت نامگذاری خیابان عباسی

عاشورا و تاسوعای سال ۵۷ در شهر غوغا بود، در بالای عمارت شهرداری تبریز مسلسل و در پشت‌بام ساختمان‌های بلند تیربار گذاشته بودند، در تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ شعار” هیهات من الذله” حضرت سیدالشهدا معنای واقعی پیدا کرد، در دسته عزاداری( شاخسی) آن دو روز عزاداران همه کفن‌پوش و شمشیر به دست بودند، جوانان شعارهای حماسی داده و شمشیرها را بر روی آسفالت می‌کشیدند و ماموران آماده شلیک بودند که با کوچکترین بهانه‌ای می‌خواستند مردم را به رگبار ببندند.

دسته عزاداری شاخسی آن روز به قدری عظمت داشت که در مقابل آن حماسه و شور ماموران مسلسل و تیربارها را رها کرده و رفتند.

 روز تاسوعا آقای قاضی نماز ظهر را اقامه کرد، دستجات عزاداری به تظاهرات عظیمی تبدیل شد که تا خیابان فرح ( عباسی) امروز ادامه پیدا کرد. در آن روز اسم خیابان فرح به نام حضرت عباس عوض شد و عباسی نام گرفت.

کلنگ‌زنی مسجد طوبی

تظاهرات ادامه پیدا کرد و از عباسی به آبرسان رسید و از آبرسان به سمت مسجد طوبی فعلی حرکت کردیم. در آن روز آقای قاضی مسجد طوبی را کلنگ‌زنی کرد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

مسجد شعبان تبریز پایگاه انقلاب

آنچنان که این مبارز انقلابی  یادآور می‌شود، مسجد شعبان تبریز پایگاه انقلاب بود، آیت‌الله قاضی نماز ظهر و عصر را در مسجد شعبان و نماز مغرب و عشاء را در مسجد قزلی اقامه می‌کرد.

بعد از قیام  ۲۹بهمن مردم تبریز، آقای قاضی ممنوع‌المنبر بود بنابراین خودش چند کلمه‌ای به عنوان تذکر مطالبی ارائه می‌کرد و سایر علمای تبریز، قم و تهران  که برای حضور در مراسم‌ مختلف به تبریز دعوت کرده بود، علیه ظلم و جنایت‌های شاه، رژیم پهلوی و ساواک روشنگری کرده و خط مشی انقلاب را روشن می‌کردند.

مسجد شعبان پایگاه انقلاب بود، اعلامیه، نوار کاست و متن سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) با شور و شوق زیاد بین مردم توزیع می‌شد.بعد از سال ۴۲ سخنرانی‌های به روز حضرت امام در نجف یا پاریس توسط علما در شهرهای مختلف توزیع می‌گردید و در تبریز هم توسط آقای قاضی و در بین نماز بین انقلابیون و مردم پخش می‌شد.اعلامیه‌ها باید به تائید آقای قاضی می‌رسید، آقای قاضی یا خودش اعلامیه می‌داد یا اینکه افراد رابطی که اعلامیه را می‌آوردند، باید ایشان تائید می‌کردند.

شهر تبریز نیز با هدایت علمای عالی‌قدر مخصوصا آیت‌الله قاضی طباطبایی که به خمینی آذربایجان مشهور بود نقش عمده‌ای در پیروزی انقلاب داشت که نقطه عطف مبارزات مردم آذربایجان و در راس آن تبریز ۲۹بهمن سال ۵۶ بود، هر چند که قبل از آن مبارزات، تظاهرات و راهپیمایی علیه رژیم پهلوی صورت می‌گرفت.

ناصر برپور در تمام لحظاتی که صحبت می کند به ارتباط تنگاتنگ و موثر مردم با روحانیت  تاکید کرد و گفت: دایی من حاج میرزا حسین گاودار حامدی روحانی و مقلد حضرت امام خمینی (ره) وقتی جریان سال ۴۲ را مطرح کرد، در جریان مبارزات انقلابی ما را به آیت‌الله قاضی مرتبط کرد و این موضوع بزرگترین  لطفی بود که در حق ما انجام داد و من بنا به تاکید و تشویق روحانیت معظم و علما  به خیل انقلابیون پیوستم.

علمایی که در تبریز و آذربایجان هدایتگر بودند، اگر بخواهیم در مورد انقلاب سخن بگوییم ولی از نقش آیت‌الله قاضی صحبت نکنیم در حق ایشان ظلم و جفا کرده‌ایم. آیت‌الله قاضی یک مرد الهی بود که نقش بسیار مهم و تعیین‌کننده در هدایت انقلابیون و پیروزی انقلاب اسلامی داشت.

وی افزود: در حالی که تعدادی از هم لباس‌ها و همرزمانش او را تحت فشار قرار می‌دادند، او به راستی و درستی پشت سر امام خمینی (ره) بود و انقلاب را هدایت کرد. آقای قاضی مردانه و یک تنه علم را به دست گرفته بود و با کارشکنی‌ها مبارزه می‌کرد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

 سیلی فراموش نشدنی آیت‌الله قاضی به مامور ساواک

ناصر برپور با اشاره به جدیت آیت‌الله قاضی در برخورد با ماموران ساواک خاطرنشان کرد: آقای قاضی هیچ اهمیتی برای ماموران ساواک قائل نبود. به عنوان مثال ذکر این خاطره در موضوع مبارزه با ماموران ساواک خالی از لطف نیست.

در مسجد شعبان ماموران ساواک با لباس و تیپ انقلابیون وارد مسجد شده و می‌خواستند از جزئیات برنامه‌ها با خبر شوند، یکی از این ماموران که اسم مستعارش “رحیم” بود توسط دوستان شناسایی شد، رحیم معمولا کاپشن چرم می‌پوشید و بچه انقلابی‌ها را اذیت می‌کرد، دوستانی که توسط ساواک دستگیر شده بودند، این فرد را در محل ساواک دیده بودند، بنابراین یقین حاصل شد که این فرد مامور ساواک بوده و اکنون در مسجد شعبان قاطی بچه انقلابی‌ها شده است.

تصمیم گرفتیم این موضوع را به آقای قاضی اطلاع دهیم، ایشان گفتند ” این فرد را شناسایی کرده و به من معرفی کنید”. این شخص معمولا آخرین فردی بود که هر روز بعد از نماز با آقای قاضی خداحافظی می‌کرد.

آقای قاضی این فرد را شناخت ولی هیچ واکنشی نشان نداد، فقط می‌گفت ” شماها به کار خود برسید” مدت‌ها گذشت و همچنان این مامور ساواک به راحتی در میان انقلابیون رفت و آمد می‌کرد و دوستان نیز از اینکه آقای قاضی حرفی نزده یا کاری نمی‌کند، ناراحت بودند. تا اینکه قضیه ۱۷ شهریور میدان ژاله تهران پیش آمد و مردم را در تهران به خاک و خون کشیدند، آن روز در تبریز کماندوها به صف شدند، ماموران ساواک در شهر آرایش نظامی گرفته بودند که مبادا در تبریز هم تظاهرات برگزار شود.

عصر به بهانه‌های مختلف تعدادی از مردم را مجروح و شهید کردند. میدان ساعت و مقابل مسجد شعبان از همه جا شلوغ‌تر بود ماموران زیادی آنجا بودند، مردم با صدای بلند صلوات می‌فرستادند و الله اکبر می‌گفتند و به شدت ناراحت بودند.

آقای قاضی وقتی وضعیت آرایش نظامی ماموران در خیابان و ناراحتی مردم را دید همه را به آرامش دعوت و تأکید کرد همه با آرامش از مسجد خارج شده و به خانه‌های خود بروند و هیچ‌کس درگیر نشود.

آقای قاضی آن روز تأکید کردند، هیچ‌کس در مسجد نماند همه بروند. وقتی از مسجد بیرون آمد در حیاط مسجد شعبان  ماموران ساواک ایستاده بودند و همان فردی که مامور ساواک بود و شناسایی شده بود طبق روال هر روز جلو آمد که با آقای قاضی دست داده و خداحافظی کند، در این لحظه آقای قاضی عبایش را جمع کرد و چنان سیلی محکمی به صورت او زد که برق آن سیلی هنوز هم در دل و خاطر من است. سپس به راحتی و با یک آرامش خاطری در ماشین نشست و رفت.

آن سیلی محکم آقای قاضی چنان زهر چشمی از ماموران ساواک گرفت که نتوانستند هیچ واکنشی نشان دهند. بعد از سیلی آقای قاضی و شکستن ابهت آنان، ماموران ساواک تا پیروزی انقلاب اسلامی در تبریز نتوانستند جسارت و اهانتی بکنند و قدرت آنها بسیار افت کرد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

راهپیمایی ۲۱ رمضان فراموش شدنی نیست

این مبارز تبریزی از راهپیمایی روز ۲۱ رمضان سال ۵۷ به عنوان یکی از روزهای فراموش نشدنی یاد کرد و ادامه داد: راهپیمایی عظیم ۲۱ماه رمضان سال ۵۷ یکی از آن خاطرات فراموش نشدنی است.

معمولا در بازار هر روز راهپیمایی بود، ولی از چند روز قبل به راهپیمایی ۲۱رمضان تأکید می‌شد و علما از جمله آقای قاضی تأکید می‌کردند که باید راهپیمایی از مسجد جامع شروع شده و به بیرون از بازار ادامه پیدا کند  به هر نحو بود بالاخره راهپیمایی ۲۱رمضان سال ۵۷ با حضور همه اقشار مردم به خصوص جوانان از بازار شروع شد و به سمت میدان ساعت حرکت کردیم هر لحظه تعداد جمعیت اضافه می‌شد، در مقابل کامیون کامیون ماموران ژاندارمری و ساواک در خیابان‌ها به صف شده بودند و نمایش قدرت بود.

ماموران هر لحظه آماده بودند با درگیری مردم را به رگبار ببندند، در خیابان شریعتی یکی از کامیون‌ها ‌که پر از ماموران ساواک بود به داخل مردم آمد و مردم خودشان کنار کشیدند تا راه برای عبور کامیون باز شود همین که کامیون به میان مردم آمد همه مردم یک صدا کامیون را بلند کردند و ماموران داخل کامیون از ترس پایین آمده و فرار کردند.

در یک کلام باید گفت همت جوانان آن روز در مقابل حکومت جور و ظلم آنها را به پیروزی رساند.

 شهید رحمان دادمان که بعد از پیروزی انقلاب وزیر راه و ترابری نیز بود در راهپیمایی‌ها یک بلندگو داشت و با آن شعار می‌داد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

اولین شعار” مرگ بر شاه” در تبریز

اولین شعار” مرگ بر شاه” در تبریز طنین‌انداز شد و ناصر برپور خاطره این شعار محوری و انقلابی را این‌گونه تعریف کرد، سال ۵۶ در تبریز حکومت نظامی بود حتی اجازه نمی‌دادند سه نفر با یکدیگر دور هم جمع شوند راهپیمایی که شعار” مرگ بر شاه” گفته شد راهپیمایی‌ای بود که از مقصودیه شروع شد، انبوه مردم به طرف میدان ساعت حرکت کردند ماموران اجازه راهپیمایی ندادند، مرحوم آقای ناصرزاده خیلی تلاش کرد که برای راهپیمایی اجازه بگیرد ولی ماموران به هیچ‌وجه اجازه ندادند.

به مردم گفته شد، همانجا در خیابان بنشینند آقای ناصرزاده چند کلمه‌ای به آقا امام زمان( عج) متوسل شد. مردم از اینکه نگذاشته بودند تظاهرات و راهپیمایی صورت گیرد خیلی عصبانی شده بودند و وقتی خواستند پراکنده شوند با همدیگر شعار” مرگ بر شاه” سر دادند. شهید علی حسین‌زاده یکی از افرادی بود که به گفتن این شعار خیلی حساس بود.

خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو

«خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو» یکی از شعارهایی بود که در اوایل بهمن‌ماه در میان مردم دهان به دهان می‌گشت و این مبارز انقلاب در مورد این شعار همه‌گیر در میان مردم گفت: روزهای اول بهمن ماه ۵۷ بود که زمزمه آمدن امام راحل به ایران در شهرها پیچیده بود، بختیار که مواضع تند و تیزی در مقابل انقلابیون می‌گرفت اعلام کرد، “ما فرودگاه را بر روی او می‌بندیم” و مردم شعار می‌دادند” خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو” و نهایتا امام آمد. از ۲۹بهمن سال ۵۶ تا بهمن ۵۷ نتیجه تلاش‌ها و خون‌های پاکی که به زمین ریخت دیدیم.

مجسمه‌های شاه یکی یکی سرنگون شدند

وی با اشاره به خوشحالی زایدالوصف مردم در پیروزی انقلاب ادامه داد: خوشحالی بسیار فراوانی در میان انبوه جمعیت دیده می‌شد در تبریز قیامت بود، در فاصله بین ۱۲ الی ۲۲بهمن مجسمه‌های شاه در میدان‌های مختلف از جمله میدان نادر، خاقانی و باغشمال سرنگون شد.

اولین مجسمه شاه که جوانان سرنگون کردند مجسمه میدان دانشسرا بود، یکی از جوانان انقلابی با کمک مردم به بالای مجسمه رفت که آن را به زمین بزند، مجسمه خیلی محکم بود  و کنده نمی‌شد، بعد از کلی تلاش کردن کلاه مجسمه شکسته شد و خود آن جوان نیز به داخل حوض که آب آن یخ بسته بود افتاد، جوانان وقتی دیدند مجسمه کنده نمی‌شود یک طناب به دور مجسمه انداخته و آن را با ماشین کشیدند و اولین مجسمه این‌گونه سرنگون شد.

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک

پادگان را از وجود توده‌ای‌ها و کمونیست‌ها پاک کنید

ناصر برپور با یادآوری هجوم منافقین و توده‌ای‌ها به پادگان ارتش اظهار داشت: ۲۳ یا ۲۴ بهمن‌ماه بود منافقین، توده‌ای‌ها و اعضای سازمان مجاهدین پادگان ارتش را به دست گرفته بودند

 صبح زود به در خانه آقای قاضی رفتیم تا بپرسیم تکلیف چیست؟ منتظر بودیم هوا کمی روشن شود تا در بزنیم، دیدیم آقای قاضی با ماشین آمد و گفت شما اینجا چه می‌کنید؟ توده‌ای‌ها پادگان را به دست گرفته‌اند، آن وقت شماها آمده‌اید اینجا.

همگی به سمت پادگان رفتیم، آنها به سمت ما شلیک کردند، به داخل پادگان ریختیم و به هر صورتی که بود  اسلحه برداشتیم آقای قاضی آمد و قوت قلبی برای ما شد.

منافقان، کمونیست‌ها و فدائیان خلق کامیون کامیون سلاح و مهمات را از پادگان خارج کرده و آنجا را کلا تخلیه کرده بودند.

چند روز در پادگان مستقر شدیم، باقی‌مانده‌های رژیم می‌آمدند و تیراندازی می‌کردند بعد از چند روز که آرامش نسبی حاصل شد، حضرت امام خمینی (ره) تأکید کردند، سربازان وظیفه و افسران ارتش به داخل پادگان آمدند و ما فقط با برداشتن سلاح خودمان و آن هم با یک فشنگ از پادگان خارج شدیم.

بعد از آرام شدن وضع پادگان آقای قاضی فرمودند، تشکیل سپاه پاسداران مد نظر حضرت امام خمینی (ره) است جوانان مومن و انقلابی در سپاه عضو شده و هر جوان شایسته‌ای که می‌شناسید را تشویق کنید وارد سپاه شوند. من و برادرم نیز وارد سپاه شدیم و محل خدمت ما پادگان سعیدآباد بود.۴۰ نفر از دوستان با هم بودیم به یکدیگر آموزش می‌دادیم و از همدیگر هم یاد می‌گرفتیم.
 
این مبارز انقلابی در پایان با تأکید مجدد بر نقش آیت‌الله قاضی در راهپیمایی‌ها و مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی  تصریح کرد: آقای قاضی تیزبینی خیلی شدید و فوق‌العاده خوبی نسبت به افراد داشت، وقتی شخصی را می‌دید همان جا تشخیص می‌داد که این فرد اهل مبارزه و انقلابی است یا خیر، به نحوی با او صحبت می‌کرد که جذب شود و در همه حال پشتیبان بچه‌های انقلاب بود .هر وقت یکی از انقلابیون توسط ساواک دستگیر می‌شد، به هر نحوی بود او را آزاد می کرد.

آقای قاضی یک تنه علم را به دست گرفته بود و اگر بخواهیم از انقلاب صحبت کنیم ولی از آیت‌الله قاضی حرف نزنیم به ایشان ظلم کرده‌ایم، چرا که نقش آیت‌الله قاضی در هدایت و پیروزی انقلاب یک نقش غیر قابل انکار است.

اکنون باید قصه فداکاری‌ها، آزار و شکنجه‌های فرزندان عزیز این ملت بازخوانی و بازگو شوند تا همگان بدانند چه خون‌های پاکی برای به ثمر رسیدن این انقلاب ریخته شده است و اکنون بار این مسوولیت بر دوش رسانه‌هاست که بیش از گذشته در این امر کوشا باشند.

منبع: فارس



منبع خبر

سیلی ماندگار آیت الله قاضی به مامور ساواک بیشتر بخوانید »