راوی

مرحوم «احمدی»؛ راوی که ۴۳ دفتر از دفاع مقدس نگارش کرده بود

مرحوم «احمدی»؛ راوی که ۴۳ دفتر از دفاع مقدس نگارش کرده بود


مرحوم «احمدی»؛ راوی که ۴۳ دفتر از دفاع مقدس نگارش کرده بودگروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ رحیم محمدی؛ هفته پیش خبری منتشر شد مبنی براینکه یکی از راویان قدیمی دفاع مقدس با ۵۰ ماه سابقه جبهه به نام «اسدلله احمدی» بر اثر ابتلا به کرونا به یاد معبود شتافت لذا به جهت آشنایی با این راوی و نویسنده دفاع مقدس گوشه‌هایی از زندگی نامه وی را در ادامه آورده ایم.

وی که در سال ۱۳۳۳ در شهریار چشم به جهان گشود، با پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۹ به عضویت این نهاد نوپای انقلاب اسلامی در آمد و به دنبال آن برای فراگیری آموزش‌های لازم در اولین دوره آموزشی پاسداران در پادگان سعدآباد آن زمان شرکت کرد و بعد از طی آموزش‌های کوتاه و فشرده از سوی مصطفی چمران برای مقابله با غائله خلق عرب به همراه عده‌ای دیگر به خوزستان اعزام شد تا اینکه غائله دیگری این بار در کردستان شکل گرفت.

با شکل گیری تحرکات ضدانقلاب در کردستان وی به کردستان عزیمت کرد تا به همراه سایر مدافعان وطن، از تمامیت ارضی کشورمان دفاع کند؛ براین اساس در اوایل شهریور سال ۱۳۵۸ به پادگان سنندج و سپس به مریوان رفت و در پاکسازی مناطق اطراف مریوان نقش آفرینی کرد.

احمدی همچنین در عملیات آزادسازی جاده بانه-سردشت به ویژه روستای «بسطام» مسئولیت کار با خمپاره ۶۰ که از سوی چمران به وی محول شده بود را بر عهده داشت. اما زمانی که بر اساس توافق گروه مذاکره کننده دولت موقت با رهبران گروه‌های مسلح مقرر می‌شود تا سپاه از شهر‌های کردستان خارج شود، این منطقه را به مقصد به تهران ترک می‌کند.

در بازگشت به تهران، چون با جو آن زمان سپاه موافق نبود به کمیته مرکزی انقلاب اسلامی واقع در میدان بهارستان رفت و بازرس مناطق ۱۰ گانه کمیته‌های انقلاب اسلامی شد؛ البته بعد از حدود چهار ماه یعنی از اوایل سال ۱۳۵۹ مجددا با آغاز دوره فرماندهی مرحوم دوزدوزانی در سپاه به ستاد مرکزی بازگشت و این بار در دفتر سیاسی سپاه مشغول شد و با شروع جنگ تحمیلی وی به همراه برادران دیگر از جمله محمد درودیان و جواد زمان‌زاده جزو بنیانگذاران دفتر تحقیقات جنگ سپاه شدند.

بدین ترتیب با حمله سراسری ارتش رژیم بعث عراق به مرز‌های میهن اسلامی، وی از اولین نفراتی است که به علت آشنایی با مناطق و محور‌های عملیاتی جبهه‌های میانی و غربی از سوی دفتر سیاسی برای ثبت و ضبط وقایع و حوادث، فراهم آوردن اسناد مربوط به جنگ تحمیلی به این مناطق رفت و گنجینه‌ای بی‌بدیل و مانند از رخداد‌های این دوره را جمع آوری کرد.

با آغاز عملیات‌های بزرگ آزادسازی مناطق اشغال شده خوزستان به جبهه‌های جنوب رفت و در کسوت راوی دفتر سیاسی از عملیات فتح‌المبین در شمال خوزستان تا پایان جنگ همراه و همپای فرماندهان بزرگ یگان‌ها و قرارگاه‌های عملیاتی همچون شهید حسین خرازی، شهید علی هاشمی، شهید محمد ابراهیم همت و…، مطالب و آثار گرانسنگی را که منحصربه‌فرد‌ترین و معتبرترین اسناد حادثه بزرگ جنگ و دفاع ملت ایران در برابر متجاوز است جمع آوری کرد.

مرحوم احمدی ۴۳ دفتر راوی در زمان جنگ نوشته که دربرگیرنده مطالبی است که وی در طول دوران دفاع مقدس به واسطه حضور در کنار فرماندهان دفاع مقدس نگارش کرده به‌عنوان مثال در عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس در کنار فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، در عملیات والفجر هشت در کنار فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب و در عملیات کربلای پنج تا انتهای جنگ در کنار فرمانده نیروی زمینی سپاه، در عملیات بدر در قرارگاه نجف ۲ (نصرت)، در عملیات انجام نشده «سلمان» در قرارگاه نجف غرب (سلمان)، ادامه عملیات والفجر ۸ در قرارگاه خاتم (گزارش یک‌ماهه)، عملیات نصر ۷ در قرارگاه نیروی زمینی سپاه، حضور داشته است.

وی که دارای مدرک کارشناسی علوم نظامی بود، شرح عملیات‌های مختلف از جبهه میانی تا مریوان، تجربیات، نظرات و طرح در مورد کار تاریخ‌نگاری جنگ و مطالب و تحلیل‌های مربوط به عراق و نیرو‌های خودی، تاریخ جنگ (از زمینه‌سازی تا آزادسازی) در غرب کشور و محوربندی‌های منطقه، طرح اولیه تدوین، جمع‌آوری و خلاصه‌ای از مطالب مربوط به جنگ در محور‌های مختلف غرب کشور، را نیز در کارنامه آثار خود به ثبت رسانده است.

وی علاوه بر نگارش کتاب «دست‌های خالی؛ پا‌های خونین» که در مراسم تجلیل از پاسداران اهل‌قلم سال گذشته مورد تجلیل قرار گرفت، در قالب تاریخ شفاهی با سرداران اسدالله ناصح و عباس محتاج و شادمانی نیز گفتگو‌های مفصلی انجام داده است.

«اسدالله احمدی» در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ و در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی بر اثر ابتلا به کرونا و در سن ۶۷ سالگی دیده از جهان فرو بست و به یاران شهیدش پیوست.

انتهای پیام/ 231



منبع خبر

مرحوم «احمدی»؛ راوی که ۴۳ دفتر از دفاع مقدس نگارش کرده بود بیشتر بخوانید »

یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانی

یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانی


یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانیبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، همزمان با نوزدهمین سالگرد خاکسپاری شهید معروف قمی شهید محمدرضا شفیعی، برنامه‌های متفاوتی برای این شهید والامقام برگزار شد.

اولین برنامه، برگزاری یادواره این شهید در یکی از زندان‌های قم بود که با حضور مسئولین زندان به نیت شهید شفیعی که در اسارت و در زندان رژیم بعث عراق به شهادت رسید‌ه بود و به اسم امام هشتم (علیه السلام)، هشت زندانی را که به خاطر مسائل مالی در زندان بودند، با کمک خیرین آزاد کردند.

در این مراسم که به همت سازمان زندان‌های استان قم و با همکاری انتشارات «حماسه یاران» در زندان لنگرود قم برگزار شد، همچنین به چهار نفر از زندانیان زندان مرکزی قم که از میان ۳۴۸ شرکت‌کننده موفق شده بودند در مسابقه کتابخوانی از کتاب «۱۶ سال بعد» با موضوع زندگی شهید شفیعی برگزیده شوند، جوایزی اهداء شد.

برنامه بعدی، جمع شدن همرزمان و خانواده شهید شفیعی بر سر مزار وی در گلزار شهدای علی بن جعفر قم بود که در کنار قبر مطهرش به بیان خاطرات از این شهید پرداختند.

حاج حسین کاجی راوی دفاع مقدس و از همرزمان شهید شفیعی در این جلسه اظهار داشت: متاسفانه خیلی کم از شهدا بین مردم گفته می‌شود و وظیفه ماست که از شهدا صحبت کنیم.

کاجی با اشاره به دیدار مادر شهید شفیعی با رهبر معظم انقلاب اسلامی گفت: مادر شهید شفیعی که خدمت حضرت آقا مشرف می‌شوند آقا به مادر شهید شفیعی می‌فرمایند: من محمدرضا را ویژه دوست دارم.

این راوی دفاع مقدس تاکید کرد: خیلی از شهدا همانند شهید شفیعی داریم که در مورد آن‌ها صحبت نکردیم و مردم به خصوص نسل جوان ما از این شهدا چیزی نمی‌دانند.

وی ادامه داد: شهید شفیعی نه پدرش آیت الله بود نه مادرش استاد دانشگاه بلکه پدر و مادرش بی‌سواد بودند ولی این پسر را طوری تربیت کردند و لقمه حلال به این محمد رضا دادند که به این مقام رسید.

کاجی با تشریح شهادت شهید شفیعی افزود: در عملیات کربلای ۴، محمدرضا بعد از مجروحیت شدیدی که پیدا می‌کند به دست بعثی‌ها اسیر می‌شود و ۱۱ روز که در عراق با شکنجه‌هایی که او را می‌کنند در زندان به شهادت می‌رسد خدا می‌داند در این مدت اسارت با خدا و اهل بیت چه گفته بود که بعد از ۱۶ سال که جنازه‌اش را به ایران می‌آوردند، جنازه‌اش هنوز سالم مانده بود.

کاجی ادامه داد: از من بار‌ها پرسیدند که راز سالم ماندن جنازه محمدرضا شفیعی بعد از ۱۶ سال چیست؟ من می‌گفتم راز سالم ماندن پیکر او در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب او ترک نمی‌شد؛ مداومت بر غسل جمعه داشت؛ دائماً با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده می‌شد، ما با چفیه‌هایمان اشکمان را پاک می‌کردیم ولی او با دست اشک‌هایش را می‌گرفت و به بدنش می‌مالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب می‌آوردند، او آب را نمی‌خورد و آن را برای غسل نگه می‌داشت.

این راوی دفاع مقدس ادامه داد: یک نفر از کنیا آمد پیش من تا در مورد این شهید مستندی بسازد و مستندش را ساخت و اسمش را گذاشت «راز آشکار». ما در ایران چند مستند و فیلم در مورد این شهید ساختیم؟

کاجی در پایان سخنان خود ابراز داشت: گلزار شهدای قم استثنایی‌ترین گلزار شهدای دنیاست و هر قطعه و هر قبر، داستان مخصوص خود را دارد و جالب است بدانید گلزار شهدای قم تنها گلزار شهدایی است که از بیش ۱۰ ملیت مختلف شهید در آن داریم.

سپس برادر شهید و همرزمان دیگر شهید شفیعی نیز به ذکر خاطرات از این شهید والامقام پرداخت.

گفتنی است، شهید شفیعی در جریان عملیات کربلای ۴ وقتی به اسارت دشمن درآمد که دارای جراحت شدیدی بود که به‌خاطر شدت جراحات او را در بیمارستان بستری می‌کنند. پس از چند روز در حالی که هنوز بدن محمدرضا بهبود نیافته بود، او را به اردوگاه می‌برند، چند روزی که در اردوگاه بود هم شکنجه شد و هم درد زیادی کشید و پس از ۱۱ روز در غربت و تنهایی در زندان رژیم بعث عراق به شهادت رسید.

صلیب سرخ که از شهادت محمدرضا آگاه می‌شود، مسئولان بعثی را موظف می‌کند برای او قبری در شهر کاظمین در نظر بگیرند و او را دفن می‌کنند. پس از ۱۶ سال پیکر این رزمنده قمی تفحص می‌شود و به کشور می‌آید، اما نکته عجیب اینجا بود که پس از گذشت ۱۶ سال پیکر شهید شفیعی صحیح و سالم از خاک بیرون آمده بود. محمدرضا شفیعی در سن ۱۹ سالگی در تاریخ چهارم دی ۱۳۶۵ در خاک عراق حین اسارت به درجه رفیع شهادت نائل شد و پس از ۱۶ سال مفقودیت در حالی که پیکر مطهرش بعد از این همه سال سالم مانده بود در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۸۱ به کشور بازگشت و در قطعه دو گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانی بیشتر بخوانید »

روایت زندگی در جبهه در کتاب «به شرط بهشت»

پاسخ طنز سرباز عراقی به رزمنده ایرانی در گیر و دار نبرد رو در رو


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در برشی از کتاب «به‌شرط بهشت» به نویسندگی سمیه گنجی که زندگینامه شهید سید محمد (سعید) امیری‌ مقدم، شهید راوی مرکز اسناد و تحقیقات جنگ است و توسط انتشارات مرزوبوم در سال ۱۳۹۹ منتشر شده است، می‌خوانیم:

روایت زندگی در جبهه در کتاب «به شرط بهشت»

«اعلام کردند که امشب باید به خط بزنیم. حرکت کردیم به سمت جلو. هر چه جلوتر می‌رفتیم، تعداد جنازه‌های عراقی که اطراف بودند، بیشتر می‌شد. از شدت گرما جنازه‌ها باد کرده بودند. رفتیم تا رسیدیم به محدوده‌ای که خاکریز‌های دوجداره داشت. می‌خواستیم خاکریز‌ها را دور بزنیم و برویم پشت آنجا. سکوت مطلق بود و تخریب‌چی‌ها در حال خنثی‌سازی بودند.

ناگهان صدای انفجار سکوت بیابان را شکست. هنوز شوکه صدای انفجار بودیم که باران گلوله بر سرمان باریدن گرفت. صدای سربازان عراقی به‌راحتی شنیده می‌شد که با داد و فریاد می‌گفتند: «قف!» بدون اینکه بتوانیم سرمان را بلند کنیم، کور و بی‌هدف شلیک می‌کردیم. با خود گفتم الآن سوراخ‌ سوراخ می‌شویم.

حالا در این شلوغی و وسط آن جهنم، یک صدایی همه را کلافه کرده بود و آن، «سعید سعید» گفتن‌های مکرر حمید صالحی (دایی سعید امیری‌ مقدم) بود؛ آن‌ قدر نگران سعید بود که مدام داد می‌کشید: «سعیییید! کجایی؟… سعیییید سرت رو بدزد… بدو و…»؛ آن‌قدر حمید این کار را کرد که از آن‌طرف، یکی با لهجه‌ عراقی داد زد: «سعید و زَهرِمار».

انگار قرار نبود جهنم آن شب تمام شود. کار به حدی گره خورده بود که شهید همت خودش با بی‌سیم داشت عملیات ما را هدایت می‌کرد. رفتم سمت چپ خاکریز سرک کشیدم، ترس بر من غلبه کرد، هیچ‌کدام از بچه‌ها نبودند؛ از یکصد نفر نیرو، فقط ۱۳ _ ۱۴ نفر به چشم خوردند. دستور برگشت به عقب رسید.

از یک جایی به بعد دیگر شلیک‌های عراق دقیق نبود؛ کور و بی‌هدف بود. نزدیک اذان صبح به سنگر‌ها رسیدیم. آن‌ طرف سنگر حمید صالحی و باقی بچه‌ها را دیدم، خیالم راحت شد که همه سالمند؛ ولی صحنه‌ها و اتفاقات چند ساعت گذشته، روی همه تأثیر گذاشته بود، هر کس توی لاک خودش بود. دیدم این‌طور نمی‌شود. شروع کردم سر حمید داد و فریاد که: «بابا چه مرگت بود؟ دیگه صدای عراقی‌ها رو هم درآوردی، هی سعید، سعید، سعید! مگه دختر آوردی جبهه. من فکر کردم دوست‌دخترت رو دیدی اون وسط، اسمش هم سعیده است که هی صداش می‌زنی.» یکی بدو کردن‌های من و حمید و پر و بال دادن باقی، فضا را عوض کرد؛ باز هم صدای خنده و قهقهه از سنگر ما بلند شد.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

پاسخ طنز سرباز عراقی به رزمنده ایرانی در گیر و دار نبرد رو در رو بیشتر بخوانید »

هفته دفاع مقدس۱۳۹۹ شب چهارم روایان بردار اصغر مصدق فر و حاج احمد اسلیمی قسمت اول…


هفته دفاع مقدس۱۳۹۹
شب چهارم
روایان بردار اصغر مصدق فر و حاج احمد اسلیمی
قسمت اول

 



منبع

هفته دفاع مقدس۱۳۹۹ شب چهارم روایان بردار اصغر مصدق فر و حاج احمد اسلیمی قسمت اول… بیشتر بخوانید »