رزمنده دفاع مقدس

پیشکسوتان دفاع مقدس پیشران تحقق جهاد تبیین هستند

پیشکسوتان دفاع مقدس پیشران تحقق جهاد تبیین هستند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از رشت، سرهنگ «حسن حبیبی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس گیلان در دیدار با «علی اسلامی» جانباز ۶۶ درصد ارتش و «یعقوب حسینی» رزمنده نیروی هوایی ارتش در رشت با بیان اینکه پیشکسوتان دفاع مقدس تندیس زنده ایثار و غیرت هستند، اظهار داشت: این افراد به‌عنوان گنجینه معنوی و با ارزش جامعه، افرادی بی ادعا و بی منت هستند که با کمترین توقع و انتظار زندگی می‌کنند.

مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس گیلان جهاد تبیین را یکی از مطالبات مقام معظم رهبری در شرایط فعلی دانست که باید با محوریت امیدآفرینی، تبیین دستاورد‌های انقلاب و ترسیم آینده درخشان انقلاب محقق شود و تصریح کرد: جوانان با بهره‌گیری ظرفیت‌ها و دستاورد‌های معنوی دفاع مقدس، باید به خودباوری و «ما می‌توانیم» برای رسیدن به ایرانی قوی دست پیدا کنند.

وی افزود: پیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس که در بسیاری از حماسه‌های انقلاب اسلامی نقش‌آفرینی کردند، نقش مهمی در تحقق جهاد تبیین دارند و پیشران تحقق جهاد تبیین و حرکت کشور به سمت ایرانی قوی هستند.

در این دیدار، ناخدا «حبیب‌علی شعبانی» مدیرکانون بازنشستگان آجا در گیلان و سرهنگ بازنشسته «اصغر باژرنگ» و سرهنگ «اسماعیلی» مدیر روابط عمومی اداره کل حفظ آثار دفاع مقدس گیلان حضور داشتند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیشکسوتان دفاع مقدس پیشران تحقق جهاد تبیین هستند بیشتر بخوانید »

صدام ایرانی که اسیر صدام بعثی شد/ تا توانستم بعثی کشتم بعد اسیر شدم

صدام ایرانی که اسیر صدام بعثی شد/ تا توانستم بعثی کشتم بعد اسیر شدم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار علی ناصری از رزمندگان خوزستانی دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود در کتاب پنهان زیر باران آمده است روایتی از رزمنده کهنسال دفاع مقدس صدام آل کثیر آورده است که در ادامه می‌خوانید.

حاج صدام آل کثیر همان اوایل جنگ اسیر شده بود. آن‌طور که خودش تعریف می‌کرد، عراقی‌ها خیلی شکنجه‌اش کرده بودند. می‌گفت: توی سنگرم بودم و با اسلحه کلاش داشتم روی عراقی‌ها رگبار می‌بستم. جنازه بود که جلوی سنگرم ریخته بود. تا توانستم، بعثی کشتم. تیرهایم که تمام شد، دیدم یک عراقی تفنگش را به طرفم نشانه رفته است. اشهدم را خواندم، ولی نمی‌دانم چطور شد که شهید نشدم. اسیرم کردند. در اسارت مفصل شکنجه‌ام دادند. زیر شکنجه به عراقی‌ها می‌گفتم: اگر مرا هم بکشید باکی نیست. خیالم راحت است که سی چهل نفر از شما را کشته‌ام. زمانی اسیرتان شدم که تیرهایم تمام شده بود، هنر نکردید.

وقتی اسیر شد، پیرمرد بیش از ۶٠ ساله‌ای بود. وقتی من در اسارت دیدمش حدود ۶۵، ۶۶ سال داشت. پسر کوچکش بعد از اسارت خودش، در جبهه شهید شده بود. البته عمو صدام در دوران اسارت از این واقعه بی‌خبر بود. می‌گفت: یک بار، یک نظامی عراقی با توهین گفت: تو چرا اسمت را صدام گذاشته‌ای؟
_چرایش را بروید از سید الرئیس‌تان بپرسید.
_چطور؟
_صدام حسین چند سالشه؟
_پنجاه و خرده‌ای.
_من شصت سالم است. او آمده اسم مرا برده. من باید از دست او شاکی باشم.
_خیلی زبانت دراز است.
بعد با کابل و لگد به جانم افتاد.

حاج صدام یک ماجرای دیگری را هم تعریف کرد:
_روزی روی تخت بهداری بودم که دکتر آمد بالای سرم و گفت: اسم تو صدام است؟
_بله.
_ تو صدام! خیلی ظالمی! برای ما نه آبرو گذاشته‌ای و نه حیثیت! تو آدم‌کشی! از زمانی که تو آمده‌ای، ما راحتی به چشم خودمان ندیده‌ایم. خدا عمرت را بگیرد.

حسابی از حرف‌های دکتر جا خوردم. گفتم: جناب دکتر! مگر من پیرمرد با شما چه کرده‌ام که این طور به من اهانت می‌کنی؟

من که حرف می‌زدم، همراهان دکتر می‌خندیدند. دکتر نیز لبخندی زد. گفتم: آن همه شکنجه‌ام کردید، بس نیست؟ دکتر گفت: نه! والله تو آدم خوبی نیستی.

من مانده بودم که چطور هم به من لبخند می‌زند و هم توهین می‌کند. شب که شد برای رفتن به دستشویی از روی تختم بلند شدم. وقتی که می‌خواستم به تختم باز گردم، متوجه قاب عکس بالای سرم شدم. ناخودآگاه لبخندی روی لبانم نقش بست و متوجه حرف‌های دکتر شدم. روی دیوار قاب عکس صدام بود. صبح که آن دکتر آمد، آهسته، در حالیکه به عکس صدام اشاره می‌کردم، گفتم: من فهمیدم که با من نیستی، بلکه با «او» هستی. دکتر چیزی نگفت و فقط خندید.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

صدام ایرانی که اسیر صدام بعثی شد/ تا توانستم بعثی کشتم بعد اسیر شدم بیشتر بخوانید »

رشادت و عشق در دفاع مقدس وجود داشت

رشادت و عشق در دفاع مقدس وجود داشت


سرهنگ «قاسم حسن‌زاده» مسئول امور پيشکسوتان اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس سیستان و بلوچستان در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در زاهدان، در خصوص سالروز آغاز عملیت بیت‌المقدس ۷  اظهار داشت: در سال ۱۳۶۷ عملیات بیت المقدس ۷ آخرین عملیات جنگ بود که به عنوان لشکر ۴۱ ثارالله نام گرفت. دفاع مقدس در آن سال تحولات پیچیده‌ای به خود گرفت. با توجه به شرایطی که در دفاع مقدس پیش آمد، دشمن عملیات‌های گسترده‌ای را انجام داد.

وی افزود: در چهارم خرداد سال 1367 رژیم بعث عراق در منطقه شلمچه عملیاتی انجام داد که در آن روز، نیرو های سیستان و بلوچستان حماسه‌ای ماندگار به یادگار گذاشتند و آن مقاومت جانانه‌ای بود که در منطقه انجام دادند.

سرهنگ حسن زاده با اشاره به اینکه نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله از استان‌های کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان بودند، عنوان کرد: لشکر ۴۱ ثارالله تامین کننده نیروی انسانی بود و قائم مقام این لشکر شهید میرحسینی بود که به تعبیر حاج قاسم سلیمانی مالک اشتر لشکر بود.

وی گفت: در این ایام دشمن به خیال اینکه توان نظامی جمهوری اسلامی کاهش پیدا کرده است و می‌تواند هدافی را که در ابتدای جنگ مدنظر قرار داده بود انجام دهد. طی عملیات بیت المقدس ۷ با رمز «یا ابا عبدالله حسین» با فاصله کم، شلمچه را به تصرف خود در آوردیم و افتخار آفرینی کردیم.

این مسئول با اشاره به ویژگی نیروهای سیستان و بلوچستان در جنگ بیان داشت: رشادت و عشق به ولایت در دل مردم سیستان و بلوچستان است و آن عشق در دفاع مقدس هم وجود داشت.

مسئول امور پيشکسوتان اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سیستان و بلوچستان ادامه داد: شهید طیاری، حسابی مقدم، پیروزی، جعفری و تیر افکن از شهدای این عملیات بود.

‌حسن‌زاده متذکر شد: بالاترین مرحله انسانیت شهادت است و خوشا به حال آنان که جام شیرین شهادت را نوشیدند و امیدواریم شافع ما در روز قیامت باشند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رشادت و عشق در دفاع مقدس وجود داشت بیشتر بخوانید »

ماجرای پذیرش مهری که داماد را از شهادت دور می‌کرد

تضمین امام خمینی (ره) برای شهید نشدن یک رزمنده/ رفتار شهید سلیمانی، الگوی یک پاسدار نمونه


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: روایت امروز، روایت مردی است در تاریخ انقلاب، که با آرزوی شهادت ازدواج می‌کند و دعای حضرت امام (ره) همراهش می‌ماند تا به گوشِ جوانِ امروز برساند: «ما ایستادیم و آغاز کردیم، شما بایستید و ادامه بدهید.»

«علی‌اکبر قبادی» از انقلابیون فعال و مربیان آموزش پادگان امام علی (ع) است. او که در کارنامه پربار عمر خود، سال‌ها مجاهدت و تلاش برای پیروزی و پاسداری از انقلاب اسلامی را دارد، مهمان خبرگزاری دفاع مقدس شده است؛ تا خاطرات خود را بازگو کند.

پیش‌تر بخش اول و دوم گفت‌وگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس با «علی‌اکبر قبادی» از انقلابیون فعال و مربیان پادگان امام علی (ع) را خواندید و اینک بخش سوم آن از نظر مخاطبان گرامی می‌گذرد.

ماجرای پذیرش مهری که داماد را از شهادت دور می‌کرد

دفاع‌پرس: برسیم به ماجرای جالب خطبه عقدتان…

آن روزها رویدادی رقم می‌خورد که آرزوی خیلی‌ از جوانان بود، خواندن خطبه عقد توسط حضرت امام (ره). من و همسرم نیز از آن قافله مستثنا نبودیم. وجود یکسری اختلافات جزئی با خانواده همسرم كه موافق ازدواج دخترشان با يک فرد پاسدار نبودند، سبب شد، سرنوشت‌مان را به نظر حضرت امام (ره) گره بزنیم، چون هم خانواده‌ها و هم خودمان ارادت قلبی بسیاری به ایشان داشتیم و خواست ايشان برای هر دو طرف قابل قبول بود.

روز موعود فرا رسید. زمانی‌که خدمت امام رسیدیم، ایشان از عروس خانم پرسیدند، «مهریه‌تان چه چیزی است؟» او پاسخ داد، «یک سفر حج است!» من عجولانه بدون لحظه‌ای تفکر گفتم، «نه امام، من سفر حج را نمی‌پذیرم. ايشان مثل بقيه زوج‌ها، مهريه خود را پول و يا سکه و… قرار دهند و هرچه بفرمایند قبول است و من می‌توانم پرداخت ‌کنم؛ اما سفر حج را نمی‌توانم بپذیرم!» اما همسرم اصرار کرد که مهریه مورد نظر من، همان سفر حج است.

حضرت امام (ره) از من پرسیدند، «شما چرا مهریه دختر خانم را نمی‌پذیرید؟» پاسخ دادم، «امام! من پاسدار هستم. و عمر ما حساب و كتاب ندارد و هر لحظه ممكن است كه به شهادت برسم، فلذا نمی‌توانم قولی بدهم که معلوم نیست از پس انجام آن بر می‌آیم یا خیر.» آن روزها حتی تصور حضور در این سفر امکان پذیر نبود، چه برسد به تجربه آن و فقط تعداد محدودی از افراد  مُسِن که از لحاظ مالی متمول بودند، می‌توانستند این سفر را تجربه کنند. حضرت امام (ره) از من پرسیدند، «علت امتناع شما از قبول مِهر همسرتان، تنها موقعیت شغلی‌تان است؟» پاسخ مثبت دادم و حضرت امام (ره) فرمودند، «شما قبول کن، من دعا می‌کنم تا ان‌شاءالله خانم‌تان را به سفر حج نبرده‌ايد، شهید نشوید.» من بلافاصله عرض كردم، «شما قبول می‌کنید؟» ايشان فرمودند، «بله من قبول می‌کنم.» ما هم جوانی کردیم و پذيرفتيم؛ که با همين تضمین حضرت امام (ره) از شهادت دور شدیم.

آقای آشتیانی وکیل من شدند و حضرت امام (ره) هم وکیل همسرم و این چنین خطبه عقدمان خوانده شد.

ماجرای پذیرش مهری که داماد را از شهادت دور می‌کرد

دفاع‌پرس: حالا حقیقتا با تضمین حضرت امام (ره) از شهادت فاصله گرفتید؟

بله ؛ قطعا همين‌طور است، بارها در زمان جنگ در مهلکه‌‌هایی گرفتار ‌شدم که امکان نداشت زنده بمانم. اما به لطف پروردگار و دعای امام، سرنوشتم به نحو دیگری رقم خورد. شاید بیشتر از تعداد انگشتان دست، این موقعیت را تجربه کردم. بالاخره ماهیت جنگ همین است، تیر و تانک و خمپاره و… دارد.

دفاع‌پرس: یک نمونه را برایمان بازگو می‌کنید؟

در عملیات فتح‌المبین همراه سردار فضلی و بچه‌های کرج و زنجان بودم. در شرایط بسیار سختی قرار داشتیم. حجم آتش به حدی بود که در اطراف محل حضور من، حتی گل‌های شقایق دشت، از ساقه جدا و پرپر می‌شدند… پرپر شدن دوستان‌مان که بماند…
مدیریت کردن روحیه بچه‌ها در آن شرایط، بسیار مهم بود. من سعی می‌کردم بدون واهمه و بعضاً نظر به دعای امام (ره) مقابل دیدگان‌ دوستان و بی‌مهابا جلوی دشمن، حاضر شوم و با ذكر و صلوات حركت کنم. از خدا می‌خواستم از من مراقبت کند و در موقعیت دیگری مرگم فرا برسد؛ چراکه نمی‌خواستم دعای امام در حقم بی اجابت باشد و خواسته او محقق نشود. همه می‌دانستند امام برای به شهادت نرسیدن من، دعا کرده است و حرف امام نیز حق است.

ماجرای پذیرش مهری که داماد را از شهادت دور می‌کرد

دفاع‌پرس: چگونه خاطره روز عقد شما به گوش همه رسید؟

بعد از عقد ما، «یاسر عرفات» به همراه حضرت آقا كه رئيس جمهور وقت بودند، خدمت حضرت امام (ره) می‌رسند. امام (ره) در این دیدار، خاطره ما را برای ياسر عرفات بازگو می‌كنند و مقام معظم رهبری می‌شنوند و در سخنرانی نماز جمعه، حضرت آقا قضیه روز عقد ما را بیان می‌کنند. هدف ایشان از بیان این خاطره، احتمالا بالیدن به داشتن چنین جوانانی با روحیه شهادت طلبی در جامعه بوده است…

ماجرای پذیرش مهری که داماد را از شهادت دور می‌کرد

دفاع‌پرس: از خاطراتی که با شهید سلیمانی دارید، بگویید؟

حاج قاسم اوایل انقلاب در پادگان ما آموزش می‌دید. او بسیار جوان با اخلاق و مخلصی بود. همیشه با دیگران با احترام برخورد و با رفتار منحصر به فردش همه را شیفته خود می‌کرد.

برای یک مدت کوتاه در سیستان و بلوچستان همراه حاج قاسم بودم. شهید سلیمانی آن روزها فرمانده ارشد استان‌های هرمزگان، سیستان و کرمان بودند، اما کسی من را در آن منطقه نمی‌شناخت. به خاطر دارم روزی را که همراه یکدیگر نزد استاندار سیستان و بلوچستان رفتیم، حاج قاسم بنده را، با القاب «برادر من، استاد من، رفیق من، فرمانده من» معرفی کرد. حاج قاسم همواره با دوستان خود این چنین با محبت و احترام فراوان برخورد می‌كرد و همه را شرمنده خود می‌کرد.

انتهای پیام/ ۷۱۱



منبع خبر

تضمین امام خمینی (ره) برای شهید نشدن یک رزمنده/ رفتار شهید سلیمانی، الگوی یک پاسدار نمونه بیشتر بخوانید »