رزمندگان افغانستانی

روایتی از حضور افغانستانی در دفاع مقدس/ یادی از ۲ هزار شهید افغانستانی

روایتی از حضور ۲ هزار شهید افغانستانی در دفاع مقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، به گفته آمار نه چندان متقن تعداد ۲ هزار نفر از رزمندگان افغانستانی در دوران دفاع مقدس دوشادوش رزمندگانی ایرانی با دشمن بعثی جنگیده و به شهادت رسیده‌اند، این در حالیست که امکان دارد آمار شهدای افغانستانی دفاع مقدس بیشتر باشد.

رزمندگان افغانستانی در جریان جنگ تحمیلی در قالب تیپی به نام تیپ ابوذر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس رفتند. تشکیل تیپ ابوذر به چند هدف صورت گرفت، ابتدا کسب تجربه برای حضور افغانستانی‌ها در دفاع از کشور خود مقابل متجاوزان خارجی و دیگری آمادگی برای داوطلبینی که علاقه به حضور در جبهه‌های دفاع مقدس داشتند.

طرح سردار حکیم جوادی مبنی بر تشیل تیپ توسط فرماندهان سپاه پذیرفته و وی مامور تشکیل تیپ ابوذر شد؛ لذا افغانستانی‌های مقیم تهران، قم، کاشان و حومه این شهر‌ها در پادگان‌های سپاه دوره‌های آموزشی تخصصی تخریب، شناسایی و… را گذراندند. پس از طی دوره‌های آموزشی و تربیت فرماندهان کادر‌های این تیپ انتخاب شدند. عبدالرضا رحمانی و علی حکیم جوادی برادر سردار حکیم جوادی به همراه چند افغانستانی کادر‌های اصلی این تیپ را تشکیل دادند و نیرو‌ها در قالب ۴ گردان سازماندهی شدند و گروه نخست در اولین ماموریت در زمستان سال ۶۴ به قرارگاه رمضان در غرب کشور اعزام و در محور‌های پاوه، نوسود، قله شمشی و تپه شهیدان رجایی و باهنر خط پدافندی تشکیل دادند.

غلامعلی حسنی از فرماندهان افغانستانی این تیپ می‌گوید: «رزمندگان این تیپ خود را فرزندان امام خمینی (ره) میدانستند. به لحاظ اعتقادی نیز نیرو‌ها مجاهد و شهادت طلب بودند به گون‌های که وقتی میخواستیم نیرو‌ها را به عقب برگردانیم با ما دعوا میکردند که ما آمدهایم اینجا شهید بشویم نه اینکه برگردیم «پس از گذشت یک سال از تشکیل تیپ ابوذر در سال ۶۵ و با به شهادت رسیدن تعدادی از نیرو‌های این تیپ پشتیبانی خوبی از سوی قرارگاه در رابطه با این تیپ صورت نگرفت و فرماندهان این تیپ تصمیم به انحلال آن گرفتند. نیرو‌های تیپ ابوذر از آن روز به عنوان یکی از غمگین‌ترین روز‌های عمر خود یاد می‌کنند.

مستند «در جستجوی تاریخ گمشده» روایتی از افغانستانی‌هاییست که در جبهه‌های دفاع مقدس حضور یافتند. این مستند به کارگردانی ساسان فلاح فر در مرکز رسانه فاطمیون تولید شده و جمعه هشتم مهر از ساعت ۱۰ صبح در سالن هویزه مشهد مقدس به اکران عموم درخواهد آمد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از حضور ۲ هزار شهید افغانستانی در دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

گلوله خمپاره روی شکمش فرود آمد!

روایت رزمنده افغانی از اصابت خمپاره به بدن یک ایرانی


گلوله خمپاره روی شکمش فرود آمد!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود خاطره رزمنده افغانستانی دفاع مقدس «ناصر حسنی» را به نقل از کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» آورده است.

این کتاب نوشته نویسنده افغانستانی «محمدسرور رجایی» است که چند روز پیش در اثر کرونا دار فانی را وداع گفت.

در ادامه این مطلب را می‌خوانیم.

«در اشنویه، رزمندگان ایرانی در جایی مستقر بودند که خط‌ مقدم جنگ بود. با چند نفرشان دوست شده بودیم. روزی برای ملاقات به سنگرشان رفتیم. از بسیجی‌ای که در سنگر بود درباره دوستانم پرسیدم. گفت فلانی در سنگر دیده‌بانی است و فلانی هم در سنگر پشتی خواب است.

داخل سنگری رفتم که سرپوشیده نبود. دوستم را دیدم که به خواب عمیقی فرورفته است. دلم نیامد که بیدارش کنم. برگشتم و با همراهان به سنگر دیده‌بانی رفتیم. لحظاتی آنجا بودیم و موقع برگشت، دوباره به سنگری رفتم که دوستم خوابیده بود. از دور دیدمش که تخته‌به‌پشت خواب است. شکمش کاملاً بالا آمده بود. دودل بودم که چه کنم؛ بیدارش کنم یا نه.

در این فکرها بودم که ناگهان سوت خفیف خمپاره ۶۰ را شنیدم. به زمین نشستم و منتظر انفجار بودم. ناباورانه دیدم گلوله خمپاره راست روی شکمش فرود آمد. خوشبختانه چاقی او این فایده را داشت که گلوله منفجر نشود، اما شکمش را پاره کرده و داخل آن رفته بود.

خمپاره چنان در شکمش فرورفته بود که فقط پره‌هایش پیدا بود. با اصابت خمپاره، دوست ما از خواب پرید. این اتفاق آن‌قدر سریع روی داد که نمی‌دانست چه شده و می‌خواست بلند شود. سریع دویدم و گفتم: «تکان نخور که وضعیت خراب است. خمپاره روی شکمت فرود آمده است. طاقت بیاور و نفس بلند هم نکش تا منفجر نشود.»

وقتی مطمئن شدم که کاملاً هوشیار است، سریع رفتم و با پنج‌ شش متر سیم تلفن هندلی سیار برگشتم. یک سرش را قلاب کردم و خیلی آهسته انداختم زیر پره‌های گلوله خمپاره و محکم کردم. همین که محکم شد با حرکت بسیار سریعی سیم را کشیدم و گلوله را بیرون آوردم.

خیلی نگران بودم که گلوله با سر و چاشنی به زمین نخورد و منفجر نشود. سریع رفتم تا گلوله را از سنگر خارج کنم. متوجه شدم که چاشنی گلوله فاسد شده و عمل نکرده است. وسایل پانسمانی‌ای که همراه داشتم برای زخم های سطحی خوب بود، نه زخم‌های عمیق. همان باندها را روی زخمش گذاشتم و بعد با چفیه محکم شکمش را بستم. خوشبختانه حالش خوب بود. وقتی او را از سنگر به آمبولانس می‌رساندیم، حرف می‌زد و گاهی هم می‌خندید. بعدها باخبر شدم که خوب شده است.»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

روایت رزمنده افغانی از اصابت خمپاره به بدن یک ایرانی بیشتر بخوانید »

گلوله خمپاره روی شکمش فرود آمد!

گلوله خمپاره روی شکمش فرود آمد!


گلوله خمپاره روی شکمش فرود آمد!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود
خاطره رزمنده افغانستانی دفاع مقدس ناصر حسنی را به نقل از کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون آورده است. این کتاب نوشته نویسنده افغانستانی «محمدسرور رجایی» است که چند روز پیش در اثر کرونا دار فانی را وداع گفت. در ادامه این مطلب را می‌خوانیم.

در اشنویه، رزمندگان ایرانی در جایی مستقر بودند که خط‌مقدم جنگ بود. با چند نفرشان دوست شده بودیم. روزی برای ملاقات به سنگرشان رفتیم. از بسیجی‌ای که در سنگر بود درباره دوستانم پرسیدیم. گفت فلانی در سنگر دیده‌بانی است و فلانی هم در سنگر پشتی خواب است.

داخل سنگری رفتم که سرپوشیده نبود. دوستم را دیدم که به خواب عمیقی فرورفته است. دلم نیامد که بیدارش کنم. برگشتم و با همراهان به سنگر دیده‌بانی رفتیم. لحظاتی آنجا بودیم و موقع برگشت، دوباره به سنگری رفتم که دوستم خوابیده بود. از دور دیدمش که تخته‌به‌پشت خواب است. شکمش کاملاً بالا آمده بود. دودل بودم که چه کنم؛ بیدارش کنم یا نه.

️ در این فکرها بودم که ناگهان سوت خفیف خمپاره ۶۰ را شنیدم. به زمین نشستم و منتظر انفجار بودم. ناباورانه دیدم گلوله خمپاره راست روی شکمش فرود آمد. خوشبختانه چاقی او این فایده را داشت که گلوله منفجر نشود، اما شکمش را پاره کرده و داخل آن رفته بود.

خمپاره چنان در شکمش فرورفته بود که فقط پره‌هایش پیدا بود. با اصابت خمپاره، دوست ما از خواب پرید. این اتفاق آن‌قدر سریع روی داد که نمی‌دانست چه شده و می‌خواست بلند شود. سریع دویدم و گفتم: «تکان نخور که وضعیت خراب است. خمپاره روی شکمت فرود آمده است. طاقت بیاور و نفس بلند هم نکش تا منفجر نشود.»

وقتی مطمئن شدم که کاملاً هوشیار است، سریع رفتم و با پنج‌شش متر سیم تلفن هندلی سیار برگشتم. یک سرش را قلاب کردم و خیلی آهسته انداختم زیر پره‌های گلوله خمپاره و محکم کردم. همین که محکم شد با حرکت بسیار سریعی سیم را کشیدم و گلوله را بیرون آوردم.

خیلی نگران بودم که گلوله با سر و چاشنی به زمین نخورد و منفجر نشود. سریع رفتم تا گلوله را از سنگر خارج کنم. متوجه شدم که چاشنی گلوله فاسد شده و عمل نکرده است. وسایل پانسمانی‌ای که همراه داشتم برای زخم های سطحی خوب بود، نه زخم‌های عمیق. همان باندها را روی زخمش گذاشتم و بعد با چفیه محکم شکمش را بستم. خوشبختانه حالش خوب بود. وقتی او را از سنگر به آمبولانس می‌رساندیم، حرف می‌زد و گاهی هم می‌خندید. بعدها باخبر شدم که خوب شده است.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

گلوله خمپاره روی شکمش فرود آمد! بیشتر بخوانید »