رزمندگان دفاع مقدس

سرهنگ «موسوی» با آزاده «ارشاد توانا دوست» دیدار کرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از زنجان، آیین دیدار و تجلیل از آزاده سر افراز اسلام «نبی‌الله ارشاد توانا دوست» به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به کشور با حضور سرهنگ پاسدار سید «شمس‌الدین موسوی» مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان برگزار شد.

در این دیدار سرهنگ پاسدار سید «شمس‌الدین موسوی» مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان زنجان با قدردانی از رشادت‌های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس اظهار داشت: قهرمانان واقعی افرادی بودند که در هشت سال دفاع مقدس مقابل دشمن ایستادگی کردند تا از خاک کشور حفاظت کنند.

وی با اشاره به اینکه آزادگان سرافراز نیز نماد ایستادگی و سربلندی هستند، عنوان کرد: بدون شک این افراد ادامه دهنده راه شهدا و حفظ کننده منش آنها هستند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سرهنگ «موسوی» با آزاده «ارشاد توانا دوست» دیدار کرد بیشتر بخوانید »

تیتر

از عدم پذیرش در جبهه‌ها تا ورود به واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دفاع مقدس


«صادق دهقانی» مسئول واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس از فارس به بیان خاطرات خود از زمان اعزام خود به دفاع مقدس پرداخت و اظهار داشت: نخستین بار در ۲۸ مرداد ۶۱ و مقطع دوم راهنمایی با جسه بسیار کوچک وجسمی ضعیف به جبهه‌های دفاع مقدس اعزام شدم البته قبل از این تاریخ یک دوره آموزشی نظامی در پادگان شهید آیت الله دستغیب (ره) شهرستان کازرون گذراندم وبلا فاصله به اهواز پادگان شهید باهنر اعزام پس از چند روز تقسیم و به تیپ امام سجاد (ع) مستقر در منطقه عین خوش، آمدیم.

وی افزود: پس از استقرار در مقر تیپ، در ساعات اولیه یک نفر به نام حاج احمد عبدالله زاده که گفته می‌شد مسئول طرح و عملیات تیپ است در بین رزمندگان بسیجی تازه واردشده آمد و در نگاه اول گفت این بچه‌های کوچک وکم سن و سال را چه کسی اعزام به جبهه کرده و آن‌ها را باید به شیراز برگردانید. 

دهقانی با بیان اینکه با سخنان مسئول طرح و عملیات تیپ، دلهره به جان من وجان بچه‌های کم سن و سال تاثیر منفی گذاشته شد، گفت: حدود ۱۱نفر بودیم که برای بازگشت به شیراز ما را جدا کردند و در این حال و هوا بود که همگی از غصه و غم به گریه افتادند و در این حین، یک روحانی جوان معروف به شیخ نجف بود در بین ما حاضر شد و از ما دلیل گریه‌ها را پرسید.

مسئول واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس ادامه داد: در جواب شیخ نجف پور گفتم که این فرمانده (حاج احمد عبدالله زاده) را نمی‌شناسم، اما ما را جداکرده و می‌گوید که شما بچه هستید و نمی‌توانید بجنگید بنابراین باید به شیراز برگردید؛ شیخ دستی بر سر من کشید گفت که گریه نکن و نگران نباش نگه میدارم. به او گفتم که ما دو نفر هستیم از روستای قشلاق شهرستان آباده دهبید آمده ایم و باید با هم باشیم بنابراین شیخ نجف پور دست ما دو تا را گرفت و به چادر حاج احمد برد.

وی با اشاره به اینکه شیخ قبل از گفتگو با فرمانده از ما در خصوص قابلیت هایمان پرسید، بیان کرد: در جواب شیخ نجف پور گفتم که صدای خوبی دارم و مکبری، نوحه خوانی و اذان گویی را به نحو احسن می‌توانم انجام دهم و شیخ گفت که دقایقی دیگر موقع اقامه نماز‌های جماعت ظهر و عصر است، ببینم چه میکنی!

دهقانی ادامه داد: موقع اذان شد، شیخ گفت این بلندگو این هم شما شروع کن به اذان گفتن و من هم شروع کردم اذان را دادم؛ شیخ گفت چه صدای خوبی داری حالا مکبری هم انجام بده و تعقیبات نماز هم بخوان و من شروع به خواندن کردم.

رزمنده لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس به چگونگی سرنوشت او در واحد تبلیغات لشکر پرداخت و گفت: وقتی اذان و اقامه و تعقیبات را خواندم، شیخ نگاهش را به حاج احمدعبدالله زاده کرد گفت این نوجوان بسیجی با رفیقش را به من واگذار کن تا در واحد تبلیغات بکارگیری کنم در همین جا بود که از شیخ اصرار و از حاج احمد مقاومت که اینا بچه هستند باید برگردند، اما در همین حین من یه نگاه به حاج احمدکردم و گفتم من شما را نمیشناسم ونمیدونم شما چه کاره هستید حاج احمد با خنده نگاه به من کرد گفت چه زبانی هم دارد این رزمنده!

وی ادامه داد: بلاخره بنظرم دلش سوخت گفت عیب نداره آشیخ علی رضا اینان را ببر در چادر تبلیغات و شیخ گفت یه گوسفند تازه زایمان کرده ودر منطفه متواری شده اوردم اینجا یه بره کوچک هم پای مادرش است که شما سعی کنید روزانه به آن رسیدگی کنید، من گفتم اتفاقا” ماخودمان گوسفند داریم یه کمی سر در میاریم خلاصه روز‌ها بی علف وآذوقه میرفتیم وگوسفند را سیر میکردیم و آشیخ علی رضا هم صبح تا صبح شیر مازاد از بره کوچولو می‌دوشید ونوش جان میکردیم.

دهقانی در ادامه سخنان خود اظهار کرد: شیخ یک روز صبح شیر را دوشید گفت امروز سهم شیر را ببر چادر حاج احمد و من شیر را بردم تقدیم حاج احمد کردم. حاج احمد خیلی بامن شوخی کرد و گفت چه بچه زرنگی! از آن روز به بعد با شیخ نجف پور وحاج احمدبیشتر آشنا شدیم وعلاقه من به هر دو این بزرگواران در کنار کار‌های تبلیغاتی و فرهنگی در جبهه‌ها بیشتر شد.

مسئول واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس پایان سخنان خود را به فعالیت های تبلیغی خود اختصاص داد و گفت: در طول حضورم در جبهه به فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغاتی همراه با دیگر رزمندگان شهیدی همچون حاج شیرعلی سلطانی، حاج شیخ علی رضا نجف پور، شیخ جواد روزیطلب، شیخ جعفراقایی، ابوذر دهقان، عزت الله نعمت الهی، ذبیح الله فهندژ، حمیدرضا دیهیم، محمدمهدی ایزدی و مهدی مقرب که به فیض شهادت نائل آمدند، پپرداختم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

از عدم پذیرش در جبهه‌ها تا ورود به واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

روایت مناجات غواص‌های گردان ابوذر لشکر المهدی(عج) استان فارس در شب عملیات کربلای ۴

مناجات غواص‌های گردان ابوذر لشکر المهدی (عج) در شب عملیات کربلای ۴


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از فارس، «مراد رحمانیان» از رزمندگان گردان ابوذر لشکر ۳۳ المهدی (عج) دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای که در کتاب گردان ابوذر ۳  به نوشته مسعود فرشیدنیا به رشته تحریر در آمده نقل می‌کند: شب عملیات کربلای ۴ بود و در آن تاریکی باید بزرگ مردانی با نثار جان خویش نور افشانی می‌کردند تا بشریت راه را از چاه تشخیص دهد. همه جا سکوت بود و اگر گوش جان باز می‌شد می‌شنیدی که در آسمان فرشتگان، ودر زمین نخل‌های بی سر کناره اروند زجه و شیون سر می‌دهند. این اروند بود که آغوش مادرانه خود را باز کرده بود و افتخار پذیرای انسان‌هایی بود که در برابر ملائکه به آن‌ها مباهات می‌کرد.

در آن شب از همه وقت بیشتر دلهره و نگران بودم. اروند را خوب می‌شناختم و از طرفی مردانی هم باید به مصاف آن میرفتندکه خداوند در باره آن‌ها با ملائکه صحبت کرده بود و این به انسان قوت قلب می‌داد. شاید حدود ساعت نه و نیم شب بود که مردانی از جنس ایمان با پوشیدن لباس‌های غواصی به محور. معرفی شدند. (ما از گردان ابوذر هستیم و آماده ایم برای حرکت دردل اروند و پیکار با خصم.) چند نفرشان آشنا بود و یکی خیلی خوب می‌شناختم. او را در آن تاریکی از روی طنین صدایش شناختم. گفتم عزیزان باید فعلا در این سنگر بمانید تا خبرتان کنم. آن‌ها را در سنگری که قبلا در آن فعالیت اطلاعاتی داشتیم مستقر کردم.

سؤالاتی از کیفیت عبور و استعداد دشمن می‌کردند. گفتم برادر‌ها من باید بروم سر محور و منتظر دستور باشم. از سنگر به سمت محور آمدم و لحظه شماری میکردم. سکوت همه جا فرا گرفته بود و این وضعیت خوبی نبود، نگران کننده بود. گذر زمان کند بود و هر دقیقه اش سال‌ها طول میکشد. مدتی گذشت کم کم لحظه موعود رسید.

اروند در آن ساعت ساکت بود، اما انگار یک دنیا حرف داشت. چند بار با فرمانده طرح و عملیات لشکر تماس گرفتم. خلیل؛ خلیل. قرارمون یادت نره. بچه هامون منتظرن. توصیه به صبر میکرد. آنقدر که اروند هم نا امید شد و یواش یواش شروع به حرکت کرد. از پشت بی سم صدای خلیل بلند شد. یا علی مدد و من گوشی بیسیم را رها کردم و به سمت سنگر رفتم. زیاد فاصله نداشت. چند قدم که به سنگر نزدیک شدم صدای گریه و مناجات شنیدم با خودم گفتم خدایا اینا کیین؟. بعد کمی جلو‌تر رفتم متوجه شدم غواص‌های گردان هستند که حال معنوی خوشی داشتند که غیر قابل توصیف بود. اگر گوش شنوایی می‌بود می‌شنیدی که نخل ها‌ی کنار ه اروند با آن‌ها هم ناله اند.

خدایا چیکار کنم رمز عملیات اعلان شده و از طرفی به خودم اجازه نمیدادم که حال معنوی آن‌ها به هم بزنم جلو سنگر چند لحظه توقف کردم. گفتم خدایا همه گر‌ه‌ها بدست تو باز می‌شود و من مطمئن هستم که تا چند لحظه دیگر سر بعضی از این‌ها به دامن اباعبدالله الحسین علیه السلام است. بزار چند لحظه آخر با تو، با معشوق خودشان صحبت کنند. دقایقی گذشت نا گزیر صدایشان کنم. هادی، هادی، همه ساکت شدند. گفتم یا علی وقت حرکته. یکی یکی از سنگر بیرون آمدند و به ستون یک بین نخلستان به سمت اروند پیش می‌رفتیم. هادی نفر اول بود. با خوابی که برایم تعریف کرده بود می‌دانستم که آسمانی خواهد شد.

به او خیلی علاقه داشتم .. دستمان در دست هم دیگر بود. دوست داشتم در آن لحظات آخر صدایش بشنوم. دلم نمی‌خواست ساکت باشد. دوست داشتم کیلومتر‌ها تا سر محور راه بود. گفتم: هادی کاری هست برات انجام بدم؟ مثلا آمدم که حرفی زده باشم که صحبت کند و ساکت نباشد. گفت هیچ کاری دیگه تو این دنیا ندارم همه کارام انجا دادم! برای همیشه از ما جدا شد، به اروند خروشان زد و خیلی زود آسمانی شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مناجات غواص‌های گردان ابوذر لشکر المهدی (عج) در شب عملیات کربلای ۴ بیشتر بخوانید »

تصاویر/ پرچم سه‌رنگ ایران در جبهه‌های دفاع مقدس

تصاویر/ پرچم سه‌رنگ ایران در جبهه‌های دفاع مقدس


تصاویر پرچم سه‌رنگ ایران در جبهه‌های دفاع مقدس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ پرچم سه‌رنگ ایران در جبهه‌های دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

تصاویر/ آمادگی رزمندگان اسلام برای عملیات علیه دشمن (۳)

تصاویر/ آمادگی رزمندگان اسلام برای عملیات علیه دشمن (۳)


تصاویر آمادگی رزمندگان اسلام برای عملیات علیه دشمن

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ آمادگی رزمندگان اسلام برای عملیات علیه دشمن (۳) بیشتر بخوانید »