«صادق دهقانی» مسئول واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس از فارس به بیان خاطرات خود از زمان اعزام خود به دفاع مقدس پرداخت و اظهار داشت: نخستین بار در ۲۸ مرداد ۶۱ و مقطع دوم راهنمایی با جسه بسیار کوچک وجسمی ضعیف به جبهههای دفاع مقدس اعزام شدم البته قبل از این تاریخ یک دوره آموزشی نظامی در پادگان شهید آیت الله دستغیب (ره) شهرستان کازرون گذراندم وبلا فاصله به اهواز پادگان شهید باهنر اعزام پس از چند روز تقسیم و به تیپ امام سجاد (ع) مستقر در منطقه عین خوش، آمدیم.
وی افزود: پس از استقرار در مقر تیپ، در ساعات اولیه یک نفر به نام حاج احمد عبدالله زاده که گفته میشد مسئول طرح و عملیات تیپ است در بین رزمندگان بسیجی تازه واردشده آمد و در نگاه اول گفت این بچههای کوچک وکم سن و سال را چه کسی اعزام به جبهه کرده و آنها را باید به شیراز برگردانید.
دهقانی با بیان اینکه با سخنان مسئول طرح و عملیات تیپ، دلهره به جان من وجان بچههای کم سن و سال تاثیر منفی گذاشته شد، گفت: حدود ۱۱نفر بودیم که برای بازگشت به شیراز ما را جدا کردند و در این حال و هوا بود که همگی از غصه و غم به گریه افتادند و در این حین، یک روحانی جوان معروف به شیخ نجف بود در بین ما حاضر شد و از ما دلیل گریهها را پرسید.
مسئول واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس ادامه داد: در جواب شیخ نجف پور گفتم که این فرمانده (حاج احمد عبدالله زاده) را نمیشناسم، اما ما را جداکرده و میگوید که شما بچه هستید و نمیتوانید بجنگید بنابراین باید به شیراز برگردید؛ شیخ دستی بر سر من کشید گفت که گریه نکن و نگران نباش نگه میدارم. به او گفتم که ما دو نفر هستیم از روستای قشلاق شهرستان آباده دهبید آمده ایم و باید با هم باشیم بنابراین شیخ نجف پور دست ما دو تا را گرفت و به چادر حاج احمد برد.
وی با اشاره به اینکه شیخ قبل از گفتگو با فرمانده از ما در خصوص قابلیت هایمان پرسید، بیان کرد: در جواب شیخ نجف پور گفتم که صدای خوبی دارم و مکبری، نوحه خوانی و اذان گویی را به نحو احسن میتوانم انجام دهم و شیخ گفت که دقایقی دیگر موقع اقامه نمازهای جماعت ظهر و عصر است، ببینم چه میکنی!
دهقانی ادامه داد: موقع اذان شد، شیخ گفت این بلندگو این هم شما شروع کن به اذان گفتن و من هم شروع کردم اذان را دادم؛ شیخ گفت چه صدای خوبی داری حالا مکبری هم انجام بده و تعقیبات نماز هم بخوان و من شروع به خواندن کردم.
رزمنده لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس به چگونگی سرنوشت او در واحد تبلیغات لشکر پرداخت و گفت: وقتی اذان و اقامه و تعقیبات را خواندم، شیخ نگاهش را به حاج احمدعبدالله زاده کرد گفت این نوجوان بسیجی با رفیقش را به من واگذار کن تا در واحد تبلیغات بکارگیری کنم در همین جا بود که از شیخ اصرار و از حاج احمد مقاومت که اینا بچه هستند باید برگردند، اما در همین حین من یه نگاه به حاج احمدکردم و گفتم من شما را نمیشناسم ونمیدونم شما چه کاره هستید حاج احمد با خنده نگاه به من کرد گفت چه زبانی هم دارد این رزمنده!
وی ادامه داد: بلاخره بنظرم دلش سوخت گفت عیب نداره آشیخ علی رضا اینان را ببر در چادر تبلیغات و شیخ گفت یه گوسفند تازه زایمان کرده ودر منطفه متواری شده اوردم اینجا یه بره کوچک هم پای مادرش است که شما سعی کنید روزانه به آن رسیدگی کنید، من گفتم اتفاقا” ماخودمان گوسفند داریم یه کمی سر در میاریم خلاصه روزها بی علف وآذوقه میرفتیم وگوسفند را سیر میکردیم و آشیخ علی رضا هم صبح تا صبح شیر مازاد از بره کوچولو میدوشید ونوش جان میکردیم.
دهقانی در ادامه سخنان خود اظهار کرد: شیخ یک روز صبح شیر را دوشید گفت امروز سهم شیر را ببر چادر حاج احمد و من شیر را بردم تقدیم حاج احمد کردم. حاج احمد خیلی بامن شوخی کرد و گفت چه بچه زرنگی! از آن روز به بعد با شیخ نجف پور وحاج احمدبیشتر آشنا شدیم وعلاقه من به هر دو این بزرگواران در کنار کارهای تبلیغاتی و فرهنگی در جبههها بیشتر شد.
مسئول واحد تبلیغات لشکر ۱۹ فجر فارس در دوران دفاع مقدس پایان سخنان خود را به فعالیت های تبلیغی خود اختصاص داد و گفت: در طول حضورم در جبهه به فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی همراه با دیگر رزمندگان شهیدی همچون حاج شیرعلی سلطانی، حاج شیخ علی رضا نجف پور، شیخ جواد روزیطلب، شیخ جعفراقایی، ابوذر دهقان، عزت الله نعمت الهی، ذبیح الله فهندژ، حمیدرضا دیهیم، محمدمهدی ایزدی و مهدی مقرب که به فیض شهادت نائل آمدند، پپرداختم.
انتهای پیام/