رسول خدا

عبور از مشکلات در گرو سپردن کارها به کارشناسان است

عبور از مشکلات در گرو سپردن کارها به کارشناسان است



رئیس‌جمهور اسلامی ایران گفت: کارشناس الزاماً دوست من نیست، حتی ممکن است من را قبول نداشته باشد، اما اگر بخواهم مملکتم درست شود، باید درِ خانه‌اش بروم و از او بخواهم بیاید و کمک کند.

  • فلای‌تودی

به گزارش مجاهدت از مشرق، پزشکیان عصر امروز (پنجشنبه ۱ آبان ۱۴۰۴) در ادامه برنامه‌های سفر دولت وفاق ملی به آذربایجان غربی، در نشست با فعالان سیاسی استان، در تشریح مفهوم واقعی وفاق ملی گفت: وقتی از وفاق سخن می‌گوییم، نباید در عمل دچار اختلاف و نزاع شویم. وفاق یعنی نظم در گفتار و رفتار تا بتوانیم امور را بر اساس چارچوب مشخصی اداره کنیم و به نتیجه برسیم. اگر نتوانیم روند گفت‌وگو را مدیریت کنیم، وفاق فقط در حد شعار باقی می‌ماند.

رئیس‌جمهور با بیان اینکه وفاق واقعی یعنی تحمل همه جریان‌ها و شنیدن همه صداها، افزود: اگر گروهی را ببینیم و گروهی را نادیده بگیریم، این وفاق نیست. حتی اگر کسی منتقد یا مخالف باشد، باید فرصت گفتن داشته باشد. یا سخن او حق است که بایدپذیرفته شود، یا ناحق است که باید با منطق و استدلال باید پاسخ داده شود.

پزشکیان تأکید کرد: مشکل ما این است که دوستان خود را با نگاهی مهربان و رقبای خود را با نگاهی خصمانه می‌بینیم. قومیت، جنسیت و حتی جناحی را برتر از دیگری می‌پنداریم، در حالی‌که خداوند فرموده است، برترین شما نزد من، پرهیزکارترین شماست. اگر یاد بگیریم با انصاف رفتار کنیم و شایسته‌تر را بر اساس لیاقت به کار بگیریم، اختلافی باقی نمی‌ماند.

رئیس‌جمهور ادامه داد: شایسته ممکن است از حزب، زبان یا قوم ما نباشد، اما شایسته است و باید میدان پیدا کند. باید از خود بپرسیم آیا واقعاً کار را به اهلش می‌سپاریم؟ اگر هرکس صادقانه در دل خود بنگرد، می‌بیند بسیاری از اختلاف‌ها از همین‌جا آغاز می‌شود که به شایسته میدان نمی‌دهیم و کار را به کاردان نمی‌سپاریم.

پزشکیان با تأکید بر جایگاه تخصص در حل مسایل کشور گفت: بارها گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم، هیچ‌کس از ما وقتی بیمار می‌شود، برای درمان به سراغ دوست خود نمی‌رود؛ همه به دنبال کارشناس می‌گردیم. اگر حتی دوست ما پزشک باشد، اما احساس کنیم دیگری اندکی باتجربه‌تر است، تمام واسطه‌ها را به کار می‌گیریم تا آن پزشک حاذق ما را ببیند. هیچ‌کس جان خود را به دست فردی که تجربه‌اش کمتر است، نمی‌سپارد.

رئیس‌جمهور افزود: اقتصاد، صنعت، کشاورزی و مدیریت جامعه از بدن انسان مهم‌تر است. اگر برای سلامت جسم دنبال متخصص می‌گردیم، برای درمان مشکلات کشور نیز باید به اهلش مراجعه کنیم. کارشناسی به مدرک نیست؛ به آزمون و تجربه است. کارشناس باید آزموده شود تا صلاحیتش در میدان عمل ثابت گردد.

پزشکیان تأکید کرد: تا وقتی کار به کاردان سپرده نشود، مشکل باقی می‌ماند. ما باید به هم کمک کنیم تا کشور درست شود. فعالان سیاسی نیز باید از نفس خود بگذرند و برای ایران و آینده مردم کار کنند. اگر قرار است این سرزمین پیش برود، باید آن کسی را که داناست، حتی اگر با ما هم‌فکر نباشد، در جایگاه مناسب بگذاریم.

رئیس‌جمهور خاطرنشان کرد: طبیب و کاردان را باید یافت، حتی اگر در خارج از کشور باشد. گاهی لازم است از متخصصان جهانی هم مشورت گرفت. نباید بگوییم «خودم می‌دانم» یا «من تصمیم می‌گیرم».

پزشکیان تصریح کرد: هیچ‌کس عقل مطلق نیست و هیچ حرفی پایان همه سخنان نیست. اگر بپذیریم که باید سخن درست را، هرجا و از هرکس باشد، انتخاب کنیم، آن‌گاه می‌توانیم مشکلات کشور را با خرد جمعی و تخصص حل کنیم. اگر امروز با پدیده تورم روبه‌رو هستیم، باید از خود بپرسیم چرا چنین شده است. وقتی در هر بخش و نهادی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم همان افراد و همان روش‌ها تکرار می‌شود. دولت را بیش از اندازه بزرگ کرده‌ایم و در بسیاری از بخش‌ها ناکارآمد شده‌ایم، اما باز هم می‌گوییم باید گسترده‌تر شود.

رئیس‌جمهور تصریح کرد: وقتی ساختار دولتی را بدون اصلاح و بهره‌وری گسترش می‌دهیم، طبیعی است که دچار کسری بودجه می‌شویم و وقتی کسری داریم، پول چاپ می‌کنیم؛ نتیجه آن تورم است. همه ما در تلاشیم دولت را بزرگ‌تر کنیم، دانشگاه و سازمان و ساختمان بیشتری بسازیم، اما اگر این روند ادامه یابد، نتیجه‌ای جز افزایش فاصله طبقاتی و فقر نخواهد داشت. باید از خودمان شروع کنیم.

رئیس‌جمهور تأکید کرد: لازم نیست از دیگران انتظار داشته باشیم؛ از دفتر خود، اداره خود، یا محیط کاری خود آغاز کنیم. هرکس اگر در حد توان خود صرفه‌جویی کند و رفتار اقتصادی و اداری‌اش را اصلاح نماید، مجموعه کشور سامان خواهد گرفت. اگر هر یک از ما کمی خویش‌نگری و انضباط درونی داشته باشیم، می‌توانیم از گسترش بی‌رویه دولت و تورم جلوگیری کنیم.

پزشکیان با اشاره به ضرورت اصلاح درون‌دولتی گفت: ما مشکل داریم و خودمان هم به این آگاهیم. ریشه بسیاری از اشکالات از درون دولت آغاز می‌شود، نه از بیرون. تلاش می‌کنیم خودمان را اصلاح کنیم، هرچند این کار دشوار است.

رئیس‌جمهور افزود: وقتی می‌گوییم باید صرفه‌جویی شود، برخی پاسخ می‌دهند از دیگران شروع کنید، در حالی‌که اصلاح باید از خود ما آغاز شود. هیچ ضرورتی ندارد مدیران برای خود چندین اتاق و فضای جداگانه داشته باشند؛ اتاق کار، اتاق منشی، اتاق جلسه، اتاق انتظار. این ساختارها هزینه‌های سنگینی به کشور تحمیل می‌کند.

پزشکیان خاطرنشان کرد: در دولت همچنان بخش‌هایی وجود دارد که باید کوچک‌تر و کارآمدتر شوند. خوشبختانه بسیاری از هزینه‌های غیرضروری را کاهش داده‌ایم، اما هنوز راه زیادی باقی مانده است. ما برق و گاز را بیش از نیاز مصرف می‌کنیم، منابع را هدر می‌دهیم و در نهایت با کمبود و مشکل مواجه می‌شویم.

رئیس‌جمهور تأکید کرد: این‌ها مسایلی نیست که از بیرون بر ما تحمیل شده باشد؛ خودمان چنین ساختارهایی را ایجاد کرده‌ایم. اصلاح این وضعیت، یعنی آغاز تغییر از درون و بازگشت به اصل کارآمدی و انصاف در مدیریت منابع.

پزشکیان با تأکید بر ضرورت مهار نفس و تواضع در رفتار فردی و اجتماعی گفت: قدم نخست در هر اصلاحی، مهار نفس است. همه گرفتاری‌های ما از همین‌جا آغاز می‌شود؛ از اینکه چرا من در صف اول ننشستم، یا چرا دیگری جلوتر است. همین مقایسه‌ها و دلبستگی‌هاست که منشأ اختلاف و رنج می‌شود.

رئیس‌جمهور افزود: درباره رسول خدا نقل شده است که وقتی فردی از خارج مدینه آمد و خواست پیامبر را ببیند، به او گفتند در مسجد است. وارد مسجد شد و نتوانست تشخیص دهد کدام‌یک از حاضران پیامبر است، زیرا هیچ تمایزی در ظاهر و رفتار میان او و مردم نبود. حال اگر این روایت را درست شنیده‌ایم و باور داریم، باید در رفتار خود تغییر ایجاد کنیم. اگر راست می‌گوییم که به سیره پیامبرایمان داریم، چرا همچنان تفاخر، تظاهر و برتری‌طلبی در میان ما دیده می‌شود؟

پزشکیان تأکید کرد: به خدا قسم من از هیچ‌کدام از شما برتر نیستم. این تصور که مقام یا جایگاه موجب برتری است، خطاست. گاهی برخی می‌گویند فلانی بلد نیست؛ اما به قول معروف، «کفی بالجهل أن لا یعرف قدره». یعنی همین‌که انسان جایگاه واقعی خود را نشناسد، برای جهالتش کافی است.

رئیس‌جمهور ادامه داد: من جراح قلبم، اما قلب حداقل ۱۵ گرایش تخصصی دارد؛ حال چطور ممکن است کسی ادعا کند که هم در اقتصاد، هم در صنعت، هم در کشاورزی و هم در سیاست صاحب‌نظر است؟

پزشکیان خاطرنشان کرد: من بارها گفته‌ام بلد نیستم، و این عیب نیست. دانستنِ ندانستن، نشانه آگاهی است. اما کسی که نمی‌داند و نمی‌داند که نمی‌داند، در جهل مرکب تا ابد گرفتار می‌ماند. اگر هرکس گمان کند عقل کل است و همه باید از او پیروی کنند، نتیجه‌اش می‌شود همین وضعیتی که در جامعه، اقتصاد و سیاست می‌بینیم؛ گنج در اختیار داریم اما بالای آن گرسنه نشسته‌ایم.

رئیس‌جمهور تأکید کرد: علت اصلی این نابسامانی‌ها آن است که کار را به کاردان نسپرده‌ایم، سخن کارشناس را نشنیده‌ایم، یا اگر شنیده‌ایم، عمل نکرده‌ایم. تا زمانی که نفس بر عقل غلبه کند و تصمیم‌ها بر پایه دانش و صلاح نباشد، جامعه از مسیر پیشرفت بازخواهد ماند.

پزشکیان در بخش پایانی سخنان خود گفت: تمام این حرف‌ها خلاصه‌اش یک چیز است. همه مشکلاتی که گفتید، راه‌حل دارد و اتفاقاً ساده هم هست، به یک شرط؛ اینکه در برابر کاردانان و کارشناسان واقعی، امتحان‌پس‌داده و دانا، احترام بگذاریم و در برابر علم سر خم کنیم.

رئیس‌جمهور افزود: آن کارشناس الزاماً دوست من نیست، حتی ممکن است من را قبول نداشته باشد، اما اگر بخواهم مملکتم درست شود، باید درِ خانه‌اش بروم و از او بخواهم بیاید و کمک کند. ما حق نداریم با غرور و تکبر با دانایان و متخصصان برخورد کنیم. باید بدانیم که عزت در علم است و بزرگی در دانایی.

پزشکیان تأکید کرد: این افراد ممکن است ترک، کرد، بلوچ، عرب، یا عجم باشند، مهم نیست. ملاک، کاردانی و صلاحیت است، نه قوم و زبان. باقی حرف‌ها همه نفسانیت و تعصب است. باید همان‌طور که برای درمان جسم خود دنبال پزشک حاذق می‌گردیم، برای درمان جامعه نیز دنبال کارشناس امین و متخصص باشیم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عبور از مشکلات در گرو سپردن کارها به کارشناسان است

عبور از مشکلات در گرو سپردن کارها به کارشناسان است بیشتر بخوانید »

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ



رمان «دزد و شاهزاده» به قلم آقای مجید ملامحمدی و به همت انتشارات کتاب جمکران، به چاپ چهارم رسید.

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، رمان «دزد و شاهزاده» به قلم آقای مجید ملامحمدی و به همت انتشارات کتاب جمکران، به چاپ چهارم رسید.

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ

«دزد و شاهزاده» کار متفاوتی از مجید ملاحمدی است که دست از کلیشه‌ها برداشته و در ماجرای کربلا به ابتکاری تازه‌ای دست زده است. یکی از یاران عمربن سعد سر از روزگار ما در آورده و با پسر نوجوانی به نام پیمان همسفر شده است. زرعه که از بیماری استسقاء رنج می‌برد حالا خودش را بین مردمی می‌بیند که ماشین سوار می‌شوند، خانه‌هایشان به جای خیمه و خرگاه برج‌های بلند است و برده‌داری نمی‌کنند. شاید زرعه باورش نشود، اما اینها امت رسول خدا (ص) هستند مثل خود زرعه، البته قبل از آنکه بر علیه امام زمانش، شمشیر بکشد.

ماجرای کتاب با کشیده شدن پای این مرد به عصر تکنولوژی تمام نمی‌شود. قرار است پیمان هم به سفر دیگری برود. سفری که شاید بتواند سر از کار کوفیان و کارهایی که کرده‌اند دربیاورد. سفری که در واقع سفر همه مخاطبان کتاب به دل تاریخ است. بخصوص مخاطبان نوجوان که از کتاب‌های مستقیم خسته می‌شوند و دلشان ماجراهای فانتزی می‌خواهد. حتی اسم کتاب هم یک نوجوان کتابخوان را سر ذوق می‌آورد تا بفهمد این دزد و شاهزاده قرار است چه کار کنند؟!

از طرفی نوجوان امروزی با بمباران اطلاعات غلط ممکن است حتی تحریف عاشورا را هم بشنود و باور کند. این سبک کتاب‌ها کمک می‌کنند نوجوان خودش را در میانه تاریخ احساس کند و جواب بسیاری از سوالاتش را در بین ماجراهای کتاب بیابد.

مجید ملامحمدی از نویسندگان پرکار در حوزه کودک و نوجوان است و بیش از ۵۰ کتاب در این حوزه دارد که خاندان پاک، ماموریت در قصر، دیدار با مسجد زیبای جمکران و… چند عنوان از آثار او هستند. از این تعداد اثر او ۲۰ اثر برگزیده کشوری هم دارد و با نوشتن کتاب «دزد و شاهزاده» قلمش را در راه امام حسین (ع) صیقل داده است.

رمان «دزد و شاهزاده» در ایام محرم امسال هم با استقبال نوجوانان همراه بوده و به چاپ چهارم رسیده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ

«دزد و شاهزاده» در ایستگاه چهارم چاپ بیشتر بخوانید »

سردار رادان: شهدا پیام‌آوران بی‌صدای ولایت و ایثار هستند

سردار رادان: شهدا پیام‌آوران بی‌صدای ولایت و ایثار هستند



فرمانده کل انتظامی کشور با اشاره به زنده بودن شهدا، گفت: شهدا پیام‌آوران بی‌صدای ولایت و ایثار هستند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سردار احمد رضا رادان عصر پنجشنبه در یادواره هشتمین سالگرد شهید مدافع امنیت و سرباز گمنام امام زمان (عج)، بسیجی کربلایی «حسن عشوری» و یادبود سه شهید گمنام شهر رودسر اظهار کرد: وقتی به این مراسم، این زمان و این مکان نگاه می‌کنیم، باید از خود بپرسیم که این شهدا با ما چه می‌کنند؟

وی افزود: وظیفه ما است که قدردان این عزیزان باشیم و خود را خادم آنان بدانیم، به ویژه شهید عشوری و شهدای گمنام کسانی که برای بزرگداشت و پاسداشت شهدا گام برمی‌دارند، مجاهد فی سبیل الله هستند؛ چرا که راه جهاد، ایثار و شهادت را معرفی می‌کنند.

فرمانده انتظامی کل کشور ادامه داد: رسم و انصاف این است که امروز و در همین لحظه، از شهدا تشکر کنیم؛ تشکری که با حضور در مجالس یادبود و زنده نگه داشتن یاد آنان نمود پیدا می‌کند. اجازه دهیم این مجالس برگزار شود و در آن‌ها حضور یابیم تا با تجدید عهد و پیمان با شهدا، راه آن‌ها را ادامه دهیم.

سردار رادان با اشاره به ایام عید غدیر، تصریح کرد: شب جمعه مصادف با عید غدیر علی بن ابی‌طالب، غدیر سپهر زهرا و داماد رسول خدا است، در هفته ولایت و امامت، در بهترین مکانی قرار گرفتیم تا در حضور شهدا نفس بکشیم. این اثر وجودی شهداست؛ آن‌ها اگرچه نیستند ولی هستند، دیده نمی‌شوند اما حضور دارند، سخن نمی‌گویند اما پیام می‌دهند، قلمی نمی‌زنند اما کتاب‌ها و راه آن‌ها همچنان جاری و نهادینه می‌شود.

به روز رسانی می شود …

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سردار رادان: شهدا پیام‌آوران بی‌صدای ولایت و ایثار هستند

سردار رادان: شهدا پیام‌آوران بی‌صدای ولایت و ایثار هستند بیشتر بخوانید »

آخرین جمله پیامبر اکرم (ص) در دنیا چه بود؟/ پیامبر در آغوش چه کسی از دنیا رفت؟/ چگونه فاطمه زهرا (س) خبر وفات پیامبر را اعلام کرد؟

آخرین جمله پیامبر اکرم (ص) در دنیا چه بود؟/ پیامبر در آغوش چه کسی از دنیا رفت؟/ چگونه فاطمه زهرا (س) خبر وفات پیامبر را اعلام کرد؟



نخستین کسی که بر پیامبر گرامی نماز گزارد، امیرالمؤمنین بود، سپس یاران پیامبر(ص) دسته‌دسته بر پیکر مطهر ایشان نماز گزاردند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزهای پایانی برخی اوقات به مسجدی می‌رفت و با مردم نماز می‌گزارد و برخی از موضوعات را تذکر می‌داد.

ماجرای قصاص از پیامبر اکرم (ص)

در یکی از روزهای بیماری، در حالی که سرش را با پارچه‌ای بسته بود و امام علی علیه‌السّلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم! وقت آن رسیده است که من از میان شما غایب شوم. اگر به کسی وعده‌ای داده‌ام آماده‌ام انجام دهم و هر کس طلبی از من دارد بگوید تا بپردازم.

در این موقع مردی برخاست و عرض کرد: چندی قبل به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغی به من کمک کنید.

پیامبر فوراً به فضل دستور داد که مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت.

سپس روز جمعه سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن کرد و در طی سخنان خود فرمود: هر کسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار کند، زیرا قصاص در این جهان آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.

در این موقع، «سوادة بن قیس» برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد «طائف» در حالی که بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند کردید که بر مرکب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شکم من اصابت کرد. من اکنون آماده گرفتن قصاصم.

پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند. سپس پیراهن خود را بالا زد تا «سواده» قصاص کند.

یاران رسول خدا با دلی پرغم و دیدگانی اشک بار و گردن‌هایی کشیده و ناله‌هایی جان‌گداز منتظرند که جریان به کجا خاتمه می‌پذیرد. آیا «سواده» واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ ناگهان دیدند سواده بی‌اختیار سینه پیامبر را می‌بوسد. در این لحظه، پیامبر او را دعا کرده، گفت: خدایا! از «سواده» بگذر، همان طور که او از پیامبر اسلام درگذشت. (مناقب آل ابی طالب، ج  ١ ، ص  ١64 )

البته ذکر این نکته لازم است چون اصابت تازیانه بر شکم سواده، عمدی نبوده است؛ از این نظر حق قصاص نداشته است، بلکه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌شد. با این حال پیامبر، خواست، نظر وی را تأمین کند.

وخامت حال پیامبر اکرم (ص)/ فاطمه زهرا (س) در کنار پیامبر (ص)

گزارش‌هایی که از داخل خانه به بیرون می‌رسید، از وخامت وضع مزاجی آن حضرت حکایت می‌کرد و هر نوع امید به بهبودی را از بین می‌برد و مطمئن می‌ساخت که جز ساعاتی چند، رحمت جهانیان در دنیا نیست.

گروهی از یاران آن حضرت علاقه‌مند بودند که از نزدیک رهبر عالی قدر خود را زیارت کنند، ولی وخامت وضع پیامبر اجازه نمی‌داد در اطاقی که وی در آن بستری گردیده بود، جز اهل بیت وی، کسی رفت و آمد کند.

دختر گرامی و یگانه یادگار پیامبر فاطمه علیهاالسّلام، در کنار بستر پدر نشسته بود و بر چهره نورانی او نظاره می‌کرد. او که می‌دید که عرق مرگ، بسان دانه‌های مروارید، از پیشانی و صورت پدرش سرازیر می‌شود.

فاطمه زهرا علیهاالسلام با قلبی فشرده و دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته، شعر زیر را که از سروده‌های ابو طالب درباره پیامبر عالی قدر بود زمزمه می‌کرد:

و ابیضّ یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل

چهره روشنی که به احترام آن، باران از ابر درخواست می‌شود، شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه‌زنان است.

در این هنگام، پیامبر دیدگان خود را گشود و با صدای آهسته به دختر خود فرمود:

این شعری است که ابو طالب درباره من سروده است، ولی شایسته است به جای آن، آیه زیر را تلاوت کنند: «وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلیٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اَللّٰهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اَللّٰهُ اَلشّٰاکِرِینَ»

محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانی آمده و رفته‌اند. آیا هرگاه او از دنیا برود و یا کشته شود، به آیین گذشتگان خود بازمی‌گردید؟ هر کس به آیین گذشتگان خود بازگردد، خدا را ضرر نمی‌رساند و خداوند سپاس‌گزاران را پاداش می‌دهد.

سخن در گوشی پیامبر اکرم (ص) به دخترش فاطمه (س)

در تمام روزهایی که پیامبر بستری بود، حضرت فاطمه علیهاالسلام در کنار بستر پیامبر نشسته و لحظه‌ای از ایشان دور نمی‌شد. در یکی از ساعات، پیامبر به دختر خود اشاره کرد که با او سخن بگوید.

دختر پیامبر قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد. آن‌گاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت. کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند، از حقیقت گفت و گوی آن‌ها آگاه نشدند.

وقتی سخن پیامبر به پایان رسید، فاطمه زهرا سخت گریست، ولی مقارن همین وضع، پیامبر بار دیگر به او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت. این بار زهرا با چهره‌ای باز و قیافه‌ای خندان و لبان پرتبسم سر برداشت.

وجود این دو حالت متضاد در دو وقت مقارن، حاضران را به تعجب واداشت. آنان از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد و علت بروز این دو حالت مختلف را، برای آنان روشن سازد. زهرا فرمود: من راز رسول خدا را فاش نمی‌کنم.

پس از درگذشت پیامبر، زهرا علیهاالسّلام روی اصرار «عایشه» آنان را از حقیقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود: پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع کرد و اظهار نمود که من از این بیماری بهبودی نمی‌یابم. برای همین جهت، گریه و ناله به من دست داد، ولی بار دیگر به من گفت که تو نخستین کسی هستی از اهل بیت من، به من ملحق می‌شوی. این خبر به من نشاط و سرور بخشید و فهمیدم که پس از اندکی به پدر ملحق می‌شوم. (الطبقات الکبری، ج  ٢ ، ص  ٢4٧  و الکامل فی التاریخ، ج  ٢ ، ص  ٢١٩ )

وصیت‌های پیامبر اکرم (ص)

پیامبر در دوران بیماری خود، به تذکر امور لازم بیشتر اهمیت می‌داد و در آخرین روزهای بیماری خود، نماز و رعایت حال بردگان را زیاد سفارش می‌کرد و می‌فرمود:

با بردگان (خادمان و زیر دستان) به نیکی رفتار کنید و در خوراک و پوشاک آن‌ها دقت کنید و با آنان به نرمی سخن بگویید و حسن معاشرت را پیشه خود سازید.

روزی «کعب احبار» از خلیفه دوم پرسید، پیامبر در موقع احتضار چه گفت. خلیفه به امیر مؤمنان علیه‌السّلام که در آن مجلس حاضر بود، اشاره کرد و گفت: از او بپرسید. امام علی علیه‌السلام فرمود: پیامبر در حالی که سر او روی شانه من بود، می‌فرمود: «الصلاة الصلاة» (نماز، نماز) در این موقع، کعب افزود که پیامبران گذشته نیز بر همین روش بودند. (الطبقات الکبری، ج  ٢ ، ص  ٢54 )

پیامبر در آغوش چه کسی از دنیا رفت؟

بزرگترین رسول خدا صلی الله علیه و آله در آخرین لحظه‌های زندگی، چشمان خود را باز کرد و گفت: برادرم را صدا بزنید تا بیاید در کنار بسترم بنشیند.

همه فهمیدند مقصودش علی (ع) است. امام علی علیه‌السلام در کنار بسترش نشست، ولی احساس کرد که پیامبر می‌خواهد از بستر برخیزد. علی، پیامبر را از بستر بلند نمود و به سینه خود تکیه داد. (همان، ص 263)

چیزی نگذشت که علایم احتضار، در وجود شریف او پدید آمد. شخصی از ابن عباس پرسید، پیامبر در آغوش چه کسی جان سپرد. ابن عباس گفت: پیامبر گرامی در حالی که سر او در آغوش علی بود، جان سپرد. همان شخص افزود که یکی از زنان پیامبر مدعی است که سر پیامبر بر سینه او بود که جان سپرد. ابن عباس گفته او را تکذیب کرد و گفت: پیامبر (ص) در آغوش علی (ع) جان داد، و علی و برادر من، «فضل» او را غسل دادند. (همان، ص 263)

امیر مؤمنان، در یکی از خطبه‌های خود به این مطلب تصریح کرده می‌فرماید: «و لقد قبض رسول اللّه و إنّ رأسه لعلی صدری. . . و لقد ولّیت غسله و الملائکة أعوانی»

پیامبر در حالی که سر او بر سینه من بود، قبض روح شد. من او را در حالی که فرشتگان یاری‌ام می‌کردند، غسل دادم.

آخرین جمله پیامبر اکرم (ص) در دنیا چه بود؟

گروهی از محدثان نقل می‌کنند که آخرین جمله‌ای که پیامبر در آخرین لحظات زندگی خود فرمود، جمله «لا، مع الرفیق الأعلی» بوده است.

گویا فرشته وحی ایشان را در موقع قبض روح، مخیر ساخته است که بهبودی یابد و بار دیگر به این جهان بازگردد و یا پیک الهی، روح شریفش را قبض بکند و به سرای دیگر بشتابد. پیامبر با گفتن جمله مزبور، به پیک الهی رسانیده است که می‌خواهد به سرای دیگر بشتابد و با کسانی که در آیه زیر به آن‌ها اشاره شده، به سر ببرد. «فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً»

آنان با کسانی‌اند که خداوند به آن‌ها نعمت بخشیده است: از پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان و این‌ها چه نیکو دوستان و رفیقانی هستند.

پیامبر این جمله را فرمود و دیدگان و لب‌های وی روی هم افتاد. (اعلام الوری، ص  ٨٣ )

وفات پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، بزرگترین مصیبت تاریخ دنیاست. بهترین مخلوق عالم امکان، از دنیا رفت تا دیگر موجودی، با چشم دنیوی، پیامبر و فرستاده‌ای از طرف خدا نتواند ببیند!

روز رحلت پیامبر اعظم (ص)/ اولین کسی که بر پیامبر اکرم (ص) نماز خواند

روح مقدس و بزرگ آن سفیر الهی، نیم‌روز دوشنبه،  ٢٨  ماه صفر، از بدن شریفش پر کشید.

نخستین کسی که بر پیامبر گرامی نماز گزارد، امیر مؤمنان بود. سپس یاران پیامبر، دسته دسته بر پیکر پاک و مطهر ایشان، نماز گزاردند و این مراسم تا ظهر روز سه شنبه ادامه داشت.

سپس تصمیم بر این شد که جسد مطهر پیامبر را در همان حجره‌ای که درگذشته بود، به خاک بسپارند.

قبر آن حضرت را «ابو عبیده جراح» و «زید بن سهل» آماده کردند و امیر مؤمنان مراسم دفن را به کمک فضل و عباس انجام داد.

سرانجام، آفتاب زندگی شخصیتی که با فداکاری‌های خستگی‌ناپذیر خود، سرنوشت بشر را دگرگون ساخت و صفحات نو و درخشانی از تمدن به روی انسان‌ها گشود، از دنیای ظاهری غروب کرد. (فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، ص 940)

چگونه فاطمه زهرا (س) خبر وفات پیامبر را اعلام کرد؟

پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، فاطمه علیهاالسلام در اجتماع زنان با بیان غم آلودی فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ انْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ؛ همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. وحی و خبر آسمانی از ما قطع شد.»

از معاذ بن جبل نقل شده است که فاطمه علیهاالسلام پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله فراوان می‌گریست و می‌فرمود: «یَا أَبَتَاهْ إِلَی جَبْرَئِیلَ نَنْعَاهُ اِنْقَطَعَتْ عَنَّا اَخْبَارُ السَّمَاءِ یَا اَبَتَاهْ لَا یَنْزِلُ الْوَحْیُ اِلَیْنَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اَبَدا؛

ای پدر! پس از تو باید شکوه‌های دل را به جبرئیل گفت. [با وفات تو] خبرهای آسمانی قطع شد. ای پدر! دیگر برای همیشه از طرف خدا وحی فرو فرستاده نمی‌شود.»

و گاهی این اشعار را می‌خواند:

«اِذَا مَاتَ یَوْماً مَیِّتٌ قَلَّ ذِکْرُهُوَ ذِکْرُ أَبِی مُذْ مَاتَ وَ اللَّهِ أَزْیَد

تَاَمَّلْ اِذَا الْاَحْزَانُ فِیکَ تَکَاثَرَتْ اَعَاشَ رَسُولُ اللَّهِ اَمْ ضَمَّهُ الْقَبْرُ؛

هر کس بمیرد، یادش کم می‌شود، به جز پدرم که هر روز یاد او فزونی می‌گیرد.

بیندیش هنگامی که غم و اندوه در جانت فراوان می‌شود، آیا رسول خدا زنده است یا از دنیا رفته و در عالم قبر (برزخ ) است.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آخرین جمله پیامبر اکرم (ص) در دنیا چه بود؟/ پیامبر در آغوش چه کسی از دنیا رفت؟/ چگونه فاطمه زهرا (س) خبر وفات پیامبر را اعلام کرد؟

آخرین جمله پیامبر اکرم (ص) در دنیا چه بود؟/ پیامبر در آغوش چه کسی از دنیا رفت؟/ چگونه فاطمه زهرا (س) خبر وفات پیامبر را اعلام کرد؟ بیشتر بخوانید »

آخرین روزهای حیات آخرین پیامبر(ص)

آخرین روزهای حیات آخرین پیامبر(ص)



دغدغه‌های پیامبرخدا(ص) در واپسین ایام حیات ظاهری‌اش چه بود و چه سفارش‌هایی به اطرافیان کرد؟ در آن روزها،چه اتفاقاتی در مدینه رخ داد و… این‌ها پرسش‌هایی است که در این نوشتار به دنبال پاسخ آن ها هستیم

به گزارش مجاهدت از مشرق، رحلت جانسوز حضرت خیرالانام، خاتم‌الانبیا، حضرت محمد مصطفی – که درود خداوند بر او باد – بی‌شک بزرگ ترین سوگ تاریخ بشر و عظیم‌ترین مصیبت همه اعصار است و چگونه می‌توان درباره آن فخر کائنات جز این گفت که حضرت خالق او را دارنده «خُلق عظیم» دانست و در حقش فرمود: «وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم» (قلم -۴). رحلت آخرین پیامبر، آغاز یتیمی انسانیت است، هنگام عزای آدم در فقد چراغ روشنی‌بخشی که پروردگار او را از سر رحمت، برای راهنمایی بندگانش فرستاد.

قلم، در رثای این مصیبت، قادر به مرثیه نوشتن نیست؛ به همین دلیل، باید در ذکر این واقعه دردناک، به مرور تاریخ بسنده و آن داغ بزرگ را در قالب روایتی تاریخی بازگو کنیم.

آن‌چه در ادامه خواهید خواند، واگویه‌ای مختصر و تاریخی است به نقل از منابع و مصادر قابل اعتماد و اعتنا.

شدت گرفتن بیماری خاتم‌الانبیا (ص)

بیماری پیامبراکرم(ص)، شدت گرفته بود. بدن رسول مهربانی‌ها در آتش تب می‌سوخت. وداع با این جهان و دیدار معبود، هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد. لحظه وصلی که او، مشتاقانه انتظارش را می‌کشید، اما اخباری که از گوشه و کنار به اطلاع رسول‌خدا(ص) می‌رسید، آن حضرت را نگران می‌کرد. هنوز مدت زیادی از بیعت مسلمانان با علی(ع) در «غدیر خم» نگذشته بود و نگرانی از نحوه تبعیت مسلمانان از امیرمؤمنان(ع)، در گفتار و رفتار پیامبر رحمت به چشم می‌خورد.

افزون بر این، برای رسول‌خدا(ص) خبر آوردند که در «یمامه»، منطقه‌ای در شرق عربستان، فردی به نام «مسیلمه» ادعای نبوت کرده ‌است. او با نگارش نامه‌ای به پیامبرخدا(ص)، مدعی شده ‌بود که در امر نبوت با آن حضرت شریک است.

«مسیلمه» که ۱۰ سال پس از هجرت، به مدینه آمده و اسلام آورده بود، حالا، با سوءاستفاده از اختلافات قبیله‌ای باقی‌مانده از دوره جاهلیت، می‌خواست برای خود جایگاهی دست و پا کند و با استفاده از موقعیتی که به علت بیماری رسول‌خدا(ص) پیش آمده، نیت شوم خود را برای گمراه کردن ساده‌لوحان و دنیا دوستان، عملی کند.

با این حال، «مسیلمه» تنها مدعی دروغینی نبود که حکومت نوپای اسلام و ایمان تازه مسلمانان را تهدید می‌کرد؛ در جنوب عربستان و در سرزمین یمن نیز، «اسود عَنَسی» همین ادعا را داشت.

تهدیدهای رومی

اما نگرانی‌های پیامبرخدا(ص) به این‌ها خلاصه نمی‌شد. خطری بزرگ از جانب شمال، حکومت اسلامی را تهدید می‌کرد. گزارش‌های رسیده حاکی از آن بود که رومیان، در مرزهای سرزمین‌های اسلامی دست به تحرکاتی زده‌اند.

آن ها که خود را زعیم جهان مسیحیت می‌دانستند، از پیوستن مسیحیان نجران به حکومت اسلامی، سخت آزرده خاطر شده و به همین دلیل، در پی محدود کردن نفوذ قدرت و تفکر اسلامی بودند.

پیامبراکرم(ص) از جانب رومیان احساس خطر می‌کرد. آن حضرت می‌دانست که پس از پیروزی روم بر ایران، توجه امپراتور به سوی مرزهای عربستان جلب شده است. مسلمانان یک بار در جنگ موته، با سپاهیان رومی روبه‌رو شده بودند؛ جنگی سخت و سنگین که با شکست و عقب نشینی مسلمانان به پایان رسید و در آن، تعدادی از اصحاب نامدار پیامبرخدا(ص)، مانند «زید بن حارثه»، پسرخوانده حضرت، «جعفر بن ابوطالب»، برادر امیرمؤمنان(ع) و نیز «عبدا… بن رواحه» به شهادت رسیده‌ بودند.

به همین دلیل، رسول‌خدا(ص) در ماه‌های رجب و شعبان سال نهم هجری، در آخرین غزوه خود، «تبوک»، در رأس یک ارتش ۳۰ هزار نفری از مسلمانان، به طرف مرزهای روم حرکت کرد تا مانع گسترش نفوذ و حملات پراکنده رومیان به سرزمین‌های اسلامی شود؛ غزوه‌ای که جنگی در پی نداشت، اما باعث عقب‌نشینی موقت رومیان و کاهش دست‌اندازی‌های آن ها به سرزمین‌های اسلامی شد.

تجهیز سپاه اسامه

پیامبراکرم(ص)، پس از بازگشت از حجة‌الوداع، درصدد بود تا سپاه انبوهی، مرکب از مهاجرین، انصار و تازه مسلمانان تشکیل دهد و به سوی مرزهای روم بفرستد؛ هرچند این مهم، با آغاز بیماری آن حضرت، به تأخیر افتاد، اما پیامبر اکرم(ص)، لحظه‌ای از اندیشه مرزهای شمالی سرزمین اسلامی، غافل نبود؛ به همین دلیل و با وجود بیماری و ضعف جسمانی، «اسامه» پسر «زید بن حارثه» را که جوانی ۱۹ ساله بود، به نزد خود فرا خواند؛ با دست مبارکش پرچمی برای او بست و صحابه کبار را به مشارکت در سپاه اسامه دعوت فرمود.

اردوی سپاه اسلام، در «جُرف»، جایی بیرون از مدینه و مسیر شام، برپا شد. پیامبرخدا(ص) به این نیز اکتفا نکرد و خطاب به اسامه، در حالی که بزرگان اصحاب، آن حضرت را احاطه کرده بودند، فرمود:«به نام خدا و در راه خدا نبرد کن، با دشمنان خدا بجنگ و صبحگاهان بر اُنبا[منطقه‌ای در سرزمین سوریه امروزی] بتاز و این مسافت را چنان سریع طی کن که پیش از آن‌که خبر حرکت تو به آن جا برسد، خود و سربازانت به آن جا رسیده باشید.»

پیامبرخدا(ص) با وجود شدت گرفتن بیماری‌اش، بر اعزام سپاه اسامه اصرار داشت؛ برخی معتقدند که این اصرار، افزون بر تهدید رومیان، ریشه در وجود جریان‌هایی در مدینه داشت که رسول‌اکرم(ص) از حضور آن ها در شهر، در لحظات حساس و سرنوشت‌ساز پس از رحلتش نگران بود؛ موضوعی که نیاز به کند و کاو تاریخی بیشتری دارد.

ناراحتی پیامبر(ص) از تأخیر حرکت سپاه

برخی از اصحاب، از انتخاب اسامه خشنود نبودند. آن ها که در مجاهدت، سوابقی داشتند و در غزوات، رسول‌خدا(ص) را همراهی کرده بودند، نمی‌توانستند فرماندهی جوانی نوخاسته را بپذیرند. با این حال، پیامبر اکرم(ص) به طعنه‌ها و انتقادهای آن ها، توجهی نکرد و مسلمانان را ملزم به شرکت در سپاه اسامه و نبرد با رومیان کرد.

در این میان، بیماری پیامبرخدا(ص) شدت گرفت. اخباری که درباره تخلف و تردید برخی از اصحاب، برای شرکت در سپاه اسامه به آن حضرت می‌رسید، پیامبر(ص) را واداشت تا با وجود ضعف جسمانی و مستولی شدن بیماری بر بدن مطهرش، راه مسجد را در پیش بگیرد و با مسلمانان سخن بگوید:«هان ای مردم! من از تأخیر حرکت سپاه اسامه ناراحتم. گویا فرماندهی اسامه بر گروهی از شما گران آمده است و زبان به انتقاد گشوده‌اید، ولی اعتراض و سرپیچی شما تازگی ندارد. قبلاً از فرماندهی پدر او، زید، انتقاد می‌کردید. به خدا سوگند، هم پدر او شایسته این منصب بود و هم فرزندش برای این مقام لایق و شایسته است.»

پیامبر اکرم(ص) از ناخشنودی خود سخن می‌گفت، اما گروهی از اصحاب خیالات دیگری در سر می‌پروراندند. بیماری شدید پیامبر(ص)، احتمال رحلت را هر لحظه بیشتر می‌کرد و این، برای برخی، زمانی مناسب و حساس برای پیگیری اهداف و نقشه‌هایشان بود. با وجود این و در پی اصرار رسول‌خدا(ص) بر حرکت سپاه اسامه، جمع زیادی از اصحاب، حتی آن ها که مخالف فرماندهی اسامه بودند، مدینه را به مقصد «جُرف» ترک کردند، اما در این منطقه منتظر ماندند تا اخباری که منتظر شنیدنش بودند، برسد.

آخرین روزهای حیات آخرین پیامبر(ص)

تا بقیع همراهی‌ام کن …

سه روز پس از راهی کردن سپاه اسامه به «جُرف»، حال پیامبر(ص) اندکی بهبود یافت، اما این موضوع، موقتی بود. شب هنگام، دوباره آثار تب در چهره رسول‌حق(ص) آشکار شد، اما انگار کاری باقی مانده بود که باید انجام می‌داد.

نیمه‌های شب، علی(ع) را نزد خود طلبید. به او لبخندی زد و فرمود:«دستم را بگیر و مرا تا بقیع همراهی کن.»

امیرمؤمنان(ع)، رسول‌خدا(ص) را تا بقیع همراهی کرد. این آخرین بار بود که بقیع صدای گام‌های رسول مهربانی‌ها را می‌شنید. پیامبر اکرم(ص)، با تنی تب دار و صدایی که آثار ضعف در آن نمایان بود، رو به جانب قبور بقیع کرد و فرمود:«سلام من بر شما! ای کسانی که زیر این خاک‌ها آرمیده‌اید. حالتی که در آن قرار دارید، بر شما خوش و گوارا باد. فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، روی آورده و یکی به دیگری پیوسته است.»

آن‌گاه کلام خود را قطع کرد، به امیرالمؤمنین(ع) که با چشمانی مضطرب نظاره‌گر و شنونده کلام رسول‌خدا(ص) بود، نگاهی کرد و سپس دوباره به سوی بقیع نگریست و برای افراد مدفون در آن، طلب مغفرت کرد.

نور دیده‌ام! قرآن بخوان

در سکوت پر اندوه منزل پیامبرخدا(ص)، فاطمه(س)، دختر بزرگوارش بر بالین پدر نشسته بود، پیشانی او را نوازش می‌کرد و با صدایی غمگین و گرفته می‌خواند:«وابیض یستسقی الغمام بوجهه/ ثمال الیتامی عصمة للارامل؛ چهره روشنی که به احترام آن، باران از ابر درخواست می‌شود/ شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است.»

با شنیدن این شعر، پیامبر(ص) چشمان خود را گشود و به چهره دختر دلبندش نگریست، آن گاه لبخندی زد و فرمود: «این شعری است که ابوطالب درباره من سروده است؛ اما دخترم! سزاوار است به جای آن، این آیه را تلاوت کنی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی‏ أَعْقابکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزی اللَّهُ الشَّاکِرینَ؛ و محمد، جز فرستاده‏ای که پیش از او [هم‏] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمی‏گردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی‏رساند و به زودی خداوند سپاس گزاران را پاداش می‏دهد.»(آل‌عمران-۱۴۴)

رسول رحمت، طاقت مشاهده اندوه فاطمه(س) را نداشت. باید برای فرزند دلبندش رازی را آشکار می‌کرد؛ رازی که از اندوه او بکاهد و فراق پدر را برایش قابل تحمل‌تر کند، به همین دلیل، به فاطمه(س) اشاره کرد تا نزدیک‌تر بیاید و در گوش دخترش چیزی گفت.

حاضران دیدند که ناگاه دختر گرامی رسول خدا(ص) منقلب شد و به سختی گریست. پیامبر(ص) بلافاصله دخترش را پیش خواند و دوباره کلماتی را در گوش او نجوا کرد. این بار اما، در چهره فاطمه(س) آثار شادی و خوشحالی آشکار شد. بعد از رحلت پیامبر(ص)، وقتی از فاطمه(س) درباره گفت و گوی رسول‌خدا(ص) با وی، در آخرین لحظات حیات پرسیدند، فرمود که بار اول، پیامبرخدا(ص) خبر رحلت قریب‌الوقوع خود را به من داد، اما در بار دوم، فرمود که من، زودتر از دیگر اهل‌بیتش، به او ملحق خواهم شد

.نیمروز دوشنبه، ۲۸ ماه صفر، فرا رسید. آثار احتضار در چهره مبارک حضرت ختمی مرتبت(ص) آشکار شد. در این لحظات، او سر بر سینه امیرالمؤمنین(ع) نهاده بود و در همان حال، روح ملکوتی‌اش به سوی پروردگار عروج کرد.

منابع: فروغ ابدیت، جلد دوم، آیت‌ا… جعفر سبحانی / تاریخ یعقوبی، جلد یک، احمد بن ابی یعقوب / تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده / الکامل فی التاریخ، ابن اثیر / مُروج‌الذَهَب و معادن‌الجوهر، علی بن حسین مسعودی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آخرین روزهای حیات آخرین پیامبر(ص)

آخرین روزهای حیات آخرین پیامبر(ص) بیشتر بخوانید »