رضاخان

خشکسالی، میراث رضاخان برای مردم سیستان و بلوچستان

خشکسالی، میراث رضاخان برای مردم سیستان و بلوچستان


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، بخش‌های زیادی از خاک ایران در زمان سلسله قاجار از کشورمان جدا شد که افغانستان هم یکی از این بخش‌هاست.

توطئه انگلیس در جداسازی افغانستان از ایران مشهود است. در دوره ناصری، بی‌درایتی ناصرالدین شاه و صدراعظم وی، آقاخان نوری، سبب شد تا انگلیسی‌ها ابتدا قرار‌داد سال ۱۲۶۹ قمری/۱۸۵۲ میلادی را به ایران تحمیل کنند سپس با استفاده از سیاست جنگ‌طلبی و اشغال جنوب ایران و تحمیل عهدنامه پاریس، افغانستان را از ایران جدا کنند.

افغانستان که بر روی کره جغرافیایی ناصرالدین شاه قاجار (که هم اکنون در موزه جواهرات ملی نگهداری می‌شود) جزئی از خاک ایران است از زمان جدایی از ایران در بحث حقابه هیرمند با کشورمان در تنش است.

پس از حکمیت گلداسمیت و تجزیه بخش‌های وسیعی از سیستان ایران، افغانستان متعهد شده بود که دست به اقدامی نزند که مانع رسیدن آب هیرمند به دریاچه هامون ایران شود، از این رو دولت ایران مراقب بود که افغانستان دست به اقدامی نزند که مانع رسیدن حقابه ایران شود.

در بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، اسناد مکمل، جلد ۱۶، سند شماره ۶۱۳ آمده است که در یک مورد ناصرالدین شاه به امین السلطان صدراعظم می‌نویسد: «جناب صدر اعظم؛ باید با سفارت انگلیس حرف بزنید به علاالسلطنه هم بنویسید که او هم در آن جا حرف بزند و بگویید طرقو را افغان نباید آباد نماید، زیرا که آبادی آن جا باعث نیامدن آب به سیستان است و این ضرر بی‌معنی است که به دولت ایران وارد می‌شود و نباید آباد بشود.»

ناصرالدین شاه در حاشیه تلگراف سفیر ایران در لندن هم با اشاره به مالکیت ایران بر بندر کمال خان هیرمند و تجزیه این منطقه از کشورمان با تحریک انگلیس نوشته است:

«در سیستان هرچه مکان خوب و مرغوب بود، گلداسمیت به افغان داد، مثل قلعه فتح و چخانسور و سایر املاک آن طرف رود هیرمند را و همچنین این طرف هیرمند، قلعه بندر کمال خان بلوچ که اصل رعیت و نوکر ایران بودند و یک خط مثلث بی‌معنی کشید و ما را محصور کرد، حتی نیزار اهل سیستان را که باید گاو و گوسفند و زندگی آن‌ها در نیزار و تخت شاه بگذرد به طرف افغان انداخت، بعد که ما ملتفت شدیم که اگر این هم نباشد، سیستان حالیه بالمره بی‌مصرف خواهد شد، این حدود را راضی نشدیم از سیستان خارج شود و از انصاف اولیای دولت انگلیس خواهشمند هستیم که این همراهی را با ما کرده، راضی نشوند سیستان ما بالمره باطل بماند و خودشان به نقشه رجوع کنند، ببینند جایی هست که ما به افغان در عوض بدهیم، جایی که باشد به نظر ما نمی‌آید و نمی‌شود.»

با توجه به از دست رفتن افغانستان در دوره قاجار، در دوره پهلوی هم مسائلی در خصوص هیرمند پیش آمد که اوضاع را بدتر کرد و رضا خان با بخشش «دشت ناامید» که سرچشمه هیرمند است مقصر اصلی خشک شدن هامون است.

بنیانگذار رژیم پهلوی با تشویق بریتانیا، عهدنامه عدم تعرض در سال ۱۳۱۶ شمسی با عراق، افغانستان و ترکیه را امضا کرد تا جلوی نفوذ شوروی را بگیرد. عهدنامه عدم تعرض که به پیمان‌نامه سعدآباد مشهور است باعث بخشش آرارات به ترکیه، اروندرود به عراق و دشت ناامید به افغانستان شد. گرچه بعد‌ها شرایط اروندرود تغییر کرد، اما آرارات و دشت ناامید با ندانم‌کاری رضا پهلوی از دست رفت.

طبق توافق سعدآباد دشت ناامید به مساحت ۳ هزار کیلومترمربع در شرق ایران به افغانستان واگذار شد. در مقابل قرار شد ایران و افغانستان به‌طور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند البته بعد‌ها افغانستان سدی بر هیرمند ساخت و آبی به ایران نرسید و حقابه هیرمند نیز به موضوعی برای منازعه طولانی دو کشور تبدیل شد.

ایران و افغانستان در چهار دوره مختلف اقدام به انعقاد قرارداد‌هایی برای رفع این اختلاف مهم آبی کردند. قرارداد‌های مرزی با عنوان حکمیت گلداسمیت (۱۸۷۲)، مک ماهون (۱۹۰۵)، کمیسیون دلتا (۱۹۵۱)، (توافق‌نامه ۱۳۱۶) که اگرچه هریک در مدت زمانی محدود تا حدی چالش‌های موجود را کم کرد، اما هیچ‌کدام نتوانست به حل واقعی مشکل جاری شدن آب هیرمند به سوی ایران کمک کند.

محمدرضا پهلوی هم مثل پدرش تصمیم ناشیانه‌ای در خصوص هیرمند گرفت که اسدالله علم وزیر دربار در جلد ششم کتاب خاطراتش تحت عنوان یادداشت‌های علم به آن پرداخته است.

علم به بحث‌های خود با شاه اشاره دارد که نکات منفی واگذاری سرچشمه هیرمند و خاک سیستان را گوشزد کرده و البته شاه هم آن را توجیه کرده است:

۱۴ خرداد ۱۳۵۶

بلافاصله قرارداد هیرمند و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند: «آخر اگر ما به افغان‌ها سخت‌گیری بکنیم در دامن روس‌ها می‌افتند.» عرض کردم: «این یک مسئله جداگانه است و این‌ها به هر حال در دامن روس‌ها افتاده‌اند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود.» فرمودند: «به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم.» عرض کردم: «خشکی [دریاچه]هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین می‌رود.» معلوم می‌شود استدلالات غلط دولت را قبول فرموده‌اند.

علم در بخشی دیگر از یادداشت‌هایش نوشته است:

۱۵ خرداد ۱۳۵۶

هنوز در حالت بهت و خرابی دیروز هستم. دیشب هم با قرص خواب خوابیدم. مقداری در این فکر بودم که این دولت هویدا به شاهنشاه من خدمت یا خیانت می‌کند؟ ارزش وجود یک ولایت با امور اقتصادی سنجیده شود! یاللعجب! یک وجب خاک میهن به میلیارد می‌ارزد، آن وقت بگویند سیستان که ارزش اقتصادی ندارد. حداکثر سالی ۴۰ میلیون تومان عایدی می‌دهد. من در عجبم. بعد هم عرایض غلط و دروغ که مبادله اسناد محکومیت ابدی ما تاثیری ندارد. چون قانون از مجلس گذشته است و شاهنشاه توشیح فرموده‌اند عجب! هرچه فکر کردم پیش دوستم بروم، نتوانستم قدم بردارم. ناچار در دفتر ماندم و به کار‌های متفرقه برای تفرقه حواس پرداختم. تنها امید من روشن‌بینی و آینده‌نگری شاه است و بس. کسی چه می‌داند که ضمیمه شدن افغانستان به ایران در مخیله بزرگش نباشد!

او در یکی از یادداشت‌هایش به تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۵۶ یعنی زمان واگذاری سرچشمه رود هیرمند و تصویب آن در مجلس شاهنشاهی نوشته است:

چند دقیقه‌ای شرفیاب بودم و مرخص شدم، دماغ کار هم نداشتم. دیشب تا صبح بیدار بودم، چون وقت خواب، چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجه و سفیر افغانستان افتاد، آنچنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خواب سنگین چندساعته بر چشمم نیامد. به محض آن که اندکی به هوش می‌آمدم، این کابوس مرا در خود فرو می‌برد. مدتی راه رفتم، مدتی فکر کردم، چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم باز پاره کردم. فکر می‌کردم کار گذشته را استعفای من دوا نمی‌کند… بالاخره دیشب ضربه آخر را زدند. کسی چه می‌داند؟ شاید هم از ارباب‌های‌های نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند. به هر حال به شاهنشاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبران‌پذیر نیست. به حدی بدحال بودم که به دفتر کار خود هم نرفتم… البته آثار این خیانت ده تا پانزده سال دیگر ظاهر می‌شود که من مرده‌ام.

علم در بخشی دیگر نوشته است:

۱۲ مرداد ۱۳۵۶

به اروپا آمدم و مشغول پرسه‌زدن شدم حال مزاجی کمی بهبود یافت، ولی روحاً کسل و ناراحت و نگران بودم کسالت از جهت کار سیستان و نگرانی از جهت کار عمومی کشور باید بگویم که هر وقت در آب مدیترانه غوطه می‌زنم به یاد روز‌هایی می‌افتم که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بودم، در روز‌های گرم اردیبهشت و خرداد سیستان عصر‌ها در هیرمند که با آبی هزار مترمکعب جاری بود شنا می‌کردم، افسوس و هزار افسوس که دیگر پس از ده پانزده سال که ان‌شاءالله من مرده‌ام این منظره را نخواهم دید! این بستر خشک و سیصدهزار جمعیت آواره خواهند شد جای تعجب است گرچه اگر غیر از این بود تعجب داشت. با رئیس و اعضای دولت با هرکدام حرف زدم، سیستان را با مسائل مالی می‌سنجند و می‌گویند حداکثر سیستان به کشور چهل میلیون تومان در سال که بیشتر نمی‌دهد، عایدی یک ساعت نفت است!

خیانت شاهان قاجار و پهلوی به ویژه رضاخان با بخشش دشت ناامید که سرچشمه رود هیرمند است، امروز کار را به جایی رسانده است که طالبان حقابه هیرمند را نمی‌دهد که این امر مشکلات فراوانی برای استان سیستان و بلوچستان از جمله خشکسالی، ریزگرد و مهاجرت را در پی خواهد داشت.

جالب اینکه رضا پهلوی، پسر شاه مخلوع و نوه پادشاهی که دشت ناامید را حراج کرد رویای همکاری با اسرائیلی‌ها برای حل بحران آب در ایران در فردای براندازی را در سر می‌پروراند.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خشکسالی، میراث رضاخان برای مردم سیستان و بلوچستان بیشتر بخوانید »

هشدار ۸۰ سال قبل امام خمینی (ره) به روحانیون

هشدار ۸۰ سال قبل امام خمینی (ره) به روحانیون



امام خمینی ۸۰ سال قبل در بیانیه‌ای ضمن پیش‌بینی وضع امروز فرمودند: ای روحانیون اسلام! ترک نفع‌های شخصی کرده تا به همه سعادت‌های دو جهان نایل و با زندگانی شرافت‌مندانه دو عالم دست در آغوش شوید.

به گزارش مجاهدت از مشرق، شاید مرور تاریخ برای همه‌ آدم‌ها جذاب نباشد اما اشراف بر رویدادها و اتفاقاتی که در گذشته‌های دور و نزدیک روی داده است، خالی از لطف نیست. اگر تاریخ مهم نبود هرگز تاریخ نویسان به دنیا نمی‌آمدند و کتاب‌های مهم تاریخی نوشته نمی‌شد.

در قرآن، تورات، انجیل و کتاب‌های ادیان مختلف بسیار درباره پندگیری و رجوع به اوضاع و احوال گذشتگان اشاره شده است و این دلیلی بر اهمیت تاریخ و سلسله حوادث گذشته است. فساد، گرانی و تورم، تبلیغات مسموم علیه اسلام و روحانیت، چیره شدن باطل بر حق و خوب نشان دادن گناه و معصیت، همه در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی در ایران وجود داشت.

درست در همین روزها فشارهای سخت روحی، روانی و جسمی بر مردم ایران غلبه کرده و آنان را در تنگنا قرار داده بود. روح الله خمینی طلبه‌ای ۴۲ ساله و ساکن قم، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ اولین بیانیه سیاسی خود را صادر کرد. این بیانیه که مخاطبانی از جمله علما و ملت ایران را دارد، ضمن ذکر بررسی رخدادهای گذشتگان، حال و آینده مردم جامعه، قیام برای خدا را تنها راه اصلاح جهان عنوان کرد که آن، فلسفه بعثت همه پیامبران الهی بوده است.

حضرت امام خمینی (ره) دلایل ضعف مسلمانان و ملت ایران، مسئولیت و سکوت روحانیون و عواقب زیان بار غفلت سیاسی را متذکر شد. ایشان در این بیانیه به صراحت علمای اسلام و جامعه اسلامی را به قیام عمومی فرا می‌خواند و نسبت به سکوت در برابر توطئه‌های ضد اسلام هشدار می‌دهد.

متن بیانیه حضرت امام خمینی(ره)

دعوت به قیام برای خدا (تاریخی ترین سند مبارزاتی امام خمینی)

بسم الله الرحمن الرحیم

قال اللَّه تعالی: قُلْ إنَّما أعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنیٰ‏ وَ فُرادیٰ‏

خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه‌‏هایی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه‌‏های گوناگون عالم طبیعت رهانده.

‏ موسای کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آن‌ها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صَعْق و صَحْو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین(ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت‌ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قابَ قوسیْن أو أدنیٰ رساند.

خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ۱۰ میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت‏ پرست پشت میزنشین شدند.

قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابان‌گرد را در تمام کشور بر اموال، نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام برای خود است که موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه گرد بی‌شرف کرده و نَفَس از هیچ کس در نمی‌آید.

قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زن‌های عفیف مسلمان برداشت و الان هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخنی نمی‌‏گوید. قیام برای نفع‌های شخصی است که روزنامه‌‏ها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه‌‏ها را که از مغز خشک رضا خان بی‌شرف تراوش کرده، تعقیب می‌‏کنند و در میان توده پخش می‏‌کنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هر چه می‏‌خواهد بگوید و کسی نفس نکشد.

هان ای روحانیون اسلامی! ای علمای ربانی ای! دانشمندان دیندار! ای گویندگان آیین دوست! ای دینداران خداخواه! ای خداخواهان حق‏ پرست! ای حق‏ پرستان شرافت‌مند! ای شرافت‌مندان وطن خواه! ای وطن خواهان با ناموس! موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفع‌های شخصی کرده تا به همه سعادت‌های دو جهان نایل شوید و با زندگانی شرافت‌مندانه دو عالم دست در آغوش شوید.

انّ للَّه فی ایّام دهرکم نفحاتٌ ألا فتعرّضوا له، امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه گرد شهوت‌‏ران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دست خوش اغراض باطله خود کنند.

امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟ خوب است دین داری را دست کم از بهاییان یاد بگیرید که اگر یک نفر آن‌ها در یک ده زندگی کند، از مراکز حساس آن‌ها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود، برای او قیام کنند. شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره ‏سران بی‏ دین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه بی‏ دینی را آغاز کردند و به همین زودی بر شما تفرقه زده‌‏ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان، روزگارتان سخت‌تر شود.

سید روح اللَّه خمینی

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هشدار ۸۰ سال قبل امام خمینی (ره) به روحانیون بیشتر بخوانید »

بله ... کارِ من بود!

بله … کارِ من بود!



درست ۱۰۲ سال پیش مثل امروز، ژنرال «آیرونساید» انگلیسی فرمانده قوای انگلیس در ایران و همه نیروهای انگلیسی و هندی، ظاهراً دُمشان را گذاشتند روی کولشان و خاک ایران را ترک کردند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، درست ۱۰۲ سال پیش مثل امروز، ژنرال «آیرونساید» انگلیسی فرمانده قوای انگلیس در ایران و همه نیروهای انگلیسی و هندی، ظاهراً دُمشان را گذاشتند روی کولشان و خاک ایران را ترک کردند. البته سیدضیاء‌الدین طباطبایی در همین روز به وزیرمختار انگلیس اطمینان داده که منافع انگلیسی‌ها در ایران را حفظ خواهد کرد! جناب رئیس‌الوزرا پیش از این در بیانیه‌ای خبر از خروج نیروهای انگلیسی داده و نوشته بود:«قشون انگلیسی که وضعیات جنگ بین‌المللی آن‌ها را به ایالات و شمال مملکت ما آورده بود اینک ایران را تخلیه کرده به مملکت خویش رهسپار می‌گردند. در خدمات این قشون مجال انکار نیست…».

ماجرا چه بود؟
شما هم می‌دانید به مصداق هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیرد، ارتش انگلیس آن طور که سیدضیا مدعی است برای خدمت به ایرانی‌ها و سروسامان دادن وضعیت ایران، به مملکتمان قشون‌کشی نکرده بود. ارتش انگلیس از چند سال پیش و با بالا گرفتن جنگ جهانی اول، از جنوب ایران خودش را به مناطق دیگر ازجمله شمال هم رسانده بود. حالا هم که سه سالی از جنگ جهانی می‌گذشت انگار برای آن‌ها جنگ تمام نشده بود. وقتی در تابستان ۱۲۹۹ بلشویک‌های روسی در تعقیب نیروهای مخالف وارد رشت و انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در این دو منطقه را تارومار کردند، روحیه انگلیسی‌ها به‌شدت تضعیف شد. پس باید تغییراتی در نحوه حضور نیروهای انگلیسی در منطقه ایجاد می‌شد تا چرخ روزگار باب میل ملکه انگلیس بچرخد!

این‌ها البته یک روی سکه بود. واقعیت این بود که انگلیسی‌ها از قدرت گرفتن و جای پا محکم کردن رقیبشان روس‌ها در شمال ایران به‌شدت نگران بودند. به‌خصوص که فرمانده قزاق‌ها «استاروسلسکی» روسی با موفقیت در سرکوب انقلابیون نهضت جنگل در شمال ایران توانسته بود خودش را تو دل شاه ایران جا کند و حتی لقب «سردار» بگیرد. برای خالی کردن زیر پای فرمانده قزاق و کم کردن نفوذ روس‌ها در ایران لازم بود ارتش یا چیزی شبیه آن تحت نظارت انگلیس شکل بگیرد. قدم اول هم این بود که آیرونساید به کمک سفیر انگلیس، احمدشاه را هرطور بود مجاب کردند تا فرمانده روسی قزاق‌ها را برکنار کرده و یک ایرانی (سردار همایون) را به جای او بگذارد. خودشان هم یک سرهنگ انگلیسی (اسمایت) را به عنوان مدیر اداره امور نیروهای قزاق و سرپرست امور مالی منصوب کردند تا در فرصت مناسب، سردار همایون را هم کله‌پا کنند!

همه این‌ها نشان می‌دهد مهرماه۱۲۹۹ آیرونساید فقط برای اینکه فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران بشود و دستی به سر و روی ارتش انگلیس در این سوی دنیا بکشد، به کشورمان نیامده است. جوان‌ترین ژنرال ارتش انگلیس که بعدها در جنگ دوم جهانی رئیس ستاد کل ارتش انگلیس نیز شد، آمده بود تا بلکه کارهای بزرگ‌تر و بیشتری از جابه‌جایی فرمانده قزاق‌های ایرانی انجام دهد.

بله …کارِ من بود!
آیرونساید که مهرماه ۱۲۹۹ از بغداد خودش را به قزوین رسانده پس از رایزنی‌ها و تلاش‌هایی که به برکناری فرمانده روسی قزاق‌ها می‌انجامد، چند باری به بازدید از اردوگاه نیروهای قزاق می‌رود. بخش‌هایی از یادداشت‌های روزانه و خاطرات آیرونساید را بخوانید تا متوجه شوید ژنرال انگلیسی توی سرش چه افکاری را بالا و پایین می‌کرد و بعدها چطور رضایت به خروج از ایران داد: «… رضاخان بدون شک یکی از بهترین افسران است و اسمایت توصیه می‌کند که رضاخان عملاً رئیس این دسته باشد… من بازهم به دیدار قزاقان ایرانی رفتم… اسمایت سر و سامانی به وضعشان داده است… فرمانده کنونی قزاقان (سردار همایون) موجود حقیر و بی‌بو و خاصیتی است و روح و روان واقعی این گروه سرهنگ رضاخان است، یعنی همان مردی که قبلاً بسیار به او علاقه‌مند شده بودم(آبان ۱۲۹۹)… به اسمایت گفته‌ام که به سردار همایون مرخصی بدهد تا به سرکشی املاک خود برود… عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاری‌های ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم(دی ۱۲۹۹)… من با رضاخان مصاحبه کرده‌ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را به طور قطعی به او سپرده‌ام… به او گفته‌ام که قصد دارم به‌تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم … در حضور اسمایت دو نکته را برایش روشن ساختم: ۱ـ هنگامی‌ که از هم جدا می‌شویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد و اگر چنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد. ۲ـ شاه تحت هیچ شرایطی نباید بر کنار شود… رضا با چرب‌زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم. (بهمن‌۱۲۹۹)… رضاخان در تهران کودتا کرده و به قولی که به من داد وفادار مانده است. تصور می‌کنم همه مردم چنین می‌اندیشند که من کودتا را طراحی و رهبری کردم. اگر در معنای سخن دقیق شویم واقعاً من این کار را کردم… اسفند۱۲۹۹»!

منبع: روزنامه قدس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بله … کارِ من بود! بیشتر بخوانید »

«به خون کشیده شد خیابان» منتشر شد/ خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف‌حجاب رضاخانی

«به خون کشیده شد خیابان» منتشر شد/ خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف‌حجاب رضاخانی


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، کتاب «به خون کشیده شد خیابان»؛ خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف‌حجاب رضاخانی به قلم مهناز کوشکی و توسط انتشارات «راه یار» منتشر و روانه بازار نشر شد.

«سیاست کشف حجاب، از آن دسته سیاست‌های استبدادی تاریخ معاصر ایران بود که ریشه در استعمار داشت. استعمار از ابتدا در تمام شئون زندگی مردم دخالت می‌کرد و پس از ده‌ها سال مواجهه مستقیم با مردم ایران، تصمیم گرفته بود خودش را در سایه قدرت و تبلیغات، الگویی برای توسعه جهان اسلام معرفی کند و بازوی اجرایی رسیدن به چنین الگویی را هم در ایران مستقر کرده بود. رضاخان؛ همان رضاخانی که پیش از شاهی به خاطر مهارتش در استفاده از سلاح مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» شهرت داشت. در واقع، استبداد داخلی در ماجرای کشف حجاب، مجری سیاست استعمارگرانی بود که دیگر نمی‌خواستند هویت دینی مانند روز‌های قیام تنباکو، پویا و زنده باشد؛ بنابراین تصمیم گرفتند جلوه‌ها و مظاهر هویت دینی را با زور اقتصاد و رسانه از جامعه محو کنند تا دیگر نه کسی مثل میرزای شیرازی پیدا شود و نه مردمی مثل مردم ایران که قلیان را در خانه شاه بشکنند. استعمار به‌واسطه نیرو‌های دست نشانده‌اش به دنبال ایجاد جامعه‌ای بی‌هویت و بی‌ریشه بود تا راحت‌تر بتواند تفکر، سنت و هویت مدنظرش را به او تحمیل کند. بر این اساس، حذف حجاب به عنوان یکی از مظاهر هویت دینی مأموریت ویژه آن‌ها و نیرو‌های دست‌نشانده و متأثر از آن‌ها به حساب می‌آید.

رضاشاه که قبل از پادشاهی تنها سابقه نظامی داشت، در پاسخ به خواست عمومی جامعه، مردم متحصن در مسجد گوهرشاد را با مسلسل به گلوله بست، صدای رگبار مسلسل‌ها و الله‌اکبر مردم در همه محلات مشهد شنیده شد. کافی است پای صحبت کهن‌سالان مشهدی بنشینید هنوز هم صدای کامیون‌های حمل پیکر شهدا را می‌شنوند، هنوز هم از بزرگ‌ترهایشان به یاد دارند که کشته و مجروح را با هم در گودال خشت‌مال‌ها دفن کردند. هنوز هم روستاییان را می‌بینند که با بیل و کلنگشان راهی مشهد شدند تا در جنگ مسجد یا جنگ جهاد شرکت کنند؛ اگرچه آن روز نتوانستند ظلم را از بین ببرند؛ اما به تعبیر شهید نواب صفوی: «در باطن صبر کرده، در درگاه خدا نیمه شب‌ها گریستند و آرزوی انتقام کردند و به انتظار آن روز نشستند… و این چنین شد که کشتار مظلومانه مردم در مسجد گوهرشاد و تبعید و زندان علما در شهر‌های مختلف پایان کار نبود، بلکه آغازی برای مبارزه منفی با سیاست کشف حجاب بود.

آن سال‌ها عموم خانم‌ها یا خانه‌نشین شدند و یا به ناچار همراه با کسی از خانه بیرون می‌آمدند؛ اما همه هوای همدیگر را داشتند که مبادا چادری روی زمین جا بماند حتی برخی از کارمندان حکومت هم در این مبارزه همراه مردم بودند و وجدانشان اجازه نمی‌داد که به حجاب زنان مسلمان تعرض کنند، برخی از کار کناره گرفتند و برخی چادر‌های پاره را می‌خریدند تا به بالادستیشان نشان دهند که مثلاً کارشان را به درستی انجام داده‌اند و چادر‌ها را از سر زنان برداشته‌اند. کوچه‌ها پر بود از وحشت و اضطراب، چه حرمت‌هایی که شکسته نشد آرزوی زیارت حرم به دل خیلی‌ها ماند. همه این کشتار‌ها و زندان‌ها به بهانه پیشرفت و ترقی بود؛ پیشرفتی که صنعت و دانشش از تهران و یک یا دو شهر بزرگ، آن هم به صورت محدود و گلخانه‌ای فراتر نرفته بود؛ اما مظاهر ضد دینی‌اش با فشار حکومت به دورافتاده‌ترین روستا‌های ایران هم رسیده بود.

اکنون بیش از هشت دهه از آن سال‌های تلخ گذشته است؛ متأسفانه بخش غالب روایت‌های تاریخی چنین اتفاق بزرگی به کلی نابود شده است. ده‌ها هزار شاهد عینی که حامل هزاران روایت واقعی از آن سال‌ها بودند از این دنیا رفته‌اند بدون آنکه نامی یا نشانی از سرگذشت آنان ثبت و ضبط شده باشد؛ اما گستردگی و میزان شدت واقعه آن قدر زیاد بوده که هنوز هم میتوان روایت‌هایی تازه از آن روز‌ها شنید. در زمانه‌ای که استعمار فرانو با بهره‌گیری از فناوری‌های نوین ارتباطی و هجمه سنگین رسانه‌ای خود، سیاست نرم «بی‌حجابی اجباری» را در قبال جامعه متدین ایران دنبال می‌کند، بازخوانی حماسۀ مقاومت فرهنگی ملت ایران در قبال سیاست سخت بی‌حجابی اجباری اهمیتی مضاعف دارد.»

«به خون کشیده شد خیابان» منتشر شد/ خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف‌حجاب رضاخانی

در برشی از این کتاب می‌خوانیم: «کلاه شاپو روی جالباسی صندوق خانه‌مان جا خوش کرده بود. هر روز می‌دیدمش. مادرم تا چشمش به کلاه می‌افتاد شروع می‌کرد به نفرین کردن. با بغض و کینه می‌گفت: «این کلاه یادگاری رضاشاه ملعونه نگهش داشتم تا هر وقت چشمم بهش افتاد، لعنت بفرستم. روستا بهداری می‌خواست، آب درست‌و‌درمون می‌خواست، جاده می‌خواست، زن روستایی کلاه به چه کارش می‌اومد؟»

بنابرین گزارش، کتاب «به خون کشیده شد خیابان»؛ خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف‌حجاب رضاخانی که تحقیق آن برعهده مهدی عشقی رضوانی، قربان ترخان، اسماعیل شرفی و رضا پاکسیما بوده و تدوین آن توسط مهناز کوشکی صورت گرفته است، در ۱۴۴ صفحه، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۴۵ هزار تومان منتشر شده است و علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب را علاوه بر کتابفروشی‌ها، از سایت یا صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub.ir تهیه کنند.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«به خون کشیده شد خیابان» منتشر شد/ خاطرات مقاومت مردم خراسان در برابر کشف‌حجاب رضاخانی بیشتر بخوانید »