رضاخان

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری



آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، منصور مهدوی طی یادداشتی نوشت: پس از نشست برخی عناصر برانداز در واشنگتن (دانشگاه جرج تاون) در اواخر بهمن ۱۴۰۱ برخی روشنفکران بدان واکنش نشان دادند. از این میان دکتر عبدالکریم سروش با سرعت و شتاب زبان به شکایت گشود. حکایت سروش از این نشست به واقعیت نزدیک بود. پیشینه برهنگی و تجزیه‌طلبی برخی اعضای نشست بیش از هر چیز به چشم سروش آمده‌بود: شنیده‌اید دیروز … جلسه‌ای بود و چند نفر شرکت کرده‌بودند که تقریبا بساط رهبری برای ایران پهن کردند و به گمان اینکه نامی در رسانه‌ها دارند فکر کردند که در دلها هم جایی دارند یکی از آنها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند چند تایی از آنها اصلا از عالم سیاست خبری ندارند در میان‌شان حتی یک پرچم ایران به چشم نمی‌خورد. نامی از اسلام و دیانت قاطبه مردم ایران در میان نبود بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قویم ایرانی داشتند یکی‌شان از تجزیه طلبان مشهور و بنام است.

بنابراین این افراد مگر برای دلخوشی خود و مگر برای پرکردن برنامه‌هایی که می‌دانیم از کجاها سرمایه آنها و خط سیاسی آنها می‌رسد مگر برای آنها [کارفرمایان] کاری بکنند [وگرنه] برای ملت ایران کاری نمی‌توانند بکنند.

با این همه آنچه بیش از همه خاطر سروش را آزرده ساخته و بیانش را گداخته می‌نمود «ادعای رهبری ملت ایران» از سوی این جماعت کم‌مایه بود: نه از ایران چندان شناسایی و آشنایی دارند نه از دیانت مردم نه از سنت و ارزشهای آنها. بیشتر این افراد در میان مردم ایران هرگز نزیسته‌اند و نبوده‌اند و با دردهای آنها آشنایی ندارند و بعد با کمال بی‌خیالی و بلکه با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند و گمان می‌کنند که کافی است زمام امر بدست آنان سپرده شود.

سخنان سروش از یک حیرت و شگفتی عمیق حکایت دارد. او که نزدیک به چهار دهه رویارویی با حکومت دینی را در کوله‌بار خود دارد، حال از اینکه می‌دید افرادی ناشایست و ناصالح از راه رسیده‌اند و دعوی رهبری دارند حیرانی و سرگردانی خود را نشان می‌دهد.

به راستی پیشینه سروش بیش از آن است که به چشم نیاید. پیش از آنکه برخی حاضران در نشست واشنگتن به دنیا بیایند سروش در دنیای کتاب و رسانه به نبرد با مبانی حکومت دینی آمده بود؛ او بین دانش و ارزش مرز کشید؛ صراط مستقیم دین را به صراط‌های نامستقیم فروخت؛ با بهانه‌های کم‌بها دین را آنقدر فروکاست تا هیچگاه نتواند قبای ایدئولوژی حکومت بر تن کند، او در کسوت روشنفکر دینی، دینی را ترویج می‌کرد که به دنبال استقرار است و نه انقلاب، سکون می‌طلبد و نه صعود. بر این اساس نظم موجود جهانی را ‌پذیرفت؛ مولوی بلخی را از قله معنویت به زیر کشیده و اشعار پرمایه مثنوی را برای دعاوی بی‌مایه‌ای چون کثرت‌گرایی هزینه کرد و … .

سروش، جوان نبود اما جویای نام بود. او در جمع دانشجویان و افراد ناآشنا به مبانی فکری خویش، بیان شاعرانه و لحن ساحرانه را به کار گرفت؛ افزون برآن، خوش داشت قهرمان‌نمایی کند و در شهرآورد اندیشه خود را بی‌هماورد بنمایاند. از این رو در عین گریز از مناظره آشکار، با گفتار و کردار، نسبت‌های ناروا و ناشایست نثار عالمان دین می‌کرد هرچند در جلسات پنهانی توان رویارویی با آنان را نداشت.

با این همه آرام آرام نامش بر سر زبان‌ها افتاد و به ویژه پس از ۲ خرداد ۱۳۷۶ تشریفِ رهبری فکری طالبان اصلاح را بر قامت خود راست می‌دید و با «تیغ و طپانچه» نمایی، رئیس دولت وقت را به شورش تمام‌عیار علیه نظام اسلامی فرامی‌خواند. نقش ویرانگر سروش علیه مبانی معرفتی نظام دینی همچنان ادامه داشت تا اینکه انقلاب رنگین آمریکایی-انگلیسی در انتخابات ۱۳۸۸ سربرآورد. در این برهه او بخشی از چهره واقعی خود را نشان داد و از مسند معلمی و سخندانی برون جست و کسوت انقلابی‌گری، دشمن‌تراشی و پیکارجویی بر تن کرد، همان‌ چیزی که سالها پیش به عنوان خصلت‌های شوم ایدئولوژی‌گرایی آن را فروکوبید.

او که کامش از نتایج جنبش دوم خرداد برنیامده‌بود این‌بار کوشید تا به مثابه عضو مؤسس اتاق فکر جنبش سبز، گره از کارفروبستۀ خویش بگشاید و محصول دهها سال تلاش برای مقابله با حکومت دینی را بردارد.

حال چنین کسی با چنان پیشینه‌ای با چشمانی شگفت‌زده ناظر صحنه‌ای است که نمی‌تواند در برابر آن سکوت کند. افرادی که به تعبیر هوشنگ امیراحمدی «کودک و کوتوله هستند»[۱] از گرد راه نرسیده در اندیشه رهبری ملت ایران هستند؛ از این رو سروش تاب و طاقت از کف داده و فریاد برآورده که این نورسیده‌ها «با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند»! در واقع سروش از سرگرانی اربابان این جماعت بی‌تاب است چرا که او بی‌تاب مستوری است. وی با این گفتار سر از روزن برآورده است.

با این همه، جدال او با حاضران نشست واشنگتن پایان نپذیرفت. در روزهای پایانی اسفند ۱۴۰۱ پس از یک ماه از اولین اظهار نظر درباره آن افراد کوته‌مایه، عبدالکریم سروش بار دیگر خروشید و خشم خود را نشان داد. با این تفاوت که این‌بار سروش از در معرفت‌ورزی درآمده و به مناظره با یکی از حاضران آن نشست پرداخت، شاید در خاطر خویش چنین می‌پنداشت که می‌تواند خلأ معرفتی او را جبران کند:

کسانی که از تنانگی‌ و فمینیزمی افراطی دفاع می کنند، گرفتار حسن و قبح مُدهای زمانه‌اند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند.

عریانی و عورت‌نمایی که اکنون به گمان آنان بدل به فضیلت شده، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. گرفتار رسوم زمانه‌اند نه حقایقی جاودانه. نه مقدس اند، نه پایدار.

می‌گویند کسی حق قضاوت درباره برهنه‌شدنشان را ندارد و قضاوت‌گری را محکوم می‌کنند. نمی‌اندیشند که خود غرق در قضاوت‌اند و آن عمل را نیکو می‌شمارند و ملامتِ ملامت‌گران را بر نمی‌تابند.

می‌گویند زن مالک بدنش است و حق هرگونه تصرفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است.

دهه ۱۳۷۰ یادآور فراخوان‌های پرشمار عالمانی است که از سرتکلیف می‌کوشیدند از رهگذر مناظره با سروش، صراط مستقیم را به او و بی‌خبرانی نشان دهند که بیش از آنکه مشعوف پندار سروش باشند مسحور گفتار او شده‌بودند. اما سروش هر بار با زبانی زهرآگین و قلمی آهنگین آنان را نواخت. حال سروش پس از گذر روزان و شبان به لحظه‌ای رسیده‌است که با کسی مناظره می‌کند که به تعبیر خودش «تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند». از آن اوج دعوت به گفتگو از جانب عالمان تا حضیض مناظره با برهنگان، راه بسیار درازی است؛ اما خودکرده را چه تدبیر است؟ شاید هم این حضیض، تاوان آن همه ژاژخایی و دشنام‌گویی باشد!

اما پردۀ ظریف‌تری در این دستگاه هست که خوبست سروش و سروش‌ها گوش جان بدان بسپارند؛ دیکتاتوری رضاخانی با همّت روشنفکران غرب‌گرا قوام گرفت و به حمیّت همان‌ها دوام یافت. زمانی که عالمان دین برای سامان‌دادن به امور دین و دنیا با پرچم عدالت‌خواهی کوشیدند حکومت قاجار را در خدمت آیین و سرزمین درآورند روشنفکران غرب‌گرا با نمادمشروطه‌خواهی و با راهنمایی سفارت انگلیس به مقابله با عالمان و حاکمان برخاسته و ابتدا پیکر شیخ فضل الله نوری را بر دار کردند آنگاه ارکان حکومت را آنچنان تضعیف کردند که در نهایت یک قزاق بی‌سواد -که برکشیده آیرون ساید بود- با جوقی سرباز «پایتخت» را تصرف کرده و سردار سپه شد.

انگلیس با تربیت نسلی از فراماسون‌ها و روشنفکران غرب‌گرا آنان را به رویارویی با دین، حکومت قاجار و اقدام علیه منافع ملی واداشت. پس از آنکه با فراز و نشیب‌های بسیار، حکومت قاجار به نهایت ضعف رسید انگلیس به دست همین ماسون‌ها و روشنفکران دین‌ستیز، حکومت قاجار را برانداخت ولی به جای آنکه یکی از آنها را به حکومت برساند به روشنفکران اعتماد نکرده و یک قزاق جاهل را به ریاست آنها گماشت. شگفتا که روشنفکرانی مانند حسن تقی‌زاده، محمدعلی فروغی، ولی الله نصر، میرزاکریم خان رشتی، ابراهیم حکیمی، تیمورتاش، علی اکبر داور و … همگی به خدمت رضاخان میرپنج تن دادند.

روشنفکران غرب‌گرا که در توهم خویش علیه استبداد قاجار مبارزه کرده بودند، در عصر رضاخان تازه معنای استبداد را چشیدند تا جایی که میرزا کریم خان رشتی و علی اکبر داور از ترس رضاخان خودکشی کردند، تیمورتاش را در زندان با آمپول هوا کشتند، تقی‌زاده خود را بی‌اراده و «آلت فعل» نامید و فروغی درباره احوال خویش طی نامه‌ای به یکی از نزدیکانش گفت:

در کف شیر نر خونخواره‌ای غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای[۲]

با آنکه استعمارگران غربی با شعار آزادی در کشورهای دیگر نفوذ می‌کنند، ولی ایجاد دیکتاتوری در سایر کشورها برای حفظ منافع استعماری، یکی از سیاست‌های راهبردی آنهاست. که هنوز هم در حال اجراست.

استعمارگر انگلیس به مدد بسترسازی روشنفکران غرب‌گرا به ایجاد هرج و مرج، کشتار عالمان، نسل کشی نزدیک ۹ میلیون ایرانی به خاطر قحطی، حذف شخصیت‌های ملی، اشغال کشور (در جنگ جهانی اول)، نفی استقلال و تغییر حکومت ایران مبادرت ورزید.

کار به جایی رسید که موج غرب گرایی و تباه شدن کشور، حتی غربگرایان را نیز سرخورده و نادم کرد. تا جایی که احمد کسروی با افسوس می‌گوید: «اگر [عدالت‌خانه] بدان سان که با دست علما برخاست اگر با دست ایشان پیش می‌رفت باری این نتیجه بسیار سودمند را داشت که از آسیب اروپایی‌گری ایمن باشد».

حال سروش درست در موقفی ایستاده است که روزگاری امثال تقی‌زاده در آن وقوف داشتند. رؤیای روشنفکران چنان بود که وقتی ورق یک حکومت را برگردانند صفحه جدید را خود بنگارند این رؤیا در پس زمینه گفتار سروش به طور کامل پیداست. همچنان که روشنفکران پشیمان در عصر رضاخان نیز هرگز انتظار نداشتند یک قزاق قُلتَشن را بالای سر خود ببینند اما واقعیت چیزی دیگری بود، دست انگلیس که از آستین روشنفکران درآمده بود برای آنها جای انتخاب باقی نگذاشت.

سروش نیز آنگاه که در تاخت و تازهای روشنفکرانه، ندای دلسوزان را به هیچ می‌انگاشت خود را به حمایت‌های دولت‌های استعمارگر غربی مستظهر می‌دانست چرا که آنها را مشتری علم و عرفان می‌پنداشت ولی او ندانست که اوضاع جهان طور دیگری است.

تاریخ نشان داده است که انگلیس با دست روشنفکران غرب‌گرا، عالمان را کنار زد و حکومت را برانداخت اما آنان را به خدمت جاهلان گماشت. آیا دل عبرت‌بینی هست که از دیده عبرت بگیرد؟ این نقشه امروز نیز در حال اجراست؛ روشنفکران و هنرمندان غرب‌گرا در چند دهه گذشته بر پیکر کشور خود دشنه‌ها فروکردند تا به پندار خود آزادی را به ارمغان بیاورند و امروز ناباورانه می‌بینند استعمارگران، برهنگان و تجزیه‌طلبان را بر منصب رهبری ملت ایران نشانده‌اند!

گناه روشنفکران بسیار بزرگ است و «اگر روزی حساب گرفته‌شود، روشنفکران این کشور گناه‌کارترین مردم شناخته خواهند شد … اکثر روشنفکران ایران، به نحو نومیدکننده‌ای ایران را از یاد برده‌اند.»[۳]

جادارد سروش و سروش‌ها دست کم از چرخ روزگار بیاموزند و بیش از این بر مرکب خصومت با میهن و آیین خود نتازند و درصدد زدودن کاستی‌ها و همراهی با مردم خویش برآیند و ایران را از یاد نبرند. زیرا آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

[۱] . هوشنگ امیراحمدی مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه، که خود سالیان طولانی برای ایجاد ارتباط بین ایران و آمریکا تلاش می کرد در واکنش به نشست واشنگتن و منشوری که آنها نوشته‌اند می‌گوید: «این منشور، منشور تجزیه ایران است … در این منشور اسمی از تمامیت ارضی ایران برده نشده است. … [اینکه] زبان ملی در منشور نباشد مهم نیست؟ تمامیت ارضی مهم نیست؟ [مطابق این منشور] نه مردم مهم هستند نه عدالت مهم است نه ایران مهم است و … . [تنظیم کنندگان این منشور] یک عده کودک و کوتوله هستند.»

[۲] . رضاخان وقتی این نامه را دید، فروغی را احضار کرده و به او گفت: «زن ریش‌دار».

[۳] . محمدعلی اسلامی ندوشن، ایران را از یاد نبریم، ص ۷۵-۷۸.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری بیشتر بخوانید »

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم



رضاخان پهلوی زمانی که سردار سپه بود دسته عزاداری محرم راه می‌انداخت و می‌خواند: «اگر در کربلا قزاق بودی/ حسین بی‌یاور و تنها نبودی» اما وقتی شاه شد، ورق برگشت و دستور ممنوعیت عزاداری را صادر کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، پس از دوران مشروطه، مراسم عزاداری نسبت به دوران ناصرالدین شاه و قبل آن رونق کمتری داشت، اما در دوران احمدشاه دوباره به شکل سابق خود بازگشت. رضاخان که در آن دوران، سردار سپه و وزیر جنگ بود و بعد از کودتای سال ۱۲۹۹ در ظاهر قدرت کامل کشور را به دست گرفته بود، تلاش داشت خود را در زمره عزاداران و مذهبیون نشان دهد. او قبل از رسیدن به قدرت، سعی کرد با عوام‌فریبی و استفاده از مراسم عزاداری ماه محرم، برای گسترش نفوذ خود و فریب مردم استفاده کند. راه‌اندازی دسته، هیأت و رفت‌وآمد به منزل علما و روحانیان، از جمله ترقندهای او بود.

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
تصویری از رضا خان پهلوی در کنار احمدشاه قاجار

تئاتر و سینما و تمام مغازه‌های شراب‌فروشی باید بسته شود

چنانچه مشهور است و روایات تاریخی تایید می‌کند، رضاخان برای جلب نظر عمومی، به‌شدت خود را فردی مذهبی معرفی می‌کرد. این قزاق درس‌آموختهِ نظام، نوید یک حاکم اسلامی را می‌داد که می‌خواهد احکام اسلامی را در جامعه اجرا کند. حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله آورده است: در یکی از اعلامیه‌های رضاخان، هنگامی که به فرماندهی دیویزیون قزاق منصوب شد، آمده است: «تمام مغازه‌های شراب‌فروشی و عرق‌فروشی، تئاتر و سینما، فتوگراف‌ها و کلوپ‌های قمار باید بسته شود و هر که مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد.»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
تصویری از رضاخان که مشهور است در زیارت کربلا گرفته شده است

رضاخان در دسته عزاداری گل به صورت و کاه به سر می‌زد

با این حال، آنچه بیش از دیگر تظاهرهای مذهبی رضاخان، نظر مردم مؤمن ایران را جلب کرد، «رضاخانِ هیأتی» بود. رضاخانی که طاغیان را سرکوب کرده بود، نظمی نسبی آورده بود و از قضای روزگار، برای حضرت سیدالشهدا (ع) هم سینه می‌زد و سوگواری می‌کرد. اوج این تظاهر خانِ میرپنج را در محرم الحرام سال ۱۳۰۱ شمسی می‌بینیم. حسن اعظام قدسی، ملقب به اعظام‌الوزاره، که از فعالان مشروطه و نمایندگان مجلس شورتای ملی بود، در کتاب خاطراتش شرح جالبی از اقدامات رضاخان را حکایت می‌کند: «سردار سپه روز دهم محرم، (عاشورا)، به همراه دسته قزاق با یک هیأت از صاحب منصبان در جلو و افراد با بیرق‌ها و کتل، با نظم و تشکیلات مخصوص از قزاقخانه حرکت می‌کرد. این دسته از میدان توپخانه و خیابان ناصریه به بازار می‌آمد. صاحب منصبان در جلو و جلوی آن‌ها سردارسپه با یقه باز و روی سرش کاه و غالب آن‌ها به سرشان گل زده بودند و پای برهنه وارد بازار می‌شدند.»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
رضاخان در ماه محرم دسته عزاداری قزاق‌ها را راه می‌انداخت

اگر در کربلا قزاق بودی/ حسین بی‌یاور و تنها نبودی

عین‌السلطنه هم در همین باره در خاطراتش می‌نویسد: «در شب و روز عاشورا دسته‌های مفصلی حرکت کردند… سردار سپه نیز ناظر حرکت دسته‌ها بود. دسته‌های ارتشی نیز با موزیک (یک دسته بالابانچی) در حرکت بوده و به سر و سینه می‌زدند و می‌خواندند: «ز بیداد کوفی و از جور شامی/چکد خون ز چشم نظامی». قزاق‌ها در عزاداری خود یک نوحه دیگر را هم دم می‌دادند: «اگر در کربلا قزاق بودی/ حسین بی‌یاور و تنها نبودی»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم

این قزاق‌ها همه، یاران شما و امام زمان هستند

افزون بر این، در شب ۱۱ محرم نیز سردار سپه و عده‌ای از افسران قزاقخانه در مسجد شیخ عبدالحسین حضور یافتند. آیت‌الله سید بدلا که خود از نزدیک این دسته را دیده بود، می‌گوید ماجرا اینطور بوده است: «به هر تقدیر وقتی قرار شد دسته قزاق‌ها وارد منزل آقای بهبهانی شوند، برای اینکه منزل گنجایش تمام افراد را داشته باشد، از ورود افراد پراکنده و بچه‌ها جلوگیری می‌کردند، ولی من اجازه ورود داشتم و در آنجا همراه دوستان مشغول بازی و جست‌وخیز بودیم. ما حتی برای تماشای نظم و ترتیب قزاق‌ها و انضباط شدیدی که میان آنان حاکم بود، جلوی دسته می‌دویدیم. معروف بود که می‌گفتند: در این دسته سر سوزنی ضعف، سستی و بی‌نظمی وجود ندارد. خود رضاخان مانند فرفره به همه جای ستون سر می‌زد و در حالی که در عزای امام حسین (ع) گل به پیشانی مالیده بود، قزاق‌ها را مرتب می‌کرد. من و میر سیدحسین بهبهانی از قسمت اندرونی منزل وارد بیرونی شدیم و کنار آقا سیدکمال‌الدین ایستادیم. دسته قزاق‌ها با شمع‌هایی که افرادشان به نشانه عزاداری امام حسین (ع) در شام غریبان به دست داشتند، وارد شدند و دقایقی بعد نشستند. رضاخان مقابل آقا سیدکمال روی زمین نشست و گفت: «این قزاق‌ها همه، یاران شما و امام زمان هستند و آمده‌اند تا سر بسپارند و از دعای خیر شما بهره‌مند شوند. دعا کنید خدا توفیق دهد تا این‌ها به اسلام و مملکت خدمت کنند. ما که وارد بیت علما می‌شویم، هدفمان این است که وابستگی خودمان را به مردم و علما اثبات کنیم»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
تصویری از هیأت ابوالفضلی‌ها در دوران پهلوی

وعاظ و روضه‌خوان‌ها روی منابر رضاخان را دعا می‌کردند

این حرکات و تظاهرهای رضاخان، از قضا موثر افتاد و نیات او را برآورده کرد. حسن اعظام هم در این رابطه می‌نویسد که «پر واضح است که مشاهده این حال در مردم خوش‌باور، خالی از تاثیر نبود و شخص وزیر جنگ از این پس بین عامه مردم یک شخص مذهبی و مخصوصاً پایبند به عزاداری که ایرانیان خیلی به آن علاقه‌مند هستند، معرفی شده بود. بعضی از وعاظ و روضه‌خوان‌ها روی منابر از او تعریف و او را دعا می‌کردند. مردم از زن و مرد متوجه می‌شدند که وزیر جنگ به روضه می‌آید.»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
رضاخان به دنبال ایجاد مدرنیته در کشور بود

نقشه انگلیسی‌ها که رضاخان اجرایی کرد

با این همه، طبق اسناد از بین بردن عزاداری از مهم‌ترین اقدامات انگلیس در زمان رضاخان بوده است. طوری که کنسول انگلیس در مشهد می‌گوید: از مهم‌ترین اقداماتی که بعد از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان باید انجام می‌داد، برهم زدن بساط عزاداری بود که خود بزرگ‌ترین وسیله برای خنثی نمودن سیاست استعماری دولت بریتانیاست. با آغاز دوران سلطنت رضاخانی و اطمینان شاه پهلوی از تاج و تخت، شاه حامی اسلام، به شاه حامی مدرنیته تبدیل شد. سخت‌گیری و اجبار رضاخان نسبت به عزاداری‌های محرم شدت گرفت. سیاست گام به گام رضاخان، ابتدا با تقلیل ایام عزاداری شروع شد. مطابق گزارش یکی از سیاحان از مراسم محرم در سال ۱۳۱۱ شمسی، «امسال شاه، روزهای تعطیل را از چهار روز [چهار روز آخر دهه اول محرم] به سه روز تقلیل داده و از کارهای فرعی و قدیمی مرسوم در دسته‌ها جلوگیری شده است.»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
تبدیل شدن مجالس عزاداری به مجالسی مشابه کلیسا

ممنوع شدن سینه زنی به دستور رضاخان

اقدام دیگر رضاخان تغییر صورت ظاهری عزاداری به مراسم کلیسا بود. رضاخان خیال می‌کرد اگر همه چیز شکل غرب مسیحی را به خود بگیرد، کشور پله‌های ترقی را طی خواهد کرد و یا شاید می‌خواست مجالس عزاداری را از درون متلاشی کند. به هر حال دستور داد در مجالس روضه، از میز و نیمکت (به رسم کلیسا) استفاده کنند و زن و مرد مختلط بشینند و زنان هم حجاب نداشته باشند. دستور رضاخان اینگونه بود: «البته بایستی روضه‌خوانی کنند و ممانعت نشود؛ ولی روضه بایستی در مساجد و تکایا باشد. آن هم مرتب و به قاعده و در روی نیمکت‌ها مستمعین بنشینند و آقایان محدثین متخصص، خوب روضه‌خوانی کنند. سینه‌زنی و این قبیل کارهای سابق هم به کلی ممنوع است.»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
تعزیه‌خوانی در قدیم یکی از آئین‌های رایج مجالس عزاداری سیدالشهدا بود

راه‌انداختن دسته عزاداری ممنوع شد

موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر هم درباره ممنوعیت عزاداری در دوران رضاشاه می‌گوید: «او در سال ۱۳۱۲ تعزیه سیدالشهدا را ممنوع می‌کند و بعد عزاداری محدود می‌شد. در سال ۱۳۱۴ که فرمان منع حجاب صادر می‌شود، اساساً عزاداری هم ممنوع می‌شود.» براساس بخشنامه محرمانه وزارت داخله در ۲۸ اسفند ۱۳۱۴، در ایام سوگواری محرم و صفر راه انداختن دسته عزاداری ممنوع شد. جو خفقان به سمت و سویی رفت که روضه‌های خانگی، مراسم حوزه‌های علمیه و از همه عجیب‌تر، ذکر مصائب حضرت سیدالشهدا (ع) در مجالس ترحیم هم ممنوع اعلام شد.

مستند «یک قرن با حسین» به تهیه‌کنندگی مهدی زنگنه درباره عزاداری در زمان رضاشاه

عزاداری مخفیانه ایرانیان در زیرزمین‌ها و بیابان‌ها

مردم ایران در مقابل ممنوعیت عزاداری عکس‌العمل‌های‌های متفاوتی از خود نشان دادند. بعضی از آن‌ها تسلیم جریان شدند و عزاداری را ترک کردند اما بسیاری از عزاداری برای امام حسین (ع) دست برنداشتند. آن‌ها به صورت مخفیانه در جمع اعضای خانه خودشان به عزاداری می‌پرداختند. برخی دیگر که قدرت بیشتری داشتند، مجالس عمومی‌تر برگزار می‌کردند. عزاداری آن‌ها این طور بود: « از سال ١٣١۵ تا ١٣٢٠ که عزاداری به طور علنی ممنوع شده بود، در خانه‌ها و پنهانی و گاهی پیش از روشن شدن هوا و دمیدن خورشید، مجالس روضه برپا می‌شد. مردم برای شرکت در مجالس روضه که در خانه‌ها و پنهان برگزار می‌شد، از بیم مأموران، گاهی از پشت بام‌ها به منزل یکدیگر رفت‌وآمد می‌کردند و روضه‌خوان هم برای آن که به چنگ مأموران گرفتار نشود با لباس مبدل به خانه‌ها می‌رفت و در آنجا رخت خود را می‌پوشید.» امین‌فروغی هم در این خصوص می‌گوید: «برای دسته‌گردانی مخفیانه در محلی حاشیه شهر جمع می‌شدند و در بیابان‌ها عزاداری می‌کردند.»

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم
شاه حسین بهاری

روضه‌خوانی شاه حسین برای پاسبانی که او را با باتوم زد

به گواه اسناد بلدیه ممنوعیت عزاداری محدود به تهران نبود و در شهرهای دیگر هم از عزاداری ممانعت می‌شد. حجت‌الاسلام غروی می‌گوید: «در آن زمان، اگر دسته‌ عزاداری بیرون می‌آمد، با باتوم به آن حمله می‌کردند. مرحوم شاه حسین بهاری تعریف می‌کرد، در دسته عزاداری سیدالشهدا به عنوان یک نوجوان حاضر بودم که دسته را پاسبان‌ها بهم زدند و یک باتوم هم به من زدند. به خاطر درد آن باتوم تا آخر ماه صفر در خانه خوابیدم. مدت‌ها گذشت روزی به امامزاده داوود رفتم و خانمی پیش من آمد و سوال کرد ظاهرتان نشان می‌دهد روضه‌خوان هستید، درسته؟ گفتم بله. گفت مریضی داریم بیایید و برایش روضه بخوانید. وارد خانه شدم حس کردم بوی تعفن می‌آید. مریض بدنش تاول زده بود، آن‌ها می‌ترکید و بوی تعفن برای او بود. مریض را نگاه کردم، دیدم آشناست، اما نشناختم. روضه را شروع کردم وسط روضه یادم افتاد او همان پاسبانی است که به من باتوم زد. بعد از روضه به او گفتم یادت است؟ اشک ریخت و با چشم درخواست بخشش کرد.»

به این ترتیب در سیاه‌ترین سال‌های سلطنت رضا شاه دستورهای استعمارگران کاملاً اجرا می‌شد و مردم مسلمان و حسینی ایران که از عزاداری در ملأعام ممنوع شده بودند، در خلال این سال‌های تیره در نامناسب‌ترین وضعیت اقامه عزا می‌کردند. درخصوص عزاداری مخفیانه مردم در دوران پهلوی در شماره‌های بعدی بیشتر خواهم نوشت.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رضاخانی که دسته عزاداری راه می‌انداخت، سینه‌زنی را ممنوع کرد!+عکس و فیلم بیشتر بخوانید »

فیلم/ الگوی واقعی برای نمایندگی مجلس

فیلم/ الگوی واقعی برای نمایندگی مجلس



این کلیپ را به مناسبت سالروز شهادت سید حسن مدرس مشاهده می کنید.


دریافت
3 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ الگوی واقعی برای نمایندگی مجلس بیشتر بخوانید »

«پاریس پاریس»؛ روایت حوادث خونبار واقعه کشتار مسجد گوهرشاد

«پاریس پاریس»؛ روایت حوادث خونبار کشتار مسجد گوهرشاد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، سعید تشکری، به عنوان نویسنده، کارگردان تئاتر و سینما و منتقد شناخته می‌شود، تشکری در سال ۱۳۴۱ در شهرستان قوچان از توابع خراسان شمالی چشم به این دنیا گشود، این رمان نویس، منتقد و نمایشنامه نویس از سال ۱۳۶۰ فعالیت‌های خود را به عنوان نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما شروع کرد.

نویسندگی مقالات در حوزه ادبیات و هنر برای مطبوعات، داوری و منتقدی جشنواره تئاتر فجر، شرکت در جشنواره‌های ملی و کشوری، چاپ آثار در حوزه رمان و ادبیات نمایشی، ساخت فیلم و نگارش سریال‌های تلویزیونی و نگارش نمایشنامه‌های رادیویی در اداره کل نمایش رادیو تهران از جمله کارهایی است که تشکری در ادامه فعالیت فرهنگی و هنری خود انجام داده است.

تشکری در جایگاه استادی شاگردان بسیار زیادی را در حوزه هنر و ادبیات تربیت کرده و امروز نیز به عنوان یکی از رمان نویسان طراز اول کشور در حوزه ادبیات دینی و انقلاب شناخته می‌شود؛ همچنین جایزه سه دوره کتاب سال رضوی و کتاب سال شهید غنی پور در سال‌های ۱۳۸۵، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ را برای نگارش رمان «بار باران» که توسط انتشارات نیستان به چاپ رسیده است را از آن خود کرده است.

این نویسنده و منتقد توانسته به عنوان نمایشنامه نویس، کارگردان تئاتر و فیلم نامه نویس برتر برنده جایزه شده و با حضور در جشنواره‌های ملی و بین المللی همچون جشنواره فجر، یونیسف و غیره در کارنامه سی ساله خود در حوزه‌های ادبی و هنری عناوین بسیاری را کسب کند.

از جمله آخرین کارهای سعید تشکر می‌توان به حوزه تلویزیون اشاره کرد که وی نگارش بخش اول «سریال زمان» که از سریال‌های موفق و پربیننده شبکه سوم سیما بود را برعهده داشته است؛ همچنین در زمینه ادبیات داستانی نیز می‌توان به چاپ رمان‌های موفقی از جمله «پاریس پاریس»، «ولادت»، «رژیسور» و «بار باران» اشاره کرد.

تشکری در زمینه ادبیات نمایشی نیز موفق بوده است و کارهای او بارها و بارها توسط ناشران مختلف تجدید چاپ شده است؛ مجموعه نمایش‌های او در دو جلد توسط انتشارات نیستان به نام‌های «وصل هزار مجنون» و «وقتی زمین دروغ می گوید» چاپ شده است که مجموعه «وقتی زمین دروغ می‌گوید در زمستان ۱۳۹۱ عنوان کتاب برتر سال را به خود اختصاص داد.

بیشترین شهرت سعید تشکری بخاطر نگارش آثار ادبی به‌جا مانده از این نویسنده متعهد است؛ کتاب «ولادت» و «پاریس‌پاریس» از انتشارات نیستان، کتاب «بارِ باران» از انتشارات تربیت و کتاب «غریب، قریب» از انتشارات بنیاد آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی، رمان «هندوی شیدا» از انتشارات نیستان، «مفتون و فیروزه» از انتشارات نیستان، رمان «هرایی» از انتشارات علمی فرهنگی و بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، «پاکان و الماس» از بنیاد پژوهش‌های اسلامی، کتاب «آبی‌ها» از انتشارات به نشر، کتاب موقف از انتشارات به نشر، «دعبل»، کتاب «پاریس‌پاریس» و مجموعه هشت داستان رضوی با عنوان «دورتاب» و کتاب «کوچه» از جمله این آثار است.

«پاریس‌پاریس» اثر برجسته دیگری از مرحوم سعید تشکری است که توسط انتشارات کتاب نیستان منتشر و چاپ دوم آن هم اکنون در دسترس علاقه مندان قرار دارد.

«پاریس پاریس»؛ روایت حوادث خونبار واقعه کشتار مسجد گوهرشاد

اکنون سال ۱۳۱۴ است و هزاره فردوسی در طوس خراسان در حال برگزاری است. ملک و مهیار که یکی یتیم‌زاده قوچانی است و دیگری دختری تازه از فرنگ برگشته که سرنوشتی مشابه مهیار دارد. در سالی که حکومت رضاخان میرپنج حوادث خونبار واقعه کشتار مسجد گوهرشاد را پی ریزی می‌کند با یکدیگر آشنا می‌شوند. رابطه آنها روز به روز از سطح به عمق می‌رسد و هویتی خاص پیدا می‌کند.

گویی شناخت هر کدام برای دیگری با شناخت تاریخ پرپر شده خراسان یکی می‌شود. سردار حشمت انگشتان دست مهیار را که عشق آتشین به شعر و ادب دارد در مخزن کتابخانه گوهرشاد در شب کشتار مثله می‌سازد و ملک که تا پیش از این سردار حشمت را پدر خود می‌دانسته در می یابد که او فرزند یکی از عشایر است که در کشتاری مشابه در ایل قشقایی پدر خود را از دست داده و مادرش به عنوان غنیمت به خانه سردار حشمت آورده شده است. و مادرش پس از تولد ملک خود را به آتش کشیده است. ملک ومهیار پا به پای قهرمانان حقیقت‌گو و کذاب کشتار مسجد گوهرشاد شعله می‌گیرند تا داغ این واقعه از ذهن و دل کسی پاک نشود. پاریس پاریس سودای تبدیل شدن شهری چون مشهد به شهری چون پاریس است؛ سودایی که پایانش به دالانی هزارتو و بی فرجام می‌ماند.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«پاریس پاریس»؛ روایت حوادث خونبار کشتار مسجد گوهرشاد بیشتر بخوانید »

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد به جنایت رژیم پهلوی


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۲۱ تیر ۱۳۰۴ عمال رژیم پهلوی با حمله به مسجد گوهرشاد به کشتار مردمی پرداختند که در اعتراض به سیاست‌های ضددینی رضاخان تجمع کرده بودند. بر اساس شواهد موجود، واقعه کشتار مردم در مسجد گوهرشاد به دستور شخص رضا خان اتفاق افتاد. روایت این حادثه از زبان نظامیانی که خود در صحنه بودند ابعاد فجیع‌تری از ماجرا را به نمایش می‌گذارد که بخشی از این روایات در کتاب «قیام گوهرشاد» که توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است.

بر اساس مندرجات این کتاب، «حسینعلی ذوالفقاری گل‌مکانی» از پاسبانانی است که خود، شاهد جریانات مسجد گوهرشاد بوده است. وی در خاطرات خود درباره آن روز بیان می‌کند: «شب پنج‌شنبه چند نفر نظامی و پلیس رفتند و چند تیر انداختند که ۲۸ نفر کشته شدند. شب که صبح شد باز لجاره (صفتی خاص زنان) زیادتر شد. از شهربانی برای «شاه حسین قلی‌زاده بیات» سرهنگ‌ دو رئیس شهربانی تلگراف کردند. پهلوی دستور داد که مردم را هر طور که هست بیرون کنند و مسجد را خراب کنند، مسجد می‌سازم از اولی بهتر. به رئیس نظمیه اینجا این‌ها را گفت.»

وی ادامه می‌دهد: «برای روز پنج‌شنبه و جمعه ۲۰ نفر از ما را (هشت پلیس و دوازده نظامی، یک سرهنگ و یک سرپاسبان یکم و یک ستوان یکم و یک گروهبان یکم) مأمور کردند به مسجد رفتیم، وقتی به مسجد رسیدیم، دیدیم همه نشسته‌اند و شیخ بهلول هم بالای منبر موعظه می‌کند. ساعت ۱۲ شب وارد مسجد شدیم. بهلول داشت صحبت می‌کرد. سه چهار نفر هم مثل نواب احتشام و بحرالعلوم و حسن اردکانی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی پای منبر نشسته بودند. یک دفعه تیراندازی شروع شد و تمام مردم حرکت کردند.

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد: آن شب حدود سه هزار نفر را کشتند

ایرج مطبوعی به ما گفت فرار کنید. من به صحن نو آمدم و از صحن نو به دم بست پایین خیابان جلوی گاراژ سعادت رفتم. صدای تیر در مسجد بلند شد و تک تک بود و بعد پر زور شد و ما جلوی دارالسیاده رفتیم. در را از تو شکستند، آن وقت من با دو نفر وظیفه از آن در شکسته به سمت آن طرف رفتیم دیدیم خدا بدهد برکت، هزار نفر هزار نفر فرار می‌کنند. تیر هم بی‌شمار در می‌رفت، همه می‌افتادند این طرف و آن طرف. تا ساعت پنج صبح مردم را پرت‌ و پلا کردند. نواب و حسن اردکانی و بحرالعلوم را از منبر صاحب‌الزمان بیرون آوردند و کتف آن‌ها را بستند و بردند.»

وی درباره تعداد شهدای آن روز می‌گوید: «رضا کوه‌سرخی پشت مسلسل بود، آن شب حدود دو _ سه هزار نفر را کشتند و بیرون دروازه پایین خیابان در قبرستان بالای خیابان که الان درخت کاشته‌اند بردند، خندق کندند و هر کسی را که کشته می‌شد مثل جوال گندم داخل ماشین می‌ریختند و می‌ریختند و داخل آن خندق می‌ریختند و روی آنها خاک می‌ریختند. روز جمعه کسی را به بارگاه راه نمی‌دادند، هر جای مسجد را که گلوله خورده بود درست می‌کردند. بعد از درست کردن اجازه دادند که رفت و آمد بشود.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اعتراف یکی از نظامیان حاضر در واقعه مسجد گوهرشاد به جنایت رژیم پهلوی بیشتر بخوانید »