رضاخان

نماهنگ/ رهبرانقلاب: ملت ما جنایت‌های آمریکا را فراموش نمی‌کند

فیلم/ سخنرانی رهبر انقلاب درباره «بی‌حجابی اجباری»



سخنرانی رهبر انقلاب درباره «بی‌حجابی اجباری» برای زنان ایرانی در دوران رضاخان پهلوی/ نقل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از روایت مادرشان درباره مشقت‌های دوران کشف حجاب.


دریافت
9 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ سخنرانی رهبر انقلاب درباره «بی‌حجابی اجباری» بیشتر بخوانید »

گور دسته جمعی برای دفن شهدای مسجد گوهرشاد/ کامیون‌هایی که حامل جنازه شهداء بودند! / ماجرای زنده به گور کردن زخمی‌ها توسط عمال رضاخان

گور دسته جمعی برای دفن شهدای مسجد گوهرشاد/ ماجرای زنده به گور کردن زخمی‌ها توسط عمال رضاخان


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تاریخ ایران در دوره حاکمیت پهلوی جنایت‌های بسیاری را دیده است که یکی از این جنایت‌ها فاجعه کشتار مردم در مسجد گوهرشاد است. روایت‌های شاهدان عینی حکایت از قساوت قلب عمال رضاخان در این واقعه دارد. ماجرایی که امروز بعد از گذشت چندین دهه هنوز بسیاری از ابعاد ضدانسانی آن ناپیدا مانده است.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی گزارشی از حادثه مسجد گوهرشاد که روز ۲۱ تیر ۱۳۱۴ توسط دژخیمان پهلوی رخ داد به نقل از شاهدان عینی منتشر کرد.

شرح واقعه

روز شنبه (۲۱ تیر ۱۳۱۴) مسجد دیگر جای سوزن انداختن نیست. شعار‌های ضدسلطنت سر داده می‌شوند. مردم مسجد یکپارچه سرود مقاومت سر می‌دهند. دولتیان وحشت خویش را به مرکز خبر می‌دهند. مرکز تلگراف‌خانه‌ مشهد شاهد رفت و آمد شتاب‌زده‌ نمایندگان حکومت است. رضاخان دستور می‌دهد که «مسجدیان» را تار و مار کنند و همه را بگیرند و مجازاتشان کنند.

سران قشون، شهربانی و آگاهی نیرو‌های خویش را هماهنگ می‌کنند و قرار می‌شود بعد از نیمه‌های شب کشتار آغاز شود. قبل از ظهر قزاقان در شهر و نقاط حساس و استراتژیک حوالی مسجد گوهرشاد مستقر می‌شوند و مسلسل‌های سنگین را بر بام‌های مشرف به حیاط گوهرشاد مستقر می‌کنند و حضور خود را در آنجا اینگونه توجیه می‌کنند که برای حفاظت از بانک‌ها آمده‌اند.

«اسدی» نایب‌التولیه از نقشه‌ کشتار مطلع است و چون می‌داند که مجتهدین هم در مسجد هستند، درصدد برمی‌آید که آنها را از مسجد خارج کند؛ لذا به دروغ پیام می‌فرستد که تلگراف شما را اعلی‌حضرت همایونی پاسخ گفته‌اند که برای مذاکره تشریف بیاورید.

با این حیله مجتهدین را از کشیک‌خانه‌ مسجد به دارالتولیه می‌کشانند. شاید هم این حیله را خود سران و طراحان جنایت خلق کردند برای اینکه اگر مجتهدین و علمای طراز اول در این حمله و یورش کشته می‌شدند، خراسان یکپارچه آتش می‌شد و این آتش گسترش می‌یافت و دیگر به هیچ روی قابل جلوگیری نبود.

توپ‌های سنگین در خیابان رو به‌ روی مسجد گوهرشاد استقرار یافته و در ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را در سال ۱۳۳۰ قمری به سرکردگی ژنرال «ردکو» دوباره زنده کرده است؛ اما این‌بار روس‌ها نیستند که می‌خواهند حمله کنند بلکه قزاقان رضاخان هستند.

پاسی از نیمه‌های شب ۱۲ ربیع‌الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسل‌های قزاقان آسمان مقدس خراسان را به لرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشکر «ایرج مطبوعی» و… برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد و صدای شیپور آغاز جنگ از همه طرف بلند شد.

عده‌ای از مأموران مخفی رژیم قبلاً وارد مسجد شده بودند و قرار بود از داخل وارد عمل شوند و راه‌ها را برای ورود نیرو‌های رضاخان به داخل مسجد هموار سازند و چنین شد. دژخیمان اسلحه به دست پای به درون خانه‌ خدا گذاشتند و همه‌ «مسجدیان» را از دم تیغ گذراندند و به هیچ‌کس رحم نکردند و به قول خودشان «کاری کردند که روس‌ها نکرده بودند.»

هنگامی که سپیده سر زد، دیگر نه صدای گلوله‌ای بود و نه صدای «یاعلی (ع)، یاعلی (ع)» و قزاقان فاتح در پناه مسلسل کور و نابینای خویش پای بر روی کشته‌شدگان بر زمین فتاده می‌گذاشتند و به دنبال زندگانی بودند که در پناهگاهی از دسترس گلوله به دور مانده‌اند. سپس کامیون‌ها را آوردند برای بردن جنازه‌ مدافعانی که جز اسلحه‌ ایمان و شهادت سلاح دیگری نداشتند. به گفته‌ یک شاهد عینی ۵۶ کامیون جنازه بردند و زخمی‌ها را هم همراه کشته‌شده‌ها در گودالی در محله‌ی خشتمال‌ها و باغ خونی مشهد دفن کردند.

یک شاهد عینی: کشته‌ها را درون خندق دفن کردند!

«حسینعلی ذوالفقاری گل‌مکانی» از جمله پاسبانانی است که خود شاهد جرایانات مسجد گوهرشاد بوده است. وی در خاطرات خود درباره آن روز می‌گوید: «شب پنج‌شنبه چند نفر نظامی و پلیس رفتند و چند تیر انداختند که ۲۸ نفر کشته شدند. از شهربانی برای «شاه‌حسین قلی‌زاده بیات» سرهنگ‌ دو رئیس شهربانی تلگراف کردند که پهلوی دستور داده است که مردم را هر طور که هست بیرون کنند و مسجد را خراب کنند. من مسجدی می‌سازم که از اولی بهتر باشد. به رئیس نظمیه اینجا گفت این‌ها را.»

این پاسبان ادامه می‌دهد: «برای روز پنج‌شنبه و جمعه ۲۰ نفر از ما را (هشت پلیس و دوازده نظامی، یک سرهنگ و یک سرپاسبان یکم و یک ستوان یکم و یک گروهبان یکم) مأمور کردند و به مسجد رفتیم و وقتی که رسیدیم، دیدیم همه نشسته‌اند و شیخ بهلول هم بالای منبر موعظه می‌کند.

ساعت ۱۲ شب وارد مسجد شدیم. بهلول داشت صحبت می‌کرد. سه _ چهار نفر هم مثل نواب احتشام و بحرالعلوم و حسن اردکانی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی پای منبر نشسته بودند. یک دفعه تیراندازی شروع شد و تمام مردم حرکت کردند.

ایرج مطبوعی به ما گفت فرار کنید. من به صحن نو آمدم و از صحن نو به دم بست پایین خیابان جلوی گاراژ سعادت رفتم. صدای تیر در مسجد بلند شد و تک تک بود و بعد پرزور شد و ما جلوی دارالسیاده رفتیم. درب را از داخل شکستند، آن وقت از آن درب شکسته من همراه با دو نفر افسر وظیفه به آن طرف رفتیم و دیدیم هزار نفر هزار نفر دارند فرار می‌کنند. تیر هم بی‌شمار شلیک می‌شدند، همه به این طرف و آن طرف می‌افتادند. تا ساعت پنج صبح مردم را پراکنده کردند. نواب، حسن اردکانی و بحرالعلوم را از منبر صاحب‌الزمان بیرون آوردند و کتف آن‌ها را بستند و بردند.»

وی درباره تعداد شهدای آن روز می‌گوید: «رضا کوه‌سرخی» پشت مسلسل بود. آن شب حدود دو سه هزار نفر را کشتند و بردند بیرون دروازه پایین خیابان در قبرستان بالا خیابان که الان درخت کاشته‌اند، خندق کندند. هر کسی که کشته می‌شد را در ماشین‌ها می‌ریختند و در آن خندق می‌انداختند و خاک روی آن‌ها می‌ریختند. روز جمعه کسی را به بارگاه راه نمی‌دادند. هر جای مسجد را که گلوله خورده بود درست می‌کردند. بعد از درست کردن اجازه دادند که رفت و آمد بشود.»

وقتی عمال رضاخان، زخمی‌ها را زنده زنده دفن کردند!

حاج «غلامعلی نخلعی» کفشدار مسجد گوهرشاد که فردای حادثه در مسجد حاضر شد و از نزدیک شاهد جنایت عمال رضاخان بود اظهار داشت: «نصف شب بود که صدای تیر و تفنگ بلند شد. صبح که آمدم دیدم دور تا دور فلکه قشون ایستاده است و کسی نمی‌تواند رفت و آمد کند. من آمدم که به داخل مسجد بروم اما سرباز‌ها جلوی مرا گرفتند. یک صاحب‌منصب به آن‌ها گفت: می‌خواهد برود تا کثافت‌کاری‌های شما را پاک کند بگذارید برود.

باز آمدم جلوی مسجد رسیدم، سرباز‌ها جلویم را گرفتند. افسری برگشت به آنها گفت این از مستخدمین مسجد است بگذارید برود کثافت‌کاری‌های شما را پاک کند. وقتی داخل مسجد رفتم، دیدم که همه‌ جا خون ریخته است. این طرف و آن طرف پر از خون بود. چادر زن‌ها، تکه‌پاره لباس‌ها و کفش و کلاه‌ها بود که در مسجد ریخته شده بود اما کسی نبود. جلوی کفش‌کن پر از خون بود.

مرده‌ها را داشتند می‌بردند. یک درب چوبی بود که از آنجا که روی جنازه روی آن ریخته بودند رویش و برده بودند پر از خون بود. کمپرسی آوردند و مرده‌ها را بردند در یک گودالی که کنده بودند ریختند. کسانی که هنوز جان داشتند، ولی آن‌ها را هم در کمپرسی ریختند. خلاصه ما هم دیگر به تطهیر و تمیز کردن و شستشو پرداختیم.

بعد از اینکه ورود به مسجد و نماز در آن برای دو روز قدغن بود که کسی به مسجد بیاید و نماز بخواند این آقای متولی بزرگ که میرزا طاهر بود، ما را صدا کرد که فلانی بیا اینجا را امضا کن. گفتم چرا امضا کنم؟ بخوان ببینم. گفت نوشته که در حال بیرون کردن مردم از مسجد، دو، سه نفر خفه شده‌اند! گفتم آقا چرا امضا کنم؟ این همه آدم کشته‌اند و من شاهد بوده‌ام. گفت من می‌گویم امضا کن. گفتم تو بیخود می‌گویی، اگر می‌خواهی آنچه را دیدم بنویس تا امضا کنم. خلاصه امضا نکردم.

حمل جنازه توسط کامیون!

حجت‌الاسلام‌ و المسلمین میرمحمدحسین حسینی اصفهانی یکی دیگر از شاهدان عینی این واقعه تلخ هم روایتی از این حادثه خونین دارد. او می‌گوید: «[در روز واقعه]… صحن‌های مسجد گوهرشاد پر از جمعیت بود. بعضی دعا می‌خواندند و بعضی چرت می‌زدند، بعضی می‌خوابیدند، بعضی به نماز و دعا و مناجات مشغول بودند و خلاصه ساعت یک ربع به دوازده مانده یا یک ربع بعد از دوازده (تردید دارم) از بالای بام‌های مسجد گوهرشاد گنبد و مردم و حرم را بستند به مسلسل و کشتند.

من آن شب در یکی از اطاق‌های صحن کهنه بودم. یکی از رفقا برخورد کرد به من گفت بیا برویم اینجا که از همه‌جا امن‌تر است. کشتند و آن هم کشتنی که تا به حال هم کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیه مسجد گوهرشاد مشهد چقدر خون ریخته شد و چقدر آدم کشته شد و چقدر آدم نمرده زیر خاک رفت.

یکی از رفقایم در مدرسه نواب بود، جلوی مدرسه ایستاده بود. خودش برایم نقل می‌کرد کامیون‌ها که جنازه‌ها را در آن‌ها ریخته بودند، می‌آمد برود و یک مرتبه دیدم از یکی از این کامیون‌ها صدا می‌آید و یک نفر می‌گوید من زنده‌ام! مرا کجا می‌برید؟ خلاصه این‌ها را کجا بردند و توی کدام گودال ریختند و خاک روی آن‌ها ریختند نمی‌دانیم…»

منبع: قیام گوهرشاد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گور دسته جمعی برای دفن شهدای مسجد گوهرشاد/ ماجرای زنده به گور کردن زخمی‌ها توسط عمال رضاخان بیشتر بخوانید »

هر وقت اسم ‎آرارات میاد، یاد چی می‌افتید؟

هر وقت اسم ‎آرارات میاد، یاد چی می‌افتید؟


به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، یک کاربر فضای مجازی در توییتر نوشت: ‏جلسه امیر عبدالهیان با «آرارات میرزویان» وزیر خارجه ارمنستان برگزار شد.

افسوس؛ هر وقت اسم ‎آرارات میاد ناخودآگاه یاد رضاشاه میفتم و بخشیدن کوه‌های آرارات به ترکیه.

بر هر چی شاه بی‌غیرت در تاریخ ایرانه لعنت…

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.





منبع

هر وقت اسم ‎آرارات میاد، یاد چی می‌افتید؟ بیشتر بخوانید »

یک تاریخ‌شناس: رضاخان پدر ایران نوین نبود و اسناد علمی آن را تأیید نمی‌کند

یک تاریخ‌شناس: رضاخان پدر ایران نوین نبود و اسناد علمی آن را تأیید نمی‌کند


یک تاریخ‌شناس: رضاخان پدر ایران نوین نبود و اسناد علمی آن را تأیید نمی‌کند


سیدمصطفی تقوی، تاریخ‌شناس گفت: نباید درک کاریکاتوری از تاریخ ایران داشته باشیم؛ چرا که رضاخان مبتکر مدرنیزاسیون و پدر ایران نوین نبوده و اسناد علمی چنین چیزی را تایید نمی‌کند.

به گزارش مجاهدت به نقل ازخبرگزاری فارس، نخستین روز همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان؛ بررسی علل اشغال ایران و سقوط رضاخان در سوم شهریور ۱۳۲۰ » به دبیری دکتر موسی حقانی، رئیس موسسه تاریخ معاصر ایران، ۲۲ شهریورماه در این موسسه با حضور اساتید مختلف حوزه تاریخ از اقصی نقاط کشور ساعتی پیش آغاز شد.

نخستین سخنران این همایش، سید مصطفی تقوی با موضوع «مدرنیزاسیون در دوره پهلوی اول» طی سخنانی عنوان کرد: اگر ما سقوط رضاخان را در دو عامل کلان مورد توجه قرار دهیم، عامل اول، مولود بیگانه بودن رضاخان است؛ و حضور او در عرصه قدرت، سیاست و حکومت ایران، برخاسته از اراده ملت ایران نبود. این رویکرد و حکومت برای ملت ایران قابل قبول نبود؛ عامل دوم نیز کارکرد رضاخان بود و مدرنیزاسیون که بخش مهم کارکرد او محسوب می‌شود. 

تقوی اظهار داشت: سنت‌ها برخاسته از نیاز انسان هستند اما بقای سنت‌ها نتیجه کارکرد و کارآمدی آنهاست. سنت صرفا متعلق به گذشته نیست که ما برای نهادن در موزه و گرامیداشت یاد آن استفاده کنیم، بلکه با زمان حال ما سروکار دارد و ما با سنت‌ها زندگی می‌کنیم و ناخواسته تکلیف ما با پدیده مدرن براساس این خاستگاه تأمین می‌شود. بنابراین سنت در نوع نگاه ما به عالم و آدم و زندگی حضور دارد و تا حدود زیادی تعیین‌کننده رویکرد ما نسبت به مدرنیته و مدرنیزاسیون است.

این استاد تاریخ عنوان کرد: هیچ امر نو و حرکتی به سوی پدیده جدید در خلاء صورت نمی‌گیرد؛ اینطور نیست که امر مدرن فارغ از شرایط کنونی بتواند خود را بنمایاند و اصولا آینده بدون حال و حال بدون تکیه به گذشته امکان تبیین ندارد. 

تقوی یادآور شد: ما نباید درک کاریکاتوری از تاریخ ایران داشته باشیم، اولا باید همه پارامترها را فارغ از رویکرد ایدئولوژیک و سیاسی ببینیم و دوما پیشینه مدرنیته و مدرنیزاسیون را در ایران توجه کنیم و بر اساس آن جایگاه مدرنیزاسیون رضاخان مشخص شود. بر این اساس رضاخان نه مبتکر مدرنیزاسیون محسبوب می‌شود و نه پدر ایران نوین. نکته مهم دیگر اینکه مدرنیزاسیون دوره رضاشاه، محصول اندیشه و فهم جریان روشنفکری از مشروطه به بعد درباره مدرنیزاسیون و مدرنیته بود و فهم آنان نیز تقلیدی از فهم اروپا محور از مدرنیته بود.

وی در پایان گفت: اگر اینطور به مباحث تاریخی نگاه نکنیم و نگاه جریان شناسانه به موضوع نداشته باشیم، رضاخان را مبتکر همه چیز در ایران می‌بینیم درحالیکه او مدیر یک حکومت سیاسی در ایران بود، یعنی سهم رضاخان، سهم مدیریت برای تأمین امنیت برای تحقق مدرنیزاسیون بود و بقیه کارهایش در دیکتاتوری و زمین‌خواری خلاصه شده بود، وگرنه نه او درکی از مدرنیته داشت و نه نظر و رویکرد خاصی در مدرنیزاسیون.

نجفی: رضاخان در ذاتش محکوم به شکست بود

سخنران دوم موسی نجفی، استاد تاریخ دانشگاه با موضوع «سقوط رضاخان نماد شکست سکولاریسم مشروطه‌خواهی در ایران » طی سخنانی درباره ماهیت نهضت مشروطه اظهار داشت: مشروطیت یک بیداری اسلامی‌محسوب می‌شود که دارای سه مرحله نهضت، نظام و تمدن است، البته مشروطیت به مرحله سوم یعنی تمدن سازی نرسید.

نجفی با اشاره به اینکه با کودتای رضاخان انحراف مشروطه تکمیل شد، توضیح داد: در آن دوره تعاریف ظلم به سمت استبداد و سپس دیکتاتور رفت و تغییرات در واژه‌ها رخ داد. ما در تاریخ ایران دو نفر را داریم که غیر از استبداد با فرهنگ شیعه هم کار داشتند؛ نخستین نفر نادرشاه افشار بود که ایران شیعی را با تسنن آمیخت؛ نفر دوم هم رضاشاه پهلوی با یک شعار مدرنیسم و نوگرایی که هر دو هم سقوط کردند.

وی در ادامه افزود: به نظر من سقوط رضاخان و سقوط هرکسی که به درجه‌ای در نهضت بیداری اسلامی‌در هویتش دست ببرد، در یک جایی متوقف می‌شود و دستگاه سنت و تفکر بومی‌این را از بین می‌برد. در حقیقت سقوط رضاخان پهلوی یک پروسه بود؛ بنابراین این سقوط فرهنگی است که در نهضت‌های بیداری اسلامی‌وارد می‌شود و از ذات این نهضت‌ها عبور می‌کند و آن را یک تفسیر غیردینی و سکولار می‌کند.

وی در پایان گفت: چنانچه در ماهیت همین انقلاب اسلامی‌ ما هم عده ای دخالت کنند و بخواهند جنبه ضد بیگانه و ضدهویتی خود را از بین ببرند، در ذاتش محکوم به شکست و سقوط خواهند بود.

*حسینی: تأکید رضاشاه بر میراث باستانی قبل از اسلام بود

سپس سید مرتضی حسینی، مورخ با موضوع «رضاشاه پهلوی و ترکیب بی‌قواره باستان‌گرایی ملی‌گرا» عنوان کرد: صعود سریع رضاخان از نردبان قدرت در سال‌های زوال سلسله قاجار که با زمینه‌سازی دولت انگلستان رخ داد، نه‌تنها نخبگان سیاسی و افکار عمومی‌که احتمالاً خود او را نیز غافلگیر کرد.

حسینی اظهار داشت: رضاشاه پهلوی پس از رسیدن به سلطنت، به منظور تحقق برنامه‌های مدنظر خود به زیرساخت‌های فکری جدیدی نیاز داشت که از نظام رو به زوال قاجار مستقل باشد. «ملی‌گرایی باستان‌گرا» یکی از این پایه‌های ایدئولوژیک بود که در سال‌های پس از انقلاب مشروطه تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش، توسط روشنفکران غربگرا و روزنامه‌نگارن قوام یافته بود.

وی در ادامه افزود:  با این حال برداشت غلط رضاشاه از مفهوم «ملی‌گرایی» و ترکیب سلیقه‌ای آن با «باستان گرایی» و عدم توجه به ملزومات این دو مفهوم از یک سو، خصلت دستوری و غیردموکراتیک طرح و اجرای برنامه‌های مبتنی بر آن باعث شد ملی‌گرایی باستان‌گرا قدرت نفوذ و تاثیرگذاری چندانی در سطوح مختلف جامعه نداشته باشد.

وی افزود: این ایده با تأکید افراطی بر مؤلفه‌های فرهنگی و تاریخی پیش از اسلام و ایجاد دوقطبی‌های کاذب، در نهایت به ضدیت و سرکوب مؤلفه‌های مذهبی هویت ایرانی رسید. مولفه‌هایی که نقش عمده‌ای در قوام فرهنگ ایران و انسجام اجتماعی جامعه داشتند.

وی با بیان اینکه رضاشاه و مشاورانش قصد داشتند ضمن نفی گذشته اخیر، نوعی میراث باستانی قبل‌از اسلام را با آینده‌ای مبتنی بر نوعی الگوی اروپایی پیوند دهند، به‌نظر می‌رسید نسلی که در آن دوران پا به سن می‌گذاشت به  تناقض «آینده‌ای از ملی‌گرایی کهن فرهنگی و قومی‌و اشتیاقی برای هر چیز تازه خارجی» گردن نهاده بود.

وی همچنین توضیح داد: رضاشاه با برجسته کردن ایران باستان، از آرمان‌ها و اندیشه‌های ایران قبل از اسلام رونمایی می‌کرد و هنجارها و فرهنگی را رواج می‌داد که اسلام را دینی بیگانه از هویت ایرانی معرفی می‌کرد. او همچنین در جهت افزایش قدرت مطلقه خود بر ملی‌گرایی باستان‌گرایی که بر مبنای ملیت ایران و شاه‌پرستی بود، تأکید می‌کرد و بر این اساس می‌کوشید احساسات ملی را به شاه‌پرستی بدل کند. در این مسیر نیز از ایجاد رویه‌ها تا نهادها و اعمال سیاست سرکوب نیز ابایی نداشت، اما این امر نتیجه عکس داد و به‌تدریج به قدرتمند شدن نیروهای گریز از مرکز و هویت‌های سرکوب‌شده انجامید.

این همایش تا چهارشنبه در موسسه تاریخ معاصر ایران ادامه دارد.

انتهای پیام/




منبع

یک تاریخ‌شناس: رضاخان پدر ایران نوین نبود و اسناد علمی آن را تأیید نمی‌کند بیشتر بخوانید »

رضاخان چطور جرات انجام این رفتار را داشت؟

رضاخان چطور جرات انجام این رفتار را داشت؟


به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، سیدعزت‌الله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی و گردشگری در توییتر نوشت: ‏رضاخان، طبیعت دل‌انگیز ۱۱۰ هکتاری ‎سعدآباد را اقامتگاه تابستانی قرار داد و بیش‌ از ۲۰ کاخ را برای خود و خانواده‌اش بنا نهاد.

اگر در آن زمان فضای مجازی داشتیم آیا جرأت این رفتار را داشت؟





منبع

رضاخان چطور جرات انجام این رفتار را داشت؟ بیشتر بخوانید »