رمان

شهید زین‌الدین در قاب مستوری

شهید زین‌الدین در قاب مستوری


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، این رمان درباره سرگشتگی یک پسر جوان و متمول است که به گذشته اش شک کرده و در جستجوی هویت واقعی خود برمی آید. در ادامه داستان، این شخصیت که سیامک نام دارد، با خانواده شهید مهدی زین الدین آشنا می شود و مسیر جستجوهایش تغییر می کند…

کرمیار در کتاب جدید خود از بین عشق و سرگشتگی پلی به عالم شهادت می زند و مخاطب را با زندگی شهید مهدی زین الدین آشنا می کند. شهید زین الدین از فرماندهان دوران دفاع مقدس و متولد سال 1338 است که در سال 63 در سردشت به شهادت رسید. او فرمانده لشگر 17 علی ابن ابی طالب (ع) و رزمندگان قم بود.

در بخشی از این کتاب آمده است؛

بهزاد به مهدی نگاه کرد و گفت : «به قول آقا مهدی زین الدین، شهادت قبل از جهاد است، ما اول شهید شدیم بعد آمدیم اینجا»

به سیگار پک زد.مهدی با لبخند گفت:« اگر فرمانده لشکر در منطقه یک دانه بی سیم تحویلت بدهد وبگوید این را امانت نگه داروقتی رسیدیم پادگان سالم تحویلم بده چیکار میکنی؟

بهزاد گفت : اصول دین می پرسی ؟ خب معلوم است به هر قیمتی شده بی سیم را حفظ می کنم .

مهدی بلند شد و سیگاری که گرفته بود به بسیجی برگرداند.

ریه و قلب و دست و پا که داری، خدا بهت امانت داده تا به موقعش سالم تحویلش بدهی؛اما تو داری خیانت در امانت می کنی.اگر شهید بشوی تازه باید جواب پس بدهی .

مهدی به راه افتاد و رفت . بهزاد در فکر رفت و مات نگاهش کرد.

رفیقش رسید و پرسید: چیکارت داشت؟

بهزاد گفت چطور مگر

نشناختیش؟

نه مگر تو می شناسی اش؟

فرمانده لشکر بود دیگر! آقا مهدی زین الدین!

 

رمان مستوری به ماجرای زندگیِ پس از جنگ رزمندگان و نگاه امروزیشان و اینکه در حال حاظر چگونه فکر می‌کنند، پرداخته شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید زین‌الدین در قاب مستوری بیشتر بخوانید »

رمان دینی چگونه اثرگذاری می‌کند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، احمد شاکری، نویسنده و کارشناس ادبی در پاسخ به اینکه رمان دینی چگونه اثرگذاری می‌کند، اظهار داشت: رمان دینی در حوزه عقل نظری، برطرف کننده شک است. رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده‌اند و من نقل به مضمون می‌کنم که نوشتن یا گفتن مطلبی که در دل جوانان، درباره ارزش‌ها شک ایجاد کند، خیانت به انقلاب است.

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رمان دینی چگونه اثرگذاری می‌کند بیشتر بخوانید »

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، ۳۴ سال از ارتحال حضرت امام خمینی (ره) بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران می‌گذرد و هر چه گذشت زمان بیشتر می‌شود خلا شناخت این شخصیت عظیم و جهانی کمتر می‌شود که نشان دهنده ضعف در معرفی ایشان است. بی‌تردید تولید فیلم، سریال، مستند و نگارش کتاب درباره این شخصیت می‌توانسته برای معرفی ایشان موثر باشد، اما تاکنون در زمینه‌های فرهنگی و هنری برای معرفی این رهبر عظیم کمترین اقدامات صورت گرفته است.

البته در کنار این کم‌کاری‌ها گاهی آثاری به‌چشم می‌خورد که از کیفیت و جایگاه بالایی برخورداند؛ نمونه این اقدامت رمان «سه دیدار» نوشته نادر ابراهیمی است.

در جلد اول این رمان، داستان‏ بلندی درباره زندگی امام خمینی (ره) است، که نویسنده در آن‏ کوشیده ابعاد مختلف شخصیتی ایشان را در قالب داستان بررسی‏ کند. دوران کودکی امام و شکل گیری شخصیت وی در دامن پر مهر مادر و صاحبه خانم (عمه ایشان) …

فصل اول کتاب «سه دیدار» با نام «نخستین دیدار»، به نوعی پیش درآمد داستان است. «دیدار دوم: ذرات خاطره در هوا معلق نخواهد ماند» فصل بعدی کتاب است که ابراهیمی طی آن، برش‌هایی از کودکی‌های امام را روایت می‌کند. «دیدار سوم: این شیخ را نگین کنید!» ماجرای دیدار امام است با آیت الله مدرس. ابراهیمی در فصل چهارم دیداری رویا گونه را شرح می‌دهد که بین یک پیر و مریدش روی می‌دهد. فصل پنجم، رجعتی است به کودکی‌های امام تا از آن جا نقبی بزند به گذشته‌های دور و ماجرای مبارزات آقا سید مصطفی ـ پدر امام ـ را شرح دهد.

در همین فصل، نویسنده به گذشته‌های دورتر هم می‌رود و زندگانی و پیشینه اجداد و نیاکان امام را شرح می‌دهد. فصل ششم کتاب، روایتی است از بیرون افکندن همسر رضا خان و زنان درباری از آستانه حضرت معصومه (س) به رهبری امام.

ابراهیمی در ادامه باز هم روایتی شاعرانه به دست می‌دهد از دیدار یک پیر با مریدانش. فصل بعدی کتاب، شرحی است بر درماندگی و آوارگی آنان که پدر امام را به شهادت رساندند. نویسنده آن گاه به فصلی می‌رسد که با ازدواج امام پایان می‌یابد. فصل آخر کتاب، بین شعر و نثر در نوسان است و روایتی است از عاشقانه‌های امتی با امامش.

جلد دوم سه دیدار به خاطراتی از پدر امام خمینی در زندان شاهی و شهادت وی در آنجا در ایام قبل از تولد امام «روح‏ الله»، استفاده از افکار و سخنان عمه (صاحبه خانم)، دوران مبارزه در جوانی، حضور با برادر جهت‏ تحصیل علوم حوزوی و… می‌پردازد.

عنوان فرعی جلد دوم «در میانه میدان» است. نادر ابراهیمی اگر در جلد نخست بیشتر به کودکی و نیاکان امام خمینی (ره) عنایت داشت، در این جلد، رهبر فقید انقلاب را در میانه میدان سیاست و حوادث روزگار به تصویر کشیده است. البته در این جا هم بخشی به کودکی و نوجوانی امام اختصاص می‏ یابد؛ اما از فصل‌های کلیدی کتاب، دیدار‌هایی است که بین امام خمینی با آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی روی می‌دهد. دیدار امام و محمدرضا شاه نیز از بخش‌های خواندنی کتاب است.

ابراهیمی با آنکه در این کتاب، حوادث سیاسی مهمی، چون بیست و هشت مرداد ۳۲ و محاکمه مصدق را با بیانی دراماتیک و قصوی روایت می‌کند؛ اما از نوشتن در باب زندگی شخصی و احوالات امام نیز غافل نمی‌ماند تا اثری چند وجهی، دلچسب و البته مستند درباره منش و زیست رهبر انقلاب فراهم کند. از جمله این اتفاقات، بیماری وبایی است که در زادگاه امام می‌آید و نیز رفتن برادران ایشان به اصفهان و تنها ماندن روح الله نوجوان.

ابراهیمی از ورای همه این رویداد‌های گاه بسیار تلخ، چهره مردی بزرگ را ترسیم می‌کند که با صبوری و استقامت مؤمنانه‌ای از هر ورطه دشواری می‌گذرد. سپس پا به پای رهبر انقلاب، عقربه‌های زمان را به عقب‌تر می‌کشد تا برسد به نماز خواندن روح الله در ده سالگی. اما بعد دوباره زمان را به جلو می‌برد و امام خمینی را زیر درخت سیبی در نوفل لوشاتو به تصویر می‌کشد که در حال اقامه عارفانه نماز است.

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»

«در میانه میدان» با تصویری کوتاه، اما جانکاه از ارتحال بنیانگذار انقلاب به پایان می ‏رسد.

نادر ابراهیمی در مقدمه کتاب می‌نویسد: من داستان می‌نویسم، تاریخ نمی‌نویسم. تاریخ‌های بسیاری قبل از من نوشته شده است و هم زمان با من و بعد از من نیز نوشته می‌شود و خواهد شد؛ امّا داستان فقط یک بار نوشته می‌شود؛ فقط یک بار. آن‌ها که واقعیت را می‌خواهند نه حقیقت را، و طالبِ واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، می‌توانند بی دغدغه خاطر، به بهترین تاریخ‌ها مراجعه کنند.

چرا امام خمینی(ره)؛ چرا کتاب؟

نادر ابراهیمی در سال ۱۳۴۲ نخستین اثر داستانی خود را با عنوان «خانه‌ای برای شب» به‌چاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد و در همان سال‌هاست که به گفته همسرش توجه او به حرکت انقلابی امام خمینی(ره) و مردم ایران جلب می‌شود.

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام»

فرزانه منصوری همسر نادر ابراهیمی در نشستی که به مناسبت بزرگاشت نادر ابراهیمی برگزار شده بود در این زمینه عنوان کرده است: همه سوال می‌کنند که چه شد نادرابراهیمی راجع به امام نوشت و خیلی‌ها برداشت می‌کنند که او در شرایطی که امام در صدر نظام حکومتی ایران قرار گرفتند اقدام به نگارش این اثر کرد. نادر ابراهیمی که در نظام پهلوی مبارزه کرده بود، زندان رفته بود،‌ شلاق خورده بود،‌ بیکار بود و ممنوع‌الکار شده بود. اما برخی می‌پرسند چرا او که مبارز بود درباره کسی که در صدر نظام قرار گرفت می‌نویسد!‌ من بارها در مصاحبه‌ها و گردهمایی‌هایی که با جوان‌ها داشتم گفته‌ام،‌ نادر ابراهیمی زمانی که ما به آیت‌الله خمینی(ره) می‌گفتیم «امام» این اثر را آغاز نکرد، او از پانزده خرداد ۱۳۴۲ یعنی در چنین روزهایی جزو مردم مبارز بود و به دنبال این بود که این مرد را بشناسد.

منصوری همچنین درباره روند تحقیقات مرحوم نادر ابراهیمی برای نگارش این کتاب یادآور شده بود: ابراهیمی از خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷ آنچه را که راجع به امام خمینی(ره) می‌نوشتند پیگیری می‌کرد حرکت‌هایی که انجام می‌دادند را پیگیری می‌کرد و کم و بیش با زندگی ایشان آشنا بود و در سال‌های مبارزات اعلامیه‌ها را می نوشت بدون اینکه امام را دیده باشد. پس از اینکه امام وارد تهران شدند نادر ابراهیمی ایشان را ندیده بود و هرگز هم حضوری ایشان را ملاقات نکرد. اما پژوهش‌هایش را ادامه می‌داد. در خاطرم هست که سال‌های اول انقلاب همسرم من را موظف کرده بود آنچه را که در روزنامه‌ها و مجله‌ها درباره مبارزات مردم و کارهای حضرت امام خارج از کشور انجام می‌دادند از روزنامه‌ها جدا کنم و در اختیارش بگذارم. او اینها را می‌خواند و جمع ‌آوری می‌کرد برای اینکه این مرد را بهتر بشناسد.

داستان نگارش پر آب و چشم یک کتاب

ابراهیمی برای نگارش کتاب سه دیدار نزدیک به ۱۷ سال زمان صرف می‌کند تا اینکه در نهایت در سال ۷۵ نگارش آن را به پایان می‌رساند و در سال ۷۷ با پیشنهاد انتشار آن در حوزه هنری مواجه می‌شود که منجر به نخستین انتشار این کتاب می‌شود.

فرزانه منصوری در این زمینه عنوان کرده است: تحقیقات او طی ۱۶-۱۷ سال تکمیل شد و زمانی رسید که یکی از آقایانی که در حوزه هنری بودند، متوجه تحقیقات و شناخت ایشان درباره امام خمینی به عنوان یک مبارز شد که هرگز از دفاع از حقوق مردم ایران کوتاه نیامد و هیچ باجی به سراسر دنیا نداد. ابراهیمی درباره چنین مردمی تحقیق کرد و به او علاقه داشت وقتی به او پیشنهاد کردند حالا که این همه تحقیق داری بیا و درباره امام بنویس، شجاعت کرد و نوشت. در حالی که تاریخ نشان می‌داد که آیا قهرمان واقعی ملت ایران امام خمینی است یا نه. بسیاری از ما این اعتقاد را داریم و نادر ابراهیمی این اعتقاد را داشت و نوشت اما بازهم برخی به دلیل این اثر از او روی برگرداندند. اما او گفت من اثری را که به آن اعتقاد داشتم نوشتم. شما چرا ترسیدید!!

کتاب اما پس از انتشار راهی به تجدید چاپ پیدا نمی‌کند تا در سال‌های دهه ۹۰ و بار دیگر ناشر آن دست به تجدید چاپ آن می‌زند. اما قسمت این بود که پس از ۹ نوبت تجدید چاپ و با وجود علاقه‌مندان بسیار به مطالعه کتاب، بار دیگر تجدید چاپ آن به محاق فراموشی برود و این روزها حتی ناشر نیز نسخه‌ای از آن برای عرضه در اختیار نداشته باشد.

از زبان نویسنده

نادر ابراهیمی در زمان حیاتش و پس از انتشار این کتاب و واکنش‌های متفاوتی که نسبت به آن ارائه می‌شود در چند مصاحبه به تشریح علل نگارش این کتاب می‌پردازد. در یکی از این گفت‌وگو وی عنوان می‌کند: در باب قهرمان زنده نوشتن دل می‌خواهد، آن هم قهرمانی همچون امام خمینی(ره). در سال ۵۷ نوشتن کتاب کوچکی را درباره ایشان آغاز کردم به نام «دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آید» و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. چند سال پیش حجت‌الاسلام زم، مرا به تجدید خاطره با این کتاب وادار کرد.

وی همچنین گفته است: به هر حال امام را دوست داشتم و باور داشتم و هنوز هم دارم و در تاریخ ایران هیچ کسی را نمی‌شناسم که همتا و همپای امام باشد. البته من پیش از سه دیدار، «مردی در تبعید ابدی» را نوشتم. آن داستان ـ همان مردی در تبعید ابدی را می‌گویم ـ مرا به قدر کافی خرد و خمیر کرد چرا که مصمم بودم به ادراکی از فلسفه ملاصدرا برسم و ساختمان داستان را بر اساس همان ادراک فلسفی بنا کنم. در این راه سختی‌های بسیاری کشیدم؛ به هر حال پس از آن که «مردی در تبعید ابدی» تمام شد قدری شفا یافتم و بر آن شدم که تا زنده‌ام، آرام آرام روی همین گروه از شخصیت‌های میهنم کار کنم؛ یعنی شخصیت‌های فلسفی،‌ مذهبی که اسباب فخر فرهنگ ملی ما هستند. پس از مُلاصدرا متمرکز شدم روی شیخ اشراق که از جوانی به دلایلی با او انس و الفتی داشتم، ولی تا خودم را جمع کردم که خیز بردارم طرف شیخ اشراق، آقای زم،‌ چنانکه گفتم، به من گفت که روی زندگی حضرت امام(ره) کار کنم که کاری است کارستان. به راستی خطر کردنی بود، غریب، و من هنوز مست اینم که قدمی در این راه برداشته‌ام یا خیر، فقط خیال می‌بافم و خواب می‌بینم که دو جلد از این داستان‌ِ ویران‌کننده را پیش رو دارم و هیچ نمی‌دانم که چند جلد دیگر خواهم نوشت.

ابراهیمی همچنین در مورد منابعی هم که برای نگارش این کتاب در اختیار داشته، عنوان کرده است: باید بگویم کار تحقیقات مقدماتی با من نبوده است، سوال کرده‌ام، آن گروه خوب و شریف و بی‌ادعا پاسخ داده‌اند. این طور که به رو به رویم نگاه می‌کنم و سر انگشتی می‌شمارم حدود یکصد و سی جلد کتاب در اختیار من گذاشته‌اند و کوهی از برگه‌ها و یادداشت‌ها که چون جلوی چشمم نیستند، نمی‌بینمشان … یک بار باز هم سر انگشتی حساب کردم، بیش از پنجاه هزار صفحه در این باب خوانده‌ام…

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«سه دیدار»؛ داستان ماندگار شخصیت «امام» بیشتر بخوانید »

شبکه‌های فروش هرمی و توسعه فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی

شبکه‌های فروش هرمی و توسعه فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ اکبر صفرزاده، شبکه‌های فروش هرمی چیزی در حدود بیست و پنج سال پیش برای اولین‌بار با گلد کوئیست به مردم ایران معرفی شد.

در ابتدای ورود گلدکوئیست به ایران استقبال چندانی از آن نشد اما به تدریج در بین برخی از مردم جا باز کرد و آنهایی که دنبال سودهای باد آورده بودند به آن روی آوردند و این پدیده چنان همه گیر شد که مسئولان را مجبور به واکنش و تصویب قوانین بازدارنده علیه آن کرد.

درپی غیر قانونی اعلام شدن گلدکوئیست عده‌ای بر آن شدند که از ساختار فروش هرمی برای محصولات داخلی استفاده کنند؛ برخی سراغ محصولات شوینده داخلی رفتند و برخی سراغ مواد غذایی و برخی سراغ لوازم لوکس مورد استفاده در منزل. برخی از این شبکه‌های فروش هرمی که از نهادهای زیربط مجوز گرفته‌اند همچنان فعال هستند.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در طول بیست سال گذشته می‌توانست از ظرفیت‌های عظیم فروش شبکه‌های هرمی برای رشد و توسعه فروش کتاب و فرهنگ کتاب خوانی به بهترین شکل ممکن استفاده کند اما متاسفانه این کار را نکرد.

راه‌اندازی قانونی شبکه‌های فروش هرمی برای کتاب توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با حمایت تبلیغاتی همه جانبه صدا و سیما و نهادهایی مانند شهرداری و بیلبورد زدن برای این کار در سطح کشور به شکلی که اکثریت مردم را درگیر خرید و فروش کتاب کند می‌تواند بزرگترین اقدام جمهوری اسلامی ایران برای ترویج کتاب و کتاب‌خوانی باشد.

در حال حاضر تیراژ کتاب در ایران در برخی موارد به پانصد جلد می رسد که این واقعا شرم آور است. خرید کتاب در بین بسیاری از اقشار جامعه ایران هیچ مفهومی ندارد و بسیاری از مردم شاید سالی یک بار هم کتاب خریداری نکنند و حتی بدتر از آن شاید سالی یک بار هم وارد کتاب فروشی نشوند. برخی از شهرهای ایران فاقد کتاب فروشی هستند.

خداوند در اولین کلام خود به پیامبر اسلام (ص) دستور خواندن داده است؛ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ / بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد. آغاز بعثت پیامبر اسلام با دستورعلم‌آموزی و فراگیری علم همراه بوده است؛ یاد بگیر! بخوان! آغاز وحى همراه با یک حرکت علمى بوده است.

پس از گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی و با این همه تاکیدی که در درباره خواندن و علم آموزی در قرآن وجود دارد انتظار این بود که تعداد کتابخانه ایران چهار برابر تعداد موجود باشد و در تمام شهرهای ایران به اندازه کافی کتابفروشی وجود داشته باشد اما نیست.

در طول چهل سال گذشته وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی می توانست با سرمشق قرار دادن دستور قرآن طوری عمل کند که نویسنده های این مملکت در زمره ثروتمندترین مردمان این دیار باشند اما اینگونه نیست و متاسفانه بسیاری از نویسندگان کشورمان در بدترین شرایط اقتصادی به سر می‌برند.

در انگلیس خانم جی. کی. رولینگ با نوشتن رمان هری پاتر توانست در زمره پانزده زن ثروتمند انگلستان قرار بگیرد اما در ایران کدام نویسنده توانسته با اتکاء به کتابش ثروتمند شود و در زمره پانزده ثروتمند ایران قرار بگیرد؟!

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شبکه‌های فروش هرمی و توسعه فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی بیشتر بخوانید »

روایت بازدید سه ساعته رهبر انقلاب از سی و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران

روایت بازدید سه ساعته رهبر انقلاب از سی و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران


به گزارش مجاهدت از گروه اخبار داخلی دفاع‌پرس، «در این حوزه از دست من [دیگر] کاری بر نمی‌آید! زبانم کار می‌کند که آن هم… کار با این آقایان است!» این‌ها را آقا در پاسخ به درخواست آقای علمی، مدیر نشر سخن می‌گویند که خواسته بود برای مهار قیمت کاغذ اقدامی انجام شود.

چند ثانیه‌ای همه می‌روند در بهت و فضا سنگین می‌شود. در نهایت وزیر ارشاد جلو می‌آید و از اقدامات صورت‌گرفته برای افزایش تولید کاغذ می‌گوید. سرکشی قیمت کاغذ در یک دهه اخیر به‌طرز عجیبی پشت ناشران را به خاک رسانده. قیمت ۸۰ هزار تومانی هر بند کاغذ در ابتدای دهه ۹۰ حالا رسیده به بندی ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان! تقریباَ ۱۹۰۰ درصد افزایش!

کنار این افزایش ۱۹۰۰ درصدی، اگر دیگر هزینه‌های تولید کتاب مثل فیلم و زینک و صحافی و چاپخانه و هزینه کارگر و کارمند و امثالهم را هم اضافه کنیم، نتیجه‌اش می‌شود همین وضعیت امروز و گلایه مردم و اکثر ناشران از تاختی که قیمت پشت جلد کاغذ می‌دهد و فاصله‌اش را با سبد خانوار دورتر می‌کند.

در چنین شرایطی اولین راه‌حل، مهار قیمت کاغذ است. موضوعی که آقا در مصاحبه پایانی نمایشگاه هم به آن اشاره کردند: «من البتّه چند سال قبل به این مسئله تأکید کردم، همّت نکردند که دنبال کنند؛ حالا خب بحمدالله شروع کرده‌اند. امیدواریم که این کمک کند تا این قیمتِ بالای کتاب‌ها ــ که خرید کتاب با این قیمت‌ها واقعاً سخت است ــ بشکند و با ارزان شدن کاغذ، با آمدن کاغذ داخلی مرغوب، این وضع بهتر بشود.» ۱۴۰۲/۰۲/۲۴

قیمت کاغذ و تاثیر آن بر قیمت کتاب و کاهش شمارگان آن در غرفه نشر معارف هم به شکل دیگری تکرار شد. وقتی که آقا از مسئول نشر علت کاهش شمارگان و افزایش قیمت آثار را جویا شدند پاسخ داد که کاغذ به شکل سرسام‌آوری گران شده است.

مسئولان این غرفه هم مانند بعضی دیگر از ناشران می‌خواستند چند عنوان از کتاب‌های خود را بعنوان هدیه به رهبر انقلاب تقدیم کنند که البته در خبر‌های منتشرشده بعد از نمایشگاه در رسانه‌ها به اشتباه به‌عنوان خرید کتاب توسط آقا از آن اعلام شد! اتفاقات نمایشگاه کتاب و صحبت‌های ناشران با آقا برای اهالی فرهنگ و ادب جذابیت دارد و همین روایت مکتوب نیز تنها بخش‌هایی از آن را به رشته قلم درآورده است؛ اما آنچه مسلم است، بیان ناقص و مخدوش مطالب و احیاناً استفاده نامناسب و ابزاری از آن‌ها در شان دست‌اندرکاران عرصه نشر و کتاب و فرهنگ‌دوستان نیست.

در غرفه نشر سخن، اما در کنار بحث گرانی کاغذ، مسئله تکریم و تعظیم زبان فاسی توسط ترک‌زبان‌ها هم مطرح شد و اینکه بهترین آثار در مورد فارسی را ترک‌زبان‌ها نوشته‌اند. آقای مختارپور رئیس کتابخانه ملی از ورود این ناشر به حوزه چاپ رمان گفت دلیل اصلی‌اش فروش بهتر رمان و تسهیل اقتصاد نشر برای ناشر است.

آقای علمی هم تأیید کرد و گفت هرچند دارند این کار را می‌کنند، اما به دل خودشان نیست چرا که با علاقه و خواست اصلی‌شان فاصله دارند. آقا در مقام یک رمان‌خوان جواب دادند: «کار بدی هم نیست». در دفترچه یادداشتم این را یادداشت می‌کنم که بعد‌ها اگر دوباره جایی بحث رمان و شرک‌آمیز توصیف کردنش توسط بعضی مدعیان شد، این موضع آقا را یادآوری کنیم.

همه باید بینوایان بخوانند

در غرفه سوم و بازدید از نشر هرمس هم موضوعی که بحث را گُل انداخت، رمان بود. مدیر نشر اولین اثری که به آقا معرفی کرد ترجمه جدید «بینوایان» ویکتور هوگو بود. احتمالا از علاقه رهبر انقلاب به هوگو مطلع بود که در ادامه بعضی عناوین دیگر جناب هوگو را معرفی کرد. آقا هم موضوع را ادامه دادند؛ رو به حلقه افراد نزدیک خود کردند و گفتند:

«یک کتاب خوبی دارد ویکتور هوگو]به نام [ داستان یک جنایت! آن هم خیلی خوب است.» اینجا هم یاد موضع بعضی مدعیان افتادم در نگاه منفی به رمان و طرد آن. احتمالاً برایشان جالب باشد که یک فقیه و مرجع تقلید چنین نگاهی به رمان دارد.

جالب‌تر اینکه همین فقیه و مرجع تقلید، یک نویسنده خارجی را «حکیم» توصیف کنند به همان معنایی که مسلمانان واژه حکیم را معنادار می‌کنند و دوباره جالب‌تر اینکه همین فقیه و مرجع تقلید این صحبت‌ها را در دیدار با دست‌اندکاران برگزاری هفته «دفاع مقدس» بیان کرده باشند: «ویکتورهوگو یک حکیم است. ویکتور هوگو یک نویسنده‌ی معمولی نیست.

واقعاً به همان معنایی که ما مسلمانان «حکیم» را استعمال می‌کنیم و به‌کار می‌بریم، یک حکیم است و بهترین حرفهایش را در «بینوایان» زده است. «بینوایان» هم یک کتاب حکمت است و به اعتقاد من، همه باید «بینوایان» را بخوانند.» ۱۳۷۲/۰۶/۲۹ همه باید بینوایان را بخوانیم.

التفات ایشان به رمان در یکی دیگر از غرفه‌ها هم تکرار شد. وقتی ناشر از تولید بعضی رمان‌های دو زبانه گفت با واکنش جالب ایشان روبرو شد که این دو زبانه چاپ کردن رمان، قیمت آن را بالا می‌برد و به مخاطب فشار می‌آورد؛ مخاطب آمده رمان بخواند نه زبان! در کنار یادداشت کردن جمله «همه باید بینوایان بخوانند» این جمله را هم یادداشت می‌کنم که «مخاطب آمده رمان بخواند نه زبان» و در ادامه از قول خودم می‌نویسم که رمان بخواند و کیفش را ببرد ولو اینکه برخی مدعیان، منع رمان کنند!

همه اینها، اما باعث نمی‌شود که رمان و داستان ایرانی به حاشیه برود. در اواخر بازدید و هنگامی که آقا مشغول دیدن عناوین غرفه انتشارات نیماژ بودند، مدیر نشر حرف را به آنجا کشاند که دیگر به داستان ایرانی اقبال زیادی نمی‌شود. واکنش آقا دوباره جالب و معنادار می‌شود. چیزی به این مضمون که فرق می‌کند که چه نوع داستانی باشد: «چرا! اگر از این مقلدین داستان نو باشند، این را کسی استقبال نمی‌کند؛ یک وقت نه داستان درست و حسابی و کلاسیک است.» بله اگر داستان مطابق اصول کار شده باشد مخاطب دارد و طبعا از آن استقبال هم می‌شود.

من با جایزه کاری ندارم!

فارغ از بحث رمان و ادبیات و کاغذ، موضوع فروش هم از مسائل مورد توجه و مکرر در رفت و برگشت‌های آقا با ناشران بود. اینکه آثاری که منتشر می‌شود در چه شمارگانی است (در پرانتز این را هم بگویم که در تمام سه ساعت بازدید حواسم مشخصاً به استفاده از واژه شمارگان بود؛ حتی یک بار هم از واژه فرنگی تیراژ استفاده نکردند!) و چقدر فروش می‌رود و با استقبال مردم مواجه می‌شود.

فرقی هم نداشت که ناشر، شعر و ادبیات و رمان منتشر می‌کند یا آثاری در حوزه فکر و اندیشه انقلاب اسلامی و شهید آوینی! حتی انتشارات صدرا ناشر آثار شهید مطهری هم از این قاعده مستثنی نیست. آقا بعد از شنیدن خبر انتشار اشعار همسر شهید مطهری از میزان فروش آثار دیگر ناشر می‌پرسند. پاسخ می‌آید که مجموعه آثار استاد مطهری همچنان پر فروش است.

مهم این بود که چقدر از آثار فروش رفته‌اند و در چه شمارگانی. قضیه به قدری جدی بود که در یکی از غرفه‌هایی که ارشاد برای جوایز ادبی دولتی برپا کرده و متصدی خانم هم مشغول توضیح بعضی عناوین و جایزه گرفتن یا نگرفتن آن‌ها بود، آقا خیلی جدی و محترمانه به میان بحث آمدند: «من با جایزه کاری ندارم! من با فروش کار دارم. به من بگویید چقدر فروش داشته‌اند!»

این نگاه یعنی کار و اقدام فرهنگی هم تا حد زیادی و بالنسبه باید از نظر اقتصادی روی پای خودش باشد و جایی در بازار داشته باشد تا بتواند با اتّکا و ایستادن روی پای خودش در درازمدت موثر واقع شود وگرنه حمایت‌ها و تزریق‌های دولتی و حاکمیتی هرقدر هم در بعضی موارد به‌جا باشند، اما در نهایت حکم یک اثر موقت را دارند که در درازمدت جایی در چرخه طبیعی اقتصاد فرهنگ نخواهند داشت.

این موضوع یک جای دیگر هم خودش را عجیب به رخ کشید. در غرفه انتشارات فاتحان -که از ناشران حوزه دفاع مقدس هم محسوب می‌شود- مدیر نشر برای مدیریت بعضی حوزه‌های نشر به‌عنوان پیشنهاد مسئله راه‌اندازی قرارگاه کتاب را مطرح کرد. پاسخ و واکنش آقا جالب بود. چیزی نزدیک به این مضمون که قرارگاه‌های کتاب خیلی درست شده و تکرارش دیگر به نظر کار جالبی نیست!

جمع گرم رفقای قدیمی

بازدید آقا از نمایشگاه کتاب سوای اینکه یک وجه فرهنگی دارد، برای کسانی مثل ایشان که با بعضی از اهالی نشر و کتاب از قدیم حشر و نشر داشته‌اند و دارند یک وجه صمیمانه دوستانه هم دارد. نمونه‌اش اتفاقی بود که در جریان بازدید از غرفه ناشرانی مثل سوره مهر، اداره انتشارات وزارت خارجه، جمهوری، سخن، اسلامی و نیماژ افتاد. در بازدید از غرفه کانون اندیشه جوان و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و احوالپرسی با حجت‌الاسلام‌والمسلمین رشاد هم همین قاعده برقرار بود.

آقای علی مطهری هم که در غرفه انتشارات صدرا موفق به ملاقات آقا نشده بود در ادامه مسیر بازدید جلو آمد و کتاب‌های اشعار همسر شهید مطهری و خطابه‌های اخلاقی استاد مطهری را به عنوان جدیدترین آثار صدرا معرفی و نسخه‌ای از آن‌ها را تقدیم کرد.

در غرفه نشر سخن با آقای علمی گرم گرفتند و گفتند: «شما اسم علمی‌ها را نگه داشته‌اید!» آقای علمی هم یک مجموعه از آثاری که با همکاری بنیاد موقوفه مرحوم ایرج افشار منتشر کرده‌اند را نشان می‌دهد که آقا می‌گویند این‌ها را برایمان فرستاده‌اید و علمی می‌گوید یک مجموعه را قبل از عید فرستاده‌ایم، نمی‌دانم همان است یا نه! مشخص است که بیرون از این کادر هم طرفین با هم ارتباط و تعامل دارند.

در بازدید از غرفه نشر جمهوری، جوانی که مدیریت نشر را بر عهده دارد جلو می‌آید و خود را معرفی می‌کند. مشخص می‌شود که پدرش قبل از انقلاب در نشر آسیا فعال بوده؛ همان نشری که کتاب «صلح امام حسن (ع)» را منتشر کرده، کتابی که اولین مرتبه در سال ۱۳۴۸ شمسی توسط آیت‌الله خامنه‌ای از عربی به فارسی ترجمه شده است. نکته جالب‌تر میان صحبت‌های جوان اینکه از پدر شنیده که آقا خواسته بودند که حق‌التألیف کارهایشان برای جنگ‌زده‌های لبنان واریز شود. در جریان بازدید از نیماژ هم مدیر نشر آشنایی داد که از همان خانواده نشر جمهوری است.

در بازدید از غرفه انتشارات وزارت خارجه، آقا احوال آقای صباح زنگنه را از اعضای غرفه پرسیدند. صباح زنگنه رئیس اولین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران است که در سال ۱۳۶۶ و در زمان ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای برگزار شده است. او چندی قبل هم در مصاحبه با یکی از رسانه‌ها گفته بود وقتی طرح برگزاری نمایشگاه را پیش آیت‌الله خامنه‌ای بردیم از آن استقبال و حمایت کردند و حتی در بعضی موارد مشاوره می‌دادند، مثلاً اینکه حواس مسئولان برگزاری نمایشگاه به بعضی کتب تفرقه‌انگیز دینی و مذهبی باشد.

در غرفه‌ی جوایز کتاب سال و جایزه‌ی جلال عکسی از مرحوم جلال آل احمد به همراه تعدادی از افراد قرار داشت، بدون اینکه نام آن‌ها نوشته شده باشد. آقا به افرادی که در تصویر بودند اشاره کردند و گفتند که این شخص پدر جلال است و سایر افراد را معرفی کردند.

رفاقت‌ها در جریان بازدید از غرفه نشر اسلامی به اوج خودش رسید. جوان دیگری جلو آمد و خودش را معرفی کرد و در انتهای جمله هم اضافه کرد که پسر آقای نظیفی و حامل سلام گرم پدر است. آقا از حال و احوال نظیفی بزرگ جویا می‌شوند که فرزندش از ناخوش احوالی پدر می‌گوید. در ادامه هم درخواست دارد که اگر ممکن است آقا قرآنی را به یادگار و تبرک برای پدر امضا کنند. به حجب و حیا می‌گوید:

اگر امکانش هست البته! آقا با صدایی که بعد از نزدیک سه ساعت بازدید از غرفه‌ها هنوز انرژی و نشاط از آن می‌بارد پاسخ می‌دهند: «بله! بله!» عصایشان را به یکی از اطرافیان می‌دهند و همان‌طور که ایستاده‌اند، قرآن را برای آقای نظیفیِ پدر امضا می‌کنند.

ادبیاتِ خوش مقاومت

در متنی که از رابطه و نسبت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و کتاب چیزی بگوید، اما ادبیات مقاومت و دفاع مقدس در آن غایب باشد حتماً متن و گزارش و روایت ناقصی است و نمیتواند به تنهایی مورد اعتنا قرار بگیرد. ادبیات دفاع مقدس و التفات ویژه رهبر انقلاب به این گونه ادبی موضوعی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. این شاخه ادبی این روزهاست که مورد توجه بسیاری قرار گرفته و سهم قابل توجهی از بازار را هم به خود اختصاص داده و گرنه در آن روز‌های غربت ادبیات دفاع مقدس در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد که نهال نورسته بود یگانه و تنها حامی‌اش آیت‌الله خامنه‌ای بود تا امروز که آن نهال تبدیل به درخت تناوری شده و دیگر حتی نادیده گرفتنش ممکن نیست.

موضوعی واضح و عیان و صدالبته جدی که در مصاحبه پایان نمایشگاه با خانم لبافی خبرنگار هم مجدد به آن تصریح شد: «این کتاب‌های خاطرات مربوط به دفاع مقدّس و دفاع از حرم که چاپ میشود، خیلی باارزش است؛ این یک گونه‌ی جدید از کتاب‌سازی و تولید کتاب است که بحمدالله خوب راه افتاده و خانم‌ها هم در این زمینه خیلی فعّالند، نویسنده‌های خانم نوشته‌های بسیار خوبی دارند، از آن‌ها من زیاد میخوانم.» ۱۴۰۲/۰۲/۲۴

بعد از جمله «همه باید بینوایان بخوانند» و ««مخاطب آمده رمان بخواند نه زبان» حالا باید این جمله را هم یادداشت کرد: «کتاب‌های خاطرات دفاع مقدس و دفاع از حرم خیلی باارزش است.» بی‌دلیل هم نخواهد بود که رفت و برگشت‌ها با آثار و اصحاب ادبیات جهاد و مقاومت از جنس دیگری باشد.

آقا در غرفه انتشارات سوره مهر، آقای مرتضی سرهنگی را که می‌بینند گل از گل‌شان می‌شکفد. در مکالمه‌ای هم که با هم داشتند احوال آقای هدایت‌الله بهبودی را می‌پرسند و سلام میرسانند. تمثال این دو نفر را باید در همه نهاد‌های فرهنگی کشور نصب کنند به‌عنوان نماد ایستادگی و پایمردی در فرهنگ و البته مردی و کاری! موضوعی که آقا هم در بازدید از غرفه سوره مهر به آن اشاره کردند: «کتاب‌های خاطراتی که چاپ میشود منشأش شما هستید.

ما کار‌هایی که از برکات فعالیت شماست را همینطور به تدریج میبینیم. این خاطرات واین‌ها که چاپ میشود در واقع منشأش شما هستید. خدا ان‌شاءالله حفظتان کند!» پیش‌تر هم در تکریم سرهنگی و بهبودی گفته بودند من اگر شاعر بودم برای این دو نفر شعر می‌سرودم.

سرهنگیِ محجوب، مأخوذ به حیاتر از این حرف‌هاست و یکی از آثار جدید سوره‌مهر را به آقا معرفی می‌کند. کتاب «سیطره» که روایت نفوذ اطلاعات در کومله است. مأمور نفوذی اطلاعاتی ایران هفت سال آنجا مشغول بوده و حتی مسئول گزینش هم می‌شود.

آقا از روی جلد نام نویسنده را می‌خوانند: «کیانوش گلزار راغب. آن دوست کردشان هم از دنیا رفت.» اشاره آقا به مرحوم سعید سعیدزاده است که دو مرتبه اسیر گروهک‌های ضدانقلاب شده بود و بعد‌ها کتاب خاطراتش تحت عنوان «عصر‌های کریسکان» با حمایت و راهنمایی مرتضی سرهنگی و نویسندگی آقای گلزار راغب منتشر شد.

در ادامه با کتاب «یک محسن عزیز» روبرو می‌شوند. «یک محسن عزیز» زندگینامه داستانی شهید محسن وزوایی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) است. خانم فائضه غفار حدادی نویسنده کتاب هم حضور دارد. آقا به رو به خانم نویسنده می‌کنند و از متنی خبر می‌دهند که برای این کتاب نوشته‌اند و می‌پرسند که به دستش رسیده یا نه که با پاسخ منفی حدادی روبرو می‌شود.

آقا در ادامه می‌گویند نکاتی در این کتاب درباره شخصیت شهید ذکر شده که فقط یک نویسنده خانم می‌توانست آن‌ها را به تصویر بکشد. در این غرفه از میزان فروش آثار هم می‌پرسند. مدیر نشر توضیح می‌دهد که فروش آثار دفاع مقدس‌شان که البته وظیفه و ماموریت اصلی نشر هم محسوب می‌شود خوب است.

ترجمه و کودک و نوجوان

در کنار همه اینها، اما تذکر و توصیه بعدی به مدیر و مسئولان نشر، مخاطب کودک و نوجوان است و اینکه این مخاطب هم فراموش نشود و البته با ادبیات بومی باید جذب شوند: «هنوز که هنوز است این داستان‌های خارجی مربوط به کودک و نوجوان بر مجموعه کار‌ها غلبه دارد. این خیلی عیب بزرگی است!» کتاب‌های کودک و نوجوان و موضوع ترجمه یکی دو جای دیگر از جمله مصاحبه با خبرنگار صداوسیما هم تکرار شد:

«روی مسئله‌ی کتاب کودک و نوجوان هم من تأکید دارم. خوشبختانه دیدم در چندین غرفه در این مسئله کار شده و باز هم من تأکید میکنم که برای کودکان، برای نوجوانان، هر چه میتوانند کتاب تهیّه کنند و ما را از کتاب‌های بیگانه بی‌نیاز کنند که بتوانیم با فرهنگ خودمان، با جهت‌گیری‌های خودمان و اهداف خودمان ان‌شاء‌الله کتاب در اختیار نوجوانان‌مان بگذاریم. این هم یک مسئله است.» ۱۴۰۲/۰۲/۲۴

موضوعی که در غرفه انتشارات علمی و فرهنگی هم مورد اشاره قرار گرفت وقتی که مسئول غرفه توضیح داد بنا دارند در حوزه زبان فارسی و جنگ تمدنی و همچنین توجه به نشر آثار ترجمه از زبان مبدا فارسی به سایر زبان‌های مفید فعالیت کنند.

روایت بازدید سه ساعته رهبر انقلاب از سی و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران

در پایان آقا در پاسخ به التماس دعای مسئولان نشر، برای آن‌ها دعا می‌کنند و می‌گویند: «بالاخره کار را شما جوان‌ها باید بکنید. این کشور به همت شما، به ابتکار شما، به نیروی جوانی شما احتیاج دارد.»

سؤال اصلی آقا در یکی دو غرفه که کتاب‌های روانشناسی منتشر می‌کردند، ترجمه‌ای یا تألیفی بودن این نوع کتاب‌ها بود. پاسخ بعضاً متزلزل ناشر‌ها این بود که ترجمه‌ای است، اما سعی شده محتوا را بومی کنند. حالا اینکه چقدر این سعی در واقعیت به نتیجه نیکو منتج می‌شود بحث دیگری است.

واقعیتش هم همین است. وضعیت ترجمه از رهاترین بخش‌های نشر است. بی‌قانونی و نبود هیچ ضابطه مشخصی باعث شده که مسیر ترجمه تبدیل به بزرگراه چهار بانده‌ای شود که آثار خارجی براحتی و بدون هیچ هزینه‌ای ترجمه و منتشر شود. وضعیتی که در درازمدت دود آن به چشم تولیدکننده بومی محتوا می‌رود؛ چرا؟

چون سود این وضعیت به‌قدری هست که در درازمدت ناشر برای تولید اثر تألیفی نه هزینه تألیف بدهد نه تصویرگری! یک وضعیت به‌شدت اقتصادی! این وضعیت فقط توصیف وجه اقتصادی ماجراست وگرنه تأثیر فرهنگی، قصه غم‌انگیز دیگری دارد. این موج در حال حاضر به حوزه کودک و نوجوان رسیده و همان‌طور که آقا هم به آن اشاره کردند بر آن غلبه کرده.

حالا و در این فضا بهتر می‌توان به التفات و توجه آقا به محمد میرکیانی و کاظم طلایی به‌عنوان نویسنده و تصویرگر ایرانی در غرفه انتشارات به‌نشر پی برد. جایی که بعد از صحبت درباره تقریظ بر کتاب تن‌تن و سندباد، میرکیانی سه جلد از مجموعه جدید خود را به آقا هدیه کرد و گفت این‌ها هم در ادامه همان مسیر تن‌تن است.

این توجه ادامه همان نگاهی است که در اقتصاد هم در پی تکریم محصول و کالای داخلی است. تداوم همان نگاه است که باعث می‌شود در حوزه فکر و فرهنگ هم در پی محصول و تولید داخلی و بومی باشد تا کودک و نوجوان این آب و خاک در هوا و فکر بومی تنفس کند و قد بکشد.

نمایشگاه کتاب خانه من است

کتاب از شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای جدا شدنی نیست. رهبر انقلاب اسلامی ادامه شخصیت همان نوجوان هفت هشت دهه قبل است که محل انس و آرامشش با کتاب و کتابخانه آستان قدس رضوی گره خورده بود. خصوصیتی که با رفتن به مدرسه، طلبه علوم دینی شدن، ورود به عالم مبارزه، نماینده مجلس، رئیس‌جمهور و رهبر شدن و افزایش طبیعی مشغله‌ها نه تنها تضعیف نشده بلکه تقویت و مضاعف هم شده.

روایت بازدید سه ساعته رهبر انقلاب از سی و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران

پس عجیب نیست که در مصاحبه انتهای بازدید از نمایشگاه بگویند همه نوع کتابی می‌خوانند، عجیب نیست همه و به‌خصوص اهالی فرهنگ و هنر و رسانه را از بن دندان به پُرخوانی دعوت کنند و در نهایت هم عجیب نیست که حین بازدید از همین نمایشگاه با دکتر محمدعلی آذرشب استاد برجسته ادبیات عرب روبرو شوند و پس از معرفی و تقدیم یک کتاب عربی درباره فلسطین به نام «تل أبیب سقطت» از سوی وی، وقتی استاد نمایشگاه کتاب را جایی توصیف کرد که مورد تأیید و علاقه ایشان است، آقا به زبان عربی – همان زبانی که استاد ادبیات عرب با ایشان سخن گفته بود – پاسخ دهند: «اینجا خانه من و عشق من است!»

(روایت از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای)

پایان پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت بازدید سه ساعته رهبر انقلاب از سی و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران بیشتر بخوانید »