روانشناسی

وقت تکاندن ذهنمان رسیده است

وقت تکاندن ذهنمان رسیده است


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، این روزها و شب های کرونایی دیگر همه ما به درس خواندن و درس دادن در منزل، دورکاری، آرایشگری و آشپزی و کنج عزلت بودن عادت کرده ایم اما در همین وانفسا و دویدن های تند یا کنج تنهایی هایمان، لحظات و روزهای انتهایی سال که مشغول خانه تکانی منازل و زندگی مان هستیم شاید به این فکر نکرده باشیم که ذهن و روانمان نیز نیاز به خانه تکانی دارد و در واقع اگر در سرمان اتفاقی نیافتد، قطعا در زندگی مان نیز نخواهد افتاد.

خیلی از زوجین در این سالی که گذشت مطرح کردند که عشق و محبت بیشتری را در زندگی شان یافته اند و در واقع نحوه کنار هم زندگی کردن را یاد گرفته اند اما خیلی های دیگر هم هستند که تازه متوجه شدند هیچ چیز از زندگی زناشویی و مهارت های آن بلد نیستند و مدام با هم درگیر بوده و در تنش زندگی کردند.

در این روزها و هفته های پایانی سال در کنار خانه تکانی های فیزیکی مان می بایست ذهن و روانمان را بتکانیم و ابتدا لیستی از فعالیت هایی که در سالی که گذشت تهیه کرده و ببینیم در چه مواردی نقاط ضعف داشته و در کجا نقاط قوت و پیشرفت داشتیم. اما در کنار همه اینها می بایست سری هم به احساسات  و عواطف مغزمان بزنیم و ببینیم در سالی که گذشت چقدر به خانواده مان محبت کرده و ابراز علاقه داشتیم و قدر به همسر و مادر و پدرمان عبارت «دوستت دارم» را گفته ایم؟

شنیدن عبارت دوستت دارم، برای یک مرد و زن او را در مصاف سخت ترین لحظات زندگی مصون می کند. با این جمله اعجاب انگیز اما ساده هر مرد و زنی به حضورش در زندگی خود و زنده بودنش افتخار می کند و آمادگی این را پیدا می کند تا پس از شنیدن این جمله یک خانه تکانی مفصل راه بیاندازد و همه جا را با عشق از نو بیارید.

پس اگر در این زمینه کم کاری کرده اید، سعی کنید از همین امروز به همسر، فرزند یا خانواده تان بگویید، چقدر آنها را دوست دارید و برایتان عزیز هستند. بنابراین عبارت «دوستت دارم» را جدی بگیرید چرا که این عبارت غوغا می کند.

*اطلاعات و رویدادهای ناراحت کننده را از خود دور کنید

همه انسان ها در طول سالی که می گذرانند مسائل و رویدادهای تلخ تا شیرین برایشان روی می دهد حال برخی از آنها آنقدر غم انگیز می شود مثل مرگ یک عزیز که به راحتی فراموش نمی شود و برخی دیگر مثل اخبار ناگوار کرونا مدام ذهن را اذیت و پر اضطراب می کنند، بهترین زمان برای دور کردن این مسائل منفی از ذهن انتهای سالی است که می گذرانید. این را باید به یاد داشته باشید که  مرور خاطرات تلخ و ناراحت کننده آنقدر می تواند ما را غرق در خود کند که زمان و مکان را هم فراموش کنیم و ما را دچار اختلافات افسردگی، وسواس یا اضطراب و بدبینی کند.

اما اینکه مدام برای اتفاقات مختلف منفی از خود بپرسیم چرا اینطور شد یا چرا نباید اینطور می شد، به هیچ نتیجه ای نمی رسیم و مدام این آتش زیرخاکستر را شعله ور تر می کنیم چرا که نمی توانیم اتفاقات بد را فراموش کنیم و خود یا دیگران را ببخشیم و از زندگی لذت ببریم.

خانه ذهنی هر یک از ما ممکن است گاهی اوقات سیاه ، ناامید کننده و کسالت بار شود یکی از علل آن نیز رها نکردن گذشته است این روزها هم که ما کمتر در رفت و آمد با دیگران از دوست و آشنا و فامیل هستیم بیشتر سکوت و تنهایی ما را فرا می گیرد و ممکن است این افکار منفی بیشتر به سراغمان بیاید، بنابراین وقت خانه تکانی فرا رسیده است تا از دست انبار خاطرات و اطلاعات منفی رها شویم.

خانه ذهنی هر یک از ما ممکن است گاهی اوقات سیاه ، ناامید کننده و کسالت بار شود یکی از علل آن نیز رها نکردن گذشته است

معصومه رفیقی‌مرند روانشناس بالینی و پژوهشگر در این باره معتقد است که ضمیر ناخودآگاه همه ما پر از خاطرات تلخ و شیرین گذشته است و اغلب آسیب‌های عاطفی و روحی را در خود حبس کرده بنابراین ذهن همانند اتاقی خالی است که افکار و اندیشه‌ها در آن رفت و آمد می‌کنند. کسانی که وابسته به خاطرات گذشته هستند، افکار و اندیشه‌هایشان این خاطرات را مرور می‌کنند. آنها را ارزیابی می‌کنند و به آنچه که دلبستگی بیشتری دارند، نگاه می‌دارند و هر از گاهی به آنها فکر می‌کنند. کم‌کم به این اندیشه‌ها خو می‌گیرند و آنها را ملاک و معیار انتخاب رفتار خویش قرار می‌دهند و آنها را در قالب احساسات و اندیشه‌های خود نشان می‌دهند.

مهرورزی، محبت، ستایش خوبی‌ها، امید بخشیدن (بخشیدن خود و دیگران)، نشانه‌های سلامت روان و برخورد منطقی با زندگی و زندگی کردن در اینجا و اکنون است.اما ناامیدی، کینه ،نفرت، بدبینی، حسادت و … ویروس‌های روان هستند و از قدرت تخریب بالایی برخوردارند، نشانه ذهن ملامتگر و بدبین است.»

وقت تکاندن ذهنمان رسیده است

حال که به اینجا رسیدیم با خود فکر کنیم که در خانه ذهن ما چه می گذرد و چقدر درهم و برهم است. آیا امسال ذهنمان را پر از افکار منفی کردیم یا خاطرات بد و تلخ را نمی توانیم کنار بگذاریم؟ آیا کسانی هستند که از آنها کینه به دل داریم و نمی توانیم آنها را ببخشیم؟همین امروز وقت آن است که از شر این افکار رها شویم با یک خانه تکانی درست ذهنی!

بسیاری از روانشناسان معتقدند بهترین روش رهایی از دست احساسات ناخوشایند و مشکلاتی که از این رهگذر به‌ وجود می‌آید، «خانه تکانی ذهنی» و به عبارتی زایش مجدد ذهن برای به دست آوردن سلامت و آرام است، همانطور که طبیعت نیز در بهار هر سال خود را از نو باسازی می کند ذهن ما نیز نیاز به بازسازی مجدد دارد.

خیلی ها سوالشان این است که دوست دارند از دست این افکار منفی رها شوند اما نمی دانند چطور؟ خیلی ساده است اگر در خانه تکانی های هر ساله شب عید لباس های قدیمی و تنگ و کوتاه یا کوچک شده را کنار می گذارید و از دستشان رها می شوید، همینطور هم می توان از دست افکار منفی و ناراحت کننده رها شد فقط کافی است که آنها را بشناسیم و بخواهیم که از آنها آزاد شویم.

یک روانشناس معروف معتقد است که همانطور که در زباله های شب قبل دنبال غذای امروز نمی گردیم، پس افکار گذشته اذیت کننده هم باید از ما دور شوند فقط کافی است بخواهیم و آنها را کنار بگذاریم و جایگزینش افکار مثبت و اتفاقات و رخدادهای خوب و شیرین کنیم. 

بخشیدن آدم های اطراف یا هر کسی که  ناراحتتان کرده نیز می تواند آرامش را به روانتان برگردند، کافی است نیمه پر لیوان را ببینید و منصفانه و واقع بینانه به همه چیز نگاه کنید

بخشیدن آدم های اطراف یا هر کسی که  ناراحتتان کرده نیز می تواند آرامش را به روانتان برگردند، کافی است نیمه پر لیوان را ببینید و منصفانه و واقع بینانه به همه چیز نگاه کنید به دور از خشم و ناراحتی گذشته و در نهایت نیز از خداوند برای سلامتی سپاسگذار باشیم در واقع چیزی که هر کسی این روزها ندارد و بیش از هر وقتی بدان باید شاکر باشیم.

*جملات مثبت را سرلوحه سال جدید کنید

با تغییر افکار و عادات منفی به مثبت می توانید یک سری رفتارها و برنامه ها و شعارهای خاص را سرلوحه سال جدید زندگی تان کنید مثلا در کنار اینکه بابت همه اتفاقات خوب سال گذشته یا هر نوع تجربه منفی و همینطور پیشرفت ها، سلامتی و چیزهای دیگر از خداوند شکرگذاری کرده و آن را برای خودتان یادداشت می کنید، یک سری جملات خاص نیز سرلوحه سال جدید زندگی تان کنید از جمله اینکه : «در سال جدید انسان مثبت تری خواهم بود»، «خود را به بهترین شیوه دوست خواهم داشت»، «به اطرافیان و عزیزانم می گویم که دوستشان دارم»، «من شیوه خوب و مثبتی را برای زندگی ام انتخاب خواهم کرد»، « از خداوند بابت سلامتی و عنایاتش تشکر میکنم»، ، «اتفاقات منفی گذشته را رها میکنم چرا که انها به همان گذشته تعلق دارند» و در نهایت «من با عشق و جان و دل زندگی میکنم تا شادی را برای خود و خانواده ام ارمغان بیاورم.

این روزها همه ما به ارامش و شادی بیشتری برای زندگی هایمان نیاز داریم چرا که کرونا استرس و اضطراب زیادی را در سالی که گذشت برایمان ایجاد کرده و همه می توانیم با یک خانه تکانی ذهنی به پیشواز سال نو برویم.

منبع: فارس



منبع خبر

وقت تکاندن ذهنمان رسیده است بیشتر بخوانید »

ادا حال خوبا رو درنیار!/ جامعه‌شناسی استقبال میلیونی از سراب موفقیت با عرفان لس‌آنجلسی

ادا حال خوبا رو درنیار!/ جامعه‌شناسی استقبال میلیونی از سراب موفقیت با عرفان لس‌آنجلسی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، روزنامه فرهیختگان در گزارشی به خاستگاه پدیده‌هایی مانند سهیل سنگرزاده و نوع نگاه آنها به انسان‌ها و جامعه‌شناسی استقبال میلیونی از سراب موفقیتی که ایجاد می‌کنند پرداخته است که بخش‌های مهم آن در ادامه می‌آید. 

هرکس به هر طریقی که می‌تواند به جامعه زخم می‌زند، مردم را مچل خودش می‌کند و سر کار می‌گذارد و سرآخر هم، خودشان را متهم می‌کنند. یک آقایی با آن فرم خاص و عجیب خودش که احتمالا دیده‌اید، با لحن عجیب‌تر و مدل سخنوری خاصش، در آن‌طرف دنیا، در ناز و نعمت نشسته و ما این‌طرفی‌هایی را که هر روز با مشکل و مساله و مصائب مختلف دست‌وپنجه نرم می‌کنیم دعوت به فلان‌کار و موفقیت و دوری از بدبختی و آدم‌های بدبخت می‌کند.
 

خیلی عجیب است، یک روزهایی این مدل کنشگری و اظهارنظر را محدود و معطوف به کتاب‌ها و مجلات موفقیت می‌دیدیم. حالا ولی مساله فرق کرده، هرکسی تلفن همراهش را برمی‌دارد و یک‌جوری خودش را قله آمال و آرزوهای بقیه معرفی می‌کند و با بی‌خیالی تمام، با چسباندن چند کلمه به‌اصطلاح امیدبخش، جریانی را هم با خود همراه می‌کند.

همین سهیل سنگرزاده که این روزها شبیه کاراکترهای شب‌های برره و… تکیه‌کلام‌ها و لحن سخنانش محل تقلید خیلی‌ها شده و با سلام جون‌دل و برقراری عزیز و سر کیفی و کیکی و سیخی و… برای خودش اسم و رسمی به‌هم زده و تمام آنچه در مسیر ورزش و سایر فعالیت‌هایش به‌دنبالش بوده و به دست نیاورده اینجا پیگیری می‌کند، از همان‌هایی است که نفس‌شان از جای گرم بالا می‌آید. اگر قرار بود صرفا با تلقین چند جمله که ما بهترش را هم بلد هستیم، زندگی‌مان به‌سمتی برود که در لس‌آنجلس با مازراتی طی مسیر کنیم که خب پس چرا درصد پولدارهای دنیا اینقدر کمتر از بقیه است؟
 

راست ماجرا اینجاست که سنگرزاده و امثال او که کم هم نیستند، چرخ‌دنده‌های سیستمی هستند که اولا مسیر رشد و سرمایه‌داری‌شان را تشریح نمی‌کنند، یعنی همین سنگرزاده واقعیت‌هایی که خودش از سر گذرانده و به آنجا رسیده را بازگو نمی‌کند، صرفا به سرمایه‌ای که در آن غوطه می‌خورد ارجاع می‌دهد و آب از دهان میلیون‌ها مخاطب خود راه می‌اندازند.

واقعا جای سوال دارد، آن یک میلیون‌واندی انسان که در همین حدود یک‌ماه اخیر به دنبال‌کنندگان صفحه اینستاگرامی آقای جون‌دل اضافه شده‌اند، امید دارند و فکر می‌کنند از این مسیر، با تکیه بر ادعاها و سخنان سنگرزاده می‌توانند جای او بنشینند؟ سنگرزاده، خارج از ماشین و خانه خوب و ثروتش، چه هویتی دارد که جذابیت ایجاد کند؟ انفعال و خودمقصرپنداری افراطی، کمترین آسیبی است که امثال سنگرزاده و این منادیان جعلی موفقیت متوجه افراد جامعه می‌کنند.
 

روزنامه فرهیختگان پیرو همین مساله و اقبال عمومی گسترده‌ای که نسبت به این چهره و چهره‌های مشابه در حیطه به‌اصطلاح موفقیت وجود دارد با سیدمجید حسینی، عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران گفت‌وگویی انجام داده است که بخش‌های مهم آن را در ادامه می‌خوانید.

در دعوای پراید و بنز حرف کسی رفرنس می‌گیرد که طرف بنز است

– کسی که در روانشناسی موفقیت است می‌گوید من می‌گویم به خود مطمئن باشید و… ببینید آنتونی رابینز چقدر پولدار است! یعنی کسانی که ضدعدالت هستند عموما به‌دلیل وجود نابرابری‌ها و تبعیض سخنان آنها رفرنس می‌گیرد. اصلا وجود زعفرانیه و ولنجک و مناطق بالاشهر در تهران دلیل این است که ما درست می‌گوییم. وجود اینها را در درست بودن حرف‌های خود می‌دانند و به آدم‌ها ارجاع می‌دهند.

– کسی که نت مارکتینگ کار می‌کند دائم می‌گوید سال بعد با مادر خود با بنز به اینجا می‌آیید. وقتی این حرف را بیان می‌کند درواقع به بنزهای شهر ارجاع می‌دهد. درواقع در شهر پر از بنز ۱۰میلیارد تومانی است.

– اگر به او بگویید این مسیر غلط است و به بنز نمی‌رسید، حرف شما از لحاظ عقلی درست است چون بنز وجود دارد به‌دلیل پراید! ولی پرایدی این را از شما نمی‌پذیرد. پرایدی می‌گوید شاید من هم بنز خریدم. در دعوای پراید و بنز حرف کسی رفرنس می‌گیرد که طرف بنز است.

چرا سنگرزاده و امثال او تبدیل به رفرنس می‌شود؟ 

– شما بگویید چرا سنگرزاده و امثال او تبدیل به رفرنس می‌شود؟ سخنان او شبیه سخنان هزاران روانشناس موفقیت و حتی در سطح پایین‌تر است. دلیل این است که لوکیشن متریالیتی می‌دهد، او در لس‌آنجلس است. وقتی در لس‌آنجلس پورشه سوار می‌شود رفرنس مادی روشن به مخاطب خود می‌دهد که مثبت‌اندیش باشید و عرفان لس‌آنجلسی داشته باشید و جای من در لس‌آنجلس سوار پورشه می‌شوید.

– او نمی‌گوید من تقلب و کلاهبرداری کردم یا شوگرمامی داشتم یا هزار رابطه برقرار کردم تا به لس‌آنجلس رسیدم. این را به مخاطب نمی‌گوید‌، ولی دائما تصاویر لس‌آنجلسی را برای بدبخت‌های تهران پخش می‌کند.

دلیل اینکه سنگرزاده برده است حرف‌های او نیست‌ بلکه لس‌آنجلس است

– اینها دوست ندارند بپذیرند از محل نابرابری و محل پایین آمدن شما برنده شده است. اگر مردم این را بپذیرند، چون به‌شدت فردگرا هستند و در‌مقابل خود هیچ امر عمومی نمی‌بینند، افسرده می‌شوند.

– دلیل اینکه سنگرزاده برده است حرف‌های او نیست‌ بلکه لس‌آنجلس است، چون علی‌الدوام سخنان این آدم‌ها یک مرجع مادی را به آدم‌ها نشان می‌دهد، یک آدرس مادی به آدم‌ها می‌دهد که شما وقتی ضد آنها حرف می‌زنید نمی‌توانید مرجع مادی را بدهید.

– سنگرزاده پدیده روانشناسی موفقیت نیست، او پدیده ارجاع به لس‌آنجلس است، ارجاع به آمریکاست. ماجرا این است.

تعداد دنبال‌کنندگان سنگرزاده بیشتر از اینهاست

– تعداد دنبال‌کنندگان این چهره‌های امثال سنگرزاده از این هم بیشتر می‌شود چون تعداد آدم‌هایی که عاشق لس‌آنجلس و پورشه هستند از یک‌میلیون نفر بیشتر است.

– او باید ۱۰میلیون فالوور بگیرد. دلیل اصلی این است که به لس‌آنجلس و پورشه ارجاع می‌دهد و می‌گوید اینها همه با انرژی مثبت و خودشناسی و بی‌زحمت است و بدون رابطه است. این حرف دروغ بزرگی است.

– مردمی که این میزان منفعت‌طلبی برای آنها مهم است اگر این مثبت‌اندیشی را نداشته باشند احساس ناخوشبختی می‌کنند، این رویا را می‌خرند.

من آدم قوی‌ای بودم که پورشه دارم و شما که پراید دارید قوی نبودید!

– این قدرت متریال و مادی گفتمان اینها زیاد است. اصلا همین که زعفرانیه پر از برج است، آقازاده‌ها ساختند، قدرت مادی گفتمان روانشناسی موفقیت و سرمایه‌داری ذهنی است. من به اینها سرمایه‌داری ذهنی می‌گویم. هر فردی از اینجا رد می‌شود یا هر پورشه‌ای که در خیابان عبور می‌کند، به‌نفع گفتمان اوست.

– این سرمایه‌داری، این ویترین برای آنها سرمایه ذهنی ایجاد می‌کند. او می‌گوید من پورشه دارم، باید طرفدار من باشید چون من آدم قوی‌ای بودم که پورشه دارم و شما که پراید دارید قوی نبودید، پس مغز من درست‌تر از مغز شماست و ذهن من قوی‌تر از ذهن شماست. ‌‌دائما حرفی که سنگرزاده بیان می‌کند چیست؟ اینکه ذهن من قوی‌تر بود و خودشناسی من بیشتر بوده است.

تبعیض و ناعدالتی را هم تبدیل به اشکال منافع فردی می‌کنند

– این مدل هر اشکالی را که در تبعیض، نابرابری و عدالت وجود دارد تبدیل به اشکال منافع فردی می‌کند و تقریبا همه همین‌طور هستند.

– هر بنزی که در خیابان‌ها است، هر بنز و مازراتی که در سعادت‌آباد و زعفرانیه تردد می‌کند، هر مالی که در تهران ساخته می‌شود، هر اتفاق لاکچری که در این شهر می‌افتد یک رویا برای طبقات پایین است و یک رفرنس برای گفتمان ناسور سرمایه‌داری و روانشناسی موفقیت است.

تمام این سال‌ها آمریکا با همین تفکر اداره شده است

– طرف می‌گوید مگر ۱۰درصد آدم‌ها پولدار نمی‌شوند؟ شاید شما جزء ۱۰درصد باشید. این رفرنس قوی برای کسی است که در ۹۰درصد است ولی فکر می‌کند ممکن است در ۱۰درصد باشد.

– فکر می‌کنید تمام این سال‌ها آمریکا چطور اداره شده است؟ با همین تفکر اداره شده است.

– در آمریکا مساله همین است. به سیاه‌پوستان می‌گویند شما یک روز مایکل جکسون می‌شوید و هیچ‌وقت هم این‌طور نمی‌شود.

امثال سنگرزاده باعث می‌شوند آدم‌ها لاتاری ثبت‌نام کنند

– برنده شدن در لاتاری آمریکا نسبت بیشتری به کنکور ایران دارد، یعنی احتمال پیروز شدن در کنکور پزشکی کمتر از برنده شدن لاتاری آمریکاست ولی چون آن رفرنس مادی در ایران نمی‌گیرد آدم‌ها طرف آن نمی‌روند.

– امثال سنگرزاده باعث می‌شوند آدم‌ها لاتاری ثبت‌نام کنند. می‌خواهم بگویم هر لحظه‌ای که توانستید در گفتمان خود ارجاع مادی به شرایط بدهید، امکان برد در گفتمان خود دارید ولی مساله این است این رفرنس مادی دروغ بزرگ است چون برای شما نیست. این با مال و پورشه می‌تواند دروغ بگوید. راه‌حل خروج از دعوای پورشه و پراید امر عمومی است، گفتمان عدالت در عرصه سیاسی و اجتماعی است و راه دیگری ندارد.

انتهای پیام/





منبع خبر

ادا حال خوبا رو درنیار!/ جامعه‌شناسی استقبال میلیونی از سراب موفقیت با عرفان لس‌آنجلسی بیشتر بخوانید »

نحوه مصونیت کودکان از اضطراب مرگ

نحوه مصونیت کودکان از اضطراب مرگ



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «دخترها به ظاهر داشتند بازی می‌کردند. یکی شان پاهای عروسک را گرفته بود و آن یکی دست هایش را. عروسک را افقی پیش می‌بردند. سرهایشان را پایین انداخته و ساکت بودند. پرسیدم دارید چی بازی می‌کنید بچه ها؟ یکی از دخترها گفت: این عروسک کرونا گرفته و دیگر نشد کاری برایش بکنیم. حالش خیلی بد بود و مُرد. داریم می‌بریم خاکش کنیم. جوابشان شوکه ام کرد. هیچ وقت فکر نمی‌کردم بچه‌های به این سن فکرشان آنقدر درگیر مرگ شود.»

مرد این را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «این روزها آنقدر خبر مرگ می‌شنویم که روی خودمان هم اثر منفی گذاشته، چه برسد به بچه ها.»

مادری که این روزها بشدت نگران وضعیت روحی پسرش است، می‌گوید: «پسر من کلاً از کرونا خیلی می‌ترسید و نگران بود. بعد از شنیدن خبر فوت علی انصاریان، اما واقعاً به هم ریخت. آنقدر تأثیر بدی رویش گذاشت که تمام بدنش از اضطراب کهیر زد. این برای یک پسربچه ۱۲ ساله خیلی ناراحت کننده است. پسرم مثل خیلی از پسربچه‌های دیگر به فوتبال علاقه‌مند است و مرگ فوتبالیست معروف به‌دلیل کرونا مسلماً خیلی ناراحتش کرده، مثل خیلی‌های دیگر، اما ناراحتی اش دیگر عادی نیست و نوعی اضطراب شدید است که آثار جسمی هم پیدا کرده. دائم از مرگ حرف می‌زند.»

مادری دیگر می‌گوید: «دختر من ۱۰ ساله است. روزی که آقای انصاریان فوت کرد تا شب گریه کرد و با گریه خوابید. فکر می‌کنم بیشتر از ترسش بود، چون خیلی نگران من و پدرش است و می‌ترسد اتفاقی برای ما بیفتد. یک بار گفت اگر شما بمیرید، من را به پرورشگاه می‌برند یا خاله نگهم می‌دارد؟ آنقدر به خاطر این سؤال هایش متأثر شدم که تصمیم گرفتم استعفا بدهم، اما هزینه زندگی هم بالاست و نمی‌شود به این راحتی چنین تصمیمی گرفت. یک مدت بهتر شده بود، اما الان دوباره با شنیدن این اخبار مرگ مضطرب شده و باز هم سؤالات زیادی درباره مرگ می‌پرسد. حتی اگر او را از اخبار دور نگه دارم باز هم از همکلاسی هایش که در فضای واتس اپ با هم ارتباط دارند درباره این مسائل می‌شنود.»

مادر یکی دیگر از دانش‌آموزان هم به نکته تأمل برانگیزی اشاره می‌کند: «من حرف‌هایی از پسر ۱۱ ساله ام شنیدم که خیلی ذهنم را مشغول کرده است. چند روز پیش گفت مامان من فکر می‌کنم مردن بد نیست. پرسیدم چطور؟

گفت وقتی آدم می‌میرد همه مردم عکس هایش را توی پروفایلشان می‌گذارند و برایش گریه می‌کنند. کلیپ هم درست می‌کنند و رویش آهنگ می‌گذارند. این حرف هایش خیلی نگرانم کرد. می‌ترسم توی خانه تنهایش بگذارم، چون بچه در این سن تصور درستی از اتفاقات ندارد و ممکن است کار خطرناکی بکند.»

دکتر سهیل رحیمی، روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در پاسخ به این نگرانی‌ها این‌طور می‌گوید: «کودکان را می‌توانیم از دیدگاه رشد تفکری و شناختی‌شان در حوزه آگاهی از مرگ در سه دسته سنی طبقه‌بندی کنیم. دسته اول ۳ تا ۵ سالگی، دسته دوم ۵ تا ۹ سالگی و دسته سوم ۹ تا ۱۰، ۱۱ سالگی است. برای اینکه بتوانیم مفهوم مرگ را درک کنیم، باید بفهمیم که آگاهی از مرگ مبتنی بر ۵ مفهوم اساسی است. یکی تداوم، یعنی وقتی موجود زنده می‌میرد و دیگر نمی‌توان او را به زندگی برگرداند.

دوم اجتناب‌ناپذیری، یعنی همه موجودات زنده سرانجام می‌میرند. سوم حرکت، یعنی حرکت همه اندام‌های بدن هنگام مرگ متوقف می‌شود. چهارم قابلیت کاربردی، یعنی مرگ فقط برای موجودات زنده کاربرد دارد و آخرین مفهوم هم علیت است یعنی مرگ به علت از کار افتادن عملکرد بدن رخ می‌دهد. حالا باید ببینیم کودکان در این سه رده سنی چگونه به این ۵ مفهوم نگاه می‌کنند. در سن ۳ تا ۵ سالگی بچه‌ها درباره مرگ کنجکاو هستند، اما آن را موقتی و برگشت‌پذیر می‌دانند. حتی ممکن است تصور کنند که بعضی افراد اصلاً نمی‌میرند یا تصور کنند اگر کسی مرده، بچه‌ها باعث شده‌اند او بمیرد. مثلاً فکر کنند پدربزرگ مرد، چون با من خیلی بدو بدو می‌کرد، اما پدربزرگ برمی‌گردد. در سن ۵ تا ۹ سالگی کودک به این درک می‌رسد که مرگ برگشت ناپذیر و دائمی است. او بتدریج می‌فهمد که خود بچه‌ها هم می‌توانند بمیرند، اما الزامی برای مردن ندارند.

در سن ۹ تا ۱۰ سالگی کودک متوجه می‌شود که مرگ اجتناب‌ناپذیر و همگانی است و حتی به این فکر می‌کند که مرگ چطور می‌تواند به خودشان و خانواده‌شان دست‌اندازی کند. حتی ممکن است کودکان در این سن خواب مرگ را ببینند و در مواجهه با مرگ دیگران احساس خشم و گناه کنند و سوگواری‌های شدید از خودشان نشان دهند.

معمولاً نوجوانان مرگ را اتفاقی می‌دانند که برای دیگران رخ می‌دهد و احساس نامیرایی در آن‌ها وجود دارد، چون درک شان از مرگ محدود است و مرگ را برای دیگران می‌بینند مگر اینکه از نزدیک در مواجهه با مرگ باشند مثل کودکان و نوجوانان مناطق جنگی. وقتی کودک یا نوجوان با مرگ روبه‌رو می‌شود، آیا دچار سوگ می‌شود؟ بله. سوگ یعنی کنار آمدن با مرگ افراد عزیز و سه وجه اجتناب، مواجهه و سازگاری دارد. جلوه‌های سوگ در کودکان در هر رده سنی متفاوت است و در بچه‌های دبستانی ممکن است حتی به افت تحصیلی منجر شود و در نوجوانی ممکن است در شکل آسیب زدن به خود بروز کند. در برابر این سوگ راهکار اساسی بالابردن آگاهی کودکان است که متناسب با سن شان باید باشد.

مثلاً برای کودکان پیش دبستانی و دبستانی اگر راجع به کارکردهای اندام‌های بدن توضیحاتی بدهیم و آن‌ها متوجه شوند که موجودات به دو گروه زنده و غیرزنده طبقه‌بندی می‌شوند، کمک می‌کند با پدیده مرگ راحت‌تر کنار بیایند یا جلوه‌های مرگ را برای آن‌ها به تصویر بکشیم مثلاً گیاهی که خشک شده یا ماهی قرمزی که مرده. می‌توانیم ماهی را در دستمال کاغذی قرار دهیم و آن را دفن کنیم تا آیین خاکسپاری را یاد بگیرد. از گفتن واژه‌هایی که کودک را گیج می‌کند باید خودداری کنیم و نگوییم طرف به سفری طولانی رفته. درباره نوجوانان قضیه کمی متفاوت است و، چون مرگ را نزدیک به خودش نمی‌بیند، جذب جلوه‌های رمانتیک مرگ می‌شود. گاهی حتی عاشق مرگ می‌شوند که خودش خطرناک است. پس باید کمک کنیم که نوجوان به هویت دست پیدا کند تا این تصور از بین برود. با نوجوان درباره مرگ صحبت کنید تا برداشت‌هایش را تصحیح کند.

دکتر رحیمی چند راهکار در مقابل سؤالات کودکان درباره مرگ دارد: «اول اینکه نسبت به واکنش‌های غیرکلامی کودک مان هوشیار باشیم. موضوع را از طریق همدلی با کودک و نوجوان مطرح کنیم.

دوم، با درایت گوش کنیم و به احساسات نهفته در کلام او توجه کنیم. گاهی بزرگسالان فقط وانمود می‌کنند که گوش می‌دهند در نتیجه کودک یا نوجوان احساس می‌کند به او بی‌تفاوت هستید.

سوم، به احساسات کودک و نوجوان توجه کنید و به او اطلاعات واقعی و صادقانه با زبان قابل فهم بدهیم. نکته مهم دیگر این است که حتی‌الامکان اخبار ناگوار و مرگ و میر را کمتر به اطلاع کودکان و نوجوانان برسانیم.

در شرایط حاضر و با توجه به مسأله کووید، ما خیلی راحت اخبار ناگوار را پخش می‌کنیم و کودکان را در مقابل آن بی‌دفاع می‌گذاریم و متوجه نیستیم چه آسیبی به آن‌ها می‌زند. حتی وقتی برخی مرگ‌ها را بسیار بزرگ نشان می‌دهیم، همان احساس رمانتیک بودن مرگ را می‌دهیم و باعث می‌شویم گاهی نوجوان دست به رفتارهای آسیب‌زای عمدی بزند، چون در جامعه‌ای هستیم که هویت یک چالش بزرگ برای ما شده. وقتی الگویی مناسب برای نوجوان تعریف نمی‌شود، آن وقت است که یک فرد متوفی و مراسم او تبدیل به یک الگو برای نوجوان می‌شود و این بسیار خطرناک است. اینجا تفاوت الگو و اسطوره مطرح است. اسطوره دست یافتنی نیست و نمی‌تواند الگو باشد.

ما باید به کودک و نوجوان اجازه بدهیم آن فقدان را مطرح کند و ما هم به او گوش کنیم و در موقعیت‌های مناسب تلاش کنیم مشغولیت‌هایی برای کودک و نوجوانمان ایجاد کنیم که فکرش دائم مشغول مرگ نباشد. ما برنامه‌ای آموزشی به‌نام آموزش مرگ داریم که مهارت‌هایی را در کودکان و نوجوانان درباره مرگ ایجاد می‌کند و اضطراب مرگ را در آن‌ها کاهش می‌دهد.

مربیان آگاه باید در این کار به خدمت گرفته شوند. در نهایت باز تأکید می‌کنم که کودکان را باید از اخبار ناگوار دور نگه داشت که این وظیفه رسانه ملی است که اخبار ناگوار را کمتر بیان کند و والدین هم با حساسیت بیشتر تلاش کنند که پدیده مرگ را به زبان ساده و قابل فهم برای کودک و نوجوان با بهره‌گیری از نظرات روانشناسان مجرب در این حوزه شرح و بسط دهند و آسیب‌ها را به حداقل برسانند.»

منبع: روزنامه ایران



منبع خبر

نحوه مصونیت کودکان از اضطراب مرگ بیشتر بخوانید »

چطور برای خود بیشتر ارزش قائل شویم؟

چطور برای خود بیشتر ارزش قائل شویم؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بهای شخصی و ارزش شخصی در زندگی روزمره هر فردی نقش جدایی ناپذیری دارند و به همین خاطر باید یاد بگیرید که چگونه از طریق گفتار و کردار خود برای ارزش دادن به خود استفاده کنید.

ایده بهای شخصی به این احساس برمی‌گردد که شما فرد خوبی هستید که لیاقت برخورد با احترام را دارید و اگر برای خود ارزش قائل باشید، ذاتاً احساس می‌کنید مهربان، دلسوز و محترم هستید و در ازای آن شایسته همان چیزها و دریافت همان رفتارهای قبل احترام هستید.

همسو شدن با بهای شخصی خود به ما این امکان را می‌دهد که به مراحل عملی‌تری برویم که این ارزش را رشد و پرورش دهند و این کار از طریق ارزش‌گذاری شخصی انجام می‌شود.

ارزش شخصی چیست؟

در حالی که بهای شخصی احساسی است، ارزش شخصی اخلاقی است و اینجاست که ما اساس احساسات خود را می‌گذاریم و آن را عملی می‌کنیم.

به طور مثال؛ ارزش شخصی وسیله نقلیه رانندگی است که به ما امکان می‌دهد پیاده‌روی را طی کنیم و به گونه‌ای عمل کنیم که با آنچه برای آن ارزش قائل هستیم، همسو باشد.

این در نحوه صحبت ما با مردم یا در گام‌هایی که برای بیان حقیقت خود برمی‌داریم، نشان داده می‌شود و بهای شخصی و ارزش شخصی هر دو از یکدیگر تغذیه می‌کنند، اما ذکر تفاوت‌های ظریف آن‌ها بسیار مفید است.

بها و ارزش شخصی چه تفاوتی با هم دارند؟

بهای شخصی در هسته اصلی وجود ماست، بدین معنا که چگونه گام برداشتن در زندگی و هدفمان و چگونه لیاقت خود را به عنوان انسان رشد دادن از نشانه‌های آن است و ما همچنین می‌توانیم استدلال کنیم که احساس سالم ارزشمندی شخصی در قبال تصمیماتی که می‌گیریم، روابطی که برقرار می‌کنیم و مسیرهای زندگی که انتخاب می‌کنیم، نقش بسزایی دارند.

از طرف دیگر، این نکته مهم را در نظر بگیرید که اگر برای خود ارزش قائل نشوید، این موضوع می‌تواند منجر به شاخه‌هایی از خود انتقادی تهاجمی و تخریب چهره از خود شود.

بیشتر بخوانید:

شیوه های مشترک مذهب و روان‌شناسی در کاهش غم

ارزش شخصی عملی است که ما را با آن بهای شخصی همسو می‌کند و ما همچنین می‌توانیم ارزش خود را به عنوان عنصر تغذیه‌ای دیگر و در اصطلاح، چتر بزرگتر و ارزشی خود بدانیم که ارزش گذاری، خود به روش‌های عملی نشان داده می‌شود که بسیاری از آن‌ها در این مطلب زیر بیان شده است.

هنگامی که یاد می‌گیریم چگونه برای خود ارزش قائل شویم، نه تنها ارزش شخصی خود را پرورش می‌دهیم، بلکه این انرژی را به جوامع خود و افراد موجود در آن‌ها نیز انتقال می‌دهیم.

چگونه برای خودمان ارزش قائل شویم؟

 منتقد درونی خود را بپذیرید

همه ما آن صدای بلند درونی را داریم که همیشه مهربان نیست. هنگامی که ایده‌ها و پروژه‌هایی در دست داریم، این صدا مداخله می‌کند و اغلب، ما را ترغیب می‌کند که به خودمان ایمان نداشته باشیم و در صورت عدم کنترل، منتقد درونی می‌تواند تأثیرات مخربی بر عزت نفس ما بگذارد.

این جایی برای رشد ارزش شخصی ما نیست و درگیر شدن با این منتقد اغلب یک سفر مادام‌العمر است. اما اولین قدم خوب تصدیق آن است. بنابراین، بسیاری از مردم با این صدا عمر خود را می‌گذرانند و هرگز نمی‌دانند که این منتقد درونی یک دیکتاتور و به نوعی افسارگسیخته شده است و هنگامی که می‌توانید مکث کنید و تصدیق کنید که شما هم دارای منتقد درونی هستید، می‌توانید قدرت و ارزش خود را پس بگیرید.

دریافت کردن  تعریف و تمجید 

دفعه بعدی که شخصی از شما تعریف کرد، متوجه شوید که آیا آن تعارف را به سرعت به عقب می‌فرستید یا دست خود را با اهانت تکان می‌دهید تا جلب توجه نکند.

ما آنقدر از بی‌نیاز شدن می‌ترسیم که به سختی کلمات خوبی که کسی برای ما ارسال می‌کند را دریافت می‌کنیم و واقعاً، مقصر واقعی در اینجا این است که ما غالباً باور نداریم که لیاقت تعریف را داریم!

حقیقت زیبا در اینجا این است که ما اغلب خودمان را به همان روشی که دیگران ما را می‌بینند، نمی‌بینیم. بنابراین، دفعه بعدی که شخصی حرف خوبی درباره شما زد، آن‌ها را باور کنید و سخنان آن‌ها را کاملاً دریافت کنید.

برای تلاش‌ها قدردان باشید

همیشه نشان دادن زندگی آسان نیست و ما همیشه متوقف نمی‌شویم تا ببینیم که چقدر در زندگی روزمره تلاش می‌کنیم و یکی از راه‌های بالا بردن ارزش خودتان این است که از همه کارهایی که انجام می‌دهید، سپاسگزار باشید.

انتقادپذیری آسان است، اما شما همیشه بهترین تلاش خود را می‌کنید و این کار را ادامه دهید و پیشرفت کوچک را جشن بگیرید که با این کار، تمام وجود شما ده برابر سپاسگزار شما خواهد بود.

خودتان را ببخشید

وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود، بخشش را تمرین کنید.

وقتی مردم به شما آسیب می‌رسانند، گذشت را تمرین کنید و نگه داشتن کینه، چه از جانب دیگران و چه از طرف خودتان، مانند این است که عمداً خود را با بارهایی روبه‌رو کنید که نیازی به حمل آن‌ها نیست.

بخشش، درمانی رایگان است که می‌تواند وقتی که تلخی را تحمل می‌کنیم، بسیاری از رنج‌های ما را تسکین دهد و شایسته است که آن را در زندگی روزمره‌مان پیاده کنیم، اما این بدان معنا نیست که برخی از افراد، از بخشش‌های مداوم ما سوءاستفاده کنند.

 تأیید کردن را جلوی آینه تمرین کنید

کلمات، قدرت بالایی دارند و کلمات مثبت مانند معجزات کوچکی هستند که منتظر جوانه زدن هستند و از آنجا که چشم‌ها آینه روح هستند، تمرین اظهارات گفتاری در آینه حتی بیشتر قدرتمند است.

وقتی می‌توانیم نگاه خود را بگیریم و فضای خود را با کلمات مثبت پر کنیم، آن انرژی را به اعماق روان خود می‌فرستیم.

 به رویاهای خود توجه کنید

خواه بخواهید آن‌ها را در دفترچه یادداشت خود بنویسید یا یک صفحه بینایی درست کنید، توجه به رویاهایتان یک چرخه ارزش و در حقیقت، یک ارزش بی پایان است و رویاهای شما عمیق‌ترین آرزوهای شما هستند.

وقتی به آن‌ها شکل نوری می‌تابید، روح و قلب خود را به شکلی روحانی و عاطفی برآورده می‌کنید. شما همچنین در حال آموزش دادن و تقویت خود هستید که باور کنید لیاقت این آرزوها را دارید.

خودتان را مقایسه نکنید

شما به اندازه یک دانه برف منحصر به فرد هستید و هیچکس دیگری مثل شما وجود ندارد و همه ما می‌دانیم که “مقایسه دزد شادی است” و  آسان است که خودمان را با دیگران مقایسه کنیم و فکر کنیم که به نوعی عقب هستیم یا فقدان آن را داریم اما در حقیقت، این درست نیست.

شما دقیقاً همان جایی هستید که باید در بازه زمانی زندگی خود باشید و  اعتماد و اعتقاد داشته باشید که هرکس در زمان مناسب و الهی مسیر خود را طی می‌کند. به جای تمرکز بر آنچه دیگران بر شما دارند، بر سفر منحصر به فرد خود تمرکز کنید و از فرصت‌های پیش رو هیجان زده شوید.

راه‌های خدمت به دیگران را پیدا کنید

هنگامی که ما به خدمات روی می‌آوریم، به طور همزمان بها و ارزش شخصی خود را تغذیه می‌کنیم و بخشش به دیگران چیزی فراتر از داوطلب شدن است و این چیزی از خودمان ارائه می‌دهد که کاملاً گرانبها و متعلق به خود ماست.

اگر مهارت خاصی دارید که مایلید آن را به اشتراک بگذارید، این کار را کنید تا  وضعیت کنونی مرتب شود و با این کار، جامعه از اشتراک سهم شخصی شما در جهان بهره‌مند می‌شود.

خودتان را همان گونه که هستید، بپذیرید

زندگی مجدد گذشته هیچ فایده‌ای ندارد، چراکه تمام شده است و تعجب از آینده فایده‌ای ندارد، چون هنوز نیامده است و بزرگترین هدیه شما به خود این است که خود را همان طور که الان هستید، قبول کنید.

راه‌های ساده برای بیشتر ارزش قائل شدن برای خود

دنیا کامل‌تر می‌شود تا می‌توانید معتبر ظاهر شوید. زیرا دنیا این طور است که به دیگران نیز جرأت چنین کاری را می‌دهد و بدون شک با پیشرفت زندگی خود، تغییر کرده و رشد خواهید کرد، اما در حال حاضر، چگونه می‌توانید خود واقعی تان را نشان دهید و به این شکل ظاهر شوید؟

به کم قانع نباشید

اگر ناراضی هستید، به وجود خود توجه کنید و از خود بپرسید چه چیزی باعث خوشحالی شما می‌شود؟ شما مجبور نیستید چیزی یا کسی را که برای شما شادی و رضایت ایجاد نمی‌کند، تحمل کنید.

ما اغلب فکر می‌کنیم که باید خوشبختی خود را فدای برخی از نکات اساسی کنیم، اما این صحت ندارد. همیشه انتخاب‌هایی در زندگی وجود دارد و این شما هستید که باید باور کنید لیاقت بهترین‌ها را دارید.

 وقتی شک دارید، پشتکار خود را به یاد بیاورید

اگر موردی وجود دارد که می‌تواند ارزش خود را کاهش دهد، فکر کردن به این موضوع است که شما کافی نیستید و یا به نوعی شکست خورده‌اید.

وقتی این اتفاق افتاد، به هدف نهایی یا رویای خود فکر کنید و به یاد داشته باشید که استقامت، تأمین سوخت، بی حد و حصر است و این همیشه در اختیار شماست تا بیشتر به هدف برسید.

نتیجه‌گیری

بهای شخصی اصطلاحی است که نمایانگر وجود اصلی ما و کسانی است که در مرکز انسانیت خود هستیم و مراحلی که ما برای همسویی عملی با آن ارزش انجام می‌دهیم، تعریف و هدف از ارزش شخصی است.

ممکن است تصور شود که این مراحل پیچیده و زمان‌بر هستند و یادگیری اینکه برای خود ارزش قائل شوید نیاز به یک تغییر ملایم در دیدگاه نحوه ظاهر شدن در زندگی خود دارد، اما باید بدانید که چنین تغییرات کوچک و در عین حال قوی می‌تواند همه چیز را برای خودتان و سود بیشتر متفاوت کند و شما را به سمت موفقیت پیش ببرد.

منبع: باشگاه خبرنگاران



منبع خبر

چطور برای خود بیشتر ارزش قائل شویم؟ بیشتر بخوانید »

علت اصلی وابستگی بیش از حد کودک چیست؟

علت اصلی وابستگی بیش از حد کودک چیست؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، وقتی احساس می‌کنید خودتان یا شخصی که می‌شناسید از اختلال وابستگی رنج می‌برید، ممکن است این سؤال را داشته باشید که این ویژگی از کجا نشأت گرفته  است و چرا برخی از افراد به وابستگی دچار می‌شوند و برخی دیگر این وابستگی را ندارند؟ و آیا در مورد علت ایجاد آن پاسخ قطعی وجود دارد؟

تعریف روانشناسی اختلال وابستگی

اختلال وابستگی (codependency) را می‌توان به عنوان هر رابطه‌ای تعریف کرد که در آن دو نفر چنان روی یکدیگر سرمایه‌گذاری کنند که دیگر نمی‌توانند به صورت مستقل از یکدیگر کاری انجام دهند و بر این اساس، روحیه، شادی و هویت شما توسط شخص مقابل تعریف می‌شود.

در یک رابطه، معمولاً یک نفر منفعل‌تر است و نمی‌تواند برای خودش تصمیم بگیرد و شخص دیگر مسلط‌تر که از کنترل شخص مقابل و تصمیم‌گیری در مورد چگونگی زندگی او پاداش و رضایت می‌گیرد.

اختلال وابستگی همیشه از دوران کودکی ناشی می‌شود

سفر همه به وابستگی ممکن است از طرق مختلف آغاز شود، اما بیشتر اوقات از کودکی ناشی می‌شود. این اختلال، در تربیت همراه با عدم توانایی والدین در ایجاد یک محیط پایدار و امن مشخص می‌شود.

در این شرایط، موارد زیر ممکن است رخ دهد:

کودک باید سرپرست باشد

وقتی پدر و مادر قادر به انجام وظایف خود نباشند، این نقش به عهده کودک است. در این موارد، کودک ممکن است مسئول نظافت، پخت و پز، مراقبت از خواهر و برادر کوچکتر خود و همچنین مراقبت از والدین باشد.

به کودک یاد داده می‌شود که مردم را راضی نگه دارد

به دلیل شرایطی که در بالا توضیح داده شد، کودک باید تعادل را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد.

کودک باید مسئولیت زیادی را به عهده بگیرد

بخشی از دوران کودکی از دست می‌رود، زیرا مسئولیت‌های آن‌ها بیش از سنشان است.

کودک می‌آموزد افرادی که آن‌ها را دوست دارند، نیز می‌توانند به آن‌ها آسیب برسانند

این امر خصوصاً در خانواده‌هایی که بدرفتاری عاطفی یا جسمی دارند، معمول است. کودک می‌داند که نزدیکانش می‌توانند آن‌ها را ناامید کنند.

کودک اغلب می‌ترسد

محیط کودکی از بسیاری جهات ترسناک بود. ثبات محکمی وجود نداشت و هر روز می‌توانست کاملاً متفاوت باشد و ممکن است بعضی از روزها کودک ناراحت یا نگران باشد، استرس داشته باشد یا حتی گریه کرده باشد که به عنوان یک بزرگسال، این می‌تواند منجر به اضطراب یا ترس از تنها بودن شود.

عزت نفس کودک پایین می‌آید

آن‌ها اغلب در معرض شرایطی قرار می‌گیرند که احساس لیاقت نمی‌کنند و احساس می‌کنند مشکلی برایشان پیش آمده است.

ویژگی‌های معمول شخصیتی که ممکن است در افراد وابسته ببینید

به راحتی احساس بی ارزشی می‌کنند و با وجود تلاش زیاد برای کمک به شخص مقابل، آن‌ها به طور مرتب احساس می‌کنند که کم‌ارزش هستند.

تمایل به راضی کردن دیگران: این افراد برای جلب رضایت مردم با این امید که مورد تأیید یا علاقه دیگران قرار گیرند، تلاش می‌کنند.

ضربه‌های روحی کودکی، علت اصلی وابستگی بیش از حد

خودشان را مقصر می‌دانند: احساس مسئولیت در قبال رفتار دیگران، و در نتیجه، آن‌ها اغلب خود را به دلیل رفتار بد دیگران سرزنش می‌کنند یا به راحتی برای شخص بهانه می‌گیرند.

ترس از تنهایی: ترس ذاتی از تنها بودن، طرد شدن یا دوست نداشتن.

خود را کم ارزش می‌پندارند: آن‌ها اغلب، نیازهای دیگران را قبل از نیازهای خود قرار می‌دهند.

مشکل در بیان خود: در برقراری ارتباط به همان اندازه که دوست دارند، تصمیم‌گیری در یک رابطه نیز برایشان دشوار است.

عزت نفس پایین و ترس از رها شدن

انتظار برای تأیید دیگران: این افراد بیش از حد به دنبال این هستند که دیگران آن‌ها را تأیید کنند و از کار آن‌ها تعریف کنند.

منبع: باشگاه خبرنگاران



منبع خبر

علت اصلی وابستگی بیش از حد کودک چیست؟ بیشتر بخوانید »