روایتگری دفاع مقدس

مردم کرج با پیکر مطهر شهید تازه تفحص شده وداع کردند

مردم کرج با پیکر مطهر شهید تازه تفحص شده وداع کردند


به گزارش  نوید شاهد، در این مراسم که شامگاه سه‌شنبه و همراه با روایتگری دفاع مقدس و مداحی برگزار شد اقشار مختلف مردم این شهر با پیکر مطهر شهید «عزیز سلیم نژاد» وداع کردند.

مردم کرج با پیکر مطهر شهید تازه تفحص شده وداع کردند

برخی از حاضران در این مراسم چفیه و روسری خود را بر تابوت این شهید گرانقدر کشیده و آن را متبرک می کردند.

 

شرکت کنندگان در این آیین با سردادن نجوای این گل پر پر از کجا آمده از سفر کربلا آمده در سوگ شهادت «عزیز سلیم نژاد» اشک ماتم ریختند.

 

پیکر مطهربسیجی شهید «عزیز سلیم نژاد» پس از ۳۸ سال از طریق DNA شناسایی شد و خانواده و وابستگان این شهید عزیز به آرزوی وصال خود رسیدند.

 

شهید «عزیز سلیم نژاد» متولد دوم شهریور سال ۱۳۵۰، چهاردهم اسفندماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمد.



منبع خبر

مردم کرج با پیکر مطهر شهید تازه تفحص شده وداع کردند بیشتر بخوانید »

تصاویر/ همایش انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان قم

تصاویر/ همایش انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان قم


دفاع مقدس قم”>
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تصاویر/ همایش انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان قم بیشتر بخوانید »

تصاویر/ نشست خاطره‌گویی عملیات بیت‌المقدس در قم

تصاویر/ نشست خاطره‌گویی عملیات بیت‌المقدس در قم


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ نشست خاطره‌گویی عملیات بیت‌المقدس در قم بیشتر بخوانید »

همایش استانی روایان دفاع مقدس برگزار شد

همایش استانی روایان دفاع مقدس برگزار شد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمان، «اکبر کردی» معاونت حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمان پیش از امروز در جمع خبرنگاران در همایش استانی روایان دفاع مقدس اظهار داشت: یکی از  کارهایی که در مرکز حفظ و نشر ارزش‌های دفاع مقدس انجام می‌شود، برگزاری همایش برای روایان دوران دفاع مقدس است و امروز به مناسبت سالروز عملیات مرصاد این همایش در محل موزه دفاع مقدس برگزار کرده‌ایم.

معاونت حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمان در خصوص هدف از برگزاری این همایش ابراز کرد: به منظور سند اعتلای بسیج که مقام معظم رهبری تأیید کرده‌اند و برخی مأموریت‌ها را بر دوش مرکز حفظ آثار و روایان دفاع مقدس گذاشته‌اند، امروز دور هم جمع شده‌ایم تا مطالب را مرور کنیم و برای چشم‌انداز تحقق سند اعتلای بسیج تصمیم بگیریم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

همایش استانی روایان دفاع مقدس برگزار شد بیشتر بخوانید »

گمشده ای که در بیمارستان پیدا شد

روایتی از فاجعه بمباران حلبچه


«محترم شيخه‌پور» روایتگر پرستار بیمارستان طالقانی کرمانشاه در دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در خصوص گمشده ای که در بیمارستان طالقانی پیدا شد اظهار داشت: بیست و هشت اسفند سال ۱۳۶۶ بود که  شهر حلبچه توسط صدام بمباران شیمیایی شد و هزاران کودک و زن و مرد کشته شدند. آن زمان من به عنوان پرستار در بخش اورژانس بیمارستان طالقانی کار می‎کردم.

وی افزود: در یکی از آن شب‎ ها، پیرمرد نابینایی را تحویل گرفتم که خیلی لاغر و ناتوان بود. معصومیت خاصی درچهره‌اش موج می‌زد که محاسن سفیدش آن را دو چندان کرده بود. من زبانش را نمی‎ فهمیدم و کلمات وجمله‎ هایش برایم ناآشنا بود. فقط از آه و ناله‎‌های حزینش می‎ فهمیدم که چقدر غمگین است. دکتر او را ویزیت کرد؛ با وجود آزمایش‏های متعددی که از بدنش انجام دادیم، متوجه شدیم که مشکل جسمی ندارد. او فقط آرام آرام گریه می‎کرد و بدون هیچ اذیت و بهانه‎ گیری روی تختش دراز می‏ کشید. تنها کاری که از دستمان می‌آمد این بود برایش سرم غذایی وصل کنیم تا بنیه‏ اش تقویت شود. از این‌که هیچ‌کس حرف‌هایش را نمی‎ فهمید ناراحت بودیم.

این بانوی روایتگر پرستار گفت: چند روزی گذشت تا این‌که یکی از همکاران بخش ارتوپدی به طور اتفاقی به اتاقش آمد و ما مشکل را به او گفتیم. گفت: «احتمالاً لهجه‎ اش مخصوص منطقه حلبچه است؛ در بخش ما، خانم جوانی اهل حلبچه بستری است که شاید زبان او را بفهمد.»

شیخه پور افزود: تصمیم گرفتیم آن دختر را از بخش اورژانس به اتاق پیرمرد منتقل کنیم. چون پاهایش شکسته بود و به پایش وزنه آویزان بود با احتیاط آن را داخل آسانسور گذاشتیم و خیلی آرام کنار تخت پیرمرد آوردیم. از قبل به دختر موضوع را گفته بودیم. دختر در حالی که نیم‏ خیز می‏شد تا با پیرمرد حرف بزند، ناگهان فریاد زد و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن! صدای ضجه ‏هایش دلمان را آتش می‌‏زد!

پیرمرد با شنیدن صدای دختر جوان انگار جان تازه‏ای گرفت! به سختی از روی تخت بلند شد و با دست‎های لرزان، صورت دختر را لمس کرد و او را بوسید، این صحنه آن‌قدر تکان دهنده بود که بیماران و پرستارانی که توی اتاق بودند با پدر و دختر اشک می‎ریختند. آن دختر کسی نبود جز عزیز گم شده پیرمرد که بعد از بمباران حلبچه و آواره شدن‎شان او را گم کرده بود.

انتهای پیام/  

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از فاجعه بمباران حلبچه بیشتر بخوانید »