دولت روحانی و به عبارتی دولتِ اصلاح طلبان و به عبارت دیگر «دولتِ سوم خاتمی» میراثی شوم در حوزه اقتصادی برای دولت سیزدهم به جای گذاشته است.
سرویس سیاست مشرق –روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابلاستفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه “ویژههای مشرق” نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق» همراه شوید.
*******
**رئیسی هم مثل روحانی از داخل پاستور مدیریت کند
روزنامه آرمان در مطلبی نوشت:«عملکرد باید نمود پیدا کند یعنی مردم احساس کنند که اتفاقاتی در شرف انجام است. به صرف حضور در بین مردم نمیتوانیم به اعتماد سازی دست پیدا کنیم مگر اینکه عملکرد هم در کنار آنها چاشنی این کار باشد و توامان نشان دهنده حرکتهایی باشد که نویدبخش روزهای خوب برای کشور است».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت:«باید به هر جهت رئیس جمهور و مردمی که در تجمعها حضور پیدا میکنند رعایت پروتکلهای بهداشتی را هم داشته باشند».
اصلاح طلبان در هفته های اخیر به دفعات علیه سفرهای استانی و بازدیدهای میدانی رئیس جمهور و هیات دولت هجمه کرده و آن را مصداق پوپولیسم و مردم فریبی جا زده است.
این طیف به دلیل آلودگی به اشرافی گری و روحیه ارباب-رعیتی نسبت به مردم، روحیه مردم داری را کسر شأن برای یک دولتمرد می داند. بخش قابل توجهی از جریان اصلاح طلب، ساده زیستی مسئولان را ریاکاری جا زده و بازدید میدانی را نیز مصداق بی اطلاعی مسئول مربوطه از مشکلات معرفی می کند.
در روزهای گذشته محمد هاشمی رفسنجانی گفته بود:«مدیری که اطلاع ندارد و می خواهد به صورت میدانی کسب اطلاع کند مدیر نیست اگر هم اطلاع دارد و می رود و هزینه گزاف روی دست مردم و بیت المال می گذارد در علم مدیریت، محبوبیتی ندارد».
در دولت روحانی، امتناع رئیس جمهور و بخش قابل توجهی از دولتمردان از حضور در میان مردم، انتقادهای بسیاری در افکار عمومی در پی داشت.
** میراث شوم «دولتِ اصلاح طلبان» و کارِ سخت دولت سیزدهم
روزنامه اعتماد در مطلبی نوشت:«مرکز آمار گزارشی از شاخص تورم تولیدکننده منتشر کرد که براساس آن، نرخ تورم در بهار سال جاری به بالاترین رقم از زمان محاسبه این شاخص در کشور رسیده است؛ تورم نقطه به نقطه 73درصد و تورم سالانه نیز 60.4 درصد بود. با استناد به دادههای این مرکز، تورم سالانه همه رستههای تولیدی کشور، از خدمات تا برق در بهار سال جاری نسبت به زمستان 99 افزایش داشته است».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت:«تورم نقطهای تولیدکننده بخش صنعت در بهار سال جاری به حدود 95درصد رسید؛ رقمی که در کل دهه 90 بیسابقه بوده و از این جهت نیز بر نگرانیها درخصوص آینده بازار تاثیر میگذارد. بسیاری از کارشناسان اشتباهات در سیاستگذاریهای پولی و ارزی و البته ادامه دادن آن سیاستهای نادرست که نمونه واضح آن ارز دولتی بود را مهمترین دلیل افزایش تورم نقطهای در این بخش میدانند».
واقعیت این است که دولت روحانی و به عبارتی دولتِ اصلاح طلبان و به عبارت دیگر «دولتِ سوم خاتمی» میراثی شوم در حوزه اقتصادی برای دولت سیزدهم به جای گذاشته است.
رکوردزنی دولتِ اصلاح طلبان در تورم، بیکاری، نقدینگی، ضریب جینی، تصمیم غلط و غیرکارشناسی دلار ۴۲۰۰ تومانی، اجرای غلط طرح سهمیه بندی بنزین، حذف کارت سوخت، بی عملی در ساخت مسکن، عدم مدیریت صحیح بازار خودرو، تورم ۴۳ درصدی، افزایش ۸ برابری قیمت دلار، حمایت از مدیران نجومی، توتال، تبعات قرارداد کرسنت، حسین فریدون، مهدی جهانگیری، شبنم نعمت زاده، مهدی آخوندی، هادی رضوی و…تنها بخشی از کارنامه غیرقابل دفاع دولت روحانی در ۸ سال اخیر است.
طبق آمارها، در دولتهای یازدهم و دوازدهم، اقتصاد کشور چهار بار با رشد منفی مواجه شده و درمجموع رشد اقتصادی را در هشتسال اخیر به حدود صفر رسانده است. این برای اولینبار است که در سهدهه اخیر چنین دوران طولانی رشد منفی اقتصادی در کشورمان بهوقوع پیوسته است. پیش از دولتهای دهم و یازدهم، شاهد وقوع رشد منفی اقتصادی برای سالهای مختلفی بودهایم اما دولت دوازدهم، بدترین رکورد را در این زمینه بهجای گذاشته است.
** دستپاچگی روزنامه حامی دولت روحانی از پیام طرف اروپایی
روزنامه ابتکار در مطلبی نوشت:«قدرتهای اروپایی تاکید دارند که هر چه سریعتر باید مذاکرات آغاز شود. شب گذشته امانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه برای دومین بار با ابراهیم رئیسی گفت و گو کرد. براساس بیانیه دولت فرانسه مکرون در این تماس خواهان از سرگیری فوری مذاکرات هسته ای در وین برای احیای برجام شد».
این روزنامه اصلاح طلب در ادامه نوشت:«مکرون خواستار از سرگیری مذاکرات با هدف یافتن نتیجه و پایان دادن سریع به آن دسته از فعالیت های ایران شد که ناقض توافق هسته ای است».
رسانه های جریان اصلاح طلب دچار «خودتحقیری حاد» هستند. یکی از مصادیق این رفتار نوع مواجهه با طرف اروپایی و آمریکایی در پرونده برجام است.
تروئیکای اروپا در کنار آمریکا جزو بدهکارهای برجام هستند. این دولت ها به هیچ عنوان به تعهدات برجامی خود عمل نکرده اند. با اینحال اصلاح طلبان بدون اشاره به طلبکاری ایران در پرونده برجام، طوری وانمود می کنند که گویا این دولت ها به تعهدات کاملا عمل کرده و این ایران است که اصلا به تعهدات خود عمل نکرده است.
دیپلماسی انفعالی دولت قبل موجب شد که برجام هیچ دستاوردی برای کشورمان نداشته باشد. علیرغم بی دستاوردی برجام در دولت روحانی، اصلاح طلبان اصرار دارند که همین رویکرد در دولت جدید ادامه یابد.
گویا بخشی از جریان اصلاح طلب سخنگوی کاخ سفید در ایران هستند. یک سوال، همصدایی بخشی از جریان اصلاح طلب با ترامپ و بایدن و نتانیاهو و نفتالی بنت و ماکرون و جانسون و…نشانه سهل اندیشی است یا خیانت؟!
یک توجیهکننده رویکرد اقتصادی سیاستزده دولت روحانی، ادعا کرد ایدئولوژی باید از اقتصاد جدا شود.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت: مرتضی عزتی در ارزیابی شرایط اقتصادی به سایت عصر ایران گفته است: ایدئولوژی باید از اقتصاد جدا شود و این امر بهراحتی قابل انجام است. چنانچه چین با این کار توانست اقتصادش را از بنبست نجات بدهد. یعنی تصمیمگیران نظام این کشور به این درک رسیدند که برای نجات «کمونیسم» باید ابزارهای علمی اقتصاد را به کار بگیرند تا اقتصادشان رشد کند و از قِبَلِ منافع اقتصادی در سطح جهانی و همینطور قدرت اقتصادی در سطح داخلی بتوانند جایگاه چین در دنیا را تثبیت کنند و در ادامه به سبب قدرت اقتصادی منافع سیاسی و… را به دست آورند.
ما هم در ایران باید به این درک اصلی و اساسی برسیم که قدرت سیاسی کشور ریشه در قدرت اقتصادی خواهد داشت و اگر دنبال ثبات سیاسی و اجتماعی هستیم، باید وضعیت شلخته را ترمیم و با تحقق آرامشِ اقتصادی آرامش را به افکار عمومی تزریق کنیم.
وی میگوید صاحبان نگاه ایدئولوژیک در کشور، یا درک چندانی از بایدها و نبایدهای علم اقتصاد ندارند و گرفتار توهمات شبهِ ایدئولوژیک هستند و یا اینکه آنچه به معنی ایدئولوژی را نشناخته و برداشتی غلط دارند. اگر غیر از این موارد باشد، احتمالا عامل خارجی و تخریبکننده بهصورت عالمانه و عامدانه هستند.
یادآور میشود مرتضی عزتی، مهر ۹۷ در دیدار شماری از کارشناسان اقتصادی با روحانی حضور داشت و پس از آن گفت: در این نشست نکات مختلفی مطرح شد که خیلی از نکات در این زمینه بودند که برخی از سیاستهای دولت مناسب بوده است و برخی سیاستها نیز میتوانست مناسبتر باشد. به عنوان مثال در بحث بازار ارز یا سود بانکی، برخی نظراتی داشتند امان توضیحات و توجیهاتی هم رئیسجمهور داشتند که خیلیها با نظر دولت و شیوه عملکرد دولت موافقتر بودند.
او همچنین اسفند ۹۵ در واکنش به نامه انتقادی ۴۰ اقتصاددان به روحانی نوشته بود: «این دولت به طور نسبی از همه دولتها پس از انقلاب موفقتر بوده است.
غیر از اینکه تحریم را که دیگران موجب آن شدند بر طرف کرد و کشور را از فشار آن نجات داد، در این دولت، تورم ۴۰ درصدی به ۸ درصد کاهش یافت و رشد منفی ۶ درصدی به بیش از مثبت ۶ درصد افزایش یافت. یعنی ۳۲ درصد تورم کاهش یافت و ۱۲ درصد رشد بهبود پیدا کرد. رقمهایی که در هیچ دولتی تحقق نیافت.
وی افزوده بود: من هم منتقد سیاستهای اقتصادی هستم، زیرا از نگاه من و بر پایه ضابطههای علمی اقتصاد، ظرفیت اقتصاد ایران رشد بیش از ۱۵ درصدی است، ولی مهمترین علت اینکه ما به این ظرفیت نمیرسیم، شعارزدگی، علم ستیزی و تصمیمهای غیرعلمی و بر پایه نظر شخصی در سطح کلان اقتصاد کشور است. تصمیمهایی که سالها در اقتصاد کشور نفوذ کرده و رشد، رفاه، توسعه و پیشرفت کشور را فدای سیاستبازی و توهمهای شعاری کرده است. پیشرفت اقتصاد نیازمند شعار نیست، نیازمند ابزار علمی آزمون شده است. دستکم اگر تاریخ و علم اقتصاد را نمیدانیم و یا مدعی پیروی از دین هستیم یا به توان عقلانی خود اعتقاد داریم، باید از تجربه امروز بشر استفاده کنیم. از تجربه شوروی و چین و کشورهای مشابه که با جایگزین کردن شعار و پیروی از آن به جای پیروی از سیاستهای علمی، مردم و کشور خود را به فلاکت کشاندند، درس بیاموزیم. شوروی با پیروی از شعار و جنگ سرد از هم پاشید. چین با پیروی از ایده عدالت کمونیستی، مردم را به فقر و فلاکت رساند، بهگونهای که در دهه پایانی حکومت کمونیستی، سالانه میلیونها نفر از گرسنگی میمردند و تنها با تغییر نگاه رهبران چین و بهکارگیری سیاستهای مبتنی بر علم اقتصاد، چین توانست رشد پایدار ۴۰ ساله بالای ۱۰ درصدی را تجربه کند و مردم خود را از فقر و فلاکت نجات دهد».
البته آقای عزتی پس از جابهجایی همه رکوردهای منفی اقتصادی توسط دولت مورد ستایش، سکوت اختیار کرده و شجاعت اعتراف به کجفهمی خود و همفکران سیاسیاش را نداشته است. اما باید از او پرسید آیا چین برای رشد اقتصادی، به آمریکا اعتماد کرد و امتیازهای یکطرفه مانند دولت روحانی داد، یا کوشید ظرفیتهای داخلی و بینالمللی اقتصادی در رقابت با غرب را احیا کند؟ آیا مثلاً میشود سراغ گرفت که دولت چین حتی ۸ ماه- و نه ۸ سال- آرزواندیشانه مدیریت اقتصادی را رها کرده و به انتظار وعدههای فریبنده آمریکا نشسته باشد؟
در عین حال باید از این مثلاً کارشناس پرسید که آیا توهم «رونق اقتصادی به واسطه تعطیلی توانمندیهای خود و جلب رضایت و اعتماد کدخدا»، یک نگاه ایدئولوژی یک متصلب هست یا نه؟ آیا عدم جبران اشتباهات حتی پس از آن که نتیجه اعتماد به غرب آشکار شد، نگاه متصلب و ایدئولوژیک و ناشی از نفوذزدگی محسوب میشود یا خیر؟ و آیا اساساً بیاعتمادی به آمریکا و غرب براساس تجارت متعدد تاریخی، رویکردی ایدئولوژیک است و یا اعتماد بلاوجه با وجود همه نقیضها؟!
رئیس کمیته اصلاح ساختار بودجه مجلس گفت: روحانی یکسری قوانین و ساختارها را در بخش اقتصادی ایجاد کرد که هیچ تناسبی با جنگ اقتصادی نداشت و باعث شد کانالهای رفت و آمد ارز عملاً مسدود شود.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، محسن زنگنه، با اشاره به اینکه موانع زیادی بر سر راه صادرات و واردات ما وجود دارد، اظهار داشت: دولت روحانی برخلاف شعارهایی که درباره اقتصاد آزاد، مردمی و رقابتی میداد، همه چیز را در انحصار دولت قرار داده بود.
وی متذکر شد: تجربه نشان داده است که هر چیزی انحصاری شود، در اختیار دولت قرار گیرد و متکی به امضای طلایی دولت شود، باعث ایجاد تلاطم در بازار میشود.
عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی ادامه داد: ما شاهد دخالتهای زیاد دولت روحانی در زمینه نهادههای دامی، دارو، خودرو، فولاد و سیمان بودیم و آنان در حوزه ارز هم همین سیاست را پیش گرفتند.
رئیس کمیته اصلاح ساختار بودجه مجلس شورای اسلامی یادآور شد: دولت روحانی به بهانه اینکه کشور در جنگ اقتصادی است، یکسری قوانین و ساختارها را در بخش اقتصادی کشور ایجاد کرد که هیچ تناسبی با فضای جنگ اقتصادی نداشت و باعث شد که کانالهای رفت و آمد ارز عملاً مسدود شود.
نماینده مردم تربت حیدریه در مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: دولت باید مدیریت ارز را به صرافیها و بخش خصوصی که ۴۰ سال است نظام ارزی را مدیریت میکنند، واگذار میکرد اما نه تنها این کار را انجام نداد، بلکه قوانین سختگیرانهای برای صادرکنندگان در نظر گرفت و همچنین ایجاد ارز ۴۲۰۰ تومانی هم باعث شد که یک امضای طلایی ویژه در زمینه ارز در اختیار دولت قرار گیرد.
زنگنه با تاکید بر اینکه عوامل مذکور باعث شد که وضعیت ارز در کشور ما دچار نابسامانی شود، گفت: برای حل مشکلات بازار ارز، دولت باید به نظام اقتصاد مردمی بازگردد و دولت مردمی باید به اقتصاد مردمی توجه ویژه کند و به مردم و بخش اقتصادی خصوصی اعتماد داشته باشد.
عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: سوال ما این است که چرا باید واردات نهادههای دامی در انحصار دولت و چند نفر خاص باشد؟ بر چه اساسی باید ارز ۴۲۰۰ تومانی به این افراد داده شود؟ چرا دارو باید در انحصار دولت باشد و به چه علت واردات واکسن کرونا هم در انحصار دولت قرار گرفته است؟
وی با تاکید بر اینکه باید این انحصارها برداشته شود، ادامه داد: دولت روحانی در اوج جنگ اقتصادی، صادر کنندگان را ملزم کرد که تعهدات ارزی دهند و این مسئله تا حد زیادی مانع فعالیت صادرکنندگان شد. ما صادر کنندگانی داریم که بیش از ۴۰ سال است در این عرصه فعالیت میکنند و باید اهلیت آنها را بررسی کنیم و سپس دستشان را برای صادرات باز بگذاریم.
رئیس کمیته اصلاح ساختار بودجه مجلس شورای اسلامی گفت: دولت نباید جلوی صادرات محصولات کشاورزی را بگیرد. روال عادی اقتصاد این است که اگر فردی بتواند محصول کشاورزی خود مانند سیب را صادر کند، این کار را باید بتواند انجام دهد. ما به هیچ وجه نباید جلوی صادرات را سد کنیم و در این شرایط باید به بخش خصوصی اعتماد کنیم.
نماینده مردم تربت حیدریه در مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: دولت باید در جایگاه تنظیمگری و نظارت بنشیند اما الان دولت متصدی و متولی در همه عرصهها است در حالی که دولت واقعا این توان را ندارد که هم خودش صادرات و واردات و هم توزیع کالاها را انجام دهد.
وی تاکید کرد: دولت باید به بخش خصوصی اعتماد کند و بگذارد روال گردش ارز به حالت عادی خودش بازگردد. محدودیتهایی که دولت تدبیر و امید به بهانه حمایت اقتصادی از اقشار ضعیف انجام داد، در عمل تأثیر خاصی نگذاشت. تورم محصولاتی که دولت قرار بود با ارز دولتی به مردم دهد، بیش از کالاهای دیگر است و مردم کالاهای اساسی خود را بسیار گران خریداری میکنند.
وی تأکید کرد: دولت روحانی علیرغم ادعایی که برای ایجاد یک اقتصاد آزاد و باز مطرح می کرد، یکی از بسته ترین و دولتیترین و اقتصادها را در کشور ایجاد کرد. امروز همه چیز ما دولتی شده است و همین مسئله هم باعث ایجاد رانت، پروندههای کلان اقتصادی شده است. تا زمانی که این رانت شکسته نشود، هیچ دولتی نمیتواند مشکلات کشور در زمینه اقتصادی و حوزه ارز را حل و فصل کند.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –برای گفتگو با خانواده چند شهید مدافع حرم فاطمیون راهی شهر اشتهارد شدیم. اولین خانهای که درش را به روی ما گشود؛ منزل شهید سید احمد سادات بود. آقامجتبی (فرزند شهید) و سرکار خانم سیدهصدیقه حسینی (همسر شهید) از زندگی پر فراز و نشیب پدر خانواده گفتند و در نهایت، ما را به بیابانهای اطراف شهر بردند تا مزار این شهید عزیز را نیز زیارت کنیم.
آنچه در ادامه میخوانید، اولین قسمت از گفتگوی ما با این خانواده رنجکشیده است که داغ پدر هنوز در گفتههایشان پیدا بود…
**: آقا مجتبی! شما کمی درباره آقاسیداحمد بفرمایید…
پسر شهید: پدر ما از نیروهای اولیه فاطمیون بود؛ عضو گروه ۱۱ بود. چند وقتی در واحد ۲۳ ادوات فعالیت میکند و فرمانده این واحد میشود. بعد از چند وقت که در کارش خیلی خبره میشود، مربی این یگان میشود. تا هشتم اسفند سال ۹۳ که برادرش «سید قاسم سادات» که در ادوات بود و در تلّ قرین نزدیک روستای حوّاریه در آزادسازی آن قسمت با ابوحامد (فرمانده لشکر فاطمیون) ماشینشان روی مین میرود و شهید میشود.
**: البته ابوحامد فردای آن روز شهید شد…
پسر شهید: ابوحامد جلوتر بوده ولی چون واحد ادوات از پشت سر میآمده، گلوله به ماشینشان می خورد و… ابوحامد ۹ اسفند ۱۳۹۳ شهید شدند و پیکرشان را با هم آوردند به مشهد و با هم تشییع شدند. سال ۹۳ یادم هست زمانی که رفتیم حسینیه معراج شهدا تا پیکر عمو قاسم را شناسایی کنیم، پیکر ۷ شهید دیگر هم آنجا بود از جمله ابوحامد و رضا بخشی و بقیه شهدا.
پدر ما زمانی که برادرش سید قاسم به شهادت میرسد خیلی متأثر میشود، خیلی عجیب و غریب؛
**: آقا سید احمد هنوز به سوریه نرفته بودند؟
پسر شهید: با هم رفته بودند، حتی مثلا میگفت قاسم که آمد، چون پدر من خصلتی داشت که همه همرزمانش میدانند، خیلی دعا میکرد و خیلی به دعا و حصار (ذکرهایی مثل مثل «و ان یکاد» و آیه الکرسی) اعتقاد داشت. مدام دعایی را میخواند تا محافظ باشد. در وسایل شخصی اش هم یک گردنبند دارد که داخلش پر از دعا و این طور چیزهاست، دعاهایی برای محافظت. برای عمویم هم میخواند.
یک بار فرمانده اش میآید و میگوید سید! یک خبر خوش دارم و یک خبر بد دارم؛ میگوید خبر خوشت را اول بگو. میگوید «قاسم شهید شده.» بابا هم گفت این را به فال نیک بگیر. خبر بدت چی بود؟… گفت اینکه دیگر نمیتوانی سید قاسم را ببینی! آن اتفاق که برای سید قاسم افتاد، پدر خیلی متأثر شد.
**: پیکری از عمو قاسم باقی ماند؟
پسر شهید: بله، باقی ماند. منظورش این نبود که دیگر پیکری نمانده باشد. پدر خیلی متأثر میشود، میآید ایران و حامل خبر شهادت سید قاسم به خانواده بود.
**: کسی قبلش خبر شهادت عمو را نداده بود؟
پسر شهید: نه، اول به ما گفت و بعد خانواده عمویم مطلع شدند. بعد رفتیم مشهد خانه عموی دیگرم؛ چون عمو قاسم داماد ۵ ماهه بود، تازه عروسی کرده بود، فکر میکنم ۲۸ ساله بود که به شهادت رسید، ساکن مشهد بود. زمانی که ما با پدر به خانه زن عمویم در مشهد آمدید، خبر را دادند و متأسفانه آنها یک مقدار شیون و زاری کردند. پدر تا زمانی که عمویم در سال ۹۳تشییع شد در ایران ماند و بعدش به سوریه رفت.
**: دقیق تر میدانید چه ماهی بود؟
پسر شهید: اسفند ۹۳ بود. کلاً پدر یک هفته ماند ایران. حتی برای مراسم چهلم عمو قاسم هم نماند. خیلی خواهر و برادرهایش از پدر خرده گرفتند که چرا شما نماندی؛ پدر هم گفت دیگر باید رفت. الان باید بروم آنجا…
**: که اسلحه برادرشان زمین نماند…
پسر شهید: بله؛ آن دوران، دورانی حساسی هم بود، خیلیها هم میترسیدند که بروند، میگفتند دیوانهایم وارد همچین بازیای بشویم که آخرش چنین اتفاقی بیفتد؟! پدر رفت و به عشق برادرش رفت به یگان ادوات فاطمیون.
حالا شما تصور کنید کسی که دو سه سال در پدافند مربی بوده، یک باره میآید خودش را سرباز صفر ادوات میکند. فقط به عشق اینکه در آن قسمتی که برادرش کار میکرده، کار کند.
پدر من حافظه یادگیری خیلی بالایی داشت. عجیب و غریب یاد میگرفت. پدرم، از زمانی که سوریه رفته بود به زبان عربی هم کاملاً تسلط داشت. قبلش چون در روستاهای هشتگرد زندگی میکرد که اکثراً ترک زبان بودند، ترکی را هم بلد بود.
همسر شهید: من ترکی بلد نیستم ولی سید احمد گفت هر کسی پرسید ترکی بلدی بگو «ترکی بیلمیرم». من همین «بیلمیرم»ش را یاد گرفته بودم.
پسر شهید: یعنی کاملا مسلط به زبان ترکی بود. اصلا کار میکرد، آنجا میگفتند سید ترکَمانی است، نمیگفتند سید اتباع خارجی است. پدرم کشاورز خیلی خوبی هم بود.
**: در باغداری یا زراعت؟
پسر شهید: سیفیجات میکاشت. البته مادرم بیشتر اطلاع دارد چون وقتی در این ده سال وارد مسائل جنگ سوریه شد ما از آن شغل خانوادگیمان فاصله گرفتیم. پدربزرگم کشاورز بود، پدرم هم کشاورز بود. بعد، حادثه سوریه که اتفاق افتاد دیگر رها کرد و بیلش را گذاشت زمین و تفنگ دست گرفت.
گویا پدرم در سال ۶۵ یا ۶۶ که پدر ۱۵ ، ۱۶ ساله بوده برای جبهه ایران در جنگ ایران و عراق هم اسمنویسی میکند که متأسفانه پدر و دامادشان نمیگذارند اعزام شود. بعد میروند خواستگاری مادرم.
**: خب، برگردیم سراغ اتفاقات بعد از شهادت عمو قاسم…
پسر شهید: وقتی عمویم شهید شد، پدر به خانه آمد و کلاً یک هفته در ایران بود. پدرم اعتقادات عجیب و غریبی داشت. خودش را عزادار نمیدانست که بخواهد رخت سیاه بپوشد و گریه و شیون کند. چرا؛ مینشست گریه میکرد ولی در خفا. هنوز فیلمهایش در موبایلم موجود است که یک بار که مجروح شده بود عمویم میآید بهش دلداری میدهد که دیگر سوریه نرو حالا که پایت و دستت اینطور شده، میگوید نه تا زمانی که شهید نشوم و به داداشم نرسم، میروم…
**: آقا سید احمد چند تا برادر دارند؟
پسر شهید: پدرم پسر ارشد خانواده است، یک برادر از خودشان کوچکتر دارند به اسم سید اکبر سادات، که ایشان در همین روستای صحتآباد ساکن هستند، یک برادر کوچک از سید اکبر به اسم سید محمد سادات که ساکن آمریکا هستند، یک برادر کوچکتر هم داشتند سید قاسم سادات که شهید شد و اولین شهید خانواده است.
**: چهار برادر و چند خواهر؟
همسر شهید: در حال حاضر سه خواهر هستند. یکیشان ۹ ساله بود که فوت کرد.
پسر شهید: خواهر ارشدشان به اسم طاهره. پدر، این خواهرش را خیلی دوست داشت ولی در کودکی فوت کرد. تا همین اواخر هم پدرم اسمش را میآورد. میگفت یک خواهر داشتم طاهره یک چیز دیگری برای من بود، طاهره خواهر دلسوز من بود.
پدر من از بین خواهر و برادرهایش طاهره را خیلی دوست داشت، شما تصور کنید، یک دختری در سن نه سالگی در افغانستان به رحمت خدا میرود، پدرم در سن ۵۰ سالگی هنوز هم میگفت طاهره، یک عاطفه عجیب و غریبی بینشان بود. سید قاسم را هم خیلی دوست داشت. این دوستداشتن متقابل بود. سید قاسم هم پدرم را خیلی دوست داشت، کسی جرأت نمیکرد بخواهد پشت پدرم حرف بزند؛ آنجایی که سید قاسم بود همه میدانستند نباید حرفی بزنند، رگ غیرتش بیرون میزد.
**: خیلی به هم وابسته بودند؟
پسر شهید: با هم رابطه عاطفی عجیب و غریبی داشتند که ما بعدها متوجه شدیم اصلا داستان چه بوده.
**: عمههای شما هم در ایران هستند؟
پسر شهید: یکی از عمههایم آلمان زندگی میکند، یکی هم آمریکا. یکی هم ایران است.
**: حاج خانم! خانواده آقای سادات چه سالی و چطور آمدند ایران؟ همگی با هم آمدند و ساکن ایران شدند؟
همسر شهید: آن موقعی که اینها ایران آمدند شاید من اصلا به دنیا نیامده بودم، ولی اینطور که مادر شوهرم میگفت به خاطر امام رضا آمده بودند. آن موقع جنگ نبود، افغانستان خیلی آرام بوده.
**: یعنی آن جنگ کمونیستها نبوده که از ترس جنگ آمده باشند؟
همسر شهید: نه، سید احمد آن موقع شاید ۷ ساله بودند. یعنی سید محمد به دنیا نیامده بوده، سید قاسم به دنیا نیامده بوده، فقط سید احمد بوده و سید اکبر بوده و سه تا دخترهایشان.
**: یعنی برای زیارت آمدند به مشهد؟
همسر شهید: این دخترشان که اسمش طاهره بوده که در افغانستان فوت کرده بوده، را اصلا نیاورده بودند. گذاشته بودند در خانه که ما میرویم یک زیارت میکنیم و برمیگردیم. بعد به اینجا میآیند و ماندگار میشوند. او هم آنجا پیش عمویش بوده؛ شوهرش میدهند و بعد فوت میکند و … اینها اینجا ماندگار میشوند. زمان شاه و قبل از انقلاب آمده بودند به ایران.
**: آقا سید احمد متولد چه سالی هستند؟
همسر شهید: در مدارک افغانستانیاش هست. میخواهید بیاورم برایتان. چون من نمیدانم سنش چقدر است. سنّ واقعی اش در آن است.
**: آقا مجتبی! شما نمیدانید سنّ پدرتان چقدر است؟
پسر شهید: اتباع افغانستانی به تاریخ خیلی اهمیت نمیدهند، پدرم من حدوداً ۵۶ سال را داشت، اما آن چیزی که داخل مدارک زدند، ۴۸ ساله بود.
همسر شهید: در مدارک، جوانش کردند.
**: حدود ده سال سنشان را پایین آوردند.
پسر شهید: ما مجبوریم آن چه که در مدرک اقامتش بود را بگوییم.
همسر شهید: روی سنگ قبرش هم ما همان سال تولد نوشته شده روی مدارک را حک کردیم.
**: یعنی شهادتشان فروردین ۱۴۰۰ است و تاریخ ولادتشان سال ۱۳۵۲؟
پسر شهید: بله؛ پدرم را خیلی جوان کردند.
**: احتمالا باید متولد سال ۴۶ باشند؛ که حدودا سال ۵۳ یا ۵۴ آمدند به ایران. ما سال تولدشان را سال ۵۲ ذکر میکنیم که روی مزارشان هم حک شده… بقیه خانواده هم میآیند مشهد پیش پدر و مادر؟
همسر شهید: نه دیگر، اینها همه میآیند در شهرک تنکَمان (نظرآباد استان البرز) که آن موقع روستا بوده.
**: در کجاست؟
همسر شهید: در هشتگرد، نظرآباد، جاده قاسم آباد را که رد میکنید یک روستایی بوده و هست به نام تنکمان. از افغانستان مستقیم میآیند آنجا و ساکن میشوند و خانه میخرند.
**: و شروع میکنند به کشاورزی؟
همسر شهید: به گفته شوهرم آن موقع پدرشوهرم فلج بوده. از آنجا پدرشان را روی شانههایشان میگذاشتند میآوردند، اینجا هم سیداحمد چون پسر اول بوده سختیهای خودش را داشته. میرود سر کار تا بتواند خانواده را حمایت کند و پدرشوهرم سرپا شود. بعد هم شروع میکند به کشاورزی و کاشتن جو و گندم و خیار و مانند اینها.
**: در حقیقت آن موقع که میآیند مسئولیت خانواده را آقا سید احمد داشتند؟
همسر شهید: مسئول خانواده، ایشان بودند، چون پدرش سکته کرده بود و کلا فلج بوده و البته تا اینجا میآید میرود دکتر و شکر خدا خوب میشود.
**: حاج خانم؛ شما چطور آمدید به ایران؟
همسر شهید: آن موقع که با سید احمد ازدواج کردم، سید احمد ۲۰ ساله بود و من ۱۳ ساله. یعنی سال ۶۷ ما با هم ازدواج کردیم. چون زندگی خودم است، بهتر یادم هست. من بچهتر بودم از سید.
**: شما چطور با خانواده از افغانستان آمدید؟ یا اینکه اساسا اینجا به دنیا آمدید؟
همسر شهید: من متولد ایران هستم، پدر و مادرم هم ساکن مشهد هستند.
**: یادتان نیست که چند سالی حاج آقا و حاج خانم آمدند ایران؟
همسر شهید: من یادم نیست.
**: از ابتدا پدر و مادر شما مشهد بودند؟
پسر شهید: داستان مهاجرتشان این بوده که میآیند ایران و مادرم متولد میشود. بعد دوباره مادرم را مشهد میگذارند، میروند و برمی گردند. مدام در رفت و آمد بودند. مادرم هیچ وقت افغانستان نرفته، متولد ایران است و همیشه در همین جا بوده.
**: حاج خانم؛ چطور آشنا شدید با خانواده آقای سادات؟ فامیل بودید؟
همسر شهید: آشنا که نشدم! من آن موقع بچه بازیگوشی بودم، همهاش دنبال بازیگوشی خودم بودم که یک باره آمدم دیدم برایم خواستگار آمده. پدرم چون روحانی و شیخ است چون دید پدرشوهرم سید است و خیلی خانواده خوبی هستند، گفت دخترم را میدهم به این خانواده و داد.
**: این دو خانواده چطور با هم آشنا شدند؟ همشهری بودند در افغانستان؟
همسر شهید: آشنا نشدیم.
پسر شهید: خیلی اتفاقی. خانواده پدرم در تنکمان بودند و خانواده مادر مشهد بودند.
**: یعنی ممکن است حاج آقا آمده باشند مشهد برای زیارت و یک باره خانواده مادرتان را ببینند؟
پسر شهید: مثل اینکه عمهام مادرم را میبیند و میگوید یک دختر خیلی خوب اینجا هست.
همسر شهید: سید احمد و دخترخالهاش ۷ سال در عقد بودند، دورانی رفت و آمد داشتند، نمیدانم چه میشود کهبین اینها شکرآب میشود و میگویند ما همدیگر را نمیخواهیم. رفته بودند مشهد که عروس بیاورند. بعد همانجا به مشکل میخورند و از هم جدا میشوند و میگویند به درد زندگی با هم نمیخوریم.
**: آنها مشهد بودند؟
همسر شهید: بله. بغل دست ما یک سیدی بود به نام آقای عالمی؛ از فامیلهای سید احمد بود. گفته بود یک دختر اینجا هست خیلی دختر خوبی است و سید هم هست؛ بیایید خواستگاری ببینید چه میگویند. اینها که همان روز اول آمدند گفتند قبول میکنیم و شما آدمهای خوبی هستید. بعدا که تا نیامدم خانه، سید را ندیدم. مثل الان نبود که با هم حرف بزنیم و همدیگر را ببینیم. من اصلا قیافه او را ندیدم. نمیدانستم اصلا شوهر چیست و زندگی چیست. بچه بازیگوشی بودم که الان خودم یادم میآید خندهام میگیرد.
**: پس شما را آوردند در منطقه تنکمان. یادتان هست مهریه و این مسائل حاشیهای چقدر بود؟
همسر شهید: مهریه را کی داده کی گرفته؟ ماند و سید هم نداد و گذاشت و رفت. آن موقع ۱۰۰ هزار تومان مهریه من بود و۷۰تومان هم شیربها. شیربها را پدرم گرفت ولی من مهریه را بخشیدم به سید.