تصاویر/ رونمایی از کتاب «همیشه سرباز» در قم
تصاویر/ رونمایی از کتاب «همیشه سرباز» در قم بیشتر بخوانید »
کتاب «حکایت زخمها» روایت زخمهای چهار جانباز مدافع حرم لبنانی، افغانستانی، پاکستانی و ایرانی به نویسندگی الهه آخرتی، توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسید.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، کتاب «حکایت زخمها» گام کوچکی است برای نمایش گوشهای از تابلوی رنگارنگ و امیدبخش وحدت امت اسلامی در مواجهه با شرارتی بینالمللی.
این کتاب در ۲۶۴ صفحه و به قیمت ۵۵,۰۰۰ تومان به زودی بعد از جشن امضای آن در روز یکشنبه ۱۶ آبان به صورت سراسری توزیع خواهد شد.
تهیه این کتاب با خرید حضوری از فروشگاههای معتبر سراسر کشور و دایرکت به پیج فروشگاه امکانپذیر است.
الهه آخرتی در این کتاب شما را به پای حکایت زخمهای چهار جانباز مدافع حرم خواهد برد که هر کدامشان از گوشه گوشه جغرافیای ایمان، خود را به سنگر دفاع رساندهاند و روایتگر مصافشان با دشمنی واحد هستند.
از الهه آخرتی، نویسنده منتخب دومین جشنواره شهید همدانی پیش از این کتابهای «هیچ چیز مثل همیشه نیست» و «کمی بیشتر بمان» در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.
در بخشهایی از کتاب «حکایت زخمها» میخوانیم:
” همه جا یک دست سفید بود. با برگشتن دوباره نگاهم به سمت چراغ سقفی، انگار جرقهای توی سرم زده شد و نور عظیمی که مرا به پرواز در آورده بود ذهنم را روشن کرد. یادم آمد! با نیرویی که سر منشأش درک تازهام بود، زبانی که تا چند ثانیه
قبل مثل چوب خشک به سقف دهانم چسبیده بود مثل یک ماهی کوچک و بی قرار شروع به حرکت کرد و صدای فریاد شادمانهام به گوشم رسید: «من در بهشتم، هنوز زندهام اما در بهشتم! چطور ممکنه؟ این همون چیزیه که میخواستم…» “
«حکایت زخمها» به چاپ رسید بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، نشست رونمایی از کتاب «سید سقا» شامل خاطراتی از مرحوم سید فضلالله محمدی معروف به سید سقا به کوشش انتشارتا مرد نو در محل کتابفروشی آستان قدس رضوی (بهنشر) با حضور خانواده راوی، خانواده شهیدان جاویدالاثر حاج نقی کریمی و داود کریمی و اهالی فرهنگ و رسانه برگزار شد.
همسر شهید جاویدالاثر کریمی: جواب چندین هزار جانباز اعصاب و روان را چه کسی میدهد؟
حاجیه خانم زهرا نگهدار، همسر شهید جاویدالاثر حاج نقی کریمی و مادر شهید داود کریمی و حاج محمود کریمی (مداح اهل بیت(ع)) از سخنرانان این مراسم بود.
وی در ابتدای سخنانش گفت: خانواده ما بینهایت ارادت به سید سقا داشتند و حتی قبل از شهادت همسر و پسرم به ما لطف و محبت داشتند. البته مرحوم سید سقا به کل خانواده شهدا ارادت داشتند. عیدها که میشد اول سال تحویل به منزل ما میآمدند و هدیههایی میآوردند. یک سال برایمان قند و شکر آوردند که سالیان سال برایمان برکت داشت.
همسر شهید جاویدالاثر حاج نقی کریمی ادامه داد: آقا سید با همسر من چندین سال رفیق بودند و روابطشان از برادر هم نزدیکتر بود. ما چندین سال در شاهینشهر اصفهان زندگی میکردیم و هر وقت از آنجا به تهران میآمدیم مستقیم به منزل آقا سید سقا میرفتیم. مرحوم سید سقا هر وقت نام همسر من را میبردند شانههایشان از گریه تکان میخورد و یادآوری خاطرات برایشان خیلی سخت بود.
مادر شهید داود کریمی و حاج محمود کریمی (مداح اهل بیت(ع)) تصریح کرد: ۴ فروردین ۱۳۶۱ همسرم جاویدالاثر شد و پسرم سال ۶۵ شهید شد و بعد از ۱۳ سال، فقط پاهایش برگشت. از همه خواهش میکنم بنویسید که مسئولان پا روی خون شهدا نگذارند. بچههای ما با خون و جانشان این انقلاب را حفظ کردند. پسر ۱۳ ساله من به هوای حمام گرفتن از خانه رفت و سر از جبهه درآورد. ما چندین هزار جانباز اعصاب و روان داریم. جواب اینها را چه کسی میخواهد بدهد؟
حسین شیخانی: چرا حوزه هنری و موسسه پیام آزادگان کاری نکردند؟
حسین شیخانی نویسنده این کتاب در ابتدای این نشست گفت: کتاب «سید سقا» کتابی دلی است و به سفارش هیچ نهاد و ارگانی نوشته نشده. سید سقا سالها در دو مجموعه حوزه هنری و موسسه پیام آزادگان حضور داشت و رفت و آمد میکرد اما این دو مجموعه خاطرات او را ثبت و ضبط نکرده بودند. سالی که به ذهنم رسید روی خاطرات ایشان کار کنم، این دغدغه را داشتم که چرا آن ها روی خاطرات سید سقا در این زمینه کوتاهی کردند؟
وی افزود: من هم مثل خیلی ها سید را در برنامهها و مناسبتهای مذهبی و سیاسی و یادوارههای شهدا دیده بودم و شناخت نزدیکی نداشتم اما احساس کردم تکلیف من است که به عنوان یک سوژه جذاب، این کار را انجام بدهم.
شیخانی ادامه داد: فکر نمیکردم سید سقا سرگذشت و زندگی جذابی داشته باشد. گمان میکردم با یک سری خاطرات عمومی روبرو بشوم ولی بعد که وارد کار شدم با سه شخصت ویژه مواجه شدم که در زندگی سید سقا نقش مهمی داشتند؛ شهید شیخ احمد کافی خراسانی، شهید جاویدالاثر حاج نقی کریمی و مرحوم سید علیاکبر ابوترابی. همیشه وقتی نام شهید کریمی برده میشد، چشمان آقا سید هم خیس میشد. این سه شخصیت هم واقعا بینظیر هستند و جا دارد که کتاب هایی دربارهشان نوشته شود، به ویژه شخصیت شهید حاج نقی کریمی که شناخت کمتری نسبت به ایشان وجود دارد.
نویسنده کتاب سید سقا گفت: سال ۹۵ که همت کردم تا کار ثبت خاطرات را شروع کنم، آقا سید را در قطعه ۵۰ بهشت زهرا دیدم و با ایشان صحبت کردم اما به خاطر برخی گرفتاریها یک سال فاصله افتاد که خودم را به خاطر این تاخیر نمیبخشم؛ چون همان یک سال هم در کمرنگ شدن خاطرات آقا سید تاثیر داشت. سال ۹۶ ایشان با روی باز از من استقبال کردند و چون خیلیها برای ثبت خاطرات نزد ایشان رفته بودند، فکر نمیکردند که کار من جدی باشد. ما در منزل آقا سید در حوالی میدان امام حسین گفتگو میکردیم و هشت جلسه مصاحبه انجام شد و بعد از آن هم نشستهایی برای تکمیل خاطرات داشتیم. در جریان گفتگوها، اهتمام آقا سید به نماز اول وقت بسیار آموزنده بود و همیشه چند دقیقه به اذان، نگران بودند که وقت نماز از دست نرود.
وی افزود: چهرههایی مثل حاج بخشی، سید سقا، آقای علمایی و مانند آن از ذخایر انقلاب هستند که متاسفانه آنطور که باید و شاید نتوانستهایم خاطراتشان را ثبت و ضبط کنیم. اواخر ثبت خاطرات، گاهی سید سقا از کلنجار من برای جزئیات خاطرات خسته میشد ولی بعدش مشتاق بود که کتاب را ببیند اما مشیت الهی بر این بود که در مراسم رونمایی کتابشان حضور نداشته باشند و من شک ندارم که روحشان حاضر و ناظر است.
سید محمد محمدی (فرزند سید سقا): همه رفتار و حرکات آقاسید یادگاری بود
فرزند ارشد مرحوم سید سقا نیز در این مراسم گفت: همه زندگی آقاسید خاطره بود. زمان جنگ تصمیم گرفتم به جبهه بروم. به من گفت من میروم و شما بالاسر خانواده باش… من هم گفتم چشم. خانه ما در میدان امام حسین، ایستگاه صلواتی بود و همیشه رزمندگانی به منزل ما میآمدند و شبها میماندند و صبح، عازم میشدند. وقتی بابا رفت، من هم به جبهه رفتم و آنجا همدیگر را دیدیم. با تعجب پرسید: مگر من خانه و زندگی را به دست تو نسپردم؟! گفتم: من هم خانه و زندگی را به دست خدا سپردم و آمدم.
وی افزود: همه رفتار و حرکات آقاسید یادگاری بود و علاقه شدیدی به یادواره شهدا و مراسمهای مذهبی داشت و همیشه مشتاقانه ما را هم با خودش میبرد و بعدها هم تاکیدداشت که نوهها را هم همراهمان ببریم.
جانباز حاج سید محمد محمدی ادامه داد: پدرم قبل از انقلاب از طریق حاج نقی کریمی با شیخ احمد کافی آشنا شد و با مجموعه مهدیه تهران مرتبط شد و بعد از آن هم به انقلاب پیوست و در ادامه به مناطق جنگی میرفت. بعد از جنگ هم خدمتگزار جلسات آزادگان در تهران و در خدمت مرحوم ابوترابی بود. در پیادهروی حرم تا حرم و دعای عرفه در مرز خسروی هم نقش مهمی داشت.
وی تصریح کرد: هر کسی به منزل ما میآمد، بابا دنبال کارهایش میرفت و دست رد به سینهاش نمیزد. پدرم شغل خاصی نداشت و مدام دنبال حل مشکل مردم بود و گرفتن رضایت برای زندانیان و باز کردن گره از زندگی مردم و جوانان بود.
دختر سید سقا: هر چه از کارهای پدرم بگوییم کم است
دختر مرحوم سید سقا هم در این نشست و در سخنان کوتاهی گفت: پدر ما نشان داد که خوب بودن کار عجیبی نیست. ما هر چه از کارهای پدرم بگوییم کم است. آنقدر دایره کارهای آقاسید زیاد بود که ما خودمان تعجب میکردیم. یکی از خصوصیات ایشان این بود که به شدت به اهالی فرهنگ و معلمان علاقه داشت و امیدوارم این قشر ارزشمند هم تلاش کنند تا ارزش های فرهنگی بهتر به نسل های بعدی منتقل شود.
محمدمهدی ادیبی، مدیر نشر مرد نو: روایت کتاب «سید سقا» غیر رسمی است
محمدمهدی ادیبی، مدیر نشر مرد نو نیز در این نشست گفت: من زندگی آقاسید را رسمی ندیدم و از نویسنده کتاب تشکر میکنم که آقاسید را به طور غیررسمی روایت کرده است. سید سقا به سختی بزرگ شده بود و برای من جالب بود که این کتاب در نشان دادن واقعیتهای زندگی سید سقا، صادق بوده است.
وی افزود: من در کودکی با آقا سید در مسجد امام حسین علیه السلام و در مرز خسروی آشنا شدم و خوشحالم که توفیق انتشار این کتاب نصیب انتشارات مرد نو شد.
در پایان این نشست، لوح یادبود سید سقا توسط حاضرین امضا شده و عکسی به یادگار گرفته شد.
هشدار مادر «حاج محمود کریمی» به مسئولان + عکس بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، نشست رونمایی از کتاب «همیشه مربی»، ناگفتههایی از سیره تربیتی مربی شهید، محمد عبدی به قلم حسن مجیدیان با حضور خانواده شهید، تعدادی از دوستان و شاگردان شهید در کتابفروشی بهنشر تهران برگزار شد.
حسن مجیدیان نویسنده کتاب «همیشه مربی» در ابتدای مراسم گفت: بعد از شهادت شهید عبدی و در جریان کتاب هایی که در خصوص شهدا و ادبیات پایداری رواج داشت، بسیار علاقهمند بودم راجع به این شهید کتابی را بنویسم. در دهه هشتاد کم سن و سال بودم و در رؤیا هم نمی دیدم چنین کاری از عهدهام بر بیاید. قدری که با این فضا انس پیدا کردم احساس کردم اگر خاطرات ایشان را جمعآوری کنیم، بعدها دست توانمند نویسندهای میتواند این خاطرات را در قالب کتاب، بازنویسی کند.
وی افزود: اوایل دهه نود با چند نفر از دوستان خصوصا آقای میثم اورنگ، کار را شروع کردیم. به ذهنمان رسید سراغ تمام کسانی که شهید را دیدهاند اعم از خانواده، همرزمان و شاگردان برویم. بالغ بر ۶۰ نفر را طی ۵ – ۶ سال دیدیم و مصاحبه کردیم. البته اگر امروز این کار را شروع میکردیم در گرفتن مصاحبهها حرفهایتر عمل می کردیم. من وقتی مصاحبه میرفتم به قدری شیفته شهید عبدی بودم که فقط لذت می بردم چه چیزی درباره ایشان میگویند. مخصوصا شهید شبانی مطالبی را درباره سلوک شهید در سیستان می گفتند که بسیار شنیدنی بود.
نویسنده کتاب «همیشه مربی» ادامه داد: وقتی مصاحبهها را گرفتیم، مشکلمان این بود که آنها را در چه قالبی تنظیم کنیم؟ من دوست داشتم در کتاب حرف بزنیم و شهید عبدی بارزترین وجههاش «مربیگری» بود و به طور ذاتی بلد بود با بچههای مردم چگونه رفتار کند.
مجیدیان تصریح کرد: شهید عبدی با این که فقط ۲۲ سال داشته اما هر کدام از خصوصیاتش یک فصل است. مثلا طلیعه کتاب با گریههای ایشان شروع می شود. ایشان در خلوت و جلوت اشک میریختند. دوندگی و خستگیناپذیری ایشان هم از نکات مهم بود. وقتی هم که تصادف کردند و پایشان به مشکل خورد، باز هم از فعالیت دست نکشیدند.
وی افزود: به ذهنم رسید همه گفتارهای راویان را با هم تلفیق کنم و بنویسم. کتاب را هم در چهارفصل تدوین کردم. کودکی، فعالیت در بسیج و هیئت، فصل مربوط به کارهای تربیتی و تحولاتشان در روزهای آخر و فعالیتهای سیستان که منجر به شهادتشان شد. البته فصل کودکی را به خاطر کم حجم بودن حذف کردیم اما خاطراتشان را در فصلهای دیگر آوردیم. خاطرات خوبی مثل شرکت در راهپیماییهای زمان انقلاب و دیدار با امام در ۵ سالگی و دستی که حضرت امام بر سر ایشان میکشند، از جمله مطالب فصل کودکی بود.
مجیدیان ادامه داد: در نهایت به سه فصل رسیدیم و من نام فصلها را هم از جملات خودشان انتخاب کردم. مثلا روزهای آخر بارها گفتهاند که من مثل حضرت زهرا(س) شهید می شوم. یا درباره دودندگیهایشان آرزو داشتند که همیشه جا برای دویدن و فعالیت باشد. برای فصل معلمی، نامهای به پدر نوشته اند که: بابا اصلا اصرار نکن به سپاه بروم؛ چون خدا من را برای مربیگری و معلمی آفریده… یا در فصل نوجوانی که میگویند: من از سوم راهنمایی وصیتنامه داشتهام. نهایتا کتاب در سه فصل تدوین شد.
نویسنده کتاب «همیشه مربی» گفت: اسم کتاب را از همان اول، «همیشه مربی» گذاشتم و در طلیعه کتاب هم توضیحاتی دادهام. معتقدم شهید محمد عبدی هنوز هم مربی است و در رفتار بچهها تاثیر دارد و هنوز هم دستاندرکار تربیت است.
مچیدیان افزود: این کتاب به درد مربیان تربیتی میخورد؛ معملمانی که با نوجوانها سر و کار دارند و در بسیج و هیئت مشغول هستند. هر جوانی که این کتاب را دست بگیرد و رفتار این شهید را با پدر و مادرش ببیند، برایش آموزنده است. مثلا روزهای آخر میآید و کف پای مادرش را میبوسد تا صورتش نور بگیرد.
وی خاطرنشان کرد: حیای شهید عبدی هم زبانزد بود. مثلا با ما که دوستانش بودیم استخر نمیآمد. وقتی به بالای زانویش تیر خورده و مادرشان اصرار داشتند جای گلوله را ببینید، ایشان زیر بار نمیرفت و بهانه میآورد تا در نهایت، پاچه شلوار را از پایین پاره کرد تا ردی از زخم ها پیدا شود. هر کسی سلوک رفتاری این شهید را بخواند، کِیف میکند. هر خوانندهای بدون تعصب این کتاب را بخواند از خصوصیات این شهید لذت می برد.
مجیدیان افزود: درخواست می کنم همه کسانی که این مطلب را میبینند و میخوانند، همت کنند و کتاب را معرفی کنند. حتی به نویسندگان هم پیشنهاد می کنم رمانی از شخصیت این شهید بنویسند. معتقدم درباره شهید عبدی می شود چندین کتاب نوشت.
نویسنده کتاب زندگی شهید عبدی در آخر از خانواده شهید عبدی تشکر کرد و گفت: از آقای محمدعلی جعفری، از نویسندگان خوب کشورمان تشکر می کنم که کتاب را خواندند و نکاتی را مطرح کردند. از آقای میثم اورنگ هم تشکر میکنم که در تنظیم و تدوین کتاب، تلاشهای زیادی داشتند و در واقع من این کتاب را با کمک ایشان نوشتم. از دوستان نشر شهید کاظمی خصوصا آقای خلیلی هم تشکر می کنم. از همسرم سرکار خانم جمشیدی هم که به عنوان یک مخاطب، راهنماییهای موثری برای بهبود کیفیت کتاب داشتند سپاسگزارم.
حجت الاسلام اقبالی از علاقمندان شهید عبدی نیز در این مراسم گفت: آنچه ما از خاطرات شهید عبدی شنیدهایم، علاقه زیاد ایشان به حضرت زهرا سلام الله علیها است. من از فرصت استفاده می کنم و روایتی از ایشان نقل می کنم که فرمودند: بالاترین مرگ، مرگ شهدا است که این شهادت به سبب جهاد، برای اسلام، عزت است.
وی افزود: این که شهید، مرگ تاجرانه را انتخاب کند، برای ما آشناست اما این که در زمانی غیر از ایام خاص مثل دفاع مقدس در این راه بودن، خیلی می تواند برای جوانا راهگشا باشد.
این فعال فرهنگی ادامه داد: خیلی وقت ها کمکاری می کنیم و به جوانان می گوییم خودشان بگردند و راه را نتخاب کنند اما جوان ها خیلی توان انتخاب ندارند و خانوادهها باید نقشآفرینی کنند. شهید عبدی به عنوان یک مربی تربیتی این خاصیت را دارد که در دوران غیر از دفاع مقدس، در فضای معمول زندگی روزنه شهادت را پیدا می کند و آن را به آغوش میکشد.
وی خاطرنشان کرد: من به قلم حاج حسن مجیدیان آشنا هستم و مشتاقم این کتاب را بخوانم. از همه انتظار دارم که کتاب را تبلیغ کنند.
اقبالی افزود: «شهید» با گذر زمان کهنه نمیشود و همیشه جویان ساز است؛ اما روایت هر شهید هم توفیقی است که خداوند نصیب هر کسی نمی کند. برخی در این مرحله صاحب توفیقند و زندگی خودشان را با شهید قسمت می کنند و این یعنی داشتن روحیه شهادتگونه. ان شا الله با توصیه حضرت آقا این روند با قدرت بیشتری ادامه پیدا کند.
حسن عبدی، برادر شهید محمد عبدی هم در این مراسم گفت: من ۵ سال کوچکتر از شهید محمد بودم. یکی از ویژگیهای محمدآقا اطاعت از پدر و مادر بود و بسیاری از موفقیتهایش با گوش کردن به حرف آن بزرگواران بود. محمد آقا واقعا مطیع بود و یکی از موضوعاتی که همیشه به او کمک می کرد، همین مطلب بود.
وی افزود: جدیت محمد در کار بسیار بالا بود و اگر تصمیم میگرفت کاری را نجام بدهد با تمام وجود دنبال آن می رفت. عزم و ارادهاش برای انجام کارها کمنظیر بود.
برادر شهید ادامه داد: محمدآقا خیلی صبور بودند. من نمیخواهم فقط از خوبیهای ایشان بگویم اما آنچه می گویم غلو نیست. محمدآقا بسیار صبور بود. کتاب همیشه مربی را با مسما دیدم چون محمد، همیشه مشغول کارهای تربیتی بود و در هر کاری می شد ایشان را الگو قرار داد.
وی ادامه داد: یادم هست من هنوز مکلف نشده بودم و سختم بود روزه بگیرم. خواب بودم که محمدآقا آمد و گفت اگر یک مهمان در خانه را بزند باز نمیکنی؟ همین یک جمله من را کوک کرد که یک ماه روزه بگیرم؛ در حالی که پدر و مادر و خواهرم حریف من نشده بودند!
میثم رشیدی مهرآبادی هم در این مراسم گفت: این کتاب از نظر ساختار، ویژه است. آقای مجیدیان بهخوبی از عهده سختی تدوین این کتاب برآمدهاند. من کتاب را قبل از چاپ خواندم اما بعد از چاپ هم مشتاق بود کتاب را بخوانم و انگار با موجود جدیدی روبرو بودهام و لذتش را دوباره تجربه کردم. امیدوارم جناب مجیدیان باز هم در حوزه شهدا و دفاع مقدس قلم بزنند.
وی افزود: دو ویژگی مهم این کتاب، کوتاهی جملات است. ما همواره به هنرآموزان نویسندگی اصرار داریم که جملات را کوتاه بنویسند. در جملات محاورهای و دیالوگها هم روان بودن متن و حفظ لحن افراد از جمله ویژگیهای این کتاب است که آن را خواندنی میکند و می شود آن را در یک نشست، خواند.
رشیدی ادامه داد: خواندن کتاب «همیشه مربی» نشان میدهد آقای مجیدیان از مسائل حاشیهای هم گذر نکردهاند و امانتدار روایت راویان بودهاند و خاطرات را با صداقت کامل با خوانندگانش به اشتراک گذاشتهاند.
در پایان این مراسم، لوح یادبود رونمایی کتاب توسط همرزمان و شاگردان شهید عبدی امضا شده و از کتاب همیشه مربی، رونمایی گردید.
شهید عبدی بعد از شهادت هم به مربیگری ادامه داد بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، رونمایی از کتاب «مست و سنگستان» شامل خاطرات سردار عزیزالله فرخی که به همت انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شده است با حضور جمعی از همرزمان و فرماندهان راوی در کتابفروشی بهنشر تهران برگزار شد.
در این مراسم، حجت الله ایروانی، نویسنده کتاب که از دیدبانان تیپ توپخانه ۶۰ خاتم الانبیاء بوده گفت: سال ۶۹ چند خاطره از همرزمانم را تبدیل به کتاب کردم و رهبر انقلاب هم برای آنها تقریظی نوشتند. چاپ ششم کتاب «آتش به اختیار» هم که خاطرات خودم بود، به تازگی منتشر شده است.
وی افزود: برادر عزیزالله فرخی را همه میشناسند. سابقه دیدبانی ایشان به سال ۶۱ در دیدگاه ۴۷ در قصر شیرین برمی گردد که ما را با خودش اخت کرد. گفتگوهای شفاهی با ایشان در سپاه ۲۷ انجام شده بود. من آنها را پیاده کردم و آقای سرهنگی گفتند خودم آنها را بنویسم.
این نویسنده و رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: کتاب «مست و سنگستان» فوقالعاده جذاب است ودرباره آزادسازی خرمشهر که مطالب کمی در دست هست، مواردی را ذکر کرده که بسیار مورد توجه است. من معتقدم عزیزالله فرخی، اسارت را در اسارت به اسارت گرفت و عزیز ماند.
ایروانی تصریح کرد: در کتاب به تاریخها دقت کنید. در بحث اسارت از قله ۱۹۰۴ کانی مانگا شروع کردهایم و تا پای قله رفتهایم و بعدش فلش بک میخورد به یک هفته قبلش که به منطقه میآیند و حاج همت را ملاقات میکنند و بد دوباره به عملیات میروند. دو سه روز در حال مجروحیت شدید توی میدان مین دور خودشان میچرخیدند. بخشی از کاسه سرشان پریده بود و چشمشان هم آسیب دیده بود و از گوشه کنار چشم، چیزهایی در سایه روشن میدیدند. اسم کتاب هم از همین جریان در میدان مین استفاده شده که سه چهار روز دور خودش میچرخیدند تا این که به اسارت در آمدند.
عزیزالله فرخی: قدر خودتان را بدانید چون تاریخ شما را انتخاب کرده است
عزیزالله فرخی، راوی کتاب «مست و سنگستان» هم در این مراسم گفت: حرف اول من برای کسانی است که در اتفاقات این ۴۲ ساله ثابت قدم ماندند. آنها ثابتقدمتر بشوند و کسانی که احساس میکنند کمی درباره انقلاب، شل شدهاند این احساس را داشته باشند که کار از جای دیگری هدایت میشود و قرار است که آیات قرآن که ۱۵۰۰ سال پیش نازل شده، تفسیر و تبیین شود. «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» بالاخره باید یک جایی تحقق پیدا کند. خدا که نعوذ بالله حرف نامعتبر نمیزند. این اراده متصل شده به اراده پیروزی این انقلاب و جهانی شدنش با تلاش و کوششی که تلاشکنندگان و شهدا کردهاند. البته کسانی هم هستند که خرابکاری میکنند و ناامید هم نمیشویم از وجود آنها.
وی افزود: حرکت انقلاب و دفاع مقدس را تعبیر و تفسیرش میکنیم به یک جمله از حضرت امیر در نهج البلاغه که فرمودند: «المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورین وَ الحَیاةُ فی مَوتِکم قاهِرین» تمام هدف، قبل از تمهیدات و آینده، از این جمله است. زندگی و حیات شما در این است که بمیرید ولی دشمن، مقهور شما باشد. این خلاصه هدفگذاری ما به سمت جلو است.
سردار فرخی ادامه داد: اگر حضرت امام چکیده و عصاره علما، فرماندهان، رهبران سیاسی ۱۲۰۰ سال بعد از غیبت بوده، پس کسانی که فرمان این امام را میبردهاند هم باید عصارههای تاریخ باشند. امام با همین رزمندگان و یاران، کار را جلو برد. ما به این واسطه میگوییم که قدر خودتان را بدانید چون تاریخ شما را انتخاب کرده است.
وی تصریح کرد: امام گفت اصل این جوانان به دنیا آمدهاند که در این مناطق از جبههها به شهادت برسند و معتقد بودند حضرت امام حسین تکلیف ما را مشخص کرده است. پس شما که عصاره ۱۲۰۰ سالِ گذشتهاید و جلوی دنیا ایستادید و نگذاشتید ننگ خاکفروشی بار دیگر بر دامن این کشور بماند پس شما آدم های بزرگی هستید، چون سربازهای خمینی هستید. او تربیت یافته مکتبی بود که به ما جوانان کوچه و خیابان اعتبار داد تا از درونمان شهید سلیمانی بیرون بیاید که بزرگهای دنیا میگویند ایشان استراتژیستی بوده که در تاریخ بشر مثل او نیامده است.
راوی کتاب «مست و سنگستان» افزود: این انقلاب قدری دارد که قدرش را نمیدانیم و مانده تا متوجه آن بشویم. هنوز هم در فتنه همزمانی هستیم و چون با اوضاع همزمانیم، خیل متوجه بزرگی آن نیستیم. موشه دایان وقتی انقلاب پیروز شد پیام داد و گفت زلزلهای در دنیا اتفاق افتاد که آثار آن بعدها معلوم میشود. شاید آنها بهتر از ما مطالب را فهمیدهاند.
سردار فرخی درباره کتاب «مست و سنگستان» نیز گفت: در مورد کتاب، مختصر چیزهایی که به ذهن من مانده بود و قابل بیان بود را گفتم. مثلا در بخشی از کتاب خواستم بگویم قدرت آنقدر خطرناک است که ۱۲۰۰ نفر ۴۵ دقیقه همدیگر را در اردوگاه عراق میزدیم. کار به جایی رسید که تا مرز کشته شدن هم رفتند. دیگران به آن نپرداخته بودند ولی من پرداختم. خواستم بگویم خوانندگان کتاب! جنگ قدرت میتواند در محیط بسته زندان اتفاق بیفتد و تا کشته شدن چند نفر پیش برود. قدرت خطرناک است.
راوی کتاب «مست و سنگستان» افزود: این کتاب نتیجه ۱۳ سال کار است که هشت سالش مداوم بوده است. در مورد عملیات بیت المقدس هم چون از گردان ۷۰۰ نفره ما افراد زیادی باقی نمانده بودند لازم بود که من مطالب را به طور کاملتر بیان کنم. هدف اولم رضای خدا بوده و دوم اطاعت از فرمان رهبری بوده که سال ۷۸ خدمت ایشان رسیدیم و آنچنان تاکید کردند که حتی همراه با توبیخ بود که: چرا نمینویسید و نمیگویید؟ چرا اجازه میدهید خاطراتتان با خودتان به خاک برود؟ این انگیزهای بود که به فکر نوشتن این کتاب بیفتم.
عزیزالله فرخی در پایان تصریح کرد: برخی از مطالب کتاب با اتفاقات امروز نظامی دنیا همخوانی ندارد اما رخ داده و همین چیزها باعث پیشرفت جنگ بوده. من معتقد به تاثیر نفرات هستم. مثلا شهید شیرودی صحنه جنگ را عوض کرد. خدا این قابلیت را به شهید شیرودی داده بود که کشور را نجات بدهد. کمااین که مالک اشتر هم یک شخص بود اما نقش تکیهگاه را برای امیرالمومنین(ع) ایفا میکرد. آن هایی که شهید شدند نمرهشان ۱۰۰ بوده و ما هم باید نمراتمان را محاسبه کنبم.
ابوترابی: از عزیز خدا، عزیز مردم ایران و عزیز رزمندگان گردان ۹ تشکر میکنم
سردار سید محمد ابوترابی هم در این مراسم ضمن تقدیر از همه عزیزانی که زحمت دفاع مقدس را کشیدند و خسته نشدند، گفت: تشکر می کنم از همه کسانی که با همه سختیها دست از خدمتگزاری به آن نسل و نسلهای آینده برنداشتند.
وی افزود: من از عزیز خدا، عزیز مردم ایران و عزیز رزمندگان گردان ۹ «حاج عزیز الله فرخی» تشکر میکنم که ۱۳ سال نشستند و خاطرات خودشان و سایر دوستانشان را تدوین کردند. ان شا الله با کاری که کردند، دو تهدید بزرگ تحریف و فراموشی را از بین بردهاند. ما که نتوانستیم شهید بشویم اما لااقل قدرشناس شهدا باشیم و تلاش کنیم که این بخش از تاریخ برای خودمان و نسلهای آینده باقی بماند.
زد و خورد ۱۲۰۰ نفر در اردوگاه عراق! بیشتر بخوانید »