رژیم بعث

روایت رهبر معظم انقلاب اسلامی از چگونگی آزادی اسرا از اردوگاه‌های رژیم بعثی

روایت رهبر معظم انقلاب اسلامی از چگونگی آزادی اسرای ایرانی از اردوگاه‌های رژیم بعثی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ سالروز بازگشت آزادگان به میهن است. به همین مناسبت، موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در این رابطه و اینکه «بازگشت اسرا، نصرت الهی بود» فیلمی از روایت رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص نحوه آزادی اسرای آزاده از اردوگاه‌‌های بعثی منتشر کرده است.

روایت رهبر معظم انقلاب اسلامی از چگونگی آزادی اسرا از اردوگاه‌های رژیم بعثی

سخنان فیلم به شرح زیر است:

«ما نصرت و کمک الهی را دیدیم. یکی از آنها، آمدن اسرا بود. ما حدود ۵۰ هزار اسیر در عراق داشتیم. هنگامی که جنگ به پایان رسید، به نظرم آمد پس گرفتن اسرا از صدام حدود ۳۰ سال طول می‌کشد.

صدام انسانی بدقلق، بداخلاق، خبیث و موذی بود و خدای متعال صحنه‌ای درست کرد و قضیه حمله به کویت برای این احمق پیش آمد. صدام احساس کرد که اگر بخواهد با کویت بجنگد، به این نیاز دارد که خاطرش از سَمت ایران جمع باشد که این امر با بودن اسرای ایرانی امکان‌پذیر نیست.

برای این کار ابتدا به رئیس جمهور وقت و به نحوی بنده نامه نوشت و از آنجا که جواب درستی نگرفت، بنا را بر این گذاشت که خودش اسرا را آزاد کند. ناگهان باخبر شدیم که اسرا از مرز عبور کرده‌اند و در حال بازگشت هستند.

این کار، کار خداوند و نصرت الهی بود.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

روایت رهبر معظم انقلاب اسلامی از چگونگی آزادی اسرای ایرانی از اردوگاه‌های رژیم بعثی بیشتر بخوانید »

خاک وطن خود را می‌خورم

شعار «مرگ بر صدام» اسرای ایرانی در محوطه اردوگاه/ پاسخ دندان‌شکن اسیر ایرانی برای رد پیشنهاد جاسوسی


خاک وطن خود را می‌خورمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، یادآور بازگشت غرورآفرین آزادگان سرافراز به میهن اسلامیان است. این روز عزیز فرصتی برای مرور رشادت‌ها، ازخودگذشتگی‌ها و ایثارگری‌های این دلیرمردان است.

در این روز جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگان و آزادگان را که شجاعانه از دین و شرف و خاک کشور اسلامی خود دفاع کرده بودند، در میان استقبال و خوشامدگویی ملت شهیدپرور ایران، به آغوش کشور بازگرداند.

آزادگان صبورتر از سنگ صبور و راضی‌ترین کسان به قضای الهی بودند. که از همه‌جا و همه‌کس بریده بودند و به خدا پیوسته بودند.

آنها آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند. امروز (۲۶ مرداد) روز شادی ملت است، روزی که نه‌ تنها خانواده‌های آزادگان خوشحال شدند بلکه تمام آزادگان جهان شاد بودند.

آزادگان با ایمان محکم و راسخ خود، در برابر همه فشار‌های روحی و جسمی دشمنان ایستادند و از شکنجه‌های مزدوران بعثی، هراسی به دل راه ندادند و با سینه‌هایی فراخ‌تر از اقیانوس که از همه‌جا و همه‌کس بریده و به خدا پیوسته بودند، آزاده نامیده شدند، چون از قید نفس و نفسیات رهایی یافته بودند.

بیان فرهنگ اسارت، امری حیاتی و کاری بس سترگ برای جامعه جوان ماست. بنابراین نظام اسلامی می‌بایست از همه امکانات موجود در این حرکت ارزشی ـ فرهنگی بهره‌برداری کند تا اثر مجاهدت و مقاومت وصف‌ناپذیر این رسولان آفتاب به‌ صورت فرهنگ مصور و مکتوب و به‌ مثابه کلید راه هدایت و استقامت برای نسل‌های آینده و همه آزادگان جهان محفوظ بماند.

به مناسبت این روز عزیز به بیان گوشه‌هایی از خاطرات مربوط به رشادت‌ها و ایثارگری‌های تعدادی از آزادگان سرافراز فرهنگی شهرستان ورامین می‌پردازیم.

شورش در اردوگاه
خاطرات آزاده علی معصوم شاهی

در سال‌های اسارت در اردوگاه بچه‌ها را می‌بردند و زیاد شکنجه می‌دادند. شکنجه‌های شدیدی که غیرقابل‌توصیف بود. یکی از دوستان که پایش از زانو یا فکر کنم از بالاتر قطع بود و پانسمان کرده بود و تازه به اسارت درآمده بود، این بنده خدا ترک بود و اهل اردبیل بود.

هر روز بعد ظهر او را می‌بردند و شکنجه می‌دادند. خب ما نمی‌دانستیم، یک روز که او را برگرداندند، دیدیم حالش بسیار وخیم است و حالت دیگری دارد، بچه‌ها پرسیدند، اصرار کردند. وی گفت «من را می‌برند و شکنجه‌ام می‌کنند.»

دیگر ناخودآگاه بچه‌ها کنترل را از دست دادند و از آسایشگاه ریختند بیرون و شروع کردند شعار مرگ بر صدام دادن.

ما که ریختیم بیرون، آسایشگاه کناری هم ریختند بیرون و پنج، شش آسایشگاهی هم که هنوز درشان بسته نشده بود، ریختند بیرون.

مرگ بر صدام… مرگ بر صدام. واقعاً دیگر کسی کنترل خود را نداشت. عراقی‌ها با دیدن این صحنه، تیربار‌ها را که بالای پشت‌بام مستقر بود جلو آوردند و اسرا را به رگبار بستند. تعدادی از دوستان شهید شدند، کنار خود من یکی از دوستان چند تا گلوله به سر و بدنش خورد و شهید شد.

تعدادی هم مجروح شدند. وقتی‌که رگبار را دیدیم، بزرگ‌ترها، ریش‌سفید‌ها گفتند که بچه‌ها بروید داخل.

ما آمدیم داخل و مجروحین و شهدا را بردند. عراقی‌ها اگر احساس می‌کردند که مریض دارد می‌میرد و مردنی است او را به بیمارستان می‌بردند.

نه اینکه مریضی دندانش درد بگیرد و او را ببرند بیمارستان. یک‌شب در اردوگاه یک نفر از دوستانمان که کرد بود و البته من خیلی با ایشان آشنا نبودم، مریض می‌شود و بچه‌ها به سرباز بعثی میگویند «او دارد می‌میرد (بالموت)» سرباز عراقی می‌گوید «ان شاءالله» و او مرد.

ما دکتر داشتیم و گاهاً به بهداری که آنجا داشتیم می‌آمد و اگر احساس می‌کرد، خیلی اوضاع فرد خراب است، احتمال دارد از بین برود، دستور می‌داد که او را به بیمارستان ببرند، بیمارستان شهر.

ایثار یعقوب

در ارتباط با ایثار و الگو شدن آن در بین اسرا، نمونه‌ای از ایثار را که برای کمک به دیگر هم‌وطنان و رهایی آنان از شکنجه انجام گرفت، در سال ۱۳۶۰ ملاحظه کردم.

بعد از اینکه بچه‌ها به انبار‌های دشمن سرکشی کرده بودند. وقایعی اتفاق افتاد. تعدادی از بچه‌ها را دستگیر کردند و زیر شکنجه، یا به قول خودشان زیر هشت بردند.

در آنجا یکی از بچه‌هایی که اسمش یعقوب بود و بچه تبریز بود، وقتی‌که می‌بیند همه بچه‌ها در خطر هستند و خیلی‌ها را می‌آورند و شکنجه می‌کنند و شکنجه‌ها خیلی شدید است، یعقوب تصمیم می‌گیرد بگوید من این کار را کرده‌ام و این در حالی بود که یعقوب بسیار قوی بود.

پاسداری بود که قدرت بدنی‌اش در حد بالایی بود. وقتی یعقوب همه حوادث را به گردن می‌گیرد آن‌قدر او را زدند و سوزاندند و شکنجه کردند که زیر آن شکنجه‌ها شهید شد. وقتی‌که یعقوب شهید شد، شکنجه‌ها قطع شد.

خاک وطن
راوی: آزاده حاج حسین خلیلی

در دوران اسارت در آسایشگاه ما نوجوانی به نام علیرضا بود که کم سن و سال‌ترین اسیر در بین ما بود که حدود ۱۵ سال سن داشت. به همین خاطر او بعضاً مورد لطف و مهربانی عراقی‌ها قرار می‌گرفت.

یک روز عراقی‌ها داخل آسایشگاه شدند و او را بردند. وقتی برگشت بسیار ناراحت بود و آثار ضرب و شتم روی سر و صورت او بود.

به او گفتیم «به چه علت با تو این‌گونه برخورد کردند؟» گفت «وقتی مرا به اتاق فرمانده آسایشگاه بردند، او با مهربانی با من برخورد کرد و از من استقبال کرد.

سپس به من پیشنهاد داد که برای آن‌ها از درون آسایشگاه جاسوسی کنم. او همچنین وعده‌ و وعید‌هایی نیز به من داد ازجمله اینکه اگر با ما همکاری کنی، من تو را به عقد دخترم درمی‌آورم.

اما من با خواسته‌های او مخالفت می‌کردم و می‌گفتم که می‌خواهم به کشور خود ایران برگردم. او می‌گفت در ایران قحطی و گرسنگی است و نان برای خوردن وجود ندارد.»

علیرضا گفت «منم که دیدم او نسبت به من طمع کرده است، هرگونه است باید امید او را قطع کنم و در پاسخ به او گفتم اگر در کشور خود نان نیابم خاک وطن خود را می‌خورم. وقتی‌که این جمله را گفتم او به شدت عصبانی شد و من را مورد ضرب و شتم قرار داد و از اتاق خود بیرون انداخت.»

ازخودگذشتگی

در اسارت برای اینکه بتوانیم سالم وزنده بمانیم، بایست استحمام می‌کردیم. هنگام زمستان که اصلاً آب گرم و بخاری وجود نداشت، آب را باید یک‌جوری گرم می‌کردیم.

مخفیانه المنتی درست کرده بودیم که در آب می‌انداختیم و برای خودمان آب گرم می‌کردیم و حمام می‌کردیم. نیاز بود و نمی‌شد کاریش کرد.

شب‌ها نگهبانان عراقی می‌آمدند پشت پنجره؛ در هم که بسته بود آن‌ها جرئت نمی‌کردند داخل شوند و فقط از پشت پنجره کنترل می‌کردند.

این بود که اختیار شب‌ها در دست ما بود و می‌توانستیم این کار را بکنیم. بچه‌ها در دیوار سیمانی، پریز‌های برق با فاصله از هم کار گذاشته بودند.

تشخیص این کار برای عراقی‌ها مشکل بود اما با آتش‌سوزی مکرر کابل‌های برقشان در اثر افزایش مصرف و همچنین مشاهده بلند شدن بخار از آب گرم و سیمی که بچه‌ها کشیده شده بود، کم‌کم شک کردند و روزی با حضور در آسایشگاه از ما خواستند ابزار کار و مجری آن را تحویل عراقی‌ها بدهیم.

آمدند و یک نفری را که مورد ظن آن‌ها در این زمینه بود، ببرند. ما می‌دانستیم که آن شخص از فرمانده‌هان است و اگر برود خطرناک است، یا ممکن است خیلی از مسائل دیگر اتفاق افتد.

به‌ یک‌ باره جوانی بلند شد و گفت کار من بوده است. حالا همه می‌دانند که کار او نبوده، اما او خود را انداخت جلو و این همان ایثار است که نمونه‌های آن را در دوران اسارت به‌وضوح مشاهده کردیم.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

شعار «مرگ بر صدام» اسرای ایرانی در محوطه اردوگاه/ پاسخ دندان‌شکن اسیر ایرانی برای رد پیشنهاد جاسوسی بیشتر بخوانید »

ما مدافعان مرام حسینیم+صوت منتشرنشده از شهید ردانی‌پور

خط مشی رزمندگان اسلام چگونه باید باشد؟ + صوت منتشرنشده


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام شهید مصطفی ردانی‌پور از مؤسسین لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و فرمانده قرارگاه فتح بود که با وجود دو بار مجروحیت و جانبازی از ناحیه دست لحظه‌ای همرزمانش را تنها نگذاشت و سرانجام در عملیات والفجر ۲ به شهادت رسید و همانطور که آرزویش بود، جاویدالاثر شد.

ما مدافعان مرام حسینیم+صوت منتشرنشده از شهید ردانی‌پور

آنچه در ادامه می‌شنوید، سخنان منتشرنشده شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور است که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس این صوت تاریخی را برای نخستین بار منتشر می‌کند:

ما از مرام حسین (ع) دفاع می‌کنیم

شهید ردانی‌پور در سوم مرداد سال ۱۳۶۱ در پایگاه شهید مدنی هنگام عملیات رمضان با بیان اینکه مرام رزمندگان اسلام همان مرام سیدالشهدا (ع) است، از راه و روش صلح و سازش سخن گفت: شعار ما این است. این را به امام حسین (ع) گفتیم و امام حسین (ع) امام ماست: «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» امام حسین (ع)! (به زبان ساده) شما امام ما هستید، ما شیعه شما هستیم، ما صلح می‌کنیم با کسی که با شما سازش داشته باشد یعنی کسی که به مرام و روش و عقیده شما احترام می‌گذارد و در آن مسیر قرار بگیرد و می‌جنگیم با کسی با شما بجنگد. الان شخص و وجود مقدس امام حسین (ع) که در بین ما نیستند، از نظر ظاهر مرام حسین (ع) در بین ما هست و ما از مرام حسین دفاع می‌کنیم و می‌جنگیم با کسانی که مخالف با مرام حسین (ع) هستند و سازش می‌کنیم با کسانی که در مسیر حسین (ع) هستند.

درباره عملیات

عملیات رمضان با رمز یا مهدی (عج) ادرکنی در شرق بصره آغاز شد. این عملیات از ۲۲ تیر تا هفتم مرداد سال ۱۳۶۱ طول کشید. هدف از عملیات رمضان حضور قوای نظامی ایران در پشت شط‌العرب و تسلط بر معابر وصولی بصره بود که با حضور سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی انجام شد. در این عملیات رزمندگان اسلام در ۱۳۳ گردان پیاده، ۲۰ گردان زرهی، ۱۱ گردان مکانیزه و ۱۰ گردان توپخانه حضور داشتند. تصرف ۴۰ کیلومتر مربع از خاک دشمن حاصل این عملیات بود که دشمن بیش از  شش هزار و ۴۰۰ کشته و زخمی و هزار و ۳۱۵ اسیر داشت. در ضمن چهار لشکر و سه تیپ زرهی دشمن بین ۲۰ تا ۶۰ درصد منهدم شد و ۹ تیپ پیاده دشمن بین ۲۰ تا ۱۰۰ درصد خسارت و تلفات را متحمل شد.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

خط مشی رزمندگان اسلام چگونه باید باشد؟ + صوت منتشرنشده بیشتر بخوانید »

آزادگان با صبر و استقامت فخر و حماسه آفریدند

آزادگان با صبر و استقامت فخر و حماسه آفریدند


آزادگان با صبر و استقامت فخر و حماسه آفریدندبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار «یعقوب سلیمانی» معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به کشور در پیامی آنها را فخر دوران حماسه توصیف کرد.

در پیام سردار سلیمانی آمده است: «بیست و ششم مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن است. در این روز صفحه‌ای ماندگار در تاریخ ایران گشوده شد. این روز، روزی خجسته بود که آغاز وارستگی شد برای اسطوره‌هایی که بی‌نام و نشان رفتند و خیلی‌هایشان در گمنامی ماندند و آن روز‌ها بازنگشتند. آزادگانی که آمدند، شادمان بودند از دیدار خانواده و گریان بودند از دفن غریبانه یارانشان در اردوگاه‌هایی که وجب وجب آن شکنجه بود و ناآرامی.

در آن روز‌های دشوار بر سر عهدی که با پیر جماران بستند وفادار ماندند و هنگام بازگشت، دغدغه‌شان فراق رهبری بود که هم جانشان بود و هم امامشان.

اکنون سال‌ها از ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ می‌گذرد و آزادگان، این الماس‌های درخشان در جبهه‌های دیگر درخشیدند و عَلَم انقلاب را به دست گرفتند. اینها از آن روز‌ها گفته‌اند و هنوز هم ناگفته‌های بسیاری دارند که باید روایت شود تا آیندگان بدانند دفاع مقدس درخت سرخی بود که گاه با ریختن یک خون آبیاری می‌شد و گاه با سرخی شکنجه‌هایی که به تن آزادگان می‌نشست، جان می‌گرفت و ریشه‌دارتر می‌شد.

آزادگان هم در دوران اسارت و هم در زمان نقش‌آفرینی در عرصه‌های مختلف کشور همیشه مایه بالندگی، تعالی و افتخار بودند و به جرئت می‌توان گفت به مثابه عینی و عملی الگوی توسعه و مدیریت جهادی در کشور هستند و در تاریخ جهان، اسرایی که در حین و بعد از اسارت بر سر عهد و پیمان و آرمان خود ماندند و لحظه‌ای مایه سرافکندگی ملی نشدند همین آزادگان سرافراز و فخر ملی ما بودند.

سالروز بازگشت آزادگان به میهن را به آزادمردان غیور و دلاور سال‌های جنگ و جبهه تبریک می‌گوییم و عزت آن‌ها را از درگاه الهی مسئلت داریم که فخر دوران حماسه‌اند.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

آزادگان با صبر و استقامت فخر و حماسه آفریدند بیشتر بخوانید »

ایثار به خاطر عبور یک لودر

یک «لودر» گواه شکست ارتش بعثی در مقابل دستان خالی مردم سوسنگرد


ایثار به خاطر عبور یک لودربه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، متن زیر خاطره‌ای است از کتاب «دِین» به کوشش علی مسرتی که گردآوری شده  خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز است و انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.

مطلبی که از این کتاب انتخاب شده، خاطره سید رکن‌الدین آقامیری است از مقاومتی که همراه با سایر رزمندگان اسلام در سوسنگرد مقابل نیرو‌های رژیم بعث به عمل آمد.

این خاطره به شرح زیر است:

«در منطقه کوت‌ شیخ خرمشهر، روز ۲۹ آبان بعد از ظهر به بچه‌های مقر نیروی دریایی خبر دادند که یک لودر زیر آتش عراقی‌ها گیر کرده است و به کمک نیاز دارد. با بچه‌ها به آنجا رفتیم و با ایجاد یک خط آتش، مزاحم تیراندازی عراقی‌ها شدیم تا آن لودر بتواند از آنجا خارج شود.

عراقی‌ها شروع به شلیک خمپاره کردند و یکی از آن‌ها در سه متری سمت چپ من منفجر شد و چند ترکش آن به بدنم اصابت کرد و من به زمین افتادم. از طرف چپ بدنم چند زخم برداشته بودم. مهدی خلفی فوراً من را به بیمارستان رساند و در بیمارستان طالقانی یک عمل اورژانسی با بیهوشی روی من انجام دادند و فوراً مرا به ماهشهر اعزام کردند.

چهار روز آنجا بودم و از آنجا برگه اعزام به تهران برای من صادر کردند، اما خانواده‌ام با اطلاع و راهنمایی محمدرضا نیله‌چی آمدند، رضایت دادند و من را مرخص کردند.

در این مدت به دلیل شدت آتش توپخانه عراقی‌ها روی مناطق مسکونی اهواز، خانواده‌ام به رامهرمز رفته بودند تا مدتی را موقتا در خانه قدیمی پدری زندگی کنند. به همین خاطر من را به رامهرمز بردند و حدود دو هفته آنجا بستری بودم. بعد به تدریج به کمک عصا راه رفتم و به اهواز برگشتم.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

یک «لودر» گواه شکست ارتش بعثی در مقابل دستان خالی مردم سوسنگرد بیشتر بخوانید »