رژیم بعث

یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانی

یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانی


یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانیبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، همزمان با نوزدهمین سالگرد خاکسپاری شهید معروف قمی شهید محمدرضا شفیعی، برنامه‌های متفاوتی برای این شهید والامقام برگزار شد.

اولین برنامه، برگزاری یادواره این شهید در یکی از زندان‌های قم بود که با حضور مسئولین زندان به نیت شهید شفیعی که در اسارت و در زندان رژیم بعث عراق به شهادت رسید‌ه بود و به اسم امام هشتم (علیه السلام)، هشت زندانی را که به خاطر مسائل مالی در زندان بودند، با کمک خیرین آزاد کردند.

در این مراسم که به همت سازمان زندان‌های استان قم و با همکاری انتشارات «حماسه یاران» در زندان لنگرود قم برگزار شد، همچنین به چهار نفر از زندانیان زندان مرکزی قم که از میان ۳۴۸ شرکت‌کننده موفق شده بودند در مسابقه کتابخوانی از کتاب «۱۶ سال بعد» با موضوع زندگی شهید شفیعی برگزیده شوند، جوایزی اهداء شد.

برنامه بعدی، جمع شدن همرزمان و خانواده شهید شفیعی بر سر مزار وی در گلزار شهدای علی بن جعفر قم بود که در کنار قبر مطهرش به بیان خاطرات از این شهید پرداختند.

حاج حسین کاجی راوی دفاع مقدس و از همرزمان شهید شفیعی در این جلسه اظهار داشت: متاسفانه خیلی کم از شهدا بین مردم گفته می‌شود و وظیفه ماست که از شهدا صحبت کنیم.

کاجی با اشاره به دیدار مادر شهید شفیعی با رهبر معظم انقلاب اسلامی گفت: مادر شهید شفیعی که خدمت حضرت آقا مشرف می‌شوند آقا به مادر شهید شفیعی می‌فرمایند: من محمدرضا را ویژه دوست دارم.

این راوی دفاع مقدس تاکید کرد: خیلی از شهدا همانند شهید شفیعی داریم که در مورد آن‌ها صحبت نکردیم و مردم به خصوص نسل جوان ما از این شهدا چیزی نمی‌دانند.

وی ادامه داد: شهید شفیعی نه پدرش آیت الله بود نه مادرش استاد دانشگاه بلکه پدر و مادرش بی‌سواد بودند ولی این پسر را طوری تربیت کردند و لقمه حلال به این محمد رضا دادند که به این مقام رسید.

کاجی با تشریح شهادت شهید شفیعی افزود: در عملیات کربلای ۴، محمدرضا بعد از مجروحیت شدیدی که پیدا می‌کند به دست بعثی‌ها اسیر می‌شود و ۱۱ روز که در عراق با شکنجه‌هایی که او را می‌کنند در زندان به شهادت می‌رسد خدا می‌داند در این مدت اسارت با خدا و اهل بیت چه گفته بود که بعد از ۱۶ سال که جنازه‌اش را به ایران می‌آوردند، جنازه‌اش هنوز سالم مانده بود.

کاجی ادامه داد: از من بار‌ها پرسیدند که راز سالم ماندن جنازه محمدرضا شفیعی بعد از ۱۶ سال چیست؟ من می‌گفتم راز سالم ماندن پیکر او در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب او ترک نمی‌شد؛ مداومت بر غسل جمعه داشت؛ دائماً با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده می‌شد، ما با چفیه‌هایمان اشکمان را پاک می‌کردیم ولی او با دست اشک‌هایش را می‌گرفت و به بدنش می‌مالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب می‌آوردند، او آب را نمی‌خورد و آن را برای غسل نگه می‌داشت.

این راوی دفاع مقدس ادامه داد: یک نفر از کنیا آمد پیش من تا در مورد این شهید مستندی بسازد و مستندش را ساخت و اسمش را گذاشت «راز آشکار». ما در ایران چند مستند و فیلم در مورد این شهید ساختیم؟

کاجی در پایان سخنان خود ابراز داشت: گلزار شهدای قم استثنایی‌ترین گلزار شهدای دنیاست و هر قطعه و هر قبر، داستان مخصوص خود را دارد و جالب است بدانید گلزار شهدای قم تنها گلزار شهدایی است که از بیش ۱۰ ملیت مختلف شهید در آن داریم.

سپس برادر شهید و همرزمان دیگر شهید شفیعی نیز به ذکر خاطرات از این شهید والامقام پرداخت.

گفتنی است، شهید شفیعی در جریان عملیات کربلای ۴ وقتی به اسارت دشمن درآمد که دارای جراحت شدیدی بود که به‌خاطر شدت جراحات او را در بیمارستان بستری می‌کنند. پس از چند روز در حالی که هنوز بدن محمدرضا بهبود نیافته بود، او را به اردوگاه می‌برند، چند روزی که در اردوگاه بود هم شکنجه شد و هم درد زیادی کشید و پس از ۱۱ روز در غربت و تنهایی در زندان رژیم بعث عراق به شهادت رسید.

صلیب سرخ که از شهادت محمدرضا آگاه می‌شود، مسئولان بعثی را موظف می‌کند برای او قبری در شهر کاظمین در نظر بگیرند و او را دفن می‌کنند. پس از ۱۶ سال پیکر این رزمنده قمی تفحص می‌شود و به کشور می‌آید، اما نکته عجیب اینجا بود که پس از گذشت ۱۶ سال پیکر شهید شفیعی صحیح و سالم از خاک بیرون آمده بود. محمدرضا شفیعی در سن ۱۹ سالگی در تاریخ چهارم دی ۱۳۶۵ در خاک عراق حین اسارت به درجه رفیع شهادت نائل شد و پس از ۱۶ سال مفقودیت در حالی که پیکر مطهرش بعد از این همه سال سالم مانده بود در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۸۱ به کشور بازگشت و در قطعه دو گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

یادواره متفاوت یک شهید با آزادی ۸ زندانی بیشتر بخوانید »

مقابله مردم اسلام‌آباد با منافقین

سنگ تمام مردم اسلام‌آباد غرب در سرکوب منافقین


مقابله مردم اسلام‌آباد با منافقینبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ۲۷ تیر ۱۳۶۷، جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را رسما پذیرفته بود. پذیرش قطعنامه به گمان منافقین، نشان‌دهنده انهدام سازمان رزمی و از بین رفتن پشتوانه مردمی نظام جمهوری اسلامی ایران بود. منافقین تصمیم گرفتند از این فرصت استفاده کرده و کار نظام را یکسره کنند.

سحرگاه سوم مرداد ۱۳۶۷یک ستون از منافقین به استعداد پنج هزار نفر نیرو با فرمان مسعود رجوی از مرز خسروی گذشتند و به سمت سرپل‌ذهاب پیشروی کردند. قرار بود آن‌ها در این عملیات که نامش را فروغ جاویدان گذاشته بودند، از پنج محور و طی ۳۲ ساعت و بعد از گذشتن از شهر‌های اسلام‌آباد غرب، کرمانشاه، همدان و قزوین خود را به تهران برسانند.

منافقین بر این باور بودند که این کار شدنی است. آن‌ها در قالب ۵۰ تیپ و هر تیپ ۲۵۰ نفر با لباس‌های خاکی که بازوبند سفیدی روی بازوهای‌شان بود با تجهیزاتی که از صدام گرفته بودند از تنگه پاتاق به طرف اسلام‌آباد حرکت کردند و در گام اول موفق به تسخیر این شهر شدند و در آن به کشتار فجیعی دست زدند.

جنایات منافقین در اسلام‌آباد

مردم اسلام‌آباد غرب که کُرد زبان و مرزنشین هستند، بیش‌ترین آسیب را از حمله منافقین دیدند. منافقین در اسلام‌آباد به کسی رحم نکردند و مردم را به رگبار گلوله بستند. علاوه بر مردم اسلا‌م‌آباد مردمی که در این شهر به شهادت رسیدند از مناطق کرند غرب و سرپل‌ذهاب بودند که در این منطقه پناه گرفته بودند.

یکی از تلخ‌ترین صحنه‌ها این بود که منافقین بعد از گرفتن شهر، به بیمارستان امام خمینی (ره) حمله کردند و تمام کارکنان، مجروحان نظامی و شخصی را کشتند و پیکرهای‌شان را در حیاط بیمارستان آتش زدند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از یکی از شاهدان عینی، منافقین به ۳۰ نفر از رزمندگان مجروح که به این بیمارستان آورده شده بودند، تیر خلاص زدند و یکی از مجروحان را که قصد مقاومت داشت به محوطه بیمارستان آورده روی بدنش بنزین ریختند و زنده زنده سوزاندند. همچنین به مزارع مردم رحم نکردند و خرمن‌های گندم را به آتش کشیدند.

از جنایات دیگر منافقین در اسلام‌آباد، شرط‌بندی روی زنانه حامله بود. «ایران ترابی» یکی از زنان حاضر در منطقه می‌گوید: «آن‌ها روی زن حامله شرط‌بندی می‌کردند، سپس شکم آن زن را پاره منافقین مسعود رجوی مریم رجوی اسلام آابدمی‌کردند، نوزادش را بیرون می‌آوردند تا ببینند پسر است یا دختر. آن‌ها با همسر یکی از معتمدین شهر هم همین کار را کردند. شکمش را دریدند و بچه‌اش را سر بریدند. بعد هم مادر مجروح را اعدام کردند.»

در یکی از صحنه‌ها در حوالی شهر کرمانشاه، منافقین با تانک از روی یک پیکان قرمز رنگ که یک خانواده پنج نفره سوار آن بودند رد شدند، به‌طوری که رنگ خون افراد این خانواده با رنگ خودرو یکی شده بود.

خیال خام منافقین از پیوستن مردم به آن‌ها

منافقین بر این باور بودند که هیچ نیرویی بر سر راه‌شان مقاومت نخواهد کرد، مردم هم به آن‌ها خواهند پیوست و به‌راحتی می‌توانند شهر‌ها را یکی پس از دیگری فتح کنند.

حتی رجوی در نشستی قبل از اجرای عملیات، با ترسیم وضعیتی مطلوب از حمایت‌های مردم از سازمان، حرکت ارتش آزادیبخش را مشابه گلوله برفی تصویر کرد که هرچه به سمت پایین حرکت می‌کند درشت‌تر شده و در نهایت بهمن عظیمی را به وجود می‌آورد که به وسیله آن رژیم ایران را سرنگون خواهد کرد: «نیرو‌های ما آن‌طرف مرز‌ها منتظر هستند و به محض ورود ما به ما خواهند پیوست.»

اما مردم آن‌ها را همراهی نکردند بلکه برای مقابله با ارتش رجوی و دفاع از خاک میهن به نیرو‌های رزمی پیوستند.

اهالی اسلام‌آباد غرب هم پس از ورود منافقین به شهر، از آن‌ها استقبال نکردند. در حالی که مردم هیچ اسلحه‌ای نداشتند و شهر کاملا تسخیر شده بود، منافقین با مخالفت‌های گسترده مردمی علیه خودشان روبه‌رو شدند. وقتی رزمندگان وارد شهر شدند، بخش عمده‌ای از مردم مسلح شدند و به‌ طور کاملا خودجوش ساماندهی شده و به تعقیب منافقین پرداختند. بخشی از آن‌ها هم بلدچی رزمندگان شدند.

نبرد با منافقین

خبر جنایات منافقین در اسلام‌آباد خیلی سریع به شورای عالی دفاع در تهران رسید. سپهبد شهید علی صیادشیرازی به سرعت با یک فروند فالکون عازم کرمانشاه شد و طرحی را برای به دام انداختن منافقین طراحی کرد.
صبح روز پنجم مرداد، عملیاتی که به نام «مرصاد» مشهور شد با رمز «یا علی‌بن‌ابی‌طالب (ع)» آغاز شد. در این عملیات، دو گردان از تیپ نبی‌اکرم (ص)، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام از پشت به اسلام‌آباد حمله کردند و توانستند به‌ راحتی شهر را از دست نیرو‌های منافق خارج کنند.

رزمندگان هنگام ورود به اسلام‌آباد با صحنه‌های دلخراش جنایات منافقین روبه‌رو شدند. یکی از صحنه‌ها این بود که عمامه یک طلبه را دور گردنش بسته بودند و او را از ساختمان سه طبقه‌ای در میدان مرکزی اسلام‌آباد آویخته بودند.

در ادامه نیرو‌های ضدزره و هوانیروز جمهوری اسلامی منافقین را که به صورت ستونی از جاده اسلام‌آباد به سمت کرمانشاه پیشروی می‌کردند در تنگه «چارزبَر» مورد هدف قرار دادند. آن‌ها که به ۳۴ کیلومتری کرمانشاه رسیده بودند در ساعت دو بعد از ظهرِ پنجم مرداد شکست را پذیرفته و پس از تحمل خسارات فراوان به سوی اسلام‌آباد عقب‌نشینی کردند.

پس از هجوم دوباره نیرو‌های سپاه، ارتش، بسیج و عشایر تا ساعت ۱۲ شب، بسیاری از منافقین به هلاکت رسیدند و آن‌هایی که زنده مانده بودند به طرف گردنه پاتاق فرار کردند و از آن‌جا به عراق گریختند.

منابع

۱. پورداراب، سعید، عملیات مرصاد، تهران: سوره سبز، ۱۳۹۴.
۲. مهدی‌نژاد، سارا، قطعه‌ای از آسمان، تهران: بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس، ۱۳۹۴.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

سنگ تمام مردم اسلام‌آباد غرب در سرکوب منافقین بیشتر بخوانید »

سازمان منافقین، توهم قدرت، شکست در استراتژی

چرا امام خمینی (ره) سازمان مجاهدین را قبول نداشت؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بازنگری اندیشه و رفتار‌های سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در دو مرحله قبل و بعد از انقلاب اسلامی نشان می‌دهد حیات سازمان در ابعاد فکری، آموزشی، سیاسی، اجتماعی، سازماندهی، اطلاعاتی، عملیاتی و نظامی با پیچیدگی و فراز و نشیب‌های بسیار گسترده و عمیقی روبه‌رو بوده است که بدون بررسی‌های عمیق، کارشناسانه و همه‌جانبه نمی‌توان به دریافت و درک صحیحی از آن‌ها دست یافت.

به مناسبت سالروز عملیات مرصاد (سوم تا ششم مرداد سال ۶۷) که منجر به شکست منافقان شد، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در گزارشی به روند فعالیت منافقین در قبل و بعد از انقلاب پرداخته است که آن را در ادامه می‌خوانید:

سازمان منافقین، توهم قدرت، شکست در استراتژی

همواره سه عنصر اساسی در ادراک سازمان مجاهدین خلق از مفهوم قدرت نقش داشته‌اند:

۱-توان، قابلیت و قدرت اندیشه و عمل سازمان

۲-عنصر اجتماعی و مردم

۳-عامل خارجی

توجه سازمان سازمان مجاهدین خلق به مفهوم قدرت و عناصر آن، تدریجاً شکل‌گرفته و تکامل یافته است، به همین دلیل عوامل و روند شکل‌گیری این مفهوم در یک بستر تاریخی قابل‌ بررسی است. آنچه روشن است این‌که مفهوم قدرت در کانون و مرکز ثقل هدف اصلی سازمان، یعنی مبارزه نهفته است.

قبل از انقلاب؛ چرا امام سازمان مجاهدین را قبول نداشت؟

قبل از انقلاب، سازمان مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه به روش مسلحانه را آغاز کرد. بن‌بست و شکست‌های پی‌درپی در روند مبارزه، سازمان را از درون دچار گسیختگی کرد. زیرا علاوه بر دستگیری نیرو‌ها توسط ساواک، تغییر مواضع ایدئولوژیک نیز موجب سرخوردگی و ترور اعضا شد.

برخلاف سازمان که به مبارزه و سازمان (تشکیلات) تأکید داشت، امام، اسلام و مردم را مورد توجه قرار داد و به این موضوع کاملاً واقف و وفادار بود؛ به همین دلیل امام معتقد بود، سازمان به اسلام اعتقاد ندارد و اسلام را ملعبه کرده است و لذا در ملاقات در شهر نجف، به اعضای سازمان توصیه کردند؛ خط‌مشی مسلحانه را رها کنند، زیرا آن‌ها را هلاک خواهد کرد. ولی سازمان به دلیل جزمیت و تصلب فکری و عملی همراه با ذهنی بودن، توهم قدرتمندی و فاصله گرفتن از مردم، به نظرات امام (ره) توجهی نکرد.

بعد از انقلاب؛ تغییر شیوه و نقشه راه

برخلاف مفهوم براندازی که قبل از انقلاب مورد توجه سازمان قرار گرفته بود، مفهوم جانشینی با عبارت آلترناتیو، پس از انقلاب و ابتدا در ایران شکل گرفت و استقرار سازمان در فرانسه، در گسترش و تعمیق این مفهوم، نقش مهمی داشته است.

بعد از اعلام فاز نظامی و حرکت مسلحانه در سال ۱۳۶۰ و خروج بنی‌صدر و رجوی از کشور، سازمان سه هدف اساسی را دنبال می‌کرد:

۱- هماهنگی مستقیم و نزدیک با غرب در جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی

۲- حفاظت از مرکزیت سازمان

۳-تبلیغ و جا انداختن سازمان در خارج از کشور.

سازمان با تشکیل شورای ملی مقاومت جهت ارتباط با دولت‌ها و محافل غربی، سه هدف عمده را پیگیری می‌کرد:

۱-معرفی شورا به عنوان آلترناتیو

۲- جلب کمک‌های تبلیغاتی، مالی کشور‌ها و نیرو‌های خارجی

۳-تضعیف اعتبار جمهوری اسلامی و تخریب چهره آن در صحنه بین‌الملل

نشان دادن چهره واقعی در سال ۱۳۶۰ با قیام مسلحانه

استراتژی سازمان در خردادماه سال ۱۳۶۰، برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، با مبارزه مسلحانه آغاز شد. تصور سازمان این بود که نظام قادر نیست خودش را جمع‌وجور کند و ضربه اول را پاسخ گوید. در تحلیل سازمان، افکار عمومی آماده قیام علیه نظام بود و از بعد نظامی هم به دلیل اشغال کشور توسط عراق، در اوج استیصال بود.

در واقع نمایش ۳۰ خرداد با برگزاری راهپیمایی که از مدت‌ها قبل، از ستاد واقع در خیابان انزلی، سازمان‌دهی آن در حال انجام بود، دریچه ورود به فاز نظامی و استراتژی سرنگونی بر اساس «خط ضربه‌ای» تشخیص داده شد.

همچنین تأکید شده بود، بلافاصله بعد از نخستین ضربه نظامی و سلب ثبات و بی‌آینده کردن رژیم، می‌بایست در زمینه سیاسی همه کارمان را متعادل و متوازن می‌کردیم و آلترناتیو دموکراتیک خودمان را ارائه می‌دادیم. بر اساس همین طرح، بلافاصله بعد از فرار بنی‌صدر و رجوی از ایران به فرانسه، شورای ملی مقاومت تأسیس شد.

چنین پیش‌بینی‌شده بود؛ سازمان با راهپیمایی به سوی جماران و حمله به امام و همچنین تصرف مجلس شورای اسلامی و مرکز صداوسیما، قیام مسلحانه را آغاز خواهد کرد.

هوشیاری و درایت امام

امام با ادراکی که از شرایط جدید، به ویژه ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ (تجمع و درگیری هواداران منافقین) و تشکیل جبهه متحد ضدانقلاب در داخل داشت، ضمن ایجاد آمادگی ذهنی در مردم، نسبت به شرایط حساس کشور در زمان جنگ، در اردیبهشت سال ۱۳۶۰ طی سخنانی به همه گروه‌ها برای خلع سلاح هشدار دادند.

پس از صحبت امام، سازمان به امام نامه نوشت و درخواست راهپیمایی به سمت جماران را طرح کرد. امام در پاسخ به این نامه در سخنرانی ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ فرمودند: مادامی‌که شما تفنگ‌ها را در مقابل ملت کشیده‌اید، یعنی مقابل اسلام با اسلحه قیام کرده‌اید، نمی‌توانیم صحبت کنیم. شما اسلحه‌ها را زمین بگذارید، من هم که یک طلبه هستم، با شما حاضرم، نه در یک جلسه، در ده‌ها جلسه، با شما بنشینم و صحبت کنم.

سازمان بر اثر برخورد امام به بن‌بست رسید و به گفته یکی از اعضای کادر مرکزی، رجوی در جمع اعضا و در حالی که پریشان بود و مرتب قدم می‌زد، گفت: امام توپ را در زمین ما انداخت.

امام در تداوم مقابله با حرکت‌های منافقین و بنی‌صدر در داخل کشور، روز پنج‌شنبه ۲۸ خرداد سال ۱۳۶۰ طی پیامی، ضمن دعوت مردم به هوشیاری و آرامش فرمودند: با حضور دائمی خود، هرج‌ومرج طلبان را خنثی کنید.

با فراخوانی مردم به صحنه، سازمان در شرایطی حرکت مسلحانه خود را در ۳۰ خرداد شروع کرد که تصور می‌کرد جمعیتی بالغ‌بر ۵۰۰ هزار نفر از هواداران و مردم، به دعوت سازمان به خیابان‌ها خواهند آمد. حال آنکه تنها سه هزار نفر به خیابان آمدند و از ساعت چهار بعدازظهر درگیری را شروع کردند و تا قبل از نیمه‌شب، دستگیر و یا متواری شدند.

ردپای ترور‌های کور

سازمان ضمن ادامه ترور و انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر و نخست‌وزیری در هشتم شهریور و فرار بنی‌صدر و رجوی به فرانسه، در تحلیل ناکامی «استراتژی ضربه‌ای» تأکید می‌کرد؛ نوک هرم حاکمیت ضربه خورده و حال باید با ضربه‌های پیاپی به بدنه هرم، جلوی ترمیم ضربه هفتم تیر و هشتم شهریور را گرفت.

در چارچوب این تحلیل، ترور مردم در کوچه و خیابان، تحت عنوان سرانگشتان رژیم شدت گرفت. در اواخر شهریور سال ۱۳۶۰ خط و تاکتیک تظاهرات گسترده، در داخل سازمان طرح شد.

قرار بود تظاهرات اول مهر برگزار شود، ولی به تاریخ پنجم مهر موکول شد. در روز پنجم مهر با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و اتوبوس شرکت واحد، تظاهرات آغاز شد، ولی همانند ۳۰ خرداد نتیجه‌ای نداشت. ضمن اینکه در همین روز، عملیات شکست حصر آبادان (ثامن‌الائمه (ع)) آغاز شد و مارش پیروزی نظامی در جبهه‌های جنگ، فضای جامعه را تحت تأثیر قرار داد.

در این مرحله نیز سازمان در ارزیابی شرایط اجتماعی، موقعیت نظام و توان سازمان اشتباه کرد و نتیجه‌ای جز شکست نداشت، در حالی که امام (ره) با فراخوانی مردم به صحنه و تبیین شرایط حساس برای انقلاب و وابستگی حرکت ضدانقلاب داخلی با دشمن خارجی، نه تنها این جریان را با شکست و اضمحلال روبرو کرد، بلکه زمینه انسجام اجتماعی و آزادسازی مناطق اشغالی را فراهم کرد.

وقتی که فرانسه پاتوق منافقین شد

استقرار سازمان در فرانسه و تشکیل شورای ملی مقاومت با هدف طرح سازمان به عنوان آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی ایران، نقطه آغاز دور جدیدی از فعالیت‌های سازمان برای براندازی بود.

قطعاً فرانسوی‌ها با توجه به استقرار سوسیالیست‌ها (فرانسوا میتران) نقش مهمی در توافق جدید عراق و سازمان و در نتیجه فراهم‌سازی استراتژی جدید سازمان برای براندازی با تکیه‌بر ارتش آزادی‌بخش در عراق داشتند.

سازمان نیز به این نتیجه رسیده بود که عراق در جنگ با ایران، مورد حمایت آمریکا و اروپاست و قرار گرفتن در کنار عراق، نه‌تن‌ها به ضرر رجوی و سازمان نیست، بلکه می‌تواند موجب پذیرش سازمان به‌عنوان آلترناتیو و جایگزین نظام جمهوری اسلامی شود. رجوی پیرو این توافقات و مقدماتی که فراهم شد، ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۵ وارد عراق شد.

توجه سازمان به عنصر خارجی در معادله جانشینی در مقایسه با سایر عوامل در این مرحله افزایش یافت. در واقع شکست‌های قبلی سازمان و محاسبه غلط از توان سازمان و عنصر اجتماعی، نقش مهمی در این گزینش داشت.

تماس آن‌ها با قدرت‌های بزرگ این توهم را در آن‌ها تقویت کرد که دیگر کار تمام شده و نیازی به متحدین ایرانی ندارد. پس از بررسی‌هایی که انجام شد؛ سازمان ضمن پذیرش شکست استراتژی جنگ چریک شهری، استراتژی جنگ جبهه‌ای، یا به تعبیر خود، جنگ آزادی‌بخش را انتخاب کرد.

سازمان مجاهدین به خاطر کسب سریع قدرت از طریق عملیات نظامی جبهه‌ای، همه نیرو‌های خود را بسیج و به عراق اعزام کرد تا از نعمت جنگ ایران و عراق برای بسط قدرت نظامی خود بهره جوید. رجوی در نشست خصوصی درباره تغییر استراتژی، به این موضوع اشاره می‌کند که چشم‌انداز سرنگونی وجود دارد و در مرحله نهایی خیز اول برای تسخیر تهران، خیز آخر هم هست.

سازمان معتقد بود باید با استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، با استقرار در عراق و تشکیل ارتش، جنگ جبهه‌ای را با هدف سرنگونی آغاز کند. در این روند، سازمان، ارتش آزادی‌بخش را تشکیل و رجوی با صدور اطلاعیه آن را اعلام کرد و دو هفته بعد در ملاقات صدام و رجوی، صدام تشکیل ارتش را به رجوی تبریک گفت.

امروز مهران، فردا تهران

سازمان در همکاری جدید با عراق، ضمن گرفتن تجهیزات و امکانات و کمک‌های مالی و آموزش زرهی و خلبانی، تلاش گسترده‌ای را برای جمع‌آوری اطلاعات از ایران آغاز کرد. علاوه بر این، عملیات‌های محدود را برای ارزیابی توان سازمان، تدریجاً تحت نظر عراقی‌ها و با کمک دیده‌بانی و توپخانه ارتش عراق آغاز کرد.

در این روند سازمان، عملیات موسوم به آفتاب را در فکه همزمان با حمله گسترده عراق برای بازپس‌گیری فاو آغاز کرد. سازمان از پیروزی‌های اولیه به این نتیجه رسید که توان یک یگان ما با سه یا چهار یگان ارتش ایران برابر است. بر پایه ارزیابی جدید سازمان از اوضاع نظامی جبهه، سازمان پس از حمله به مهران (تحت عنوان عملیات چلچراغ) شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر داد.

سازمان در مرحله جدید در حالی که عملیات‌های خود را در هر مرحله نسبت به گذشته گسترده‌تر می‌کرد و در اندیشه خیز نهایی به سمت تهران بود، تصور می‌کرد با وجود تحولات نظامی بر اثر پیشروی‌های عراق و فشار به ایران برای اتمام جنگ، ایران از پذیرش قطعنامه امتناع خواهد کرد.

سازمان معتقد بود، ایران به دلیل بسته بودن همه راه‌ها با عراق، صلح نخواهد کرد و ادامه جنگ به معنای کاهش توان نظامی و اقتصادی ایران خواهد شد و این روند تا شکست ایران ادامه خواهد یافت و سازمان در این مسیر فرصت خواهد داشت تا در ادامه عملیات‌های خود، خیز بلند به سمت ایران بردارد. با اعلام خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، تمامی نقشه و طرح‌های سازمان با بن‌بست مواجه شد.

تصمیم برای حمله به ایران با طراحی عملیات فروغ جاویدان

اولین واکنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست رجوی با اعضا در عصر روز جمعه ۳۱ تیر سال ۱۳۶۷ در سالن عمومی قرارگاه اشرف بود. رجوی در این نشست با یادآوری شعار اول مهران، بعداً تهران گفت: دیگر وقت آن رسیده به ایران برویم. وی نام عملیات را فروغ جاویدان اعلام و تأکید کرد باید در عرض دو، یا سه روز انجام شود. رجوی به خیال خودش طی ۴۸ ساعت می‌توانست تهران را فتح کند.

او در آن سخنرانی درباره توجیه عملیات فروغ جاویدان مطرح کرد: رژیم دیگر نیروی جنگی لازم ندارد و نمی‌تواند نیروی جبهه را تأمین کند و از لحاظ نظامی، تعادل خود را از دست‌داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین‌المللی قرار دارد. همچنین رجوی درباره واکنش مردم گفت: در این عملیات مردم به حمایت از ما برمی‌خیزند و اگر در این عملیات شکست هم بخوریم، تأثیرش آن قدر هست که باعث برپایی قیام توسط مردم شود.

به همین خاطر برای این عملیات، حدود ۳۰ تیپ رزمی برای تهاجم خود به خاک ایران تشکیل داده بودند. هر تیپ ۱۷۰ تن نیروی رزمی (۲۰ زن و ۱۵۰ مرد) در اختیار داشت که به همراه نیرو‌های پشتیبانی به ۲۸۰ تن می‌رسید و دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود. تعداد کل نیروی رزمنده نیز حدود پنج هزار و ۲۰۰ نفر و نیروی در صحنه به حدود هفت هزار نفر رسید؛ و این گونه بود که منافقین در روز چهارم مرداد از ساعت ۱۶ یگان‌های خود را از مرز عبور دادند و در آن مقطع زمانی، چون بیشتر نیرو‌های ایرانی در جبهه جنوب مستقر بودند، منافقین با کمترین درگیری توانستند پیشروی کنند و شهر‌هایی نظیر قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلام‌آباد غرب را به اشغال خود درآورند و سپس از طریق جاده خود را به ۳۴ کیلومتری کرمانشاه در منطقه تنگه چهارزبر برسانند تا اینکه صبح روز پنجم مرداد ماه عملیات مرصاد با رمز «یا علی» آغاز شد و در نهایت عملیات فروغ جاویدان با وجود پشتیبانی هوایی و توپخانه‌ای عراق شکست خورد و سازمان با برجا گذاشتن بیش از چهار هزار کشته و زخمی، مجدداً در برابر یک شکست استراتژیک قرار گرفت.

سازمان منافقین، توهم قدرت، شکست در استراتژی

سازمان منافقین بعد از شکست در مرصاد

رجوی پس از شکست در عملیات مرصاد گفت: اگر پیش‌بینی‌ها و خواسته‌ها به وقوع نپیوست، به علت حضور شخص امام بوده و در صورت فوت ایشان، دیگر کسی نیست که بتواند ثبات کشور را تأمین کند و تشتت‌ها گسترش می‌یابد و نظام از درون می‌پوسد و در نتیجه، سقوط جمهوری اسلامی حتمی است.

در واقع سازمان برای سرپوش گذاشتن بر شکست استراتژی سرنگونی، با تکیه بر تشکیل ارتش آزادی‌بخش در عراق، مجدداً تحلیل‌های جدیدی را برای گذار از پیامد‌های این شکست، دستاویز قرار داد. سازمان برای بعد از پیامد‌های شکست با توجه به یکی شدن سرنوشتش با صدام و رژیم بعثی، تلاش‌های گسترده‌ای را انجام داد که مشارکت در قتل عام مردم عراق در انتفاضه، یکی از آن‌ها بود.

بعد از سقوط صدام

سازمان بعد از سقوط صدام، در کنار نیرو‌های آمریکا، انگلیس و اسرائیل، هدف سرنگونی جمهوری اسلامی را دنبال می‌کند.

چنانچه روشن است؛ تجربیات گذشته سازمان و تجزیه و تحلیل غلط از عناصر قدرت و شرایط اجتماعی با تفکر التقاطی، هیچ‌گونه تأییدی در اصلاح خط‌مشی آن نداشته و منافقین را بیش از گذشته به سمت وابستگی و رفتار در چارچوب معادلات قدرت‌های خارجی سوق داده است.

درباره عملیات مرصاد

با پاتک سازمان یافته و هجوم منافقین (سازمان مجاهدین خلق) به خاک جمهوری اسلامی ایران در سوم مرداد ماه سال ۶۷ که با حمایت توپخانه و نیروی هوایی ارتش بعثی عراق همراه بود، منافقین اسم عملیاتشان را «فروغ جاویدان» گذاشتند، بعد از این حمله در حد فاصل جاده باختران (کرمانشاه) به اسلام آباد غرب از تنگه چهارزبر تا اسلام آباد غرب و قصرشیرین نیروی زمینی سپاه همراه با هوانیروز و نیروی هوایی ارتش وارد عمل شدند که در نهایت موفق به انهدام و دفع حمله منافقین به غرب کرمانشاه و همچنین عقب راندن دشمن از خاک ایران اسلامی شدند.

خسارت دشمن بیش از دو هزار کشته، یک هزار و صد زخمی و ۲۵۰ اسیر همراه با انهدام ۹۳ دستگاه تانک و نفربر، ۶۱۲ دستگاه خودرو و ۵۱ تفنگ ۱۰۶ م‌م بود، همچنین رزمندگان اسلام موفق شدند ده‌ها دستگاه تانک و نفربر، ده‌ها دستگاه خودرو، هزار قبضه آر. پی. جی۷، ۷۰۰ قبضه تیربار کلاشینکف و تعدادی تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی را به غنیمت بگیرند.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

چرا امام خمینی (ره) سازمان مجاهدین را قبول نداشت؟ بیشتر بخوانید »

شبی که رزمندگان کنار بعثی‌ها خوابیدند

بیتوته ارتش بعثی در کنار لشکر ۴۱ ثارالله (ع) در ایام عملیات مرصاد


شبی که رزمندگان کنار بعثی‌ها خوابیدندبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، رژیم بعث عراق با نقض آتش‌بس از مرز‌های جنوبی حملات مجددی را آغاز کرد و از سوی دیگر منافقین با پشتیبانی صدام از غرب کشور اقدام به عملیات «فروغ جاویدان» کردند که در ایران به عملیات مرصاد موسوم شد.  

سردار جعفر اسدی که در محور‌های جنوبی همراه با لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و حاج قاسم سلیمانی در مقابل دشمن می‌جنگید خاطره جالبی را از آن دوران روایت کرده است که به شرح زیر است:

«یادم هست که [در محور اول عملیات مشترک دشمن] در نزدیکی شلمچه تا صبح با بعثی‌ها یک جا خوابیدیم! نماز صبح را که خواندیم شروع به آماده کردن گردان‌ها کردیم که به طرف مرز حرکت کنند.

یک مقدار که هوا روشن شد یکی از برادران رزمنده گفت که این تانک‌های لشکر ۴۱ ثارالله (ع) را هم بگویید با ما جلو بیایند.

گفتم کدام تانک‌ها؟

گفتند همین‌ها که اینجا ایستاده‌اند.

من نگاه کردم دیدم چندین تانک و نفربر جلوی ما ایستاده‌اند.

پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله (ع) رفتیم. من گفتم: این تانک‌هایتان را نمی‌فرستید جلو بروند؟

گفت: این‌ها مال ما نیست. با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که این‌ها عراقی هستند.

من از فرمانده گردان پرسیدم: اصغر کجا می‌روی؟

گفت: داریم می‌رویم گروهان آخری را سوار کنیم و جلو برویم.

گفتم: بگو پیاده شوند.

گفت: برای چه پیاده شوند؟

گفتم: با چه کسی می‌خواهی بجنگی؟

گفت: می‌خواهیم به مرز برویم. آنجا که بعثی‌ها هستند.

گفتم: این‌ها بعثی‌ هستند.

گفت: نه؛ این‌ تانک‌ها متعلق به لشکر ۴۱ است.

گفتم: نه، این‌ها بعثی هستند. بعد از نماز صبح که هوا روشن شده بود ما فهمیدیم که آن‌ها بعثی هستند که دیشب تا صبح در نزدیکی هم خوابیده بودیم. از بس که آن‌ها خسته بودند و ما هم خسته شده بودیم تا دیر زمانی می‌جنگیدیم و درگیر بودیم و شب به این منطقه آمدیم و از هوش رفته بودیم.

حالا صبح برای نماز صبح که بلند شدیم تا نیرو‌ها را بفرستیم که جلو بروند، دیدیم بعثی‌ها کنار ما هستند. همان جا درگیر شدیم؛ درگیری بسیار سنگین و تنگاتنگ بود که الحمدلله موفق شدیم از مرز بیرونشان کرده و خاکریز‌های مرزی را ترمیم کنیم. پدافند را بردیم آنجا گذاشتیم و جیپ‌های ۱۰۶ را مستقر کردیم.

منبع: عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

بیتوته ارتش بعثی در کنار لشکر ۴۱ ثارالله (ع) در ایام عملیات مرصاد بیشتر بخوانید »

شبی که رزمندگان کنار بعثی‌ها خوابیدند

بیتوته ارتش بعثی در کنار لشکر 41 ثارالله (ع) در ایام عملیات مرصاد


شبی که رزمندگان کنار بعثی‌ها خوابیدندبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، رژیم بعث عراق با نقض آتش‌بس از مرز‌های جنوبی حملات مجددی را آغاز کرد و از سوی دیگر منافقین با پشتیبانی صدام از غرب کشور اقدام به عملیات «فروغ جاویدان» کردند که در ایران به عملیات مرصاد موسوم شد.  

سردار جعفر اسدی که در محور‌های جنوبی همراه با لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و حاج قاسم سلیمانی در مقابل دشمن می‌جنگید خاطره جالبی را از آن دوران روایت کرده است که به شرح زیر است:

«یادم هست که [در محور اول عملیات مشترک دشمن] در نزدیکی شلمچه تا صبح با بعثی‌ها یک جا خوابیدیم! نماز صبح را که خواندیم شروع به آماده کردن گردان‌ها کردیم که به طرف مرز حرکت کنند.

یک مقدار که هوا روشن شد یکی از برادران رزمنده گفت که این تانک‌های لشکر ۴۱ ثارالله (ع) را هم بگویید با ما جلو بیایند.

گفتم کدام تانک‌ها؟

گفتند همین‌ها که اینجا ایستاده‌اند.

من نگاه کردم دیدم چندین تانک و نفربر جلوی ما ایستاده‌اند.

پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله (ع) رفتیم. من گفتم: این تانک‌هایتان را نمی‌فرستید جلو بروند؟

گفت: این‌ها مال ما نیست. با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که این‌ها عراقی هستند.

من از فرمانده گردان پرسیدم: اصغر کجا می‌روی؟

گفت: داریم می‌رویم گروهان آخری را سوار کنیم و جلو برویم.

گفتم: بگو پیاده شوند.

گفت: برای چه پیاده شوند؟

گفتم: با چه کسی می‌خواهی بجنگی؟

گفت: می‌خواهیم به مرز برویم. آنجا که بعثی‌ها هستند.

گفتم: این‌ها بعثی‌ هستند.

گفت: نه؛ این‌ تانک‌ها متعلق به لشکر ۴۱ است.

گفتم: نه، این‌ها بعثی هستند. بعد از نماز صبح که هوا روشن شده بود ما فهمیدیم که آن‌ها بعثی هستند که دیشب تا صبح در نزدیکی هم خوابیده بودیم. از بس که آن‌ها خسته بودند و ما هم خسته شده بودیم تا دیر زمانی می‌جنگیدیم و درگیر بودیم و شب به این منطقه آمدیم و از هوش رفته بودیم.

حالا صبح برای نماز صبح که بلند شدیم تا نیرو‌ها را بفرستیم که جلو بروند، دیدیم بعثی‌ها کنار ما هستند. همان جا درگیر شدیم؛ درگیری بسیار سنگین و تنگاتنگ بود که الحمدلله موفق شدیم از مرز بیرونشان کرده و خاکریز‌های مرزی را ترمیم کنیم. پدافند را بردیم آنجا گذاشتیم و جیپ‌های ۱۰۶ را مستقر کردیم.

منبع: عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

بیتوته ارتش بعثی در کنار لشکر 41 ثارالله (ع) در ایام عملیات مرصاد بیشتر بخوانید »