رژیم پهلوی

فرمان راهبردی امام راحل برای ریشه‌کنی بی‌سوادی


گروه فرهنگ دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ حضرت امام خمینی (ره) رهبری هست دارای ابعاد و ویژگی‌ها منتوع که توانست با اشراف بر ظرفیت‌های مردم ایران و شناخت حقیقت اسلام نهضتی جهانی را ایجاد و به پیروزی برساند. یکی از ابعاد این رهبر جامع‌الاطراف، بعد فرهنگی آن هست که نسبت به ویژگی‌های ایشان دارای نمود عینی‌تری هست. فرمان امام راحل در هفتم دی ۱۳۵۸ مبنی بر تشکیل نهضت سواد آموزی یکی از اقدامات فرهنگی ایشان هست که سبب افزایش نرخ سواد در ایران شد.

بی‌توجهی رژیم پهلوی به مسئله مهم سوادآموزی بخصوص برای قشر روستائیان، افراد بازمانده از تحصیل، طبقه محروم کارگران و … سبب آسیب‌های اجتماعی فراوان شد بخصوص که این گروه از جامعه به دلیل مهاجرت افراد کم برخوردار به شهر‌های بزرگ باعث تعارض‌های فراونی شد. امام خمینی (ره) در همان سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی برای مرتفع شدن این آسیب بزرگ اجتماعی فرمان تشکیل نهضت سوادآموزی را صادر کرد.

هدف از تشکیل نهضت سوادآموزی از بین بردن بی سوادی در کشور بود. به صورتی که حداکثر تا ۳ سال بعد بتوان میزان باسوادی از مرز ۹۰ درصد بالاتر برد. براساس این طرح لازم بود هر سال حداقل ۳ میلیون نفر از افراد بی‌سواد کشور باسواد شوند. در طول سال‌های ۶۱ ـ ۸۵ هسته مرکزی نهضت سوادآموزی با حضور نمایندگان آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، نماینده روحانیت و جهاد دانشگاهی شکل گرفت.

در سال ۱۳۶۳ با هدف تقویت و توسعه برنامه‌های مبارزه با بی‌سوادی در کشور اساسنامه سازمان در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که در آن وظیفه اصلی نهضت آموزش بزرگسالان در حد خواندن، نوشتن تعیین شد. این سازمان برای کمک به آموزش‌و پرورش در مسدود کردن مبادی ورودی بی‌سوادی از سال ۱۳۶۵ با آموزش کودکان بازمانده از تحصیل تا سال ۱۳۷۸ بیش از ۵/۱ میلیون کودک در سنین ۶ تا ۱۰ ساله در مناطق محروم و روستایی کشور تحت پوشش فعالیت‌های خود قرار داده هست که این روند رو به رشد همچنان ادامه دارد.

پیام امام خمینی (ره) به مناسبت تشکیل نهضت سواد آموزی

بسم الله الرحمن الرحیم

و القلم و مایسطرون

ملت شریف ایران! شما می‌دانید که در رژیم گذشته آنچه که بر ملت مبارز ایران سایه افکنده بود، علاوه بر دیکتاتوری و ظلم، تبلیغات بی‌محتوا و هیچ را همه چیز جلوه دادن بود، ملتی که در همه ابعاد از حوایج اولیه محروم بود وانمود می‌شد که در اوج ترقی هست. از جمله حوایج اولیه برای هر ملت که در ردیف بهداشت و مسکن، بلکه مهمتر از آنها هست، آموزش برای همگان هست.

مع الاسف کشور ما وارث ملتی هست که از این نعمت بزرگ در رژیم سابق محروم و اکثر افراد کشور ما از نوشتن و خواندن برخودار نیستند، چه رسد به آموزش عالی. مایه بسی خجلت هست که در کشوری که مهد علم و ادب بوده و در سایه اسلام زندگی می‌کند که طلب علم را فریضه دانسته هست، از نوشتن و خواندن محروم باشد. ما باید در برنامه دراز مدت، فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگ مستقل و خودکفا تبدیل کنیم و اکنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشریفات خسته کننده برای مبارزه با بی‌سوادی بطور ضربتی و بسیج عمومی قیام کنیم. تا ان‌شاءالله در آینده نزدیک، هر کس نوشتن و خواندن ابتدایی را آموخته باشد. 

برای این امر لازم هست تمام بی‌سوادان برای یادگیری و تمام خواهران و برادران با سواد برای یاد دادن بپاخیزید و وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات بپا خیزد و از قرطاس بازی و تشریفات اداری بپرهیزد و برادران و خواهران ایمانی برای رفع این نقیصه دردآور بسیج شوید و ریشه این نقص را از بن برکنید.

تعلیم و تعلم عبادتی هست که خداوند تبارک و تعالی ما را بر آن دعوت فرموده هست. ائمه جماعات شهرستان‌ها و روستا‌ها مردم را دعوت نمایند و در مساجد و تکایا، با سوادان نوشتن و خواندن را به خواهران و برادران خود یاد دهند و منتظر اقدامات دولت نباشند و در منازل شخصی، اعضای با سواد خانواده اعضای بیسواد را تعلیم کنند و بیسوادان از این امر سرپیچی نکنند.

من از ملت عزیز امید دارم که با همت والای خود، بدون فوت وقت، ایران را به صورت مدرسه‌ای درآورند و در هر شب و روز در اوقات بیکاری، یکی دو ساعت را صرف این عمل شریف نمایند.

بپا خیزید که خداوند متعال با شما هست. از خداوند تعالی سعادت و سلامت و رفاه ملت شریف را خواستارم؛ و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فرمان راهبردی امام راحل برای ریشه‌کنی بی‌سوادی بیشتر بخوانید »

بی‌کفایتی رژیم پهلوی و ننگ رضایت دادن برای رهایی یک آمریکایی‌

بی‌کفایتی رژیم پهلوی و ننگ رضایت دادن برای رهایی یک آمریکایی‌


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از مبارزان انقلاب اسلامی و رزمندگان عرصه دفاع مقدس هست که در طول سال‌ها فعالیت خدماتی به نظام اسلام انجام داده هست. تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه، نوار و رساله حضرت امام خمینی (ره)، راه‌اندازی گروه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و فرار مستشاران آمریکایی از اصفهان نقش به سزایی داشته هست. همچنین برگزاری مراسم سومین روز شهادت مصطفی خمینی در مدرسه صدر بازار اصفهان، مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم، سخنرانی در راهپیمایی‌های مبارزاتی دانش آموزی و دانشجویی در دوران انقلاب از جمله فعالیت‌های وی هست.

صفرزاده به دنبال فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، با همکاری حجج اسلام سید علی‌اکبر ایوبی و علی ضامن عطایی، تمام توان خود را برای تشکیل بسیج و آموزش بسیجیان در منطقه خورسکان اصفهان به کار گرفت.

حضور رزمی تبلیغی در جبهه، راه‌اندازی دفتر تبلیغات اسلامی در ستاد عملیات جنوب، تشکیل ستاد هماهنگی تبلیغات بین کلیه ارگان‌های مستقر در خرمشهر و آبادان، راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ آبادان؛ راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ سوسنگرد؛ راه‌اندازی دایره عقیدتی سیاسی ناحیه خوزستان؛ شرکت در عملیات‌های فرماندهی کل قوا، شکستن حصر آبادان، رمضان، فتح المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ والفجر ۸. از جمله فعالیت‌های وی در دوران دفاع مقدس هست.

متنی که قسمت پنجم آن را در ادامه می‌خوانید مروری هست بر تاریخ شفاهی حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.

ننگ رضایت گرفتن برای آمریکایی‌ها

یکی از برنامه‌های بسیار تأثیرگذار برای اخراج آمریکایی‌ها، ناامن کردن محل استقرار آنها بود. بر این اساس اقدامات و عملیات‌هایی صورت می‌گرفت تا آنها احساس ترس و ناامنی کنند و از ایران خارج شوند. در پایان یکی از این عملیات‌ها موتور من خاموش شد و آمریکایی‌ها ما را محاصره کردند. همان طور که از دور به ما نگاه می‌کردند، من از موتور پیاده شدم و از شدت ناراحتی دستم را به کمر گذاشتم و کنار موتور ایستادم. آمریکایی‌ها با تصور اینکه مسلح هستم احساس خطر کردند و وحشت‌زده از محل فراری شدند. در همین لحظه من بار دیگر اِستارت زدم و این دفعه موتور روشن شد و به سرعت محل را ترک کردم، اگر موتور خاموش نمی‌شد و این طور فکر نمی‌کردند به یقین ما را تعقیب کرده و می‌گرفتند. اما به این ترتیب با امداد الهی نجات پیدا کردم.  

[مدتی بعد]از مسجد محل، با دوچرخه به منزل می‌رفتم که دو آمریکایی در محل با ژیانی که سوار بودند عمداً با من برخورد کردند و اول به دیوار و بعد به زمین خوردم و شانه‌ام زخمی شد، جریان را به اَخوی بزرگترم که به زبان انگلیسی هم مسلط بود گفتم و رفتیم درب خانه این آمریکایی، برادرم به او اعتراض کرد و او با تندی در جواب گفت: شما همه وحشی هستید.

در نتیجه به کلانتری محل مراجعه کردیم و با مشقت بسیار از آنها شکایت کردیم. مأمور کلانتری استوار جمشیدی از نمازگزاران مسجد محل بود و به دلیل شناختی که از حق و حقوق و نفوذ آمریکایی‌ها در ایران داشت ابتدا سعی کرد ما را منصرف کند، اما وقتی اصرار ما را دید یک مأمور فرستاد و آنها را به کلانتری آورد. به سرعت یک گروه مجهز به مترجم و وکیل، از طرف آمریکایی‌ها آمدند. اظهارات من و دو آمریکایی ثبت شد و فردا بعد از مراجعه به پزشک قانونی به دادسرا رفتیم و پس از بازجویی، پرونده را به دادگاه ارسال کردند و فردای آن روز قاضی در دادگاه به من گفت باید رضایت بدهی. 

وقتی من اعتراض کردم، قاضی با تندی پاسخ داد: ما نمی‌توانیم آنها را محاکمه کنیم. باید پرونده را به آمریکا بفرستیم تا خودشان رسیدگی کنند و این برای ایران خیلی بد هست که یک الف بچه علیه دو مستشار عالی رتبه آمریکایی شکایت کرده باشد.  

به هر صورت با همین برخورد‌ها به اجبار از من برای آنها رضایت گرفتند.  

منبع: جامانده (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به روایت حسن صفرزاده تهرانی) 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

بی‌کفایتی رژیم پهلوی و ننگ رضایت دادن برای رهایی یک آمریکایی‌ بیشتر بخوانید »

یادگاری سربازان شاه در شانه من

نجات معجزه‌آسای جوان انقلابی از دست دژخیمان شاه


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از مبارزان انقلاب اسلامی و رزمندگان عرصه دفاع مقدس هست که در طول سال‌ها فعالیت خدماتی به نظام اسلام انجام داده هست. تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه، نوار و رساله حضرت امام خمینی (ره)، راه‌اندازی گروه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و فرار مستشاران آمریکایی از اصفهان نقش به سزایی داشته هست. همچنین برگزاری مراسم سومین روز شهادت مصطفی خمینی در مدرسه صدر بازار اصفهان، مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم، سخنرانی در راهپیمایی‌های مبارزاتی دانش آموزی و دانشجویی در دوران انقلاب از جمله فعالیت‎های وی هست.

صفرزاده به دنبال فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، با همکاری حجج اسلام سید علی‌اکبر ایوبی و علی ضامن عطایی، تمام توان خود را برای تشکیل بسیج و آموزش بسیجیان در منطقه خورسکان اصفهان به کار گرفت.

حضور رزمی تبلیغی در جبهه، راه‌اندازی دفتر تبلیغات اسلامی در ستاد عملیات جنوب، تشکیل ستاد هماهنگی تبلیغات بین کلیه ارگان‌های مستقر در خرمشهر و آبادان، راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ آبادان؛ راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ سوسنگرد؛ راه‌اندازی دایره عقیدتی سیاسی ناحیه خوزستان؛ شرکت در عملیات‌های فرماندهی کل قوا، شکستن حصر آبادان، رمضان، فتح المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ والفجر ۸. از جمله فعالیت‌های وی در دوران دفاع مقدس هست.

متنی که قسمت چهارم آن را در ادامه می‌خوانید مروری هست بر تاریخ شفاهی حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.

معجزه آسا نجات پیدا کردم 

یکی از روز‌های دوران انقلاب که اعتراض‌های مردمی نسبت به ظلم و ستم رژیم فراگیر شده و به اوج خود رسیده بود، مردم در خیابان‌های احمدآباد، سروش، ولی عصر، عبدالرزاق و مسجد سید به تظاهرات پرداختند و برای به زانو درآوردن حکومت نظامی به مراکز دولتی هجوم آوردند و آنها را به آتش کشیدند. در صورتی که فرمانده حکومت نظامی اصفهان سرهنگ ناجی، برای متفرق کردن مردم دستور تیر داده بود، من و آقای عطایی به حجره آمدیم و هر تعداد مواد آتش زا از قبل آماده کرده بودیم، برداشتیم و راهی خیابان احمدآباد شدیم. 

آتش‌زا‌ها یکی پس از دیگری خرج اماکن دولتی شد. آخری آن سهم بانک عمران بود، وقتی به آن جا رسیدیم آتش‌زا را از گونی خارج کردم، گونی را زیر بغل گذاشتم و آتش زا را داخل بانک رها کردم. باید همین که بر زمین می‌خورد آتش می‌پ‌گرفت، اما این طور نشد، سریع کبریت داخل جیبم را بیرون آوردم که در همان لحظه خودش آتش گرفت و این در حالی بود که جمعیت به خاطر حمله سربازان حکومت نظامی در حال فرار بودند و ما بی‌توجه به آنها در حال آتش زدن بانک بودیم. 

ناگهان صدای ترمز ماشینی توجه مرا جلب کرد، دو خودروی جیپ حکومت نظامی پشت سرم بودند. فرمانده آنها فریاد زد و فرمان شلیک داد و گفت: اینی که زیر بغلش گونی دارد بزنید. 

همه فرار کردیم و سربازان هم به دنبال ما آمدند. همین طور که در حال فرار بودم به عقب نگاه کردم، سربازِ قد بلندی را دیدم که با اسلحه ژسه در فاصله یک متری به دنبالم هست، تا سر را برگرداندم صدای شلیک گلوله در فضا پیچید و شانه‌ام گرم شد و نفسم بند آمد، اما به فرار ادامه دادم تا به یک کوچه رسیدم، داخل آن شدم و شروع کردم به حالت زیگزاگ دویدن تا تیرِ دیگری به من اصابت نکند، وقتی به پیچ انتهای کوچه رسیدم دیگر چیزی نفهمیدم و افتادم. 

وقتی چشم باز کردم یک نفر بالای سرم بود و از من پرسید: چه اتفاقی افتاده؟! 

گفتم: تیر خوردم.

کتف چپم را به او نشان دادم، او تا کتف مرا دید گفت چیزی نیست. تعجب کردم! اصابت تیر از سلاح ژسه با آن فاصله کم حتماً باید قلبم را می‌شکافت و از جلو خارج می‌شد! اما با وجود درد زیادی که داشت به خیر گذشته بود و معجزه آسا نجات پیدا کرده بودم. 

مرا سوار موتور کردند و به بیمارستان عسگریه بردند، بیمارستان پر از زخمی بود؛ یکی تیر به پایش خورده و از بدنش آویزان بود، یکی به فکش تیر خورده و بی‌هوش شده بود، یکی تیر به شکمش خورده بود و ناله می‌کرد. در میان آنان احساس کردم هیچ اتفاق خاصی برای من نیفتاده! پس از معاینه و عکس برداری، درمان مختصری صورت گرفت و مرا به خانه فرستادند.

آن شب با یک موتور به منزل برگشتم. خیلی درد داشتم و ناله می‌کردم، اما تلاشم این بود کسی در منزل متوجه اتفاقی که برایم افتاده نشود! پدرم تا حدودی شک کرده بود و فکر می‌کرد درد یا کوفتگی ناشی از ضربه یا زمین خوردن دارم و زیر لب می‌گفت: معلوم نیست بیرون خانه چه آتشی سوزانده که ناله‌هایش را برای ما آورده. 
به هر صورت این قضیه را هم بدون اینکه کسی از اعضای خانواده را درگیر کنم گذراندم و با استراحت حال و روزم بهتر شد و آن شیء فلزی تا امروز به یادگار در بدن من باقی مانده هست.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نجات معجزه‌آسای جوان انقلابی از دست دژخیمان شاه بیشتر بخوانید »

حادثه خونبار  ۱۹ مرداد ۱۳۵۷ مردم اصفهان نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی

نقش مردم اصفهان در تاریخ انقلاب اسلامی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از مبارزان انقلاب اسلامی و رزمندگان عرصه دفاع مقدس هست که در طول سال‌ها فعالیت خدماتی به نظام اسلام انجام داده هست. تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه، نوار و رساله حضرت امام خمینی (ره)، راه‌اندازی گروه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و فرار مستشاران آمریکایی از اصفهان نقش به سزایی داشته هست. همچنین برگزاری مراسم سومین روز شهادت مصطفی خمینی در مدرسه صدر بازار اصفهان، مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم، سخنرانی در راهپیمایی‌های مبارزاتی دانش آموزی و دانشجویی در دوران انقلاب از جمله فعالیت‎های وی هست.

صفرزاده به دنبال فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، با همکاری حجج اسلام سید علی‌اکبر ایوبی و علی ضامن عطایی، تمام توان خود را برای تشکیل بسیج و آموزش بسیجیان در منطقه خورسکان اصفهان به کار گرفت.

حضور رزمی تبلیغی در جبهه، راه‌اندازی دفتر تبلیغات اسلامی در ستاد عملیات جنوب، تشکیل ستاد هماهنگی تبلیغات بین کلیه ارگان‌های مستقر در خرمشهر و آبادان، راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ آبادان؛ راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ سوسنگرد؛ راه‌اندازی دایره عقیدتی سیاسی ناحیه خوزستان؛ شرکت در عملیات‌های فرماندهی کل قوا، شکستن حصر آبادان، رمضان، فتح المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ والفجر ۸. از جمله فعالیت‌های وی در دوران دفاع مقدس هست.

متنی که قسمت سوم آن را در ادامه می‌خوانید مروری هست بر تاریخ شفاهی حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.

تحصن منزل آیت‌الله سید حسین خادمی 

۱۰ مرداد ۱۳۵۷ مصادف با ۲۶ شعبان ۱۳۹۸ مزدوران رژیم به منزل آیت‌الله سید جلال‌الدین طاهری، امام جمعه شهر، هجوم آوردند و ایشان را دستگیر کردند. پس از انتشار خبر تعدادی از روحانیون عکس‌العمل نشان داده و جهت اعلام مخالفت با اقدام رژیم در مدرسه صدر بازار جمع شدند، اما وحشت و رعب از ساواک نمی‌گذاشت کسی پیش قدم شود. به همین خاطر با آقای عطایی جلوی سالن مدرسه رفتیم شروع به تکبیر گفتن کردیم. به همین ترتیب یکی یکی طلاب، روحانیون و تعدادی از بازاریان به ما ملحق شدند و پس از اینکه همه جمع شدند با مشورت اساتید روحانی قرار شد نزد آیت‌الله خادمی برویم و کسب تکلیف کنیم. این تصمیم را با صدای بلند اعلام کردم و همه یکپارچه تکبیر گفتند و به سمت منزل آیت‌الله خادمی حرکت کردیم. 

نگران بودیم و احتمال می‌دادیم پلیس برای متفرق کردن جمعیت دخالت کند، به همین خاطر اعلام کردیم کسی شعار ندهد و برای احتیاط تعدادی جعبه کبریت و مقداری کاغذ تهیه کردیم و به افراد دادیم تا اگر پلیس برای پراکنده کردن مردم از گاز اشک‌آور استفاده کرد با آتش زدن کاغذ‌ها اثر آن را از بین ببرند و جمعیت را در جای خود نگه دارند. 

وقتی درب منزل حضرت آیت‌الله خادمی موضوع را با ایشان مطرح کردیم، ایشان جمعیت متشکل از روحانیون و طلاب و تعدادی از بازاریان را به داخل منزل هدایت کرد و در ایوان منزل روی یک صندلی نشست و شروع به تلفن زدن کرد تا راه حلی برای مسئله پیدا کند. آیت‌الله خادمی ابتدا به رئیس شهربانی زنگ زد، اما ایشان اظهار بی‌اطلاعی کرد، سپس به رئیس کمیته مشترک زنگ زد که ایشان هم خود را بی‌خبر از مسئله نشان داد، پس از آن به جانشین رئیس ساواک تلفن کرد، اما او هم اظهار کرد خبری از این قضیه ندارد، در نهایت به رئیس ساواک زنگ زد که ابتدا اظهار بی‌اطلاعی کرد ولی وقتی پافشاری آیت‌الله خادمی را دید گفت: آیت‌الله طاهری برای پاره‌ای از مذاکرات احضار شده و تا ظهر آزاد می‌شود. 

این وعده و فرمایش آیت‌الله خادمی، بعضی را سُست کرد، اما از آن جایی که به قول رئیس ساواک نمی‌شد اعتماد کرد، با دو نفر از روحانیون که جرأت بیشتری داشتند صحبت کردم که پافشاری کنند و بگویند: تا آیت‌الله طاهری آزاد نشود ما این جا را ترک نمی‌کنیم. این پافشاری سبب شد تا آیت‌الله خادمی دوباره با رئیس ساواک تماس گرفت و موضوع را مطرح کرد که تعدادی از علما و روحانیون و تعدادی از بازاریان در منزل بنده جمع شدند و می‌گویند تا آیت‌الله طاهری آزاد نشود ما این جا را ترک نمی‌کنیم.

رئیس ساواک گفت: آیت‌الله طاهری اصفهان نیست که در اختیار ما باشد، ایشان را به تهران بردند، من قول می‌دهم با مقامات بالا صحبت کنم تا فردا آزادشان کنند. از آن جایی که احتمال داده می‌شد جمعیت با این جواب متفرق شوند؛ از همان روحانیون خواستم تا روی ایوان بروند و از مردم بخواهند استقامت کنند که این هم نتیجه داد و وقتی جمعیت پافشاری روحانیون را دیدند؛ محکم‌تر بر خواسته‌شان ایستادند و در نهایت همین اصرار و مداومت به تحصّن در منزل حضرت آیت‌الله خادمی منجر شد. هسته مرکزی تحصن به سرعت تشکیل شد و مقدمات تحصن، فعالیت‌های روزانه، سخنرانی در طول شبانه‌روز، تأمین امنیت و حفاظت کلی و نگهبانی بر پشت بام‌های اطراف برنامه‌ریزی و مسئولیت‌ها مشخص شد. 

توزیع اعلامیه‌ها، مسئولیت نگهبانی در شب‌های اول با کمک تعدادی از افراد به عهده بنده گذاشته شد. البته به خاطر سن کم نسبت به مسئولیت‌هایم؛ آرام آرام وقتی بزرگتر‌ها می‌آمدند، مسئولیت را به دیگران واگذار می‌کردم و سراغ کار زمین مانده دیگر می‌رفتم. این شیوه برای من یک اصل بود؛ در هر کاری که دیگران برای انجامش مردد بودند یا ترس داشتند، وارد می‌شدم و پس از راه‌اندازی مقدمات کار و سپردن آن به افراد دیگر، خدا را شکر کرده و برای فعالیت بعدی می‌رفتم. اعتقاد داشتم کاری که باید انجام شود حتی اگر هیچ زمینه و مقدمه‌ای برای آن وجود نداشته باشد؛ باید از خودم شروع کنم و وقتی کار راه افتاد و دیگران داوطلب آن شدند؛ باید آن را واگذار کنم. 

سرانجام تحصن منزل حضرت آیت‌الله خادمی با سخنرانی‌های پی در پی و پخش اعلامیه‌ها به کانون انقلاب و مرکز اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی و افشاگری علیه رژیم شاه تبدیل شد، به گونه‌ای که از استان خوزستان آیت‌الله جزایری و از استان یزد آیت‌الله صدوقی و از استان فارس آیت‌الله دستغیب برای حمایت از حرکت خودجوش روحانیون و مردم، هیأتی را به جمع متحصنین اعزام کردند. استقبال از تحصن آن قدر زیاد بود که منزل آیت‌الله گنجایش آن جمعیت را نداشت. در مجموع این تحصن، جوشش مردمی بود که شور و حماسه‌ای در شهر ایجاد کرد و نهایتا به حکومت نظامی در اصفهان منتهی شد و سقوط رژیم شاهنشاهی را سرعت بخشید. 

از سوی دیگر حضرت امام در پیامی از مردم شریف ایران خواسته بود تا آستانه ماه مبارک رمضان مساجد به کانون‌های انقلاب تبدیل شود، بر این اساس کنار مراسم تحصن، در مسجد حکیم اصفهان برنامه سخنرانی برای آقایان مصحف و پرورش  گذاشته شد و از من به عنوان دکلمه خوان دعوت شد تا قبل از سخنرانی با استفاده از کتاب حجت‌الاسلام محدث، به اجرای دکلمه بپردازم. این برنامه هم چند شب اجرا شد و با حکومت نظامی و درگیری و کشته و زخمی شدن تعدادی، تعطیل شد. 

حکومت نظامی 

یکی از حوادث خونین تاریخ انقلاب اسلامی در اصفهان در روز ۱۹ مرداد ۱۳۵۷ مصادف با ۵ رمضان سال ۱۳۹۸ به دنبال تحصن منزل حضرت آیت‌الله خادمی اتفاق افتاد. تحصن، همه مردم اصفهان و شهر‌های اطراف را به یک قیام فراگیر خواند و از آن جایی که پلیس توانایی مقابله با آن را نداشت؛ رژیم را مجبور کرد تا با اعلام حکومت نظامی و آوردن ارتش به صحنه، مردم را سرکوب کند و به خیال واهی جلوی انقلاب را بگیرند که طبیعتا موفق نشدند به هدفی که داشتند برسند. 

از شروع حکومت نظامی بیش از دو ماه نگذشته بود که به ابتدای سال تحصیلی ۵۸ ـ ۵۷ رسیدیم. برای سرعت گرفتن انقلاب دستور فرار سربازان و تعطیلی مدارس صادر شد، من و آقای عطایی هم در این جهت فعالیت‌هایی کردیم؛ سراغ دو دبیرستان و یک هنرستان رفتیم و آنها را تعطیل کردیم، از طریق بلندگوی دفتر مدرسه اعلام می‌کردم مدرسه تعطیل هست و آقای عطایی درب کلاس‌ها را می‌زد و تعطیلی را اعلام می‌کرد و قبل از این که مسئولین مدرسه بتوانند اقدامی کنند، بچه‌ها با شعار الله‌اکبر از کلاس‌ها خارج می‌شدند و کنترل مدرسه از دست آنها خارج می‌شد. به همین شیوه یک دبیرستان و یک هنرستان نزدیک چهار راه نقاشی، را نیز تعطیل کردیم. 

بعد از آنها سراغ دبیرستان حکیم سنائی در استانداری رفتیم؛ وقتی وارد دفتر شدم تازه زنگ خورده بود و دانش‌آموزان سر کلاس و دبیران در دفتر جمع بودند، همین که سراغ بلندگو رفتم، ناظم دبیرستان جلوی مرا گرفت و گفت: چه کار داری؟! گفتم: مدرسه باید تعطیل شود! گفت: تو چکاره‌ای؟! گفتم: من از طرف امام خمینی مامورم این مدرسه را تعطیل کنم. تا این مطلب را شنید آمد مرا بگیرد، گفتم: اگر دبیرستان را تعطیل نکنید من خودم این کار را می‌کنم و بلافاصله از دفتر خارج شدم و این در حالی بود که آقای عطایی چند کلاس را تعطیل کرده بود و شعار الله‌اکبر دانش‌آموزان در راه‌روی دبیرستان، باعث شد بقیه کلاس‌ها هم تعطیل شود. 

دانش‌آموزان تا وسط خیابان استانداری آمدند و به قصد تعطیل کردن دبیرستان ادب راه افتادیم که آنجا هم تعطیل شود. اما نیرو‌های کلانتری و حکومت نظامی سررسیدند و با دستگیری برخی از دانش‌آموزان آنان را متفرق کردند. نیرو‌های حکومت نظامی به بازار ورود نمی‌کردند، بنابراین بیشتر دانش‎آموزان دبیرستانی و دانشجویان تظاهرات خود را آنجا انجام می‌دادند، به خاطر اینکه مدرسه ذوالفقار در بازار بود، من هم سریع به تظاهرکنندگان ملحق می‌شدم و در هر صد متر، یک چهارپایه از مغازه‌ای می‌گرفتم و روی آن برای افراد سخنرانی می‌کردم و آنها شعار می‌دادند.

تقریباً برای هر گروه تظاهر کننده، در طول مسیر چندین بار سخنرانی کردم و بدین ترتیب تا تعطیلی بازار بیش از پانصد سخنرانی برای دانش آموزان و دانشجویان تظاهرکننده انجام دادم. بازاریان وقتی صدای ما را می‌شنیدند با تعجب بیرون می‌ریختند، ببینند چه کسانی جسورانه این مطلب را با صدای بلند تکرار می‌کنند. به همین ترتیب آرام آرام تعدادی با ما همراه شدند و شجاعت و قدرت تصمیم‌گیری در افراد ایجاد شد و روز چهارم آبان ۱۳۵۷ بازار تعطیل شد. 

منبع: جامانده (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به روایت حسن صفرزاده تهرانی) 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نقش مردم اصفهان در تاریخ انقلاب اسلامی بیشتر بخوانید »

اربعین شهادت مصطفی خمینی شتاب دهنده انقلاب اسلامی

اربعین شهادت مصطفی خمینی شتاب دهنده انقلاب اسلامی


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام والمسلمین «حسن صفرزاده تهرانی» از مبارزان انقلاب اسلامی و رزمندگان عرصه دفاع مقدس هست که در طول سال‌ها فعالیت خدماتی به نظام اسلام انجام داده هست. تهیه، تکثیر و پخش اعلامیه، نوار و رساله حضرت امام خمینی (ره)، راه‌اندازی گروه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و فرار مستشاران آمریکایی از اصفهان نقش به سزایی داشته هست. همچنین برگزاری مراسم سومین روز شهادت مصطفی خمینی در مدرسه صدر بازار اصفهان، مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم، سخنرانی در راهپیمایی‌های مبارزاتی دانش آموزی و دانشجویی در دوران انقلاب از جمله فعالیت‎های وی هست.

اربعین شهادت مصطفی خمینی شتاب دهنده انقلاب اسلامی

صفرزاده به دنبال فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل بسیج، با همکاری حجج اسلام سید علی‌اکبر ایوبی و علی ضامن عطایی، تمام توان خود را برای تشکیل بسیج و آموزش بسیجیان در منطقه خورسکان اصفهان به کار گرفت.

حضور رزمی تبلیغی در جبهه، راه‌اندازی دفتر تبلیغات اسلامی در ستاد عملیات جنوب، تشکیل ستاد هماهنگی تبلیغات بین کلیه ارگان‌های مستقر در خرمشهر و آبادان، راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ آبادان؛ راه‌اندازی شعبه عقیدتی سیاسی هنگ سوسنگرد؛ راه‌اندازی دایره عقیدتی سیاسی ناحیه خوزستان؛ شرکت در عملیات‌های فرماندهی کل قوا، شکستن حصر آبادان، رمضان، فتح المبین، بیت‌المقدس، کربلای ۴ والفجر ۸. از جمله فعالیت‌های وی در دوران دفاع مقدس هست.

متنی که قسمت سوم آن را در ادامه می‌خوانید مروری هست بر تاریخ شفاهی حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صفرزاده تهرانی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس.

قیام ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶ حوزه علمیه قم 

برپایی مجالس یادبود شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی؛ محبوبیت و مقبولیت امام را به دنبال داشت و به نوعی مبارزه گسترده علیه رژیم منحوس پهلوی به حساب می‌آمد، از این رو رژیم، برای اینکه به خیال خود از محبوبیت و مقبولیت امام بکاهد و از تکرار چنین برنامه‌هایی جلوگیری کرده باشد و پایه‌های نظام شاهنشاهی خود را محکم کند؛ اقدام به انتشار مقاله‌ای موهون بنام «ایران و استعمار سرخ و سیاه» کرد. 

مقاله با هدف مخدوش کردن چهره رهبری نهضت؛ ابتدا به ساحت مرجع عالی قدر جهان تشیع، توهین کرده و برخی از ارزش‌های دینی را کهنه‌پرستی و ارتجاع خوانده و قیام مردم متدین ایران اسلامی را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، توطئه استعمار سرخ و سیاه به حساب آورده بود. با انتشار مقاله اهانت‌آمیز، اولین واکنش‌ها توسط روحانیون، علما و مردم شریف شهر قم، نشان داده شد. مدرسین حوزه علمیه قم، دروس حوزه را تعطیل کرده، طلاب و روحانیون در منازل مراجع اجتماع کردند و تعدادی از علما و مراجع قم؛ ضمن حمایت از امام جهت محکومیت اهانت به سخنرانی پرداختند. 

بازاریان و کسبه قم با مشاهده حرکت حوزه علمیه در ۱۹ دی ۱۳۵۶، مغازه‌های خود را تعطیل کرده و همراه اقشار مختلف مردم و روحانیون، در حمایت از مرجع عالی قدر تشیع برای اعتراض از رژیم، در یک راهپیمایی عظیم شرکت کردند. اعتراض مردم لحظه به لحظه شدیدتر می‌شد، گویی همه قم به خروش آمده بود و هیچ کس سر از پا نمی‌شناخت. اما نیرو‌های رژیم که از تهران به کمک نیرو‌های قم آمده بودند برای حمله به مردم مصمم و آماده بودند تا از طرف دربار پهلوی، دستور شلیک رسید و تیراندازی شروع شد و این گونه رژیم شاه با کشتاری بی‌رحمانه تعداد زیادی از مردم و طلاب قم را مجروح یا شهید کرد. 

چهلم شهدای ۱۹ دی قم ۱۳۵۶ 

در بعضی از شهر‌ها از جمله تبریز مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم در تاریخ ۲۹ بهمن برگزار شد و تظاهرات مردم را به دنبال داشت و این جریانات با دخالت پلیس ضد شورش به درگیری کشیده شد و تعدادی شهید و مجروح شدند. اما در اصفهان اقدام خاصی صورت نگرفت. مردم اصفهان معمولا نوعی زیرکی و چابکی دارند، که البته این چابکی شهربانی و ساواک اصفهان را نیز شامل می‌شد. به همین خاطر، طی این جریانات برخورد‌های ویژه و پیش‌بینی نشده‌ای از آنان سر زد که مانع اطلاع‌رسانی دقیق عموم و اجرای مراسم چهلم شهدای ۱۹ دی قم در اصفهان شد.

با این وجود همراه دوستان تصمیم گرفتیم کلاس‌های درس را تعطیل کنیم. با کمک حاج آقا کمال حدود ۳۰ تا ۴۰ مقوای بزرگ و ماژیک تهیه کردیم و آقای میررمضانی که روبه‌روی مسجد امام علی (ع) نزدیک سبزه میدان مغازه نخ قالی داشت ما را همراهی کرد و در دوپوش مغازه‌اش با خط خوبی که داشت روی مقواها، ضمن عرض تسلیت و تبریک به مناسبت شهدای ۱۹ دی قم، تعطیلی مدارس را در روز دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۵۶، اعلام کرد و ما مقوا‌ها را روی درب تمامی دبیرستان‌های شهر نصب کردیم و درنهایت بخشی از مدارس به این صورت تعطیل شد. 

اربعین شهادت مصطفی خمینی شتاب دهنده انقلاب اسلامی

چهلم شهدای تبریز

اولین مراسم رسمی مردم اصفهان در مبارزه با رژیم منحوس پهلوی در شروع انقلاب، مراسم چهلم شهدای تبریز و چهلم دوم شهدای قم مصادف با پنج شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۵۷ بود که در مسجد حکیم اصفهان برگزار شد. اطلاعیه مراسم توسط آقای محسن موحد ابطحی فرزند آیت الله موحد ابطحی که طلبه مدرسه ذوالفقار بود با مشقت بسیار تهیه و تکثیر شد. ایشان اطلاعیه مراسم را با ظرافت تمام از مغازه‌های متعدد کپی می‌گرفت و برای توزیع به دست ما می‌رساند. توزیع اطلاعیه مراسم به عهده آقای عطایی و علی‌اصغر افشاری و بنده گذاشته شد که در محدوده خیابان عبدالرزّاق، خیابان مسجد سید، سبزه میدان، مسجد جامع و بازار، با سختی و دردسر بسیار این کار را به انجام رساندیم. 

مردم از ترس ساواک و مأموران رژیم جرأت نمی‌کردند برای مراسم در شبستان مسجد حکیم وارد شوند، بنابراین آقای عطایی، پنجره‌های شبستان را باز کرد و به همان شیوه قبلی در چهلم سید مصطفی خمینی، اقدام کردیم و آقای بزاز لب یکی از سکو‌های پنجره شبستان نشست و با صوت، شروع به تلاوت قرآن کرد و ما در پایان هر آیه، بلند صلوات می‌فرستادیم و مردم حاضر در صحن مسجد، آرام آرام وارد شبستان شدند و به این شکل مراسم تشکیل شد. 

سخنران مراسم، آیت الله سید محمد احمدی خمینی‌شهری با لحنی حماسی به افشاگری پرداخت و با شجاعت از جنایات رژیم منحوس پهلوی پرده برداشت. به همین سبب شوری در مردم ایجاد شد که بعد از مراسم اولین تظاهرات باشکوه مردم اصفهان شکل گرفت و این حرکت از مسجد به سمت خیابان عبدالرزاق ادامه پیدا کرد و با دخالت و درگیری پلیس و گاز اشک‌آور، تظاهرات به پایان رسید. 

منبع: جامانده (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به روایت حسن صفرزاده تهرانی) 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

اربعین شهادت مصطفی خمینی شتاب دهنده انقلاب اسلامی بیشتر بخوانید »