تصاویر/ نشست زنان تاثیر گذار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در ارومیه
تصاویر/ نشست زنان تاثیر گذار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در ارومیه بیشتر بخوانید »
به گزارش نوید شاهد؛ نقش آفرینی زنان در دفاع از مام وطن در سالیان سال انکارناپذیر است. شهید فوزیه شیردل همان پرستار فیلم «چ» حاتمیکیا نیز یکی از همین زنان است.
شهید شاخص بسیج که در شهر پاوه و در لباس سفید پرستاری به شهادت رسید و شهید چمران در توصیف شهادت این شهید میگوید: «دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، 16 ساعت مانده بود و خون از بدنش میرفت… این فرشته بیگناه ساعاتی بعد، در میان شیون و ضجهزدنها جان به جان آفرین تسلیم کرد.»
در ادامه مصاحبه خبرنگار نوید شاهد را با مریم شیردل خواهر شهید شاخص بسیج، فوزیه شیردل می خوانیم.
لطفا کمی خودتان را معرفی کنید و بفرمایید شهید فوزیه شیردل فرزند چندم خانواده بود؟
من مریم شیردل خواهر شهید فوزیه شیردل هستم. خواهرم در اردیبهشتماه سال 38 در کرماشاه به دنیا آمد. ما 6 خواهر و برادر بودیم و فوزیه فرزند سوم خانواده بود.
چگونه فوزیه وارد شغل پرستاری شد؟
او بسیار دختر منظم و درسخوانی بود و همیشه در مدرسه مدیر و معلم ها برای او احترام ویژه ای قائل بودند. کمی که بزرگتر شد به پرستاری علاقه پیدا کرد. فوزیه سوم راهنمایی بود که بیمارستان 200 تختخوابی کرمانشاه اعلام کرد که به بهیار نیاز دارد و فوزیه اینگونه وارد شغل پرستاری شد.
با توجه به اینکه شما در کرمانشاه زندگی می کردید چگونه به پاوه رفت؟
فوزیه مدت 3 سال در بیمارستان کرمانشاه مشغول بود و بالاخره بعد از گذراندن دوره ای آموزشی به صورت داوطلبانه در بیمارستان مناطق محروم مشغول شد که به پاوه رفت و دو سالی در آنجا ماند.
اگر بخواهید شخصیت فوزیه را در چند جمله خلاصه کنید او چگونه بود؟
در یک کلام او بسیار مهربان و شجاع بود. شما تصور کنید در چهل سال پیش یک دختر 20 ساله چگونه بار زندگی را به دوش می کشید؟ او یک وام گرفته بود و برایمان خانه ای تهیه کرده بود. در کنار پدرم خرج خانه را می داد و برای پدرم هم دختر بود و هم پسر؛ البته ناگفته نماند که ارتباط ویژه ای با پدرم داشت. پدر حافظ قرآن بود و همیشه یکی از عکسهای امام خمینی (ره) را لای قرآن نگاه می داشت. من فکر میکنم علاقه فوزیه به حضرت امام و خط و ربط سیاسی اش همگی متاثر از پدرم بود. فوزیه مانند گل پاکی بود که خدا او را به ما داد و خیلی هم زود از ما گرفت.
شما از شجاعت شهید فوزیه شیردل برایمان گفتید، در این رابطه خاطره ای دارید که بیان کنید؟
زمانی که فوزیه در پاوه پرستار بود، عکس حضرت امام را در اتاقشان نصب کرده بود که رئیس بیمارستان در بازدید از اتاق به عکس روی دیوار اشاره می کند و از فوزیه می خواهد این عکس را به سرعت بردارد اما فوزیه در جواب میگوید نهتنها این عکس را برنمیدارم بلکه تمام جوانی ام را فدای امام خمینی (ره) میکنم. رئیس بیمارستان نیز در جواب این کار او حقوقش را به مدت یکماه قطع می کند. خیلی مهم است که یک دختر کم سن و سال و در چنین شرایطی اینگونه عمل کند. قبلا هم اشاره کردم که فوزیه حکم برادر و نان آور خانه را داشت و در ماه یکبار با دست پر به دیدن ما می آمد اما آن ماه زمانی که به خانه برگشت با دست خالی بود و ماجرا را برای پدرم تعریف کرد و پدر بیشتر او را تشویق کرد.
فوزیه چگونه به شهادت رسید؟
فوزیه درست زمانی که دوره دو ساله اش تمام شده بود و قرار بود فردا به کرمانشاه برگردد توسط حزب کوموله زخمی می شود. در آن زمان فوزیه تمام وسایلش را برای برگشت آماده کرده بود اما به محض اینکه می شنود که درگیری رخ داده و دکتر چمران با عده ای از رزمندگان با نیروهای ضدانقلاب درگیر شده اند، خودش را ملزم می داند که بماند و به زخمی ها کمک کند.
در واقع بیمارستان پاوه محاصره شده و فوزیه با زبان روزه زخمی می شود. هیچ امکانی برای رسیدگی به او وجود نداشت تا اینکه حضرت امام (ره) دستور آزاد سازی پاوه را که صادر میکند بالگردی به آنجا اعزام می شود تا نیروهای زخمی و زنان و کودکان را به مکانی امن ببرد اما بالگرد در میانه راه مورد اصابت منافقان از خدا بی خبر قرار گرفته و متلاشی می شود.
و شهید چمران در حالی که صحنه شهادت خواهرم را دیده بود می گوید: «دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، 16 ساعت مانده بود و خون از بدنش میرفت… این فرشته بیگناه ساعاتی بعد، در میان شیون و ضجهزدنها جان به جان آفرین تسلیم کرد.»
فوزیه مانند مادرمان حضرت زهرا (س) از ناحیه پهلو مجروح شد و در زمان حرکت هلی کوپتر با زبان روزه شهید شد؛ در واقع دوبار خواهرم شهید شد.
چگونه خبر شهادت را به شما دادند؟
یادم می آید مردادماه بود و در ایام امتحانات به سر می بردیم. من در حال درس خواندن بودم که درب منزل ما به صدا درآمد و خبر زخمی شدن فوزیه را به پدرم دادند. پدرم دم در یک آن قدش خمیده شد و در واقع شنیدن این خبر او را شکست و این در حالی است که به ما فقط گفته بودند فوزیه زخمی شده و شهید نشده است.
در پایان صحبتی دارید؟
من فقط می خواهم به یک نکته اشاره کنم و آن این است که شهدا بدون هیچ چشمداشتی باارزش ترین دارایی خود را کف دستشان گذاشته و با دشمن داخلی و خارجی مبارزه کردند؛ وظیفه ما ادامه راه آنان در دفاع از خاکمان است و اینکه نگذاریم خون شهدا پایمال شود.
انتهای گزارش/
توصیف شهید چمران از لحظه شهادت خواهرم او را جاودانه کرد بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ در دوران 8 سال دفاع مقدس، جنگ تحمیلی و روزهایی که رزمندگان اسلام در جبهه ها به مبارزات نظامی رژیم بعثی پاسخ می دادند، صدام پس از ناکامی های فراوان تصمیم گرفت به بمباران شهر ها پرداخته و اینگونه غیرنظامیان زیادی شامل زنان و کودکان در بیدفاعترین حالت ممکن و کاملا بیگناه به خاک و خون کشیده شدند.
در حقیقت این تاکتیکی غیرمستقیم بود تا رژیم بعثی با در هم شکستن روحیه مقاومت مردم، کشور را به عقبنشینی وادار کند. صدام و ایادی او علاوه بر به شهادت رساندن رزمندگان ما و نابودی شهرها، به دنبال نابودی اندیشه مردم نیز بودند و در این راه از هیچ کاری مضایقه نمی کردند؛ اما این تمام ماجرا نبود. در این میان استان لرستان از 141 بار بمباران و 20 بار موشک باران دومین استان خسارت دیده در جنگ تحمیلی به شمار می رود. در میان تَل خاک و خاکستری که آوارهای بمباران بر سر مردم فرود آورد، دختری سر برآورد که گرچه سالهای سختی را پشت سر گذاشت اما حالا حرفی برای گفتن دارد. این دختر کوچک که در 7 سالگی در بمباران شهر خرم آباد از زیر آوار بیرون کشیده شد، با گذراندن چالشها و ناامیدی ها به نماد مقاومت و تلاش تبدیل شده و حالا آواز امید را سر می دهد. او از پیله بمباران صدام بیرون آمد و حالا پروانه شده است؛ در ادامه گفتگوی خبرنگار نوید شاهد را با این جانباز قطع نخاعی می خوانیم.
لطفا کمی خودتان را برایمان معرفی کنید.
نسیم چنگائی هستم که در سال 65 در بمباران به درجه جانبازی نائل شدم. من جانباز قطع نخاع گردنی هستم و 7 سالم بود که منزل ما مورد اصابت بمبهای رژیم بعثی قرار گرفت. در آن حادثه خواهر 4 ساله و برادر 10 ساله ام به شهادت رسیدند. مادرم نیز به درجه جانبازی نائل شد و پدرم در آن زمان در جبهه خدمت می کرد. ما 4 خواهر و برادر بودیم و فقط یکی از برادرانم توانست از آن حادثه جان سالم به در ببرد.
ما در شهر خرم آباد زندگی می کردیم، خانه ها و منازل مسکونی در آن زمان مورد اصابت قرار گرفتند و چون ما در منازل آپارتمانی زندگی می کردیم و بیشتر در معرض دید بودیم، مورد اصابت قرار گرفت.
از زمان اصابت بمب به منزلتان برایمان بگویید، چه اتفاقی افتاد؟
در آن زمان من سنم بسیار کم بود؛ مادرم به ما یاد داده بود که هر زمان صدای بمب شنیدید، هر جا که هستید از خانه به سرعت خارج شوید.
زمانی که صدای انفجار بمب اول آمد، من دست خواهر کوچکم را گرفتم تا از خانه خارج شوم، دست دیگرم در دست مادرم بود اما یکباره بمب به منزل ما اصابت کرد و بعد از آن دیگر چیزی به یاد ندارم، فقط یادم می آید چند باری به هوش آمدم و چشمانم را که باز کردم صدای همهمه به گوشم می رسید؛ زمانی که به هوش آمدم زیرِ زمین و تلی از آوار دفن شده بودم.
لحظه بسیار دردناکی بود چون حتی دستانم را نمی توانستم تکان بدهم. دائما فریاد می زدم که من کجا هستم تا کسی صدای مرا بشنود، دائما گریه می کردم. پس از آنکه دوباره به هوش آمدم، پرستاری را بالای سرم دیدم که مرا نوازش می کرد، دلداری می داد و می گفت: «عزیزم نترس تو در بیمارستان هستی، من کنارت هستم.» در واقع من بعد از اصابت بمب سه روز زمان برد تا به هوش بیایم.
پدرتان در زمان بمباران کجا بود؟
ما ابتدا در خرمشهر زندگی می کردیم اما با شروع جنگ تحمیلی به خرم آباد مهاجرت کردیم. پدرم در خاطراتش تعریف می کند زمان شروع جنگ اوضاع خرمشهر بسیار ناراحت کننده بود، فوج فوج مردم سوار بر کامیون می شدند، در آن زمان من و برادرم را که در بمباران شهید شد، فرار می کردند.
پدرم در زمان بمباران در کردستان رئیس شهربانی بود و با شروع جنگ به منطقه کردستان و مبارزه با کوله دموکرات در بوکان می پرداخت تا اینکه محل زندگی مان بمباران شد؛ پس از اتفاقی که برایمان افتاد پدرم مجبور شد که برگردد. اینگونه روند زندگی مان تغییر کرد.
فرق جانباز قطع نخاع از گردن با جانباز قطع نخاعی چیست و با گذشت این سالها چگونه توانستید با این موضوع کنار بیایید؟
باید بگویم جانبازان قطع نخاعی با جانبازان قطع نخاع از گردن تفاوت دارند و آن هم این است که افرادی مانند من که جانباز قطع نخاعی از گردن هستند؛ درد را حس نمیکنند!
این در حالی است که اگر جایی از بدنمان درد بگیرد و یا مشکلی داشته باشد نمی توانیم تشخصی دهیم که مشکل از کجاست و این درد خودش را به صورت تب و لرز نشان می دهد.
در مورد سوال دومتان نیز باید بیان کنم که هرگز قطع نخاعی بودن برایم عادی نمی شود. برای مثال زمانی که فردی را می بینم که در حال ورزش کردن است،دلم می خواهد مانند او بتوانم راه بروم، بدوم و ورزش کنم؛ اما این زمان انسان مجبور می شود خودش را به راه دیگری بزند تا این درد را فراموش کند. ضمن اینکه به دلیل عدم توانایی در تحرک بسیاری از مشکلات جسمانی دیگر بر ما تحمیل می شود.
چه قدر زمان برد تا متوجه شوید که دیگر نمی توانید حرکت کنید و تا ابد روی ویلچر هستید؟
روزهای اول من حتی گردنم را هم نمی توانستم تکان دهم چون درگیری نخاع من بیشتر بود، تا اینکه زمانی که افراد برای ملاقات به بیمارستان می آمدند، با همهمه آنان متوجه یکسری از مسائل شدم، اما بیشتر نگران مادرم شدم که شاید برای او اتفاقی افتاده است. تا اینکه پس از گذشت دو هفته مادرم هم مرخص شد و به دیدارم آمد و خیالم راحتتر شد . پس از آن عمل جراحی انجام دادم و حرکت گردنم برگشت ولی باقی نه؛ یعنی من نمیتوانم دستانم و باقی بدنم را تکان دهم.
در تمام مدت مادر و پدرم به من امید می دادند و به دلیل آنکه سن کمی داشتم نمی تواستند در آن موقعیت به من بگویند که تا ابد نمی توانم راه بروم، به همین دلیل مرا امیدوار به یک ماه و دو ماه می کردند. من کودک خردسالی بودم که حتی مفهوم سال و ماه را نمی دانستم و کارم شده بود شمردن روزها.
تا اینکه چند سال بعد وقتی که کلاس پنجم بودم از پدرم خواستم که واقعیت را من بگوید. از او پرسیدم پدر من دیگر نمی توانم راه بروم؟ در آن زمان پدرم چون من بزرگتر شده بودم حقیقت را گفت که فعلا راه رفتن برایم امکان پذیر نیست. خیلی برایم سخت بود و کنار آمدن با آن دردناک بود.
شما جزو کسانی هستید که بیشترین آسیب را از جنگ دیده اید، دیدگاه شما نسبت به آن چیست؟
فقط می توانم بگویم یکی از بدترین اتفاقاتی که می تواند در دنیا بیفتد، پدیده جنگ است و بهیقین کسانی که قربانی این موضوع می شوند تمام طول عمرشان تحت تاثیر آن قرار می گیرد و قرار است روزهای سختی را تجربه کنند. این موضوع چه برای افرادی که مانند من به این شکل آسیب دیده اند و چه افرادی که پدر، مادر یا هر یک از اعضای خانواده شان را در جنگ از دست می دهند تا همیشه وجود دارد و این خلا ها تا همیشه زندگی این افراد را تحت الشعاع قرار می دهد.
به ویژه این موضوع درباره فرزندان شهدا صدق می کند چراکه این عزیزان از دوستان نزدیک من هستند و شاهد غم و ناراحتی همیشگی آنان هستم. من در آن زمان برادر و خواهرم به شهادت رسیدند؛ ولی از دست دادن مادرم برایم سختتر از جانبازی ام در جنگ و شهادت خواهر و برادرم بود چراکه پس از مرگ او تازه متوجه شدم تمام این سالها کارهای روزانه ام را با کمک ایشان انجام می دادم. می خواهم بگویم جنگ وحشتناکترین چیزی است که می تواند در کشور اتفاق بیفتد و قربانیانش تا آخر عمرشان با آن کاستی ها و مشکلات جسمی و روحی درگیر خواهند بود.
برایم جالب است که بعد از آن ماجرای دردناک هنوز ادامه دادید، چگونه به این نقطه رسیدید ؟
من بحرانهای زیادی در این زمینه پشت سر گذاشتم و اصلا نمی توان آن را با چند جمله بیان کنم. در برهه ای از زندگی ام به دلیل اینکه تصور می کردم مردم نسبت به من ترحم دارند، از آنان متنفر بودم تا اینکه یک روز فردی را دیدم که روی ویلچر نشسته بود و ناخودآگاه دلم برای او سوخت، آنجا بود که متوجه شدم محبت زیاد مردم به من به دلیل مهربانی آنان است و نه حس ترحم! این تغییر ذهنیت باعث شد تردد در میان مردم برایم راحتتر شود. خجالت می کشیدم از اینکه مردم کوچکی انگشتان دستم را ببینند به همین دلیل همیشه دست به سینه می نشستم. در کنار همه مسائلم پدر و مادر خوبی داشتم. همیشه سعی می کردند دورم شلوغ باشد. شرایطی را فراهم می کردند تا بچه های فامیل در کنارم باشند ولو اینکه خودشان به سختی می افتادند. سعی می کردند مرا خوشحال نگه دارند. در واقع پذیرش اینکه دیگر نمی توانم راه بروم و تا همیشه روی ویلچر هستم برایم آسانتر شد.
با خودم کمی فکر کردم و دیدم که دو راه دارم یا اینکه بنشینم و غصه بخورم و می دانستم اگر اینگونه ادامه دهم انسانی منزوی خواهم شد. قبل از آن نیز خیلی منزوی بودم و دائما به این فکر می کردم چگونه می توانم زندگی ام را بهتر کنم، می دانستم با این شرایطم نمی توانم ازدواج کرده و تشکیل خانواده بدهم پس راه دیگری را دنبال کردم. سعی کردم آن آرزویی که همیشه از بچگی داشتم را برآورده کنم. درس خواندن تنها راه رسیدن به این آرزو بود. من خیلی دوست داشتم که استاد دانشگاه شوم تا جایی که اعضای خانواده ام به وجودم افتخار کنند. دوست داشتم خانواده ام به ویژه برادرانم که بعد از من به دنیا آمدند با افتخار با من بیرون بروند و در نهایت همین اتفاق نیز رخ داد.
پدرم از من خواست هر چقدر هم که سخت باشد، قلم به دستم بگیرم و شروع کنم به نوشتن؛ علی رغم ناتوانی ام شروع کردم به تمرین برای نوشتن، خیلی سخت بود اما شد.
ابتدا دیپلم را گرفتم اما رسیدن به این مرحله مرا راضی نمی کرد. لیسانس و بعد ارشد و دکتری ام را در رشته زراعت را گرفتم و در نهایت به آـرزویم رسیدم و استاد دانشگاه شدم.
من شما را تحسین می کنم، رسیدن به هدف بعد از طی این چالش ها چگونه بود؟
خیلی برایم لذت بخش بود، اینکه با وجود همه محدودیت هایی که ناخواسته برای تو به وجود آمده است مرکز توجه آن هم برای قشر دانشجو باشی حس بسیار خوبی است.
به عنوان یک بانوی جانباز آنچه بیش از همه برایتان ناراحت کننده است، چه موضوعی است؟
همیشه در جوامع ایثارگر به ویژه افراد با درصد بالاتری از آسیب، کمتر در عرصه های مختلف مشارکت داده شده اند. باید بدانیم که این افراد به لحاظ اینکه معمولا نمی توانند خانواده تشکیل بدهند، اکثرا تنها هستند و به جای اینکه بیشتر به آنان توجه شود کمتر توجه شده است؛ اما در این میان قلبا خوشحالم که مهندس اوحدی مسئولیت ریاست بنیاد شهید و امور ایثارگران را پذیرفته است و آن هم دلیل دارد.
ما 19نفر خانم قطع نخاعی در کشور هستیم که این شرایط را داریم البته در گذشته 35 نفر بودیم که باقی این دوستان به شهادت رسیدند. با همه عزل و نصب ها در دوره قبل درخواست ما برای تاسیس یک آسایشگاه برای این زنان ایثارگر روی زمین ماند اما آقای مهندس اوحدی به محض اطلاع از این موضوع به سرعت آسایشگاهی برای این بانوان ایثارگر فراهم کردند و این موضوع خوشحال کننده است چراکه ما جانبازان و خانواده شهدا بنیاد شهید و امور ایثارگران را به عنوان متولی خود می بینیم و همیشه بنیاد برای ما حکم حامی را دارد در نتیجه خوشحالم در این دوره افرادی در راس کار هستند که خواسته ما برایشان مهم است.
به عقیده شما متولیان امور فرهنگی در زمینه الگوسازی برای جوانان چقدر موفق عمل کرده اند؟
شما بهتر می دانید که هر کدام از انسانهای موفق برای جوانان ما یک الگو هستند و البته که جوانان نیاز به الگو دارند. در کشورهای دیگر انسانهای موفق را به مدارس برده تا بچه ها آنان را از نزدیک ببینند، با آنان آشنا شوند، الگو و گامی برای الگوسازی بردارند اما متاسفانه در جامعه ما این اتفاق نیفتاده است. البته من خودم را انسان موفقی نمی دانم، در دنیای امروز دیدن یک فردی که با شرایط جمسی سخت توانسته زندگی کند و موثر باشد و می تواند تلنگری برای یک جوان باشد تا آن جوان پیش خود فکر کند حالا که من این مشکلات را ندارم چقدر می توانم تلاش کنم و شرایطم می تواند بهتر باشد.
به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، نشست خبری همایش ملی زنان مقاوم و مقاومت زنان بهمناسبت هفته دفاع مقدس با حضور «سیمین حاجیپور» دبیر علمی همایش صبح امروز (چهارشنبه) در سالن اروند موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد.
در ابتدا «مرضیه حاجیپور» دبیر همایش ضمن اشاره کوتاهی به همایش «مقاومت زنان و زنان مقاوم» اظهار داشت: در آستانه هفته دفاع مقدس هستیم و آن را گرامی میداریم هست. این همایش بههمت، طرح و ایده کمیته مطالعات انجمن علوم سیاسی ایران و کمک سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس برگزار میشود.
وی افزود: امیدواریم در ماههای پیش رو تا دی و شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی بتوانیم این همایش ملی را امسال بهصورت ملی و سال آینده بهصورت بینالمللی برگزار کنیم.
حاجی پور ادامه داد: ما از اصحاب رسانه میخواهیم تا به ما کمک کنند که حرفها، تجربیات زیسته، پژوهشهایی که در حوزه مطالعات زنان در حوزه مقاومت بهویژه در دفاع مقدس انجام شدهاند را به جامعه خودمان بیشتر معرفی کنیم تا بتوانیم نسل جدید را بیشتر با ارزشهای دفاع مقدس بهویژه فعالیتهای زیادی که بانوان ما در عرصههای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و پس از آن در برحههای مختلف و حساسی که در جامعه با آن مواجه بودیم، انجام دادند، آشنا کنیم.
در ادامه «سیمین حاجیپور» دبیر علمی همایش اظهار داشت: در طول تاریخ زنان در کنار مردان حضور داشتند و به آنها برای پیروزی کمک کردند و یکی از این موارد، زمان انقلاب مشروطه بود.
وی افزود: در انقلاب اسلامی هم بانوان دوشادوش آقایان برای پیروزی آن کمک کردند و تلاش بانوان در دفاع مقدس، تداومبخش تلاششان در انقلاب اسلامی هست.
حاجیپور با اشاره به ارزشهایی که زنان در دفاع مقدس آفریدند، ادامه داد: بانوان در زمان دفاع مقدس در نقشهای مختلف نقشآفرینی داشتند. آنها ارزشهای مختلفی را آفریدند که در گفتمان دفاع مقدس ظهور و بروز داشته و در مورد ارزشهای انقلابی بهصورت نظری و عملی دیده میشود که مهمترین آن «شهادت» هست.
دبیر علمی همایش ادامه داد: زنان در زمان دفاع مقدس در عرصههای عاطفی با آمادهسازی همسران و فرزندان خود برای شرکت در جبهه، حضور در کمیتههای پشتیبانی، امدادرسانی، پرستاری و درمان جانبازان و حتی حضور میدانی، از جمله عرصههای نقشآفرینی زنان در دفاع مقدس هست و این سؤال را برای ما ایجاد کرد که چرا ارزشهایی که زنان در دفاع مقدس آفریدند، بهطور درست به نسل بعد منتقل نشد؟
وی افزود: دوستان ما در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به ما کمک کردند تا بتوانیم این قضیه را بررسی کنیم.
حاجیپور اظهار داشت: ما در این مسیر در محورهای اجتماعی، فرهنگی، سیاستگذاری و پیامدها، اهداف مختلفی را تعریف کردیم که شامل نقش زنان در دفاع مقدس در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی هست.
دبیر علمی همایش ادامه داد: یکی از مهمترین اتفاقاتی که افتاده و شاید نسل امروز بهخوبی میتواند آن را درک کند، ایستایی جوانی و نوجوانی زنان در آن دوران هست. نسل امروز باید بداند که زنان آن موقع چگونه در آن زمان جوانی و نوجوانی خود را کنار گذاشتند و ناگهان با تغییر ذهنیت و عاملیت خود در جامعه برای پیروزی دفاع مقدس تلاش کردند و این پیروزی بسیار برای جامعه ما ارزشمند بود.
وی گفت: یکی از کارهایی که میخواهیم انجام دهیم، این هست که برخی ارزشهایی که در آن زمان شکل گرفته و شامل شهادت و ایثار هستند را باید بهصورت مؤلفههای گفتمانی در طول همایش شناسایی کنیم و در نتیجه یک تحلیل_گفتمان به یک گفتمان برسیم که باعث شود تا بتوانیم از آن برای حکمرانی مطلوب و حکمرانی علوی در جامعه استفاده کنیم.
حاجیپور اظهار داشت: ما در طول دو پیشنشست که یکی از آنها در روز ۱۷ مهر و دیگری در آبان برگزار میشود، تلاش میکنیم جامعه را برای شنیدن صحبتهای نخبگان سیاسی و اجتماعی آماده کنیم تا به یک راهکار اساسی در جامعه برای کمک به حل این روند تاریخی برسیم.
دبیر علمی همایش افزود: دومین کاری که انجام میدهیم، بررسی چگونگی انتقال مفاهیم ارزشی به نسل جوان هست. خِرَد سیاسی زنان در آن زمان و تابآوری آنها در سالهای جنگ تحمیلی ارزش زیادی دارد و باعث میشود که بانوان و دختران امروز تابآوری روانی بیشتری برای تحمل مواردی که پیش میآید، استفاده کنند.
شناسایی مؤلفههای زنانگی در دفاع مقدس و دستیابی به راه حل آشتی سیاسی میان زنان نسلهای مختلف رقم بزنیم تا برای دختران جوان و نوجوان در عرصههای جدید الگویی از بانوانی بسازیم که در دفاع مقدس کمک کردند.
وی ادامه داد: در روز دوم دی و در آستانه شهادت سردار سلیمانی همایش نهایی را خواهیم داشت که به سخنرانی اساتید مختلف از دانشگاههای مختلف اختصاص داده، مطالب جمعبندی و راهکارها ارائه میشوند.
حاجیپور با اشاره به زمان برگزاری همایش اظهار داشت: پیشنشستهای همایش در سالن «هویزه» موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و همایش اصلی در سالن «خلیج فارس» موزه برگزار میشود.
دبیر علمی همایش ادامه داد: ما در این همایش مؤلفهها را شناسایی و الگو را بر اساس ارزشهایی که شناسایی میشوند، معرفی میکنیم، نه بر اساس افراد؛ چون ممکن هست افراد تغییر کنند و این تغییر ممکن هست برای جامعه خلأ ایجاد کند. ما نه در جایگاه قضاوت؛ بلکه در جایگاه یک پژوهشگر برای شناسایی مؤلفهها برای معرفی یک الگو قرار میگیریم.
وی با اشاره به نحوه ارسال آثار افزود: آثار باید بهصورت چکیدهمقالات برای ایمیل «ipsawomen@gmail.com» ارسال شوند که زمان ارسال تا ۲۰ آبان هست و آثار در دو مرحله مورد داوری قرار میگیرند.
حاجیپور اظهار داشت: با نویسنده یا نویسندگانِ چکیدهمقالاتی که پذیرفته میشوند، تماس گرفته میشود و آنها باید با اصل مقالهشان را تا دوم اسفند ارسال کنند.
دبیر علمی همایش ادامه داد: ما در پیشنشستها از اساتید مختلف دانشگاههای مختلف و پژوهشگاهها دعوت میکنیم و در هر پیشنشست، از سه تا چهار استاد که در این حوزه پژوهش کرده و به این مسأله پرداختهاند، دعوت میکنیم.
وی افزود: ما برای همایش نهایی از پژوهشگرانی که مقالات ارسالیشان نوآورانه باشد، برای سخنرانی دعوت میکنیم.
حاجیپور در پاسخ به این پرسش که زمان ارسال آثار تا ۲۰ آبان و همایش نهایی در روز دوم دی برگزار میشود، اما چگونه تا دوم اسفند فرصت ارسال هست، گفت: ما برای ارسال اصل مقالات، فرصت بیشتری به پژوهشگران دادهایم. آنها تا دوم اسفند فرصت دارند که اصل مقاله را ارسال کنند و این اصل مقاله مجدد مورد داوری قرار میگیرد و دو نفر از اساتید مختلف روی آن نظر میدهند و در نهایت بهعنوان «کتاب همایش» منتشر میشود. همچنین کتاب «مجموعه چکیدههای همایش» همزمان با روز همایش منتشر میشود، اما کتاب «مجموعه مقالات» سال ۱۴۰۴ منتشر میشود.
وی با بیان اینکه در حال حاضر در این همایش بخش بینالمللی در نظر نگرفتهایم، اما اگر به نتیجه برسیم که باید این بخش را هم قرار دهیم، حتماً این کار را میکنیم، افزود: در این همایش مقاومت بانوان در عرصههای مختلف برسی میشود، اما بُعد اصلی ما در این همایش، ارزشهای دفاع مقدس هستند.
حاجیپور ادامه داد: ما سعی میکنیم که نگاه جدیدی به بانوان داشته باشیم و ترسیمکننده و تبیینکننده رنجهایی باشیم که زنان در دفاع مقدس متحمل شدند.
در ادامه «معصومه نادری پارسا» مدیر فرهنگی سازمان زنان اظهار داشت: ما در سازمان مان تلاش میکنیم در راستای تبیین الگوی سومی که رهبر انقلاب در بحث زن به آن اشاره کردند، قدمی برداریم که تبیین اندیشه نو در چگونگی زیست بانوان و به دور از نگاههای افراطی و تفریطی باشد.
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست