مامانِ یاسر
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس، از لرستان، بادهای گاه و بیگاه پاییزی سر و کلهشان پیدا شده هست و بر گرمای بیسابقه تابستان خرم آباد، غلبه کرده اند. کنار در ورودی خانهمان گوشی به دست، منتظر اِسنپ ایستاده ام. با هیکلی با شانههای افتاده که در پس یک چادر پنهان هست از کوچه میگذرد. صدای قدمهای خستهاش در کوچه میپیچد. سلام میکنم. با آرامی جواب سلامم را میدهد و میگذرد. از در و همسایه شنیدهام که خیلی برای انقلاب کار کرده هست و همچنان در میدان هست. با خودم میگویم: سوژه خوبی هست؛ من که خبرنگارم؛ بهتر هست بروم با او سر صحبت را باز کنم. اما چگونه؟ چطور میتوانم با او همکلام شوم؟ زمانِ زیادی نیست که به این محله آمده ایم و آشنایی با ما ندارد.
خدا خواست و جلسهی قرآن در خانهشان برگزار میشود. من هم میروم. جلسه تفسیر آیاتی از سوره نور با موضوع حجاب هست که از روی تفسیر نمونه حاج آقا قرائتی به خانمها آموزش میدهد.
بعد از پایان جلسه نزدش میروم و با او همکلام میشوم. از شغلم میگویم و از اینکه قصد دارم گزارشی از فعالیتهایش تهیه کنم. لبخند روی صورتش نقش میبند و میگوید: در خدمتم. من هم فرصت را غنیمت میشمارم برنامه ضبط صدای گوشیام را آمادهی ضبط کردن میکنم، شروع میکند:
روح انگیز قاضی زاده هستم. سال ۱۳۳۰ در محله «درب دلاکان» خرمآباد متولد شدم. من دومین فرزند خانوادهای ۹ نفره بودم. آن زمان که برنامههای مذهبی خیلی کمتر بود، هر صبح جمعه در خانهی ما مجلس روضه خوانی و دعای ندبه برگزار بود. وضع مالیمان متوسط بود. همیشه به یک نوعی حس ریاست داشتم و فکر میکردم حرف فقط باید حرف من باشد!
دوران ابتدایی را در دبستان محله درب دلاکان گذراندم. اولین معلمم خانمی بود بنام شوکت و دوران متوسطه را در دبیرستان «آذر» گذراندم و قبل از پیروزی انقلاب دیپلمم را گرفتم.
وی در خصوص نحوه آشناییاش با انقلاب اسلامی، گفت: تازه کلاس دوم ابتدایی را تمام کرده بودم که یکی از اقوام ما در خرمآباد فوت کرد. او را در قم خاکسپاری کردند. در آنجا اقوام ما گفتند میخواهیم برویم به دیدن آقایی به نام خمینی که سیّد هست. من هم همراهشان رفتم، اما چیزی از مبارزات انقلابی نمیدانستم و یا در بین راه همراهان خیلی بحث نمیکردند.
بانوی فعال انقلابی افزود: سال ۱۳۴۸ ازدواج کردم، دوست همسرم- آقای حاج کریم عسلیان- یک قاب عکسی از ۱۲ امام به عنوان هدیه ازدواج، به ما داد. بازش کردیم و عکس امام خمینی در پشتش بود. شوهرم با اینکه خودش در ژاندارمری شاغل بود، آن را درآورد و جداگانه قاب گرفتیم و روی دیوار خانهمان زدیم. هرکس به خانهی ما میآمد میگفت: این را دربیاورید اگر ساواکیها شستشان خبر دار شود، دمار از روزگارتان در میآورند! گوشمان به این حرفها بدهکار نبود تا به امروز آن عکس را داریم.
وی بیان کرد: برای من که سر پر شور و ماجرا جویی داشتم، زندگی با یک نظامی نه تنها سخت نبود، بلکه جذابیتهای خودش را داشت و خودم را برای زندگی در هر شرایطی آماده کرده بودم. معتقد بودم بایستی در فعالیتهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و… حضور داشته باشم. شوهرم نیز مشکلی با فعالیتهای من نداشت.
قاضی زاده ادامه داد: بعد از آشنایی با حجت الاسلام سید فخرالدین رحیمی از روحانیون مبارز انقلابی لرستان، که دوست همسرم بود، فصل جدیدی از زندگی ام شروع شد. اولین نمازجمعهای هم که حاج آقا رحیمی در خرم آباد، برگزار کرد. حضور داشتم.
بانوی فعال انقلابی با بیان اینکه وقتی در شهر نهاوند مجسمه محمد رضا شاه پهلوی را پایین کشیدند و به گوش مردم خرم آباد رسید، حال و هوای مبارزات انقلابی در این شهر هم بیشتر شد، گفت: روز به روز افراد زیادی به خصوص جوانان به گِرد حجت الاسلام رحیمی جمع میشدند و البته حضور زنان هم پر رنگتر میشد و من هم با وجودی که دو بچه کوچک داشتم، آنها را نزد مادرم میگذاشتم و در تظاهراتها شرکت میکردم.
وی خاطرنشان کرد: با پیروزی انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران تشکیل شد و من جز اولین خانمهایی بودم که وارد سپاه شدم و اولین مسئول پایگاه مقاومت به نام فاطمیه که در لرستان تشکیل شد، بودم.
وی با بیان اینکه در مؤسسه مذهبی فاطمیه، به دستور سپاه آن زمان کار و فعالیتهای فرهنگی داشتیم، تصریح کرد: روحانیت میآمدند و سخنرانی میکردند. خانمها را جمع میکردیم آنجا و کلاسهای هنری مانند خیاطی برگزار میکردیم. خیلیها میآمدند. گاهی حتی به دلیل استقبال زیاد از این دورههای آموزشی برخی، سر پلههای فاطمیه مینشستند.
قاضی زاده با اشاره به فعالیتهای ستادهای پشتیبانی جنگ از همان اوایل دفاع مقدس، عنوان کرد: آن زمان نفت و گاز کم بود. از طریق سپاه با ماشین لندکروز به مناطق محرومی مانند ماسور میرفتیم از خانوادههای رزمندگانی که در جبهه بودند سرکشی میکردیم و اگر نفت و گاز کم داشتند، برایشان فراهم میکردیم.
حتی در برداشت محصولات کشاورزی مانند نخود و عدس به روستاییان کمک میکردیم.
این بانوی فعال انقلابی ادامه داد: در لرستان علاوه بر فاطمیه در مکانهای دیگری مانند: مسجد قائم، در ستادهای پشتیبانی فعالیت داشتیم. مثلا حلوا میپختیم و بسته بندی میکردیم و به مناطق عملیاتی ارسال میکردیم.
وی با اشاره به موقعیت استان لرستان که محل عبور خیلی از رزمندگان استانهای دیگر به جبهه بود، گفت: ما برای رزمندگانی که یا از شهرهای دیگر میآمدند استراحتی میکردند و قصد رفتن به جبهه را داشتند یا اینکه از جبهه برمیگشتند، غذا میپختیم. معمولاً ناهار اینجا بودند و بعد از دو سه ساعت میرفتند.
این بانوی فعال قرآنی با بیان اینکه آن موقع همهی بچهها از جمله بنده فیسبیلالله فعالیت میکردیم، افزود: تا پایان جنگ در ستاد پشتیبانی جنگ فعال بودم. بعد از آن که در استانداری قسمت امور بانوان تشکیل شد، به عنوان اولین مدیرکل امور بانوان استاندای لرستان انتخاب شدم و تا زمان بازنشستگی در استانداری خدمت کردم.
قاضی زاده ادامه داد: در امور بانوان استانداری فعالیتهایی مانند سرکشی به شهرستانها، تشکیل کانونهای بانوان در شهرستانهای استان، برنامههای مناسبتی ویژه بانوان و… داشتم.
وی با بیان اینکه از دیگر فعالیتهایم، عضو فعال ستاد نماز جمعه بودم، عنوان کرد:، چون مُدرس آموزش نظامی سپاه نیز بودم اولین نیرویی که هیئت تیراندازی بانوان استان را تشکیل داده من بودم. تا به امروز در خدمت خانوادههای ایثارگران هستم چه بحث ورزش بدنسازی، چه در بحث تیراندازی، مسئول هیئت تیر و کمان لرستان نیزهستم.
قاضی زاده با بیان اینکه اولین زن در لرستان بودم که توانایی شرکت در این مسابقات تیر اندازی سپاه را داشتم، گفت: اولین بار کلتهای «بِرتا» را به سپاه تهران آورده بودند. برای آموزش دوره روابط عمومی به تهران رفته بودیم. گفتند مسابقهای هست که خانمها میخواهند با کلت تیراندازی کنند. ما هم اطاعت امر کردیم و رفتیم. یک کلتهای برتا کوتاهی که در جلد قرمزی بودند، به ما دادند و گفتند تیر بیندازید. خوشبختانه تیرم به هدف میخورد. چندین دوره در مسابقات ورزشی سپاه موفق به کسب مقام و عناوینی شدم وکماکان این رشته ورزشی را ادامه میدهم. از اولین نیروهای تحت تربیت ما که در خارج از کشور (در کشور کره) در رشته تیراندازی مقام آورد، برادرجانباز، «اکبر عالی پور» بود.
وی خاطرنشان کرد: به من پیشنهاد شد که برای مربیگری به تهران بروم ولی به خاطر بچههایم نرفتم. در دوران دفاع مقدس به خاطر کثرت فعالیتها، گاهی تا سه چهار شبانه روز به خانه نمیرفتم. همزمان با آن دوران پسر کوچکی داشتم به نام «یاسر» همه صدایم میزدند: «مامانِ یاسر» خیالم از بابت مادرم و همسرم راحت بود که هوای «یاسر» را دارند.
بانوی فعال ستاد پشتیبانی جنگ با اشاره به دیگر فعالیتهایش در دوران دفاع مقدس گفت: آن زمان پتوهای رزمندگان جبههها ر ا برای شستوشو میآوردند ما میرفتیم آنها را در چشمه گلستان واقع در محوطه مکان سابق دانشگاه لرستان جنب قلعه فلک الافلاک و پادگان امام حسین (ع) که پر آب بود، میشستیم و برادرها آنها را از ما میگرفتند و میانداختند روی سنگها که خشک شوند. بعد از خشک شدن پتوها را جمع میکردیم و تا میزدیم و آماده میکردیم که مجدد آنها را به جبهه ببرند.
قاضی زاده گریزی به فعالیتهایش بعد از دفاع مقدس زد و اظهار داشت: خدامیاری حرم رضوی، فعالیتهای خیریه در موسسه هئیت رزمندگان و حوزه علمیه خواهران لرستان، ایجاد شغل برای خانمهای بیسرپرست و بد سر پرست، برگزاری جلسات قرآن و احکام و… تا به امروز از افتخارات بنده هست.
آری! چه بسیارند بانوان فاضلهی مجاهده و متدینی که در کنار همسر داری و تربیت فرزندان، با فعالیتهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و… همواره دوشا دوش مردان در راه اعتلای فرهنگ ناب ایرانی اسلامی و به خصوص ترویج فرهنگ ایثار و شهادت از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و وقتی پای صحبتهایشان مینشینیم هر خاطرهای از آنها برگ زرینی از کتاب قطور انقلاب اسلامی ایران هست. روح انگیز قاضی زاده نمونه ای هست از هزاران بانوی مبارز انقلابی و فعال جهادی.
گزارش: عصمت دهقانی
انتهای پیام/