زندانیان سابقهدار امیدی به عفو و آزادی نداشته باشند
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
زندانیان سابقهدار امیدی به عفو و آزادی نداشته باشند بیشتر بخوانید »
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
زندانیان سابقهدار امیدی به عفو و آزادی نداشته باشند بیشتر بخوانید »
۱۱ تیرماه سال ۱۳۹۷ اسدالله اسدی دیپلمات ایرانی سفارت جمهوری اسلامی در اتریش، با حکم جلبی که توسط دولت بلژیک در اتحادیه اروپا صادر شده بود دستگیر شد.
دریافت
27 MB
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
فیلم/ ماجرای توطئه گروهک منافقین علیه یک دیپلمات ایرانی بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، «سید اسدالله جولایی» معاون وقت دادستانی از جمله افرادی است که سالیان متمادی در کنار شهید لاجوردی فعالیت کرده است.
وی با اشاره به منش پر مهر و عطوفت شهید لاجوردی میگوید: شهید لاجوردی پیشه عدالتمنشی داشت. من میدیدم که با چه مهر و محبتی با منافقین صحبت میکرد. نوجوانی بود که چهار عملیات موفق ترور داشت؛ [شهید لاجوردی] با او مثل فرزندش رفتار میکرد.
لاجوردی شیوهنامه یا دستورالعمل زندانبانی اسلامی را نوشت. با حقوق بشر اسلامی هم صحبت کردیم تا آن را در سازمان ملل به ثبت برسانند. شهید لاجوردی برای هرکس که قرآن یاد بگیرد، نماز بخواند و درس یاد بگیرد مزیت قائل میشد. بحث ادامه تحصیل زندانیان را آقای لاجوردی پایهگذاری کرد و حتی تا مرحله دانشگاه امتیاز قائل شد. در حال حاضر سازمان زندانها یکی از پیشروترین مؤسسات و تشکیلات کشور است.
منبع: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
ماجرای درخواست ثبت منشور زندانبانی شهید لاجوردی در سازمان ملل بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، نام زندان مرزی «دولهتو» برای اسرای گروهک دموکرات یادآور خاطرات تلخی از جنایتها و کینهتوزیهای حزب دموکرات است. روزهایی که عناصر گروهکهای ضد انقلاب داخلی با حمایت عوامل خارجی آغازگر اغتشاش و ناامنی در روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی کشورمان بودند.
زندان دولهتو واقع در روستایی به همین نام و تحت کنترل حزب دموکرات کردستان ایران قرار داشت که حدود چندصدنفر از زندانیان در آن نگهداری میشدند. هواپیماهای عراقی این زندان را در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶٠ بمباران کردند و بسیاری از اسرا را به شهادت رساندند. در ادامه روایتی از سید مسعود خاتمی، طبیب زندان دولهتو را از اسارت به دست نیروهای دموکرات آمده است.
وقتی اسیر دمکراتها شدیم، ما را به روستایی بردند که بعداً فهمیدم روستای دولهتو بود. حدود ساعت دو بعدازظهر بود که ما را پیاده راه انداختند، اما نمیدانستیم به کجا میبرند. از نوری که اهل همدان بود و کمی کردی بلد بود، پرسیدیم: «اینها چه میگویند؟» گفت: «جایی هست که میخواهند ما را به آنجا ببرند و سرمان را ببرند.» شاید سربهسرمان میگذاشت. نمیدانم. آنها ما را تا نیم ساعت مانده به مغرب، پیاده میبردند. داشتیم از خستگی میمردیم. به نوری گفتیم: «به آنها بگو میخواهیم نماز بخوانیم.» گفتند: «بایستید و نماز بخوانید.» بعد گفتیم: «بایستید، میخواهیم آب بخوریم.» با عصبانیت گفتند: «خب آب بخورید.» یعنی آمادهی مردن و قبر شوید. بلافاصله نوری گفت: «دیدید من درست ترجمه کردم. آب آخر را بخورید که میخواهند ما را قربانی کنند.» بعد من به نوری گفتم: «تکلیف ما را مشخص کن. ما شش نفر بیشتر نیستیم و توی این بیابانها هم کسی نیست. اگر میخواهند ما رو بکشند، خب همینجا بگو بکشند. چرا ما را اینقدر راه میبرند!» نوری رفت با آنها صحبت کرد و برگشت و گفت: «اینها نمیخواهند ما را بکشند. میخواهند ما را به زندان ببرند.»
آنجا مزرعهای بود که کسی در آن کشاورزی میکرد. تعدادی گوسفند هم داشت که آنها را در طویله نگه میداشت. دمکراتها به سمت او تیراندازی و او را از خانهاش بیرون کردند. بعد به ما گفتند: «طویله را تمیز کنید.» همان شب آنجا را تمیز کردیم و آنها آنجا را به زندان تبدیل کردند. طویله در دامنه کوه و بین سنگهایش فاصله بود. خیلی هم سرد بود. بچهها سوراخها را میپوشاندند که سرما اذیتشان نکند. زندانیها را فرستادند توی طویله. بههرحال وضعیت زندان دولهتو بد و کف آن سنگ و گل بود. وقتی جلوتر میرفتیم سقفش کوتاهتر میشد. فضای آنجا تنگ بود و شبها همه نمیتوانستند درازکش بخوابند. عدهای مینشستند و عدهای میخوابیدند؛ یعنی نوبتی بود. بعدا که من آزاد شده و در شیراز بودم خبر بمباران آنجا را شنیدم.
انتهای پیام/ ۱۴۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
روایت طبیب زندان «دولهتو» از رفتار دموکراتها با اسرا بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، نام زندان مرزی «دولهتو» برای اسرای گروهک دموکرات یادآور خاطرات تلخی از جنایتها و کینهتوزیهای حزب دموکرات است. روزهایی که عناصر گروهکهای ضد انقلاب داخلی با حمایت عوامل خارجی آغازگر اغتشاش و ناامنی در روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی کشورمان بودند.
زندان دولتو واقع در روستایی به همین نام و تحت کنترل حزب دموکرات کردستان ایران قرار داشت که حدود چندصدنفر از زندانیان در آن نگهداری میشدند. هواپیماهای عراقی این زندان را در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶٠ بمباران کردند و بسیاری از اسرا را به شهادت رساندند. در ادامه روایتی از سید مسعود خاتمی، طبیب زندان دولهتو را از اسارت به دست نیروهای دموکرات آمده است.
وقتی اسیر دمکراتها شدیم، ما را به روستایی بردند که بعداً فهمیدم روستای دولهتو بود. حدود ساعت دو بعدازظهر بود که ما را پیاده راه انداختند، اما نمیدانستیم به کجا میبرند. از نوری که اهل همدان بود و کمی کردی بلد بود، پرسیدیم: «اینها چه میگویند؟» گفت: «جایی هست که میخواهند ما را به آنجا ببرند و سرمان را ببرند.» شاید سربهسرمان میگذاشت. نمیدانم. آنها ما را تا نیم ساعت مانده به مغرب، پیاده میبردند. داشتیم از خستگی میمردیم. به نوری گفتیم: «به آنها بگو میخواهیم نماز بخوانیم.» گفتند: «بایستید و نماز بخوانید.» بعد گفتیم: «بایستید، میخواهیم آب بخوریم.» با عصبانیت گفتند: «خب آب بخورید.» یعنی آمادهی مردن و قبر شوید. بلافاصله نوری گفت: «دیدید من درست ترجمه کردم. آب آخر را بخورید که میخواهند ما را قربانی کنند.» بعد من به نوری گفتم: «تکلیف ما را مشخص کن. ما شش نفر بیشتر نیستیم و توی این بیابانها هم کسی نیست. اگر میخواهند ما رو بکشند، خب همینجا بگو بکشند. چرا ما را اینقدر راه میبرند!» نوری رفت با آنها صحبت کرد و برگشت و گفت: «اینها نمیخواهند ما را بکشند. میخواهند ما را به زندان ببرند.»
آنجا مزرعهای بود که کسی در آن کشاورزی میکرد. تعدادی گوسفند هم داشت که آنها را در طویله نگه میداشت. دمکراتها به سمت او تیراندازی و او را از خانهاش بیرون کردند. بعد به ما گفتند: «طویله را تمیز کنید.» همان شب آنجا را تمیز کردیم و آنها آنجا را به زندان تبدیل کردند. طویله در دامنه کوه و بین سنگهایش فاصله بود. خیلی هم سرد بود. بچهها سوراخها را میپوشاندند که سرما اذیتشان نکند. زندانیها را فرستادند توی طویله. بههرحال وضعیت زندان دولتو بد و کف آن سنگ و گل بود. وقتی جلوتر میرفتیم سقفش کوتاهتر میشد. فضای آنجا تنگ بود و شبها همه نمیتوانستند درازکش بخوابند. عدهای مینشستند و عدهای میخوابیدند؛ یعنی نوبتی بود. بعدا که من آزاد شده و در شیراز بودم خبر بمباران آنجا را شنیدم.
انتهای پیام/ ۱۴۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
روایت طبیب زندان «دولهتو» از رفتار دموکراتها در اسارت بیشتر بخوانید »