گروهخانواده؛ عطیههمتی: اگر این موضوع را بپذیریم که همه آدمها نمیتوانند همدم و یار و همسر زندگیشان را خودشان پیدا کنند. نقش معرفها حسابی مهم میشوند. معرفهایی که میتوانند در پیدا کردن همسفر دنیا و احتمالا آخرت حسابی به جوانها کمک کنند اما در دهههای اخیر نقششان خیلی کمرنگتر از قبل شده است. چون خیلیها معتقدند درست است که باعث و بانی ازدواج شدن ثواب زیادی دارد اما دردسرهای خودش را هم دارد. اگر تصورتان از معرفها زنان سن و سالدار دنیا چشیدهاست باید بگویم که «مریم ابراهیمی» تنها 27 سال دارد و علاقه به این کار کنار تحصیل روانشناسی خانواده باعث شده مراجعههای زیادی در همه امور مربوط به ازدواج و خانواده داشته باشد. به همین خاطر با او گفتگو کردیم تا درباره معرف بودن و مشکلات این کار، خواستگاری و خاطرات و توصیههایش بپرسیم.
گفتم من میتوانم معرف خوبی باشم
مریم ابراهیمی متولد 1372 فارغ التحصیل روانشناسی خانواده درمانی از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. سال 94 ازدواج کرده و از همان سال تصمیم گرفته به صورت کاملا جدی کار معرفی ازدواج انجام دهد. کاری که در دوران مجردی هم کم و بیش انجام میداده و حالا بعد از تحصیل مشاوره خانواده شده است. او درباره دغدغهاش میگوید:«دغدغه من از اینجا شکل گرفت که دختران مذهبی زیادی را اطرافم میدیدم که اهل به نمایش گذاشتن خودشان نبودند و تمایل به ازدواج داشتند اما این امکان برایشان فراهم نشدهاست. من هم به خودم قول دادم که حالا که خودم هم ازدواج کردم حتما حواسم به دختران دور و اطرافم باشد. اوایل کارم به صورت خیلی محدود بود و مثلا یکسری از خانمها دوستان همسرشان را معرفی میکردند و میگفتند دنبال مورد مناسبی برای ازدواج میگردند و کمک میخواهند. اما کمکم گوش به گوش چرخید. افراد بیشتری با من آشنا شدند و هرکسی که تمایل به ازدواج داشت به من مراجعه میکرد. به نهاد رهبری دانشگاه هم مراجعه کردم و گفتم که تمایل دارم در زمینه کمک به ازدواج همکاری کنم که آنها هم استقبال کردند. دانشگاه شهید بهشتی یک دفتری به نام «هدی» دارد که موسس آن همسر یکی از شهداست. پیش ایشان هم رفتم و گفتم میخواهم همکاری کنم. اولش به من گفتند سن تو برای این کار خیلی پایین است و من گفتم اما تواناییش را دارم میدانم میتوانم در این زمینه کمک کنم. یک مدت آزمایشی کار کردم و خیلی از من راضی بودند و یکسالی به صورت پارهوقت کار کردم. بعد که شغل ثابت پیدا کردم بیرون آمدم.»
به افراد دارای ملاکهای غیر منطقی کسی را معرفی نمیکنم
مریم میگوید اوایل فقط برایش مهم بوده که دختر و پسرها را به هم برساند و فکر میکرده همین کار درست است. اما به مرور میفهمد که باید مسیر را درست برود و نتیجه مهم نیست. بلکه گاهی باید ملاک اشتباه آدمها را به رویشان آورد و آن ها را نسبت به اشتباهشان آگاه کرد :«اوایل فقط به این صورت بود که فقط برایم مهم بود که ازدواج شکل بگیرد. هرکس با هر ملاکی به من مراجعه میکرد رسالت خودم میدانستم که حتما باید کسی را برای ازدواج معرفی کنم. حتی اگر ملاکهایش اشتباه بود به خودم میگفتم اشکالی ندارد بالاخره او هم باید ازدواج کند. اما بعد از یک مدت نظرم تغییر کرد که ما معرفها هم نباید به ملاکهای اشتباه این افراد بها بدهیم. این بها دادن موجب شده که این قبیل آدمها خیال کنند که هر ملاکی دارند میتوانند سفارش بدهند و وظیفه ماست که باید برایشان مورد مناسبی را پیدا کنیم. الان دیگر مثل سابق نیستم. اینطوری شدم که به پسرهایی که ملاکهای غیرمنطقی دارند موردی معرف نمیکنم. البته قبلش با آنها صحبت میکنم و میگویم که ملاکهایی که در ذهنشان دارند ملاکهای صحیحی برای ازدواج نیست و اگر همچنان روی اشتباهشان اصرار داشتند؛ خیلی محترمانه میگویم که چنین موردی ندارم و بهتر است به کس دیگری مراجعه کنید.»
متاسفانه واسطه ازدواج بودن، به غلط شأن اجتماعی را میشکند!
همیشه در بحثهای حول ازدواج و خانواده میشنویم که معرفهای ازدواج کمتر شدهاند و همین به کم شدن ازدواج دامن زده است. «مریم» درباره کمرنگ شدن معرفها در جامعه امروز میگوید:«یکی از دلایلی که معرفهای ازدواج کمتر شدهاند و معرفی برای ازدواج کمتر شده است این است که این کار به عنوان شغل شناخته نمیشود. چون پول و درآمد ندارد در حالی که زحمت بسیار زیادی دارد. حتی کسانی که میخواهند این کار را به صورت خیرخواهانه و داوطلبانه انجام دهند آنقدر مشکلات سر راهشان قرار دارد زیاد است که واقعا آدم دلش میخواهد قید همه چیز را بزند و بیخیال شود. یکی از این مشکلات این است که این کار نه تنها به کسی که انجامش میدهد شأن اجتماعی نمیدهد، بلکه شأن اجتماعی فرد را میشکند. خیلی از کسانی که روانشناس هستند به هیچ عنوان حاضر نیستند وارد این کار شوند. گویی که کسرشأنشان میشود. چون گاهی انگها و اسمهای بدی به آدم میزنند. مثلا میگویند بنگاه شادمانی زدهای! خانم ازدواجیه! و این احساس را دارند که تو میخواهی همه را به زور بهم بچسبانی و مجبور به ازدواج کنی. مثلا اوایل وقتی در صفحه شخصیام صرفا خودم را معرف ازدواج معرفی کردم بسیار برخوردهای بدی با من شد. اما بعد از چندوقت که نوشتم کارشناسی ارشد روانشناسی خانواده دارم. نگاهها کامل تغییر کرد.»
واسطه ازدواج؛ مسئول شکست ازدواجها نیست!
از جمله سختیهای کار ما زمانیست که دختر و پسر باهم سازششان نمیشود و در ازدواجشان دچار مشکلات جدی میشوند. آن وقت است که خانوادهها کسی را جز معرف برای ابراز ناراحتی و عصبانیتشان پیدا نمیکنند:«شما در این کار توقع تشکر هم نباید داشته باشید. خود من مواردی داشتم که معرفی کردم و منجر به ازدواج شده است اما بعد از آن جواب پیام تبریکم را هم ندادند. بیانصافی نکنم و برخی هم تشکر کردند. ولی خدای نکرده اگر یکی از این ازدواجها به مشکل بخورد. موردی داشتم که بین دختر و پسر دعوای شدید داشتند و حتی به طلاق هم فکر کردند. بعد مادر آقا پسر پیام ناله و نفرین برای من فرستادند! البته برخی هم منطقی هستند و متوجه این موضوع هستند که معرف مسوول نیست. درست است که من از نظر منطقی میتوانم به خودم بگویم که مقصر نیستم ولی این رفتارها از نظر روحی به آدم آسیب میزند. مثلا من خیر سرم خواستم کار ثواب بکنم اما به توهین و نفرین و ناله یک مادر دچار شدم.»
معرفها ربات گزینهیاب یا گزینهساز نیستند!
از مشکلات بزرگ معرف بودن برای ازدواج؛ کنترل خواستهها و ملاکهای غیرمنطقی افرادیست که مراجعه میکنند و خانم ابراهیمی برای مطرح کردن این گله جمله بامزهای دارد:«یکی دیگر از سختیهای معرف بودن توقعات افراد وقت معرفیهاست. اگر موردی را معرفی کنیم که از نظرشان خوب باشد گویی وظیفهمان را انجام دادیم. اما اگر نپسندند گاهی برخوردها خیلی بد است. مثلا من دختری را معرفی کردهام و به هر دلیلی خانواده آقا پسر موافق نباشند، پیامها و تماسهای تند و گلایهآمیز شروع میشود. یکبار موردی بود که مادر آقاپسر با تندی تماس گرفت و گفت مگر من به شما نگفتم دخترخانم حتما رنگ پوستش سفید باشد؟ اینکه سفید نبود. چرا وقت ما را میگیرید؟! علاوه بر این برخی افراد و خانوادهها با ما مثل یک ربات گزینهیاب یا گزینهساز رفتار میکنند. مثلا زمانی که به موردهای ما نیاز دارند. تبریک میگویند حال و احوالمان را میپرسند و یادی از ما میکنند. اما به محض اینکه موردی معرفی میکنیم و کارشان پیش میرود حتی زحمت پیام دادن به اینکه کارشان به کجا رسید را نمیدهند و وقتی جویا میشوی حس میکنند ما در کارشان فضولی میکنیم.»
معرفها میتوانند اصلاح معیارهای غلط شوند
مریم معتقد است اگر همه معرفهای رسمی و یا غیر رسمی حوزه ازدواج جلوی کسانی که توقعات بیجا دارند بایستند و موردی را به آنها معرفی نکنند آن افراد متوجه توقعات بیجایشان میشوند و خودشان را اصلاح میکنند:«از مواردی که معرفها حتما باید رعایت کنند همین است که همگی باهم این تصمیم را بگیرند که به پسر و دخترهایی که ملاکهای غیرمنطقی دارند موردی معرفی نکنند. چون این افراد ملاکهایشان را تغییر نمیدهند. بلکه از پیش این معرف پیش دیگری میروند. من معتقدم این تغییر را از خودمان شروع کنیم. اگر معرفین حوزه ازدواج این موضوع را رعایت کنند. آن دختر و پسر به مرور متوجه میشود که متر و معیارش برای ازدواج غلط است و آنها را تغییر میدهد. در بقیه مسائل هم همینطور است. یکی از گلههایی که دختر خانمها دارند این است که مادر آقاپسرها باید خودشان تنها بیایند و دختر خانم را بپسندند و در جلسه بعد پسر را بیاورند. این موضوع حس بدی به دختران میدهد. اگر همه دختران تصمیم بگیرند این اجازه را ندهند این روند و رفتار غلط هم تغییر میکند. باید مشخص شود که حق دیدار در جلسه اول برای دختر و پسر یکسان است. مادر به 10 خانواده زنگ بزند و ببیند که کسی چنین اجازهای نمیدهد، رفتار و توقعش تغییر میکند.»
دخترها جرات صحبت از گلههایشان را ندارند
مریم در اینستاگرام صفحهای دارد که گاهی خاطراتش را از این کار مینویسد و گاهی هم بحثهای روانشناسیاش را مطرح میکند. او میگوید چون در رسانههای رسمی بیشتر درباره مشکلات پسرها حول ازدواج حرف زده میشود دوست دارد در صفحه شخصیاش درباره گله دختران از جلسات خواستگاری و روند ازدواج صحبت کند و صدای آنها شود: «در رسانهها درباره گله پسرها پیرامون مهریه زیاد صحبت میشود. درباره ساده گرفتن ازدواج و پایین آمدن توقع دختران برای داشتن خانه و ماشین پسرها زیاد حرف زده میشود. درباره عروسی نگرفتن و سادگی مراسم و خرید صحبت زیاد میشود. اما آیا درباره درد دلهای دختران هم حرف زده میشود؟ متاسفانه جای حرفهای دختران خالیست. برخی دخترها هم از ترس برچسب خوردن جرات گفتن گلههایشان را ندارند. آیا یک دختر میتواند بگوید که مادر یک پسر مرا دید و مرا نپسندید؟ متاسفانه مسائل دختران شدیدا اعتماد به نفس دختران را نشانه گرفته است و من برای اینکه برای مساله مبارزه کنم گاهی زبان این دخترها شدم و این گلههایشان را بازگو کنم. وقتی این مسائل را در صفحهام گفتم تعداد پیامهای زیادی از سوی دختران داشتم که میگفتند ما فکر میکردیم این قبیل مشکلات و بدرفتاریهای خواستگاری و پروسه ازدواج فقط برای ما اتفاق افتادهاست. اما فهمیدیم که تنها نیستیم و لزوما برای ما نیست. اما در رسانهها یک پسر خیلی راحتتر میتواند مسالهاش را مطرح کند، مثلا بگوید که من رفتم خواستگاری خانه و ماشین نداشتم دختر را به من ندادند. حتی وقتی پسری این خاطرهرا مطرح کند همه خانواده دختر را مذمت میکنند. طبیعی هم هست. اما یک دختر نمیتواند چیزی را که مسقیما عزت نفسش را نشانه رفتهاست را عنوان کند.»
رفتارهای غلط در خواستگاری اعتماد به نفس دختران را خرد میکند
رفتارهای غلط در جلسات خواستگاری یکی از نکاتیست که خانم روانشناس روی آن تاکید زیادی دارد و میگوید در لطمه زدن به روحیه خصوصا دخترها بسیار موثر است و از معرفها میخواهد که حتما رعایت این موارد را تذکر دهند:«برخی رفتارهای متداول در خواستگاری باید اصلاح شود و باید این رفتارها را آموزش بدهیم. بسیار پیش آمده است که مادر آقا پسر وقتی به تنهایی خواستگاری آمدهاست. دختر خانم را نپسندیده و وقتی رفته حتی دیگر اطلاع ندادهاست. نمی توانید تصور کنید این دختر چقدر در خانوادهاش احساس خردشدن و شکستن پیدا میکند. دخترها میفهمند مادری که نیم ساعت آمده است و نشستهاست او را به خاطر عقایدش که رد نکرده است. یا به خاطر چهرهاش رد کردهاست. یا به خاطر اندامش رد کرده است و یا به خاطر سر و وضع زندگیشان این کار را انجام داده است و این قبیل اتفاقات پرتکرار مدام دارد به دختران ما حس کافی نبودن، به اندازه کافی زیبا نبودن و کم بودن میدهد. من این حرفها را از سوی دختران زیاد شنیدهام و وظیفه دارم که بیان کنم. چون اگر دختری بگوید این گله را دارد فوری انگ اینکه این دختر دنبال شوهر میگردد میخورد!»
چند نفر را برای ازدواج به یک نفر معرفی نکنید!
مریم کنار گله از برخی رویههای غلط که معرفها هم دچارش میشوند خاطرات جالب توجهی از سطح توقعات مراجعین دارد:«یکی دیگر از اشتباهات معرفهای ازدواج این است که چند نفر را به یک نفر معرفی میکنند. موردهایی دیدم که 5 دختر به یک آقا پسر معرفی شده و میگویند همینطوری تماس بگیر ببین کدام بیشتر به دلتان مینشیند. این رویه غلط است. معرفها باید در حین معرفی به ازدواج غلطهای فکری و معیاری خانوادهها را نیز اصلاح کنند. مواردی بوده که به طور مثال آقاپسر خیلی سختگیر بودند که همسرشان تحصیلات بالایی داشته باشد. بعد که یک خانم پزشک معرفی کردیم و ازدواج کردند مادرشان دوباره تماس گرفت و برای پسر دومشان هم تاکید داشتند که حتما پزشک یا دندانپزشک باشد چون شأن خانوادگیشان پایین نیاید و بین پسرهایشان حسادت به وجود نیاید. مادری بود که عروس اولش چشمهای روشن داشت حالا مادر تاکید داشت که حتما دختری را معرفی کنیم که چشم روشن داشته باشد! استدلالشان این است که عروسها باهم تناسب داشته باشند.»
از نخواندن رشته حقوق تا قد بالای 165!
اعتقادات دیکته شده یکی از مشکلات معرفها با مراجعین است که مریم گله زیادی در این باره دارد. او میگوید یکسری اعتقادات برای خود مراجعه کننده نیست اما احساس میکند باید همسرش آن معیارها را داشته باشد چون مد شدهاست و یا جامعه او را از چیزهایی ترساندهاست:«هرچندوقت یکبار یکسری مسائل در حوزه ازدواج و خواستگاری مد میشود. مثلا جدیدا مد شده است که میگویند کسی که معرفی میکنید حقوق نخوانده باشد. تصورشان این است چنین کسی به خصوص اگر دختر باشد چون از قوانین سر در میآورد فردا میرود دادگاه و طلاق میخواهد و حقوقش را طلب میکند. یا جلو میآیند و میگویند که دختری را معرفی کنید که پزشک یا دندانپزشک باشد. جالب اینجاست پسران پزشک این حرف را نمیزنند. یکی از مواردی که متاسفانه شاهد هستیم تاکید بسیار روی زیبایی چهره است. برخی تاکید شدید دارند که کسی را معرفی کنید که «بور» باشد. این واقعا عجیب است. بالاخره اینجا ایران است. اسکاندیناوی که نیست. مگر چند نفر سفید و بور وجود دارد. از این تعداد بور چند نفر هستند که به طور مثال حجاب و اعتقاداتش به شما بخورد و باز میان این تعداد چندنفر هستند که ممکن است آنها شما را بپسندند. وقتی گزینههای ازدواجتان را محدود کردید و دنبال چیزی که در ذهنتان هستید واقعا کسی به شما نمیتواند کمک کند. مواردی بودند که انگار ملاکها را حفظ کردند یعنی از جایی به آنها دیکته شده است. مثلا آقایی تاکید داشت قد خانم 165 به بالا باشد. کوتاهتر معرفی کردیم و منجر به ازدواج شد و اصلا الان آقا هنوز نمیداند قد خانمش کوتاهتر است!»
ازدواج را منتفی کنید پسرم وقت زن گرفتنش نیست!
گاهی هم پیش میآید که خانوادهها مخالف ازدواج بچههایشان هستند و بچهها موافق هستند و برای معرف حسابی دردسر درست میشود:«البته باید بگوییم یکی از مشکلاتی که ما معرفها داریم خانوادهها هستند که گهگاه مشکلات عجیبی را پیش پای ازدواج بچههایشان میگذارند. موردی داشتیم آقا پسر دختری را که معرفی کردیم پسندیده اما چون مادر نپسندیده اصرار داشت ماجرا منتفی شود. برخی پسرهای کم سن و سال هم که میل و شرایط ازدواج دارند با مخالفتهای شدید خانواده روبرو میشوند. یکبار آقاپسری با دخترخانم سه جلسه خارج از خانواده صحبت کرده بود و قرار خواستگاری گذاشته بود. وقتی به خانوادهاش گفته بود مادر جواب داده بود من به شوخی گفتم برو حرف بزن چون اصلا فکر نمیکردم کسی پیدا شود شرایط تو را بپذیرد. یا موردی داشتیم که آقا پسر دخترخانم را پسندیده بود مادرش تماس گرفته بود که به نظرش زود است و کاری کنیم که منجر به ازدواج نشود وقتی آقا پسر از ما پیگیر بود ناچار گفتیم که مادرش چنین حرفی زده و واقعا بهم ریخت!»
خاطره شیرین ازدواجی که بانی آن امام رضا شد
با همه این مشکلات خاطرات شیرینی هم از ازدواجها وجود دارد که مریم میگوید کار خودش نیست بلکه از اول تا آخرش را خدا خواسته است و خودش پیش برده است. یکی از این خاطرات شیرین مربوط به یک زوج ورامینی ست که مریم معرف آنها بوده است:« یکی از خاطرات شیرینم این است که یکبار بعد از ازدواج، به شکل مجردی با بچههای دانشگاه به مشهد رفتم. آنجا با دختری ساکن قرچک ورامین همسفر شدم. وقتی از سفر برگشتم. همسرم گفت در این مدت با پسری آشنا شدهاست که ساکن ورامین است و قصد ازدواج دارد. ما هم معرفی کردیم الان خیلی خوشبخت هستند. انگار امام رضا مرا دعوت کرد که این ازدواج رخ بدهدو بانی آن شد و درک کنم که «من» وجود ندارد و همهاش کار خداست.»
انتهای پیام/
منبع خبر