زندگی نامه شهید

روایتی از زندگی شهید «اکبر خردپیشه شیرازی» در کتاب «خواب‌‏های زنگ‎دار»

روایتی از زندگی شهید «اکبر خردپیشه شیرازی» در کتاب «خواب‌‏های زنگ‎دار»


به گزارش نوید شاهد، زندگی‌نامه شهید اکبر خردپیشه شیرازی به قلم رضا وحید در کتاب «خواب‌‏های زنگ‎دار» به کوشش واحد ادبیات پایداری انتشارات کتاب جمکران روغانه بازار نشر شد.

روایتی از زندگی شهید «اکبر خردپیشه شیرازی» در کتاب «خواب‌‏های زنگ‎دار»

در این کتاب خاطرات رزمنده‌ای را می‎‌خوانیم که طلبه حوزه علمیه قم، پایه‎‌گذار کمیته دِه‎بید فارس، فرمانده گردان تبوک در عملیات بیت‌‏المقدس، مسئول آموزش پادگان 21 حمزه تهران، فرمانده یگان دریایی سپاه، مسئول پادگان شهدای خیبر قم و آموزش سربازان و بسیجیان بود.

فرمانده‌ای که سرباز را در اوج نیاز به نیرو در زمان جنگ تحمیلی ترخیص می‌‏کرد تا دل همسرش را به دست بیاورد.رضا وحید در کتاب «خواب‌های زنگ‌دار» رزمنده‌ای را روایت می‌کند که در هر مسئولیتی که پذیرفت درخشید و سرانجام در عملیات کربلای 4 در جزیره بوارین به شهادت رسید.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: روزهای آموزش که تمام شد، نوبت پذیرش اکبر شد، اما بعد از آموزش گفتند: «چند روز برو مرخصی و شنبه بیا سپاه.»

وقتی بعد از دو سه روز آمد سپاه، دید خبری نیست. هر روز می‌‏آمد و تا ظهر در آسایشگاه می‌نشست؛ ولی کسی کاری به او نمی‌‏سپرد. دیگر خسته شده بود. یک روز آمد آسایشگاه و دید تعدادی نیرو آمد. پرسید: «خبریه؟!» گفتند: «قراره توی میدون آستانه رژه بریم.»

تعدادی کلت و کلاش تاشو بود که بچه‌ها سرش دعوا داشتند. یک تیربار هم کناری افتاده بود؛ ولی کسی به آن محل نمی‌‏گذاشت. شیخ ‏اکبر تیربار را برداشت و روی کولش گذاشت و دو سه ردیف نوار فشنگش را دور کمرش بست و آماده شد برای رژه.

وقتی با آن تیربار سنگین جلوی فرمانده آن وقت سپاه، مرحوم حجت‌الاسلام «ایرانی» رژه رفت، از اکبر خوشش آمد و مشخصاتش را از بچه‌ها گرفت.

کتاب «خواب‎‌های زنگ‎دار» به قلم رضا وحید در 352 صفحه، قطع رقعی، شمارگان یکهزار نسخه و به بهای 140هزارتومان توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شد و روانه‌ بازار نشر شده است.

خبرنگار: آرزو رسولی نجار



منبع خبر

روایتی از زندگی شهید «اکبر خردپیشه شیرازی» در کتاب «خواب‌‏های زنگ‎دار» بیشتر بخوانید »

نگاهی به زندگی شهید «سید اصغر حسینی گاریزی»

نگاهی به زندگی شهید «سید اصغر حسینی گاریزی»


 

به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «سید اصغر حسینی گاریزی» یکم اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۵ در روستای حسین‌آباد شفیع‌پور از توابع پشت کوه شهرستان تفت دیده به دنیا گشود. پدرش سید عباس کارگر بود و مادرش ام‌البنین نام داشت. وی در خانواده‌ای کشاورز و مستضعف کودکی را پشت سر نهاد و دوره اول تا چهارم ابتدایی را در مدرسه روستا محل تولد «حسین‌آباد» تحصیل کرد و خواندن و نوشتن را فراگرفت.

 سپس جهت ادامه تحصیل به روستای مجاور «رشکوئیه» واقع در ۳ کیلومتری روستای خود رفت که هر روز این مسافت را با پای پیاده طی می‌کرد. با تمام سختی‌ها دوره ابتدایی را به پایان رساند و سال بعد در مدرسه راهنمایی همان روستا «شکوائیه» ثبت‌نام کرد.

 وی که از وضعیت مالی خانواده باخبر بود. سید اصغر از کودکی در کنار تحصیل به پدر و مادر در کشاورزی و کارهای دیگر کمک می‌کرد. او علی‌رغم اصرار خانواده جهت ادامه تحصیل، تحصیل را رها کرد تا شاید بتواند گوشه‌ای از بار سنگین خانواده را بدوش بکشد.

وی لحظه‌ای از وظایف دینی خود غافل نمی‌ماند و همیشه نمازش را اول وقت می‌خواند و برای شرکت در مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) سر از پا نمی‌شناخت. در مراسمات دینی حضوری فعال داشت و می‌گفت: مسلمان عملاً باید ثابت کند که بنده خداست خصوصاً ما شیعیان. سید اصغر بسیار دل‌رحم بود به‌طوری که اگر کسی از او درخواستی داشت در حد امکان درخواست طرف را رد نمی‌کرد مخصوصاً اگر گره‌ای از دست او باز می‌شد. پرخاش‌کردن را دوست نداشت سعی می‌کرد عصبانیت خود را با صحبت و حرف‌های حساب شده به‌طرف نشان دهد.

 در سال ۱۳۶۲ با دختری از خانواده محترم و مذهبی و کشاورز از روستای کهدوئیه ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو پسر زیبا بود که پیش از رفتن به خدمت سربازی فرزند اولش سید محمد در ۱۴ دی ۱۳۶۳ چشم به جهان گشود. حتی تولد فرزند نتوانست عزم راسخ پدر را جهت دفاع از میهن باز دارد و در اوایل سال ۱۳۶۴ به‌عنوان پاسدار با سمت تیربارچی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد.

 سرانجام ۲۰ مهرماه ۱۳۶۴ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید و فرصت دیدن فرزند دوم خود را نیافت. پیکرش در گلزار شهدای روستای زادگاهش حسین‌آباد به خاک سپرده شد. فرزند دوم وی در ۲۹ بهمن ۱۳۶۴ پس از شهادت پدر به دنیا آمد و هادی نام‌گذاری شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به زندگی شهید «سید اصغر حسینی گاریزی» بیشتر بخوانید »

نگاهی به زندگی  شهید «سیدحسن موسوی ندوشن»

نگاهی به زندگی شهید «سیدحسن موسوی ندوشن»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، «سیدحسن موسوی ندوشن» هشتم فروردین ۱۳۴۷، در روستای آشتیانه اردکان به دنیا آمد. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی پرداخت. طلبه بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد. به عنوان بسیجی به جبهه رفت. یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، با سمت تک تیرانداز در شوشتر هنگام آموزش نظامی بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش آن به شکم، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

وصیتنامه شهید موسوی ندوشن: 

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر یگانه ومنجی عالم بشریت آقایمان مهدی (ع) و بنام نیرو دهنده قلب‌های ضعیفان و‌ای کسی که در قرآن وعده دادی و به وعده هایت وفا کردی و می‌کنی و‌ای آرام دهنده قلب‌های مومنان به ما توفیق بندگی و بالاتر از همه توفیق شهادت در راه خودت عطا فرما و نام ما را در لیست شهدایت ثبت و ضبط بگردان و به ما توفیق بده تا بتوانیم در کنار رزمندگان خالص و از جان گذشته ات به نبرد با دشمنان اسلام و قرآنت بستیزیم.

خدایا عقیده ما را صاف کن که واقع بین شویم و در برابر توطئه‌های منافقین همچون کوهی مقاوم و استوار بایستیم و به ما نیروی صبر و بردباری عطا کن که از دشمنی دشمنان اسلام خسته نشویم.. باری‌ای حسین‌ای امام ما که در صحرای کربلا غریبی و در صحرای کربلا غریبانه به شهادت رسیدی و وقتی که همه یارانت به شهادت رسیده بودند صدا می‌زدی هل من ناصر ینصرنی تا شاید کسی شما را یاری کند، ولی کسی نبود که تو را یاری کند به غیراز طفل شش ماهه ات علی اصغر.

ولی‌ای امام حسین الان برخیز و ببین که چگونه علی اکبر‌ها و علی اصغر‌ها و قاسم‌ها و حبیب ابن مظاهر‌ها دارند در اینجا نایب فرزندت مهدی امام خمینی را یاری می‌کنند و اگر آن روز کسی را نداشتی به تو یاری کند امروز جوانان عاشق شهادت و جهاد هستند امروز این عزیزان دارند به تلافی آن روز انتقام می‌گیرند. امام حسین ما را بپذیر و توفیق به ما بده تا بتوانیم در راه اسلام بجنگیم و عمر نا قابلمان و مرگمان را در راه خدا به اتمام برسانیم و همانطوری که جوانان ما رفتند من هم دوست دارم بروم.

وصیت نامه از پدر و مادرم می‌خواهم تا در مرگ پرافتخار من اگر خدا قبول کند گریه وزاری نکنند و برای من سیاه نپوشند. چراکه، چون اگر کسی سیاه پوش شد سیاه پوشی نشانه غمگینی است و من دوست ندارم برای شهادت من غمگین شوی و بدانید که اگر شما از نظر شهادت من از روی از دست دادن من گریه ناراحتی بکنید من ناراضی هستم و خواهم شد. گریه بکنید خیلی زیاد که چرا دیگر فرزندانی زیاد ندارم که به جبهه بروند و راه سرخ این فرزندم را در پیش بگیرند. گریه کنی گریه خوشحالی و بدانید من امانتی هستم که خدا به شما داده و به موقع آن را خواهد گرفت مادرم از شما خواهش می‌کنم اگر گریه می‌کنی طوری گریه کن که گریه تو نشانگر گریه شوق باشد و پدر عزیزم من مطمئن هستم که شما گریه نمی‌کنی و اگر هم کردی گریه شوق می‌کنی پدرم راه من و شهید علی قاسمی و دیگر شهدای انقلاب را ادامه بده

ای برادر عزیزم می‌خواهم ناراحت نباشید و همدوش با پدرم به رزم خویش ادامه دهی.. از خواهرانم می‌خواهم که صبر خود را همچون صبر زینب در روز عاشورا نشان بدهند و زاری که موجب طاقت فرسائی آن‌ها می‌شود نکنند. از آن‌ها می‌خواهم فرزندان خود را زینب گونه و حسین وار تربیت کنند و از همکلاسیهایم می‌خواهم که راه مرا ادامه دهند و مواظب باشند این راه راهی است که اگر ایمانشان ضعیف شد نمی‌توانند آن را ادامه دهند و از قافله عاشقان الله عقب می‌مانند از پدر و مادرم و مسئولین سپاه می‌خواهم مرا در آشتیانه به خاک بسپارند. 

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به زندگی شهید «سیدحسن موسوی ندوشن» بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگی‌نامه شهید «جمشید رحیمی ملاسرایی»

مروری کوتاه بر زندگی‌نامه شهید «جمشید رحیمی ملاسرایی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از رشت، «جمشید رحیمی ملاسرایی» در اول فروردین سال ۱۳۴۶ در خانواده مذهبی در روستای فخب رشت دیده به جهان گشود.

وی از ابتدای نوجوانی صافکاری ماشین را به‌عنوان حرفه خود انتخاب کرد و هم‌زمان در کلاس‌های خواندن و نوشتن نیز شرکت می‌کرد؛ او در انجمن اسلامی و پایگاه مقاومت فخب و پیله داربن رفت و آمد می‌کرد و در کنار فعالیت در انجمن، به ورزش نیز علاقه‌ای فراوان داشت.

وی از نظر اخلاقی در خانواده بی‌نظیر و صفا و صمیمیت خاصی داشت و در کنار اخلاق خوب به امر به معروف و نهی از منکر نیز معتقد بود؛ جمشید که در بین رشته‌های ورزشی علاقه بسیاری به رشته‌های رزمی داشت، فعالیت خود را در رشته رزمی کاراته دنبال می‌کرد.

جمشید در تاریخ اول فروردین سال ۱۳۶۵ از طرف بسیج محله برای گذراندن خدمت سربازی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و پس از رشادت‌های فراوان در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل سرانجام در تاریخ ۱۱ دی‌ سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسید.

پیکر پاک و مطهر شهید رحیمی ملاسرایی پس از تشییع باشکوه مردم شهرستان رشت در گلستان شهدای قبرستان پیله ملا به خاک سپرده شد.

از شهید جمشید رحیمی ملاسرایی وصیت‌نامه‌ای در دست نیست؛ اما در آخرین دیدار با مادرش گفت بود: در راهی گام نهاده‌ام که برگشت من باخداست و شهادت در انتظار من است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری کوتاه بر زندگی‌نامه شهید «جمشید رحیمی ملاسرایی» بیشتر بخوانید »

مروری بر زندگی شهید «سعید نخبه زعم»

مروری بر زندگی شهید «سعید نخبه زعم»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از البرز، «سعید نخبه زعیم» در روز 21 آذر‌ سال 1347 مصادف با روز 21 ماه مبارک رمضان هنگام اذان صبح در هشتگرد  به دنیا آمد.

وی تحصیلات ابتدایی را در سال 1353 در مدرسه انوری هشتگرد آغاز کرد و در سال 1362 دوره راهنمایی خود را در مدرسه شهید زارعی به پایان رساند و از آنجایی که علاقه‌مند به کسب معارف و علوم اسلامی بود وارد حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) هشتگرد شد و در محضر اساتیدی مانند حجت‌الاسلام صبایی به کسب علوم اسلامی پرداخت.

‌سعید تشنه معارف بود و برای کسب هر چه بیشتر و بهتر علوم راهی حوزه علمیه قائم چیذر تهران شد و تا هنگام شهادت در آنجا بود.

وی حافظ قرآن بود و در کنار امور دینی و مذهبی ورزش را هم در رشته کونگ فو در سطح حرفه‌ای ادامه داد به گونه‌ای که در سطح شهرستان در این رشته سرآمد بود. وی به نماز بسیار اهمیت می‌داد، فردی متدین و با ایمان بود.

در زمینه فعالیت‌های سیاسی و مذهبی در جبهه و در پشت جبهه بسیار فعال بود. همیشه در تظاهرات‌ها و سخنرانی‌های نماز جمعه جزو نفرات پیشرو بود و دیگران را نیز تشویق و ترغیب می‌کرد.

وی در جبهه چند مورد سخنرانی کرده بود که یک مورد در اهواز بوده ‌و رزمندگان شهرستان ساوجبلاغ هم در آنجا حضور داشتند اما تا پایان سخنرانی نمی دانستند که سخنران کیست به گونه‌ای که یکی از افراد حاضر (پورمهران معلم سعید) گفته بود این سخنران در آینده جای بهترین شخصیت‌های مملکت را خواهد گرفت و بعد از اتمام سخنرانی متوجه می شود که این شخص سعید است‌.

وصیت کلی شهید سفارش به تقوا، خواندن نماز، دفاع و پشتیبانی از ولایت فقیه و دفاع از ارزش‌های دین بود و همیشه برای رهبر و پیروزی حق بر باطل دعا می‌کرد و این مطالب را در اکثر نامه‌های سعید می‌توان دید.

ویژگی هایی که به ابزارهای او در انتقال نکات ظریف اخلاقی و تعالیم بایسته دین، بدل شده بودند؛اخلاق ایشان چه در منزل چه خارج از منزل به گونه‌ای بود که نه تنها باعث رنجش و ناراحتی کسی نمی شد بلکه دیگران را به خود جذب می کرد همه او را دوست داشتند بسیار با محبت، صمیمی و خونگرم بود و هرگز در هیچ شرایطی دروغ نمی‌گفت.

سعید نخبه زعم در تاریخ 1365/10/20 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه تیر دشمن بعثی به قلب پاکش اصابت کرد و به آرزویش که همانا شهادت در راه خدا بود رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری بر زندگی شهید «سعید نخبه زعم» بیشتر بخوانید »