نقشه سه مرحلهای آمریکا برای «پیشرفت» منافقین/ماجرای کمک برخی از مسئولین به «پیرپاتالهای رجوی»+عکس و فیلم
رایزن سابق فرهنگی کشورمان در آلبانی در گفتگویی از نقشه سه مرحلهای آمریکا برای «پیشرفت» منافقین و کمک برخی از مسئولین به این «خودفروختهها» پردهبرداشت.
به گزارش مجاهدت از مشرق، روزهای پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و دهه فجر یادآور مقاومت غیورمردان و شیرزنان کشورمان علیه رژیم پهلوی است؛ روزهای تلخ و شیرینی که هیچگاه از ذهن تاریخی ملت ایران فراموش نخواهد شد؛ روزهایی که مردم با دستان خالی اما با قلبی سرشار از محبت به اسلام و امام(ره) در برابر گلولههای ارتش شاهنشاهی ایستادگی و افتخار اسلامیت را بر عنوان ایران اضافه کردند. هرچند این روزها بسیار ماندگار شد، اما برخی از عناصر «خودفروخته» و شیفته قدرت، با اقدامات خود، اوامر استکبار جهانی را برای کند کردن سرعت تغییر در ایران اسلامی را در دستور کار قرار دادند و دست به کشتار ملت زدند. کشتاری از روی عناد با انقلاب اسلامی و بعضاً کور و ناجوانمردانه. آنها به ادعای خودشان در یکسال و اندی قریب به ۱۷ هزار نفر را ترور کردند؛ افرادی بیگناه که تنها جرمشان نصب عکس حضرت امام(ره) بر سر در مغازه بوده یا اینکه محاسن روی صورت خود داشتند.
در این روزهای غرورآفرین به بازخوانی مبنای شکلگیری تفکرات التقاتی جریان منافقین در دوران پهلوی پرداخته شده و گفتگویی با حجتالاسلاموالمسلمین سید احمد حسینی الست رایزن سابق فرهنگی کشورمان در آلبانی انجام شدهاست.
متن کامل این گفتگو را اینجا بخوانید:
* مبنای شکلگیری جریان نفاق در دوران پهلوی و انقلاب اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما بینندگان محترم امیدوارم در سلسله مباحثی که درخصوص انقلاب اسلامی صحبت خواهیم کرد این برنامه را ببینید و از دیدن آن لذت ببرید. درخدمت حاج آقا حسینی هستیم، رایزن سابق فرهنگی ایران درکشور آلبانی و میخواستیم در خصوص ریشههای فکری منافقین که به هر حال در بحث انقلاب اسلامی در این زمینه زیاد صحبت میکنیم با ایشان هم گپ و گفتی داشته باشیم. با توجه به اینکه در انقلاب اسلامی یکسری اتفاقاتی صورت گرفته است در یک روز بارانی در تهران و در این هوا میخواهیم یک گپ و گفت گرم و چالشی داشته باشیم در خصوص شهدای ترور و نقش منافقین در این اتفاقات. حاج آقا حسینی خیلی ممنونم که دعوت ما را پذیرفتید و در این هوای نسبتاً سرد تشریف آوردید. حاج آقا بحث اصلی ما که اگر بخواهیم به شهدای ترور بپردازیم و افرادی که توسط منافقین سنگدل و کوردل به این اتفاقات دچار شده و به شهادت رسیدند یکی از نکات این است که اینها چه مبانی نظری داشتند؟ و بر چه اساسی این اتفاقات را دنبال کردند که منجر به این موضوعات شد؟
حجت الاسلام والمسلمین حسینی الست: بسماللهالرحمنالرحیم. یکی از مسائل کلیدی در شناخت جریان نفاق همین فهم و درک درست از پشتوانههای فکری و احیاناً فلسفی این جریان است. این موضوع شاید یک دیرینهای طولانی در طول تاریخ دارد و این طور نیست که فقط مخصوص مقطع انقلاب اسلامی باشد. ما در زمان تاریخ اسلام و در صدر اسلام هم مسئله نفاق و منافقین را داشتهایم منتها در هر مقطعی از تاریخ یک پشتوانههایی و یک بسترها و زمینههایی فراهم شده در نتیجه نفاق بر آن پایه استوار شده، اینطور نبوده که یک پایه و فکر ثابتی در طول تاریخ نفاق را تغذیه کند.
قبل از انقلاب تقریبا میشود گفت بعد از مشروطیت به این طرف؛ وقتی که کودتای ۲۸ مرداد رخ داد و سلطنت پهلوی تثبیت شد مردم در یک شوک فکری و شوک فلسفی قرار گرفتهاند که چرا اینطور شد؟ نمیتوانستند آن علت و عواملی را که باعث ناکامیها شده بود را ردیابی کنند. وقتی که میخواستند به جمهوری برسند، به آزادی برسند، سر از استبداد و اختناق و پهلوی و سلطنت درآوردند. این برای آنها غیر قابل قبول بود. منتها در یک مقطعی روشنفکران و متفکرین بزرگ جهان اسلام به خصوص تشیع و در ایران به این مسئله رسیدند که علت و پایهی این ناکامیها در غباری است که روی اسلام نشسته و مسلمانها و مردم به جای متن اسلام و آن ارزشهای واقعی به یکسری خرافات و به یکسری زوائد و حواشی که دور اسلام را گرفته پایبند و معتقد شدند و ما بایستی اول این زوائد و این خرافات و این طور چیزها را از چهره اسلام غبارروبی کنیم؛ تا آن اسلام واقعی شکل و شمایل خود را نشان دهد و مردم با اسلام واقعی حرکت کنند. در همین جهت دو جریان عمده شکل گرفت که اینها قصدشان بر این بود که اسلام را احیا کنند؛ اندیشهها و آموزههای اسلامی را احیا کنند. منتها یک جریان به عنوان روشنفکران دینی، برون دینی مشهور شدند و یکسری روشنفکران دینیِ درون دینی مشهور شدند. آنهایی که به جریان برون دینی مشهور شدند آنهایی بودند که اصولاً این اصلاحات و غبارگیری از چهره اسلام را بر مبنای مدرنیته انجام میدادند؛ یعنی مدرنیته را اصل قرار میدادند بعد بر اساس آن اصلاحاتی را در اسلام انجام میدادند و غبار گیری میکردند.
یعنی مبنای تفکری آنها از غرب گرفته میشد؟
ـ بله. از غرب گرفته شده بود. هرچیزی که با مدرنیته نمیخواند آن را خرافه و سنت و … میگفتند و آن را به عنوان مسئلهای غیر لازم و غیرضروری کنار میگذاشتند. این یک جریان بود که بر این مبنا حرکت میکرد. جریان دیگری شکل گرفت که اینها میخواستند اصلاحات و غبارگیری کنند و آن متن اسلام را به مردم نشان دهند؛ منتها آنها مبنا و منشاء حرکتشان و نقطه آغازشان عبارت بود از خود متون دینی: قرآن کریم، وحی و نهج البلاغه، احادیث، سنت و عقل به این منابع تکیه میکردند.
مثل حضرت امام (ره)؟
ـ بله، بله. حضرت امام(ره) در رأس این جریان قرار داشتند، مثلاً فرض کنید اقبال لاهوری در پاکستان یکی از احیا گران تفکر دینی بود یا شهید مطهری نیز یکی از احیاگران تفکر دینی بود.
مرحوم آیت الله مصباح هم همین طور.
ـ بله. مرحوم آیتالله مصباح هم همینطور بودند. اینها به مبانی خود دین تکیه میکردند و میخواستند از طریق خود دین احیاناً این غبار گرفتگیها و این خرافات و زوائد را شناسایی کنند و آنها را کنار بزنند.
* نقش موسوی خوئینیها و مهندس بازرگان/ امام آنها را فرزندان خلف مهندس بازرگان میدانست
خوب حاج آقا الان به قول حضرتعالی ما میبینیم که این جریان با همین تفکرات میجنگد، یعنی مجاهدین خلق [حالا در راس آنها هم که آدمهای مختلفی بودند] با همین تفکر میجنگند. میبینیم که مثلاً گروهک فرقان ایجاد میشود و شهید مطهری را به درجه شهادت نائل میکند در مورد این هم برایمان بفرمایید.
ـ ببینید وقتی که جریان غربگرا و جریانی که مدرنیته را اصل میبیند، میآید و قصد تفسیر اسلام را دارد، حاصلش یک چیز عجیب و غریبی است، نمونهاش کتاب توحید آشوری است که اسلام را با مبانی مارکسیستی تحلیل میکند و اساساً جامعه بیطبقه مارکسیسم را آورده و برابر و مساوی با جامعه توحیدی قرار داده؛ جامعه توحیدی را جامعه بیطبقه میخواند.
ببینید این طور تفسیرها که در مبنای مدرنیته و بر مبنای غربگرایی شکل میگیرد. نمونه دیگرش تفسیری بود که آقای موسوی خوئینیها قبل از انقلاب ارائه داد که آن هم باز تفسیری بود با وجهه مارکسیستی و وجهه مدرنیتهای. بازرگان هم یکی از اینها بود؛ او هم کارهای قرآنی و دینی میکرد تفسیر قرآن میگفت؛ منتها اینها مبنا و منشاءشان مدرنیته بود. حاصل اینها چه میشود؟ گروه فرقان میشود، چون التقاط از یک سو تکیه به مدرنیته دارد از یک سو میخواهد آموزههای دینی را اصلاح کند. به طور طبیعی اینها در چاله و چاه التقاط میافتد و مسیر را گم میکند و نسل جوانی که از اینها سیراب میشوند و از اینها تغذیه میکنند به طور طبیعی به افراط و تفریط میافتند. نمونهاش همین سازمان مجاهدین خلق است. خدا رحمت کند حضرت امام را.
ـ اینها را فرزندان خلف مهندس بازرگان میدانست درحالی که خود اینها در یک مقطعی با مهندس بازرگان مخالف بودند و به حضرت امام(ره) اعتراض میکردند که این آقای لیبرال را چرا نخست وزیر کردهاید؟ اما از نظر فکری از همین مکتب و از همین اندیشهی مهندس بازرگان سیراب و اشباع میشدند. لذا گروه هدف ترورها را در اصفهان انجام دادند، گروه فرقان که شهید مطهری را ترور کردند، سازمان مجاهدین که شهید بهشتی و یارانش را و شهید رجایی و باهنر و خیلیهای دیگر را ترور کردند. به اعتراف خودشان ۱۷ هزار انسان که بگوییم، انسان بیگناه فراتر از انسانهای بیگناه، انسانهای واقعاً صالح و انسانهای مهذب و سرمایههای فکری جامعه، اینها را به گلوله بستند و ترور کردند که در یک مقطعی این عصبانیت اوج گرفت و عصبیت کور با آن التقاط و آن تفکر نفاقآلود به هم پیوند خورد و نتیجه پیوند این دو ترورهای کور شد.
* اسنادی از همکاری منافقین با ساواک/ دلیل ترورها، از پای درآودن مقاومت حضرت امام(ره) و نابودی انقلاب اسلامی بود
این برای زمان دهه ۶۰ است؟ یعنی همان سال ۶۰ که مبارزه مسلحانه؟!
ـ بله اینها همان اوایل دهه ۶۰ به دلیل فاصلهای که از انقلاب و نظام گرفتند و اختلاف سیاسی که با انقلابیون پیدا کردند مخصوصاً حضرت امام (چون حضرت امام حاضر نشد پذیرای اینها شود و اینها تا زمانی که خودشان و تفکرشان را اصلاح نمیکردند حضرت امام پذیرای اینها نمیشد) در نتیجه اینها وقتی فاصله گرفتند به عصبیت افتادند و تعصب کور پیدا کردند. نتیجه تعصب کور بر مبنای آن التقاط و بر مبنای آن تفکر التقاطی ترورهای کور شد و اینها آنقدر به بن بست رسیدند و آنقدر در جامعه به عجز و استیصال رسیدند که ناچار شدند نگاه به قیافه کنند و هرکس چهرهای حزباللهی داشت یا احیاناً عکسی از حضرت امام داشت را ترور کنند. در هیچ کجای دنیا چنین چیزی مرسوم نیست که کسی بیاید و نگاه کند و اگر چهره کسی مورد پسندش واقع نشد گلوله را بزند و او را نابود کند. اگر امروزه شما می بینید که داعش کشتار سیاه راه میاندازد و خیلی وحشیانه عمل میکند، به نظر میرسد که آبا و اجداد اینها همان منافقین هستند. یعنی آنها در همین کلاس و تحت تاثیر همین جریان نفاق آموزش دیدهاند که تبدیل به چنین انسانهای وحشی شدهاند تحت عنوان داعش.
بنابراین اوایل دهه ۶۰ دوره به اصطلاح یک نزاع و جنگ یک طرفه است بین مردم انقلابیون با گروه سازمان مجاهدین خلق؛ البته این را هم من خدمت شما بگویم سازمان مجاهدین خلق قبل از انقلاب مثل نهضت آزادی ارتباطش را با ساواک تنظیم کرده بود شاید برای خیلیها روشن نبود ولی بعد از قضیه لانه جاسوسی و بعد از بالا آمدن اسناد ساواک برای ما مشخص شد که مسعود رجوی در زندان با ساواک کنار آمده و همکاری میکرده و بسیاری از همسنگرها، همفکران و همسازمانیهای خودش را با همکاری ساواک ترور کردهاست. کماینکه نهضت آزادی هم همینطور بود بسیاری از کسانی مثل دکتر یزدی یا امیر انتظام یا مثل میناچی و امثال اینها اسنادشان در ساواک بالا آمد که چه ارتباطی با ساواک و از طریق ساواک با سی آی اِی (Cia) ارتباط داشتند. خب ببینید از این جهت ما میبینیم که درست است که اختلافات سیاسی و فکری و درگیریها و ترورها بعد از انقلاب شروع میشود ولی ریشه این بدفرجامی و ریشه این بدسرشتی در قبل از انقلاب نهفته است، اینها قبل از انقلاب خودشان را با آمریکاییها، با سی آی اِی (Cia)، با ساواک و با سلطنت گره زدند ولو اینکه در ظاهر این طور نشان داده میشود که با سلطنت مبارزه میکنند؛ زیر شکنجه هستند، ولی در عمق ماجرا میبینیم که نه، اینها یک وابستگی فکری و وابستگی سیاسی عمیقی پیدا کردند، خب نتیجه و حاصل نهایی آن را در اوایل دهه ۶۰ میبینیم که همان ترورها هست که به اعتراف خودشان بر اساس آن آماری که در نشریاتشان میدهند خیلی با افتخار هم ذکر می کنند که ۱۷ هزار نفر در عرض یک سال و خورده ای_یکسال و نیم اینها ترور میکنند و بعضی از ترور هایشان هم واقعاً بسیار معنی دار بود فوق العاده حسابشده بود یعنی اینطور نیست که ترورهای کور داشته باشند در یک مقطعی به ترورهای کور میافتند اما قبل از آن فوق العاده حساب شدهاست.
شما میبینید شهید مطهری یک ایدئولوگ و رهبر فکری انقلاب اسلامی به شمار میآید یا فرض کنید شهید بهشتی یک شخصیت برجستهای است که از تاثیرگذاران بزرگ حوزه انقلاب اسلامی است و خود مقام معظم رهبری که مورد ترور واقع شد. اینها ارکان فکری و ارکان اندیشهای نظام جمهوری اسلامی را نشان کردند و فکر میکردند که اگر بزنند آن وقت انقلاب از هم فرو میپاشد و این خیمه دیگر باقی نمیماند. فکر میکردند که امام خمینی(ره) با این ابزارها، با این اشخاص این انقلاب را اداره و حفظ میکند و فکر میکردند که اگر ما اینها را بزنیم کار تمام است ولی خب دیدیم که نه اینطور نیست، انقلاب اسلامی از عمق وجود مردم بر میخیزد و هرچقدر هم اینها ترور کردند مردم دوباره بر اساس آن منش و تفکر قرآنی و تفکر اسلامی که از طریق زبان امام خمینی(ره) شنیده و گرفته بودند باز انقلاب اسلامی را ادامه دادند.
* منافقین میان اپوزسیون انقلاب اسلامی هم منفور هستند/ دلیل حمایت آمریکا از منافقین
حالا سوالی که مطرح است، شرایط امروز این جماعت و این جریان و این تفکر است؟ -اینها سالیان سال با صدام همکاری کردند یعنی با دشمن ایران علیه ایران کار کردند این از عجایب روزگار است و ما در طول تاریخ چنین چیزی نداشتیم در تمام کشور ها و نزد تمام ملت ها اگر کسی از جبهه خودی فرار کند و در خدمت جبهه دشمن دربیاید و علیه کشور خودش بجنگد این را بیشک و صددرصد خائن تلقی میکنند کما اینکه امروزه در اروپا و آمریکا انواع و اقسام مخالفین جمهوری اسلامی هستند ولو اینکه تعدادشان آنقدر زیاد نیست ولی هستند رنگارنگ از چریکهای فدایی خلق، تودهایها تا گروههای مارکسیست چپ و لیبرال و انواع سلطنتطلب و انواع و اقسام دیگر ولی هیچ گروه اپوزیسیون و مخالفی حاضر نیست این گروه سازمان مجاهدین خلق و منافقین را به عنوان یک عنصر مثبت نگاه کند اصلاً و ابداً. چرا؟ چون میبینند که اینها با دشمن ایران همدست و همداستان شدند و علیه ایران کار کردند- خب صحبت سر این است این جریانی که امروز حتی در نزد اپوزیسیون اعتبار ندارد، چه برسد به ملت خودمان که اینجا که هرگز جایگاهی ندارند؛ چطور میشود که آمریکاییها مجدد روی این سرمایه گذاری میکنند؟
چه مدافع ملتی است که با دشمن ملت در حال برنامه ریزی است و بودجه اش را از آنجا تأمین میکند
ـ بله. این جان بولتون یکی از خصوصیاتش همین است که در بلند کردن آوازه سازمان مجاهدین خلق و منافقین در سطح اروپا و آمریکا از جان مایه گذاشت و همه زندگیاش را روی این گذاشت آن «مکین» هم که به درک واصل شد همین کار را میکرد، منتها صحبت سر این است این سناتور آمریکایی این نهادهای آمریکایی از سی آی اِی (Cia) تا بقیه چون پارلمانشان هم سرمایه گذاری میکند، اینها بر اساس کدام فلسفه و کدام تفسیر چه درکی از این ماجرا دارند؟ چرا حاضر می شوند مجدداً سرمایه گذاری کنند؟ ریشه این ماجرا کجاست؟ یعنی این گروهک بدنام بد سرشت بد سرنوشت که سالیان سال در عراق ایزوله بوده و در اشرف در حصار بوده و کاملاً فرسوده و فسیل شده آیا ارزش خاصی دارد که امروز روی این آنقدر سرمایه گذاری کنند و منتقل کنند به یک کشور اروپایی و در آنجا دنیایی از امکانات را در اختیارشان بگذارند؟ دوباره هزینههای سنگین نه صرفا مسئله مادی دلار و یورو و……بلکه حیثیت آمریکاییها مورد بحث است، یعنی فرانسه با آن همه ادعا آمریکا با آن همه ادعا روی حقوق بشر و…. دوباره روی همینها سرمایهگذاری میکنند این نشان میدهد که بایستی یک چیزی این وسط باشد.
یعنی شما میفرمایید که منافقین پتانسیلی دارند که میتوانند علیه جمهوری اسلامی اقداماتی انجام دهد؟
ـ ببینید وقتی صدام رفت و پشتوانه لجستیک اینها از دست رفت و دیگر نتوانستند جایگاه امنی در عراق داشته باشند، دنبال جا میگشتند.
* نقشه سه مرحلهای آمریکا برای پیشرفت منافقین/ ماجرای کمک برخی از مسئولین به منافقین
یعنی جایی داشته باشند برای بازسازی؟
ـ بله. اینها را یک مجموعهای میدیدند که در بین اپوزیسیون تنها گروهی هستند که دارای تشکیلات فوقالعاده آهنین هستند ومیشود از طریق اینها خیلی کارها را در داخل ایران و یا بیرون ایران انجام داد.
و وابسته به غرب.
ـ به شدت اصلا اینها در وابستگی گوی سبقت را از همه مخالفان ربودند یعنی صددرصد زیر چتر اسرائیل و سی آی اِی (Cia) هستند و اساساً اختیاری از خودشان ندارند. خب به عنوان یک گروهی که به آینده اینها میشود امیدوار بود، چه آینده ای؟ این خیلی مهم است. آمریکاییها اینها را از عراق بیرون آوردند تا در یک نقطهای امنیت داشته باشند. آلبانی را انتخاب کردند حالا چرا آلبانی را انتخاب کردند، مسئله طولانی است که جای خودش باید جداگانه بحث شود. ولی تقریباً از ۵ سال پیش که اینها را به آلبانی آوردند سه مرحله را طراحی کردند: ۱-مرحله استقرار و تثبیت ۲-مرحله نوسازی و بازسازی اینها و ۳-مرحله بهرهبرداری در مسیر جنگ شناختی و جنگ نرم که اینها بهترین نیروهایی میتوانند باشند که در جنگ نرم و در جنگ شناختی مشارکت میکنند.
آن قسمت استقرار و تثبیت را در همان چند ماه اول و سال اول طی کردند، در آلبانی در منطقه مانزا برای اینها شهرکی با ساختمانها و امکاناتی تدارک دیدند و استقرار پیدا کردند و یکسری امتیازات هم به آنها دادند، مثل حق شهروندی و امکانات مختلف برای زندگی راحت.
اما در نوسازی و بازسازی آنها مقداری طول کشید، تمام تلاش اینها برای این است که از آن منافق تروریستِ، خون آلودِ گلوله به دستِ، آدمکش، یک روشنفکرِ منتقدِ، موزیسینِ، فیلسوفِ و متفکر بسازند و مدام روی این کار میکنند که ما اصلاً سابقه ترور و تروریستی و نفاق نداریم. میگویند ما کی هستیم؟ ما یک منتقد، روشنفکرِ، فیلسوفِ، متفکرِ و قلم به دست هستیم که آزادی میخواهیم مثل انورخوجه، مثل این نظام های توتالیتره مارکسیستی و کمونیستی که جمهوری اسلامی اینها نمیتوانند ما را تحمل کنند و ما را تبعید کردند؛ ما در واقع روشنفکرانِ در تبعید هستیم. ببینید این چهره و ماهیت را دارند از اینها نشان میدهند. بنابراین در این ماجرا در حال ساخت یک چهره جدید از اینها هستند این یک نکته، نکته دوم اینکه ببینید اینها وقتی از اشرف و از عراق بیرون آمدند موبایل ندیده بودند، هواپیما سوار نشده بودند خب اینها زمانی که به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بودند جوان و نوجوان بودند و به فکر اینکه آینده و عدالت علی(ع) و فلان در گرو کار اینهاست فریب خورده بودند و با این حال و هواها رفته بودند و اینها در یک قرنطینه بسیار سنگین نظامی زندگی کرده بودند وقتی در یک فضای آزاد اروپایی آمدند و در آلبانی قرار گرفتند اینها بایستی با آخرین تکنولوژیهای نرمافزاری و فضای مجازی و اینترنتی آشنا بشوند. دورههای آموزش گذاشتند ۲ سه سال طول کشید که شخصیتهای برجسته آموزشی، معلمین و اساتید از سوئد و فرانسه و آمریکا به آلبانی آمدند تا برای اینها دورههای آموزشی بگذارند. این سه هزار «پیرپاتالِ فرسوده»، «فسیل شده»، آرام آرام در حال جدید شدن هستند و در حال بازسازی و نوسازیاند. اینها تبدیل به عناصر رباتیک میشوند که بنشینند پشت دستگاه. میدانید که الان حدود ۳ هزار نفر از اینها کارشان فقط این است که در سولههای بزرگ که تدارک دیدهاند با دستگاههای فوقالعاده مدرن که در اختیارشان قرار گرفته و با آموزشهایی که دیدهاند، صبح راس ساعت ۸ وارد این سالنها میشوند و پشت دستگاهها مینشینند و تمام نماز جمعههای ایران را گوش میدهند، تمام سخنرانیهای پیش از نطق مجلس، تمام دعواهای حزبی، باندی، گروهی، مناظرهها، مصاحبهها، تمام مقالات همه اینها را رصد میکنند به طور کلی ایران را رصد میکنند؛ از دل اینها اختلافات را بیرون میکشند، ضایعات را بیرون میکشند، مسائلی که یک بنده خدایی مثلاً در یک جایی یک طلبهای یا یک استاد دانشگاهی یا یک دانشجویی یک حرفی زده و خیلی حرف نخراشیده و نتراشیدهای است، این را بلافاصله مرتب، برجسته و بولد میکنند و در سطح جهان منتشر میکنند. اینها مرتب در حال مخدوش کردن شناخت مردم از دین و اسلام هستند و تمام تلاششان این است که در ایران [ البته من منکر این نیستم که کار کرد و رفتار خود ما مسئولین حرف اول را میزند، در بی اعتماد کردن مردم. نقش اصلی را داخلیهای بیعرضه و ناتوان و احیاناً کج فهم ایفا میکنند] منتها آنها در حال بهرهبرداری هستند و از همین حرکات نسنجیده و گرفتاریهای پیش آمده برای مردم بهرهبرداری میکنند و ایمان و اعتماد مردم را سست میکنند و این جنگ نرمی است که امروز آن مرحله بهرهبرداری را سامان میدهد.
بعد از استقرار و تثبیت و بعد از نوسازی و بازسازی حالا به مرحله بهرهبرداری رسیدهاند و بهرهبرداری هم میکنند، لذا به نظر من آن کسانی که در داخل اختلاس میکنند، آن کسانی که کم کاری میکنند، آن کسانی که در برابر رهبری برای خودشان تئوری بافی میکنند، آن کسانی که به خون شهدا خیانت میکنند، این همه فقر و گرانی و تورم را بر مردم تحمیل کردند، هیچ فرقی با منافقین که در آنجا نشسته ندارند و هر دو یک کار میکنند.
شاید ناخواسته باشد ولی در هر حال همین است.
ـ بله این در حال تولید بهانه است و آنها در حال استفاده از آن بهانهها هستند برای حمله به ایمان و اعتماد مردم.
بنابراین سی آی اِی (Cia) آمریکاییها کارکرد جدیدی برای سازمان مجاهدین خلق تعریف کردند و برای جنگ نرم اینها را آماده میکنند و در جنگ شناختی از این موجودات استفاده میکنند. برای همین هم در این چند سال مرتب در حال سرمایهگذاری روی اینها هستند.
حاج آقا با یکی از این اعضایی که به تازگی به این گروهک پیوسته بود گپ و گفتی داشتم در خصوص اینکه به هر حال چه شد که شما علاقه مند شدید که به مجاهدین خلق بپیوندید؟ گفتند: در فضای مجازی اینستاگرام و توییتر با آنها آشنا شدم و قراری در ترکیه گذاشتیم و من با آنها ملاقات و صحبت کردم. نکته جالبی که ایشان به بنده گفتند این بود که من اسلام واقعی را توسط اینها پیدا کردم. وقتی من تعجب کردم و گفتم چطور میشود با این همه کشتاری که میکنند اسلام را بشناسانند؟ گفت: نه، حرفهای بسیار زیبایی میزنند. این نوع نگاه منافقین به نظر شما چه لطماتی را به انقلاب اسلامی وارد خواهد کرد و این چه حرفهایی است که برای جوانان ما پذیرش دارد و قابل قبول و علاقهمند کننده است؟
ـ ببینید البته این، عمومیت ندارد؛ ممکن است یک نفر سادهلوحی کند و دچار توهم شود و در این فضا برود. عموم مردم ما نسل گذشته، نسل امروز و نسل جوان قبول اسلام و نه تنها اسلام، بلکه انسانیت و اخلاق را از این جماعت نمیپذیرند. منتها چرا منافقین روسری را کنار نمیگذارند؟ آنها که در اروپا زندگی میکنند، چرا عزاداریهای آنچنانی ضبط میکنند و در فضای مجازی پخش میکنند؟ طوری که انگار هیئتهای دائمی دارند و خیلی عزادار امام حسین(ع) هستند اصل این نکته همین جا نهفته است. آنها با همین دامها افراد را جذب کردهاند، با شعارهای طلایی و فوقالعاده زیبا، با آرمانهایی که امام علی(ع) مظهر آن آرمانها بود، با عدالتخواهی و آزادیخواهی و در عمل هم ظاهراً نشان دادند که مراعات حجاب و احکام دینی و مسائل شرعی را میکنند اما چه کسی است که نداند پشت این ظاهر چه باطن وحشتناکی نهفته است و مگر میشود اسلام را از کسی که دستش تا مرفق به خون مردم آلوده است آن هم به بدترین شکل [جوانان مردم را زنده زنده پوست کندند، مثله کردند، نزدیک افطار خانوادهای را با تمام زندگیشان به آتش کشیدند] قبول کرد؟ مگر اسلام توحش است که آن را از چنین کسانی گرفت؟ طبیعی است که کسی که چنین فکری دارد جز یک ذهن مهندسی شده و جز یک ذهن متوهم چیز دیگری ندارد. ما دو نوع زندان داریم: یک زندانهایی مثل اوین و قزلحصار و…. که دیواری و نگهبانی و ساختمانی دارند. و یک زندان هم داریم که به زندان ذهن معروف است.
خیلی اوقات انسان گرفتار زندان ذهن خودش است آن کسی که اسلام را، اخلاق را و انسانیت را در منافقین میبیند بیشک باید در شناخت خود تجدید نظر کند. بله ممکن است از دست من آخوند یا از دست فلان مسئول دلگیر باشد اما این به آن معنی نیست که اگر از این طرف دلگیر شوم، پناهنده به آن طرف بشوم و از او انسانیت و اخلاق و انسان را جستجو کنم. چیزی که در آنجا وجود ندارد همین است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است