ساواک

مخالفت با همبند شدن نوجوانان با زندانی‌های کارخانه چریک‌سازی!

مخالفت با همبند شدن نوجوانان با زندانی‌های کارخانه چریک‌سازی!


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ماه و روز آن را یادم نیست. فقط یادم هست بهار ۶۴ بود. سرزده وارد بازداشتگاه سپاه شدم. از دیدن آن همه نوجوان جا خوردم. با خودم گفتم اینجا مدرسه هست یا بازداشتگاه؟

تو همه شهرها ساختمان‌های ساواک در اختیار سپاه قرار گرفته بود. تو حیاط ساختمان قدیمی ساواک سنندج در بلوار شبلی، بازداشتگاه کوچکی ساخته بودند. افراد دستگیرشده را به‌صورت موقت می‌بردند آنجا و بعد از تشکیل پرونده می‌فرستادند دادسرا.

سی چهل‌تا نوجوان دبیرستانی بین زندانی‌های بزرگ‌تر بودند. یاد زندانی شدن خودم تو رژیم گذشته افتادم؛ زندان زاهدان، سال۵۶. سن و سال همین بچه‌ها بودم. وقتی رئیس ساواک برای بازدید آمد و ما را دید، سر مدیر زندان فریاد زد شما اینجا را کردید کارخانه چریک‌سازی؟ در همین فکرها، نگاهم را از جمع زندانی‌ها برداشتم و رو کردم به مسئول بازداشتگاه.

این بچه‌ها را چرا گرفتید؟

خامِ قیافه و سن و سالشان نشوید! این‌ها هسته‌های دانش‌آموزی حزب تو دبیرستان‌های سنندج هستند. با کلی زحمت توانستیم شناسایی‌شان کنیم.

با دلخوری گفتم شما فرصت درست کردید تا این‌ها قاطی زندانی‌های کومله و دمکرات بشوند. می‌دانی این یعنی چی؟ بعد هم حرف رئیس ساواک به زبانم آمد.

یعنی ما داریم چریک تربیت می‌کنیم. نباید اجازه می‌دادم این اتفاق بیفتد. فوراً گفتم بچه‌ها را بیاورند توی حیاط. خودم هم دنبالشان رفتم و تو محوطه به خطشان کردم. بعد روبه‌روی‌شان ایستادم و گفتم امام اجازه نمی‌دهند که ما دانش‌آموز توی زندان نگه داریم. ما می‌خواهیم شما تحصیل کنید، دانشگاه بروید، یک کاره‌ای بشوید و شهرهای خودتان را بسازید. بعد هم یک گریزی زدم به گروهک‌ها. گفتم گروهک‌ها به دشمن‌های ایران وابسته‌اند. اصلاً برای ابرقدرت‌ها کار می‌کنند. نمی‌دانم چقدر حرف‌هایم را قبول داشتند ولی سریع از همه‌شان یک تعهد ساده گرفتیم و آزادشان کردیم.

برگشتم طرف برادران واحد اطلاعات که ایستاده بودند و تماشایم می‌کردند. نگاه‌هایشان داد می‌زد که از دستم خیلی ناراحت هستند. آخر هم نتوانستند ساکت بمانند. گفتند ما برای شناسایی این‌ها خیلی زحمت کشیده بودیم. شما همه را به فنا دادی!

حرفشان را قبول داشتم. اوضاع امنیتی سنندج خیلی آشفته بود. ترسشان بیخود نبود. هر روز خبر ترور یکی را می‌شنیدند و هر لحظه منتظر حمله گروهک‌ها بودند. چند وقت پیش بود که محمدامین رحمانی را جلوی درِ خانه‌اش به شهادت رسانده بودند. رحمانی یکی از فرمانده‌های پیشمرگه‌های مسلمان بود. ناامنی، مردم و نیروهای شهر را تهدید می‌کرد.

با همۀ این اعتراض‌ها، ساکت نماندم چون برای کارم دلیل داشتم. گفتم گرفتن چهارتا بچه که هنر نیست، باید رابط اصلی کوه با شهر را پیدا کنیم. پیدا کردن سرشاخه مهم هست. نباید خودمان را با توده مردم، آن هم با جوان‌های بی‌اطلاع و فریب‌خورده رودررو کنیم. ما با این کار، زمینه کادرسازی برای ضدانقلاب را فراهم می‌کنیم. بعد هم پای مرجع قضایی را وسط کشیدم و گفتم مرجع قضایی هم اصلاً اجازه نمی‌دهد که این‌ها را برای مدت طولانی تو بازداشت نگه داریم. حرف‌های دیگری هم گفتم و کمی آرامشان کردم.

خط، مشخص شده بود. قرار شد روی شبکه شهری دشمن کار کنند و برسند به سرشاخه‌های اصلی. با پیدا شدن سرشاخه‌ها، امیدوار بودم بتوانیم کنترل اوضاع را در دست بگیریم و ناامنی‌ها کم‌تر بشود.

منبع:

لطفی، هادی، در کنار دوست: قصه های کردستان به روایت حاج حسین دقیقی: نشر مرز و بوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۸۷ – ۸۵

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مخالفت با همبند شدن نوجوانان با زندانی‌های کارخانه چریک‌سازی! بیشتر بخوانید »

فعالیت‌های مبارزاتی شهید حجت‌السلام «رئیسی» علیه رژیم پهلوی

فعالیت‌های مبارزاتی شهید «رئیسی» علیه رژیم پهلوی


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: کارنامه مجاهدت‌های شهید آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی»، هم در عرصه مبارزه با رژیم طاغوت و هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در راه خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و مردم، کارنامه درخشانی است؛ این شهید والامقام  قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، از طلاب مبارز بوده است که از سال ۱۳۵۶ یعنی تقریباً از آن دورانی که قیام ۱۹ دی رخ داد، از سن ۱۷ سالگی به‌همراه دیگر طلاب مبارز وارد عرصه مبارزه با طاغوت شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برای به‌ثمر نشستن خون شهدایی که در این مسیر مبارزه می‌کردند، علی‌رغم این‌که بارها مورد تعقیب ساواک قرار گرفت؛ اما هیچ‌گاه صحنه را ترک نکرد.

شهید آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی» برگ‌هایی از خاطرات خود از این دوران را بیان کرده که این خاطرات در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت شده است؛ بنابراین در ادامه به‌مناسبت شهادت ایشان، به مرور این خاطرات خواهیم پرداخت.

حضور شهید آیت‌الله رئیسی در تظاهرات‌ها علیه رژیم پهلوی

شهید آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی»، که سال ۱۳۵۶ در پی شهادت آقا مصطفی خمینی و متعاقب آن، قیام ۱۹ دی رخ داد، ۱۷ ساله بود، به‌همراه دیگر طلاب مبارز در تظاهرات حضور می‌یافت. این شهید والامقام در این باره گفته است: «در ایام انقلاب که تظاهرات در قم به‌طور رسمی از ۱۹ دی آغاز شد، در همه این تظاهرات شرکت می‌کردم. جوان بودم و روحیه جوانی داشتم و در همه اجتماعاتی که در خانه مراجع و علما برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم.  

بعد از جریان اهانت به حضرت امام که طی انتشار مقاله‌ای توسط فردی به نام رشیدی‌مطلق در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود، مبدأ این اجتماعات بیشتر مدرسه آیت‌الله بروجردی بود. در بیشتر این اجتماعات از منزل مرحوم آیت‌الله گلپایگانی گرفته تا منزل همه علما شرکت می‌کردم؛ تا اینکه روز ۱۹ دی فرا رسید و در منزل آیت‌الله حسین نوری تیراندازی شد و عده‌ای به شهادت رسیدند. در همه این اجتماعات توفیق داشتم که در منازل علما باشم.

کار ما همیشه تا ۱۹ دی این بود که صبح به منزل یکی از مراجع می‌رفتیم و شب به منزل یکی دیگر. بعد از ۱۹ دی هم ضمن اینکه سعی می‌کردیم به درس‌ها توجه داشته باشیم؛ اما در کنار آن حتما نسبت به خبر‌های انقلاب و توجه به اطلاعیه‌ها و پیام‌های امام که از نجف می‌دادند، حساسیت داشتیم و جزو برنامه‌های ما قرار گرفت؛ یعنی با توجه به آن شرایط علاوه بر مسئله درس، نسبت به مسائل سیاسی کشور حساسیت داشتیم. در تهران اجتماعاتی بود، گاهی به آن‌جا می‌رفتیم و گاهی هم در حرم بودیم».

فعالیت در هسته مبارزاتی طلاب

طلاب جوان در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، با تشکیل هسته‌های مبارزاتی، فعالیت خود را سامان‌دهی می‌کردند. یکی از این هسته‌ها در مدرسه آیت‌الله بروجردی شکل گرفته بود. آیت‌الله رئیسی که خود در آن هسته فعالیت جدی داشت، در این باره گفته است: «در اجتماعات طلبگی در مدرسه آیت‌الله بروجردی هسته‌ای از بچه‌های انقلابی بود که مثلا جدیدترین اعلامیه‌ها را در مدرسه نصب می‌کردیم و جدیدترین نوار‌های انقلابی مربوط به مقام معظم رهبری را که در مشهد بودند و به قم می‌آمد، در اختیار دوستان قرار می‌دادیم. هسته‌ای بود که بیشتر جمعی از جوان‌های هم سن و سال خود ما در مدرسه آیت‌الله بروجردی بودند. بعد از بسته شدن فیضیه و دارالشفاء، مدرسه خان که مدرسه آیت‌الله بروجردی بود و مرکزیت داشت، هروقت هر کس از منزل بیرون می‌آمد و به حرم می‌رفت، سری هم به مدرسه خان می‌زد. مدرسه خان مرکزیت و پایگاه خبرگیری و خبررسانی درباره مسائل انقلاب شده بود».

دستگیری توسط ساواک

شهید آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی در کارنامه مبارزاتی خود، سابقه بازداشت توسط ساواک را نیز دارد. این شهید والامفام در شرح این ماجرا گفته است: «قبل از انقلاب یک بار در قم دستگیر شدم و آن‌هم موقعی بود که با دو نفر از طلبه‌ها داشتیم به یزد می‌رفتیم که در راه‌آهن دستگیر شدیم. تصور می‌شد همراه ما اعلامیه‌های امام هست؛ البته همراه بعضی از دوستان بود؛ ولی به یک شکلی جاسازی کرده بودند که کسی متوجه نشود که آنها هم متوجه نشدند».

آشنایی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

شهید آیت‌الله رئیسی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آشنا شد. وی درباره نحوه این آشنایی نیز گفته است: «علاوه بر جلساتی که ایشان [آیت‌الله خامنه‌ای] داشتند، به‌عنوان یک طلبه جوان به‌همراه دیگر دوستان خدمت ایشان حاضر می‌شدیم. اولین برخورد ما با حضرت آقا موقعی بود که با یکی از دوستان به منزل آقای مهامی در مشهد رفته بودیم. آقای مهامی در مشهد نماینده و وکیل وجوهاتی امام بودند. همه می‌دانستند ایشان وکیل امام است. به منزل ایشان رفته بودیم که آقای هاشمی‌نژاد و آقای خامنه‌ای آن‌جا آمده بودند. ظاهرا آن سه بزرگوار با هم جلسه داشتند و من هم با یکی از دوستان طلبه منزل آقای مهامی بودم».

گفت‌وگو با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد کرامت

دومین دیدار با شهید آیت‌الله رئیسی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در جریان نهضت اسلامی میسر شد. این شهید والامقام شرح دومین دیدار خود با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را این‌گونه روایت کرده است: «دومین برخورد با حضرت آقا [در]مسجد کرامت بود که به‌عنوان طلبه با ایشان گفت‌وگویی داشتیم. دم در مسجد کرامت ایستاده بودیم و با ایشان صحبت می‌کردیم و مدت طولانی هم با بزرگواری حرف‌های ما را گوش می‌دادند».

فعالیت‌های مبارزاتی شهید حجت‌السلام «رئیسی» علیه رژیم پهلوی

سفر به ایرانشهر برای دیدار با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

یکی از خواندنی‌ترین خاطرات شهید آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی، روایت وی از سفر به ایرانشهر برای دیدار با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است که از اواخر آذر سال ۱۳۵۶ به آن منطقه تبعید شده بودند. شهید آیت‌الله رئیسی در شرح این خاطره گفته است: «همیشه شیفته سخنرانی‌ها و شخصیت انقلابی ایشان [آیت‌الله خامنه‌ای]بودیم. به‌دلیل علاقه‌ای که به ایشان داشتم، قبل از پیروزی انقلاب یک سفر تبلیغی داشتیم که با بعضی از طلاب به رفسنجان رفته بودیم و سفر تبلیغی خود را به سفر سیاسی تبدیل کردیم.

در آن زمان شروع کردیم با تبعیدی‌ها دیدار داشته باشیم. سراغ آقایان معادی‌خواه و خلخالی رفتیم. آقای خلخالی در رفسنجان در تبعید بود. از آن‌جا هم به عشق دیدار با حضرت آقا به ایرانشهر رفتیم. یک‌شب آن‌جا بودیم که دو نفر از طلبه‌ها را در خیابان دستگیر کردند که معمم بودند. ما دو نفر شخصی بودیم و به منزل حجتی کرمانی رفته بودیم. گفتند دیشب پنج‌شش بار از ساواک سراغ شما را گرفته‌اند که شما را ببرند که ما به شکلی این‌ها را دست به سر کردیم. بعد هم فرمودند این‌جا یک راه مخفی در ذهنم هست که با یک نفر راه‌بلد شما را از آن‌جا رد می‌کنم، چون شما بلد نیستید.

ساعت ۹ صبح که در منزل ایشان صبحانه خوردیم و آماده شدیم، فرمودند شما دو نفر با اینها حرکت کنید و از شهر بیرون بروید که اینها قطعا شما را می‌گیرند. ایشان عامل فراری دادن ما دو نفر از ایرانشهر شدند؛ چون دو نفر دیگرِ ما را دستگیر کرده بودند. آقایی بود که ایشان را می‌شناسم منتهی ایشان هم مهمان بود و به دیدار ایشان آمده، ولی راه بلد بود؛ چون یک ماهی بود که در منزل آقا حضور داشت.  

قبل از انقلاب به زاهدان و منزل آقای کفعمی رفتیم که عالم شهر بود و در منزل ایشان آقای هاشمی‌نژاد و آقای طبسی که به دیدن آقا در ایرانشهر رفته بودند – منتهی داشتند بر می‌گشتند – هم حضور داشتند. یک شبی منزل آقای کفعمی بودیم. وقتی از ایرانشهر بیرون آمدیم دیگر تحت تعقیب نبودیم».

شهید آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی» در بخش دیگری از خاطرات خود گفته است: «حضرت امام همیشه به‌عنوان یک شخصیت الگو و محوری بودند؛ اما یادم می‌آید دو سال قبل از انقلاب با طلبه‌ها که می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم، گفتند اگر شاه برود چه کسی می‌خواهد مملکت را اداره کند؟ من هم گفتم همین آقای خامنه‌ای امام جماعت مسجد کرامت بهترین شخص برای ریاست‌جمهوری است. آن‌موقع مرا مسخره کردند که این چه حرفی است که می‌‍‌زنی؟ اما انسان در جبین ایشان توان مدیریتی را می‌دید. عرض کردم در مشهد عالم زیاد داشتیم؛ اما عالمی که جوانان اعم از دانشجو و طلبه را دور خودش جمع کند، نداشتیم. درس‌های تفسیر ایشان واقعا جا نبود. این درحالی بود که ایشان تحت تعقیب و گاهی زندان بودند و در تبعید نمی‌گذاشتند که ایشان آزادانه عمل کند؛ ولی باز هم در این شرایط از این امور غافل نبودند و بدان‌ها توجه می‌کردند».

حضور در میان علمای متحصن

بهمن سال ۱۳۵۷ هنگامی که علما در اعتراض به بسته شدن فرودگاه‌ها و ممانعت از ورد امام خمینی (ره)، در دانشگاه تهران متحصن شده بودند، شهید آیت‌الله رئیسی نیز در دانشگاه تهران فعالیت داشت. وی آن‌روز‌ها را چنین روایت کرده است: آن زمان [که] امام هنوز نیامده بودند، جزو جوانانی که در دانشگاه تهران فعالیت می‌کردند بودم؛ البته نه به عنوان متحصنین، چون علما متحصن بودند. در تمام آن یک هفته تحصن آن‌جا حضور داشتم؛ البته می‌گویم در عداد همان جوانانی که آن‌جا بودند، فعالیت می‌کردم و دوست داشتم آن‌جا باشم؛ َ یعنی تمام آن یک هفته‌ای که آقایان تا آمدنِ امام متحصن بودند، در جمع همین جوانان پرشور حضور داشتم.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فعالیت‌های مبارزاتی شهید «رئیسی» علیه رژیم پهلوی بیشتر بخوانید »

نمونه‌ای برای چرایی «مرگ بر آمریکا»

نمونه‌ای برای چرایی «مرگ بر آمریکا»


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ هفته گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار  دانش‌آموزان و دانشجویان، با اشاره به مبارزات ملت ایران با رژیم ستم‌شاهی به این نکته اشاره کردند که «حرکت انقلابی که اوج گرفت، احساس خطر کردند و شدت عمل را بیشتر کردند؛ حتی حدود یک هفته به پیروزی انقلاب، یک ژنرال برجسته آمریکایی به نام «هایزر» آمد تهران برای اینکه اگر بتواند، یک کودتا راه بیندازد و صد‌ها هزار، بلکه میلیون‌ها آدم را به قتل برسانند».

این نکته همان‌گونه که اشاره شد به موضوع تصمیم آمریکا برای انجام کودتا در همان روز‌های نخست شکل‌گیری انقلاب اسلامی دارد؛ روز‌هایی که جریان انقلاب اسلامی در حال دست یافتن به پیروزی است؛ یعنی حدود یک ماه قبل از ورود امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، یکی از فرماندهان ارشد ارتش ایالات متحده آمریکا به نام «رابرت ارنست هایزر» معاون ناتو در اشتوتگرات آلمان و رئیس اداره مستشاری ارتش ایران بدون اطلاع قبلی برای انجام مأموریت محوله از سوی «کارتر» رئیس جمهور وقت آمریکا به تهران می‌آید.

در واقع وی بدون اطلاع شاه ایران به کشورمان آمد تا جلسه‌ای را با فرماندهان ارتش و بعضاً رئیس ساواک برای انجام مأموریتی مهم که همانا، طرح‌ریزی کودتای نظامی بود، داشته باشد؛ بنابراین نفراتی که قرار بود با وی دیدار داشته باشند، عبارت بودند از سپهبد «امیرحسین ربیعی» فرمانده نیروی هوایی، دریادار «کمال‌الدین حبیب‌اللهی» فرمانده نیروی دریایی، ارتشبد «حسن طوفانیان» معاون وزارت دفاع و مسئول خریدهای تسلیحات خارجی، ارتشبد «عباس قره‌باغی» رئیس ستاد مشترک ارتش و تیمسار «ناصر مقدم» رئیس ساواک.

ژنرال هایزر که ۱۴ دی ۱۳۵۷ مخفیانه وارد تهران شد به ظاهر برای فراهم ساختن زمینه خروج شاه از ایران، حمایت فرماندهان ارتش از دولت بختیار و ایجاد ارتباط میان ارتش و رهبران انقلاب با هدف حفظ منافع آمریکا در کشورمان، آمده بود؛ ولی در حقیقت وظیفه‌ای که داشت، فراهم ساختن زمینه‌های کودتا توسط ارتش در صورت پیروزی انقلاب اسلامی بود.

لذا به همین منظور طی یک ماهی که در کشورمان حضور داشت، جلسات متعددی را با سران ارتش برگزار کرد. یکی از نتایج جلسات مورد اشاره که در خاطرات هایزر آمده و در صحبت‌های اخیر مقام معظم رهبری نیز بیان شد، این بود که «من [ژنرال هایزر]به ژنرال قره‌باغی گفتم که در مواجهه با مردم لوله تفنگ‌هایتان را پایین بیاورید؛ یعنی مردم را بکُشید، تیر هوایی بی‌خودی در نکنید، مردم را قتل‌عام کنید».

این دستور ژنرال آمریکایی به فرماندهان ارتش کشورمان موجب شد تا در هشتم بهمن ۱۳۵۷ ارتش، مردمی را که به خیابان‌های تهران آمده بودند و علیه رژیم شاهنشاهی شعار می‌دادند به گلوله ببندد که گفته شده بعد از واقعه خونین ۱۷ شهریور، این کشتار خونین‌ترین واقعه در آخرین روز‌های حکومت پهلوی بود؛ زیرا عنوان شده در این روز ۳۲ نفر شهید و ۲۰۰ نفر نیز مجروح شدند.

همچنین مقرر شده بود که ارتش با اعلام حکومت نظامی، اقدام به دستگیری رهبران اصلی انقلاب اسلامی همچون امام خمینی (ره) کرده و سپس آن‌ها را به جزیره سیری در خلیج فارس تبعید کنند؛ اما چون بدنه ارتش با انقلاب همراه شد و از سوی دیگر امام خمینی (ره) هم دستور دادند که مردم به خیابان‌ها بیایند تا حکومت نظامی شکسته شود، این آخرین تیر دولتمردان آمریکا برای به سرانجام نرسیدن انقلاب اسلامی در ایران نیز با شکست مواجه شد و ژنرال هایزر که حتی احتمال آن می‌رفت توسط انقلابیون دستگیر هم شود، مجبور شد در ۱۴ بهمن ۱۳۵۷ بدون هیچ دستاوردی ایران را ترک کند.

حال با بررسی این موضوع به چند نکته می‌توان پی برد؛ اول اینکه در آن دوران، آمریکایی‌ها هر زمان که می‌خواستند بدون اطلاع دولت و شاه ایران به کشورمان می‌آمدند و می‌رفتند؛ موضوعی که محمدرضا شاه درباره آن گفته است: «نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر می‌کردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند هنگام ورود به پایگاه‌های نظامی‌شان در ایران تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند»؛ این یعنی اوج بی اختیاری شخص اول مملکت در برابر آمریکایی‌ها.

نکته بعدی دخالت آمریکا در امور داخلی کشورمان با طراحی و اجرای کودتای نظامی با هدف به سرانجام نرسیدن انقلاب اسلامی ایران است؛ لذا اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی عنوان کردند «مرگ بر آمریکا، صرفاً یک شعار نیست، بلکه یک خط مشی است» یکی از دلایل آن، انجام چنین اقداماتی از سوی آمریکاست.

موضوع دیگری که در این رابطه می‌توان به آن اشاره کرد، مطیع بودن فرماندهان ارتش کشورمان در برابر فرماندهان ارتش ایالات متحده است؛ زیرا با توجه به آنچه بیان شد، ژنرال هایزر از فرماندهان ارتش ایران می‌خواهد که به سوی هموطنان خود که در خیابان‌ها علیه رژیم پهلوی شعار می‌دهند، تیراندازی کرده و از کشتن مردم ابایی نداشته باشند که متعاقب آن، تیمسار قره‌باغی هم، چنین کاری را انجام می‌دهد و به واسطه آن کشتار مردم در هشتم بهمن ۱۳۵۷ رخ می‌دهد.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نمونه‌ای برای چرایی «مرگ بر آمریکا» بیشتر بخوانید »

روشی که «عزت‌الله شاهی» با آن روحیه تحمل خود زیر شکنجه‌ها را بالا برد/ روش «عزت‌الله شاهی» برای فریب ساواک

اقدام شجاعانه «عزت‌شاهی» برای فریب ساواک


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۲۶ ژوئن به‌عنوان روز حمایت از قربانیان شکنجه نام‌گذاری شده است. این روزی است برای پرداختن به کسانی که تجربه‌های هولناکی را پشت سر گذاشته‌اند تا جهانیان در باره آنچه ناگفتنی است، گفت‌وگو کنند.

فیلم زیر مصاحبه‌ای است که با عزت‌الله شاهی انجام شده است. وی از جمله معروف‌ترین مبارزینی است که خشن‌ترین و سخت‌ترین روش‌های شکنجه ساواک را تجربه کرد، اما به طرز حیرت‌آوری مقاومت کرد و در هم نشکست.

وی از سال ۱۳۵۱ تا سال ۱۳۵۷ را در زندان گذراند و بعد از انقلاب، نام خانوادگی خود را به «مطهری» تغییر داد.

«وی در ابتدا اظهار داشت: بسم الله الرحمن الرحیم.. من عزت‌الله شاهی هستم. متولد ۱۳۲۵ هستم و سال ۱۳۵۱ هم دستگیر شدم. دستگیری من اینگونه بود که مرا به رگبار گلوله بستند و هفت گلوله خوردم و دستگیر شدم.

شاهی در مورد دستگیری خود گفت: آن موقع که من به هوش آمدم، اطرافم را دیدم که ۱۰-۲۰ نفر دور و بر من اعم از بازجو، شکنجه‌گر، فلان و نگهبان و افسر هستند. من در آنجا لُخت مادرزاد بودم، اما گفتم: نکند که من زنده بمانم و نتوانم مقاومت کنم.

وی افزود: اگر با آن روحیه از من بازجویی می‌کردند، شاید من الآن از خائنان درجه یک بودم. گفتیم: خدایا، ما در این دنیا هر کاری کردیم، برای تو بوده است، به خاطر تو بوده است. یک سری حرف به خدا و ائمه (ع) زدم. تمام این‌ها ۱۰ دقیقه طول نکشید و من که آن روحیه را داشتم، بعد از آن دو رکعت نماز، سر به سر آن‌ها می‌گذاشتم و با چنین روحیه‌ای، من ۴۸ ساعت آدرس منزلم را ندادم.

شاهی ادامه داد: من برای آنکه وقت بگذرانم تا بچه‌های بیرون خانه ما را تخلیه کنند، معطلشان کردم. بعد از ۴۸ ساعت، گفتیم: آقا، می‌گوییم؛ منتها آن موقع پاکتی در خانه بود که ما آن موقع رفتیم و شعبان بی‌مخ را زدیم، در خیابان صاحب جمع، یک پیرزن جلوی موتور ما سبز شد. ما برای اینکه وی را زیر نگیریم، ترمز را با هم گرفتیم و موتور کله کرد و خوردم زمین و کتف سمت چپ من آسیب دید.

وی در معرفی «حسین محمدی» گفت: من رفتم پیش آن دکتر و گفت: اسمت چیست؟ می‌خواست نسخه بنویسد. من الکی گفتم (این الکی است و مهم نیست) حسین محمدی. آنجا این دو روز، این ۴۸ ساعت، فقط فکر کردم که اگر این‌ها رفتند خانه خالی نشده، آن پاکت را پیدا کردند، روی آن نوشته حسین محمدی، من این حسین محمدی را چه کار کنم؟ بگویم کیست؟ من تمام این‌ها را گردن حسین محمدی انداختم.

روشی که «عزت‌الله شاهی» با آن روحیه تحمل خود زیر شکنجه‌ها را بالا برد/ روش «عزت‌الله شاهی» برای فریب ساواک

شاهی در مورد معطل کردن ساواک ادامه داد: من گفتم که من قراری دارم. من قرارش را بگویم، زودتر بروید بگیرید. مواظب باشید که این دوش خوبی است. زود فرار می‌کند. آدرس دادیم و رفتند و پیدایش نکردند؛ چون کسی نبود، قراری نبود، الکی من یک چیزی گفتم.

وی در مورد پاکتی که وزارت اطلاعات برای او فرستاده بود، بیان کرد: سه، چهار سال پیش از بچه‌های وزارت اطلاعات پاکتی برای من فرستادند و گفته بودند که این برای تو است. ببین چه چیزی است؟

من نگاه کردم و دیدم که کروکی آن آدرسی که من برای حسین محمدی داده بودم و قرارش را لو داده بودم، آن را ساواک با خودکار و خط‌کش کروکی کشیده و منطقه را در نقشه کشیده است و پایین آن هم نوشته است که ۱۷ اکیپ، ۴۸ ساعت منطقه را زیر نظر داشتند و حسین محمدی سر قرار نیامد.

شاهی در مورد ترفند ساواک برای اعتراف گرفتن گفت: آن موقع که دستگیر شدم، ۲۵-۲۶ ساله بودم، ولی ازدواج نکرده بودم. پدر و برادرم هم خیلی سعی کردند که من ازدواج کنم، ولی من زیر بار نرفتم. می‌گفتم من ازدواج کنم، زنم دست کی بیفتد، بچه‌ام دست کی بیفتد؟ اما جوری مطرح کرده بودند که از هر دو (سه) نفری، یکی از آن‌ها ساواکی هستند و مردم از سایه خودشان هم وحشت داشتند.

وی ادامه داد: آن موقع‌ها می‌گفتند که هر وقت آدم دستگیر شود، بعضی مواقع زن و بچه آدم را جلویش می‌آورند و به او تجاوز می‌کنند، حرف‌هایی می‌زنند یا کار‌هایی می‌کنند. گفتم: هر وقت این کار‌ها باشد، زن من را جلوی من می‌آورند، می‌خواهند چه کارش کنند؟ چقدر اذیتش می‌کنند؟ آنجاست که آدم ضعف نشان می‌دهد و می‌برد و حاضر است هر کاری را بکند که با زنش این کار را نکنند.

شاهی در توضیح شکنجه‌های ساواک گفت: شلاق که می‌زدند، اگر روی پا یا روی دست، همین‌طوری یه‌وری بزنند، این پوست و ناخن با هم کند می‌شوند. به بدنشان، به جا‌های حساس بدنشان شوک برقی می‌دادند. این کار را که می‌کردند، طرف می‌لرزید و حالت تشنج به او دست می‌داد.

وی افزود: آن وقت کمیته هم (اگر شما به موزه عبرت رفته باشید) آنجا تختی گذاشته‌اند، ما را شش ماه آنجا به تخت بسته بودند. ۲۴ ساعت و روزی سه-چهار دفعه هم پذیرایی می‌کردند و با کابل و سوزاندن و شلاق و لگد و… می‌زدند.

شاهی گفت: حالا ما می‌خواهیم این رژیم را با رژیم شاهنشاهی مقایسه کنیم. هیچ‌کدامشان قابل مقایسه نیستند. اینکه انسان بایست از خودش بگذرد تا بتواند این کار را بکند. انسان تا از خود نگذرد، نمی‌تواند.

وی در پایان افزود: آن موقع هم من از خودم هیچی نداشتم؛ هر چه بوده است، به نظرم از توسلات به ائمه (ع) و کمک‌های خدا بوده است. چون من نه برای پُستی این کار را کردم و نه برای مقامی. همیشه هم مرگ جلوی چشمم بوده است. حالا هم همیشه آماده هستم.

کد ویدیو

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اقدام شجاعانه «عزت‌شاهی» برای فریب ساواک بیشتر بخوانید »

گزارش ساواک از دیدگاه شهید بهشتی درباره آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۵۲

گزارش ساواک از دیدگاه شهید بهشتی درباره آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۵۲


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: رهبران نهضت اسلامی علاوه بر روابط دیرینه و صمیمی که با یکدیگر داشتند، ارتباط تشکیلاتی آن‌ها در دوران مبارزه بر نزدیکی اندیشه و افکار آن‌ها تأثیر بسزایی داشت.

از جمله می‌توان به ارتباط شهید بهشتی با آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای در مشهد اشاره کرد که در طول دوران نهضت امام خمینی استمرار داشت، بطوری که این مسئله مورد توجه مأموران امنیتی رژیم پهلوی نیز قرار گرفت.

در یکی از این اسناد که متعلق به سال ۱۳۵۲ است گزارشگر ساواک با اشاره به سفر شهید بهشتی به مشهد در گزارشی درباره دیدگاه وی نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای می‌نویسد:

«یادشده ضمن تعریف و تمجید از [آیت‌الله] خامنه‌ای اظهار امیدواری نموده که در آینده [آیت‌الله] خامنه‌ای یکی از عالمان موجه ملی و بانفوذ خواهد شد. ضمناً نامبرده روز ۵۲/۵/۱۶ با اتومبیل شخصی به اتفاق خانواده‌اش مشهد را به قصد تهران ترک کرده است.»

نظریه شنبه – دکتر سید محمد بهشتی در مشهد با سید علی خامنه‌ای رابطه بسیار نزدیک داشت و از افکار او بسیار تمجید و تحسین می‌کرد.

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گزارش ساواک از دیدگاه شهید بهشتی درباره آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۵۲ بیشتر بخوانید »