ساواک

اقدامات جهانی شهید آیت الله سعیدی در حمایت از امام خمینی (ره) پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲

اقدامات جهانی شهید آیت الله سعیدی در حمایت از امام خمینی (ره) پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید آیت‌الله «سید محمدرضا سعیدی» دوم اردیبهشت سال ۱۳۰۸ در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. وی دروس ابتدایی را نزد پدرش آموخت و در دوران نوجوانی به لباس روحانیت درآمد. «سید محمدرضا» برای ادامه تحصیلات به مشهد مقدس رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجسته فرا گرفت. او در زمانی اندک به مقام و جایگاه علمی ویژه‌ای در حوزه علمیه مشهد رسید و به زهد و پرهیزگاری شهرت یافت.

«سید محمدرضا سعیدی» پس از پایان دروس سطح و بهره‌گیری از استادان فرهیخته حوزه مشهد مقدس، برای طی مدارج عالیه علمی به شهر قم رفت و در روز‌های نخست ورود به این شهر، در کلاس درس آیت‌الله بروجردی شرکت و از محضر عالمان دیگری نیز کسب فیض کرد، تا این‌که در میان صد‌ها شاگردی که از محضر درس حضرت امام خمینی (ره) کسب فیض می‌کردند، آیت‌الله سعیدی جزو نامدارترین‌ها شده و از همین زمان تلاش‌های سیاسی او شروع شد.

او می‌کوشد روحانیون و علمایی که در خارج از کشور به سر می‌بردند را با امام مرتبط سازد و از این طریق اندیشه امام را به آن سوی مرز‌ها بکشاند. او همچنین در سفرهایش به شهرستان‌ها، مبارزه بی‌وقفه‌ای را علیه رژیم شاه آغاز کرد.

زمانی که حادثه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و دستگیری حضرت امام خمینی (ره) روی داد، آیت‌الله سعیدی برای تبلیغ در کویت به سر می‌برد. وی از طریق رادیو از اوضاع داخلی ایران آگاه شد و همراه دیگر روحانیون مبارزی که در کویت بودند، با نوشتن نامه‌هایی به مراجع مقیم نجف، آن‌ها را از خطری که جان امام را در ایران تهدید می‌کند، مطلع کردند. آیت‌الله سعیدی همچنین به رغم آگاهی از حضور مأموران امینیت شاه در کویت، در حسینیه «فحیحیل» کویت به منبر رفت و دستگاه شاه را به باد انتقاد گرفت.

آیت‌الله سعیدی چند ماه پس از ایراد این سخنان، با لباس مبدل به ایران آمد و خود را با شتاب به قم رساند تا به دیدار امام (ره) برسد.

وقتی حضرت امام خمینی (ره) به ترکیه تبعید شد، آیت‌الله سعیدی به همراه شاگردان ایشان به تلاش‌های زیادی دست زدند و در نامه‌ای به دو تن از مراجع، با ذکر این مطلب که: «چنانچه از طرف دولت تضییقاتی نسبت به مسائل روز هدف عالی روحانیت و تجلیل از مقام حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی مدظله واقع شود، وظیفه چیست؟» از آنان استفتا کردند. پاسخ استفتای این دو مرجع در نهضت روحانیون و در غیاب امام نقش به سزایی داشت، به گونه‌ای که ساواک مجبور شد پس از ماه مبارک رمضان، بسیاری از روحانیون و طلاب را در سراسر ایران دستگیر کند و روانه زندان سازد.

پس از تغییر محل تبعید حضرت امام خمینی از ترکیه به نجف، مبارزات روحانیون وارد مرحله تازه‌ای شد. آن‌ها با نوشتن اعلامیه‌هایی، رژیم را به وحشت و انفعال کشاندند. در این میان «سید محمدرضا سعیدی» نامی بود که در پای این نامه اعتراض به چشم می‌خورد. او در نامه‌ای که همراه دیگر یاران امام به «امیرعباس هویدا» نوشت، تاکید کرد: «شما خیال نکنید با انتقال حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی از ترکیه به عراق، احساسات افروخته این ملت را خاموش می‌کنید».

آیت‌الله سعیدی پس از آن خود را به نجف رساند و در زمان حضورش در نجف برای بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانی کرد. سعیدی پس از بازگشت از نجف به دعوت مردم تفرش به آن شهر رفت و در سخنرانی هایش آشکارا به رژیم شاه تاخت و از اقدامات ضد اسلامی و انسانی آن به شدت انتقاد کرد و سپس به قم بازگشت.

آیت‌الله سعیدی این‌بار از سوی مردم جنوب تهران برای اقامه نماز جماعت و سخنرانی در مسجد امام موسی بن جعفر (ع) دعوت شد؛ لذا این دعوت را پذیرفت و به‌همراه خانواده‌اش در محله دولاب (غیاثی) که در خانه‌ای استیجاری سکونت گزید و همین مسجد بعد از اندک مدتی به یکی از کانون‌های مبارزه علیه رژیم تبدیل شد.

با ورود آیت الله سعیدی در سال ۱۳۴۵ به مسجد موسی بن جعفر (ع)، شرق تهران دچار تحولی شگرف شد و نوجوانان و جوانان جذب مسجد شدند. امام خمینی در نامه‌ای که در ۱۵ بهمن سال ۱۳۴۴ از نجف برای آیت‌الله سعیدی فرستادند، از هجرت او به تهران ستایش کردند.

آیت‌الله سعیدی علاوه بر اینکه در شب‌های جمعه در مسجد موسی بن جعفر (ع) به سخنرانی می‌پرداخت و از برنامه‌های ضداسلامی رژیم انتقاد می‌کرد، در نشر افکار و اندیشه‌های امام خمینی تلاش بی‌وقفه‌ای داشت و مسجد را پایگاه مبارزاتی افرادی، چون آیت‌الله امامی کاشانی و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی قرار داد. ساواک به این نکته پی برد و ادامه وضع موجود در مسجد موسی بن جعفر (ع) را از هر جهت به زیان رژیم دید و بدین جهت تضییقات زیادی برای آیت‌الله سعیدی و افرادی که برای اقامه نماز به مسجد می‌رفتند فراهم کرد؛ اما آیت‌الله سعیدی به تهدید‌های ساواک بی‌اعتنا بود.

نگرش آیت‌الله سعیدی به مسائل سیاسی و جهان از همان زاویه‌ای بود که حضرت امام به آن توجه داشت. او آمریکا و اسرائیل را دشمنان اصلی اسلام و ایران دانسته و چاره اصلی کار را در ریشه‌کن کردن و بریدن پای این دو از منطقه و ایران می‌دانست. وی ۳۱ تیر سال ۱۳۴۵ در حالی که صحن مسجد امام موسی بن جعفر (ع) از جمعیت موج می‌زد، به منبر رفت و با سخنانی پرشور آمریکا و اسرائیل را مورد حمله قرار داد.

آیت‌الله سعیدی ضمن وعظ و خطابه در مسجد امام موسی بن جعفر (ع)، به تدریس دروس حوزه پرداخت و علاقمندانی را که قصد پیوستن به جرگه روحانیت را داشتند، تربیت کرد. از جمله منابع تدریس ایشان تحریرالوسیله و کتاب ولایت فقیه حضرت امام بود. حاصل این درس ها، ترجمه بخش «امر به معروف و نهی از منکر» این کتاب بود که بعدا به رساله علمیه امام ملحق شد.

آیت‌الله سعیدی از نخستین کسانی بود که در آن برهه از زمان به تعلیم و تربیت بانوان و آشنا کردن آنان با احکام اسلامی مبادرت ورزید.

آیت‌الله سعیدی، تبلیغ مسائل اسلامی و مبارزه با رزیم را تنها در مسجد متمرکز نکرد و دامنه فعالیت‌های خود را به نواحی خارج از تهران نیز گسترش داد. او برای این کار خود، منطقه «پارچین» را برگزید و در چند سفری که به روستا‌های آن نواحی کرد، مردم را پای سخنان افشاگرانه خود نشاند.

شجاعت آیت‌الله سعیدی، به‌ویژه سخنان صریع و بی پرده او در سال‌های ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ علیه اختناق رژیم شاه موجب شد جاسوسان ساواک با حضور دائمی در مسجد و حتی نفوذ در منزل ایشان، گزارش تمام رخداد‌ها را تسلیم مقامات کنند؛ پس از اینکه ساواک متوجه شد آیت‌الله سعیدی کسی نیست که به تهدید و ارعاب مزدوران رژیم وقعی بگذرد، او را در تاریخ ۸/ ۵/ ۱۳۴۵ به اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» دستگیر کرد و به زندان قزل‌قلعه منتقل کرده و پس از اینکه مدتی در زندان به سر برد، دادگاه نظامی در یک محاکمه فرمایشی، وی را به ۲ ماه زندان محکوم کرد.

ایشان پس از گذراندن دوره محکومیت، در تاریخ ۱۱ مهر سال ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد. پس از آزادی اخطار‌های مکرر مأموران ساواک و شهربانی فایده‌ای نبخشید، بلکه برعکس، هر زمان که به او اخطار می‌شد بر شدت تبلیغات خود و حملاتش علیه رژیم می‌افزود. این وضع تا آنجا ادامه یافت که سپهبد نصیری رئیس ساواک به شهربانی کل کشور نامه‌ای نوشت و اداره شهربانی نیز به استناد همین نامه، آیت‌الله سعیدی را ممنوع‌المنبر و به او اخطار کرد اگر قدم روی منبر بگذارد روان زندان خواهد شد؛ لذا وی چاره را در این دید که به منبر نرود؛ اما در حال ایستاده و نشسته به سخنرانی بپردازد.

روز هفتم اردیبهشت سال ۱۳۴۹ در روزنامه‌های ایران اعلام شد که «راکفلر ولیلیانتال» به‌منظور بررسی امکانات سرمایه‌گذاری در ایران به اتفاق بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاران آمریکا به تهران می‌آیند؛ هجوم سرمایه‌داران آمریکایی در اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به ایران به‌حدی گسترده و سنگین بود که استقلال اقتصادی و سیاسی ایران را به کلی در معرض سقوط و نابودی قرار می‌داد.

روحانیت به‌ویژه حوزه علمیه قم با آگاهی از موضوع، بی‌درنگ نشست فوق‌العاده‌ای تشکیل داد و به ارزیابی ماجرا پرداخت و پس از آن، اعلامیه تاریخی حوزه علمیه قم انتشار یافت و افکار ملت ایران را به خطری که به اسم سرمایه‌گذاری خارجی، همراه با تبلیغات فریبنده هجوم آورده بود، جلب نمود.

آیت‌الله سعیدی علاوه بر اینکه یکی از امضاءکنندگان این اعلامیه بود، در بخش آن در میان قشر‌های مختلف مردم، نقش مؤثری داشت. او در عین حال، سخنان تندی به مناسبت ورود سرمایه‌گذاری خارجی در مسجد امام موسی کاظم (ع) ایراد کرد؛ وی ورود سرمایه‌گذاران آمریکایی را خیانتی بزرگ‌تر از کاپیتولاسیون و قرارداد‌های استعماری‌تر از تنباگو می‌دانست؛ لذا در نامه‌ای به علما و مراجع وقت یادآور شد: … چقدر جای تعجب است که شما پیشوایان دینی در مقابل این خطر بزرگ سکوت اختیار کرده‌اید و برای جلوگیری از آن اقدامی نمی‌کنید!

سخنان تند، نامه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه آیت‌الله سعیدی، رژیم شاه را به وحشت انداخت. ساواک مطمئن بود که آیت‌الله سعیدی علما را به صدور فتوا علیه این‌گونه قرارداد‌ها راضی خواهد کرد. از این‌رو تمام نیرو‌های خود را برای اقدامی غیرانسانی بسیج کرد.

آیت‌الله سعیدی روز ۱۱ خرداد سال ۱۳۴۹ پس از اقامه نماز به خانه رفت، ساعت یک بعد از ظهر بود و او برای ناهار و استراحت آماده می‌شد که ساواک به منزلش بورش برد و پس از به هم ریختن اثاثیه خانه و پراکنده کردن کتاب‌ها و نوشته‌ها، او را از خانواده‌اش جدا کرده و به زندان قزل قلعه برد و در سلول انفرادی تنگ و تاریکی انداخت و ۱۰ روز او را با شدیدترین وجهی شکنجه کردند، اما آیت‌الله سعیدی با وجود تحمل تمام شکنجه‌ها تسلیم نشد.

برگه‌های بازجویی او که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به‌دست آمده نشان‌دهنده این مسئله است که ایشان به رغم همه تهدید‌ها و ارعاب‌های بازجو‌ها و شکجنه‌گران، هنگام نام بردن از امام خمینی از ایشان به‌عنوان حضرت آیت‌الله خمینی یاد کرده، اما وقتی مجبور بوده از محمدرضا پهلوی اسمی ببرد و یا بنویسد و به کلمه شاه بسنده می‌کرده و از دادن القاب و عناوینی مثل شاهنشاه و آریامهر خودداری می‌کرده است؛ نهایتا ساواک در شرایطی قرار گرفت که از بین بردن أیت‌الله سعیدی را برای آینده رژیم، امری ضروری دانست. بر این اساس، طرح قتل آن مجاهد نستوه را در شامگاه روز ۲۰ خرداد ماه ۱۳۴۹ به اجرا در آورد و قلبی را که سالیان دراز به عشق اسلام و امام خمینی می‌تپید، برای همیشه از کار انداخت.

شب پنج‌شنبه ۲۰ خرداد سال ۱۳۴۹ برق زندان قزل قلعه یکباره قطع شد و زندان در تاریکی فرو رفته، پس از لحظه‌ای چند تن شتابان وارد سلول شدند و فریادی از داخل سلول به گوش رسید و سپس سکوتی مرموز در زندان سایه افکند. زندانیانی که در کنار سلول مرحوم سعیدی بودند نتوانستند بفهمند چه جریانی روی داده است و آن چند تن چه کسانی بودند و در سلول چه کار داشتند و چه کردند و فریادی که در سلول طنین افکند از چه کسی بود. دیری نپایید که برق زندان روشن شد زندانیانی که حس کنجکاوی‌شان تحریک شده بود، به سلول مرحوم سعیدی سرکشیدند و با منظره وحشتناک و فاجعه باری روبه رو شدند. سعیدی با وضعی غیر عادی در گوشه سلول افتاده و عمامه به دور گردن او حلقه شده بود، با سروصدا و داد و فریاد زندانی‌ها ماموران نگهبانی سر رسیدند و در سلول را باز کردند و او را از سلول بیرون آوردند و عمامه را از گردنش باز کردند، اما دیگر دیر شده بود و سعیدی، رادمردی که یک لحظه از افشاگری و روشنگری علیه شاه دم فرو نمی‌بست، به دست دژخیمان شاه به شهادت رسیده و روح او به ملکوت اعلی پرواز کرده بود.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اقدامات جهانی شهید آیت الله سعیدی در حمایت از امام خمینی (ره) پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ بیشتر بخوانید »

در سومین چله خونین انقلاب چه گذشت؟

در سومین چله خونین انقلاب چه گذشت؟


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نیروهای مذهبی بهترین راهبرد خود را در تداوم نهضت تجربه کردند. هر چهل روز یک قیام عمومی و خونین تب انقلاب را بالا می‌برد، بحران را گسترش می‌داد و به نیروهای مبارز امید و نشاط می‌بخشید. با اینکه مراجع قم در برپایی چهلم‌ها، محتاط‌تر می‌شدند، ولی امام خمینی مصمم‌تر آتش انقلاب را افروخته‌تر می‌کرد.

طبق گزارش ساواک، در تاریخ چهاردهم اردیبهشت، ارتشبد نصیری رئیس ساواک نماینده‌ای را نزد آیت‌الله شریعتمداری فرستاد تا از وی بخواهد که اوضاع را کنترل نماید. آیت‌الله در پاسخ گفت‌: «در همه حال سعی در برقراری آرامش داشته. تا جایی که از طرف طلاب علوم دینی و افراطیون مذهبی عرصه را بر وی تنگ ننمایند، از صدور اعلامیه به مناسبت چهلمین روز کشته‌شدگان یزد و سایر نقاط دیگر خودداری خواهد نمود و نیز با آیات دیگر در این باره مذاکره و معتقد است که آنان نیز از نظرات وی پیروی خواهند نمود».

سرانجام مراجع قم پس از رایزنی در پانزدهم اردیبهشت یک اطلاعیه‌ی مشترک صادر کردند. تنها در این اطلاعیه رژیم را مورد انتقاد قرار دادند که «چرا به خواسته‌های شرعی و قانونی جامعه‌ی روحانیت و ملت مسلمان ترتیب اثر نمی‌دهند؟» مراجع در این اطلاعیه ضمن اعلام مراسم ختم در مجلس اعظم از «عموم مسلمانان، مراعات نظم و آرامش» را «در برگزاری مراسم بزرگداشت» خواستار شدند.

امام خمینی در نهم اردیبهشت با صدور پیامی به ملّت ایران، استراتژی قیام و راهبرد‌ها را مشخص و تکلیف همه‌ی مخالفین شاه را معین نمودند.

به دنبال انتشار پیام امام خمینی در ایران، و پیامدهای آن، مقامات رژیم به شدت به وحشت افتادند. ساواک قم در یک گزارش تحلیلی در این باره نوشت‌: «از زمانی که اعلامیه‌ی اخیر خمینی به ایران آمده و در دسترس مردم قرار گرفته انقلاب و تظاهرات در قم اوج گرفته؛ زیرا خمینی در اعلامیه‌ی اخیرش تأکید کرده که آرام نباشید و تظاهرات کنید؛ لذا طرفداران و مقلدان خمینی این جمله را تعبیر به فتوا کرده‌… این اعلامیه مراجع قم را دچار دردسر تازه‌ای کرده، چون ایشان با تظاهرات مخالف‌اند و هرگاه مجلس فاتحه می‌گرفتند به منبری سفارش می‌کردند که در خاتمه‌ی منبر از مردم بخواهد آرامش را حفظ کنند و از انجام تظاهرات خودداری نمایند و مردم هم کمی رعایت می‌کردند و کمتر تظاهرات به راه می‌انداختند؛ ولی اکنون با رسیدن این اعلامیه، منبری جرأت نمی‌کند مردم را به آرامش دعوت کند؛ زیرا مورد اعتراض واقع می‌شود که دستور خمینی را نقض کرده است».

موجی که پیام امام خمینی در بین مردم ایجاد کرد، خبر از برگزاری حماسه‌ای باشکوه می‌داد که روند سرنگونی رژیم را تسریع می‌کرد.

برگزاری مراسم در سرتاسر ایران‌

روز ۱۹ اردیبهشت فرا رسید. اعتراضات و گرامیداشت شهدای یزد، جهرم و اهواز به اوج خود رسید. کیهان در صفحه‌ی اوّل با تیتر درشت نوشت‌: «۲۳ شهر دیروز و امروز شاهد تظاهرات و شورش بود. موج آشوب و بلوای خونین در قم و تبریز صد‌ها تظاهرکننده در شهرهای مختلف دستگیر و ده‌ها نفر به شدت مجروح شدند». بر مبنای گزارش کیهان در شهرهای قم، تهران، تبریز، اصفهان، بابل، شمیران، کرمان، ساری، یزد، اهواز، همدان، کرج، کرمانشاه، بهبهان، کاشان، مشهد، شیراز، کازرون، زاهدان، بیدگل، قزوین، اردبیل و زنجان، تظاهرات، درگیری و اعتصاب برقرار بود.

طبق اسناد ساواک شهرهای دماوند، خوی، شاه‌آباد غرب، ساوه، ارسنجان، خرم‌آباد، اردکان، خمین، بوشهر، بندرعباس، ایلام، گرگان، همایون‌شهر، خرمشهر و آبادان، مجالس ختم و تظاهرات و اعتصاب بوده است؛ ولی روزنامه‌ها از آن یاد نکردند. مهم‌ترین موضوع در قیام ۱۹ اردیبهشت قیام گسترده‌ی دانشجویان در دانشگاه‌های آذرآبادگان، تهران، پهلوی شیراز و سایر شهر‌ها بود. در این روز دانشجویان نشان دادند که مذهب بزرگ‌ترین قدرت حرکت‌آفرین است. خبرگزاری‌های جهان، نقش دانشجویان را در ۱۹ اردیبهشت تحت پوشش خبری وسیعی قرار دادند. آسوشیتدپرس گزارش کرد: «موج جدید تظاهرات، دانشجویان دانشگاه‌های ایران را فراگرفت. روز گذشته گروه‌های کوچک دانشجویان در نقاط مختلف داخل و خارج دانشگاه دست به تظاهرات وسیعی زده و با دادن شعارهایی در تهران، اصفهان، شیراز، بابل، کرمان و کاشان راهپیمایی کردند». رویتر گزراش کرد: «روز گذشته در تظاهرات دانشگاه تبریز دو نفر کشته شدند». رادیو لندن گزارش کرد که «بیشتر اغتشاشات از طرف دانشجویان بوده است».

خونین‌ترین تظاهرات ۱۹ اردیبهشت در شهر قم بود. اطلاعات نوشت‌: «آشوب و بلوا در قم دیروز ۱۰ ساعت متوالی ادامه داشت» و در توضیح این خبر افزود که «دیروز و دیشب سراسر شهر قم به میدان تظاهرات، اغتشاشات، آتش‌سوزی و زدوخوردهای خونین تبدیل شده بود که در جریان آن ۹ نفر کشته و ۱۲ نفر مجروح شدند». یکی از شهدا فرزند آیت‌الله خزعلی بود.

مروری بر سومین چله خونین انقلاب

قیام مردم ایران در روز بیستم نیز در شهرهای قم، تهران، تبریز، میانه، شیراز، کازرون، بهبهان، زنجان، اهواز، کرمانشاه، خرم‌آباد، اردبیل، نجف‌آباد و کاشان ادامه یافت.

وقایع این دو روز چنان رژیم را به عکس‌العمل واداشت که شاه سفر خود را به مجارستان و بلغارستان به تعویق انداخت و دولت طی اولتیماتوم شدیداللحنی انقلابیون را مورد تهدید قرار داد. دولت در اطلاعیه‌ای، در عین حال که تلاش می‌کرد قیام مردم را کم‌اهمیت جلوه بدهد، به عظمت آن اعتراف کرد و اعلام نمود: «همان گونه که همگان آگاهی دارند در چند ماه گذشته شهرهای مختلف کشور صحنه‌ی خرابکاری، آشوبگری و خشونت یک گروه محدود بوده است». اعلامیه‌ی دولت خصوصاً حوادث قم را مورد تحلیل قرار داد و نتیجه گرفت که «مجموعه‌ی این گونه اعمال این سؤال را پیش می‌آورد که مقصود این گروه چیست؟ آیا این حرکات با موازین شرعی و اخلاقی می‌خواند؟… واکنش ملایم دولت در ماه‌های گذشته، ماهیت این گروه و مقاصد آن‌ها را آشکار کرده است و همچنین به روشنی نشان داده است که در برابر ۳۵ میلیون مردم ایران این چند هزار تن جز اقلیت ناچیزی نیستند». اعلامیه در پایان تهدید کرد که «دولت با توجه به مسئولیت خود اعلام می‌دارد که تحمل بی‌نظمی و آشوبگری را نخواهد کرد… و اخلالگران را به شدیدترین نحو تعقیب و بر طبق قانون، مجازات خواهد کرد».

حمله به منزل مراجع‌

حماقت‌آمیزترین رفتار نیروهای رژیم در این چلّه، حمله به منزل آیت‌الله گلپایگانی و شریعتمداری بود و این نشان می‌داد که رژیم در پی حرمت‌شکنی نسبت به مراجع بود. نیروهای رژیم روز نوزدهم به منزل آیت‌الله گلپایگانی حمله کردند و به ضرب و شتم پناهندگان پرداختند و چند گاز اشک‌آور در منزل شلیک کردند. در این واقعه آیت‌الله گلپایگانی دچار سکته‌ی قلبی شد و در بیمارستان بستری گردید. نیروهای رژیم که از این حرمت‌شکنی احساس پیروزی می‌کردند در روز بعد به منزل آیت‌الله شریعتمداری حمله کردند و طلبه‌ای را به نام ستار کشانی با گلوله به شهادت رساندند و فرد دیگری را مجروح کردند.

حمله به منزل مراجع بازتاب وسیعی پیدا کرد. امام خمینی بلافاصله تلگرافی به آیت‌الله شریعتمداری زدند و از «هجوم اشرار و عمال اجانب به منزل» وی و «قتل نفوس محترمه در محضر» وی اعلام تأسف نمودند و از وی خواستند تا «از سلامتی خودتان مطلعم فرمایید». آیت‌الله صدوقی، محمداسماعیل صائنی، جامعه‌ی روحانیت و جامعه‌ی وعاظ تبریز، روحانیون اهواز، روحانیون زنجان، روحانیون اصفهان، روحانیون تهران، جامعه وعاظ تبریز با ارسال نامه‌هایی به آیت‌الله شریعتمداری حمله و تیراندازی و به شهادت رساندن و مجروح کردن دو نفر را در بیت وی محکوم نمودند.

روحانیون شهرهای زنجان، اردبیل، ملایر و بعضی از روحانیون دیگر با مخابره‌ی تلگراف‌هایی خدمت آیت‌الله گلپایگانی بی‌احترامی مأموران رژیم به بیت وی را محکوم نمودند. همچنین حضرت امام با مخابره‌ی تلگرافی از آیت‌الله گلپایگانی دلجویی کردند. آیت‌الله گلپایگانی در پاسخ به امام «این گونه صدمات در راه حمایت از اسلام» را «موجب افتخار و مزید اجر» اعلام نمودند.

آیت‌الله گلپایگانی در پاسخ هم‌دردی علمای زنجان نوشتند که «سبب اصلی ناراحتی و کسالت حقیر مورد حمله و ضرب و جرح قرار گرفتن حضرات آقایان فضلا و مدرسین و طلاب علوم دینی و مردم بی‌دفاع بود» که در «منزل حقیر» مورد حمله قرار گرفتند. آیت‌الله توضیح دادند که «در اثر استعمال گاز اشک‌آور و هجوم به اندرون منزل، مبتلا به ناراحتی قلبی و به بیمارستان منتقل شدم».

رژیم شاه و وابستگان آن نتوانستند نسبت به هتک حرمت بیت مراجع بی‌تفاوت باشند. کیهان بدون توضیح درباره‌ی سکته‌ی آیت‌الله گلپایگانی با شرحی از زندگی آیت‌الله اعلام کرد: «حال حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی رو به بهبودی است». کیهان مجدداً اعلام کرد: «در صورت عدم بهبودی آیت‌الله العظمی گلپایگانی به خارج اعزام می‌شوند».

همچنین دولت که سعی می‌کرد روابط خود را با آیت‌الله شریعتمداری حسنه نشان دهد و این اقدام نابخردانه همه‌ی ادّعا‌ها را باطل کرده بود، ناچار شد اطلاعیه‌ای صادر کند و از این واقعه «اظهار نهایت تأسف» نماید. این اعلامیه بدون ذکر نام آیت‌الله اعلام کرد: «روز چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ماه عده‌ای از آشوبگران در یکی از خیابان‌های قم، مأموران انتظامی را مورد حمله قرار می‌دهند و به هنگام تعقیب آنان به خانه‌ی یکی از مراجع تقلید می‌گریزند، مأموران انتظامی که از افراد محل نبوده و حریم منزل پیشوای روحانیت را نمی‌شناخته‌اند در پی آشوبگران برای دستگیری آن‌ها وارد منزل» شدند که در نتیجه «دو نفر در منزل پیشوای بزرگ روحانیت مجروح می‌شوند که یک نفر از آن‌ها بعداً درمی‌گذرد».

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

در سومین چله خونین انقلاب چه گذشت؟ بیشتر بخوانید »

حدیثی درباره حجاب که شخص اول مملکت را زیر سوال برد!

حدیثی درباره حجاب که شخص اول مملکت را زیر سوال برد!



شهید منتظرالقائم به خاطر مبارزات انقلابی توسط ساواک دستگیر شده بود و می‌دانست هر حرفی بزند که ساواک خوشش نیاید چه عواقب و شکنجه‌هایی را در پی خواهد داشت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، شهید محمد منتظرالقائم فرمانده سپاه یزد بود که در واقعه طبس به شهادت رسید. واقعه‌ای که آمریکا تلاش کرده بود تا با یک عملیات نظامی در ایران جاسوسان خود را که در بند دانشجویان پیرو خط امام بودند آزاد کند، اما امداد غیبی این توطئه‌شان را زمین زد.

شهید منتظرالقائم پس از این حادثه به منطقه رفته بود که در سال ۵۹ به شهادت رسید. آنچه می‌خوانید خاطره‌ای است کوتاه از این شهید که موضعش در مورد حجاب را بیان می‌کند؛ آن هم زمانی که در موقعیت حساسی قرار داشته است.

حدیثی درباره حجاب که شخص اول مملکت را زیر سوال برد!
شهید محمد منتظرالقائم نفر وسط در تصویر

شهید منتظرالقائم به خاطر مبارزات انقلابی توسط ساواک دستگیر شده بود و می‌دانست هر حرفی بزند که ساواک خوشش نیاید چه عواقب و شکنجه‌هایی را در پی خواهد داشت.

در یکی از جلسات بازجویی مأمور ساواک از او پرسیده بود: نظرت در مورد حجاب چیه؟ محمد گفته بود: من کە نظری ندارم، باید از روحانیت پرسید! من فقط یک حدیث بلدم کە هرکس همسرش را بی‌حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد بی‌غیرت است و خداوند او را لعنت می‌کند.

ساواکی که کنایه او را متوجه می‌شود، می‌پرسد: شاه را می‌گویی؟ شهید منتظرالقائم خنده‌ای می‌کند و می‌گوید: من فقط حدیث خواندم.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حدیثی درباره حجاب که شخص اول مملکت را زیر سوال برد! بیشتر بخوانید »

پیشنهاد عجیب به حمید نوری با ادعای احتمال سقوط جمهوری اسلامی


وعده آزادی درقبال قبول اتهامات!/حضور اتوبوسی منافقین مقابل دادگاه

این اواخر یک مستندساز در ملاقاتی ادعای احتمال سقوط جمهوری اسلامی را با حمید نوری مطرح کرده و وعده آزادی در ازای پذیرش همه اتهامات را به نوری داده است اما وی امتناع کرده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در ۱۸ آبان ۱۳۹۸ اتفاقی عجیب افتاد. یک ایرانی در سفر به کشور سوئد، به اتهام جنایت علیه بشریت بازداشت شد و به دور از دوربین‌ها، مورد ضرب و شتم قرار گرفت. بعد از آن زندگی خانواده‌اش کاملاً تغییر کرد. اعضای خانواده می‌گویند زندگی ما به دو دوره قبل و بعد از بازداشت پدر تقسیم شده است.

میزبان خانواده «حمید نوری» کارمند سابق سازمان زندان‌ها هستیم. همسر حمید نوری می‌گوید، در شهریور ماه سال ۱۳۶۳ با همسرش ازدواج کرده و ثمره زندگی مشترک آنان که وارد ۳۹ سال شده، دو فرزند و ۳ نوه است. آنها بازداشت وی را از طریق رسانه‌ها و فضای مجازی متوجه شدند، در حالی که دولت سوئد هیچ‌گونه اطلاع رسمی به خانواده آنان نداده است. نهایتاً مادر، بعد از ۸ ماه انتظار در تماسی ۲۰ دقیقه‌ای توانست با پدر فرزندان گفتگو کند. در شهریور ۱۳۹۹ با اجازه مقامات استکهلم به آن کشور سفر کردند، تا با هماهنگی قبلی بتوانند با پدر خانواده دیدار کنند. اما پلیس آن کشور به یکباره این ملاقات را منوط به انجام بازجویی با اعضای خانواده و با شرط تحقق آنچه می‌خواهند بشنوند، کرد. وقتی با مخالفت و امتناع خانواده نوری مواجه شدند، انجام ملاقات با همسر و پدر فرزندان منتفی شد.

نوری در یک ماراتن سنگین قضائی در ۹۲ جلسه دادگاه که کاملاً یک‌سویه برگزار شد، به حبس ابد محکوم شد. نیروهای سازمان یافته فرقه منافقین در تئاتری از تهمت‌ها و شهادت‌های یک‌طرفه تا انواع ناسزاگویی‌های سازماندهی شده را در نمایشنامه‌ای اجرا کردند. دادستان هم بدون حضور در ایران و تحقیق در مورد آن همه ادعا، صرفاً بعد از اعلام حکم گفت، بله اشتباه کردیم که برای تحقیق به ایران نرفتیم!

نوری کارمند معمولی، زندان اوین در دهه ۶۰ که خود برادر شهید است با بیش از ۴۰ ماه رکوردار زندان انفرادی در یک سلول کوچک ۶ متری، در سوئد شده است. او از معاینه چشم پزشک محروم است و روزه‌های شرعی خود را بدون داشتن کمترین امکانات می‌گیرد. وی در کشوری زندانی است که خودشان مدعی هستند در آنجا اعدامی وجود ندارد، اما در عمل کاری می‌کنند زندانی خودش اقدام به خودکشی کند لیکن وی روحیه خود را با قرآن و مناجات حفظ می‌کند.

این اواخر یک مستندساز در ملاقاتی ادعای احتمال سقوط جمهوری اسلامی را با او مطرح کرده و وعده آزادی در ازای پذیرش همه اتهامات را به نوری داده است. اما وی امتناع کرده و گفته است نمی‌توانم چشمم را بر حقایق ببندم.

پای صحبت‌های همسر حمید نوری و عطیه نوری دختر حمید نوری نشستیم تا از آخرین شرایط پرونده و اوضاع و احوال حمید نوری مطلع شویم. این گفتگو به شرح ذیل است:

* در حال حاضر پرویز ثابتی از مقامات ارشد و به نوعی نفر اصلی ساواک در رژیم گذشته، به شکل آزادانه در غرب زندگی می‌کند. در واقع وی یکی از نفرات اصلی بوده که شکنجه‌ها در زندان‌های ساواک تحت هدایت او اعمال می‌شده است. بسیاری از موافقین و مخالفین در داخل و خارج کشور، اسناد و مدارک خود را در این خصوص ارائه کردند، اما شاهدیم وی آزادانه در غرب حضور دارد و رفت و آمد می‌کند اما آقای حمید نوری پدر شما در شرایطی که کارمند رتبه بالایی هم در زندان نبوده با شهادت‌های یک‌طرفه مورد محاکمه ناعادلانه قرار گرفته است. این معیارها و استانداردهای دوگانه غرب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

چگونه است یک نفر با آن رتبه بالایش در ساواک و با وجود آن همه سند و مدرک علیه‌اش، این‌گونه آزادانه زندگی می‌کند عطیه نوری: دقیقاً همین است که شما در سئوال‌تان به آن اشاره کردید. چندی پیش در فضای مجازی با وجود این همه سند و مدرک علیه وی، حضور آزادانه آقای ثابتی را در تجمعی در آمریکا دیدم و برایم بسیار جای تعجب داشت. چگونه است یک نفر با آن رتبه بالایش در ساواک و با وجود آن همه سند و مدرک علیه‌اش، این گونه آزادانه زندگی می‌کند. صحبت‌ها، مدارک و شهادت‌هایی در خصوص جنایت‌های او وجود دارد اما این همه سال آزادانه در آمریکا حضور دارد. در حالی که در خصوص پدر، هیچ مدرک مستندی وجود ندارد.

در تمام دادگاه پدر در سوئد افرادی شهادت می‌دهند که مثلاً من فلانی را از زیر چشم‌بند دیدم و اینگونه و آنگونه شد. در حالی که گویا کسی دیگر به آن شاهد گفته است که اینگونه شده بود و آن مثلاً شاهد هم شهادت می‌دهد. متأسفانه دادگاه را بر پایه مدارک مستند پیش نبردند بلکه بر اساس گفته‌های یک‌سویه شکل دادند.

همسر نوری: شاهدانی که بی طرف نیستند و جز فرقه منافقین محسوب می‌شوند.

عطیه نوری: بله شاهدهایی که بی‌طرف نیستند و همه آنها زمانی پیدا شدند که عکس و مدارک و مشخصات پدر را در رسانه‌ها پخش کردند.

*آیا همچنان وکیل آقای نوری تسخیری است یا توانستید خارج از سوئد وکیل جدیدی در اختیار بگیرید؟

عطیه نوری: خیر، وکیل پدر وکیل تسخیری است که دولت سوئد در اختیار ما گذاشته است.

*نتوانستید وکیل جدیدی را در اختیار بگیرید یا دولت سوئد اجازه نداد؟

عطیه نوری: آنها اجازه نمی‌دهند.

همسر حمید نوری: در واقع باید وکیل سوئدی باشد تا آنها در سیستم قضائی خود قبول داشته باشند، لذا برای این موضوع نمی‌توانیم و آزاد نیستیم وکیل ایرانی یا هر وکیل دیگری را برای کار بر روی پرونده در اختیار بگیریم.

عطیه نوری: حتی وقتی ما چند وقت پیش به دادگاه در سوئد رفتیم، وکیل تسخیری پدر در آنجا به ما گفت، دادستان وظیفه داشته است که به ایران سفر کند و اطلاعات پرونده و صحت و سقم مطالب را بررسی کند. مثلاً اینکه آقایی در دادگاه ادعا کرده است پدرم او را در فلان سال زده است، دادستان باید تحقیق کند اصلاً آن شخص در آن سال داخل زندان حضور داشته است یا خیر. چون به صرف ادعا که حکم را نمی‌توان صادر کرد.

دادستان پاسخ داد: «شما درست می‌گوئید، ما اشتباه کرده‌ایم و باید به ایران می‌رفتیم و تحقیقات لازم را انجام می‌دادیم!» جالب است بعد از طرح این صحبت‌ها توسط وکیل به دادستان، شخص دادستان پاسخ داد: «شما درست می‌گوئید، ما اشتباه کرده‌ایم و باید به ایران می‌رفتیم و تحقیقات لازم را انجام می‌دادیم!»؛ اما نتیجه این اشتباه آنان حضور بیش از ۳ سال پدرم در سلول انفرادی و مشکلات روحی و روانی است که به ما و ایشان وارد شده است. ضمن آنکه این همه هزینه مالی به ما تحمیل کردند. همه اینها به خاطر اشتباه دادستان است که همان موقع می‌توانست تحقیقات لازم را انجام دهد.

باید بگویم چگونه است دادگاه را برای شنیدن صحبت‌های چند شاهد دو هفته به آلبانی منتقل کردند اما نمی‌توانستند به ایران تشریف بیاورند و اطلاعات این افراد را استخراج کرده تا مشاهده کنند اصلاً آن‌ها در آن زمان مورد ادعایشان، در زندان بوده‌اند یا خیر؟

* پس چند جلسه از آن ۹۲ جلسه دادگاه، در آلبانی برگزار شد؟

عطیه نوری: بله، ۶ جلسه.

* در خصوص دادگاه تجدید نظر با توجه به اینکه مراحل آن از ژانویه ۲۰۲۳ گذشته آغاز شده و تا سپتامبر آینده به طول مدت نه ماه ادامه خواهد داشت، چقدر امیدوارید این بار پیروز شوید؟

تاکنون ۷ جلسه از مراحل دادگاه تجدیدنظر به صورت علنی برگزار شده است عطیه نوری: فکر می‌کنم تاکنون ۷ جلسه از مراحل دادگاه تجدیدنظر به صورت علنی برگزار شده است. در این جلسات، ۳ جلسه دادستان‌ها، یک جلسه وکلای شاکیان و دو جلسه وکلای پدرم صحبت کردند. ضمن آنکه یک جلسه هم به صورت پرسش و پاسخ بوده است. می‌توانم بگویم که وکلای ما تاکنون خوب اقدام کردند و ابهامات داخل پرونده را به خوبی مطرح کرده‌اند و پی‌گیر هستند؛ البته همه اینها منوط به آن است که در پایان دادگاه به درستی قضاوت شده و حکم عادلانه بدهند.

همسر نوری: آنها مدعی هستند که سیستم قضائی‌شان مستقل است و دولت سوئد در آن دخالتی ندارد، اما کاملاً مشخص است که دادگاه سیاسی است. اگر سیاسی نبود آنها باید با بی‌طرفی کامل از دولت ایران درخواست مدارک می‌کردند. همچنین به ایران سفر کرده و ادعاهای مطرح شده را در تحقیقات میدانی مورد بررسی قرار می‌دادند و به صرف ادعاها قضاوت نمی‌کردند. آنان باید به ایران آمده و بررسی می‌کردند اصلاً این زندان اوین یا زندان‌های مورد ادعای شاهدان وجود خارجی دارد یا خیر. همین طور این افرادی که در دادگاه مدعی بودند، کشته شدند را از ثبت احوال ایران بررسی می‌کردند که اصلاً کشته شدند یا خیر. می‌توان گفت دادگاه یک‌طرفه برگزار شد و اعلام می‌کنم که این دادگاه یک نمایشی است که فیلم‌نامه آن در حال کارگردانی و اجرا است. حتی بارها دیدم که استنادات دادگاه به کتاب آقای مصداقی است.

*منظورتان ایرج مصداقی است؟

همسر نوری: بله ایرج مصداقی؛ وی تعدادی کتاب نوشت و آنها را در دسترس بقیه قرار داد. شاهدان و دادستان هم دقیقاً استنادهای‌شان به این کتاب‌هاست. حتی می‌توانم بگویم در دادگاه کتاب مصداقی را خوانده و مورد استناد قرار می‌دادند.

* در دادگاه تجدید نظر هم آن کتاب را می‌خوانند؟

همسر نوری: بله همچنان می‌خوانند و استنادشان این کتاب است. در حالی که کتاب را مانند یک کتاب داستان هر کسی می‌تواند بنویسد و تعدادی اسامی را هم بیاورد.

وقتی هم که آقای نوری دستگیر می‌شود عکسش را منتشر می‌کنند، در سراسر دنیا فراخوان می‌دهند و می‌گویند هر کس می‌خواهد شهادت بدهد بیاید. اخبار کتاب در دسترس همه است و بعد به آن استناد می‌شود که کار چندان سخت و عجیبی نیست. دادستان و سیستم قضائی سوئد نفعشان در این است که به هر حال این راه را ادامه دهند، زیرا دادگاه سیاسی است. حتی خودشان هم گفتند که می‌خواهند در مراحل بعد جمهوری اسلامی را محکوم می‌کنند.

* در خصوص اقدامات و کمک‌های قوه قضائیه و نیز وزارت خارجه کشورمان حال در این دولت و یا در دولت قبلی بفرمائید که چه کمک‌هایی شده و اگر احیاناً کوتاهی صورت گرفته به چه صورت بوده است؟

عطیه نوری: تقریباً می‌توانم بگویم در داخل همکاری نسبتاً خوبی صورت گرفته است ولی ما همچنان منتظریم تا دولت سوئد همکاری لازم را انجام دهد و این ماجرا یک‌سویه پیش نرود.

*در این مدت و طی رفت و آمدهای شما به سوئد و برخوردهایتان با فرقه منافقین، مردم عادی، پلیس سوئد و یا احیاناً مقامات آن کشور، آیا صحبتی مطرح شده است که به نوعی حقانیت آقای نوری مورد تأکید قرار بگیرد، هرچند کاری از دستشان بر نیاید؟

همه یک نکته را اعتراف کرده و به ما گوشزد می‌کنند که ما نمی‌دانیم چرا با آقای نوری اینگونه رفتار می‌کنند، اصلاً چنین موردی تاکنون نداشتیم عطیه نوری: در مورد فشارهایی که به آقای نوری و خانواده ما وارد شده است، شهروندان سوئدی که در آنجا با آنها مراوده داشتیم، همین طور از پلیس گرفته تا وکلای تسخیری قدیم و جدید، همه یک نکته را اعتراف کرده و به ما گوشزد می‌کنند که ما نمی‌دانیم چرا با آقای نوری اینگونه رفتار می‌کنند؛ اصلاً چنین موردی تاکنون نداشتیم که یک نفر در تمام این مدت در انفرادی و شرایط سخت در زندان باشد. این را همه می‌گفتند چون واقعاً منحصر به‌فرد است که یک نفر را ۴۰ ماه در انفرادی نگه دارند.

*پس سوئدی‌ها خود معترف هستند؟

عطیه نوری: بله آنها می‌گویند.

همسر نوری: قاضی «ساندر» که قاضی دادگاه بدوی بود، در روز پایان دادگاه و قبل از اعلام حکم در برابر دوربین‌ها، اظهار کرد: «آقای نوری هیچ گونه محدودیتی ندارد و این به معنای آن است که زندان انفرادی باید پایان یابد و وی بتواند آزادانه و هر زمان که می‌خواهد تماس تلفنی بگیرد، یا با او تماس بگیرند.» ولی بعد از آن شرایط بدتر شد، زندان انفرادی ادامه یافت و حتی تماس‌های ما را هم قطع کردند. زمانی که فرزندانم به آن قاضی ایمیل زدند که بر خلاف دستور شما این چنین شده است. در پاسخ گفت: متأسفم من گفتم اما این به بازداشتگاه مربوط می‌شود و آنها باید انجام دهند!

یک مستندساز سوئدی در زندان نزد بابا رفته و مدعی شده بود «جمهوری اسلامی رفتنی است، بیا و چیزهایی که ما می‌گوئیم را قبول و تأیید کن» عطیه نوری: حدود ۳ الی ۴ ماه پیش در شهریور یک مستندساز سوئدی در زندان نزد بابا رفته و مدعی شده بود «جمهوری اسلامی رفتنی است، بیا و چیزهایی که ما می‌گوئیم را قبول و تأیید کن، بعد از آن همه چیز درست می‌شود.» پدر هم در پاسخ گفته بود من نمی‌توانم چشمم را روی حقایق ببندم و آن‌را انکار کنم.

وقتی می‌خواستیم وارد دادگاه شویم، یک عده‌ای بودند که وظیفه‌شان این بود که به ما فحش و ناسزا بگویند. در واقع پول می‌گیرند که فحش دهند. قبل از اینکه وارد دادگاه شویم، مجبور بودیم وارد جمع آنها شویم. یک بار یک آقایی آمد و با برادرم قبل از ورود به دادگاه، آرام صحبت کرد. برادرم به او گفت مگر ما به‌شما چه کردیم که اینگونه رفتار می‌کنید؟ همان موقع آقای دیگری آمد و به آن مرد گفت چرا با آنها صحبت می‌کنی. همان فرد قبلی به برادرم گفت: «اجازه ندارم بیشتر از این صحبت کنم. بروید آنها ناسزاهایشان را به شما بدهند!» حتی زمانی که می‌خواستیم با برخی صحبت کنیم عده‌ای می‌آمدند و جلوی آنها را می‌گرفتند.

همسر نوری: ما هر بار که به دادگاه می‌رفتیم، آنها جلوی دادگاه می‌ایستادند و ناسزا می‌گفتند. آنان را با اتوبوس می‌آوردند و به آنها ناهار و امکانات می‌دادند و بعد هنگام غروب می‌رفتند. یک لیدر داشتند و پلاکارد دست می‌گرفتند و ناسزا گفته و فحاشی می‌کردند. البته از آنها فیلم‌هایی گرفتیم و در فضای مجازی منتشر کردیم. حتی با حضور بچه کوچک و نیز در زمان استفاده از اتوبوس و در داخل آن هم حاضر بودند و به ما فحاشی می‌کردند. چون ما در سوئد امکاناتی نداشته و در محل‌های عمومی و در هنگام حمل و نقل از وسایلی مثل اتوبوس و مترو استفاده می‌کردیم. این افراد برای گرفتن اقامت و یک سری امکانات، اقدام به وطن فروشی می‌کردند.

* آیا برخورد فیزیکی با شما داشتند؟

همسر نوری: در واقع آنها با فحاشی‌هایشان به دنبال عصبی کردن ما بودند تا ما شروع کننده درگیری باشیم، ولی ما خودمان را کنترل کرده و صبوری به خرج می‌دادیم تا آنها ماهیت خود را بیشتر نشان دهند.

* در کل امروز این پرونده در چه وضعیتی است و چگونه آن‌را پیگیری می‌کنید؟

عطیه نوری: باید بگویم در داخل ایران مشاوره حقوقی داریم که با وکلای تسخیری دولت سوئد در آنجا در ارتباط هستند. مشاوران نکات لازم را به وکلا می‌گویند اما اجازه دخالت در روند قضائی را ندارند. وکلای تسخیری هم اگر صلاح بدانند موضوعات مطرح شده را پی‌گیری می‌کنند. همان طور که قبلاً گفتم نمی‌توانیم خارج از سیستم قضائی سوئد وکیل در اختیار بگیریم. از طرفی وکلای تسخیری که هم اکنون دو نفر هستند، با پدر در ارتباط هستند و می‌توانند وارد دادگاه شوند و موضوعات را مطرح کرده و پیگیر باشند.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیشنهاد عجیب به حمید نوری با ادعای احتمال سقوط جمهوری اسلامی بیشتر بخوانید »

چرا آخوند درباری با آیت الله خامنه‌ای درگیر شد؟

چرا آخوند درباری با آیت الله خامنه‌ای درگیر شد؟



در یکی از اسناد ساواک به درگیری آیت الله خامنه‌ای با یکی از پیش‌نمازان و آخوندهای حامی رژیم پهلوی اشاره کرده است.

سرویس سیاست مشرق – در سندی از ساواک مربوط به ۱۱ بهمن ۱۳۴۲ به درگیری یکی از آخوندهای درباری با آیت الله خامنه ای اشاره شده و آمده است:

«تهران ساواک- در مسجد جامع زاهدان که آقای کفعمی امام جماعت آن می‌باشد دو نفر واعظ همه روزه بعد از ظهر منبر می‌روند. اولی به نام [آیت الله] علی حسینی خامنه [ای] که از قم آمده و طبق تحقیقاتی که شده طرفدار [امام] خمینی و [آیت الله] میلانی بوده با سیاست دولت مخالف می‌باشد، دومی شیخ محمد کرمانی که از مشهد آمده و از طرفداران جدّی انقلاب بهمن [انقلاب سفید] و واعظ خیلی روشنفکری است.

آقای کفعمی امام جماعت مسجد جامع به ظاهر از نظر حفظ شئون صنفی و روحانیت به خصوص از نظر مراجع تقلید از خامنه‌ای حمایت کرده ولی محرمانه اطمینان داده است که در بالای منبر مطالب بر خلاف از طرف سخنرانان ابراز نشود و مستقیم و غیرمستقیم به وسیله مامورین شهربانی و عوامل ساواک هم تذکّرات لازم داده شده است و مراسم ماه رمضان به خوبی و به طور عادی تا این تاریخ انجام تا این که ساعت ۱۵ روز جمعه ۱۱ جاری [آیت الله] خامنه [ای] واعظ در بالای منبر مطالب بر خلاف مصلحت ابراز ولی شیخ محمد کرمانی در منبر خود مطالب وی را صحیح ندانسته و به شدّت از اقدامات دولت حمایت می کند و آقای کفعمی نیز به پشتیبانی از [آیت الله] خامنه‌ای برخاسته و نسبت به شیخ محمد کرمانی پرخاش می‌کند که در نتیجه مجلس متشنج و جمعیت بدون هیچ گونه حادثه سوئی متفرق می‌شوند چون با این ترتیب سوء نیّت [آیت الله] خامنه‌ای محرز است و ادامه منبر وی بر خلاف مصلحت بوده و با در پیش بودن ایّام احیاء ایجاد ناراحتی خواهد کرد لذا طبق نظر جناب آقای استاندار که مورد تایید ساواک و شهربانی نیز می‌باشد نسبت به بازداشت موقت وی از طرف شهربانی اقدام و به ساواک تحویل و قرار شد امشب را توقیف و موضوع در کمیسیون امنیت مطرح و تصمیم مقتضی اتخاذ گردد. در مورد آقای کفعمی که بر خلاف تعهّد خویش عمل نموده نیز مراتب بررسی و اقدام مقتضی معمول گردد».

چرا آخوند درباری با آیت الله خامنه‌ای درگیر شد؟

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چرا آخوند درباری با آیت الله خامنه‌ای درگیر شد؟ بیشتر بخوانید »