ساواک

قیامی که مقدمه‌ای برای انقلاب بزرگ ۵۷ بود

قیامی که مقدمه‌ای برای انقلاب بزرگ ۵۷ بود



قیام خونین ۱۵ خرداد مردم شهرهای مختلف کشورمان در سال ۱۳۴۲ سرآغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵٧ بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، ۶۰ سال پیش در چنین روزی مردم ایران به دلیل دستگیری رهبر و راهنمای بزرگ خود قیامی بزرگ را بر علیه رژیم ستم شاهی آغاز کردند. قیامی که در پانزد خرداد ١٣۴٢، سرآغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه ۵٧ بود و باعث تسریع در روند شکل‌گیری مبارزات و انقلاب اسلامی به رهبری و مرجعیت امام راحل عظیم‌الشأن شد.

آغاز قیام مردم ایران در ۱۵ خرداد

به دنبال انتشار خبر بازداشت امام در سحرگاه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به مناسبت سخنرانی تاریخی امام که علیه اسرائیل و رژیم شاه بود از نخستین ساعات روز ۱۵ خرداد، اعتراضات گسترده‌ای در قم، تهران، ورامین، مشهد و شیراز برگزار شد که با شعارهایی بر ضد شاه و در طرفداری از امام همراه بود. مردم منطقه پیشوا که سومین روز شهادت امام حسین (ع) را در حرم مطهر جعفربن موسی الکاظم (ع) به سوگ نشسته بودند با شنیدن خبر دستگیری مرجع تقلیدشان، حاج آقا روح الله، اولین نقش آفرینان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شدند. مأموران نظامی که در نقاط مرکزی و حساس شهرهای قم و تهران مستقر بودند به روی تظاهر کنندگان آتش گشودند. مردم نیز با چوب و سنگ به دفاع ازخود برخاستند.

تظاهرات در آن روز و دو روز بعد نیز ادامه یافت و هزاران نفر از مردم کشته و مجروح شدند. فجیع‌ترین حادثه، قتل عام کشاورزان کفن پوش ورامینی بود که در پشتیبانی از امام راهی تهران شده بودند. مأموران نظامی در سر پل باقرآباد با آن‌ها روبرو شده و با سلاح‌های سنگین آن‌ها را قتل عام کردند. این روز تاریخی نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) است چراکه در این روز رژیم طاغوت در برابر شجاعت مردم به وحشت افتاد و برای سرکوب آنان حدود ١۵ هزار نفر از مردم مسلمان و انقلابی را به خاک و خون کشید.

دلیل دستگیری امام خمینی

تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی (در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ توسط دولت علم) و بازتاب‌های آن، دلیلی بود تا حضرت امام خمینی رحمه الله نهضت عظیم خویش را بنیان گذارد و این در حالی بود که با رحلت مرجع عالی قدر شیعه آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه الله، ثلمه‌ای عظیم به ملت و روحانیت وارد شده بود و رژیم نیز عرصه را برای جولان بلا منازع خود در دین ستیزی مهیّا یافت.

به دنبال این مسئله، امام خمینی رحمه الله علمای طراز اوّل را دعوت به مشورت کرد و آنان طی تلگرافی مخالفت خود را با دولت ابلاغ کردند.

امام در پی بی اعتنایی دولت، در اعلامیه‌ای تأکید فرمود: «اینجانب حسب وظیفه شرعی به ملّت ایران و مسلمین جهان، اعلام خطر می‌کنم، قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست‌ها است… ملّت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی‌کنند و اگر سکوت کنند، در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.»

سرانجام با پایمردی امام و حمایت مردم و روحانیون، دولت عقب نشینی می‌کند و لایحه را پس می‌گیرد. این مسئله حائز نکات قابل توجّهی است و نقطه عطفی در مسیر حرکت مردمی بود که موجب تحکیم پایه‌های انقلاب اسلامی گردید.

همچنین حرکت امام در جو ملتهب ایران آن روز، باعث شد که انرژی انقلابی ملّت ـ که از سال ۳۹ به فوران آمده بود و در بحران هویت و رهبری دست و پا می‌زد ـ پشت سر امام و مذهب و روحانیت، کانالیزه شد. از اینرو از نیمه دوّم سال ۴۱ و به دنبال قضیّه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، تمام اذهان دولت و ملّت متوجه قم و امام گردید.

هنوز خشم عمومی نسبت به این حرکت رژیم فروکش نکرده بود که ساواک قم، مجلس روضه خوانی را که از طرف آیت اللّه العظمی گلپایگانی رحمه الله منعقد شده بود، مورد حمله قرار داد. در این هجوم که روز دوّم فروردین ۱۳۴۲ صورت گرفت، مردم و طلاب مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به رگبار بسته شدند و مدرسه فیضیه به خون ملّت رنگین شد.

حضرت امام رحمه الله پس از اطلاع از این فاجعه، سخنرانی تندی علیه شاه کرد و در اعلامیه ای، منشأ سرکوبگری و ظلم؛ یعنی شاه را نشانه رفت: «شاه دوستی؛ یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش. شاه دوستی؛ یعنی، ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، محو آثار اسلامیت. شاه دوستی؛ یعنی تجاوز به احکام اسلام و تبدیل قرآن کریم. شاه دوستی؛ یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجّه دارند که اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است….»

خون‌های ریخته شده در مدرسه فیضیه، و روشنگری‌های شورانگیز امام رحمه الله همچنان ادامه داشت تا محرّم و عاشورای ۱۳۸۳ ه. ق فرا رسید. حکومت با وضعیت به وجود آمده، تصمیم گرفت محدودیت‌هایی را برای عزاداری ایجاد کند. به همین دلیل وعاظ از سخنرانی علیه شاه و اسرائیل و آمریکا منع شدند.امام خمینی با تبلیغات و اقدامات خود، طی حدود دو ماه، حادثه فیضیه را تا نزدیک محرم تداوم داد.

در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲، توسط یاران امام (ره) اعلام می‌شود که حضرت امام خمینی (ره) تصمیم دارند بعد از ظهر عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند. به دنبال اعلام این خبر، افرادی به طور مستقیم و غیر مستقیم و گاه با واسطه و بی واسطه سعی می‌کنند که حضرت امام را از سخن گفتن در مدرسه فیضیه بر حذر دارند؛ چنانچه یکی از مقامات ساواک در روز ۱۳ خرداد خود را به امام (ره) می‌رساند و ضمن تهدید ایشان می‌گوید: اگر امروز بخواهید در مدرسه فیضیه سخنرانی نمایید، کماندوها را به مدرسه می‌ریزیم و آنجا را به آتش و خون می‌کشیم. حضرت امام خمینی (ره) در کمال صلابت و شجاعت بی نظیر خویش، بی هیچ رعب و وحشتی در جوابشان می‌فرمایند: ما هم به کماندوهای خود دستور می‌دهیم که فرستادگان اعلیحضرت را اصلاح نمایند‍!

پس از این اتفاقات در همان روز شهر قم شاهد سخنرانی تاریخی امام علیه شخص شاه، آمریکا و اسرائیل بود. این سخنرانی به منزله رویارویی مستقیم و آشکار با حکومت بود و نشان می‌داد که امام، روحانیت و مردم، به نقطه غیر قابل بازگشتی با دستگاه رسیده اند. امام فرمودند: «ای آقای شاه!‌ای جناب شاه! بدبخت، بیچاره! ۴۵ سال از عمرت میره، عبرت بگیر. عبرت از پدرت بگیر. اگر راست می‌گویند که تو با اسلام و روحانیت مخالفی، بد فکر می‌کنی. اگر دیکته می‌کنند، به دست تو می‌دهند، در اطراف آن فکر کن. چرا بی تأمّل حرف می‌زنی؟ چه ارتباطی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت می‌گوید: از شاه صحبت نکنید، از اسرائیل هم صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه، اسرائیلی است؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ آقای شاه! این‌ها می‌خواهند تو را یهودی معرفی کنند تا من بگویم کافری، از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند.»

ایشان در بخشی دیگر از سخنانشان فرمودند: به من خبر دادند که عده‌ای از وعاظ و خطبای تهران را برده اند، سازمان امنیت و تهدید کرده اند که، از سه موضوع حرف نزنند. ۱- از شاه بدگویی نکنند. ۲- به اسراییل حمله نکنند. ۳- نگویند که اسلام در خطر است و دیگر هر چه بگویند آزادند. تمام گرفتاری‌ها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر از این سه موضوع بگذریم، دیگر اختلافی نداریم و باید دید که اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آن طور نیست؟ اگر ما نگوییم اسراییل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولاً چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسراییل است که سازمان امنیت می‌گوید: از شاه صحبت نکنید، از اسراییل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه، اسراییلی است؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه، یهودی است؟ آقای شاه! شاید این‌ها می‌خواهند، تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا، از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند؟! تو نمی‌دانی اگر یک روز صدایی در بیاید، ورق برگردد، هیچ کدام از این‌ها که اکنون دور تو را گرفته اند، با تو رفیق نیستند. این‌ها رفیق دلارند. این‌ها دین ندارند. این‌ها وفا ندارند. دارند همه چیز را به گردن تو بیچاره می‌گذارند.

مطالب خیلی زیاد است. بیشتر از آن است که شما تصور می‌کنید. حقایقی در کار است، مملکت ما، اسلام ما، در معرض خطر است. آن چیزی که در شرف تکوین است، سخت ما را نگران و متأسف ساخته است. از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت و از وضع این سردمداران حکومت نگران و متأسف هستیم و از خداوند بزرگ اصلاح امور را خواهانیم.

بی تردید هیچ دگرگونی و انقلابی بی ریشه و علت پدید نمی‌آید و بسترها و عواملی در شکل گیری آن مؤثر است.قیام ۱۵ خرداد نیز جنبشی ماندگار و اثر گذار است و نقطه عطفی در کارنامه انقلاب اسلامی ایران به شمار می‌رود. این قیام، سر آغاز تحولات و دگرگونی‌های شگفت آوری شد که به حق می‌توان از آن به عنوان «یوم اللّه» نام برد.

در واقع می‌توان قیام ۱۵ خرداد را حرکت خود جوش و مردمی ـ بدون برنامه ریزی قبلی ـ دانست که با توجّه به بسترها و زمینه‌های قبلی به وجود آمد و در حمایت از رهبر دینی و یاری آرمان‌های متعالی، به اوج خود رسید و شهرها و مناطق مختلف ایران را در بر گرفت.

۱۵ خرداد روزی است که در دیدگاه بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی به عنوان «أیام الله» و «روز عزای عمومی برای همیشه» ثبت شد و حضرت امام به صراحت بیان داشتند که «۱۵ خرداد از خاطره‌ها محو نخواهد شد و باید در سالروز آن را هرچه زنده نگاه داشت».

رهبر معظم انقلاب نیز در سخنانی درباره ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ فرموده اند: حقایقی که حضرت امام در آن سال بیان می‌کردند برای خیلی ها، حتی برای دست اندرکاران سیاست هم قابل فهم نبود، حقایقی مانند این که اسرائیل می‌خواهد در ایران قرآن نباشد، اسرائیل می‌خواهد در ایران روحانیون نباشند، اسرائیل می‌خواهد در ایران اسلام نباشد. آن روز برای خیلی‌ها این مطلب قابل فهم نبود که اسرائیل کجا، ایران کجا؟ و اسرائیل چه دشمنی با قرآن و با روحانیت دارد، آن هم در ایران؟.

۱۵ خرداد ۱۳۴۲ یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تاریخ انقلاب اسلامی ایران است و به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی، سه عنصر «مردم»، «امام خمینی» و «انگیزه مذهبی و روحیه شهادت طلبی و فداکاری برای خدا» در آن نمود داشت و نطفه طلوع انقلاب اسلامی را شکل داد.

منبع: باشگاه خبرنگاران

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قیامی که مقدمه‌ای برای انقلاب بزرگ ۵۷ بود

قیامی که مقدمه‌ای برای انقلاب بزرگ ۵۷ بود بیشتر بخوانید »

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران


به گزارش مجاهدت از گروه بین‌الملل دفاع‌پرس: قیام ۱۵ خردادماه سال ۱۳۴۲ را می‌توان بدون شک نهضتی خودجوش و مردمی در شهر‌های قم، تهران و دیگر شهر‌های کشور در اعتراض به دستگیری امام خمینی دانست. قیامی که با شروع و آغاز آن، پایه‌های حکومت ظلم و جور رژیم ستم شاهی به لرزه درآمد، به صورتی که همگان این قیام را به عنوان نقطه شروع و آغاز انقلاب اسلامی در ایران محسوب می‌کنند. زیرا روند وقایع و تحولات آن زمان ایران از فردای قیام ۱۵ خرداد هیچگاه به زمان پیش از این واقعه بازنگشت.

البته بر اساس نظر و دیدگاه کارشناسان و سیاسیون و حتی بزرگان دینی و مذهبی، برای درک و فهم هرچه بهتر قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ باید بازگشتی به دهه ۳۰ شمسی و اقدامات خطرناک و تحریک‌آمیز نظام حاکم در سال ۱۳۳۰ و همچنین اقدامات رژیم شاه در سال ۱۳۴۱ داشت. اما مهمترین حادثه‌ای که موجب آغاز قیام ۱۵ خرداد شد بی‌شک دستگیری امام خمینی (ره) توسط ساواک به دنبال سخنرانی قدرتمند و ظلم‌ستیزانه و حمله ایشان به نظام شاهنشاهی و رژیم صهیونیستی در «مدرسه فیضیه» قم بود. ولی در واقع انتشار خبر این سخنرانی در سراسر کشور باعث گسترش این قیام از شهر قم به شهر تهران و سپس به شهر‌های مشهد، شیراز و دیگر شهر‌های کشور شد.

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران

اما آن چیزی که موجب شکل‌گیری و ماندگاری واقعه قیام ۱۵ خرداد شد حمایت و پشتیبانی مردمی بود که ایشان به واسطه مشروعیت و مقبولیتی که در میان مردم ایران داشتند، از آن برخوردار بودند. زیرا فقط اندک زمانی بعد از دستگیری امام خمینی (ره) که در سحرگاه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ روی داد، شاهد به خیابان آمدن مردم قم بودیم که این اعتراض و حضور خیابانی با خشونت هرچه تمام توسط پلیس رژیم شاهنشاهی سرکوب شدند.

ولی این پایان ماجرا نبود و با رسیدن خبر قیام مردم قم علیه رژیم ستم‌شاهی در این شهر به تهران، شاهد خیزش بزرگ مردم تهران بودیم و مردم این شهر هم به خیابان‌ها آمدند. در جریان این خیزش مردم ورامین و شهرک‌های اطراف به سوی تهران سرازیر شدند و فقط در اندک زمانی شاهد سیل جمعیت در سه راهی ورامین بودیم. اما رژیم ستمگر و خون‌ریز شاه با گسیل ادوات و تجهیزات سنگین نظامی همچون انواع تانک‌ها و نفربر‌ها در برابر جمعیت ایستادند و تعداد فراوانی را به خاک و خون کشیدند.

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران

البته نیروی محرکه آغاز قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ بدون شک سخنرانی امام خمینی (ره) در مردسه فیضیه قم بود. ایشان در این سخنرانی با شدت هرچه تمام و با صراحت کامل ابتدا به شاه حمله کرده و در قالب سخنان خود بیان کردند که دستگاه «سفاک» ایران با اساس «اسلام» موافق نبوده و بلکه مخالف نیز است. امام خمینی در این سخنرانی بعد از «شاه» به «رژیم صهیونیستی» حمله کرد و به این موضوع اشاره کرد که این رژیم اشغالگر و نامشروع اصولا نمی‌خواهد و تمایلی ندارد که در این کشور احکام اسلام پیاده شود.

بر این اساس رژیم ستم‌شاهی که شاهد بود و می‌دید امام خمینی (ره) همچون یک رهبر بزرگ و مبارز در برابر او و دستگاه حاکمیتی او قرار گرفته است تصمیم گرفت به هر صورتی که شده ایشان را از میان راه خود بردارد. این در حالی بود که امام خمینی (ره) در جریان سخنرانی‌های خود با نصیحت کردن شاه از او خواست تا سرگذشت پدر خود را به یاد بیاورد و از سرانجام او درس بگیرد.

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران

این در حالی بود که رژیم ستم‌شاهی به خاک و خون کشیدن قیام ۱۵ خرداد را با ادعا و بهانه توطئه عناصر چپ و کمونیست‌ها در به اغتشاش و آشوب کشیدن شهر‌های کشور انجام داد. این در حالی بود که بر اساس اسناد و مدارک موجود نه تنها هیچ گونه رد و اثری از آن‌ها در این رویداد‌ها نبود بلکه حزب توده و کمونیست‌های ایران با تکرار تفسیر‌های رادیو مسکو و روزنامه‌های شوری سابق، قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ را حرکتی کور و ارتجاعی علیه اصلاحات مترقیانه شاه دانسته بودند.

اما علما و روحانیون در ماجرای قیام ۱۵ خرداد ساکت ننشستند و شاهد مهاجرت گسترده، قابل توجه و معنادار آن‌ها از شهر‌ها مختلف به تهران بودیم. البته شاه که از این اقدام علما و روحانیون به شدت ترسیده بود تصمیم گرفت تا مانع از ورود آن‌ها به تهران شود، ولی به دلیل مقاومت و ایستادگی مردم و روحانیون، شاه در این تصمیم خود تجدیدنظر کرد و سایر علما و روحانیون برجسته توانستند وارد تهران شوند. آن‌ها پس از ورود به تهران اقدام به برگزاری جلسات متعددی کردند وآمادگی خود را برای مقابله با اقدامات پهلوی اعلام کردند.

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران

در پایان باید به این مهم اشاره کرد که با حضور قدرتمند مردم در خیابان و ایستادگی و مقاومت علما و روحانیون در براب ماشین ظلم و سرکوب شاه، سرانجام این دیکتاتور نامشروع مجبور شد تا در ۱۵ فروردین ماه سال ۱۳۴۳ و قبل از فرارسیدن ماه محرم امام خمینی (ره) را آزاد کند. با آزاد شدن ایشان از قیطریه و انتقال او به منزل خود در شهر قم موجی از شادی در میان مردم شکل گرفت و مردم فراوانی از قم و دیگر شهر‌ها به سمت منزل او حرکت کردند. اما حکومت شاه در همین زمان در اقدامی که نشان از ترس و عقب نشینی آن‌ها دارد آزادی امام خمینی (ره) را نتیجه علایق مذهبی حکومت و احرتام به علما و روحانیون تفسیر کردند.

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران

قیام خونین ۱۵ خرداد نقطه آغازی بر پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیشتر بخوانید »

حاج‌قاسم و امام؛ عاشقانه‌ای که از یک عکس شروع شد

حاج‌قاسم و امام؛ عاشقانه‌ای که از یک عکس شروع شد



حاج‌قاسم اولین بار در یک باشگاه ورزشی نام خمینی را شنید، از او بیشتر پرسید و عکسش را گرفت، نگاهش به چشمان نافذ روح‌الله افتاد و از همانجا شیفته روح‌الله خمینی می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، جوان ۲۰ ساله‌ای بود به پابوس امام هشتم رفته بود، در باشگاه ورزشی مشهد حضور یافت و مشغول تمرین شد، همزمان مکالمه دو نفر را می‌شنود و اولین بار نام خمینی به گوشش می‌خورد و متوجه می‌شود شخصی برای تغییر رژیم برخاسته است، گوش‌هایش را تیز و همه حواسش را جمع می‌کند تا بهتر بشنود.

چند دقیقه‌ای گذشت، برخاست و به سمتشان رفت، با آنها رفیق شده بود بنابراین از خمینی بیشتر پرسید و عکسش را از آنها گرفت، نگاهش به چشمان نافذ روح‌الله افتاد چند دقیقه‌ای سکوت کرد و به تصویر خیره شد، لبخند زد هر لحظه روی صورتش پهن و پهن تر شد و از چشمانش بیرون زد.

با همان چشمان ذوق زده سرش را بلند کرد و رو به رفیقش گفت: می‌توانم این عکس را داشته باشم؟ او هم در جواب گفت: آری ولی خیلی مراقب باش، اگر ساواک آن را با تو ببیند خونت را می‌ریزد.

سلیمانی از همانجا شیفته روح‌الله خمینی می‌شود، بعدها درباره این لحظه باشکوه می‌نویسد: از همان لحظه، امام خمینی(ره) بخشی از وجودم شد، پس عکس را زیر پیراهنش و درست در کنار قلبش پنهان می‌کند و با خود به کرمان می‌آورد، عکس را به دوستش (علی یزدانپناه) نشان می‌دهد، او هم همان جمله را تکرار می‌کند و می‌گوید: اگر ساواک تو را با این عکس بگیرد، حتما کشته می‌شوی.

اما قاسم در خودش جرأت و شجاعت عجیبی احساس و همزمان با ایجاد صداهای مخالف در کرمان، او شعارنویسی را بر روی در و دیوار شهر آغاز می‌کند و اولین قدم را در این مسیر نورانی برمی‌دارد.

انقلاب خمینی(ره) با همراهی و کمک سلیمانی‌ها به پیروزی می‌رسد و وارد سختی‌ها و تلخی‌ها می‌شود، با شروع جنگ تحمیلی، قاسم وارد جنگ می‌شود و از همان زمان برای دفاع از کشور، شب و روز را در هم می‌آمیزد، فصلی که تا پایان زندگی‌اش ادامه دارد.

بعد از جنگ، سلیمانی مرادش را از دست می‌دهد، وقتی خبر رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی را می‌شنود کمرش می‌شکند، سخت ناراحت می‌شود و به هم می‌ریزد، اما با انتخاب سید علی خامنه‌ای به رهبری نظام امیدوار می‌شود و قامت راست می‌کند.

او درد نبود خمینی(ره) را در وجودش نگه می‌دارد و قسم می‌خورد برای حفظ میراث امام(ره) و برای جانشین خلف آن رهبر بزرگ، هرچه در توان دارد بگذارد و در راهآرمان‌های آن سر بدهد، موضوعی که بالاخره ۳۰ سال بعد اتفاق می‌افتد و حاج‌قاسم سوار بر بال فرشتگان به امام و رفقایش می‌پیوندد.

سلیمانی در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی.»

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حاج‌قاسم و امام؛ عاشقانه‌ای که از یک عکس شروع شد

حاج‌قاسم و امام؛ عاشقانه‌ای که از یک عکس شروع شد بیشتر بخوانید »

اقدامات جهانی شهید آیت الله سعیدی در حمایت از امام خمینی (ره) پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲

اقدامات جهانی شهید آیت الله سعیدی در حمایت از امام خمینی (ره) پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید آیت‌الله «سید محمدرضا سعیدی» دوم اردیبهشت سال ۱۳۰۸ در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. وی دروس ابتدایی را نزد پدرش آموخت و در دوران نوجوانی به لباس روحانیت درآمد. «سید محمدرضا» برای ادامه تحصیلات به مشهد مقدس رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجسته فرا گرفت. او در زمانی اندک به مقام و جایگاه علمی ویژه‌ای در حوزه علمیه مشهد رسید و به زهد و پرهیزگاری شهرت یافت.

«سید محمدرضا سعیدی» پس از پایان دروس سطح و بهره‌گیری از استادان فرهیخته حوزه مشهد مقدس، برای طی مدارج عالیه علمی به شهر قم رفت و در روز‌های نخست ورود به این شهر، در کلاس درس آیت‌الله بروجردی شرکت و از محضر عالمان دیگری نیز کسب فیض کرد، تا این‌که در میان صد‌ها شاگردی که از محضر درس حضرت امام خمینی (ره) کسب فیض می‌کردند، آیت‌الله سعیدی جزو نامدارترین‌ها شده و از همین زمان تلاش‌های سیاسی او شروع شد.

او می‌کوشد روحانیون و علمایی که در خارج از کشور به سر می‌بردند را با امام مرتبط سازد و از این طریق اندیشه امام را به آن سوی مرز‌ها بکشاند. او همچنین در سفرهایش به شهرستان‌ها، مبارزه بی‌وقفه‌ای را علیه رژیم شاه آغاز کرد.

زمانی که حادثه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و دستگیری حضرت امام خمینی (ره) روی داد، آیت‌الله سعیدی برای تبلیغ در کویت به سر می‌برد. وی از طریق رادیو از اوضاع داخلی ایران آگاه شد و همراه دیگر روحانیون مبارزی که در کویت بودند، با نوشتن نامه‌هایی به مراجع مقیم نجف، آن‌ها را از خطری که جان امام را در ایران تهدید می‌کند، مطلع کردند. آیت‌الله سعیدی همچنین به رغم آگاهی از حضور مأموران امینیت شاه در کویت، در حسینیه «فحیحیل» کویت به منبر رفت و دستگاه شاه را به باد انتقاد گرفت.

آیت‌الله سعیدی چند ماه پس از ایراد این سخنان، با لباس مبدل به ایران آمد و خود را با شتاب به قم رساند تا به دیدار امام (ره) برسد.

وقتی حضرت امام خمینی (ره) به ترکیه تبعید شد، آیت‌الله سعیدی به همراه شاگردان ایشان به تلاش‌های زیادی دست زدند و در نامه‌ای به دو تن از مراجع، با ذکر این مطلب که: «چنانچه از طرف دولت تضییقاتی نسبت به مسائل روز هدف عالی روحانیت و تجلیل از مقام حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی مدظله واقع شود، وظیفه چیست؟» از آنان استفتا کردند. پاسخ استفتای این دو مرجع در نهضت روحانیون و در غیاب امام نقش به سزایی داشت، به گونه‌ای که ساواک مجبور شد پس از ماه مبارک رمضان، بسیاری از روحانیون و طلاب را در سراسر ایران دستگیر کند و روانه زندان سازد.

پس از تغییر محل تبعید حضرت امام خمینی از ترکیه به نجف، مبارزات روحانیون وارد مرحله تازه‌ای شد. آن‌ها با نوشتن اعلامیه‌هایی، رژیم را به وحشت و انفعال کشاندند. در این میان «سید محمدرضا سعیدی» نامی بود که در پای این نامه اعتراض به چشم می‌خورد. او در نامه‌ای که همراه دیگر یاران امام به «امیرعباس هویدا» نوشت، تاکید کرد: «شما خیال نکنید با انتقال حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی از ترکیه به عراق، احساسات افروخته این ملت را خاموش می‌کنید».

آیت‌الله سعیدی پس از آن خود را به نجف رساند و در زمان حضورش در نجف برای بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانی کرد. سعیدی پس از بازگشت از نجف به دعوت مردم تفرش به آن شهر رفت و در سخنرانی هایش آشکارا به رژیم شاه تاخت و از اقدامات ضد اسلامی و انسانی آن به شدت انتقاد کرد و سپس به قم بازگشت.

آیت‌الله سعیدی این‌بار از سوی مردم جنوب تهران برای اقامه نماز جماعت و سخنرانی در مسجد امام موسی بن جعفر (ع) دعوت شد؛ لذا این دعوت را پذیرفت و به‌همراه خانواده‌اش در محله دولاب (غیاثی) که در خانه‌ای استیجاری سکونت گزید و همین مسجد بعد از اندک مدتی به یکی از کانون‌های مبارزه علیه رژیم تبدیل شد.

با ورود آیت الله سعیدی در سال ۱۳۴۵ به مسجد موسی بن جعفر (ع)، شرق تهران دچار تحولی شگرف شد و نوجوانان و جوانان جذب مسجد شدند. امام خمینی در نامه‌ای که در ۱۵ بهمن سال ۱۳۴۴ از نجف برای آیت‌الله سعیدی فرستادند، از هجرت او به تهران ستایش کردند.

آیت‌الله سعیدی علاوه بر اینکه در شب‌های جمعه در مسجد موسی بن جعفر (ع) به سخنرانی می‌پرداخت و از برنامه‌های ضداسلامی رژیم انتقاد می‌کرد، در نشر افکار و اندیشه‌های امام خمینی تلاش بی‌وقفه‌ای داشت و مسجد را پایگاه مبارزاتی افرادی، چون آیت‌الله امامی کاشانی و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی قرار داد. ساواک به این نکته پی برد و ادامه وضع موجود در مسجد موسی بن جعفر (ع) را از هر جهت به زیان رژیم دید و بدین جهت تضییقات زیادی برای آیت‌الله سعیدی و افرادی که برای اقامه نماز به مسجد می‌رفتند فراهم کرد؛ اما آیت‌الله سعیدی به تهدید‌های ساواک بی‌اعتنا بود.

نگرش آیت‌الله سعیدی به مسائل سیاسی و جهان از همان زاویه‌ای بود که حضرت امام به آن توجه داشت. او آمریکا و اسرائیل را دشمنان اصلی اسلام و ایران دانسته و چاره اصلی کار را در ریشه‌کن کردن و بریدن پای این دو از منطقه و ایران می‌دانست. وی ۳۱ تیر سال ۱۳۴۵ در حالی که صحن مسجد امام موسی بن جعفر (ع) از جمعیت موج می‌زد، به منبر رفت و با سخنانی پرشور آمریکا و اسرائیل را مورد حمله قرار داد.

آیت‌الله سعیدی ضمن وعظ و خطابه در مسجد امام موسی بن جعفر (ع)، به تدریس دروس حوزه پرداخت و علاقمندانی را که قصد پیوستن به جرگه روحانیت را داشتند، تربیت کرد. از جمله منابع تدریس ایشان تحریرالوسیله و کتاب ولایت فقیه حضرت امام بود. حاصل این درس ها، ترجمه بخش «امر به معروف و نهی از منکر» این کتاب بود که بعدا به رساله علمیه امام ملحق شد.

آیت‌الله سعیدی از نخستین کسانی بود که در آن برهه از زمان به تعلیم و تربیت بانوان و آشنا کردن آنان با احکام اسلامی مبادرت ورزید.

آیت‌الله سعیدی، تبلیغ مسائل اسلامی و مبارزه با رزیم را تنها در مسجد متمرکز نکرد و دامنه فعالیت‌های خود را به نواحی خارج از تهران نیز گسترش داد. او برای این کار خود، منطقه «پارچین» را برگزید و در چند سفری که به روستا‌های آن نواحی کرد، مردم را پای سخنان افشاگرانه خود نشاند.

شجاعت آیت‌الله سعیدی، به‌ویژه سخنان صریع و بی پرده او در سال‌های ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ علیه اختناق رژیم شاه موجب شد جاسوسان ساواک با حضور دائمی در مسجد و حتی نفوذ در منزل ایشان، گزارش تمام رخداد‌ها را تسلیم مقامات کنند؛ پس از اینکه ساواک متوجه شد آیت‌الله سعیدی کسی نیست که به تهدید و ارعاب مزدوران رژیم وقعی بگذرد، او را در تاریخ ۸/ ۵/ ۱۳۴۵ به اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» دستگیر کرد و به زندان قزل‌قلعه منتقل کرده و پس از اینکه مدتی در زندان به سر برد، دادگاه نظامی در یک محاکمه فرمایشی، وی را به ۲ ماه زندان محکوم کرد.

ایشان پس از گذراندن دوره محکومیت، در تاریخ ۱۱ مهر سال ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد. پس از آزادی اخطار‌های مکرر مأموران ساواک و شهربانی فایده‌ای نبخشید، بلکه برعکس، هر زمان که به او اخطار می‌شد بر شدت تبلیغات خود و حملاتش علیه رژیم می‌افزود. این وضع تا آنجا ادامه یافت که سپهبد نصیری رئیس ساواک به شهربانی کل کشور نامه‌ای نوشت و اداره شهربانی نیز به استناد همین نامه، آیت‌الله سعیدی را ممنوع‌المنبر و به او اخطار کرد اگر قدم روی منبر بگذارد روان زندان خواهد شد؛ لذا وی چاره را در این دید که به منبر نرود؛ اما در حال ایستاده و نشسته به سخنرانی بپردازد.

روز هفتم اردیبهشت سال ۱۳۴۹ در روزنامه‌های ایران اعلام شد که «راکفلر ولیلیانتال» به‌منظور بررسی امکانات سرمایه‌گذاری در ایران به اتفاق بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاران آمریکا به تهران می‌آیند؛ هجوم سرمایه‌داران آمریکایی در اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به ایران به‌حدی گسترده و سنگین بود که استقلال اقتصادی و سیاسی ایران را به کلی در معرض سقوط و نابودی قرار می‌داد.

روحانیت به‌ویژه حوزه علمیه قم با آگاهی از موضوع، بی‌درنگ نشست فوق‌العاده‌ای تشکیل داد و به ارزیابی ماجرا پرداخت و پس از آن، اعلامیه تاریخی حوزه علمیه قم انتشار یافت و افکار ملت ایران را به خطری که به اسم سرمایه‌گذاری خارجی، همراه با تبلیغات فریبنده هجوم آورده بود، جلب نمود.

آیت‌الله سعیدی علاوه بر اینکه یکی از امضاءکنندگان این اعلامیه بود، در بخش آن در میان قشر‌های مختلف مردم، نقش مؤثری داشت. او در عین حال، سخنان تندی به مناسبت ورود سرمایه‌گذاری خارجی در مسجد امام موسی کاظم (ع) ایراد کرد؛ وی ورود سرمایه‌گذاران آمریکایی را خیانتی بزرگ‌تر از کاپیتولاسیون و قرارداد‌های استعماری‌تر از تنباگو می‌دانست؛ لذا در نامه‌ای به علما و مراجع وقت یادآور شد: … چقدر جای تعجب است که شما پیشوایان دینی در مقابل این خطر بزرگ سکوت اختیار کرده‌اید و برای جلوگیری از آن اقدامی نمی‌کنید!

سخنان تند، نامه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه آیت‌الله سعیدی، رژیم شاه را به وحشت انداخت. ساواک مطمئن بود که آیت‌الله سعیدی علما را به صدور فتوا علیه این‌گونه قرارداد‌ها راضی خواهد کرد. از این‌رو تمام نیرو‌های خود را برای اقدامی غیرانسانی بسیج کرد.

آیت‌الله سعیدی روز ۱۱ خرداد سال ۱۳۴۹ پس از اقامه نماز به خانه رفت، ساعت یک بعد از ظهر بود و او برای ناهار و استراحت آماده می‌شد که ساواک به منزلش بورش برد و پس از به هم ریختن اثاثیه خانه و پراکنده کردن کتاب‌ها و نوشته‌ها، او را از خانواده‌اش جدا کرده و به زندان قزل قلعه برد و در سلول انفرادی تنگ و تاریکی انداخت و ۱۰ روز او را با شدیدترین وجهی شکنجه کردند، اما آیت‌الله سعیدی با وجود تحمل تمام شکنجه‌ها تسلیم نشد.

برگه‌های بازجویی او که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به‌دست آمده نشان‌دهنده این مسئله است که ایشان به رغم همه تهدید‌ها و ارعاب‌های بازجو‌ها و شکجنه‌گران، هنگام نام بردن از امام خمینی از ایشان به‌عنوان حضرت آیت‌الله خمینی یاد کرده، اما وقتی مجبور بوده از محمدرضا پهلوی اسمی ببرد و یا بنویسد و به کلمه شاه بسنده می‌کرده و از دادن القاب و عناوینی مثل شاهنشاه و آریامهر خودداری می‌کرده است؛ نهایتا ساواک در شرایطی قرار گرفت که از بین بردن أیت‌الله سعیدی را برای آینده رژیم، امری ضروری دانست. بر این اساس، طرح قتل آن مجاهد نستوه را در شامگاه روز ۲۰ خرداد ماه ۱۳۴۹ به اجرا در آورد و قلبی را که سالیان دراز به عشق اسلام و امام خمینی می‌تپید، برای همیشه از کار انداخت.

شب پنج‌شنبه ۲۰ خرداد سال ۱۳۴۹ برق زندان قزل قلعه یکباره قطع شد و زندان در تاریکی فرو رفته، پس از لحظه‌ای چند تن شتابان وارد سلول شدند و فریادی از داخل سلول به گوش رسید و سپس سکوتی مرموز در زندان سایه افکند. زندانیانی که در کنار سلول مرحوم سعیدی بودند نتوانستند بفهمند چه جریانی روی داده است و آن چند تن چه کسانی بودند و در سلول چه کار داشتند و چه کردند و فریادی که در سلول طنین افکند از چه کسی بود. دیری نپایید که برق زندان روشن شد زندانیانی که حس کنجکاوی‌شان تحریک شده بود، به سلول مرحوم سعیدی سرکشیدند و با منظره وحشتناک و فاجعه باری روبه رو شدند. سعیدی با وضعی غیر عادی در گوشه سلول افتاده و عمامه به دور گردن او حلقه شده بود، با سروصدا و داد و فریاد زندانی‌ها ماموران نگهبانی سر رسیدند و در سلول را باز کردند و او را از سلول بیرون آوردند و عمامه را از گردنش باز کردند، اما دیگر دیر شده بود و سعیدی، رادمردی که یک لحظه از افشاگری و روشنگری علیه شاه دم فرو نمی‌بست، به دست دژخیمان شاه به شهادت رسیده و روح او به ملکوت اعلی پرواز کرده بود.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اقدامات جهانی شهید آیت الله سعیدی در حمایت از امام خمینی (ره) پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲

اقدامات جهانی شهید آیت الله سعیدی در حمایت از امام خمینی (ره) پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ بیشتر بخوانید »

در سومین چله خونین انقلاب چه گذشت؟

در سومین چله خونین انقلاب چه گذشت؟


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نیروهای مذهبی بهترین راهبرد خود را در تداوم نهضت تجربه کردند. هر چهل روز یک قیام عمومی و خونین تب انقلاب را بالا می‌برد، بحران را گسترش می‌داد و به نیروهای مبارز امید و نشاط می‌بخشید. با اینکه مراجع قم در برپایی چهلم‌ها، محتاط‌تر می‌شدند، ولی امام خمینی مصمم‌تر آتش انقلاب را افروخته‌تر می‌کرد.

طبق گزارش ساواک، در تاریخ چهاردهم اردیبهشت، ارتشبد نصیری رئیس ساواک نماینده‌ای را نزد آیت‌الله شریعتمداری فرستاد تا از وی بخواهد که اوضاع را کنترل نماید. آیت‌الله در پاسخ گفت‌: «در همه حال سعی در برقراری آرامش داشته. تا جایی که از طرف طلاب علوم دینی و افراطیون مذهبی عرصه را بر وی تنگ ننمایند، از صدور اعلامیه به مناسبت چهلمین روز کشته‌شدگان یزد و سایر نقاط دیگر خودداری خواهد نمود و نیز با آیات دیگر در این باره مذاکره و معتقد است که آنان نیز از نظرات وی پیروی خواهند نمود».

سرانجام مراجع قم پس از رایزنی در پانزدهم اردیبهشت یک اطلاعیه‌ی مشترک صادر کردند. تنها در این اطلاعیه رژیم را مورد انتقاد قرار دادند که «چرا به خواسته‌های شرعی و قانونی جامعه‌ی روحانیت و ملت مسلمان ترتیب اثر نمی‌دهند؟» مراجع در این اطلاعیه ضمن اعلام مراسم ختم در مجلس اعظم از «عموم مسلمانان، مراعات نظم و آرامش» را «در برگزاری مراسم بزرگداشت» خواستار شدند.

امام خمینی در نهم اردیبهشت با صدور پیامی به ملّت ایران، استراتژی قیام و راهبرد‌ها را مشخص و تکلیف همه‌ی مخالفین شاه را معین نمودند.

به دنبال انتشار پیام امام خمینی در ایران، و پیامدهای آن، مقامات رژیم به شدت به وحشت افتادند. ساواک قم در یک گزارش تحلیلی در این باره نوشت‌: «از زمانی که اعلامیه‌ی اخیر خمینی به ایران آمده و در دسترس مردم قرار گرفته انقلاب و تظاهرات در قم اوج گرفته؛ زیرا خمینی در اعلامیه‌ی اخیرش تأکید کرده که آرام نباشید و تظاهرات کنید؛ لذا طرفداران و مقلدان خمینی این جمله را تعبیر به فتوا کرده‌… این اعلامیه مراجع قم را دچار دردسر تازه‌ای کرده، چون ایشان با تظاهرات مخالف‌اند و هرگاه مجلس فاتحه می‌گرفتند به منبری سفارش می‌کردند که در خاتمه‌ی منبر از مردم بخواهد آرامش را حفظ کنند و از انجام تظاهرات خودداری نمایند و مردم هم کمی رعایت می‌کردند و کمتر تظاهرات به راه می‌انداختند؛ ولی اکنون با رسیدن این اعلامیه، منبری جرأت نمی‌کند مردم را به آرامش دعوت کند؛ زیرا مورد اعتراض واقع می‌شود که دستور خمینی را نقض کرده است».

موجی که پیام امام خمینی در بین مردم ایجاد کرد، خبر از برگزاری حماسه‌ای باشکوه می‌داد که روند سرنگونی رژیم را تسریع می‌کرد.

برگزاری مراسم در سرتاسر ایران‌

روز ۱۹ اردیبهشت فرا رسید. اعتراضات و گرامیداشت شهدای یزد، جهرم و اهواز به اوج خود رسید. کیهان در صفحه‌ی اوّل با تیتر درشت نوشت‌: «۲۳ شهر دیروز و امروز شاهد تظاهرات و شورش بود. موج آشوب و بلوای خونین در قم و تبریز صد‌ها تظاهرکننده در شهرهای مختلف دستگیر و ده‌ها نفر به شدت مجروح شدند». بر مبنای گزارش کیهان در شهرهای قم، تهران، تبریز، اصفهان، بابل، شمیران، کرمان، ساری، یزد، اهواز، همدان، کرج، کرمانشاه، بهبهان، کاشان، مشهد، شیراز، کازرون، زاهدان، بیدگل، قزوین، اردبیل و زنجان، تظاهرات، درگیری و اعتصاب برقرار بود.

طبق اسناد ساواک شهرهای دماوند، خوی، شاه‌آباد غرب، ساوه، ارسنجان، خرم‌آباد، اردکان، خمین، بوشهر، بندرعباس، ایلام، گرگان، همایون‌شهر، خرمشهر و آبادان، مجالس ختم و تظاهرات و اعتصاب بوده است؛ ولی روزنامه‌ها از آن یاد نکردند. مهم‌ترین موضوع در قیام ۱۹ اردیبهشت قیام گسترده‌ی دانشجویان در دانشگاه‌های آذرآبادگان، تهران، پهلوی شیراز و سایر شهر‌ها بود. در این روز دانشجویان نشان دادند که مذهب بزرگ‌ترین قدرت حرکت‌آفرین است. خبرگزاری‌های جهان، نقش دانشجویان را در ۱۹ اردیبهشت تحت پوشش خبری وسیعی قرار دادند. آسوشیتدپرس گزارش کرد: «موج جدید تظاهرات، دانشجویان دانشگاه‌های ایران را فراگرفت. روز گذشته گروه‌های کوچک دانشجویان در نقاط مختلف داخل و خارج دانشگاه دست به تظاهرات وسیعی زده و با دادن شعارهایی در تهران، اصفهان، شیراز، بابل، کرمان و کاشان راهپیمایی کردند». رویتر گزراش کرد: «روز گذشته در تظاهرات دانشگاه تبریز دو نفر کشته شدند». رادیو لندن گزارش کرد که «بیشتر اغتشاشات از طرف دانشجویان بوده است».

خونین‌ترین تظاهرات ۱۹ اردیبهشت در شهر قم بود. اطلاعات نوشت‌: «آشوب و بلوا در قم دیروز ۱۰ ساعت متوالی ادامه داشت» و در توضیح این خبر افزود که «دیروز و دیشب سراسر شهر قم به میدان تظاهرات، اغتشاشات، آتش‌سوزی و زدوخوردهای خونین تبدیل شده بود که در جریان آن ۹ نفر کشته و ۱۲ نفر مجروح شدند». یکی از شهدا فرزند آیت‌الله خزعلی بود.

مروری بر سومین چله خونین انقلاب

قیام مردم ایران در روز بیستم نیز در شهرهای قم، تهران، تبریز، میانه، شیراز، کازرون، بهبهان، زنجان، اهواز، کرمانشاه، خرم‌آباد، اردبیل، نجف‌آباد و کاشان ادامه یافت.

وقایع این دو روز چنان رژیم را به عکس‌العمل واداشت که شاه سفر خود را به مجارستان و بلغارستان به تعویق انداخت و دولت طی اولتیماتوم شدیداللحنی انقلابیون را مورد تهدید قرار داد. دولت در اطلاعیه‌ای، در عین حال که تلاش می‌کرد قیام مردم را کم‌اهمیت جلوه بدهد، به عظمت آن اعتراف کرد و اعلام نمود: «همان گونه که همگان آگاهی دارند در چند ماه گذشته شهرهای مختلف کشور صحنه‌ی خرابکاری، آشوبگری و خشونت یک گروه محدود بوده است». اعلامیه‌ی دولت خصوصاً حوادث قم را مورد تحلیل قرار داد و نتیجه گرفت که «مجموعه‌ی این گونه اعمال این سؤال را پیش می‌آورد که مقصود این گروه چیست؟ آیا این حرکات با موازین شرعی و اخلاقی می‌خواند؟… واکنش ملایم دولت در ماه‌های گذشته، ماهیت این گروه و مقاصد آن‌ها را آشکار کرده است و همچنین به روشنی نشان داده است که در برابر ۳۵ میلیون مردم ایران این چند هزار تن جز اقلیت ناچیزی نیستند». اعلامیه در پایان تهدید کرد که «دولت با توجه به مسئولیت خود اعلام می‌دارد که تحمل بی‌نظمی و آشوبگری را نخواهد کرد… و اخلالگران را به شدیدترین نحو تعقیب و بر طبق قانون، مجازات خواهد کرد».

حمله به منزل مراجع‌

حماقت‌آمیزترین رفتار نیروهای رژیم در این چلّه، حمله به منزل آیت‌الله گلپایگانی و شریعتمداری بود و این نشان می‌داد که رژیم در پی حرمت‌شکنی نسبت به مراجع بود. نیروهای رژیم روز نوزدهم به منزل آیت‌الله گلپایگانی حمله کردند و به ضرب و شتم پناهندگان پرداختند و چند گاز اشک‌آور در منزل شلیک کردند. در این واقعه آیت‌الله گلپایگانی دچار سکته‌ی قلبی شد و در بیمارستان بستری گردید. نیروهای رژیم که از این حرمت‌شکنی احساس پیروزی می‌کردند در روز بعد به منزل آیت‌الله شریعتمداری حمله کردند و طلبه‌ای را به نام ستار کشانی با گلوله به شهادت رساندند و فرد دیگری را مجروح کردند.

حمله به منزل مراجع بازتاب وسیعی پیدا کرد. امام خمینی بلافاصله تلگرافی به آیت‌الله شریعتمداری زدند و از «هجوم اشرار و عمال اجانب به منزل» وی و «قتل نفوس محترمه در محضر» وی اعلام تأسف نمودند و از وی خواستند تا «از سلامتی خودتان مطلعم فرمایید». آیت‌الله صدوقی، محمداسماعیل صائنی، جامعه‌ی روحانیت و جامعه‌ی وعاظ تبریز، روحانیون اهواز، روحانیون زنجان، روحانیون اصفهان، روحانیون تهران، جامعه وعاظ تبریز با ارسال نامه‌هایی به آیت‌الله شریعتمداری حمله و تیراندازی و به شهادت رساندن و مجروح کردن دو نفر را در بیت وی محکوم نمودند.

روحانیون شهرهای زنجان، اردبیل، ملایر و بعضی از روحانیون دیگر با مخابره‌ی تلگراف‌هایی خدمت آیت‌الله گلپایگانی بی‌احترامی مأموران رژیم به بیت وی را محکوم نمودند. همچنین حضرت امام با مخابره‌ی تلگرافی از آیت‌الله گلپایگانی دلجویی کردند. آیت‌الله گلپایگانی در پاسخ به امام «این گونه صدمات در راه حمایت از اسلام» را «موجب افتخار و مزید اجر» اعلام نمودند.

آیت‌الله گلپایگانی در پاسخ هم‌دردی علمای زنجان نوشتند که «سبب اصلی ناراحتی و کسالت حقیر مورد حمله و ضرب و جرح قرار گرفتن حضرات آقایان فضلا و مدرسین و طلاب علوم دینی و مردم بی‌دفاع بود» که در «منزل حقیر» مورد حمله قرار گرفتند. آیت‌الله توضیح دادند که «در اثر استعمال گاز اشک‌آور و هجوم به اندرون منزل، مبتلا به ناراحتی قلبی و به بیمارستان منتقل شدم».

رژیم شاه و وابستگان آن نتوانستند نسبت به هتک حرمت بیت مراجع بی‌تفاوت باشند. کیهان بدون توضیح درباره‌ی سکته‌ی آیت‌الله گلپایگانی با شرحی از زندگی آیت‌الله اعلام کرد: «حال حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی رو به بهبودی است». کیهان مجدداً اعلام کرد: «در صورت عدم بهبودی آیت‌الله العظمی گلپایگانی به خارج اعزام می‌شوند».

همچنین دولت که سعی می‌کرد روابط خود را با آیت‌الله شریعتمداری حسنه نشان دهد و این اقدام نابخردانه همه‌ی ادّعا‌ها را باطل کرده بود، ناچار شد اطلاعیه‌ای صادر کند و از این واقعه «اظهار نهایت تأسف» نماید. این اعلامیه بدون ذکر نام آیت‌الله اعلام کرد: «روز چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ماه عده‌ای از آشوبگران در یکی از خیابان‌های قم، مأموران انتظامی را مورد حمله قرار می‌دهند و به هنگام تعقیب آنان به خانه‌ی یکی از مراجع تقلید می‌گریزند، مأموران انتظامی که از افراد محل نبوده و حریم منزل پیشوای روحانیت را نمی‌شناخته‌اند در پی آشوبگران برای دستگیری آن‌ها وارد منزل» شدند که در نتیجه «دو نفر در منزل پیشوای بزرگ روحانیت مجروح می‌شوند که یک نفر از آن‌ها بعداً درمی‌گذرد».

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

در سومین چله خونین انقلاب چه گذشت؟

در سومین چله خونین انقلاب چه گذشت؟ بیشتر بخوانید »