سبک زندگی

«اُمّاه»؛ هدیه خوبی برای مادران وهمسران

کتاب «اُماه» رونمایی می‌شود



کتاب اماه - واژه پرداز اندیشه

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، به مناسبت ایام میلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر، آیین رونمایی کتاب «اُماه» با حضور خانم دکتر منصوره معصومی اصل روز دوشنبه سیزدهم بهمن ساعت ۱۰:۳۰ صبح در فروشگاه چاپ و نشر بین‌الملل واقع در میدان فلسطین برگزار می‌شود.

کتاب «اُماه» در تلاش برای ترسیم یک سبک زندگی اجتماعی جامع از حضرت فاطمه زهرا (س) است و حاصل ده سال پژوهش حمید سبحانی صدر در جزئیات زندگی سرور زنان عالم است. سبحانی صدر سعی کرده است در حد توان نمونه‌هایی ملموس و قابل الگوبرداری از سیره اجتماعی آن حضرت به اختصار ارائه دهد.

کتاب «اُماه» رونمایی می‌شود

«اُماه» به چهار بخش مهم از زندگی اجتماعی حضرت زهر (س) می‌پردازد:
۱. دخترانه؛ روابط دخترانه حضرت زهرا (س) با والدینش، و مجموعه‌ای از آنچه در دوران پیش از ازدواج بر ایشان گذشته است.
۲. همسرانه؛ گزارشی ملموس و کمی متفاوت از زندگی مشترک آن بانو با همسر بزرگوارش امیرمؤمنان (ع).
۳. مادرانه؛ مجموعه‌ای از سیره حضرت مادر (س) در رفتار با فرزندانش و تکاپوی ایشان در مسیر تربیت.
۴. بی‌کرانه؛ نمونه‌های متعددی از تعاملات حضرت فاطمه (س) با جامعه، تلاش‌های اقتصادی، مجاهدت‌های سیاسی، حدود حضور در جامعه و….

کتاب «اُماه» رونمایی می‌شود

منبع خبر

کتاب «اُماه» رونمایی می‌شود بیشتر بخوانید »

تعبیر آیت‌الله مصباح از دوران «فحش‌درمانی»

تعبیر آیت‌الله مصباح از دوران «فحش‌درمانی»



دو ویژگی بارز آیت الله مصباح یزدی در بیان شاگرد لبنانی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجت‌الاسلام و المسلمین مرتضی آقاتهرانی، شاگرد مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، در گفت‌وگو با ایکنا، درباره سبک زندگی آیت‌الله مصباح یزدی، نوع مراقبت ایشان از خانواده و فرزندان گفت: یکی از ویژگی‌های علامه مصباح یزدی جامعیت ایشان بود که به لحاظ علمی، عملی و بصیرتی فوق‌العاده بودند و همین موارد ایشان را نسبت به بسیاری از افراد ممتاز کرده بود.

وی افزود:‌ ایشان از نظر علمی فیلسوف قوی بودند و تفسیر معارف قرآن ایشان واقعا جزو بهترین تفاسیر است. به یاد دارم مرحوم آیت‌الله سید عزالدین حسینی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان برجسته علامه طباطبایی، می‌فرمودند با تفسیر معارف قرآن آیت‌الله مصباح من به این نتیجه رسیدم که قرآن مهجور نمی‌شود و پیامبر(ص) شکایت نمی‌کند که مسلمانان قرآن را مهجور کردند.

وقت زیادی برای تربیت فرزندان می‌گذاشتند

آقاتهرانی اظهار کرد: از طرفی مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی در عرصه عمل و اخلاق هم فوق‌العاده و به لحاظ سبک زندگی بسیار ساده‌زیست بودند و به هیچ وجه اهل تشریفات نبودند. فرزندان ایشان نیز افرادی بسیار متخلق، متواضع و مؤدب هستند و در بحث تدریس فعالند و به معنی واقعی کلمه آقازاده هستند و بحث‌ آقازادگی در معنای منفی در مورد آنها صدق نمی‌کند و من به شوخی به ایشان می‌گفتم خدا را شکر فرزندان خوبی دارید. ایشان برای تربیت فرزندان واقعاً وقت می‌گذاشتند و به آنها رسیدگی می‌کردند.

رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس ابراز کرد: از طرفی چون ایشان خیلی اهل عمل بودند وقتی فردی کنارشان می‌نشست تأثیر جدی می‌گرفت و این ویژگی ایشان شبیه تأثیرگذاری معنوی و روحانی مرحوم آیت‌الله بهجت بر اطرافیان بود. بسیاری از بچه‌های مؤسسه امام خمینی(ره) نیز که با ایشان آشنا بودند می‌دانستند که حتماً باید ایشان را ببینند ولو اینکه به اندازه راه کوتاه خانه تا مؤسسه و در حد یک سلام و احوال‌پرسی باشد چون می‌دانستند این سلام تأثیر دارد و این به خاطر همین فوق‌العادگی روحی و معنوی ایشان بود؛ واقعاً این زندگی ساده درس‌آموز است.

توجه فراوان به وقت و نظم در کار

آقاتهرانی اظهار کرد: نکته مهم دیگر در سبک زندگی ایشان توجه زیاد به وقت و نظم در کار است. برای نمونه وقتی با من قراری می‌گذاشتند چند دقیقه زودتر می‌آمدند و من خجالت می‌کشیدم. واقعاً ایشان برای انسان‌ها و وقت آنها ارزش قائل بودند و ما از این میزان توجه تعجب می‌کردیم. وقتی می‌خواستند با فردی قرار ملاقاتی بگذارند حتماً به تقویم کوچکی که همیشه در جیب‌شان داشتند نگاه می‌کردند تا تداخل و تلاقی با قرار دیگر نداشته باشد.

وی افزود: مسئله دیگر نحوه تذکر به اشتباهات دیگران است؛ ایشان وقتی در جمعی اشتباهی در فردی می‌دیدند بدون ذکر نام فرد، در فرصت مناسبی آن اشتباه را تذکر می‌دادند تا آن فرد خجالت نکشد. به واقع هیچ منیت و نفسانیتی در ایشان وجود نداشت و خیلی ملاحظه احکام خدا و دستورات الهی را داشتند و هیچ چیز را مقدم بر خواست الهی نمی‌دانستند و خودشان می‌گفتند من در ارتباط با دین به هیچ وجه شوخی و تعارف ندارم و معتقد بودند احکام الهی همانگونه که هست باید بیان و عمل شود و خودشان هم دقیقاً مقید به این حالت بودند و به همین دلیل دیدن ایشان انسان را به یاد خدا می‌انداخت.

رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس بیان کرد: وقتی برخی دوستان می‌خواستند مسافرت بروند و برای خداحافظی پیش ایشان می‌رفتند توصیه می‌کرد درس و بحث به منزله برنامه اصلی به خاطر این مسافرت تضعیف نشود لذا هیچ‌گاه اصل و فرع را با هم جایگزین نمی‌کردند و حتی در سیاست هم اینگونه بودند و مسئله اصلی را ولایت فقیه می‌دانستند و رهبر معظم انقلاب را بهترین نعمت بیان می‌کردند و توصیه زیادی بر حفظ حرمت ایشان داشتند. به عبارتی سبک زندگی ایشان کاملاً یک سبک زندگی اسلامی، فقاهتی و دینی بود.

واکنش آیت‌الله مصباح یزدی به تهمت‌ها و تخریب‌ها

حجت‌الاسلام و المسلمین آقاتهرانی درباره واکنش مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی به هجمه‌ها و تخریب‌ها گفت: ایشان در دوره‌ای مورد هجمه و تهمت زیادی قرار گرفتند. من که آن زمان تازه از خارج آمده بودم به ایشان گفتم در چه حالی هستید؟ فرمودند: «فحش‌درمانی» می‌کنم. چون به وظیفه‌ام عمل می‌کنم به من فحش می‌دهند و من احساس می‌کنم کار درستی انجام می‌دهم. زیرا آمریکایی‌های فارسی زبان در ایران کم نداریم که از سخنان ایشان ناراحت می‌شدند و سکولار هستند و نمی‌توانند بپذیرند که اسلام پاسخگوی همه نیازهای بشر در همه ابعاد است. در حالی که آیت‌الله مصباح یزدی معتقد بودند اسلام در همه ابعاد اعم از سیاست و اقتصاد و جامعه … پاسخگوست لذا در مؤسسه آموزشی امام خمینی(ره) که تأسیس کردند تمام رشته‌های علوم انسانی مورد بحث قرار می‌گرفت و به دنبال آن بودند که علوم انسانی اسلامی را شکل دهند.

وی تأکید کرد: از این جهت واقعاً صبر زیادی داشتند و این هجمه‌ها را تحمل می‌کردند و در این میان برخی مغرضانه و برخی جاهلانه توهین می‌کردند اما رسالت معلمی‌ ایجاب می‌کند که در مقابل هر حرف و سخنی صبر کرد و برافروخته نشد. به همین دلیل ایشان به این تهمت‌ها هیچ واکنشی نشان نمی‌دادند در حالی که برخی علمای دیگر نسبت به تهمت‌های وارده به ایشان حساس و ناراحت می‌شدند و پاسخ می‌دادند.

طرحی که رهبری ۶۲ مرتبه از آن تجلیل کردند

آقاتهرانی یادآور شد: ایشان برای جوانان نیز کارهای زیادی کردند و تقریباً در بسیاری از دانشگاه‌های کشور حاضر شده و با جوانان بحث می‌کردند و صحبت موافق و مخالف را می‌شنیدند. ایشان در راستای فعالیت‌های تبیینی «طرح ولایت» را راه انداختند که رهبر معظم انقلاب حدود ۶۲ بار از این طرح تجلیل کردند. البته ایشان زمان طاغوت هم چنین روحیه مقاومی داشتند. یک‌بار می‌فرمودند در جلسات ۱۱ نفره که رهبر معظم انقلاب و دیگران هم حضور داشتند، من خطی را اختراع کرده بودم که جلسات را با خط خاصی بنویسم که اگر دست ساواک افتاد هیچ کسی لو نرود.

درک و پاسداری نعمت ولایت؛ آخرین توصیه ایشان به من

حجت‌الاسلام و المسلمین آقاتهرانی درباره آخرین دیدار و گفتاری که از آیت‌الله مصباح یزدی به خاطر دارد، گفت: آخرین دیدار کمتر از یک‌ماه پیش بود که به منزل ایشان رفتم و حال‌شان چندان خوب نبود اما آخرین گفتاری که داشتند این بود که «نعم» الهی به ما بسیار زیاد است و بزرگ‌ترین نعمت الهی به ما امروزه وجود مبارک حضرت آقاست، این نعمت بزرگ را هم درک کنید و هم پاس بدارید و باز هم سفارش حضرت آقا را کردند که به ایشان توجه داشته باشید و عزیزان حزب اللهی متدین به خوبی این نعمت را درک کنند و از آن پاسداری کنند.

*ایکنا

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجت‌الاسلام و المسلمین مرتضی آقاتهرانی، شاگرد مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، در گفت‌وگو با ایکنا، درباره سبک زندگی آیت‌الله مصباح یزدی، نوع مراقبت ایشان از خانواده و فرزندان گفت: یکی از ویژگی‌های علامه مصباح یزدی جامعیت ایشان بود که به لحاظ علمی، عملی و بصیرتی فوق‌العاده بودند و همین موارد ایشان را نسبت به بسیاری از افراد ممتاز کرده بود.

وی افزود:‌ ایشان از نظر علمی فیلسوف قوی بودند و تفسیر معارف قرآن ایشان واقعا جزو بهترین تفاسیر است. به یاد دارم مرحوم آیت‌الله سید عزالدین حسینی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان برجسته علامه طباطبایی، می‌فرمودند با تفسیر معارف قرآن آیت‌الله مصباح من به این نتیجه رسیدم که قرآن مهجور نمی‌شود و پیامبر(ص) شکایت نمی‌کند که مسلمانان قرآن را مهجور کردند.

وقت زیادی برای تربیت فرزندان می‌گذاشتند

آقاتهرانی اظهار کرد: از طرفی مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی در عرصه عمل و اخلاق هم فوق‌العاده و به لحاظ سبک زندگی بسیار ساده‌زیست بودند و به هیچ وجه اهل تشریفات نبودند. فرزندان ایشان نیز افرادی بسیار متخلق، متواضع و مؤدب هستند و در بحث تدریس فعالند و به معنی واقعی کلمه آقازاده هستند و بحث‌ آقازادگی در معنای منفی در مورد آنها صدق نمی‌کند و من به شوخی به ایشان می‌گفتم خدا را شکر فرزندان خوبی دارید. ایشان برای تربیت فرزندان واقعاً وقت می‌گذاشتند و به آنها رسیدگی می‌کردند.

رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس ابراز کرد: از طرفی چون ایشان خیلی اهل عمل بودند وقتی فردی کنارشان می‌نشست تأثیر جدی می‌گرفت و این ویژگی ایشان شبیه تأثیرگذاری معنوی و روحانی مرحوم آیت‌الله بهجت بر اطرافیان بود. بسیاری از بچه‌های مؤسسه امام خمینی(ره) نیز که با ایشان آشنا بودند می‌دانستند که حتماً باید ایشان را ببینند ولو اینکه به اندازه راه کوتاه خانه تا مؤسسه و در حد یک سلام و احوال‌پرسی باشد چون می‌دانستند این سلام تأثیر دارد و این به خاطر همین فوق‌العادگی روحی و معنوی ایشان بود؛ واقعاً این زندگی ساده درس‌آموز است.

توجه فراوان به وقت و نظم در کار

آقاتهرانی اظهار کرد: نکته مهم دیگر در سبک زندگی ایشان توجه زیاد به وقت و نظم در کار است. برای نمونه وقتی با من قراری می‌گذاشتند چند دقیقه زودتر می‌آمدند و من خجالت می‌کشیدم. واقعاً ایشان برای انسان‌ها و وقت آنها ارزش قائل بودند و ما از این میزان توجه تعجب می‌کردیم. وقتی می‌خواستند با فردی قرار ملاقاتی بگذارند حتماً به تقویم کوچکی که همیشه در جیب‌شان داشتند نگاه می‌کردند تا تداخل و تلاقی با قرار دیگر نداشته باشد.

وی افزود: مسئله دیگر نحوه تذکر به اشتباهات دیگران است؛ ایشان وقتی در جمعی اشتباهی در فردی می‌دیدند بدون ذکر نام فرد، در فرصت مناسبی آن اشتباه را تذکر می‌دادند تا آن فرد خجالت نکشد. به واقع هیچ منیت و نفسانیتی در ایشان وجود نداشت و خیلی ملاحظه احکام خدا و دستورات الهی را داشتند و هیچ چیز را مقدم بر خواست الهی نمی‌دانستند و خودشان می‌گفتند من در ارتباط با دین به هیچ وجه شوخی و تعارف ندارم و معتقد بودند احکام الهی همانگونه که هست باید بیان و عمل شود و خودشان هم دقیقاً مقید به این حالت بودند و به همین دلیل دیدن ایشان انسان را به یاد خدا می‌انداخت.

رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس بیان کرد: وقتی برخی دوستان می‌خواستند مسافرت بروند و برای خداحافظی پیش ایشان می‌رفتند توصیه می‌کرد درس و بحث به منزله برنامه اصلی به خاطر این مسافرت تضعیف نشود لذا هیچ‌گاه اصل و فرع را با هم جایگزین نمی‌کردند و حتی در سیاست هم اینگونه بودند و مسئله اصلی را ولایت فقیه می‌دانستند و رهبر معظم انقلاب را بهترین نعمت بیان می‌کردند و توصیه زیادی بر حفظ حرمت ایشان داشتند. به عبارتی سبک زندگی ایشان کاملاً یک سبک زندگی اسلامی، فقاهتی و دینی بود.

واکنش آیت‌الله مصباح یزدی به تهمت‌ها و تخریب‌ها

حجت‌الاسلام و المسلمین آقاتهرانی درباره واکنش مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی به هجمه‌ها و تخریب‌ها گفت: ایشان در دوره‌ای مورد هجمه و تهمت زیادی قرار گرفتند. من که آن زمان تازه از خارج آمده بودم به ایشان گفتم در چه حالی هستید؟ فرمودند: «فحش‌درمانی» می‌کنم. چون به وظیفه‌ام عمل می‌کنم به من فحش می‌دهند و من احساس می‌کنم کار درستی انجام می‌دهم. زیرا آمریکایی‌های فارسی زبان در ایران کم نداریم که از سخنان ایشان ناراحت می‌شدند و سکولار هستند و نمی‌توانند بپذیرند که اسلام پاسخگوی همه نیازهای بشر در همه ابعاد است. در حالی که آیت‌الله مصباح یزدی معتقد بودند اسلام در همه ابعاد اعم از سیاست و اقتصاد و جامعه … پاسخگوست لذا در مؤسسه آموزشی امام خمینی(ره) که تأسیس کردند تمام رشته‌های علوم انسانی مورد بحث قرار می‌گرفت و به دنبال آن بودند که علوم انسانی اسلامی را شکل دهند.

وی تأکید کرد: از این جهت واقعاً صبر زیادی داشتند و این هجمه‌ها را تحمل می‌کردند و در این میان برخی مغرضانه و برخی جاهلانه توهین می‌کردند اما رسالت معلمی‌ ایجاب می‌کند که در مقابل هر حرف و سخنی صبر کرد و برافروخته نشد. به همین دلیل ایشان به این تهمت‌ها هیچ واکنشی نشان نمی‌دادند در حالی که برخی علمای دیگر نسبت به تهمت‌های وارده به ایشان حساس و ناراحت می‌شدند و پاسخ می‌دادند.

طرحی که رهبری ۶۲ مرتبه از آن تجلیل کردند

آقاتهرانی یادآور شد: ایشان برای جوانان نیز کارهای زیادی کردند و تقریباً در بسیاری از دانشگاه‌های کشور حاضر شده و با جوانان بحث می‌کردند و صحبت موافق و مخالف را می‌شنیدند. ایشان در راستای فعالیت‌های تبیینی «طرح ولایت» را راه انداختند که رهبر معظم انقلاب حدود ۶۲ بار از این طرح تجلیل کردند. البته ایشان زمان طاغوت هم چنین روحیه مقاومی داشتند. یک‌بار می‌فرمودند در جلسات ۱۱ نفره که رهبر معظم انقلاب و دیگران هم حضور داشتند، من خطی را اختراع کرده بودم که جلسات را با خط خاصی بنویسم که اگر دست ساواک افتاد هیچ کسی لو نرود.

درک و پاسداری نعمت ولایت؛ آخرین توصیه ایشان به من

حجت‌الاسلام و المسلمین آقاتهرانی درباره آخرین دیدار و گفتاری که از آیت‌الله مصباح یزدی به خاطر دارد، گفت: آخرین دیدار کمتر از یک‌ماه پیش بود که به منزل ایشان رفتم و حال‌شان چندان خوب نبود اما آخرین گفتاری که داشتند این بود که «نعم» الهی به ما بسیار زیاد است و بزرگ‌ترین نعمت الهی به ما امروزه وجود مبارک حضرت آقاست، این نعمت بزرگ را هم درک کنید و هم پاس بدارید و باز هم سفارش حضرت آقا را کردند که به ایشان توجه داشته باشید و عزیزان حزب اللهی متدین به خوبی این نعمت را درک کنند و از آن پاسداری کنند.

*ایکنا

تعبیر آیت‌الله مصباح از دوران «فحش‌درمانی»

منبع خبر

تعبیر آیت‌الله مصباح از دوران «فحش‌درمانی» بیشتر بخوانید »

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش



ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش/از حضور سردار در مهدکودک نوه‌ها تا تربیت «زینب سلیمانی»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید قاسم سلیمانی در سال های اخیر به نامی تبدیل شده بود که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخت، سرداری که عکس او با برق نگاه پر صلابتش تصویر اصلی یکی از شماره‌های مجله newsweek شده با تیتری تحت این عنوان: «ابتدا با آمریکا جنگید، الان در حال له کردن داعش است».

بیشتر بخوانید:

«از چیزی نمی‌ترسیدم» حاج قاسم رونمایی شد

این سردار فاتح و مقتدر جمهوری اسلامی ایران دی ماه سال ۹۸ در اقدامی بزدلانه و تروریستی از سوی آمریکایی ها به شهادت رسید اما زندگی او همراه با راز و رمزهایی بوده و بدون شک سبک زندگی حاج قاسم سلیمانی و نحوه ارتباط این سردار ایرانی با خانواده خود، برای خیلی‌ از مردم به ویژه جوان‌های ایرانی جالب توجه است.

بیشتر بخوانید:

“تحریف حاج قاسم” در سالروز شهادت حاج قاسم!

به همین جهت و در سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی با برادر کوچک تر او سهراب سلیمانی گفت و گو کردیم تا برایمان از ناگفته های زندگی این شخصیت مجاهد و مبارز بگوید.

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

تعجب مربیان از حضور حاج قاسم در مهد کودک

وی در گفت و گو از سبک زندگی خاص سردار می گوید، اینکه همیشه بسیار ساده و به دور از هرگونه تجملاتی زندگی می کرد: «وسایل منزل ایشان شاید مربوط به ۲۰ سال قبل باشد و افرادی که به منزل حاج قاسم آمده اند، این صحبت را تأیید خواهند کرد. حتی مبل های منزل در دو مرحله تعمیر شده اند چرا که ایشان هرگز حاضر به تغییر وضعیت و سبک زندگی در سطح معمولی و رو به بالا نبود، با حقوق سپاه زندگی خود را اداره می کرد و هرگز هیچ درآمدی خارج از حقوق سپاه نداشت و خانواده هم به این شرایط قانع بودند.

منزل ایشان مزین به تصاویر شهدا و دوستان شهیدش است و در اتاق بزرگ منزل ایشان که به عنوان مهمانخانه محسوب می شود هر عصر جمعه روضه خانوادگی برقرار بود، حاجی علی رغم مشغله کاری و دوری از زن و فرزند از اول جنگ تا زمان شهادت، بسیار صمیمی و مهربانانه و مثل یک دوست با خانواده رفتار می کرد.

برادر من به فرزندان خود عشق می ورزید و آن ها را ولایی و دوستدار اهل بیت تربیت کرد، نسبت به مسائل و اوضاع روز بسیار حساس بود و مراقبت می کرد که خدای نکرده آسیبی به بچه ها نرسد، حتی در زمان تحصیل از دبستان تا اتمام دانشگاه سعی می کرد حداقل سالی دوبار شخصاً به محل تحصیل بچه ها برود و در جریان وضعیت تحصیلی فرزندانش قرار گیرد. حتی به یاد دارم چند ماه قبل از شهادت، سر زده به مهد کودکی که نوه های دوقلویش حضور داشتند مراجعه کرد و از مربیان مهد احوال بچه ها را جویا شد و از آنجایی که همه ایشان را می شناسند، این اقدام باعث تعجب مربیان آن مهد شد.»

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

توجه ویژه سردار سلیمانی  به صله رحم

برادر حاج قاسمغ در ادامه از توجه ویژه حاج قاسم به صله رحم می گوید: «حاج قاسم سعی می کرد در هر فرصتی که پیش می آمد بچه ها را دور هم جمع کند و چند ساعت فراغت را با بچه ها سپری کند و معمولاً جمعه ها اگر منزل بود، همه اقوام نزدیک که در تهران ساکن هستند در منزل ایشان جمع می شدند تا ناهار را با هم صرف کنند.»

بچه ها اجازه استفاده از نام و عنوان پدر را نداشتند

علی رغم شایعاتی که برخی به دنبال دامن زدن به آن هستند بچه های حاج قاسم هیچ کدام از نام و عنوان پدر استفاده نکردند، سلیمانی می گوید: «به لطف خدا بچه های حاج قاسم از شجاعت و دینداری برخوردار هستند، تا حد امکان اخلاق و روش زندگی پدر را دنبال کرده و با مراقبت و حساسیت پدر به دور از هرگونه حاشیه اقتصادی و اجتماعی زندگی خود را اداره کرده اند.

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

علی رغم اینکه دارای شغل آزاد هستند هرگز نه خودشان تمایل به استفاده از نام و عنوان پدر در کار روزمره داشتند و نه  و حاج قاسم این اجازه را می داد، چرا که برادرم معتقد بود با تلاش و درگیر شدن با مشکلات می توانند مشکلات شان را برطرف کنند و شاید تا این لحظه کسی ندیده و یا نشنیده که فرزندان ایشان از نام و موقعیت پدر استفاده‌ای داشته باشند.»

چرا از بین بچه‌های اج قاسم، دختر کوچک تر نماینده پدر شد؟

برای خیلی ها سخنوری و نگاه و تسلط خاص دختر کوچک حاج قاسم نسبت به مسائل خاورمیانه عجیب است، سهراب سلیمانی در این خصوص می گوید: «زینب خانم به لحاظ اینکه فرزند کوچک خانواده است بیشتر اوقات را با پدر سپری می کرد و خیلی از اوقات هم در مسافرت های مختلف همراه پدر بود، به همین خاطر هم دوستان حاجی، زینب خانم را کاملاً می شناختند.

در واقع زینب شجاعت و نوع برخورد پدر را با مسائل مختلف چه در منزل و چه در مأموریت ها از نزدیک می دید و همین باعث شد تا بیشتر روی پدر شناخت داشته باشد، تسلط او به زبان عربی هم به دلیل ارتباط با دوستان پدر در جبهه مقاومت است. تربیت صحیح به لطف خدا در همه بچه های حاج قاسم وجود دارد اما مقرر کردند که زینب به عنوان نماینده فرزندان موضوعات را پیگیر کند اما همه بچه ها در پیگیری امورات پدر بعد از شهادت مشارکت فعال دارند.»

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

احترام خاص حاج قاسم به والدین/دعای پدر برای شهادت پسر

وی در ادامه از ویژگی های اخلاقی حاج قاسم صحبت می کند: «برادرم از همان دوران نوجوانی از شجاعت و بی باکی خاصی برخوردار بود که باعث می شد از دیگر هم سن و سالهایش متمایز شود، حاجی به لحاظ حل مشکلات اقتصادی مجبور به مهاجرت به کرمان شد اما نسبت به پدر و مادر عشق می ورزید و سعی می کرد علی رغم مشغله های کار از اوضاع و احوال اقوام و پدر و مادر غافل نشود.

همیشه در اولین فرصتی که به دست می آورد به پدر و مادر سر می زد و احترام خاصی برای آنها قائل بود و معتقد بود یکی از دلائل اینکه خداوند روزی اش را خدمت به اسلام و مسلمین و مظلومان جهان قرار داده دعای پدر ومادر، لقمه حلال و دینداری آنها بوده است.

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

هیچ وقت ندیدم و نشنیدم که بالای حرف والدین حرفی بزند و یا خواسته آنها را که عمدتاً رسیدگی به گرفتاری مردم و افراد مراجعه کننده به آنها بود نادیده بگیرد، همیشه سعی می کرد رضایت پدر و مادر را جلب کند چرا که رضایت خدا را در رضایت آن ها می دانست، حتی بچه ها و اقوام را به احترام به پدر و مادر سفارش می کرد. ایشان همیشه دست پدر  و پای مادر را می بوسید، پدرمان خیلی دوست داشت حاجی به آرزویش که شهادت است برسد و همیشه برایش دعا می کرد که این آرزوی برادرم برآورده شود.»

داستان ساعت کوکی/ تشویق به نماز به سبک حاج قاسم

برادر این ژنرال ایرانی با اشاره به اینکه حاج قاسم به نماز اول وقت اهمیت می داد و همه را به نماز اول وقت سفارش می کرد، به خاطره ای جالب  اشاره می کند: «من سال ۵۵ از روستا به کرمان آمدم و نزد ایشان سال تحصیلی اول راهنمایی را شروع کردم و تا پایان دوره دبیرستان با حاج قاسم زندگی می کردم.

در تمام این سال ها که تحت تعلیم و تربیت ایشان و پسرخاله شهیدم احمد سلیمانی قرار گرفتم، مهم ترین سفارش حاجی انجام واجبات به خصوص نماز اول وقت از آن سن برای من بود، به خاطر همین هم یک ساعت وستن واچ برایم خرید و می گفت که ساعت را باید برای ۵ صبح کوک کنم وگرنه ساعت خراب می شود، من هم به عشق ساعت آن را کوک می کردم و برای نماز بیدار می شدم.

بعد از نماز هم باید مشغول مرور درس های روزانه می شدم، هر جمعه به دیدار اقوام که در کرمان ساکن بودن می رفتیم و صله رحم که ایشان به شدت به آن معتقد بودند انجام می گرفت. من و برادر دیگرم به همراه حاج قاسم در خیلی از عملیات های دوران دفاع مقدس حضور داشتیم و هرکدام با توجه به وظیفه محوله کار خود را انجام می دادیم و ایشان هرگز فرقی بین ما و دیگر رزمندگان قائل نمی شد.

نگاه خاص و ویژه سردار به جوان های ایرانی

حاجی هیچ وقت خود را در گروه و یا حزبی قرار نداد، خط قرمز ایشان ولایت بود و به شدت نسبت به امام خمینی (ره) و حضرت آقا تعصب داشت. عاشق و دلباخته همه مردم بود و برایش فرق نمی کرد از چه سلیقه سیاسی و رفتار اجتماعی برخوردار باشند. خود را فدای مردم می کرد و خدمت به انسان های مظلوم را عبادت می دانست، در فرصت هایی که پیش می آمد با اقشار مختلف مردم دیدار می کرد و دسترسی به ایشان برای همه راحت بود، به خصوص فرزندان شهدا که در هر حالتی خود را مکلف به خدمت به آنها می دانست.»

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

سهراب سلیمانی از توجه ویژه حاج قاسم به جوانان به اصطلاح نابهنجار چنین می گوید: «حاجی در ایام فاطمیه هر عصر دو ساعت قبل از روضه در بیت الزهرا حضور پیدا می کرد تا افراد مختلف بتوانند مشکلات خود را عنوان کنند، حتی مقرر شده بود در ایام فاطمیه ۹۸ افرادی که معمولاً جامعه آنها را نابهنجار می شناسند جمع کند و یک جلسه برای آنها داشته باشد.

حاجی معتقد بود اینها فرزندان ما هستند اگر به ناهنجاری کشیده شده اند شاید کوتاهی ما بوده، در ملاقات ها احترام خاصی برای جوانان قائل بود و اگر کسی مانع ملاقات آنها می شد حاج قاسم به شدت ناراحت می شد و اعتراض می کرد چون معتقد بود اینها ولی نعمت ما هستند، نباید فکر کنند که دسترسی به ما برایشان ممکن نیست. در یک کلام شجاعت و مردمی بودن ایشان الگوی خیلی از نوجوانان و جوانان ما شده بود.»

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

پرداخت هزینه های آب وبرق در صورت استفاده از اماکن بیت المال

حساسیت حاج قاسم به بیت المال و حق الناس موضوعی است که برادرش درباره آن چنین می گوید: «حاجی نسبت به بیت المال بسیار حساس بود، تمام تلاش خود را می کرد که خدای ناکرده مدیون بیت المال نشود، در وسایل بیت المال که در اختیار داشت به شدت سختگیر بود و هرگز یادم نمی‌آید که اجازه استفاده را به نزدیکان بدهد.

در ایام مختلف که در یکی از مکان های مربوط به سپاه بود حضور پیدا می کردیم تمامی هزینه های استفاده شده حتی هزینه های آب وبرق استفاده شده مربوط به خانواده را بلافاصله پرداخت می کرد، شاید باور این حرف ها برای مردم سنگین باشد اما خدا می داند اینهایی که می گویم عین واقعیت زندگی ایشان در استفاده از بیت المال بود.»

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

 خط قرمز آشکار حاج قاسم چه بود؟

وی به دو خط قرمز آشکار حاج قاسم اشاره می کند: «حاجی دو خط قرمز آشکار داشت، یک ولایتمداری و حفظ حرمت ولایت و دیگری امنیت مردم، کمک به مظلومان جهان و حفظ حرمت خانواده شهدا. حاجی عاشق شهادت بود و برای رسیدن به این آرزو ضجه می زد. خدا می داند که چقدر عاشق اربا اربا شدن بود و دوست داشت در آتش کینه دشمنان دین خدا بسوزد، اینها در دل نوشته هایش برای دوستان و فرزندانش موجود است.»

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

این جای خالی پُِر نمی شود…

سلیمانی از جای خالی برادرش می گوید: «هرچند امروز جسم حاج قاسم در بین ما نیست اما عشق او در دل همه مردم از بچه ۵ ساله تا افراد سالخورده زنده است، امروز مردم و مستضفین و مظلومان جهان مانند خانواده نبودش سردار را احساس می کنند چرا که او سرباز دنیای اسلام و کشورش بود، سرباز راستین ولایت بود و هنوز هم خانواده علی رغم اینکه در هر سفر از اول جنگ تحمیلی تا هنگام شهادت منتظر این خبر دردناک بودند، نبود حاج قاسم را باور نمی کنند و منتظر بازگشت او از سفر هستند.

مردم کرمان هنوز منتظر هستند تا در ایام فاطمیه با عشق به ائمه اطهار و شوق دیدار حاج قاسم در بیت الزهرا حاضرشوند، مردم شهرستان هنوز انگار منتظر هستند تا عید بیاید و حاجی را که برای زیارت قبر پدر و مادر آمده ملاقات کنند.

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

مطمئنم حضرت آقا شب و روز بیاد حاج قاسم هستند اما برادرم به آرزویش رسید و آن طور که خودش دوست داشت و به دست شقی ترین و کثیف ترین افراد عصر حاضر به شهادت رسید. امروز سردار در قلب مردم است، خون او نظام مقدس جمهوری اسلامی را بیمه و گروهای مقاومت را با انگیزه تر کرده است.»

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش

منبع خبر

ناگفته‌های سبک زندگی «حاج قاسم» از زبان برادرش بیشتر بخوانید »

افراد در شرایط دشوار چه انتخاب‌هایی می‌کنند؟

افراد در شرایط دشوار چه انتخاب‌هایی می‌کنند؟



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سختی و دشواری در هر زندگی وجود دارد و این که برخی از افراد براین تصور هستند که تمامی مشکلات فقط برای آن هاست و همیشه در حال مقایسه کردن زندگی خود با دیگران به ویژه افراد مرفه هستند کار بسیار نادرستی است. چرا که هیچ گاه نمی توان از روی باطن زندگی افراد پی به ظاهر زندگیشان برد.

بیشتر بخوانید:

چرا با وجود وعده‌های الهی از ازدواج، فرزندآوری و… می‌ترسیم؟

هر فردی چه مجرد و یا متاهل، در زندگی خود با فراز و نشیب‌های متعددی روبرو است، اما این را هم نمی‌توان کتمان کرد که برخی از افراد در زندگی خود مشکلات بیشتری دارند. اما نکته مهم این است که افراد با تمامی فراز و فرودها و سختی و آسانی‌های موجود، بتوانند به خوبی و سنجیده با آن‌ها روبرو شوند و با مشکلات خود مقابله کنند.

بیشتر بخوانید:

۷ عادتی مخربی که زندگی زناشویی را خراب می‌کند

راحیل شمسایی، روانشناس در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان در رابطه با انتخاب‌های متفاوت افراد و نحوه مقابله آن‌ها با مشکلات خود اظهار کرد: یکی از انتخاب‌هایی که ممکن است افراد هنگام روبرو شدن با مشکلات داشته باشند این است که شرایط را بپذیرند و در حقیقت خود را قربانی آن ها کنند که باید تاکید کرد این انتخاب به هیچ عنوان صحیح نیست و تغییر مثبت انتخاب خوبی است که این افراد باید جایگزین آن کنند.

وی بیان کرد: تغییر دادن شرایط، یکی دیگر از انتخاب‌های افراد است که در این میان باید توجه کنند شرایط را رو به بهبود و مثبت گونه پیش ببرند تا بتوانند به انتخابی مطلوب دست پیدا کنند.

بیشتر بخوانید:

حمایت از ازدواج جوانان و زوجین نابارور در طرح جدید بسیج

این روانشناس تصریح کرد: یکی دیگر از انتخاب‌های افرادی که با مشکلات روبرو می‌شوند این است که نگاه خود را به شرایط تغییر دهند. بدین معنی که بپذیرند مشکلات برای همه افراد وجود دارد و استثناء هم ندارد. اما با تغییر نگاه خود و سوق دادن آن به جنبه‌های مثبت و روشن زندگی می‌توانند براحتی از این مشکلات عبور کنند چرا که هر قدر هم از شرایط خود گلایه‌مند باشند فقط باعث تشدید بیشتر آن می‌شوند.

وی گفت: برخی از افراد بر این باور هستند که باید شرایط را بپذیرند و برای تغییر آن هیچ گونه تلاشی نکنند چرا که شرایطشان تغییر پذیر نیست، اما آن‌ها باید بدانند که این دیدگاه کاملا نادرست است و در مقابل، افرادی هستند که معتقدند باید شرایط دشوار را متوقف کرد و به آن جهت مثبت داد.

شمسایی ادامه داد: اگر افراد، هنگامی که دوست یا همکارشان حرف‌های ناامید کننده و منفی ای می‌زند که نه تنها از معاشرت با او لذت نمی‌برند بلکه تمامی انرژی مثبتشان هم تخلیه می‌شود باید بدانند که خودشان باید یک کار مثبت انجام بدهند و در حقیقت، خودشان را از شرایط دشوار نجات دهند، چون هیچ کس جز خودشان نمی‌تواند به آن‌ها کمک کند.

این روانشناس در پایان خاطرنشان کرد: همه ما باید بدانیم که هیچ وقت مجبور نیستیم کاری را انجام دهیم که به ضرر ماست و در حقیقت پیامدهای منفی را برای ما به همراه دارد و باعث قربانی شدن ما می‌شود و در مقابل، خود ما باید برای خودمان کاری کنیم و روح و جسممان را به سمت و سوی مثبت هدایت کنیم.
 

منبع: باشگاه خبرنگاران

افراد در شرایط دشوار چه انتخاب‌هایی می‌کنند؟

منبع خبر

افراد در شرایط دشوار چه انتخاب‌هایی می‌کنند؟ بیشتر بخوانید »

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود


گروه خانواده؛ عطیه‌همتی: مرحوم قیصرامین‌پور شعر کوتاهی دارد که می‌گوید:«خدا روستا را/بشر شهر‌ را/ و شاعران آرمانشهر را آفریدند/ که در خواب هم خواب آن را ندیدند» گویی که انگاری خدا در روستا به آدمیزاد نزدیک‌تر است. اگر سال‌ها در کتاب‌های درسی از مهاجرت روستاییان به شهرها خواندیم و اگر کلی فیلم و سریال و قصه دیدیم و شنیدم از آدم‌هایی که در روستا به دنیا آمدند اما برای پیشرفت به شهر رفتند و کارشان حسابی گرفت؛ باید بگوییم همیشه هم اینطوری‌ها نیست. «صدیقه» و «روح‌الله» زن و شوهر دهه شصتی هستند که در اوج امکانات زندگی در تهران یکباره همه چیز را رها کردند تا به رویای سبز و خاکی‌شان در روستا برسند. آن‌ها زندگی شهری که خیلی‌ها آرزویش را داشتند رها کردند و در روستایی در گیلان ساکن شدند تا طعم خوش زندگی در روستا و لمس طبیعت را به کام فرزندانشان بچشانند. بچه‌هایی که حالا بی‌دغدغه می‌دوند، بی‌دغدغه می‌خندند، بی‌دغدغه فریاد می‌زنند و می‌توانند بی‌دغدغه نفس عمیق بکشند. به جای پارک به جنگل می‌روند و به جای باغ وحش و دیدن حیوانات در قفس خودشان حیوان خانگی دارند و با آن‌ها بازی می‌کنند. با «صدیقه حسین‌نیا» مادر «حانیه»، «حسین» و «محمدعلی» که حالا دوسال است روستایی شده همراه شدیم.

دوست‌داشتیم بچه‌هایمان خاک‌بازی کنند!

صدیقه متولد 1365 در تهران است. تمام کودکی و نوجوانی‌اش در محله شهرک غرب تهران گذشته‌است. در دانشگاه مهندسی پزشکی خوانده و مدتی در کاری مربوط به رشته‌اش مشغول بوده‌است. روح الله همسرش نیز متولد 1362 و بچه سعادت‌آباد تهران است. در دانشگاه مهندسی صنایع خوانده‌است اما هردو برای تحصیلات تکمیلی‌شان علوم انسانی را انتخاب می‌کنند. صدیقه طب ایرانی و طب سنتی هم می‌خواند و مدتی هم دوره‌های تربیت کودک و مربی‌گری می‌بیند و مجموع همه این‌ها برایشان رویای تازه‌ای می‌سازد. رویایی که شبیه هیچ‌کدام از اطرافیانشان نبود: «کودکی و نوجوانی من در یک خانه حیاط‌دار گذشت که در آن مرغ و جوجه داشتم و برای همین در حیاط و کوچه کودکی و نوجوانی کردم. اولین مواجهه‌ام با زندگی آپارتمانی بعد از ازدواج بود که بعد از مدت کوتاهی فهمیدم که نمی‌توانم با آپارتمان نشینی ارتباط برقرار کنم. چون دسترسی به حیاط و باغچه نداشتم و در طول روز در یک چاردیواری بودم که یکسری ملاحظات خاص داشت. ما سه فرزند پشت هم 9ساله، 6ساله و 3ساله داریم. حانیه، حسین و محمدعلی. این 10 ساله زندگی ما دائما درگیر بارداری و شیردهی بودیم. همسرم در تهران بورسیه دکترا داشت و می‌توانست در یکی دو شرکت خیلی خوب کار کند. خود من هم در زمینه تجهیزات پزشکی فعالیت می‌کردم. ما در مناطق بسیار خوبی در تهران زندگی می‌کردیم. خود من همه دوران کودکی و نوجوانیم در شهرک غرب زندگی کردم. همسرم هم در سعادت آباد بود. اگر می‌خواستیم ورژن زندگیمان در تهران را توضیح بدهیم باید بگویم یک آپارتمان نسبتا خوب در سعادت آباد یا شهرک غرب یا هر محله خوب تهران. هر دو شاغل می‌شدیم و سرکار می‌رفتیم و بچه‌هایمان در آپارتمان بزرگ می‌شدند. مسلما درآمدمان چندین برابر اینجا می‌بود اما یک روزی نشستیم به رویایمان فکر کردیم. ما دوست داشتیم بچه‌هایمان خاک بازی کنند. سنگ بردارند. چمن را لمس کنند. آنقدر این فکر در ذهن‌مان چرخید و چرخید و روزمرگی روی اعصابمان بود که این انتخاب را به امروز انداختیم.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

قواعد زندگی آپارتمانی بچه‌ها را آزار می‌دهد

صدیقه معتقد است قواعد و قوانین زندگی آپارتمان نشینی سبک زندگی را می‌سازد که به روحیه بچه‌ها لطمه می‌زند. آن وقت بچه‌ها باید طوری زندگی کنند که خلاف غریزه و سرشت‌شان است. اما در روستا بچه‌ها می‌توانند آزادانه کودکی کنند:«ما معتقدیم رعایت قوانین زندگی اشتراکی در آپارتمان‌ها یکسری جزئیات مهمی از زندگی انسان‌ها را تغییر داده‌است. بالاخره شما با یک زمین و ملک را با یکسری افراد غریبه یا آشنا شریک هستید و همین شراکت مستلزم رعایت‌ یکسری چیزهاست. طبیعت ما انسان‌ها هم اینگونه ‌است که دوست داریم گاهی بخندیم. بلند حرف بزنیم. آواز بخوانیم و آپارتمان نشینی خیلی دست و پای آدم را می‌بندد. اما این موضوع در مورد کودکان به شکل ویژه ای آزاردهنده ‌است. چون اصلا ابراز شخصیت کودک به شکل طبیعی با سروصداست و ما با محدودیت‌هایی که برایش به وجود می‌آوریم باعث آسیب دیدن بچه‌ها می‌شویم. چون آن‌ها نمی‌توانند بلند فریاد بزنند. بلند بخندند یا حتی گریه کنند و دائم باید آرام و ساکت باشد و در یک چارچوب خاصی رفتار کنند که به نظر من همه این‌ها به شخصیت کودک لطمه می‌زند.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

تهران می‌ماندیم وضع زندگی‌مان بهتر بود، اما نخواستیم!

صدیقه می‌گوید با اینکه در تهران می‌ماندند درآمد بیشتر و زندگی راحت‌تری داشتند ترجیح داده‌اند بچه‌هایشان را در مدرسه طبیعت بزرگ کنند و یک کسب و کار روستایی هم با توجه به دوره‌هایی که دیده بودند راه بیندازند:«مسائل و مشکلات ما در تهران فقط زندگی آپارتمان نشینی نبود. آلودگی هوا، ترافیک سنگین، رفت و آمدهای پرهزینه و خسته کننده و وقت‌گیر را هم اضافه کنید. در کنار این ماجرا وقتی مادر شدم مسائل تربیتی را بسیار پژوهش کردم و دوره‌های تربیت مربی دیدم و از احوال مدارس خاص تهران مطلع شدم. وقتی با این مدارس خیلی خاص و معروف مواجه شدم به این نتیجه رسیدم که درس تنها یک بخش کوچکی از آموزشی‌ست که به بچه‌ها می‌دهند و اصل آموزش تجربه و لمس است. حالا این مدارس زندگی طبیعی و تجربه ارتباط با طبیعت و لمس آن را به شکل مصنوعی شبیه‌سازی کرده‌اند. همه این‌ها باعث شد که تصمیم‌مان برای مهاجرت خیلی جدی‌تر شود. اهدافمان هم زیست در طبیعت، تنفس هوای سالم، لمس و تجربه بچه‌های ما در مدرسه واقعی طبیعت و البته من به خاطر مطالعاتی که در خصوص طب سنتی و ایرانی داشتم به دنبال مزرعه‌ای بودم که محصولات ارگانیک پرورش بدهم. ما اگر در شهر تهران می‌ماندیم با همه دغدغه‌هایی که داشتیم مسلما در روزمرگی‌هایمان غرق می‌شدیم. چشم به هم می‌زدیم و می‌دیدیم که بازنشسته شدیم و همه سال‌های عمرمان مانند یک چرخ‌دنده درون ماشین فقط چرخیده‌ایم. به این فکر می‌کردیم اگر کارمند باشیم ولی با طبیعت در ارتباط باشیم دیگر روزمرگی برایمان آزاردهنده نخواهد شد. چون همان طبیعت باعث شعف و روحیه مضاعف به انسان می‌شود. برخی به ما می‌گویند شما ظلم کردید و آینده بچه‌هایتان را خراب کردید و می‌توانستید آن‌ها را در مدارس سطح بالا بگذارید. اما من همیشه می‌گویم فکر نمی‌کنم دوره ابتدایی آنقدر مهم باشد که من بخواهم بابتش بچه‌هایم را در آپارتمان حبس کنم. بچه‌های من وقتی بزرگ شدند حق انتخاب دارند که کجا درس بخوانند. می‌توانند برای دانشگاه به تهران برگردند.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

ما به روستا نرفتیم، ما به روستا بازگشتیم!

اگر به عقبه و اصالت بسیاری از آدم‌ها توجه کنیم می‌بینیم که گذشته بسیاری از آن‌ها به روستا بر می‌گردد اما یک جایی آن پدربزرگ تصمیم گرفته به خاطر امکانات شهر از روستا به آن‌جا مهاجرت کند. مهاجرتی که گاهی به خاطر پیشرفت بوده گاهی هم از روی ناچاری اما صدیقه معتقد است هرچه بوده آدمی را از اصل اجتماعی‌ایش دور کرده‌است: «آدم‌های زیادی در اجداد من و همسرم اینطوری بوده‌اند که از شهرستان به تهران آمده‌اند و آن پایگاه کشاورزی و دامپروری که در شهرستان داشته‌اند را رها کرده‌اند و آمده‌اند در تهران شغل اداری پیدا کرده‌اند. پس همین روزمرگی‌هایی که ما در تهران شاهدش هستیم ناشی از همان مهاجرتی‌ست که تقریبا 50‌سال پیش رخ داده‌است. حالا مهاجرت ما از تهران به روستا درواقع بازگشت اقتدارآمیز ما به آن اصل اجتماعی ماست. اصل اجتماعی که اجداد ما داشتند و خیلی بهتر و با کیفیت‌تر از ما زندگی می‌کردند چون از آب و آفتاب و خاک ارزش افزوده تولید می‌کردند. ما تصمیم گرفتیم که خودمان را در این شرایط قرار دهیم و علاوه بر این به خاطر درسی هم که خوانده بودیم امیدوار بودیم که یک زندگی حتی کارمندی برای خودمان تدارک ببینیم. اما در کنار عنصر اصلی که به خاطرش اینجا آمدیم یعنی طبیعت هم یک زندگی فراهم کنیم.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

بومی‌های روستا از ما تعجب می‌کنند!

همه کسانی که متوجه مهاجرت معکوس صدیقه و روح‌الله می‌شوند واکنش‌های مختلفی نشان می‌دهند. برخیشان ذوق می‌کنند و خوششان می‌آید و پرس و جو می‌کنند. برخی هم حسابی شماتتشان می‌کنند و صدیقه می‌گوید تعداد کسانی که واکنش منفی نشان می‌دهد بیشتر است:«اگر بخواهم از واکنش اطرافیان بگویم باید بگویم که در اکثر مواقع منفی بود! حتی با گذشت این چندسال هم هنوز ما را شماتت می‌کنند و می‌گویند که همه دنبال این هستند از روستا و شهرستان به تهران بیایند، آن وقت شما رفتید شهرستان و روستا. یا می‌گویند همه دوست دارند بچه‌هایشان در مدارس خوب درس بخوانند و در محله خوب تهران زندگی کنند آن وقت دقیقا همین موقعیت را داشتید و کنارش گذاشتید. البته تعدادی هم تشویق‌مان می‌کنند اگرچه تعدادشان کم است اما همیشه بابت این جسارت و ریسک‌پذیری که داشتیم به ما تبریک می‌گویند. برخی هم می‌گویند خوش به حالتان ولی همین آدم‌ها دو دسته هستند. یکسری پیگیر‌تر هستند. حتی زمین قیمت می‌کنند و پرس و جو می‌کنند. من خیلی تشویق‌شان می‌کنم ولی با واقعیت‌های مهاجرت به روستا هم مواجهه‌شان می‌کنم. راستش را می‌گویم که اگر شما یک هفته در روستا باشید ممکن است به افسردگی مبتلا شوید و حتی در آخر به پوچی برسید. باید حتما با برنامه جلو بیایید و اقتضائات زندگی روستایی را در نظر بگیرید. یکسری هم فقط خوش به حالتان می‌گویند و رد می‌شوند. افراد بومی اینجا هم از مهاجرت ما بسیار متعجب هستند. هرچقدر دوستان و آشنایان ما تعجب می‌کنند، بومی‌های اینجا چندبرابر تعجب می‌کنند. برایشان عجیب است که یک تهرانی بیاید و روستا زندگی کند. خیلی‌هایشان آرزو دارند که بروند رشت زندگی کنند. تهران که دیگر هیچ. ما محبت زیادی از آن‌ها می‌بینیم.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

گاهی از سختی‌ها تردید کردیم اما پشیمان نشدیم!

مهاجرت برای صدیقه و روح‌الله چندان هم آسان نبود. بالاخره سال‌ها زندگی در شهر و مواجه شدن با تفاوت بسیار زیاد زندگی روستایی سختی‌های زیادی دارد که صدیقه می‌گوید اگر به سختی‌هایش آگاه نباشید و برایش برنامه‌ریزی نکنید قطعا افسرده می‌شوید. صدیقه سختی‌های مهاجرتشان را اینطور شرح می‌دهد:«اولین سختی این مهاجرت دل‌کندن از موقعیت‌ شغلی بسیار خوبمان در تهران و پیدا کردن شغل خوب در شهرستان بود که بسیار سخت است. دوری از دوستان و خانواده هم خیلی سخت بود. دل کندن از رفاه و امکانات تهران هم همینطور. چون ما علاوه بر تغییر استان حتی شهر هم نرفتیم و مستقیم برای زندگی آمدیم روستا. همینطوری اگر شما بخواهید سبک زندگی‌تان را حتی به شکل نرم‌افزاری تغییر بدهید سخت است چه برسد به اینکه ما باید خانه و مزرعه‌مان را هم خودمان می‌ساختیم. خب مسلما به خاطر شرایط خانواده ما که سه فرزند داریم و بچه‌هایمان کوچک هستند و در این شهر تنها هستیم خیلی سخت بود. آنقدر که گاهی موجب تردیدمان هم شد. اما باز هم به خودمان انرژی دادیم و از جایمان بلند شدیم. وقتی اسباب‌کشی کردیم و زندگی‌مان را به روستا آوردیم اولین چیزی که خیلی ما را تحت‌تاثیر قرار داد، تنهایی و انزوا از فضای اجتماعی بود. چیزی که خیلی روی من تاثیرداشت سکوت و تاریکی روستا بود. چون برای ما که به زندگی شهری عادت داریم این موضوع خیلی عجیب است و این تنهایی، خلوتی، تاریکی باعث یک افسردگی اول کار شد که برای از بین بردن آن نیازمند این بودیم که هم زمان بگذرد و هم تغییراتی را ایجاد کنیم. مهم‌ترین این تغییرات ایجاد مشغولیات متناسب با روستا بود که اصلی‌ترینش برای من همان مزرعه بود.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

ما برای این مهاجرت تاوان هم دادیم اما به تخصص‌مان ایمان داشتیم

صدیقه و روح‌الله برای این مهاجرت سخت تاوان هم دادند. کارهایی را شروع کردند که ضرر کردند اما دوباره از جایشان بلند شدند و به خودشان امید‌ دادند:«بزرگترین هزینه‌ای هم که برای این مهاجرت دادیم از دست دادن شغلمان بود. البته چون در یک سری از رشته‌ها تخصص پیدا کرده بودیم و به این تخصص ایمان داشتیم امیدوارم بودیم که قطعا کار پیدا می‌کنیم اما یک دوره واقعا به ما سخت گذشت. کار خوب تهران را رها کرده بودیم و خودمان را در جریانی انداختیم که عاقبتش مشخص نبود اما امید داشتیم که موفق می‌َ‌شویم. خود من درکارهای مزرعه شدم. بسیار شکست خوردم. بسیار زمین خوردم و همچنان بعد از گذشت چندسال در گام‌های اولش هستم. یک مدت غاز گرفتیم که خب غازهایمان آسیب دیدند و ضرر کردیم. ماهی گرفتیم از بین رفتند. مرغ و خروس گرفتیم سگ نگهبانمان به مرغ و خروس‌های خودمان زد و خیلی‌هایشان را نابود کرد. مزرعه را شروع کردم و هزینه‌ زیادی صرف آماده کردن فضا شد. اما این آزمون و خطاها باعث رشدمان شد. همسرم هم با دورکاری و کارهای پروژه‌ای شروع کرد تا اینکه تازگی به یک ثبات شغلی در حدی که رضایت داشته باشیم رسید.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

 

مهمان‌هایمان دوست ندارند بروند!

از وقتی که صدیقه و همسرش به روستایی حوالی رشت مهاجرت کردند مهمان‌های مختلفی داشتند. مهمان‌هایی که با تعجب به زندگی تازه و روستایی آن‌ها نگاه می‌کنند و شیرین‌ترین خاطره‌هایشان را ساخته‌اند:«شیرین‌ترین خاطره‌ من از مهاجرت به مهمان‌هایمان بر می‌گردد. مهمان‌های ما وقتی وارد خانه می‌شوند اولش خیلی متعجب هستند. اما بعد از چندساعت و یا چند روز علاقه‌شان به حضور در این فضا بیشتر می‌شود و من هیچ‌وقت یادم نمی‌آید مهمانی به خانه ما آمده باشد که دلش بخواهد با عجله به تهران برگردد. حتی بچه‌هایشان آنقدر اینجا را دوست دارند و آزاد هستند که دوست ندارند برگردند و این علاقمندی مهمانان و بچه‌هایشان برای ما بسیار شیرین است. روستا شیرینی‌های زیادی برای ما داشته‌است برای خود من شخضا قدرت و استقلالی که در این مهاجرت پیدا کردم خیلی شیرین است. برای منی که فکر نمی‌کردم حتی از فلان محله تهران دورتر زندگی کنم. چه برسد به اینکه بخواهم در یک روستا با شرایط و مقتضیات خودش زندگی کنم. برای من این قدرت و استقلال دستاورد بسیار بزرگ و شیرینی بود. به عنوان یک مادر و همسرم به عنوان یک پدر به نظرمان بهترین دستاورد زندگی آزاد فرزندانمان در یک هوای سالم و لمس طبیعت بود. طبیعت مادر ما انسان‌هاست و فطرت ما این کشش را دارد ولی ما در شهر طبیعت را از خودمان دریغ می‌کنیم و این بزرگترین دستاورد ما از این مهاجرت است.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

ما فقط یکبار زندگی می‌کنیم پس باید انتخاب کنیم!

«زندگی یک فرصت بی‌تکرار است» مهم‌ترین جمله صدیقه این جمله است. جمله‌ای که برایش با سه تا بچه قد و نیم‌قد بی‌خیال زندگی در یکی از نقاط تهران شد و بار بنه‌اش را جمع کرد و راهی روستا شد. او و همسرش با ایمان به این جمله رفتند تا رویایشان را در جوانی محقق کنند:«ما باهم به این نتیجه رسیدیم که زندگی یک فرصت بی‌تکرار است و ما فقط یکبار زندگی می‌کنیم. نمی‌توانیم یکبار در شلوغی‌های شهر و هوای کثیفش اما با امکاناتش باشیم و بار دوم در هوای سالم و آزاد زندگی کنیم. چون فرصت این دو را نداریم پس باید انتخاب کنیم. ما انتخاب کردیم که خودمان و فرزندانمان در آرامش روستا زندگی کنیم. ما همیشه رویای زندگی در طبیعت را داشتیم اما این رویا را برای روزگار بازنشستگی‌مان بود. یک روز به این نتیجه رسیدیم که چرا این رویا را از خودمان دریغ کنیم. پس خودمان را داخلش انداختیم و با همه سختی‌ها ساختیم و به آنچه در رویایمان داشتیم رسیدیم و هیچ‌گاه پشیمان نشدیم.»

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

 

 

انتهای پیام/



ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود

منبع خبر

ما به روستا نرفتیم به روستا بازگشتیم/ گفتگو با خانواده‌ای که رویایشان زندگی در روستا بود بیشتر بخوانید »